جلسه 287

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم‏
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 287
نام استاد: آيت الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1367 هجرى شمسى‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم در مسئله اينكه من صلى فى ثوب النجس يا مع النجاسة البدن و لكن جهل داشت به اصابه نجس، جهلش بالموضوع بود. مشهور على ما قيل ملتزم شده‏اند كه اين صلاتش اگر بعد خروج الوقت يا قبل خروج الوقت معلوم بشود واقع شده بود در ثوب نجس يا بدن نجس، صلاتش محكوم به صحت است. اعاده و قضا ندارد. نسبت به قضا متسالم عليه بود. اينجور گفته بودند نصب على المشهور. ولكن نسبت به اعاده، آنهم مشهور ملتزم شده بودند.
شهيد در ذكرى قدس الله نفسه الشريف يك احتمالى داده است كه روايات على طائفتين بود. يك قسمتشان دلالت مى‏كرد اگر نمى‏دانست اصابه نجس را و نماز خواند فلا عادة عليه. يك طائفه‏اى هم اين بود كه اگر چه قبل از صلاة بفهمد چه بعد از صلاة بفهمد كه در نجس نماز خوانده است، يعيد. اين طائفتين را ما بيان كرديم آنى كه پيش ما بود. شهيد در ذكرى احتمال داده است، ممكن است جمع بشود ما بين الطائفتين بوجه آخرى كه آن وجه آخر را صاحب حدائق غريب شمرده است، تقويت كرده است. و حكايت كرده است كه اين وجه ظاهر شيخين است. يعنى شيخ المفيد و شيخ الطائفه در مغنعه و تهذيب. كه متن تهذيب است مقنعه و در شرحش كه كلام شيخ است بعنوان تهذيب نسبت داده به ظاهر اينها. و كذا نسبت داده است صاحب الحدائق به ظاهر الصدوق قدس الله نفسه الشريف.
وجه اينكه نسبت داده است به ظاهر كلام صدوق، وجهش را عرض مى‏كنيم. تفصيلى بدهيم به چه تفصيلى؟ در ذكرى اينجور فرموده. اگر انسان قبل از صلاة به ثوبش نگاه كرده است يا به بدنش نگاه كرده است و اصابت نجسى نديده است، ثم نماز خوانده است در آن ثوب و بدن و بعد از صلاة معلوم شده است كه نه، اين نديده، خوب نديده، آن ثوبش نجس بود يا بدنش نجس بود، اصابه نجس بود. در اينصورت لا يعيد. وقت است اعاده لازم نيست و خارج از وقت است، قضا لازم نيست.
و اما در صورتى كه فحصى نكرده است، احتمال نجاست مى‏داد، فحصى نكرده است، بدون فحص از ثوب و نماز كه انشاء الله پاك است نماز را خواند و بعد از صلاة معلوم شد كه صلاة با نجس واقع شده است، بايد اعاده بشود. داخل الوقت يقينا مى‏گويند، خارج الوقت را چه عرض كنم؟ اطلاق كلام بعضى هايشون اين است كه خارج وقت را هم اعاده كند. مثل ظاهر صدوقى كه نسبت داده است صاحب الحدائق به او.
