جلسه 31

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 31 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
سيد در مسئله پنجم در فصل ماء جارى مى‏فرمايد لو انقطع الاتصال بالماده كم اجتمع الدينه فمن آمن النبع، اگر اتصال آب به ماده قطع شد، مثل اينكه فرض كنيد گل خاكهايى ريخته شد جلوى ماده و مانع شد از اينكه از ماده نبع كند. آن آبى كه ديگر ماده نبئى ندارد، ماده نبئى ندارد، آن آب حكمش حكم آب راكد است. كان حكمه حكم الماء الراكد. فان ازيلت الدين لحقه حكم الجارى. و لكن اگر اين دين برداشته شد كه دوباره فرض بفرماييد ماده طورى است كه آب از او خارج مى‏شود و اين آب هم متصل به اون ماده‏اى شد كه آب خارج مى‏شود از او، در اين صورت كان حكمش، حكم جارى مى‏شود، لحقه حكم الجارى و ان لم يخرج من الماده شى‏ء ولو هنوز آب از ماده خارج نشده است ولكن اتصال ماده كه ماده، ماده فعلى است حكم مى‏شود بر اين كه ماء معتصم است.
عرض كرديم بر اين كه سابقا اونى كه در، از صحيحه محمد ابن وضيع استفاده شد استفاده مى‏شد كه ماء اگر ماده داشته باشد به حيث اين كه... از ماده داشت مى‏ياد اين آب را معتصم مى‏كند. اونى كه ايشان در اين مسئله ذكر مى‏فرمايد مجدد الاتصال كه هنوز آب هم خارج نشده است، چون كه از آب برنداشتيم يك چيزى را كه جاش از ماده بياد. حكمش، حكم ماء جارى مى‏شود. يعنى معتصم مى‏شود. اين همان معنايى است كه از صحيحه ابن وضيع سابقا استفاده كرديم كان اين مسئله تكرار ما سبق است. از ما سبق معلوم شد حكمش.
اما مسئله شش، ايشان مى‏فرمايد الراكد المتصل بالجارى كالجارى. كالحوض المتصل بالنهر بسوقه يلحبه، حكمه و كذا اطراف النهر و ان كان مائها واقفا. اگر مائى بوده باشد، واقف بوده باشد، ولكن متصل به جارى است مثل حوضى كه متصل است به نهر، به ساقيش. فرض بفرماييد به ساقى حوض متصل است به آب جارى. اتصال دارد. اين حوض در حكم جارى است و هكذا اون مياحى كه در اطراف نهر مى‏ايستد كه ماء اونها واقف است. جريان از خود نهر است. در كنار نهر اونى كه متعارف است آب كمى ايستاده است اين حكم، حكم ماء جارى مى‏شود. ماء جارى على ما سند كر، دو تا حكم را دارد. يك حكم، حكم اعتصام است كه معتصم است، لا ينفعل مع قلته. حكم ديگر اين است كه متنجس به بول را، سوق متنجس به بول را، اونى كه قابل عصر است در او شستن، يك دفعه شستن پاك مى‏شود. اما نسبت به اين اعتصام كه ظاهرا هم نظر ايشان در مسئله شش به اعتصام است كه كما ذكرنا سابقا كه اين مسائل ناظر به حكم جارى از جهت اعتصام است، اينها حكم جارى را دارند. چون كه از صحيحه ابن وضيع و از روايات ماءالحمام استفاده كرديم هر ماء قليلى كه متصل به معتصم بوده باشد او اعتصام پيدا مى‏كند. ماء اگر متصل به ماده باطن فى الارض بشود اعتصام پيدا مى‏كند. متصل به مائى بشود كه اون ماء معتصم است. اين مالك الريحته الكونه اطرارا يا به جهت اين كه اون ماء متصل به جارى است او هم قهرا معتصم مى‏شود.
