جلسه 255

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاسات‏
شماره نوار:255 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1366 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم در اين صحيحه ابن محبوب دلالتى بوده باشد بر طهارت موضع السّجود اين دلالت ظاهر نيست. و استدلال به اين روايت نمى‏شود با او مساعدت كرد. ثمّ فرض مى‏كنيم اين صحيحه حسن ابن محبوب دلالت دارد بر اينكه موضع السّجود يا مساجد سبعه مواضعشان، بايد پاك بوده باشند. البتّه ساير مواضع سجود را كه مواضع آنها هم آن جايى كه سر انگشتان پا را مى‏گذارد، ركبتين را مى‏گذارد يا كفّين را مى‏گذارد پاك باشد استفاده از اين صحيحه حسن ابن محبوب غير ممكن است براى اينكه آن قدرى كه ما اگر قبول بكنيم، قبول مى‏كنيم كه در ذهن حسن ابن محبوب اين بود كه بر موضعى كه آن جا نجس است همه‏اش حتّى موضع الجبهه به آن جا نمى‏شود سجده كرد و امام (ع) هم تقرير فرموده است همين را كه تمام مواضع حتّى موضع الجبهه نجس بشود، اين جايز نيست. و در فرض چون كه ماء و نار پاك كرده بودند بدان جهت جايز است. امّا موضع الجبهه پاك است. و ساير المواضع نجس است اين نه در ذهن حسن ابن محبوب بودنش را مى‏دانيم نه در روايت تقريرى به اين معنا هست. آن مقدارى كه مى‏توانيم بگوييم تمام مواضع السّجودى كه هست، همه‏اش نجس بشود حتّى موضع الجبهه، اين در ذهن حسن ابن محبوب اين بود كه اين جايز نيست. و امام (ع) اين را تقرير كرد كه بله اين فرض جايز نيست ولكن مورد سؤال كه تجسيس بالجسّى است كه يوقد عليه النّار و عضام المعطا، آن جا نجس نيست موضع السّجود. اگر اين را قبول كرديم اين مقدار را كه فرضاً حسن ابن محبوب روايتش به اين معنا دلالت مى‏كند. خوب اين مؤيّدى هم دارد، دو مرحله بحث بشود.
يك مرحله اين است كه اين مؤيّدى دارد يا ندارد در روايات و ثانياً اين است كه معارضى دارد در روايات يا معارض ديگرى ندارد. بعضى‏ها تأييد كرده‏اند، بلكه استدلال كرده‏اند بر طهارت موضع السّجود من الجبهه به آن روايت نبوى كه مرسل است. كه رسول الله (ص) فرموده است، كانّ جنّبه و ساجدكم عن نجاسه مساجدتان را از نجاست دور بكنيد. اين مرسله در جلد سوّم وسائل، در باب 24 از ابواب احكام المساجد، روايت دوّمى است در باب 24. روا جماعتٍ من اصحابنا فى كتب الاستدلال عن النّبى (ص) انّه قال جنّبوا مساجدكم عن نجاست. مسجدهايتان را از نجاست دور كنيد. اين معناى مسجدهايتان را از نجاست دور كنيد، آنى كه ظاهر است عند العرف از مسجد همان موضع الجبهه است. منصرف به او است. مسجد چون كه محقق سجود و مقوّم سجود وضع الجبهة على الارض است. آن موضع السّجودى كه هست يعنى آن موضعى كه سجده را محقق مى‏كند، او عبارت از وضع الجبهه است، آن موضع را از نجاست دور كنيد. و اين كه تعبير به مساجد فرموده است با وجودى كه هر شخصى يك مسجد دارد، به اعتبار آن مضافٌ عليه است. چون