جلسه 216
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاسات
شماره نوار:216 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1366 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين موثّقه بود كه امام (ع) در اين موثّقه ذكر فرموده بود در جواب سؤال از سعر آن سباع الطّير، امام (ع) فرمود از سعرشان بخور و وضو بگير الاّ ان تَرى فى منقاره دما. مگر اينكه در منقار آن طير دم ببينى. فرموده بودند شارع از قاعده طهارت اين مورد را اصالة الطّهاره عند الشكّ فى نجاست شىءٍ و طهارته كه حكم مىشود آن شىء طاهر است يعنى آثار الطهاره بار مىشود مادام الجهل بالواقع كه مفادش اصالة الطّهارت است، از اين قاعده يك موردى را استثنا فرموده است. در آن مورد ولو ما شك داريم اين دمى كه در منقار اين طائر است، دم طاهر است يا قسم النّجس است با اين دم معامله نجاست مىشود. آن سعرى كه از طائر باقى مانده است كه در منقارش اين دم است با او نمىشود وضو گرفت و نمىشود او را خورد. آثار نجاست بار مىشود. يعنى اصل در منقار طائر السّباع اصل نجاست است. نه طهاره. و فرمودهاند شايد اين به جهت اين است كه غالباً اين سباع الطّيور چون كه سباع هستند و غالباً اين حيوانات را صيد مىكنند و مىخورند، غالباً بعيد نيست كه آلوده بشود منقارشان به نجاست دمى. ولو اين دم در هر موردى ما علم نداريم بلكه اطمينان هم نداريم دم نجس است. محتمل است دم سمكى بوده باشد. مثل السّمكى از حيوانى كه لا نفس له، يا اين تخمهايى كه طيور در بيابان مىگذارند، آن تخمها را خورده است كه آنها دم شده بود. جوجه شده بودند و دم داشتند. اينها احتمال هست ولكن شارع اين دم را محكوم به نجاست فرموده است. در جواب اين فرمايش عرضى داشتيم. و آن عرض اين است كه آن شخص راوى كه عمّار است، سؤال كرد از امام (ع) از سعر اين طيور كه سباع هستند. اين دو جهت داشت. دو تا احتمال دارد اين جهت سؤال.
يكى اينكه اصلاً احتمال مىداد اين سباع الطّير اينها نجس العين بوده باشند مثل كلب و خنزير. چون كه عرض كرديم فى يومنا هذا ظاهر شده است براى مسلمين كه غير از كلب و الخنزير حيوان ديگرى نجس العين نيست. آن زمان كه آن زمان بود، به واسطه اين سؤالات و جوابات اين مطالب به اين ظهور رسيده است. روى اين اساس احتمال مىداد عمّار كه اين سباع الطّير از اعيان نجسه هستند. روى اين جهت سؤال كرد از سعر اينها كه سعر اينها هم مثل سعر الكلب است يا مثل آنها نيست؟ امام (ع) كه فرمود، سعرش را بخور و هكذا وضو بگير. الاّ ان تَرى فى منقاره دماً. غرض امام اين است كه مىفرمايد اينها نجس العين نيستند. اينها طاهر العين هستند. سعرشان هم پاك است. اينها طهارت ذاتيه دارند. اينها اگر نجس بوده باشند عين نجس خارجى كه در بدن اينها است، آن عين نجس خارجى نجس است. نه خود اين حيوانات. اينها طاهر العين هستند.. چون كه غالباً در سباع الطّير آن عين نجس خارجى كه مىشود در منقار اينها مىشود. آن هم دم مىشود. و الاّ فرقى نيست كه در پايش عضره انسان بوده باشد يا عضره كلب و خنزير بوده باشد و چسبيده باشد به پاى اين سباع الطّير يا دمى كه در منقار بوده باشد. احتمال الفرق نيست. اين كه امام (ع) دم را فرمود، غرض امام (ع) اين است كه نجاست در اينها نجاست خارجى است. خودشان طاهر العين هستند و بما انّه كثيراً آن نجاست خارجى دم در منقار مىشود، بدان جهت اين را فرمود. الاّ ان تَرى فى منقاره دماً يعنى الاّ ان يكون الدّم فى منقاره موجودا. كه با منقار آب خورده است. در اين صورت اين تَرى كه فرموده است، اين طريقى است كه سابقاً گفتيم
هر وقت علم ذكر بشود در خطاب، ظهورش اين است كه بما هو طريقٌ. حكم مال واقع است. الاّ ان يكون فى منقاره دماً آن وقت آن سعر نجس مىشود. اين تَرى به واسطه ثمّ الرّويه و...الرّويه نظير او كه حضرات هم قبول دارند. حتّى متمسّك به اين روايت بر اصالة النّجاست در دم فى المنقار خود ايشان هم قبول دارند. در ثمّ الرّويه و...الرّويه چه جور رؤيت طريقى است، اين هم به ما الاّ ان تَرى طريقاً ذكر شده است. حاصل روايت اين مىشود كه سعر حيوان پاك است. چون كه اين حيوان طاهر العين است و اين سعر اشكالى ندارد خوردنش و وضو گرفتن. مگر اينكه به نجاست خارجى كه بدن حيوان حامل او است، با او نجس بشود آن سعر. دم من باب مثال است. بنائاً على هذا در ما نحن فيه، حكم، حكم واقعى است. اصلاً حكم ظاهرى نيست. امام (ع) مىفرمايد، ماء قليل به واسطه ملاقات بدن حيوان طائر السّباع نجس نمىشود. واقعاً نجس نمىشود. مگر اينكه در بدن اين طائر بدنش حامل به عين النّجسى بشود كه او به آب رسيده است. آن وقت هم نجس واقعى مىشود. اصل روايت نه در بيان حكم ظاهرى سعر است، نه در بيان حكم ظاهرى دم است. هيچ كدام نيست. در مقام بيان حكم واقعى است. اين يك جهت سؤال.