خوب. جمعا بين الروايتين. آن رواياتى كه مى‏گويد لا اعادته عليه، لا يعيد، حمل ميشود به آن كسى كه نظر و لم ارى. و آنى كه مى‏گويد اين رأيت قبل او بعد، اين مال كسى است كه نظر نكرده است قبل از صلاة و بعد از صلاة ديده است كه نماز را در ثوب نجس خوانده، اين اعاده مى‏كند. كه در آن روايت داشت بر اينكه اين بداند يا نداند فعليه الاعاده، بايد اعاده بكند، در روايت... حفص داشت و ان يعلم او لا يعلم فعليه الاعاده. خوب. اينجور جمع مابين الروايتين طائفتين كردن، احتياج به شاهد الجمع دارد. كه آن روايت را به او حمل كنيم. يك چيزى مى‏گويم توى ذهنتان بماند. هر وقت روايات دو طايفه يا سه طايفه باشد اگر بخواهيم جمع كنيم مابين اينها، اينها را حمل بكنيم هر كدام را به يك مورد خاصى كه آن يك مورد را مى‏گويد، اين طائفه ثانيه مورد ديگر را مى‏گويد، طايفه ثالثه مثلا مورد ثالث را مى‏گويد. كه ولو
خود طائفتين، توجه كرديد، هر دو به حسب ظاهرشان در همه‏اشان در يك مورد مى‏گويند. ولكن آن يك مورد كلى كه ذى افراد است بخواهيم تبعيض كنيم. بگوئيم آن رواياتى را كه فلان مضمون را دارد، آن يك مورد خاص از اين موارد است. اين طايفه ثانيه از مورد خاص موارد است، بعض موارد ديگر، اين احتياج به شاهد جمع دارد. اگر از خود روايات طايفه‏اى پيدا شد شاهد جمع شد، آن عيب ندارد، ملتزم مى‏شويم. خيلى جمع عرفى هم ميشود، چونكه شاهد جمع دارد ديگر. و الا اگر شاهد جمع نداشته باشد، جمع تبرعى است. چون حمل آن روايات به يك مورد، دسته ديگر به مورد ديگر، اين جمع تبرعى مى‏شود، مثل حمل ازره به ازره انسان، ثمرة الازره صحت. ثمر الازره لا بعث به به ازره غير الانسان. اين جمع تبرعى مى‏شود.
بدان جهت اينجا بايد در اين موارد شاهد الجمع بشود. شاهد الجمع داريم يا صاحب ذكرى يا شهيد، يا صاحب الحدائق؟ سه تا شاهد جمع ذكر كرده‏اند كه بعضى‏ها چهار تا كرده‏اند اين سه تا را. و آن بيانى كه عرض مى‏كنم. آن شاهد جمع‏ها يكى از اينها روايت يا منصور صيقل، يا ميمون الصيقل است كه در باب 41 از ابواب النجاسات، باب الثانى، روايت روايت سومى است. دارد بر اينكه محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى العطار عن حسن بن على ابن عبد الله، حسن ابن عبد الله، حسن ابن على ابن عبد الله مغيره است، از ثقات است، عن عبد الله بن جبله، آنهم لا بعث به است، عن سيف ابن عميره، عن ميمون ابن صيقل، يا منصور ابن صيقل، اين توثيق ندارد. عن ابى عبد الله عليه السلام. قال قلت له رجل اصابته جنابة بالليل، شب جنب بود، فاغتسل، غسل كرد، بعله انسان جنب نخوابد، فلما اصبح، صبح كرد، فاذا فى ثوبه جنابة. در ثوبش جنابت ديد. توجه كرديد؟ يعنى منى ديد. خوب اين صبح كرد در ثوبش جنابت ديد. فقال الحمد لله الذى لم يدء شيئا الا له حدا. برايش يك حدى قرار داد. ان كان حين قام، آن وقتى كه از نومش پا شد، نظر در ثوبش فلم يرى شيئا فلا اعادته له. اعاده نمى‏خواهد. آن وقتى كه در ثوبش نگاه كرد، چيزى نديد، فلا اعادة عليه. يعنى صلاتش را اعاده نكند. و ان كان حين قام، وقتى كه از نومش پا شد، لم ينظر، به ثوبش اصلا نگاه نكرد عليه الاعاده، بايد صلاتش را اعاده كند. خوب اين حدى است كه گفته شده است.