كه مضافٌ عليه تمام جماعت هستند كه مكلّف به صلاة هستند، و هر كدام يك جبهه‏اى دارد عند التّعبير گفته مى‏شود و اضافه مى‏شود. اضافة الجمع الى الجمع مثل وغسل وجوهكم. چون كه هر كسى يك وجه بيشتر ندارد. چون كه مضافٌ عليه عامّة المسلمين است و هر كسى يك وجهى دارند مى‏گويند اضافة الوجه الى الجمع انحلال را افاقه مى‏كند. يعنى هر كس صورت خودش را بشورد. هر كس از مسجد جبهه خودش نجاست را دور كند. اين معلوم مى‏شود كه در مسجد طهارت معتبر است. نمى‏شود گفت كه نه، هر كسى از مساجد خودش كه حتّى موضع‏
سجود دارد او را نمى‏شود گفت. چون كه خلاف ظاهر روايت است. ولكن اين روايتى كه استدلال شده است، يا مؤيّد شمرده شده است، اين هم من حيث السّند نا تمام است نبوى مرسل است و هم من حيث الدّلاله تمام نيست. چون كه اين مساجد در اين روايت ظاهرش بيوت الله است. مساجدى كه مهيّا مى‏كنند براى نماز خواندن عامّة النّاس كه بيوت الله تعبير مى‏شود و احكام خاصّه‏اى دارد او است. جنّبو مساجدكم عن النّجاست. مثل آن رواياتى كه وارد شده است جنّبو مساجدكم عن البيع و الشّراع و المجانين و السّبيان و الاحكام كه قضا بشود در مسجد. اين مثل او است. اين موضع الجبهه را مى‏گويد اين ظهورى در اين معنا ندارد. ظاهرش هم همين است. ظاهر نباشد لا اقل مجمل است.
پس على هذا الاساسى كه هست اين را نه مى‏شود دليل گرفت و نه مى‏شود مؤيّد گرفت. سؤال؟ نه خود اعضا كه ركبتين است. موضعى كه ركبتين گذاشته مى‏شود. آن مكانى كه آن مكان رأس الاصابه الرّجل گذاشته مى‏شود. به آن موضعى كه كف اليدين گذاشته مى‏شود. اين مساجد ظهور در اينها ندارند. ظهور دارند مساجد در بيوت الله. اين ظهورش اين است. چون كه ظهورش اين است ما...كه مى‏گوييم لا اقل مجمل مى‏شود. دلالتى ندارد. معلوم نيست كه بيوت الله است يا مراد آن مواضعى كه در سجده اعضا بدن روى آن گذاشته مى‏شود. اين شبهه‏اى كه اين جا كرديم، اين در آن صحيحه حسن ابن محبوب نمى‏آيد كه در آن جا عن المسجد...آن جا داشت كه ايسجد عليه روى آن جس مى‏شود سجده كرد يا نه ولو آن جا مراد از مسجد بيت الله باشد. فرقى نمى‏كند. آن جا سؤال از آن نجاست موضعى بود كه يسجد عليه...جبهه به او مى‏شود كه قدر متيقّنش اين بود.
سؤال مى‏شود كه بر آن نجس سجده مى‏شود يا نمى‏شود؟ روى اين اساس است كه آن جا بيان كرده‏اند و ما هم عرض كرديم كه اين بيان ولو تمام نيست ولكن فعلاً قبول مى‏كنيم على فرض التّسليم كه اين صحيحه مى‏گويد كه لا يسجد على النّجس يعنى روى متنجّس. در متنجّس سجود نمى‏شود. ولو فرض بفرماييد لا يسجد عليه يعنى موضع جبهه نجس بوده باشد اين نمى‏شود. خوب اين مقدارش را قبول كرديم. ممكن است كسى بگويد حسن ابن محبوب اين صحيحه‏اش اين را كه دلالت مى‏كند معارض دارد. در مقابل روايت معتبره‏اى داريم كه دلالت مى‏كند حتّى طهارت موضع الجبهه نه، او معتبر نيست. معتبر نيست در سجود كه موضع الجبهه‏اى كه هست، موضع جبهه پاك بوده باشد. اين كدام روايت است كه اين جور معارضه كند با اين صحيحه حسن ابن محبوب؟ اين كدام روايت است؟ اين همان موثّقه عمّار است. آن جا امام (ع) فرمود و ان كان رجلك رطبتاً اگر پايت رطب بوده باشد و جبهتك رطبتاً جبهه‏ات رطب بوده باشد او غير ذالك يا غير اينها از اعضاى بدنت كه يصيب ذالك الموضع القضر آن موضع قضر را اصابت مى‏كند، اين جور اينها نجس بوده باشند، فلا يصلّ على ذالك الموضع. بر آن موضع نماز نخوان. مفهومش چيست؟ مفهومش اين است كه نه، اگر موضع نجس است ولكن جبهه‏ات هم خشك است. بخوان. اين مفهومش اين است ديگر. و ان كان رجلك رطبتاً و جبهتك رطبتاً يعنى او جبهتك رطبتاً او غير ذالك منك غير ذالك منك چرا(و) به معنى(او) است؟ چون كه رطوبت يكى كافى است در بطلان صلاة. اين كه مى‏گويد ان كان رجلك رطبتاً و جبهتك رطبتاً نه اينكه معاً هر دو نجس بشوند. فقط رطوبت رجل كافى است در بطلان صلاة. چون كه موضع قضر است. بدان جهت ان (و) به معناى (او) است كما اينكه به (او) عطف مى‏كند امام سلام الله عليه. ان كان رجلك رطبتاً و جبهتك رطبتاً يعنى او جبهتك رطبتاً او غير ذالك يصيب ذالك الموضع القضر فلا تصلّ على ذالك الموضع بر آن موضع نماز نخوان. مفهومش اين است كه اگر جبهه‏ات خشك بشود عيبى ندارد. رجلت خشك است، جبهه‏ات هم خشك است، غير ذالك منك هم خشك است، عيبى ندارد نماز بخوان. خوب وقتى كه روايت به اين معنا دلالت كرد خوب اين روايت دلالت دارد بر اينكه طهارت در موضع سجود معتبر نيست. خوب اگر ما قبول كرديم صحيحه حسن ابن محبوب دلالت دارد كه موضع السّجودى كه هست، موضع الجبهه بايد پاك بوده باشد، او معارضه مى‏كند با اين روايتى كه در ما نحن‏
فيه گفتيم. اين اشكال است. ولكن حلّش آن حلّى است كه آن روز اشاره كردم. اگر دليل تمام بشود بر طهارت موضع السجود من الجبهه كه موضعى كه جبهه گذاشته مى‏شود، اين روايت تقييد مى‏شود. چه جور تقييد مى‏شود و چه جور اطلاق دارد اين روايت كه اطلاقش تقييد بشود. معارضه تنافى نيست كه متعارضين بشوند و تساقط كنند. رجوع بكنيم به اصالة عدم الاشتراط چون كه اقل اكثر است. نمى‏دانيم در صلاة طهارت موضع السّجود، موضع الجبهه معتبر است يا معتبر نيست، رجوع بكنيم به اصالة البرائه. بنائاً على جريانها كما هو الصّحيح در دوران امر مربوط به...بين الاقل و الاكثر. اين كه معارضه نيست، اطلاق و تقييد است، يك توضيحى مى‏دهم. در سجود بلا شبهةٍ معتبر است كه جبهه بايد گذاشته بشود به چيزى كه يصفّ السّجود عليه كه آن يصفّ سجود عليه اگر ارض است و اجزاء ارضيه و آنى كه ينبت من الارض و لا يكون مأكولاً و لا ملبوسا. از اين جبهه چه مقدار بايد روى زمين گذاشته بشود؟ و چه مقدار آنى كه ينبت من الارض و لا يكون مأكولاً و لا ملبوس گذاشته بشود؟ چه مقدار است؟ كه مهرش خيلى كوچك است كه مى‏گويند آن اشكال دارد. چه مقدار لازم است.
