جلسه 257

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاسات‏
شماره نوار:257 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1366 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در وجوب نفسى تطهير المساجد عن نجاسات بود. كه اين تطهير تكليف الهى است و يكى از واجبات نفسيه در شرع است. كما اينكه تنجيس مسجداً تعمّدٌ يكى از محرّمات الهيه است. استدلال شده بود بر اين مسلك بعد از بيان اينكه اين حكم متسالمٌ عليه است عند الاصحاب، و مخالفى محرز نيست الاّ از متأخّرين صاحب المدارك و صاحب الحدائق. حيثٌ كه آنها ملتزم شده‏اند تنجيس مسجد حرمتى ندارد و تطهيرش وجوب نفسى ندارد. بعد از بيان اين تسالم استدلال شده بود به ارتكاض المتشرّعه. ارتكاض مسلمين اين بوده است بر اينكه اين مساجد بايد اينها اين معابد كه معد است براى عبادت اينها از نجاسات دور بماند. و اينها پاك بوده باشد اين مناش. و قياس به بيوت نمى‏شود. اينها بيوتى هستند بيوت الله و اينها بايد منزّه از نجاسات بشود. اين ارتكاض را كلام اين بود كه تعميم بدهيم، بگوييم اين ارتكاض در صدر اسلام هم، در صدر اسلام خيلى مهم نيست كما اينكه وجهش معلوم مى‏شود. و آن وجه اين است كه فقط اين قدر ما اثبات كنيم كه در زمان ائمّه هدى سلام الله عليهم عند الشّيعه مرتكض بود كه اين مساجد بايد منزّه از نجاسات بشود، اين معنا كافى است. اين معلوم مى‏شود بر اينكه حكمى است كه از ائمّه رسيده بود. در صدر اسلام هم بود يا نبود، خيلى مهم نيست براى ما. چون كه بيان احكام تدريجى شده است. و بعضى احكامى را كه رسول اكرم (ص) در زمان حيات خودش به مردم ابلاغ نفرموده بود، پيش ائمّه وديعه بود كه اينها در زمان مناسب بيان كرده‏اند. مثل مسأله خمس ارباح المكاسب. كه اين در زمان صادقين سلام الله عليهم بيان شد. فقط همّ ما اين است كه در زمان ائمّه عليهما السّلام اين معنا مرتكض در شيعه بوده است و معلوم مى‏شود كه ائمّه عليهما السّلام اين حكم را به آنها ابلاغ كرده بودند. به نحوى من الابلاغ كه بيان خواهد شد. كلام در اين بود كه ارتكاض فى الجمله است كه بله، آن جايى كه از مسجد انسان نماز مى‏خواند مناسب با بيوت الله بودن اين است كه دور از نجاسات بشود. امّا ديگر به اين قدر وسيع بوده باشد كه سقفش هم اگر نجس شد بايد تطهير بشود، ديوار و پنجره‏اش هم اگر نجس شد بايد تطهير كرد، اين را از كجا ما بفهميم. عرض كرديم ممكن است گفته بشود كه اين ارتكاضى كه هست منحصر به سطح زمين آن مسجد نيست. سقف و ديوار و پنجره و امثال ذالك هم مورد ارتكاض است. شاهدش چه؟ ارتكاض در زمان ائمّه عليهما السّلام. و الاّ ما اگر ارتكاض متشرّعه را اثبات كرديم و شاهدى پيدا نكرديم از اخبار كه اين ارتكاض در زمان ائمّه بود و احتمال داديم كه اين ارتكاض متشرّعه ناشى بشود از فتوى الفقها. اين ارتكاض قيمتى ندارد. چون كه برمى‏گردد اين به فتواى فقها. ما ارتكاضى را بايد پيدا كنيد در فقه كه به او اعتماد مى‏كنيد و او را مدرك حكم شرعى قرار مى‏دهيد، ارتكاضى پيدا كنيد كه آن ارتكاض به زمان ائمّه برسد. كه پيش متشرّعه در زمان ائمّه هم همين جور بود. اگر يادتان بوده باشد ما در مسأله تنجيس و متنجّس ارتكاض را به زمان ائمّه برديم. و از آن موثّقه عمّار اين جور استفاده كرديم. كه فرقى نيست كه رطوبت مسريه در نجس باشد يا رطوبت مسريه در طاهر بوده باشد كه ملاقات با متنجّس كرده است ان كان جبهتك. كه اين ارتكاض منشأش در زمان ائمّه بود. اگر ارتكاض خودش يا منشأش در زمان ائمّه ثابت شد، او مطلب را تمام مى‏كند. روى اين اساس ما بايد ارتكاضى كه مسجد در و ديوار و پنجره و ستون و سقفش نجس‏
شد بايد پاك كرد و تطهير كرد، اين ارتكاض را بايد به زمان ائمّه عليهما السّلام ببريم. فرموده‏اند، يعنى ممكن است كسى بفرمايد كه اين شمول ارتكاض و بود ارتكاض در زمان ائمّه سلام الله عليهم، مدركش روايات است كه از آن روايات استفاده مى‏شود اين ارتكاض همين جورى در زمان خود ائمّه عليهما السّلام هم در اذهان متشرّعه بود. آن چه بود كه از او اين ارتكاض استفاده مى‏شد؟ صحيحه على ابن جعفر بود.
