جلسه 233

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاسات‏
شماره نوار:233 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1366 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
مرحوم سيد در عروه مى‏فرمايد از شرايط تنجس طاهر به ملاقات مع النجس اين است كه در هر دو تا يا در يكى از آنها رطوبت مسريه بوده باشد. و در اين تفسير مى‏فرمايد دو تا امر را. مى‏فرمايد اگر فرض كرديم كه ملاقى و ملاقا هر دو يابس هستند اصلا رطوبتى ندارد فلا تنجس، آن طاهر به اين ملاقات نجس نمى‏شود. و امر ثانى اين است كه اگر در اينها يا در يكى از اينها رطوبت باشد ولكن رطوبت مسريه نيست. در آن صورت هم مثل صورت جفاف كلاهما محكوم به نجاست نمى‏شود شى‏ء طاهر ولو ملاقات كرده است با شى‏ء نجس مع الرطوبت، رطوبت غير المسريه ولكن تنجسى نيست. عرض مى‏كنم رطوبت را فقها تقسيم كرده‏اند در متلاقيين كه يكى طاهر و يكى نجس است. متقايين را كه در او رطوبت معتبر است اين رطوبت را تقسم كرده‏اند به دو قسم. فرموده‏اند طهارتا رطوبت در كلاهما يا در يكى رطوبت مسريه مى‏شود كه مرحوم سيد هم همين جور مشى مى‏فرمايد. رطوبت مسريه آن اجزاء مائيه‏اى است كه آن اجزاء مائيه به نظر العرف وجود مستقلى دارند. غير از آن وجودى كه زيرتب است است. غير از وجود آن زيرتب غير از آن جسم اين اجزاء مائيه هم وجود مستقلى دارند. به حيث اين كه اگر شى‏ء خشك بخورد به اين شيئى كه رطوبت مسريه را دارد آن رطوبت منتقل مى‏شود به مجرد الملاقات بر اين جسمى كه ملاقى كرده است و يابس بود. مثل اين كه ثوبى را شسته‏اند و آن ثوب را هم عسر كرده‏اند، فشار داده‏اند. آن فشار متعارف. يك كسى كه دستش فرض كنيد خشك است بگيوييد اين ثوب را بگيرد من اين يكى را هم در بياورم و فشار بدهم به مجرد گرفتن، دست اوتر مى‏شود. اين رطوبت، رطوبت مسريه است. يعنى اگر در كل الشيئين يا در احدهما رطوبتى بوده باشد، كه به مجرد الملاقات منتقل به آن ديگرى مى‏شود در اين صورت اين رطوبت به نظر العرف وجود مستقلى است اين اجزاء مائيه. اگر اين جور رطوبت بوده باشد اين را رطوبت مسريه مى‏گويند. در مقابلش رطوبت غير مسريه است. رطوبت غير مسريه اين است آن شيئى كه ذيرتب است رطوبت دارد اينجور نيست كه شى‏ء طاهر خشك با او ملاقات بكند به مجرد الملاقات او منتقل بشود اينجور نيست. بلكه طول زمان مى‏خواهد. به طول زمان مى‏بينيد كه اين هم مثل او شده است. مثل فرض بفرماييد در زمينى كه رطوبت دارد انسان بيايد يك پتو پهن كند. يا فرض كنيد عبايش را پهن كند. به مجرد پهن كردن عبا تَر نمى‏شود. ولكن مدتى بماند مى‏بيند وقتى كه عبا را برمى‏دارد اين هم رطوبت دارد، از زمين رطوبت كشيده است.
يك چيزى عرض كنم خدمت شما يادگار بماند. از آن رطوبت مسريه در لغت فُرس تعبير به خيسى مى‏شود. و از اين رطوبت غير مسريه تعبير به نم مى‏شود. مى‏گويد جسم نمناك است. اگر شما دوران طبگى را لابد ديده‏ايد. مى‏بينيد كه ثوبتش را شسته است با هزار زحمت انداخته است روى بند هوا هم گرم نيست. يا گرم است فرقى نمى‏كند در اين جهت. رفيقش مى‏پرسد كه بابا مى‏خواستى حمام بروى، خشك نشد لباسهايت؟ مى‏گويد خشك شده است ولكن نم دارد. هنوز نم دارد. اين رطوبت، رطوبت غير مسريه است. و اما نه يك وقت مى‏گويد هنوز خيس است اين ثوب. آن رطوبت مسريه‏اى كه از او تعبير به خيسى مى‏شود او اگر در كلل متلاقيين يا احد المتلاقين كه يكى طاهر است و يكى نجس او بوده باشد او موجب تنجس مى‏شود. و اما اين نمى‏كه رطوبت غير مسريه است اين موجب تنجس نمى‏شود.