خود امام (ع) اين جور تحييد كرده است در روايات سجود. اذا مسّح جبهتك شيئاً من الارض كفا. آن كه مسمّى در سجود است مسمّاى مسح على الارض است. جبهه انسان ولو به غير الارض گذاشته است ولكن ارض را هم مسح كرده است. مثلاً يك قوطى از آهن فرض كنيد با اندازه قوطى كبريت و داخلش هم همه آهن است ولكن در وسط آهنى كه هست يك سنگ گذاشته‏اند به اندازه ريگ درشت. اين سجده به او مى‏كند. به آتش كه نمى‏شود سجده كرد. جبهه را روى آن مى‏گذارد ولكن جبهه آن سنگى را كه در وسط او است، او را مسح مى‏كند. كافى است. حدّش همين است كه جبهه بايد شى‏ء على الارض را مسح كند. بدان جهت انسان اگر جبهه‏اش را در صلاة بگذارد به چيزى كه بعضه لا يصح سجود عليه و بعضى‏ها ولو...سجود عليه كفا صلاتش صحيح است. اين هم مختار ما نيست. نوع فقها همين جور مى‏فرمايند كه روى همين رواياتى كه در سجود هست اذا مسح...شيئاً من الارض آن...شيئاً من الارض است. كافى مى‏شود. وقتى كه اين جور شد آنهايى كه در مسجد الجبهه يعنى موضعى كه جبهه را روى آن مى‏گذارند در او طهارت را معتبر كرده‏اند آن طهارت آن موضع هم همين جور است. شيئى از آن موضعى كه پيشانى روى آن گذاشته مى‏شود، شيئى از او پاك بشود كافى است. ولو بقيه‏اش نجس بوده باشد. فرض بفرماييد جبهه‏اش را گذاشته است روى زمينى كه آن زمين نجس است ولكن مقدار...پاك است كه جبهه هم به نجس گذاشته شده است و هم به آن مقدار...اكتفا كرد. اين كفا. كافى است.
مسأله ديگرى است كه سيّد قدس الله نفسه الشّريف بعد از اين مسأله مى‏فرمايد كه لو وضع جبهته على ارض بعضه متنجّس است و بعضش طاهر است، كفا در اين صورت در سجود كفايت مى‏كند. سرّش اين است كه آن شيئى الارض را كه محقق سجود است آن شى‏ء ما بايد پاك بشود. پس اين موثّقه عمّارى كه هست اين است كه مى‏گويد اگر جبهه‏ات رطب بشود، به اين موضع قضر نمى‏توانى نماز بخوانى در اين موضع. چون كه سرايت به بدن مى‏كند. خوب اين روايت مى‏گيرد، به اطلاق مى‏گيرد همان صورتى را كه تمام موضع جبهه رطبه نجس است و هم بعضى موضعش نجس است كه قهراً موضع مى‏افتد روى آن بعض هم كه نجس است ولكن آنها را مى‏گويد نماز نخوان. مفهومش اين است كه اگر جبهه خشك بشود بخوان. امّا آن موضع قضرى كه جبهه روى آن افتاده است همه‏اش نجس است يا اينكه بعضى از آن موضع نجس است نسبت به اين اطلاق دارد. اين روايت مى‏گويد اگر موضع قضر بوده باشد و جبهه رطب بوده باشد و لو شيئى از جبهه رطب بوده باشد كه به آن نجس اصابت مى‏كند ولو آن دخيل در سجود نيست ولكن پيشانى تَر است كه به آن نجس مى‏خورد. چون كه سرايت به بدن مى‏كند بدن نجس مى‏شود نمى‏شود نماز خواند. مفهومش اين است كه اگر جبهه رطب نشد خشك شد مى‏شود روى آن سجده كرد و نماز خواند. اطلاق دارد كه آن موضعى كه جبهه‏