صحيحه على ابن جعفر در باب 9 از ابواب النّجاسات، روايت 18 است كه دو سند دارد. يك سندش عبد الله ابن الحسن است. كه هِميرى قدس الله نفسه الشّريف نقل مى‏كند از عبد الله ابن الحسن كه نوه على ابن جعفر است. على ابن جعفر هم از بردارش موسى ابن جعفر سلام الله عليه نقل مى‏كند. اين عبد الله ابن الحسن توثيق ندارد. ولكن سند دوّمى كه ورواه على ابن جعفر فى كتابه سند نسبت به آن كتاب صحيح است. سند صاحب الوسائل. سند صاحب وسائل به شيخ الطّائفه مى‏رسد. به واسطه شيخ الطّائفه اين كتاب را نقل مى‏كند صاحب وسائل. سندش تا شيخ الطّائفه صحيح است. سند شيخ الطّائفه هم به كتاب على ابن جعفر كما اينكه در مشيخه و هكذا در فهرست بيان كرده است صحيح است. آن جا دارد كه قال سألته عن الدّابة تبول دابه بول مى‏كند فتصيب بولها المسجد بول دابّه به مسجد اصابت مى‏كند. به ديوار مسجد، ايصلّى فيه قبل ان يغسل؟ مى‏شود در مسجد نماز خواند قبل از اينكه اين بول را بشوريم از حايط و از ارض مسجد؟ كانّ اين در ذهن على ابن جعفر متسالمٌ عليه بود. كه بايد تطهير بشود. انّما الكلام اين است شك در اين داشت كه قبل از تطهير مى‏شود نماز خواند و تطهير را به تأخير انداخت يا اينكه اين تأخير جايز نيست؟ امام (ع) فرمود، قال اذا جفّ فلا بعث. اگر خشك شده است عيبى ندارد نماز بخوانى. اين وجه استدلال بود كه اصل تطهير ولو از حايط مسجد مرتكض بود در ذهن على ابن جعفر و سؤال از اين كرد كه مى‏شود تطهير را به تأخير انداخت يا نه. اين وجه استدلال. در اين روايتى كه هست در اين صحيحه، دو تا شبهه شده است. يكى از شبهه‏ها از ديگران است. كه در تنقيه هم هست. و آن شبهه اين است كه شما از كجا مى‏گوييد كه اين تطهير مسجد ولو جدرانش، وجوب نفسى‏اش از مرتكضات بود. شايد مرتكض اين بود كه خوب مستحب است انسان اين بول را از مسجد بشورد. خوب داخل در تنظيف است ديگر. داخل تنظيف المساجد است. مساجد را تنظيف كردن مستحب است. روى اين حساب يكى از مستحبّات نفسيه است مثل نماز شب و امثال ذالك. منتهى آن نماز شب عبادى است و اين مستحب توسّلى است. انسان اگر بخواهد اجر پيدا كند، بايد قصد قربت بكند. نه اگر به داعى ديگرى تنظيف كرد، ذات مستحب موجود شده است.