اين را از صحيحه ابن وضيع و از روايات ماء حمام استفاده كرديم. و بيان كرديم در ترقب اين حكم در جايى كه ماء متصل بشود به ماده كه اون ماده، ماده باطن فى الارض بايد بشود، در اون ماء عرض كرديم بر اين كه اعتصام هست ولو قلت هم داشته باشد فى نفسه عيبى ندارد. اين را اينجور گفتيم. ماء جارى حكم ديگرى دارد و اون حكم ديگر اين است كه ان غسلته فيه فمرة. سوق متنجس و شيى كه قابل عصر است متنجس به بول شد در او شستند يك دفعه شستن كافى است. در اين كه‏
مى‏فرمايد حوضى كه متصل است به ساقيش به ماء جارى به نهر اين حوض هم حكم ماء جارى را پيدا مى‏كند در اين حكم ثانى كه غسل مرتا بوده باشد، بنابر اين كه غسل مرتا بنا به جارى بشود. على ما سيعطى. به حيث اين كه اگر در ماء كر هم شستند دو دفعه شستن لازم بوده باشد. بناء بر اين اين حوضى كه خودش ماء قليل است، و متصل به جارى است اين حكم، اين حكم جارى را دارد كه فرض كنيد در ما نحن فيه يك دفعه شستن كافى بوده باشد يا حوض كر است و اكرار است ولكن متصل به جارى است. شاخه‏اى يك لوله‏اى از ماء جارى مى‏ياد اين حوض پر مى‏شه. وقتى كه پر شد ديگر وامى‏ايستد. خودش هم اكرار است حوض. اين حوض حكم ماء جارى را دارد در اين جهت ثانيه كه ان غسلته فيه فمرا. خواهيم گفت كه اين حوض اشكال دارد براى اين كه بر اين حوض ماء جارى صدق نمى‏كند. ماء جارى سابقا عرض كرديم اونجايى كه ماده باطن فى الارض ندارد ولكن بالنهر است مثل شطوط كه انهار است از زوبال سلوج و از سقوط المطار توليد مى‏شود گفتيم جارى صدق مى‏كند به اونها ولكن اعتصام اونها چون كه ماده باطن فى الارض ندارند اعتصام اونها به كريتشون است. در اونها اگر سوق بمتنجس به بول را شستيد يك دفعه كافى است. چون كه جارى صدق مى‏كند به اونها. و اما اون جارى كه اعتصام داشته باشد و معتصم بوده باشد او دائر مدار جريان نيست گفتيم. جارى صدق كند يا نكند. چون كه ماده دارد ماء واقف است يا بئر است لا ينفعل.
بدون جهت سوق متنجس را انسان اگر در چاه شست، در آب چاه شست ولو فرض بفرماييد آب چاه نجس نمى‏شود، آب چاه هم بعله، پاك مى‏شود ولكن اگر متنجس به بول باشد يايد دو دفعه شسته بشود. چرا؟ چون كه در صحيحه ابن وضيع، صحيحه محمد ابن مسلم اونى را كه گفت مرتا كافى است جارى را گفت. اين بئر جارى نيست. حوضى هم كه مائش واقف است و متصل است به نهر اين آب حوض جارى نيست. بدون جهت اگر سوق متنجس را در اينجا شستند بدان جهت كه در كر دو دفعه شستن لازم است در اينجا هم دو دفعه شستن لازم است. چون شبهه در جارى را استثنا فرموده. ولو در اون صحيحه محمد ابن مسلم فرموده ان غسلته فى المركن مرتين. مركن هم ماء قليل است، ماء قليل هم راكد است. اين جور حوضى را كه متصل به ماء معتصم است يا خودش اطرار است اين را نمى‏گيرد اين ماء قليل نيست اين مركن نيست. ولكن مع ذالك عيبى ندارد مى‏گيم اين ماء قليل را گفته دو دفعه بشور ماء جارى هم يك دفعه لازم است شستن اون وقت در ماء راكد كه معتصم است مثل البئر يا اين حوض واقف در اينها چيزى نگفته است كه چند دفعه بشور. تمسك مى‏شود به اطلاقات. چون كه دلالتى ندارد اين صحيحه تمسك به اطلاقات مى‏شود. اطلاقاتى كه در سوق متنجس بالبول وارد است. كه در اونجا فرموده است اغسل السوق مرتين. سوقى كه به او بول اصابت كرده است دو دفعه بشور. اطلاقش حتى ماء جارى را هم مى‏گيرد. و ماء جارى هم اگر بشورى بايد دو دفعه بشورى. متنهى اين صحيحه محمد ابن مسلم غسل را در ماء جارى را تخفيف داد. گفت در ماء جارى يك دفعه شستن لازم است. گفت در اين صورت فرض بفرماييد مابقى مياح كه مى‏ماند تحت اون اطلاقات مى‏گوييم، در مركن است ولكن در غير مركن هم جدايى نيست دو دفعه بايد شسته بشود.