مثلا فرض كنيد پشت ديوار مسجد چاه توالت است. آن چاه هم پر شده است. ديوار مسجد مى‏بينيد كه نم برداشته است. دست بگذاريد تَرى منتقل نمى‏شود به دست اما سردى احساس مى‏شود. مدتى هم يك مثلا پارچه‏اى آويزان باشد مى‏بينيد كه نمناك است. آن نمى، نمى بول و غايط است كه از ديوار رفته است بالا. آنى كه موجب مى‏شود بر اين كه تنجس را كه شى‏ء متنجس بشود شى‏ء طاهر اين است كه آن رطوبت مسريه داشته باشد. آن ملاقى به حيث اين كه به مجرد الملاقات آن منتقل مى‏شود بعضى از آن اجزاء ماهيه منتقل به اين مى‏شود. به طاهر مى‏شود كه از او تعبير به تأثر الطاهر هم مى‏كنند. مى‏گويند شى‏ء طاهر متأثر شده است به ملاقات با نجس. اين موجب نجاست است. بگذاريد مسئله عروه را تمام بكنم بعد وارد بشوم به توضيح و بيان مدرك.
ايشان مى‏فرمايد وقتى كه رطوبت مسريه او موجب تنجس شد، شيئى كه... يابس است يا رطوبت غير مسريه موجب تنجس نشد. مى‏فرمايد طهارتا آنى كه ملاقات با نجس مى‏كند، آن خودش آب است. آب قليل كه ديگر به ذاته ماء است. ماء مطلق قليل است كه نجس با او ملاقات كرده است يا ماء مضاف است. ماء هست ولكن مطلق نيست، مضاف است. مى‏فرمايد آن ماء قليل مطلق به مجرد الملاقات نجس مى‏شود. همه‏اش نجس مى‏شود. ولو موضعى از آب ملاقات با نجس كرده است ولكن تمام آب نجس مى‏شود. ماء مضاف هم همين جور است مطلقا، يعنى چه قليل بشود چه كثير. اگر موضعى از اين ماء المضاف ملاقات با نجس بكند كل الماء نجس مى‏شود. مى‏فرمايد غير الماء هم همين جور است يعنى مايعى كه نه به او ماء المطلق صدق مى‏كند نه ماء المضاف بلكه آب به او صدق نمى‏كند. شكل فرض كنيد روغن، روغنى كه ذوب شده است. ثمن، نفت و امثال ذالك به اينها آب اصلا اطلاق نمى‏شود. لا مطلقا و لا مضافا. اينجور مايعات هم اگر موضعى از اينها ملاقات با نجس كرد همه‏اش نجس مى‏شود الاّ در يك صورت. آن صورت اين است كه جارى از عالى الى السافل بشود. سافلش اگر ملاقات كرد، عالى‏اش ديگر نجس نمى‏شود سابقا در بحث ماء و ماء المضاف گذشت. ايشان آنجا به آن حرفى كه ما گفته بوديم خودش اينجا علاوه مى‏كند. مى‏گويد اينجا علو هم معتبر نيست، اگر از سافل به على بپرد كه... داشته باشد مثل فواره، رأس الفواره، آن مضافى كه در رأس الفواره است يا مايعى كه در رأس الفواره يا آب قليل او ملاقات با نجس بكند سافلش نجس نمى‏شود. اين نسبت به مايعات. پس در مايعات اذا لاقا موضع من المايع النجس يتنجس كله. الاّ در صورت واحده و آن صورت واحده اين است كه مضاف بعضى را كه ملاقات كرده است با نجس او را دفع كند. وقتى كه او را قسم داشته باشد و آن موضعى كه... است ملاقات با نجس كند، آن اجزاء دافعه نجس نمى‏شود. دفعش به طور جريان من العلو باشد يا من الجريان سفل بوده باشد. اين نسبت به مايعات طاهره به ملاقات با نجس. و اما آن چيزهايى كه مايع نيستند و آب نيستند كه به آنها جامدات گفته مى‏شود. مى‏فرمايد در جامدات تنجس مختص است به آن موضعى كه ملاقات با نجس كرده است. در جامدات آن جزئى كه ملاقات با نجس كرده است او نجس مى‏شود. ولو اجزاء ديگر اين جامد متصل بشوند به اين موضوعى كه ملاقات با نجس كرده است، متصل بشوند مع الرطوبت المسريه. ولو جامد، جامدى است كه يك موضعى از