لعلّ در ذهن على ابن جعفر اين بود كه مستحب است اين مسجد را تنظيف كنيد و اين اثر بول را بشوريد ولكن شبهه در اين داشت به اين مستحبّه عمل كردن مى‏شود كه انسان اوّل نمازش را بخواند بعد اين را انجام بدهد؟ يا مستحب اين است كه همين كه ديد تنظيف بكند؟ در اين صورت وقتى كه اين جور مى‏شود دليلى بر اين مطلب نمى‏شود. اين جا يك شاهد هم ذكر كرده‏اند. شاهد بر اينكه مرتكضش اين بود نه آن. آن شاهد اين است كه مثل على ابن جعفر كه برادر امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه است، اينقدر فرض كنيد دور بود از وادى كه نمى‏دانست اصلاً بول دابّه پاك است. تبول فيه اين جور است كه ان الدّابّة تبول و تصيب بولها المسجد او حائط بول دابّه كه بول خر است يا فرض كنيد فرس است، بول شتر است، و امثال ذالك كه بقر است اينها كه پاك هستند. اينها نجس نمى‏كند. پس اين على ابن جعفر نمى‏دانست كه اين بول‏ها پاك است و سؤال مى‏كرد بر اينكه بشورند، تطهيرش لازم است...مسجد را كه نجس كرده است تطهيرش فورى است يا نه، اين بعيد است در حقّ اين شخص كه اخ الامام است. خوب، آن وقت يك شبهه‏اى هم پيدا مى‏شود كه آن شبهه اين است كه اگر اين احتمال است كه از نظافت مسجد پرسيده است كه مى‏شود مسجد را نظيف كرد بعد از نماز خواندن، ديگر امام (ع) بايد در جواب بفرمايد كه نعم. يجوز غسله بعد الصّلاة لا بعث به ان‏
يصلّى ثمّ يغسل الحايط را. امّا در جواب امام فرمود كه اذا جفّ فلا بعث اگر بول خشك شده است بعثى ندارد. خوب بول تَر باشد يا خشك باشد، بعد از نماز خواندن مى‏خواهد اين را تنظيف بكند. فرقى نمى‏كند. پس امام (ع) چرا اين جور فرموده است؟ نمى‏دانم. يك عباتى آن جا دارد در تنقيه اين است كه اين به جهت اين است كه اين بول اگر خشك نشود، استقضار دارد طبعاً. خشك بشود ندارد. روى اين اساس امام (ع) فرمود، كه اگر خشك شده است عيبى ندارد. امّا اگر تَر است به جهت اينكه مردم از مسجد تنفّر پيدا نكنند و بيايند نمازشان را بخوانند و نگويند اين چيست؟ برگرديم. بوى بد مى‏آيد، روى استقضار فرموده است كه اگر خشك باشد تأخير بيندازد. امّا خشك نباشد اين را بشورد. اين را فرموده‏اند. نمى‏دانم ديگرى فرموده‏اند ما هم نقل كرديم.
ولكن اين با سؤال مناسبت دارد اين جور حمل، نه با جواب امام (ع) مناسبت دارد. در سؤال اين بود كه ايصلّى فيه قبل عن يغسل؟ ظاهر سؤال اين است كه سؤال مى‏كند از جوازش. كه جايز است قبل از اينكه اين را بشورد نماز بخواند يا نه؟ سؤال از اصل الجواز است. ايصلّى فيه؟ در مسجد نماز خوانده مى‏شود قبل از شستن؟ معنايش اين است كه جايز است نماز خواندن؟ سؤال اين است. ايشان هم در جواب فرمود اگر خشك بشود جايز است. امّا تَر بشود جايز نيست. اين سؤال كردن از نظافت مسجد بوده باشد كه نظافت مثل الكنز كه از مستحبّات است، اين نه با سؤال مطابقت دارد، نه با جواب. با جواب مطابقت ندارد كه خودشان اقرار دارند كه وجه اين تفصيل را ما نمى‏دانيم لعلّ استدلال در صورتى كه رطب بوده باشد. خشك نشده باشد. به لعلّ كه خودشان قبول دارند كه با جواب مناسبت ندارد. با سؤال هم مناسبت ندارد. ظاهر سؤال، سؤال از جواز است. عرض مى‏كنم بر اينكه اين على ابن جعفر اين كه احتمال مى‏دهيم كه اعتقاد داشت يا احتمال مى‏داد، اعتقادش را نمى‏گوييم. احتمالش را مى‏گوييم. احتمال مى‏داد كه بول الدّابه نجس بشود. اين كه در حقّ على ابن جعفر بعيد است، نه بعيد نيست. كه بعد از اين سؤالات و امثال اين سؤالات كه بول دابّه را هم كه عامّه نجس مى‏دانستند. مورد، مورد تقيّه بود. بدان جهت در بعضى روايات است كه امام (ع) حكم كرده است به نجاست بول الدّواب. روى اين اساس هم على ابن جعفر احتمال مى‏داد اصلاً حكم امام هم همين جور بوده باشد كه بول الدّواب هم نجس بوده باشد. بدان جهت سؤال كرده است. قبل از اينكه مطلب را تعقيب بكنم اين مطلب كه على ابن جعفر نمى‏دانست كه بول الدّواب پاك است. احتمال مى‏داد نجس بشود، اعتقاد نه. احتمال مى‏داد كه نجس بشود، اين در على ابن جعفر بود.