پس ايشان كه مى‏فرمايد اراكد المتصل بالجارى كالجارى اين در اعتصام اين اطلاق، اين عبارت درست است. بعله، متصل به جارى شد كه معتصم مى‏شود راكد. فالحوض المتصل بالنهر ساقى يلحبه حكم الجارى در اعتصام و كذا اطراف النهر و ان كان ماء واقفا. اما نسبت به غسل مرتين بايد تفسير داد. اگر در مثل اطراف نهرى بوده باشد كه متعارفش در كنار نهر يك خرده آب وايمى‏ايستد كه متصل به نهر است منتهى چون كه جريان، جريان نمى‏خورد به اين آب، آب كان واقف ديده مى‏شود، اين عيب ندارد در اين شستن يك دفعه كافى است. در اين صورت صدق مى‏كند كه غسله فى الماء جارى. و اما حوضى بوده باشد، يا آبى بوده باشد متصل بوده باشد به جارى فرض كنيد بمثل الانبوه يا مثل نهر جارى توجه، مائش واقف بوده باشد در اونجا شستن ان غسلته جارى صدق نمى‏كند. به اون جهت اونجاها اگر بنا شد در غير جارى مرتين لازم شد كما ذكرنا در اين حوض هم بايد مرتين شسته بشود. اين تشبيه از حيث اعتصام درست است اطلاقش. بعد ايشان مسئله ديگرى را مى‏فرمايد، مسئله‏
ديگر عبارت از اين است كه بعله، لو تغير بعض الجارى، اون مسئله قبلى كه ديگر مسئله هفت است سابقا بحث كرديم احتياج به اعاده ندارد. در زمستان از اونها آب مى‏جوشد، جارى مى‏شود اون چشمه‏ها و تنقطع فى الصيف... در اون زمستان كه نبا دارند ماء جارى دارند. سابقا گفتيم احتمالاتى كه در دوام النباء بود كه يكى اين بود كه احتمال داده شده بود كه معناش اين است به حسب فصول اربعه توجه كرديد و حسب فيصول اربعه بايد نباء بوده باشد در بين گفتيم كه نه اينجور شرطى، در صدق ماء جارى معتبر نيست. در هر فصلى كه، در هر زمانى كه از ماده ماء جوشيد، از ماده خارج شد از ماده باطن الارض و جارى شد تا مادامى كه جارى است اين زمان، زمان معتد به بشوند اين عنوان ماء جارى قطعا به او صدق مى‏كند و در اون وقتى كه ماء جارى به او صدق مى‏كند حكم ماء جارى را پيدا مى‏كند.