او ملاقات را نجس كرده است. آن موضوع فقط نجس مى‏شود و مواضع آخر اين جامد ولو متصل بشوند به موضع الملاقات مع الرطوبت المسريه متصل بشوند آنها نجس نمى‏شوند. فرض بفرماييد شما يك هندوانه‏اى گرفته‏ايد كه آن هندوانه‏اى بود كه خيلى آبدار بود. در تابستان خيلى آب دارد. با چاقويى كه آن چاقو خيلى تيز هم بود. او را برديد. بعد از بريدن وقتى كه دو نصف كرديد. يكى به شما گفت كه بابا آن چاقو كه خون داشت. مثلا فرض كنيد مرغ سرش را بريده بوديم با اين خونى بود. شما هم ديديد خونى بود همين جور است. آن هندوانه فقط آن سطح ظاهرش نجس است سطح ظاهر را با چاقوى پاك بياندازيد يا بشوييد بقيه‏اش پاك است. چرا؟ ولو آن جاهاى ديگر هندوانه هم متصل به آن موضع است مع الرطوبت المسريه. ولكن فقط نجاست مختص به موضع الملاقات است. اگر
اينجور نبود كارها خراب بود. فقط نجاست مختص مى‏شود به موضع ملاقا. فرض بفرماييد در اين كه بارش مفصلى آمده است تمام زمين خيس است. آب نياستاده است ولكن تمام زمين خيس است. به نحوى كه اگر دستتان را نجس بوديد بزنيد به آن زمين چنان خيس است كه آن زمين خيس مى‏شود. پاى نجس را بزنيد آن زمين نجس مى‏شود. نجس را به آن نقطه‏اى كه زديد فقط آنجا نجس مى‏شود. ديگر نمى‏توانيد بگوييد كه اينجا هم متصل است به آن جزء ثانى مع الرطوبت المسريه. آن هم به او، آن هم به او، آن هم به او تا به صحن شريف برسد، تا به حرم برسد. همه جا نجس است و نجاست مختص است به آن موضع الملاقات ولو آب نياستاده است كه آب ملاقات با نجس بكند. رطوبت مسريه است. آن جايى كه از زمين ملاقات با نجس كرد فقط آنجا نجس مى‏شود. آب هم ايستاده باشد، آنجا كه آب ايستاده است فقط آنجاها نجس مى‏شود. اما آن جزء ملاقى با آن آب، از آن زمين كه گودى زمين آنجا تمام مى‏شود آن جزء نجس مى‏شود. اما جزء آخرى كه متصل به آن جزء است كه ملاقات با آن اب دارد آن نجس نمى‏شود. اين فرمايشى است كه مرحوم صاحب العروه در اين مسئله بيان فرموده است. پس ما در ما نحن فيه معلوم شد كه دو تا مطلب عمده داريم. يك عمده اين است كه اگر در احد المتلاقيين رطوبت غير مسريه باشد اين موجب تنجس نمى‏شود اين يك مطلب مهم است. مطلب مهم ديگر كه احتياج به استدلال دارد و آن اين است كه اين اتصال اجزاء شى‏ء جامد به موضع النجاسه مع الرطوبت المسريه اين موجب تنجس نمى‏شود. اين جا صاحب العروه يك حرفى دارد در مطلب دومى كه اين اجزائى كه از اين شى‏ء جامد متصل هستند، آن اشيائى كه آن اشياء جامده هستند و متصل هستند اجزائش مع الرطوبه نجاست مختص به چه چيز است؟ به موضع ملاقات است. ايشان اينجا يك حرفى دارد و آن اين است كه اگر موضع ملاقات را شما منفصل كرديد. با چاقو مثلا آن سطح ظاهر آن هندوانه را بريديد. بعد يك جورى شد كه آنى كه بريده بوديد، نه آن طرفى كه ملاقات با چاقوى متنجس كرده است. آن مقدارى را كه بريده بوديد كه ملاقات با نجس كرده است اين دوباره متصلش كرديد. بگذاريم ببينيم چه مى‏شود؟ اين نجس مى‏شود. آن موضع الملاقات نجس مى‏شود. مادامى كه متصل است نجس نمى‏شود ولكن اگر اتصال از بين رفت، منفصل شد دوباره بخواهد ملاقات بكند با آن منفصل نجس مى‏شود. آن موضعى كه دوباره ملاقات كرد اين را در مطلب ثانى مى‏فرمايد ايشان.