شاهدش روايت دوّمى است. روايت 19 دارد بر اينكه سألته يعنى سألت برادرش موسى ابن جعفر را عن الثّوب يوضع فى مربط دابّه لباس را كه مثلاً دشداشه است كه مى‏كنند و مى‏گذارند به آن جايى كه مربط الدّابه است. دواب را آن جا مى‏بندند. خر را مى‏بندند. گاو را مى‏بندند، شتر را مى‏بندند. على بولها و ارواسها، ثوب را روى بول و ارواس الدواب مى‏گذارند. خوب اين سؤال از چيست؟ سؤال از اين است احتمال مى‏دهد كه اين ارواس الدواب و بول الدواب نجس بشود و ثوب را نجس كند. منتهى امام عليه السلام در جواب فرموده است ان علق به شى‏ء فليغسله، اگر چيزى به او چسبيده است، به ثوب چسبيده است گذاشته است آنجا، ممكن است بچسبد و خشك بشود در او احتياج دارد ازاله‏اش به شستن و ان اصابه شى‏ء من الروس او سفرت التى يكون معه فلا تغسل من سفرت. ولكن روى روس گذاشته است ولكن يك خرده زرد شده است. روى بول گذاشته است يك خرده فرض كنيد آن زردى بول اصابت كرده است به ثوب نه شستن نمى‏خواهد. اين كنايه بر اين است كه نجس نيست. چون كه امام عليه السلام تفهيم كرد به برادرش كه نه، نجس نيست. چون كه اگر نجس بوده باشد فرقى نمى‏كند سفرتش هم بوده باشد بايد شسته بشود. خوب على ابن جعفر در اين روايت سؤال مى‏كند از نجاست بول الدواب. اين روايت هم، اين چيز بعيد نيست. روايات ديگر هم هست. وقتى كه اين آمد. على ابن جعفر اين جور نيست. آن زمان عامّه بود. فتواى عامّه بود. ائمّه عليهما السّلام نيز ربّما
احكام را مى‏فرمودند. مطابق با فتاواى آنها. چون كه اصلاً حكم شرع مطابق با فتاواى آنها بود. بعضى موقع مطابق با آنها مى‏فرمودند ولكن تقيّتاً. روى اين اساس مشتبه مى‏شد. مى‏گفت: از برادرم بپرسم تا يقين پيدا كنم كه مطلب چه جور است. روى اين حسابى كه هست در ما نحن فيه على ابن جعفر احتمال مى‏دهيم على ابن جعفرى كه هست مرتكضش اين بود كه در مساجد بايد نجاست نبوده باشد. ولكن نه اينكه وجوب نفسى دارد ازاله نجاست از مساجد كه مدّعاى ما اين است. نه، اين در ذهنش نبود. اصلاً اين را هم نمى‏دانست.
ولكن اين قدر مى‏دانست كه مردم مى‏آيند، خودش مى‏آيد آن جا نماز مى‏خوانند. كه اگر نجس بوده باشد به ثوب و بدن مصلّى سرايت مى‏كند. روى اين اساس چه جورى كه در بيت زمين متنجّس باشد نمى‏شود نماز خواند در صورتى كه سرايت به ثوب و بدن مى‏كنند، مسجد هم همين جور است. منتهى مسجد بيشتر از بيت است. چون كه مسجد معرض آمدن مردم است. كسى يا اصلاً كسى نيست. مردم مى‏آيند نماز مى‏خوانند، جماعتى مى‏آيند نماز مى‏خوانند. مى‏رود، يكى ديگر مى‏آيد نماز جماعت مى‏خواند يا فرادا مى‏خواند آن جورى كه در مساجد بود. على ابن جعفر در اين روايت هم سؤال از نجاست بول دابّه مى‏كند. مى‏گويد اين بول دابّه‏اى كه اصابت به مسجد كرده است يا به ديوار مسجد اصابت كرده است، اين از آن نجاسات است كه بايد شست تا به بدن و ثوب مصلّى سرايت نكند. يا اينكه نه، اين از آنها نيست. اين پاك است. عيبى ندارد. چه اشكالى دارد. ايصلّى فيه قبل عن يغسل، معنايش اين است كه در اين مسجد نماز خوانده شود قبل از شستن اين. براى اين كه سرايت هم بكند به ثوب و بدن عيبى ندارد. چون كه پاك است. اين سؤال مى‏كند كه اين بول دابّه نجس است يا پاك است. و