گذاشته مى‏شود همه‏اش نجس است يا بعضش متقضّر است. چون كه ارض متقضّر اين جور نيست كه جزء پاك ندارد. ولو به مقدار...آبى كه ريخته شده است، آب نجس اين جور نيست كه يا ازره اصابت كرده است. خمر ريخته اين جور نيست كه همه جايش را نجس مى‏كند و يك نقطه پاك هم آن جا نمى‏ماند. عادتاً اين جور است. بدان جهت اين روايت بالاطلاق دلالت مى‏كند كه اگر جبهه خشك شد، به اين موضع قضر مى‏شود نماز خواند. ولو همه‏اش نجس باشد موضع جبهه. بالاطلاق دلالت مى‏كند. ما از اين اطلاق رفعيت مى‏كنيم به آن دليلى كه دلالت مى‏كند در آن مسمّى من الارضى كه تحقق سجده به او موقوف است، آن مسمّى بايد پاك باشد. ولو بقيه‏اش نجس بشود عيب ندارد. ولكن آن مقدار آن مسمّى بايد پاك بوده باشد. و گفته‏اند كه از صحيحه حسن ابن محبوب بيشتر از مسمّى هم استفاده نمى‏شود. چرا؟ براى اينكه در سؤال حسن محبوب اين است كه تمام آن موضع جبهه نجس است. عن الجسى كه متنجّس است يجسّس به المسجد. آن جا همه‏اش متنجّس بود. امام (ع) آنى كه قدر متيقّن مى‏دانيم اين است كه در ذهن آن حسن ابن محبوب اين است كه همه جاى جبهه نجس بوده باشد موضعى كه گذاشته مى‏شود نمى‏شود سجده كرد. اين مقدارش قدر متيقّن است. امام (ع) هم تقرير كرد چون كه اين مقدار متيقّن است در ذهنش بود، اين مقدار تقرير استفاده مى‏شود. امّا بعضى موضع السّجده نجس بشود و بعضش طاهر بشود نمى‏شود به او سجده كرد اين در ذهن حسن ابن محبوب بود ما نمى‏دانيم. چون كه غايت الامر ما مى‏فهميم از سؤال حسن ابن محبوب در ذهنش يك اشكالى بود. آن اشكال اين است كه موضع الجبهه همه‏اش نجس است. يجسّس به المسجد با آن جسّى كه يوقد. اين نمى‏شود. آنى كه فهميده شد از اين روايت اين است كه اين جايى كه تمامش نجس باشد جايز نيست.
پس آن موثّقه عمّار را كه مى‏گويد جبهه خشك بشود به آن ارض نجس سجده كن، مقيّد مى‏كنيم به آن جايى كه تمام موضع الجبهه نجس نباشد. آن جا فلا بعث اگر رطوبت نداشته باشد. و امّا درصورتى كه همه‏اش نجس بوده باشد مثل آن جسّى بشود كه حسن ابن محبوب از او سؤال كرد، نه لا يسجد عليه رطباً كان او يابسٍ جبهه. پس على هذا عمده در مقام اين است كه اين حسن ابن محبوب صحيحه‏اش دلالتش خدشه دارد نه اينكه مبتلا به معارض است. اگر بنا بود دلالتش را قبول كنيم كه آن روز فرض كرديم. فرض هم قبول كرديم، نمى‏شود برايش معارض تراشيد از روايات ديگر و بايد به آن مضمونش ملتزم شد. انّما الكلام اين بود كه ما اين را احتمال داديم كه حسن ابن محبوب در ذهنش اين باشد كه به ازره چون كه نمى‏شود سجده كرد، به اين خاكسترش هم نمى‏شود سجده كرد، به اين عضام معاطا نمى‏شود سجده كرد. ولو بعد از سوختن به رمادش هم نمى‏شود سجده كرد و اين رماد و اينها مخلوط با جس شده‏اند يجسّس به المسجد چه جور است سجده كردن به اين؟ امام (ع) فرمود ان تطهّرا. يعنى پوشانده شده است آن رماد مستهلك است. ماء و نارى كه هست تطهير كردن يعنى آن ازره و آن استخوان را پوشاندند. از بين بردند. نار سوزان به استحاله داد. آب هم آن رمادش را مستهلك كرد در جس. اگر رمادش بيفتد به جس كه مثلاً عادتاً همين جور است بدان جهت سجود عيبى ندارد. ما گفتيم روايت اين است. و الاّ امر بر آن طهارت حقيقى، طهارتى كه در مقابل تنجّس است گفتيم ماء نمى‏تواند او را تطهير كند به آن بيانى كه گفتيم. آب قليل است و جس وارد مى‏شود و نجسش مى‏كند و آن قضايا در بين مى‏آيد.