اين دو مطلب مهم را مى‏بينيد كه بايد بيان كنيم كه اين دليلش چه بوده باشد. عرض مى‏كنم اما در آن صورتى كه متلاقيين يكى طاهر بشود و يكى نجس بشود، و در بين رطوبتى بوده باشد كه آن رطوبت مسريه است اين موجب تنجس مى‏شود اين كلامى بر او نيست. اگر احد المتلاقيين طاهر بشود و ملاقات بكند با عين النجس. يا ملاقات بكند با متنجسى كه بعد خواهيم گفت كه متنجس منجس است. آن متنجسى كه منجس است، رطوبت مسريه بوده باشد اين موجب تنجس مى‏شود اين جاى اشكال نيست. كه رطوبت مسريه موجب تنجس مى‏شود بالملاقات. كه رطوبت مسريه ما بين ملاقى و ملاقا بشود. كه يكى از اينها نجس العين است يا آن چيزى است كه بواسطه نجس العين نجس شده است كه متنجس است ولكن متنجسى است كه منجس هم هست. با اين رطوبت مسريه نجس مى‏كند. در مقابل كه اگر هر دو... خشك بوده باشند اصلا رطوبت نداشته باشند، آن هم موجب انفعال نمى‏شود. اين دو تا مطلب مسلم است يعنى به حسب الروايات و به حسب الادله اين دو مطلب جاى گفت و گو نيست. از رواياتى كه دلالت مى‏كند با اين رطوبت مسريه شى‏ء طاهر با ملاقات عين النجس يا با ملاقات متنجسى كه آن متنجس هم منجس است. كدام متنجس منجس است؟ يواش يواش از خود روايات درمى‏آيد. از اين روايات جلد دوم وسايل، باب بيست و شش از ابواب نجاسات صحيحه عيسى ابن القاسم است. روايت اولى است در باب بيست و شش. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد كه سند شيخ به كتاب حسين ابن سعيد اهوازى صحيح است، حسين ابن سعيد هم نقل‏
مى‏كندعن صفوان ابن يحيى كه جلالتش معلوم است آن هم از عيسى ابن القاسم كه از ثقات است. از ثقات اصحاب امام صادق سلام الله عليه است. قال سألت اباعبد الله عليه السلام، ان رجل بال فى موضع ليس فيه ماء، كسى بول كرد در جايى كه آب ندارد كه استنجاء بكند و خودش را تطهير كند. چه كار كرد؟ فمسح ذكره بحجر. كارى كرد كه مردم مى‏كنند. آن ذكرش را با حجرى خشك كرد. وقد عرق ذكره و خذه، مسح كرد در حالى كه هم آنجايش عرق كرده بود و هم... عرق كرده بود. هواى گرم است همه بدن عرق كرده است آن دو جا هم عرق كرده است. قال يغسل ذكره فخذه. بايد هم ذَكَرش را بشويد و هم فخذى كه ملاقات با آن ذَكَر كرده است او بايد بشويد. مى‏دانيد بر اين كه اين فخذ ملاقات با عين النجس نكرده است در ما نحن فيه. ملاقات با ذَكَر كرده است كه ذَكَر عين النجس نداشت. عين را به مسح الحجر از بين برده بود. آن عين متنجس بود به عين النجاسه. فخذ نجس شده است به متنجسى كه آن متنجس به عين النجس، نجس شده بود. از اين صحيحه مباركه اين مطلب قبل از اين كه ما وارد آن داستان بشويم من گوشزد مى‏كنم.