چون كه مسجد است و در معرض نماز خواند در آن جا كه سرايت مى‏كند. فرقى نمى‏كند در زمين مسجد بوده باشد. چون كه مردم وارد مى‏شوند ملتفت نشده است ثوبش اصابت كرده است با او نماز مى‏خواند. يا نشست آن جا بعد ديد كه خيس است. بدنش نجس شد. پاك باشد عيبى ندارد. نمازت را بخوان ديگر. حايط هم همين جور است. براى اينكه دابّه وقتى بولش اصابت به حايط مى‏كند، به بالاى حايط كه اصابت نمى‏كند. آن حايطى كه بيخ كف زمين هست، به آن جا ترشّح مى‏كند. نمى‏دانم تجربه كرده‏ايد يا نكرده‏ايد. بول دابّه كه نمى‏پرد به يك مترى. همان جا كه كف زمين است به ديوار هم ترشّح مى‏كند. كسى آمده است و آن جا نماز خوانده است، از آن جا عبور مى‏كند خصوصاً آنهايى كه لباس عربى داشتند ديگر مى‏خورد به او نجس مى‏شود. عبايش، يا قميصش كه دشداشه بود مى‏خورد به او با آن كيفيّتى كه درست مى‏كردند بر زمين كشيده مى‏شد، روى اين حساب مى‏گويد كه ايصلّى فيه قبل عن يغسل عيبى ندارد. اين پاك است. قبل از اين كه اين را بشورى نماز بخوان. يا اينكه نه، اين نجس است و نمى‏شود با سرايت اين به ثوب و بدن نماز خواند. بايد در اين صورت اين را بشورى. امام در جواب از برادرش هم تقيه كرد روحى عليه فداه. فرمود، اذا جفّ فلا بعث. خشك شد كه سرايت نمى‏كند. اگر خشك شد، عيبى ندارد. اگر آن بول خشك شده است عيبى ندارد. چون كه سرايت نمى‏كند. نه به ثوب سرايت مى‏كند، نه به بدن. مگر اين كه جبهه تَر بوده باشد. آن بحث‏هايى كه سابقاً گذشت. و الاّ تَر باشد نمى‏شود. ايصلّى فيه يعنى در آن مسجد نماز خوانده شود. ولو در آن مكانى كه بول است. حايط است. نه اينكه من بخوانم. تنها خودش را نمى‏پرسد. مى‏گويد در آن جا نماز خوانده مى‏شود يا اين نجس است؟ اين از رواياتى است كه دلالت مى‏كند بر نجاست بول الدّابه و حمل بر تقيه مى‏شود مثل ساير روايات. امّا قضيه مسجد به وجوب نفسى نمى‏شود به اين ارتكاض استدلال كرد. آن مقدار كه ما از اين روايات مى‏توانيم به دست بياوريم، كه اين بر مرتكض على ابن جعفر بود اگر زمين يا ديوار نجاستى داشته باشد كه متعدّى به ثوب و بدن مى‏شود منتهى مسجد غالباً همين جور است. چون كه مردم خيلى مى‏آيند آن جا براى نماز خواندن. تعدّى و سرايت آن جا عمومى است. اين ثوب و بدن اگر نجس شد سرايت كرد. زمين نجس شد به ثوب و بدن سرايت كرد، نمى‏شود نماز خواند. اين مقدار را ما مى‏دانيم. امّا لزوم تطهير
مسجد ولو از نجاست خشك يابس اين از مرتكضات عند على ابن جعفر بود، ما اين را نمى‏دانيم. راهى هم نداريم.
سؤال؟ اوّلاً عرض مى‏كنم خشك باشد يا تَر باشد در هتك كه مدخليّت ندارد. بول دابّه اثرش مى‏ماند. رنگش مى‏ماند در آن زمين. و ثانياً شما آن زمان سابق را حساب بكنيد كه الان هتك در آن زمان حساب بشود. فرض بفرماييد شما به يك مسجدى وارد شديد در يك قريه‏اى، ديديد آن خاشاك و كاغذ و چوب و زباله خيلى است در آن جا. اين چه جور است؟ هتك حساب مى‏شود در آن محيط به اين مسجد يا حساب نمى‏شود؟ شما اين را بايد حساب بكنيد. در آن زمان رسم اين بود ديگر. در آن زمان ماشين شخصى كه نداشتند. آنها كه به مسجد مى‏آمدند، اعيان بودند، دابّه سوار مى‏شدند و مى‏آمدند. وقتى كه مى‏آمدند داخل مسجد، (طرف ب نوار).