جهت سؤال ديگرى كه به نظر مىرسد، اين است. آن شخص كه عمّار است احتمال مىداد اينها ولو خودشان طاهر بوده باشند، ولاكن وقتى كه با آبى ملاقات كردند و جسم اينها مباشرت كرد با آبى. با آن آب ديگر نمىشود استعمال در وضو كرد. آن آب را نمىشود خورد. اين نجس مىشود. عيبى ندارد در آن زمان كسى احتمال بدهد كه شىء طاهرى با آبى رسيد كه با او وضو مىشود و غسل مىشود و خورده مىشود، او را نجس بكند. اين احتمال را مىداد. خصوصاً به ملاحظه مذهب عامّه كه اصلاً ماء مستعمل را جايز نمىدانند وضو گرفتن با او را. روى اين حساب امام (ع) در جواب فرمود، نه اين جسم طاهر سعر را نجس نمىكند. آن وقت سعر نجس مىشود كه يك نجاست خارجيهاى با اين حيوان بوده باشد. و آن نجاست خارجيه به اين آب برسد. اين هم حكم واقعى است. اين تَرى به عنوان طريقٌ ذكر شده است. بدان جهت در اين روايت ما بخواهيم بگوييم اصالة الطّهاره در دم تخصيص خورده است، ما جرأت اين را نداريم. هر كس جرأت دارد تخصيص بزند. منتهى سابقاً يك حرفى عرض مىكرديم. عرض مىكرديم كه خود اين الاّ ان تَرى فى منقاره دماً كه معنايش اين است الاّ ان يكون الدّم فى منقاره موجوداً اين معنايش اين است كه الدّم نجسٌ. كليّه دم نجس است. بدان جهت سابقاً اين را از عمومات نجاست دم ذكر مىكرديم. بعد يك وسوسهاى آن وقت هم بود. ولكن وسوسه بيشتر شد. كه ذكر اين دم در ما نحن فيه نه به جهت اين است كه به عمّار بفهماند دم نجس است. در مقام بيان نجاست الدّم نيست تا به اطلاقش تمسّك كنيم. در مقام بيان اين است كه سعر نجس نمىشود مگر به نجاست خارجيه و ذكر الدّم فى المنقار من باب مثال است. مثال به نجاست خارجيه است. منتهى اين دم، بايد دم سمك نباشد. دم حيوانى باشد كه نفس سائله بوده باشد، در مقام بيان او نيست. كانّ امام (ع) اين جور فرموده است الاّ ان يكون فى منقاره، منقار هم خصوصيتى ندارد. الاّ ان يكون بجزء البدن الّذى لااقل ماء عين نجسٍ. كانّ در قوّت اين است. نه بيان اين است كه دم هم از اعيان نجسه است. در مقام بيان اين نيست. بدان جهت به اين روايت تمسّك كردن به اثبات نجاست لكلّ دمٍ، مگر دليل مخصّص وارد بشود و بگويد اين دم پاك است و اين اطلاق را تقييد كند، اين قابل خدشه است. اين جور اطلاق ندارد. يعنى اطلاق در مقام بيان نجاست دم نيست. اين حاصل عرض ما است.