از اين صحيحه مباركه اين مقدار استفاده مى‏شود فرقى نيست در تنجس طاهر به شيئى كه نجس است مع رطوبت المسريه، خوب عرق رطوبت مسريه است. با رطوبت مسريه بين اين كه انسان با شى‏ء طاهر با عين نجس ملاقات بكند مثل الميته و امثال ذالك يا دم خشك با رطوبت مسريه ملاقات كرده است يا با متنجسى ملاقات بكند كه آن متنجس، متنجس به عين النجس است. يعنى متنجس بلا واسطه منجس است. آن متنجسى كه واسطه ندارد تنجسش. در ما نحن فيه ذَكَر متنجس بلا واسطه است. اگر آن عرقى كه در ذَكَر است او بخورد به عرق... عرقى كه در ذَكَر است و وجود مستقلى دارد ربما، قطره عرق ايستاده است. او بخورد به فخذ روايت تفسيلى ندارد مى‏گويد هم ذَكَر را بايد بشويى هم فخذ را بشويى. آن عرقى كه هست آن عرق متنجس بواسطة است. چون كه ذَكَر نجس شده است بواسطه بول كردن و آن عرقى كه مثل دانه آب ايستاده است روى ذَكَر او بواسطه ملاقات با ذَكَر متنجس، نجس شده است. متنجس دومى است. آنى كه اصابت به فخذ مى‏شود آن متنجس دومى مى‏شود. از اين روايت مباركه مى‏شود استفاده كرد از اين صحيحه، متنجس منجس است. چه متنجس بلا واسطه باشد، چه متنجس بواسطه واحده باشد هر دو متنجس منجس است شى‏ء طاهر را با رطوبت مسريه. اختصاص ندارد اين تنجس به جايى كه متنجس بلا واسطه متنجس بشود. بلكه متنجس مع واسطة آن چيزى كه هست، آن هم نجس مى‏كند. يك چيزى هم بگويم، مى‏شود از اين صحيحه مباركه استفاده كرد متنجس با واسطه هم منجس است. دو تا واسطه هم داشته باشد باز منجس است. چون كه ربما آن ذَكَر ملاقات با فخذ نكرده است. ما بينهما راه مى‏رفت فاصله بود. آن عرقى كه در ذَكَر بود و متنجس بواسطة بود او خورده است به آن قطره عرقى كه در خفذ بود. به او خورده است و آن عرق را اول نجس كرده است. آن عرق هم فخذ را نجس كرده است. آن عرقى كه در فخذ بود عرق در ذَكَر بود به او خورد او شد متنجس به دو واسطه. او هم كه خورد به فخذ متنجس به دو واسطه شد. از اين صحيحه مباركه استفاده مى‏شود بر اين كه رطوبت متلاقيين با رطوبت مسريه نجس مى‏شوند و فرقى هم نمى‏كند در متلاقيين كه متلاقيين با عين النجس بشود كه در صحيحه نيست. (شروع طرف ب).
ملاقات بكند با عين النجس... فهميده مى‏شود علاوه بر اين روايات ديگرى دارد احتياجى به اين روايت فهوى هم نداريم. اين اصابك من الكلب رطوبت فغسله، رطوبت كلب منجس است. آن حديث هم حديث شريفى است. رطوبت من الكلب فرقى نمى‏كند. رطوبت يا آب دهانش باشد كه عين نجس است يا كلبى در باران بوده است راه رفته است آن خيس شده بود همين جور اين قطرات مى‏افتاد. پريد آن يك قطره‏اش هم افتاد روى ثوبت ما و ان مسك كلب رطوبت فغسله او را هم مى‏گيرد. حتى آن رطوبتى را كه متنجس است او را هم مى‏گيرد. غرض اين است كه از آن روايت‏