بدون جهت اون مسئله هفت سابقا بحث شده است. در مسئله هشت مى‏فرمايد اذا تغير بعض الجارى دون بعضه الاخر مسئله‏اى هست كه ماء جارى مثل ساير المياح اگر متغير شد بواسطه تغير نجس مى‏شود. كلام اين است كه اگر فرض كرديد ماء الجارى بعضى آبش تغيير پيدا كرده است نه بعض ديگر. طهارتا اون بعض الاخير است مثلا ماء الجارى اون ماده دارد از ماده كه آب مى‏ياد متغير نيست. بعدش هم متغير نيست. بعد در صوافلش، وقتى كه در صوافل مى‏رسد تغير در صوافل است. خوب اين بلا اشكال اين است اونى كه قبل از اين متغير، اين متغير نجس است مادامى كه تغير دارد و تغير زايل نشده. و اما اونى كه قبل از متغير است توجه كرديد او آبى است پاك، اشكال ندارد. ولو اون آبى كه ما بين متغير و ما بين ماده است خودش ماء قليل است. چون كه مى‏جوشد از اونجا مى‏ياد ضعيف است آب. مى‏ياد آب تغير ندارد به صوافل كه مى‏رسد اونجا متغير مى‏شود. اين آبى كه، قبل از متغير موجود است و متصل به ماده است بلا اشكال اون معتصم است. چه به اندازه كر بشود، چه قليل. چرا؟ چون كه ماء قليلى است متصل به ماده و عرض كرديم در صحيحه ابن وضيع فرمود اين معنا را كه هر ماء ولو به حسب الخارج قليل بوده باشد بواسطه اتصال بالماء او واسع است. يعنى لا يفسدوه شى الاّ اذا تغير. مفروض اين است كه اين تغير پيدا نكرده پاك است. اين جاى شبهه نيست. اينما الكلام در جايى است كه نه اين غير متغير بعد از اين متغير بوده باشد. از ماده آب خارج مى‏شود بعد اين آب متغير مى‏شود، بعد از متغير آب غير متغيرى هست. ايشان در عروه مى‏فرمايد اگر اون آب متغير حكم ماء راكد را داشته باشد به اندازه ماء كر است بعد از متغير، لا ينفعل، چون كه خوديت دارد و اما اگر قليل بوده باشد اون قليل منفعل مى‏شود. انفعال پيدا مى‏كند. چرا؟ چون كه ماء متغير، متوسط شده است ما بين او و ما بين الماده.
خوب اين ماء متغير متوسط شده است ما بين اون ماء قليل و ما بين ماده اين چرا، بعله، كافى نباشد در اعتصام اون ماء قليل؟ نقل شده است كه صاحب جواهر اينجور فرموده است قدس الله سره، كه در نجاست اون ماء قليلى كه بعد از متغير است در نجاست او اشكال است. چرا؟ چون كه آب صدق مى‏كند بر اين كه اين آب، آب جارى است و ماده دارد، آب جارى كه ماده داشته باشد لا ينفعل، منفعل نمى‏شود. يك چيز ديگر هم مى‏شود گفت، اون يك چيز ديگر اين است كه در ما نحن فيه ما دليلى كه داشتيم بر انفعال ماء القليل اين اين بود كه الماء اذا بلغ كر لا ينفعل. مفهومش اين بود كه ماء اگر قدر كر نبوده باشد منفعل مى‏شود. وقتى كه ماء، قدر كر نبوده باشد منفعل مى‏شود. ماء جارى از تحت اين مفهوم خارج شده است كما ذكرنا سابقا. ماء قليل اگر جارى شد اون ماء قليل جارى از تحت اين مفهوم خارج است. در اون زمانى كه فرض بفرماييد اين بعض الماء متغير نبود، متوسط است اون بعض المتغير. يك مقدار قبلش غير متغير است يك مقدار هم بعدش غير متغير است. اين متغير در وسط واقع شده است. اين آبى كه فرض بفرماييد قبل المتغير است او گفتيم قطعا پاك است چون كه متصل است به ماده، ماء قليلى است متصل است به ماده او پاك است. او جاى كلام نيست. كلام اين است وقتى كه اون قطعه وسطى تغير نداشت اين آب قليل هم كه بعدش هست از تحت اون نمى‏دانم ادله انفعال خارج شده بود. ادله انفعال گفته بود كه اون هم نجس نمى‏شود. اون وقتى كه متغير نبود. چرا؟ چون كه او قليل بود متصل به عاليش بود، عاليش هم متصل به ماده بود. از تحت اخبار انفعال خارج شده بود از مفهوم.