ما اينها را نمى‏دانيم. آن زمان هم نمى‏دانيم آنها هتك باشد يا نه. كسى با دابّه مى‏آيد به مسجد براى نمازش. چون كه...است. آن جا دابّه بول كرد هتك شد مسجد ما اينها را نمى‏دانيم. اين قدر نخوانده‏ايم. تقصير بر ما است. على هذا الاساس اين احتمال در اين روايت هست كه على ابن جعفر، من اين احتمال را كه مى‏گويم براى اينكه تعقيب كنيد. قطعاً مراد...در اين روايت. در اين روايت جاى شكّى نيست. و على ابن جعفر اين را كه سؤال مى‏كند، از اين سؤال مى‏كند كه اين بول نجس است يصلّى فيه ولو به ثوب و به بدن سرايت بكند. اين را نمى‏گويم قطعى است چون كه برويد فكر بكنيد. كه متعرّض نشويد. ببينيد روايت اين ورش را، آن ورش را، روايات مشابه را، ببينيد معلوم مى‏شود بقيه‏اش چه منوال است. در زمان ائمّه بود اين جور نه ما نمى‏توانيم اين را استفاده كنيم از اين روايات.
روايت ديگرى داريم كه اين ارتكاض از او استفاده بشود، اين روايت را فرموده‏اند. باب 32 از ابواب النّجاسات، موثّقه محمد حلبى است. روايت 4 است. كلينى قدس الله نفسه الشّريف نقل مى‏كند عن محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان. كلينى قدس الله نفسه الشّريف در كافى روايات كثيره‏اى دارد كه از فضل ابن شازان نقل مى‏كند به واسطه محمد ابن اسماعيل. در كتب رجاليه و ما بين محدّثين فقها اختلاف شده است كه اين كدام محمد ابن اسماعيل است تا توثيقش ثابت بشود اجمالش را عرض كنم اشارتاً كه يك وقتى اگر موفق شديم مفصلاً بحث خواهيم كرد. تا آن...برسد. اين شخصى است كه خودش معتبر است و ثقه است اين همان محمد ابن اسماعيلى است كه احوالات فضل ابن شازان را نقل مى‏كند...دارد اين را. و اعتبار به رواياتش هست و خدشه‏اى در روايتش نيست. آن هم نقل مى‏كند عن سفّان ابن يحيى عن اسحاق ابن عمّار عن محمّد حلبى كه جلالت محمّد حلبى و ساير حلبيين كه از همه حلبيين آنها جلالتشان واضح است. قال نزلنا فى مكانٍ بيننا و بين المسجدين زقاق قضرٍ. مثل اينكه مسافر بودند ديگر. اهل مدينه نبودند. سفر كرده بودند. آن جا منزل گرفته بودند نزلنا فى مكانٍ يعنى فى بيتٍ بيننا و بين المسجدين زقاق قضرٍ. آن مسجدى كه انسان بايد برود آن جا نماز بخواند، بين اين منزل و ما بين آن مسجد يك كوچه‏اى بود كه آن كوچه هم پر از نجاسات بود. زقاق قضر. كوچه‏اى بود كه نجس بود. فدخلت على ابى عبد الله (ع) رسيدم خدمت امام (ع) فقال اين نزلكم كجا منزل كرديد؟ گفت: مسافر هستم. امام (ع) احوالپرسى مى‏كند. خوش آمديد. كجا منزل مى‏كنيد؟ فقلت نزلنا فى دار فلانٍ در دار فلانى ما مهمان او هستيم. مهمان نه. آن جا منزل كرده‏ايم. ممكن است اجاره بكنيم. مهمان بودن را به واسطه آن عادت سابقى كه اينها مهمان مى‏كردند عرض كردم. فقال نزلنا فى دار فلانٍ. فقال اين بينكم و بين المسجدين زقاق قضرا. امام فرمود، ما بين شما و ما بين مسجد كوچه نجسى هست. اين راوى كه محمد ابن حلبى است مى‏گويد، شك كردم. امام فرمود او قلنا له انّ بيننا و بين المسجدين زقاق نجساً. ما عرض كرديم به امام كه آن جا كه ما مهمان شده‏ايم و وارد شده‏ايم بين ما و بين مسجد كوچه‏اى اين جورى هست. فقال، لا بعث. اين جواب هم با آن تكّه دوّمى مى‏سازد كه قلنا له ما گفتيم. امام فرمود، عيبى ندارد. انّ الارض يطهّر بعضها بعضه. زمين بعضش بعضى ديگر را پاك مى‏كند. يعنى اين زقاق نجس را وقتى كه شما از او رد مى‏شويد، نجاست اين زقاق كه اگر رطوبتى در او