مباركه ديگر كه در كلب است استفاده مى‏شود كه با رطوبت مسريه شى‏ء طاهر نجس مى‏شود. اگر رطوبت مسريه شد با عين النجس ملاقات كرد با متنجس بلا واسطه ملاقات كرد با متنجس با يك واسطه ملاقات كرد با متنجس با دو واسطه ملاقات كرد، اين نجس مى‏كند ماء رطوبت مجزيه. و من هنا فقيهى فتوا بدهد كه ملاقات با عين النجس با متنجس با يك واسطه و دو واسطه منجس است اين فقيه باكى ندارد. اين مطلب صاف است. انما الكلام مطلب در متنجس با سه واسطه و چهار واسطه است. كه آن منجس است يا نيست؟ والاّ منجس بلا واسطه يا با يك واسطه منجس است اين جاى كلام نيست. متنجس به دو واسطه منجس است اين جاى كلام نيست اين به حسب روايات تمام است. بعله اين روايت دلالت مى‏كند رطوبت مسريه باشد نجس مى‏شود. و اما اگر جفا شد، اختصاص به اين روايت هم ندارد، روايات ديگر هم هست كه در ذيل بحث خواهيم كرد در آن صحيحه بغباق بود كه روايت دومى بود خدمت شما عرض كردم كه در همين باب است صاحب وسايل بابى قرار داده است در جلد ثانى در ابواب النجاسات آن باب را عنوان كرده است تعدى النجاسات مع الملاقات و رطوبه... تعددى نمى‏شود. در آن باب رواياتى ذَكَر
كرده است كه دومى اين است، محمد ابن حسن باسناده عن حسين ابن سعيد عن حماد ابن عيسى عن حريض عن فضل ابن اب العباس بغباق رضوان الله تعالى عليه كه از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است قال ابوعبد اليه عليه السلام، اذا اصاب ثوبك من الكلب رطوبت فغسله و ان مسحه... شستن لازم نيست كه در همان در بعضى جاها نزه بود، در بعضى جاها نشى بود، در بعضى جاها هم صب بود. اين داستانش گذشت كه اين رشى و نزه را چه كنيم. چه كرديم آنجا تمام شد. باز روايت ديگرى كه از او استفاده مى‏شود رطوبت بايد بوده باشد با جفاف سرايت نجاستى نمى‏شود روايت چهاردهمى است در اين باب. روايت چهاردهمى كلينى قدس الله سره نقل كرده است و ان على ابن ابراهيم. كلينى از صاحب التفسير نقل مى‏كند عن ابيه آن على ابن ابراهيم هم از پدرش نقل مى‏كند عن حماد، عن حريض، عن محمد ابن مسلم فى حدثٍ. انّ ابا جعفر عليه السلام وطع على ازرة يابس، ابا جعفر عليه السلام پاى مباركش را گذاشت روى ازره‏اى كه يابسه بود. ظاهر ازره هم ازره انسان است. همان ازره نجسه است. وطع على ازرة يابس فاصاب ثوب. خوب وقتى كه او خشك خشك شده باشد انسان پايش را محكم بگذارد آرد مى‏شود ديگر، مثل آرد مى‏شود له مى‏شود مى‏بينى گرد و غبارش هم روى ثوب نشست. فاصاب ثوب فلما اخبره، زمانى كه خبر داد يابن رسول الله شما پايتان اينجور گذاشتيد، لباستان هم، مثلا ازره هم خيلى بود. يكى دو قدم روى ازره رفتند كه خشك بود گرد و غبارش هم آن قطرات صغارش هم روى ثوب مبارك اصابت كرده است. فلما اخبره قال اليس هى يابس؟ اين ازره يابسه نبود؟ فقال بلى. فقال لا بعث به. عيبى ندارد. اين دلالت مى‏كند كه اگر يبس، يعنى آن جفافى بوده باشد كه از رطوبتى ندارد ولو رطوبت غير مسريه باشد آنجور هم نباشد. چون كه بعضى‏ها گفته‏اند بعيد نيست ما هم قبول داريم اين حرف را، ولكن اين را نمى‏شود خيلى اعتماد كرد، جفاف گفته‏اند صدق مى‏كند با رطوبت غير مسريه. كه گفته‏اند مى‏گويد آن ثوبم خشك شد اما يك خرده نم دارد. نمى منافات با صدق جفاف ندارد. اليس يجافَ اين يابسَ هم همين جور است يابس يعنى خشك، منافاتى با اين ندارد. ولو بعضى‏ها ما بين يبس و جفاف فرق گذاشته‏اند. گفته‏اند كه يكى با نمى مى‏سازد ديگرى آنى است كه نم هم نداشته باشد. اينها تخمينات است. ثابت نيست.