سؤال؟ عرض مىكنم روايت حكم واقعى است. معنايش اين است كه در منقارش دم بوده باشد، يعنى دم نجس بوده باشد. مراد او است. سؤال؟ هر موضوعى همين جور است. احتياج به احراز دارد. هر موضوع حكمى. الاّ ان يكون فى منقاره دم نجسٍ بدان جهت يك وقتى شك كرديم كه در منقارش دم نجس است يا نه، اصل اين است كه در منقار دم نيست. سؤال؟ عرض كردم دم به اعتبار غلبه است. چون كه غالباً بدن اينها حامل دم مىشود. او مفروقٌ عنه است كه امام (ع) غرضش اين است كه خود اينها نجس العين نيستند و خود اينها آب را نجس نمىكنند. آنى كه نجس مىكند،
آن عين نجسى است كه بدن اينها حامل او است. او نجس مىكند. منتهى دم را من باب مثال ذكر فرموده است. چون كه غالباً آن نجس العين دم مىشود در منقار اينها.
سؤال؟ اگر در پايش بود چه جور؟ پا با منقار را اهل العرف فرق مىگذارند. مىگويوند منقار را گفته است، چون كه دم غالباً در منقار مىشود. على هذا الاساسى كه هست عمده ما ذكرنا اين است كه كلمه تَرى بما هو طريقٌ ذكر شده است مثل ثمّ الرّويه و...الرّويه. و اين روايت در مقام بيان حكم سعر است. و حكم طائر است كه نجس العين است يا طاهر العين. سعر طاهر واقعى است، و امّا نجاست ظاهريه يا طهارت ظاهريه اصل روايت مربوط به او نيست. اين كه مرحوم حكيم در مستمسك فرموده است اين روايت در مقام بيان حكم ظاهرى سعر است، آن هم درست نيست. حكم واقعى سعر است. چون كه تَرى موضوعيتى ندارد. موضوع حكم نيست. تَرى من باب طريقٌ است. بدان جهت اگر سعر ملاقات با دم نجس كرده است، نجس است. والاّ نجس نيست. آب پاك است. غرض اين است كه امام (ع) با اين روايت نمىخواهد تفهيم كند به عمّار كه دم نجس است. امام (ع) مىخواهد تفهيم كند بر اينكه حيوان طاهر العين است. و طاهر العين ملاقاتش ماء را نجس نمىكند. انّما المنجسّ للماء آن نجاست خاريجيهاى است كه بدن حيوان حامل او است. حرف پاكيزهاى است. در مقام تفهيم اين است. گذشتيم اين را.
برسيم به آن مورد ثانى كه صاحب العروه آن مورد را قبول دارد كه از اصالة الطّهاره خارج شده است. و در آن مورد رجوع به اصالة الطّهاره نيست. خودش قبول دارد. فرمود، آن جايى كه بللى خارج بشود بعد البول و قبل الاستبراء بالخرطات اين استبراء بالخرطات مدخليتى ندارد. انشاءالله در بحث استبراء خواهد آمد. اگر يك چيزى شد مثل طول المكث كه بلل دو ساعت ديگر در آمده است. خودش هم آن وقتى كه بلل در آمد قبل از آن يك ساعت اوه، اوه كرده بود. كه اگر يك چيزى آن جا بود در آمده بود. آن هم همين جور است. آن هم همين جور است. يعنى استبراء بالخرطات موضوعيتى ندارد. على هذا الاساس اگر بعد الاستبراء بالخرطات، بللى خارج بشود مردد ما بين البول و الطّاهر او طاهر است. و امّا اگر استبراء بالخرطات نكرده بود، آن هم موجود نشده بود. اگر بللى خارج بشود، خوب احتمال مىدهيم آن بلل پاك است. از حبائل است. ودى است مثلاً. احتمال مىدهيم كه بول است و نجس است. قاعده كلّ شىءٍ طاهر جايش بود. ولكن شارع حكم كرده است به نجاست او. در عروه مىفرمايد حكم مىشود به نجاست آن بلل. كه اين بلل بول است. بايد وضو بگيرد و از او اجتناب كند. آثار بولى بار است. ولو ذكر بول نيست در عبارت عروه و لكن مرادش اين است كه حكم بالنّجاسه يعنى حكم بالنّجاسة البول. آثار بول مترتّب مىشود. و كذالك اگر انزال منى كرد و قبل از استبراء بالبول. مايعى خارج شد، بللى خارج شد كه مردّد است ما بين المنى و مايع طاهر. بلل طاهر. اينجا هم حكم به نجاست مىشود يا نه؟ حكم مىشود و انّه منىٌّ. آثار منى به او بار است. اگر قبل خروج اين غسل كرده است دوباره بايد غسل كند. مىدانيد كه قاعده طهارت را كلّ شىءٍ طاهر حتّى تعلم انّه قضر، تخصيص دادن احتياج به مخصّص دارد. مخصّصش هم بايد تعبّدى باشد كه اين قاعده را تخصيص بزند. ما رواياتى داريم در باب الاستبراء. استبراء بالبول و استبراء بالخرطات. استبراء بالبول در منى، استبراء بالخرطات در استبراء از بول. كه آن روايات مدلولشان عبارت از اين است اگر قبل الاستبراء بالبول شخصى كه انزال منى كرده است، بلل خارج شد، انتقض غسل. غسلش را بايد اعاده كند. آن غسلى كه اگر كرده است، دوباره بايد غسل را عطيان بكند. كسى كه بول كرده است و قبل از استبراء وضو گرفته است بعد بلل خارج شد، چون كه استبراء نكرده است بايد وضو را اعاده كند. اين كه اين بلل ناقض وضو مىشود در قبل الاستبراء بالخرطات، و ناقض غسل مىشود در جايى كه استبراء به بول نكرده است، انزال منى شده است، اين جاى خلاف نيست. روايات متّفق در اين معنا هستند. و انّما الكلام اين است كه آيا حكم هم مىشود كه آن بلل منى است در جايى كه قبل الاستبراء بالبول خارج شد؟ و حكم مىشود بانّه بولٌ كه در
آثار بول بار بشود كه نجاست است و دو دفعه شستن است و امثال ذالك است؟ مشهور مىگويند كه بله. ظاهر كلمات مشهور اين است كه بله مترتّب مىشود اين حكم. ما رواياتى را كه در باب وارد است موكول به محلّش است. در بحث استبراء، آن جا بايد بحث كنيم. ولكن رواياتى كه مىشود كسى بگويد اين ظهور در حكم به نجاست دارد، حكم به بوليّت و منيّت دارد، آن روايات را مىخوانيم. ببينيم شما چه حكمى مىكنيد.
از آن روايات در جلد اوّل وسائل، باب 11 از ابواب احكام الخلوء، روايت 2. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه از پدر بزرگوارش عن حمّاد ابن عيسى عن حريض ابن عبد الله عن محمد ابن مسلم، كه سند اجلّا هستند قلت لابى جعفرٍ (ع) رجلٌ بول شخصى بول كرد، و لم يكن معه ماءٌ آب هم نداشت كه تطهير كند. قال، يعثر اصل ذكريه على طرفه ثلاث اثرات سه دفعه از اصل الذكر، از آن بيخ الذّكر بلاانتهاء الذّكر اين را اصل مىكند. و ينتر طرفه آن طرف كه انتاع است آن جا را هم فشار مىدهد كه مىدانيد يعنى چه. فان خرج بعد ذالك شىءٌ فليس من البول. بعد از اين كار اگر بللى خارج شد، آن بول نيست. ولكنّه من الحبائل از حبائل است يعنى از آن وذى و وذى و اينها است. اين قضيه شرطيه مفهومش چه مىشود؟ فان خرج بعد ذالك شىءٌ فليس من البول. كانّ مفهومش اين است كه اگر اين كار را نكرد، و قبل از اين كار شيئى خارج شد، فهو بولٌ. بايد اين جور بشود ديگر. و الاّ تفصيل اشترا تعليق معنا ندارد. كانّ از اين روايات اين جور استفاده مىشود بر اينكه آن بول است. يعنى نجس هم هست. شايد كسى بگويد اين روايت ناظر به نجاست نيست. اگر دلالت هم بكند فهو بولٌ يعنى از حيث ناقضيت. از حيث ناقضيت ناقض وضو است. وضو هم گرفته باشد، نقض شده است. بيشتر از اين معنا استفاده نمىشود چرا؟ چون كه رجلاً بول و لم يكن معه ماءٌ آن مجرا الذّكر نجس است. چون كه و لم يكن معه ماءٌ...نكرد. تطهير نكرده است. و لم يكن معه ماءٌ. آب ندارد. معلوم مىشود كه خشك شده است و پاك كرده است ديگر. ظاهر روايت اين است. خوب اگر استبراء هم بكند و بعد بلل خارج بشود آن بلل نجس است ديگر. ودى هم بوده باشد به ملاقات اطراف مخرج نجس شده است. چون كه مخرج نجس بود. بول بود ديگر. اين جور است ديگر. بدان جهت اين روايت بگويد فان خرج بعد ذالك شىءٌ فليس من البول مفهومش اين باشد كه قبلاً خارج شد آن شىء بول است يعنى هم نجس است و هم ناقض وضو است، به نجاست نظر دارد، نجاست تعليقى نيست. استبراء هم بكند و اوه، اوه بكند. عثرش عشر مرّات بشود...بعد بلل خارج بشود، آن بلل نجس است. چرا؟ چون كه ملاقات با مخرج كرده است. مخرج آب نداشت كه او را تطهير كند. پس اين معلوم مىشود كه تعليق من حيثٌ النّجاس نيست. اين تعليق من حيثٌ النّاقضيت است. كه اگر اين شخص قبل از عثر بلل خارج شد، ناقض وضويش مىشود يا ناقض تيمّمش مىشود. آب ندارد. و امّا اگر بعد الاستبراء شيئى خارج بشود، ناقض تيمّم نيست. ظاهر اين است كه اين روايت هم كه ممتاز ما بين الرّوايات هست، كسى كه دعوى نجاست مىكند بايد به اين روايت تمسّك كند، اين روايت اين خدشه را دارد كه نجاست در ما نحن فيه نجاست آن بلل جاى تعليق نيست. چون كه بلل على كلّ تقديرٍ نجس است. قبل الاستبراء و بعد الاستبراء. چون كه آب نكشيده است مخرج را. و لم يكن معه ماءٌ. اگر بلل بعد الاستبراء از حبائل بوده باشد با ملاقات اطراف مخرج نجس مىشود. او نجاست لا كلّ تقدير دارد. مگر اللّهمّ كسى ادّعا بكند كه نجاستش قدر متيقّن است. امّا بول بودنش كه نيست. تعليق بوليت شده است كه ان خرج بعد ذالك شىءٌ فليس من البول. يعنى ان خرج قبل الذالك فهو بولٌ. او بول است. نجاست ولو كلّ تقدير اين است در ما نحن فيه، ولكن نجاست بولى نيست اگر استبراء كرده باشد. به يك دفعه آب ريختن پاك مىشود چون كه متنجّس است بلل. به واسطه اطراف مخرج نجس شده است. مثل عرق كردن است كه انسان استنجاء نكند بالماء. عرق بكند آن كذايش، آن عرق نجس است ديگر. بول نمىشود. بلل هم مثل او مىشود بعد الاستبراء. نجاست تعليق برنمىدارد. امّا بوليّت تعليق برمىدارد كه اگر اين كار را كرد آنى كه خارج شده است بول نيست. قبلاً كرد به مناسبت حكم موضوع
بول است. يك چيزى هم بگويم. يك وصلهاى هم بچسبانيد كه خوب مىچسبد. به قرينه حصر نواقض كه شارع نواقض الوضو و تيمّم را حصر كرده است كه لا ينقض الوضو الاّ البول وذى و حبائل كه نقض نمىكند. به قرينه لا ينقض الاّ البول كه امام مىفرمايد در ساير روايات اگر استبراء نكرد و بلل خارج شد وضويش نقض مىشود وضويى كه گرفته است، اين معنايش اين است كه حكم به بول مىشود. چون كه لا ينقض الوضو الاّ البول. چيز ديگرى نمىتواند نقض كند. اين دو تا حرف كه ظاهر اين روايت حكم به بوليت است و آن روايات عثر النّواقض هم مؤيّد اين هستند كه ناقض الوضو غير از بول چيز ديگرى نيست. ظاهرش اين است كه حكم به بوليّت يعنى آثار بول بار مىشود. اين نسبت به باب استبراء در باب بول از خرطات.
وامّا آن استبرائى كه آن استبراء در غسل وارد است، روايات متعدد است كه اگر غسل كرد، استبراء به بول نكرده بود نقض مىشود. يك روايتش هم اين است.