باشد، مى‏شود ديگر. زقاقى است كه همه مى‏آيند آن جا قضا حاجت مى‏كنند. كوچك و بزرگ. كوچك هم مى‏آيد. بزرگ هم مى‏آيد. مرد هم مى‏آيد. زن هم مى‏آيد. آن جور زقاق است. آن عبايش را به هم مى‏پيچد و همان جا قضا حاجت مى‏كند، كه آنها غالباً همين جور هستند. از رطوبت خالى نيستند. انسان كه رد مى‏شود. ربّما متوجّه نيست. پايش را گذاشت روى ازره‏اى رطبه، به پايش اصابت كرد يا به كفشش اصابت كرد. گفته شده است كه ايها نظرشان اين بوده است كه اين جور رفتن به مسجد از اين كوچه خلاف شرع است. چون كه تنجيس مسجد است. در ارتكاضشان اين بود كه ما ديگر محصور داريم. به مسجد نمى‏توانيم برويم. اين تنجيس مسجد است. ارتكاضشان اين بود. تنجيس مسجد است. مسجد را نمى‏شود تنجيس كرد. ولكن امام (ع) كانّ در جواب اين جور فرمود كه بله پايتان را آن جاى زمين كه نجس بود، نجس كرد. آن قطعه از زمين كه نجس بود، پايتان را نجس كرد. خفّتان را و نعالتان را نجس كرد. ولكن يك تكّه ديگر از زمين، همين نجاست را پاك مى‏كند. آن نجاستى كه رجل خورد از زمين پيدا مى‏كند، اين...پاك مى‏شود. و الاّ انسان مثلاً ناخنش را مى‏گرفت كه پايش زخمى شد. با اين راه برود پاك نمى‏شود. آن نجاستى كه ناشى از زمين است، آن نجاست را بعض ديگر زمين پاك مى‏كند. وقتى در زمين يابس ديگر چون كه همه جا كه نجس نيست. همه جا هم كه مرطوب نيست. يك جاى خشك كه...مسجد كثافت است برويد آن پاك مى‏كند. پس مسجد را نجس نمى‏كنيد. ارتكاضشان اين بود كه رسيدن ما به مسجد محصور دارد. تنجيس مسجد مى‏شود.
امام (ع) فرمود، چون كه ارض از مطهّرات است. مطهّر است آن عرض آن نجاستى را كه از بعضى زمين ناشى شده است، پس مسجد شما نجس نمى‏شود. ديديد آن احتمال ما چه جور اين ارتكاض را هم از بين مى‏برد كه ما راهى به اين ارتكاض نداريم. اينها ظاهراً اين است كه، ظاهر هم نباشد احتمال است كه مى‏گويند ما موفق نيستيم در آن مسجد نماز بخوانيم. چرا؟ چون كه از آن كوچه كه رد مى‏شويم تا برويم به مسجد پاهايمان نجس مى‏شود، كفشهايمان نجس مى‏شود. نوعاً همان زمان رسم بود كه با نعال نماز مى‏خواندند. كه منصوص هم هست. الان هم در بعضى بلاد مرسوم است. خفّه‏هايى در...هست كه با همان خفّه‏ها نماز مى‏خوانند. چون كه مانع نمى‏شود از اصابه به...مثل جوراب است. و مثل نعالى كه مثلاً فرض كنيد انگشتها به زمين اصابت مى‏كند. اشكالى ندارد. نماز خواندن با نعال منصوص است. رواياتى دارد و كيفيتى دارد. اينها اين جور مى‏گويند كه ما ديگر نمى‏توانيم برويم به آن مسجد نماز بخوانيم. از آن فيض محروم شده‏ايم. بايد بمانيم در خانه نماز بخوانيم. چرا؟ چون كه پاهايمان نجس مى‏شود. كفشهايمان نجس مى‏شود. امام (ع) فرمود، نه. اين جور نيست. انّ الارض يطهّر بعضها بعضه. آن بعضى كه متنجّس است. آن نجاستى كه از او ناشى شده است، بعضى ديگر پاك مى‏كند. برويد در مسجد نماز بخوانيد. وقتى كه اين جور شد، چه جور شد ارتكاض؟ وجهى ندارد كه ما بگوييم ارتكاض اينها اين بود كه مسجد را نمى‏شود نجس كرد. نه وجه نظر اينها اين بود كه با بدن نجس، با رجل نجس نمى‏شود نماز خواند. چون كه در آن مسجد نماز بخوانيم اين جور مبتلا به اين محصور هستيم. امام (ع) هم جواب او را داد. از اين جا معلوم شد حكم در روايت ديگرى كه آن روايت ديگر هم روايت محمد ابن حلبى است ولكن سندش ضعيف است.