پس عمده در مسأله در ما نحن فيه كه هست، ما جرأت نداريم كه نداريم، اين تسالم اصحاب كه مسجد الجبهه بايد پاك بوده باشد، او همين است كه جرأت نمى‏كنيم كه بگوييم احوط اين است كه بايد مسجد الجبهه پاك بوده باشد. تمامى نه. آنى كه اينها شرط مى‏دانند ما او را تعبير به احوط لا يترك مى‏كنيم. كه احوط اين است چون كه روايت حسن ابن محبوب دلالتى ندارد. اين تسالم اصحاب تسالم هم احتمال مى‏دهيم مدركى بوده باشد. مدركش همين رواياتى بوده باشد كه در مقام وارد است كه بعضش گذشت و بعضش را خواهيم گفت و چون كه اين روايات دلالتى ندارند، بدان‏
جهت تعبير به احتياط مى‏شود. (طرف ب نوار).
ما يك دسته رواياتى داريم كه دلالت مى‏كند در زمين متنجّس يا در فراش متنجّس نمى‏شود نماز خواند. بلا فرقٍ ما بين اينكه فرض بفرماييد آن متنجّس خشك بوده باشد يا تَر بوده باشد فرقى نمى‏كند. از اين رويات يكى موثّقه ابن بكير است. در جلد دوّم در باب 30 از ابواب النّجاسات، روايت 6 است. و باسناد الشّيخ عن الحسين ابن سعيد اهوازى عن سفّان ابن يحيى عن عبد الله ابن بكير قال سألت ابا عبد الله (ع) سؤال كردم امام صادق سلام الله عليه را...آن است كه انسان رويش مى‏خوابد و مى‏نشيند. يصبه الاحترام چون كه آن جا مى‏خوابد هم جناب احتلام آن جا اصابت كرده است. (قطع نوار).
فرمود نه. فرق نمى‏كند نهى مطلق است. يابس بوده باشد، يا رطب بوده باشد. يا در مسجد الجبهه بوده باشد اين احتلام يا در جاهاى ديگر بوده باشد. روى اين اساس است كه بعضى‏ها مثل فخر المحققين ملتزم شده است كه مكان مصلّى بايد پاك بشود. مكان مصلّى بايد پاك بوده باشد. منتهى تقييد كرده‏اند بعضى‏ها كه نجاست مسريه نداشته باشد. آن تقييدش را حتّى فخر المحققين كرده‏اند كه بايد نجاست مسريه نداشته باشد. يعنى نجاست مرطوب نداشته باشد. بلا فرقٍ ما بين اين كه آن نجاست مرطوبه سرايت به ثوب و بدن بكند يا نكند. فرقى نمى‏كند. چون كه آن جايى كه احتلام هست و خودش هم رطب است بين دو دست مى‏ماند در سجده. اصابت به ثوب هم نمى‏كند. به بدن هم نمى‏كند. نمى‏شود آن جا نماز خواند. رطوبت نجاست مسريه داشته باشد. اين روايت را تقييد كرده‏اند به آن رواياتى كه دلالت مى‏كند اذا كان جافّاً فلا بعث و ملتزم شده‏اند كه اگر مسريه بوده باشد بر...نمى‏شود نماز خواند. اعم از اينكه اصابت به ثوب و بدن بكند يا نكند. يكى اين روايت است.
سؤال؟ نه، اين موضع سجده را كارى نداريم. خود مكان آن موضع سجود را هم مى‏گيرد. چون كه فرض بفرماييد آن موضع سجودى كه هست فراش...آن جا يك تكّه‏اش. و اين احتلام رويش افتاده است. او را هم مى‏گيرد. ولكن اينها استدلال به اين روايت كرده‏اند كه مكان مصلّى بايد پاك بوده باشد. يكى اين روايت است.