يك روايتى هم صدوق قدس الله نفسه الشريف در من لا يحضره الفقيه نقل كرده است. آن روايت مرسله است، يعنى مرسلا نقل كرده است. اينكه صاحب الحدائق مى‏گويد و عن ظاهر الصدوق، به جهت اين است كه صدوق اين مرسله را نقل كرده در فقيه كه ملتزم شده در فقيه آن رواياتى را نقل كند كه به آن روايات فتوى ميدهد. و روى اگر در آن باب روايتين متعارضتين نقل كند خوب اين معلوم ميشود بر اينكه فتوى نداده است، چونكه به متعارضين كه نميشود فتوى داد. درست توجه كنيدها. هر نقل روايتى روايتى را بكند او را صاحب حدائق نسبت نمى‏دهد. چونكه به روايتين متعارضتين نميشود عمل كرد. اما در بابى كه روايتى را نقل كند معارضش را نقل نكند، ولو دارد نقل نكند، اين معلوم ميشود عمل كرده است به او ظاهرش اين است.
بدان جهت آنى كه در فقيه است اين مرسله را نقل كرده است و غير اين را كه معارض باشد نقل نكرده. محمد، روايت چهارمى است در وسائل. محمد ابن على ابن الحسين، قال و قد روى فى المنى عنه ان كان الرجل حين حيث القام، آن زمانى كه پا شد، نظر و طلب، فلم يجد شيئا فلم شيئا عليه. و ان لم ينظر و لم يطلب فعليه ان يغسله، ثوب را بايد بشويد، فيعيد صلاته، صلاتش را اعاده كند. احتمال داده‏اند كه صدوق همان روايت ميمون صيقل را مى‏گويد روى، اين روايت آخر نيست. اين احتمال احتمال هست ولكن ممكن است صدوق روايت ديگر را كه الان مى‏خوانيم و من حيث السند صحيح است، او را مى‏گويد و روى. توجه كرديد؟ او را نقل مى‏كند. آن سومين روايت صحيحه محمد ابن مسلم است در همين بابى كه باب چهل و يك است و روايت دومى است. آنجا دارد بر اينكه شيخ قدس الله نفسه الشريف نقل مى‏كند باسناده عن الحسين بن سعيد عن حماد عن حريض عن محمد ابن مسلم. حسين بن سعيد عن‏
حماد ابن عيسى عن حريض ابن عبد الله سجستانى عن محمد ابن مسلم، روايت صحيحه است. ديگر من حيث سند جا ندارد اشكال بشود در اين روايت. شايد نظر صدوق هم همين روايت است. قال ذكر المنى و شدده. ذكر المنى و شدده، او را تشديد كرد، فجعله اشد من البول ثم قال ان رأيت المنى قبل صلات ببينى او ما بعد تدخل الصلاة، فعليك اعادة الصلاة. و ان رأيت و ان انت نظرت فى ثوبك، اين شرط، و ان انت نظرت فى ثوبك فلم تصبه ثم صلت فيه ثم رأيته بعد، فلا اعادة عليك و كذلك البول. مفهوم اين شرطيه اين است كه فلم تنظر فى ثوبك. نگاه نكردى، همينجور نماز خواندى بعد توجه كردى فرض بفرمائيد پيدا كردى، فعليك الاعاده. و ان انت نظرت فى ثوبك فلم تصبه، نگاه كردى پيدا نكردى، ثم صليت ثم رأيته بعد، فلا اعادته عليك. چيزى را بعد اعاده صلاة نيست. شايد صدوق قدس الله نفسه الشريف نظرش به اين صحيحه محمد ابن مسلم است كه اين را مى‏فرمايد.