روايت 9 است در همين باب 32. محمد ابن ادريس فى آخر سرائر نقلاً من نوادر احمد ابن محمد ابن ابى نصر البضنتى. ابن ادريس از نوادر احمد ابن محمد ابن ابى نصر بضنتى نقل مى‏كند. خوب ابن ادريس كه از نوادر او نقل مى‏كند ابن ادريس كه بضنتى را درك نكرده است. بضنتى از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است. ابن ادريس نمى‏تواند او را درك كند. يعنى در اين دنيا ممكن نيست. در آخرت كه عيبى ندارد. اشكالى ندارد. ما هم در اين دنيا مى‏گوييم كه روايتى كه كرده است بايد وسائط باشد. حيف مع الاسف اين است ابن ادريس خيلى از اين جوامع اصحاب و نوادر اصحاب را در آخر سرائر نقل كرده است در آن مستدرفات سرائر. امّا مشايخش را ذكر نكرده است.
مشايخش كه چه كسانى به واسطه چه كسانى اين كتابها به دست من رسيده است به واسطه نقل اشخاص اين را ذكر نكرده است. بدان جهت بعضى فقها متوجّه نمى‏شوند با اين روايتى كه ديدند در سرائر سندش صحيح است احمد ابن بضنتى عن الحسن ابن محبوب عن الزّراره عن ابى عبد الله (ع) مى‏گويند روايت صحيحه. ولكن اين روايت صحيحه نمى‏شود. چون كه سند ابن ادريس به آن كتاب نوادر محرز نيست. روى اين حساب اينها از كار افتاده‏اند. در بعضى جاها ابن ادريس يك عبارتى دارد كه آن عبارت ظاهرش اين است كه كافى است در عمل به آن روايت. مثلاً وقتى كه از كتاب محمد ابن على ابن محبوب نقل مى‏كند مى‏گويد از آن كتابى كه به خطّه يعنى به خط خود محمد ابن على ابن محبوب است. اين معلوم مى‏شود كه خط بودن او را شهادت مى‏دهد. ثابت شده است پيشش. ثبوت پيدا كرده است كه اين خط او است و اين معنايش عبارت از اين است كه اين مطلب تمام مى‏شود.
اين كتاب اگر مى‏دانستيم كه به يد محمد ابن على ابن محبوب است، تمام مى‏شود. ايشان شهادت مى‏دهد و احتمال هم مى‏دهيم كه شهادتش درست باشد. همان روى ميزانى كه در باب قضا گفتيم ديگر. شهادت بر شهادت آن هم مسموع است. يا در ما نحن فيه شهادت هم نمى‏خواهيم. فقط خبر بوده باشد. آن هم مسموع است. ولكن ظاهرش شهادت است. و كان بخطّه. اين معنا كامل است. بعضى‏ها همين جور است. يكى دو نفر هست از آن كتاب‏ها اين جور تعبيراتى نظير اينها را دارند و امّا در ما بقى كه يكى هم مال بضنتى است، روايت مرسله است. علاوه بر اين احمد ابن محمد ابن ابى نصر هم از مفضّل ابن عمر نقل مى‏كند كه مفضّل ابن عمر مى‏دانيد كه توثيقى ندارد. عن محمد ابن على عن ابى عبد الله (ع) قلت له، انّ طريق الى المسجد فى زقاق يبال فيه شانس ما اين جور گفته است كه راه ما به مسجد در كوچه‏اى است كه در او بول مى‏شود. و ربّما مررت فيه و ليس علىّ حضاءٌ كه سابقاً هم پا برهنه رفتن رسم بود ديگر. ربّما من مرور مى‏كنم و هيچ كفشى هم ندارد. فلينسق برجلى من نداوته از آن رطوبت آن بول به رجل من مى‏چسبد. فقال، اليس تمكى بعد ذالك فى ارض يابسه در ارض يابسه راه نمى‏روى؟ قلت، ولا. چرا مى‏روم. همه‏اش اين جور مرطوب نيست. فقال لا بعث انّ الارض يطهّر بعضها بعضاً. به همان منوال كه استشهاد شده است كه اين در مرتكضش اين بود كه مسجد را نجس نكند. گفتيم نه، اين مرتكضش اين بود كه اين جور كه مى‏روند مسجد نماز بخوانم پايم نجس شد. ديگر نمى‏توانم نماز بخوانم. مسجدهاى آن زمان هم مثل مسجدهاى حالا نبود كه آب داشته باشد. كذا داشته باشد. بيوتى بود در بيوت وضو مى‏گرفتند و مى‏آمدند مسجد نماز مى‏خواندند. نادراً بعضى مساجد آب هم داشت. مرهازى هم داشت و امثال ذالك. ولكن اين غالبى نبود. روى اين حساب. على فرض اينكه اين ارتكاض‏ها را قبول كرديم، اين ارتكاض در اين روايت محمد ابن حلبى فقط نسبت به خود كف مسجد است كه آن جا را قدر متيقّن اين است كه در ارتكاضش اين بود كه آن جا را نمى‏شود نماز كرد. امّا جدران و سقف و ستون انشاء الله بماند.