بعد از اين كه بعضش متغير شد در اثنا، بعد الاثنائى كه جارى است در اون وسط متغير شد بعضش الان شك مى‏كنيم كه باز هم، از اون عموم مفهوم خارج است يا خارج نيست. سابقا كه تخصيص خورده بود. اون قليل منفعل نمى‏شد وقتى كه متغير نبود. الان هم كه اين متغير شده استسحاب مى‏كنيم عدم انفعالش را. مى‏گيم سابقا كه اين متغير نبود، منفعل نمى‏شد الان هم كه متغير بوده است در بين باز منفعل نمى‏شود، استسحابا اين حالت سابقه. ايشان كان اينجور فرموده است كه صدق ماء جارى مى‏كند يك توجيح هم به او علاوه كرده‏ايم در اين كه اينجا استسحاب حكم مقيد و مخصص مى‏شود كه اين كه اون مفهوم تخصيص خورده، اخبار اين قال، اخبار كر مفهومش يا قيد خورده است، اتصال به حكم مقيد و مخصص مى‏شود. اما اين حرف اخيرى درست نيست. چون در بحث اصول مذكور است در مواردى كه مخصص و مقيد اطلاقى نداشته باشد اون تمسك مى‏شود به همان عام و مطلق. اون عامى كه اين مخصص او بود يا اون مطلقى كه اين مقيد اون مطلق بود تمسك به او مى‏شود.
الماء اذا بلغ كر ينفعل يعنى كل ماء... منتهى در جايى كه جارى متغير نبود بعضى همه‏اش ماء قليل بود ولكن در بعضى اثنا متغير نبود. در اونجا اون صورت از تحت انفعال خارج شده است. و اما در جايى كه متوسط شد متغير، در وسط اينجا ما دليل نداريم كه اون ماء بعدى كه ماء قليل است از تحت اين انفعال خارج شده است. ماء قبل الانفعال بعله، خارج شده است كما ذكرنا، چون كه متصل به ماده است. ولكن اون ماء بعد التغير اون عموم، از عموم خارج بشود دليل نداريم و به عبارت واضحه در بحث اصول ذكر شده است كه در بحث استسحاب حكم مخصص و مقيد جارى نمى‏شود انما رجوع مى‏شود در اون موارد به عموم عام يا به اطلاق المطلق بلا فرق اين كه عام مطلق حكمش افرادى باشد يا استمرارى بوده باشد. بحث موكول به اصول است.
بدان جهت در ما نحن فيه استسحاب نمى‏شود رجوع به عموم مفهوم مى‏شود و حكم مى‏شود كه اون ماء قليل نجس است. اين اولا. ثانيا اگر گفتيم نه به اين عموم هم نمى‏شه تمسك كرد. خوب مى‏گوييم كه اين آب منفعل است. آب، آبى است منفعل. خودش كر نبوده باشد، كر نبوده باشد او بقيه، كرش نجش مى‏شود بواسطه ملاقات با اون آب متغير. چون كه خودش به اندازه كر نيست اون بعدى. متصل است به ماء المتغير به ملاقات نجس مى‏شود. اين ماء قليلى كه قبل المتغير است اون هم ماء قليل است ولاكن لا ينفعل، چون كه معتصم است، متصل به ماده است. مى‏گيم اون ماء اگر كر نيست خودش منفعل مى‏شود بواسطه همين ماء متغير. كر هم اگر بوده باشد به كريته معتصم است. چرا؟ به جهت اين كه ما كه در روايت نداشتيم كه الماء الجارى معتصم، يك دليل معتبرى نداشتيم كه صاحب جواهر بفرمايد اطلاق او، اين ماء را هم مى‏گيرد. اين مائى كه قليل است ولكن متصل به ماده است بالاخره ولكن در اثنا متغير شده است بعض الآب. بعضش متغير شده است به نحوى كه ماء المتغير فاصله شده است ما بين اين آب قليل و ما بين آب ديگرى كه متصل به ماده است يا ما بين خود ماده و ما بين اين آب قليل فاصله انداخته است. ما عمومى نداريم كه الماء لا ينفعل نداريم بگيم كه نه اطلاقش او را هم مى‏گيرد. فقط دليلى كه داريم اين ماء متغير، فاذا تغير تتوض‏ء منه از اين متغير نمى‏شود وضو گرفت يا خورد. او پاك است. دليل ما بر اعتصام ماء جارى صحيحه ابن وضيع بود كما ذكرنا. اون صحيحه ابن وضيع حكم مى‏كرد بر اين كه ماء البئر واسع است. چرا واسع است؟ لان له ماده. چون كه ماده دارد. اون آب متصل به ماده است. آب غير متغير. چون كه فرمود فاذا تغير ينذه حتى يطيب الطعم در جايى كه ماء غير متغير متصل به ماده بشود او را فرمود اون صحيحه كه معتصم است.