يكى از اين رواياتى كه دلالت مى‏كند نمى‏شود خواند، صدر موثّقه بود كه مكانى از بيت و اينها قضر است و خشك شده است. ايصلّا عليه خشك هم شده است. ايشان فرمود، لا. آن جا نمى‏شود نماز خواند. با وجود آن كه آن نجاست، نجاست جافّه فرض شده است، نهى شده است كه نمى‏شود خواند. و لكن بعضى‏ها آن رواياتى كه خشك هم بشود نمى‏شود خواند، او معارض دارد. مثل صحيحه على ابن جعفر كه روايت دوّمى است در همين باب 30. محمد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمد عن موسى ابن القاسم و ابى...جميعاً عن على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر (ع) قال، سألته عن البواريع يبلّغ سبعها بماء قضر ايصلّا عليه؟ قال، اذا يبس فلا بعث. اگر خشك شد بعثى ندارد.
پس اين روايت كه مى‏گويد يصبهه الاحتلام اين را بايد حمل كنيم به آن جايى كه احتلام تَر بوده باشد. خشك نباشد. و آن روايتى كه فرض شده است بر اينكه خشك هم شده است ايصلّا عليه آن جا نمى‏شود نماز خواند، حمل كرده‏اند اين روايت را بر آن جايى كه ما يسجد عليه موضع سجود نجس بوده باشد. خشك هم بشود نمى‏شود آن جا سجده كرد. و اين روايت را حمل كرده‏اند بر آن جايى كه آن نجاست خشك در غير موضع الجبهه است. اين جور جمع كرده‏اند. از ما ذكرنا معلوم شد، نه اين جمع درست است و نه آن جمع درست است. آن موثّقه كه داشت خشك شده است و نمى‏شود نماز خواند، او تقييد مى‏شود به آن قيدى كه در ذيل موثّقه بود كه بدن تَر بشود. بدن يا ثوب انسان تَر است ان كان جبهتك او رجلك او غير ذالك منك گفتيم بعيد نيست كه ثوب را هم بگيرد. ثوبت هم رطب بوده باشد، او تقييد مى‏كند كه خشك شده است زمين و لكن اگر بدنت يا ثوبت رطب است نمى‏شود نماز خواند. جمع عرفى‏اش آن است.
و امّا اين رواياتى كه در ما نحن فيه خوانديم كه آن جا يصبهه الاحتلام اين هم به قرينه همين صحيحه على ابن جعفر حمل مى‏شود به آن جايى كه خشك نشده باشد. احتلام خشك نشده باشد. يا ملتزم مى‏شويم كه مكروه است انسان در مكان نجس نماز بخواند. عيب ندارد. در حمّام نماز خواندن چه جور؟ چون كه آن روايات ملخّصه داريم كه اگر خشك بشود بخوان. بدنت مرطوب نشود، ثوبت مرطوب نشود، بخوان. نهى‏اش اگر در همين مورد هم اگر يك نهيى در بين بود، مقتضاى جمع عبارت از اين است كه بگوييم نه، صلاة كراهت دارد. منتهى على كلامٍ كه جمع عرفى حمل به كراهت است يا نيست اين را يك وقتى اشاره كرديم. بعد هم بحث خواهيم كرد. ولكن در ما نحن فيه نوبت به او نمى‏رسد. آنى كه مى‏گويد با خشك هم نمى‏شود نماز خواند او مقيّد دارد كه بدن و ثوب رطب باشد. و آنى كه مى‏گويد يصبهه الاحتلام نمى‏شود نماز خواند. مقيّد دارد كه اگر خشك شد مى‏شود نماز خواند. بدان جهت مسأله صاف است. نه طهارت در ارض معتبر است كه خالى بشود از نجاست كه غير مسريه است، و نه هم خلوّ از نجاستى كه مسريه معتبر است كه مسريه سرايت مى‏كند به چيزى كه نجاست او مختفر است. زمين تَر است و نجس است. پاهايم جوراب دارد. جوراب‏هاى كلفت و پشمى. زمستان است. آن جوراب‏ها نجس مى‏شوند. مى‏شود نماز خواند يا نه، انشاء الله فردا.