باب 13 از نواقض الوضو، روايت 5 و بالسناد الشّيخ عن الحسين ابن سعيد كه كرّات و مرّات عرض كرديم كه سند شيخ به كتاب حسين ابن سعيد اهوازى رضوان الله عليه صحيح است. حسين ابن سعيد اهوازى نقل مىكند عن حمّاد اين حمّادى كه حسين هميشه از او نقل مىكند، حمّاد ابن عيسى است. حمّاد هم از حريض نقل مىكند عن محمد ابن مسلم. قال، ابو جعفرٍ (ع) من الغتسل فهو جنب كسى كه غسل كرد، غسلش هم غسل جنابتى بود، نه غسل جمعه و اينها فهو جنبٌ قبل ان يبول قبل از اينكه بعد الجنابت بول بكند غسل كرد، ثمّ يجد بللً بعد از او بللى از او خارج شد، فقد انتقض غسله. غسلش منتقض شد. و ان كان بول الثّم الغتسل امّا اگر بول كرده بود بعد غسل كرده بود، ثمّ وجد بللً فليس ينقض غسله آن شىء غسلش را نقض نمىكند. ولكن عليه الوضو. ولكن وضو بگيرد. مفروض اين است كه بول كرده است و استبراء از بول نكرده است. لانّ البول لم يدع شيئاً بول در مجرا شىء از منى را نگذاشته بود. پس اين بللى كه خارج شده است چون كه استبراء از بول نكرده است، بدان جهت بايد وضو بگيرد. غسلش صحيح است. اين هم به قرينه اينكه موجبات الغسل الجنابت منحصر است به خروج المنى و (طرف ب نوار) اين معلوم مىشود كه شارع حكم كرده است كه خروج بلل انزال منى است. انزال منى است از حيث انتقاض الغسل. و امّا از حيث نجاست هم هست، زورى مىخواهد كه هر كس داشته باشد بزند اين زور را. كه همان فهم عرفى اين است كه غسلش منتبض شد، يعنى منى است. تعبّد به منى بودن است. غير از اين راه ديگرى ندارد و كسى بگويد كه اين تعبّد به منى از حيث انتقاض است نه از حيث نجاست راهى دارد. نمىشود خيلى ملامتش كرد كه اين حرفش، حرف نادرستى هست. نه، قدر متيقّن من حيثٌ الانتقاض حكم به منى است. چون كه منى وجدانى نمىدانيم هست يتا نيست. حكم شده است ظاهراً منى است در حيث الانتقاض، و انتقاض الغسل يا از حيث النّجاست هم مىشود خدشه كرد. بدان جهت ولكن صاحب عروه مثل اينكه خدشه نفرموده است. كه متفاهم عرف اين است كه شارع حكم به منى كرده است، يعنى آثار منى بار مىشود. منى هر اثرى داشته باشد، يا بول هر اثرى داشته باشد، اين هم اختيارش با شما است كه آن راه را برويد يا اين را. ولكن قدر متيقّن حكم به انتقاض است. بيشتر از اين خصوصاً در آن مسأله خروج منى بلل مشتبه بالمنى آن جا مىشود گفت مفهوم آن قضيه اين است كه ان خرج بعد ذالك فليس من البول، يعنى ان خرج قبل ذالك بولٌ. بولٌ يعنى در جميع الآثار. او را مىشود آن جور گفت. و لكن اينجا حكم نشده است كه و انّه منىٌّ. حكم شده است كه ان تقض غسله. غسلش منتقض شد. شارع حكم كرده است به انتقاض الغسل و از اينكه منى است از حيث الانتقاض. و امّا منىٌّ من جميع الجهات اصلاً ذكر نشده است كه به اطلاقش تمسّك كنيم.
سؤال؟ قطعى است. ديروز عرض كردم چون كه مجراى منى و بول در مرد يكى است بعد الانزال اگر بول كرد، ديگر در مجرا چيزى از منى قطعاً نمىماند. بدان جهت آن لانّ البول لم...شيئاً اخبار از امر تكوينى است.
و امّا اگر بول نكرد، محتمل است منى بوده باشد. و محتمل است كه بلل ديگرى بوده باشد از حبائل بوده باشد. ما در فرض محتمل بودن است كه استبراء به بول نكرده است بلل مشتبه به منى خارج شده است، حكم به انتقاض غسل مىشود. اين مسلّم است. روايت هم دارد فقد انتقض غسله. امّا آن حكم مىشود بانّه منىٌّ يعنى حكم ظاهرى. واقعاً كه معلوم نيست منى باشد. احتمال مىدهد بلل طاهر باشد. حكم مىشود بانّه منىٌّ. در تمام آثار كالدّم من حيث النّجاس صاحب عروه اين جور فرمود. كه متفاهم عرفى اين است. لسان اين را مىرساند عرفاً. ولكن عرض كرديم كسى خدشه بكند كه نه حكم به انتقاض، تعبّد به انتقاض، انتقاض واقعى كه نيست. انتقاض، انتقاض ظاهرى است. چون كه ممكن است آن بلل اصلاً منى نباشد. غسلى كه كرده است باقى بماند. چون كسى كه غسل بكند، غسل منتقض نمىشود واقعاً الاّ بالاجناب ثانياً يا به موجب انزال ديگر يا دخول...ديگر. اين جا حكم مىكند كه اين بلل انزال است، حكم، حكم تعبّدى است.