اگر يابس (خشك) به آن نمى صدق كند فرقى نمى‏كند هم جفاف هم يبس هر دو را صدق و صادق مى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه اين روايت دلالت مى‏كند كه خشك خشك شد كه نمى‏هم ندارد او موجب نجاست نيست. ما مى‏گوييم اين روايت صدق مى‏كند بعيد نيست در صورتى كه رطوبت غير مسريه باشد، نم باشد. به نحوى كه ثوب را تكان بدهى آنها مى‏ريزد. اينجور اگر بوده باشد كه خيس نيست ازره اين صدق مى‏كند كه يابس است. اين بعيد نيست اين معنا. عمده حرف ما در اين كه اين رطوبت غير مسريه اين نمى‏موجب تنجس نيست عمده دليل ما ارتكاض‏
متشرعه است. ارتكاض متشرعه اين است وقتى كه شى‏ء طاهرى ملاقات با نجس كرد كه هيچ اثرى ولو رطوبت او منتقل به اين شى‏ء طاهر نشد و نمى‏شود به مجرد الملاقات اين را موجب تنجس نمى‏دانيم. اين را داخل اين اخبارى كه اذا اصابك كلب رطوبت يا اصاب ثوبى البول، يا مثلا اصابت ثوبى و الازره صدق نمى‏كند. آنجايى كه ازره نمى‏دارد، ثوب را تكان بدهى همه‏اش مى‏ريزد. هيچ چيز به ثوب نچسبيده است. كه رطوبت، رطوبت غير مسرى است فقط نمى‏است حرف ما اين است در ارتكاض متشرعه اين موجب تنجس نيست. و اين ارتكاض متشرعه بما هو متشرعه است. مى‏رسد به اين در زمان ائمه هم همين جور بود. روى اين حساب معلوم مى‏شود كه اين يك چيزى است كه... از خود ائمه سلام الله عليه شده است. والاّ چيزى اگر اينجور نبود اقلا خود ائمه عليهم السلام متعرض مى‏شدند، نفى مى‏كردند اين را. خصوصا در اين روايات بعيد نيست كه اليس هى يابس، يابس به معنايى است كه با نم داشتن منافات ندارد. بعيد نيست اين معنا. چون كه عرفا صدق مى‏كند. يبس در لغت عرب مرادف است با خشك شدن در لغب فرس. هيچ فرقى ندارد. ما مى‏بينيم در لغت فرس، شما هم در لغت خودتان نگاه كنيد مى‏بينيد كه خشك شدن صدق مى‏كند. مى‏گويد ثوب خشك شده است. الحمد الله خشك شده است وقت نماز مى‏رسد، يك خرده نمى‏دارد. يك خرده هم صبر كنم. پس معلوم مى‏شود كه اين خشك شدن با رطوبت غير مسريه منافاتى ندارد. عمده اين كه رطوبت بايد بوده باشد تا محكوم بشود ملاقى با نجاست گفتيم اينها موارد خاصه است. عمده عام ما اين موثقه ابن بُكير است كه گفتيم خدا اين را نگه داشته براى ما كه اين در جلد اول وسايل باب سى و يك از ابواب تخلى روايت در آنجا روايت پنجمى است و باسناد الشيخ عن محمد ابن يحيى ابن اشعرى صاحب كتاب نوادى الحكمه رضوان الله عليه آن هم از شيخ از محمد ابن الحسن اب الخطاب اشعرى است، آن هم نقل مى‏كند عن محمد خالد برقى قمى عن عبد الله ابن بُكير قال قلت لابى عبد الله عليه السلام، ارجل يبول و لا يكون عنده الماء فيمسح ذكره بالحايط، ذكرش را به حايط مسح مى‏كند. فقال كل شى‏ء يابسٍ ذكى. چيزى كه خشك شد اين ذكى است يعنى شى‏ء آخر را نجس نمى‏كند. ذكى معنايش اين نيست كه طاهر است. ذكى معنايش اين است كه ذكى از حكم. يعنى چيزى را نجس نمى‏كند. چيزى كه ذكى است كل يابس يا هر چيزى كه خشك شد ذكى مى‏شود. عرض كردم يابس صدق مى‏كند در صورتى كه يك خرده نم داشته باشد مضافا بر اين كه ارتكاض متشرعه مع است اين دليل مى‏شود بر اين كه در تمام جاهاى ملاقات اگر بخواهيم ملاقى محكوم به نجاست بشود بايد در بين رطوبت مسريه بوده باشد. فى كليهما يا احدهما. والاّ اگر رطوبت، رطوبت مسريه نشد فلا تنجس. اين مقام اول. ام الكلام فى مقام الثانى.