و در ما نحن فيه اون آبى كه قبل از مقدار متغير است او را صحيحه مى‏گيرد. چون كه آبى است غير متغير متصل به ماده و اما اون آبى كه غير متغير است در طرف صافل است او آب قليلى است، غير متغيرى باشد كه متصل به ماده بشود نه اينجور نيست، خودش متصل به ماده نيست. بواسطه متغير متصل به ماده است. و صحيحه ابن وضيع اين را نمى‏گيرد. صحيحه ابن وضيع جايى اين اعتصام را مى‏گيرد كه ماء غير متغير خودش متصل به ماده بوده باشد. يا بواسطه اتصال به غير متغير اتصال به‏
ماده بوده باشد. او را مى‏گيرد كه آب حوض پاك است. يعنى هم اطراف اون ماده بئر پاك است هم آبى كه در وسط اون نصف دايره موجود است پاك است. چون كه اون غير متغير است، متصل است به آب غير متغير متصل به ماده. يا اون آبهايى كه در كنار هستند خودشون غير متغير متصل به ماده. و اما اين صورتى كه متصل بشود به متغيرى كه با اون متغير متصل به ماده است اين را نيز روايت نمى‏گيرد و ما هم اطلاق عمومى نداريم كه الماء الجارى لا ينفعل تا بگوييم اين صورت را هم مى‏گيرد. اذا فغير بعض الجارى... مسئله‏اش در عروه اين است. اگر بعض الجارى متغير شد، فطرف المتصل بالماده لا ينجس بالملاقات. اون طرف از ماء جارى و در اون تغير نيست كه متصل به ماده است او لا ينجس بالملاقات و ان كان قليلا ولو كم بوده باشد، ماء متغير است متصل به ماده. و طرف الاخر اون طرف آخر متغير كه طرف صافل متغير را فرض كرديم كه او هم اينجور است. حكم او حكم راكد مى‏شود. ان تغير تمام... همه آب متغير شد تمام اون جارى تا آخر همه‏اش نجس مى‏شود. والاّ المتنجس هو المقدار، حكم او حكم راكد، ان تغير... تمام قطر متغير متنجس بشود. ايشان تمام قطر را مى‏گويد. يعنى اين نهرى كه هست فرض كنيد يك متر عرضش است تمام اين يك متر متغير شده. به نحوى كه اون مائى كه در اصفل هست و غير متغير است اتصال او به ماده قطع شده است به واسطه متغير كه حكم تغير تمام نهر را گرفته. حكم او حكم راكد ان تغير، حكم تمام قطر ذالك بعض المتغير.
و الاّ اگر آمديم كه نه تمام قطر نجس نشده است نهرى كه يك متر است سه چهاركش متغير است اما يك چهاركش غير متغير است اصفل هم كه غير متغير است. اصفل بواسطه اون غير متغير متصل است به چه چيز؟ به ماده ديگر. او معتصم مى‏شود. والاّ فالمتنجس هو المقدار فقط لاتصال اين متغير ماء اداش متصل به ماده است. والحمد الله رب العالمين.