سؤال؟ كلام در انقض غسله است. كه انتقض غسله كارى ندارد كه منىٌّ. اين را ما كشف مىكنيم آن كسى كه مىگويد. و الاّ شارع فرموده است فقط انتقض غسله. سؤال؟ او قدر متيقّن است. آن حكم واقعى است كه لا ينتقض غسله الاّ بالخروج المنى. آن حكم واقعى است. ما نمىدانيم منى خارج شده است يا نه. احتمال مىدهيم بول نكرده است ولكن منى نمانده بود در مجرا. احتمال مىدهد يك بلل طاهرى آمده است بيرون. شارع تعبّد كرده است به حكم ظاهرى كه غسل ناقض مىشود. گفتهاند اين تخصيص قاعده طهارت هم هست. يعنى حكم شارع كرده است بانّه منىٌّ ظاهراً، يعنى ظاهراً هم نجس است. آثار نجاست بار بشود. تخصيص قاعده طهارت است. قاعده طهارت معتبر است. الاّ در اين مورد كه حكم به نجاست مىشود. مثل مورد دم در منقار كه گفته بودند. كلام اين است كه اين را نمىشود از اين ادلّه استفاده كرد كه شارع حكم كرده است كه بانّه منىٌّ. حكم كرده است بانّه منقتضٌ. انتقاض ظاهرى كه ملازمه با خروج منى ندارد. انتقاض واقعى ملازمه دارد با خروج منى. و لكن حكم به انتقاض ظاهرى ارباب الفهم، انتقاض ظاهرى كه حكم ظاهرى است، او ملازمه ندارد با خروج المنى. و او را هم اثبات نمىكند. اگر يادتان بوده باشد، اين جور گفتهايم در اصول. اين جور گفتهاند و ما گفتهايم. هميشه اگر شارع تعبد به حكم ظاهرى كرد، آن حكم ظاهرى اگر مطابق با واقع بود در واقع هم بود، مثلاً حكم به انتقاض كرد كه در واقع هم انتقاض بود. آن حكم واقعى اگر موضوعى داشته باشد كه خروج المنى است، اين حكم ظاهرى او را اثبات نمىكند. اصل مثبت مىشود. اين قاعده را داشته باشيد. هر اصلى را كه شارع مفادش حكم ظاهرى است، تعبّد به حكم بكند. كه آن حكم اگر مطابق با حكم واقعى بوده باشد، حكم واقعى يك موضوعى دارد. تعبّد به آن حكم ظاهرى موضوع را اثبات نمىكند. اينجا شارع تعبّد به انتقاض غسل كرد ظاهراً. اين انتقاض مصادف با واقع بشود و انتقاض واقعى بشود، موضوعش خروج منى است. و آن موضوع موجود است لا محال. حكم به انتقاض ظاهرى وجود آن موضوع را اثبات نمىكند. بدان جهت در مانحن فيه حكم بانّه بلل منىٌّ نشده است. اثبات انّه منىٌّ مثبت مىشود.
وامّا در آن روايت ديگر بعيد نيست كسى بگويد كه و ان خرج بعد ذالك فليس من البول يعنى قبلاً خارج بشود بول است. تعبّد به خود بول است. نه فقط تعبّد به نقض الوضو است. كارى با نقض الوضو ندارد در آن روايت. تعبّد به خود بول است. به خود موضوع است. آن وقت تعبّد به بول است يعنى من حيثٌ انتقاض و من حيثٌ النّجاس، آن جا است كه ممكن است كسى خدشه بكند كه اين جا من حيثٌ النّجاسه نظر ندارد. چون كه در اين مورد، بدن اين شخص نجس است على كلّ تقديرٍ يعنى اين بلل. اين بللى كه از اين شخص خارج شده است يقيناً نجس است. استبراء بكند يا نكند. چون كه ماء نداشت كه تطهير كند. مثل عرق مىماند كه به واسطه ملاقات با آن مخرج نجس شده است. اين تعبّد از حيث الانتقاض است نه از حيثٌ النّجاس به آن نحوى كه خدمت شما عرض كرديم. پس بگذريم اين مسأله را. اگر
حكم به نجاست بشود، تخصيص خورده است. حكم به انتقاض بشود نه قاعده طهارت تخصيص نخورده است. بعد رسيديم به اين مسأله كه شروع مىكند سيّد قدّس الله نفسه الشّريف در عروه يكى از مواردى كه گفتهاند اصالة الطّهاره آن جا تخصيص خورده است و اصالة الطّهاره آن جا مبدّل به اصالة النّجاس شده است، غساله ماء الحمّام است. كه حمّام سابق را برايتان شرح كردم. حمّامات سابقيه مثل حمّامات فى عصرنا الحاضر است نه در زمان سابق كه زمان خزينه بود. مثل فعلاً كه دوش است و شير آب است و لوله آب است كه كشيده شده است، حمّامات سابقاً نظير اينها بود. مىبينيد كه يك لولهاى كشيدهاند و يك حوض كوچكى است در حمّام مىنشينند مردم در اطراف آن حوض و سر و گردن را مىشورد، كيسه مىزند، هر چه كار مىكند.
در روايات سابق گفتيم در بحث المياه. در سابق در حمّام يك خزينهاى بود كه آن خزينه كثيراً مسدود بود بابش. كسى را نمىگذاشتند به آن خزينه برود. آن مخزن آب بود. خزينه مىگفتند مخزن ماء بود آنجا. از اطراف اين مخزن الماء يك حياض الصّغارى درست مىكردند. مثل حياض الصّغارى كه فعلاً هست در اين حمّامات. آن حياض الصّغار به واسطه آن زمان كه گفتيم نوعاً چوب بود. به واسطه آن چوب متّصل به آن خزينه بود. يعنى عوض شير يك چيزى از چوب درست مىكردند كه به آن طرف تكان مىدادند و راه بسته مىشد و آب ديگر نمىآمد از آن مخزن. اين ور مىكشيدند آب مىآمد. عوض شير آن وقت اين جور بود. مردم مىنشستند دور اين حياض الصّغارى كه بود شستشو مىكردند. اين كه در روايات سؤال شده بود كه انسان با حمّام اغتسال بكند و شستشو بكند كه امام فرموده است، انّماء الحمّام به منزلة الجارى يعنى متّصل به آن مخزن است به منزلة الجارى است. حياض الصّغار قليل هستند. لا ينفعل. خوب اين حياض الصّغار كه مىدانيد كه آب اينها كه مصرف مىشود آب صابون و آب كثافت، آب عرق، آب بدن اينها مىرفتند در يك بعرى كه بالوعه مىگفتند بعر البلّوعه آنجا جمع مىشدند. آب كثيف و بودارى بود كه آن جا جمع مىشد. فاضلاب مىگويند ديگر. آن وقت اين جور بود. بعضىها مىرفتند در آن فاضلاب شستشو مىكردند و مىگفتند شفاء است در اين كه ائمّه (ع) على ما فى الرّوايات انكار شدند كه كذبوا دروغ مىگويند. كه مىگويد كه در آنها شفاء است؟ آن غساله حمّامى كه در آن بعر جمع مىشود او پاك است يا نجس است؟ صدوقين فتوى دادهاند كه نمىشود از آن ماء غساله حمّام تطهير كرد. شيخ هم مثل اينكه در نهايه و ابن ادريس هم در سرائر اين جور گفتند كه لا يجوز استعمالها بحالٍ حتّى در حال ضرورت هم كانّ آبى پيدا نشود، او را نمىشود استعمال كرد. بايد تيمّم بكند. لا يجوز استعمالها بحالٍ. بعضىها در حاشيه كركى و روض الجنان و امثال ذالك گفتهاند كه نجس است. آن آب بلّوعه نجس است. آن در حاشيه كركى نسبتش را به مشهور داده است كه انّ مشهور العلماء محكوم به نجاست است. نجس است يعنى به حسب حكم ظاهرى. ممكن است در واقع پاك باشد به آن نحوى كه خواهيم گفت. ولكن حكم مىشود به نجاست. قاعده طهارت تخصيص خورده است. اين هم بايد دليل داشته باشد كه دليل اين چيست؟ دليلش رواياتى است كه در غساله ماء الحمّام وارد است. عمده دليل در رواياتى كه در غساله ماء الحمّام وارد است، يك روايتش را مىخوانم كه عمده اين روايت است. در باب 11 از ابواب ماء المضاف، روايت 5 است. سندش را هم نمىخوانم. چون كه وقت نيست. سند موثّقه است. موثّقه عبد الله ابن ابى يعفور. ايّاك ان تغتسل من غسالة الحمّام و فيها تجتمع غسالة اليهودى و النّصرانى و المجوسى و النّاصبلنا اهل البيت فهو شرّهم. ناصب اهل بيت شرّ اين موجودات است. فانّ الله تبارك و تعالى لم يخلق خلقاً انجس من الكلب و النّاصلنا اهل البيت لانجس منه. از كلب هم نجس است. يعنى...نجس است. ببينيم درست مىشود يا نمىشود.
|