بعضى‏ها يك روايت چهارمى را هم گفته‏اند. آن روايت چهارمى را وارد شده است در شخصى كه خادمه‏اى داشت، به خادمه لباسهايش را داد كه بشور. ثوبش هم كه معلوم است منى داشت، داده بود به خادمه. خادمه هم لباسها را آورد انى آمر الجاريه كه جاريه يا خادمه است يا عمه است، انى آمر الجاريه، كه غسل كند ثوبم را. بعد ثوب را شسته آورده، نماز خواند، بعد ديد كه منى همينجور مانده، همينجور افتاده بود همينجور خشك شده مانده، نرفته است. چه كند اين را؟ امام عليه السلام آنجا فرمود كه بعله، مى‏دانى چه كارى كرده‏اى؟ اگر خودت اين را مى‏شستى، بعد اگر پيدا مى‏كردى اعاده نميشد. الان كه ديگرى شسته است اعاده بكن. اين روايت چهارمى ربطى به ما نحن فيه ندارد. اين مال شستن خودش است، ولى اگر مال شستن خودش باشد شك بكند يقين تحصيل مى‏كند، اطمينان تحصيل مى‏كند كه پاك كرده است. اين مال جايى است كه نجاست را بداند، ثم در آن ثوب نماز بخواند به اعتبار طهارته كه پاك شده است. آن تفصيل در آن مسئله است و آن روايت هم مربوط به اوست، انشاء الله در آن مسئله مى‏آيد بحث مى‏كنيم. ربطى به مسئلتنا ندارد. مسئلتنا كلام در حدوث النجاسة به ثوب است كه اصلا نمى‏دانست. اگر نگاه كرده بود و نديده بود نجس حادث را، نماز خوانده بود بعد ديده بود، اعاده ندارد. اين سه تا روايت گفته است. على ما ذكره. و اما نگاه نكرده بود بايد اعاده كند.
عرض مى‏كنم بر اينكه اين روايات شاهد جمع نمى‏شود. اما روايت منصور يا منصور الصيقل يا ميمون الصيقل، هر كدام بوده باشد كه روايت قابل اعتماد نيست من حيث السند. شاهد الجمع بايد سندش تمام بشود. و اينجا هم دعواى عمل مشهور نمى‏شود كرد، چونكه مشهور بر طبق اينها فتوى نداده‏اند. اين جواز ضعف روايت و عمل المشهور، اين را هم كه نگفته‏اند. مرسله صدوق هم كه مرسله است ديگر، محتمل است عين اين روايت بوده باشد و اين قابل اعتماد نيست. عمده صحيحه محمد ابن مسلم است. صحيحه محمد ابن مسلم هم دلالتى بر اين مدعايى كه اينها مى‏كنند ندارد. در، اينها ادعا مى‏كنند كه اگر فرض بفرمائيد فحث كرده بود از ثوبش نجس نديده بود، فحث در صورت شك مى‏شود احتمال مى‏شود ديگر. شك مى‏داد نجاست را نگاه كرد پيدا نكرد بعد از صلاة پيدا كرد. اين را اعاده ندارد.
و اما شك پيدا كرد على الله توكلت على الله اصالة للطهاره نماز خواند، نه، آن اعاده دارد. اينجور مى‏گويند اينها. اين روايت دارد كه و ان انت نظرت فى ثوبك فلم تصبه. اين جمله شرطيه مفهوم ندارد چونكه نتيجه شرط را ذكر كرده است. و ان انت نظرت فى ثوبك فلم تصبه. فلم تصبه نتيجه شرط است. يعنى در حقيقت اين است كه اين اصبت النجاسته فى ثوبك ثم صليت فيه. در اين ان لم تصبه النجاسه فى ثوبك ثم صليت ثم رأيت فلا اعادته عليك. اين قضيه شرطيه مفهوم دارد همه جا نيست. آن جاهايى كه براى شرط مقدمه بوده باشد لما هو شرط. اين انت نظرت فى ثوبك فلم تصبه، اين نگاه كردن به جهت اين است كه من علم به نجاست پيدا نكردم، شك پيدا مى‏كردم نگاه هم كردم علم پيدا نكردم. اين مال آن كسى است كه نگاه بكند و علم پيدا بكند بعد يادش برود نماز بخواند، اين تكه بعدى است، اين‏
به جهت اوست. ان انت نظرت فى ثوبك فلم تصبه ثم صليت فيه ثم رأيت فلا اعادت عليك فكذلك البول. اين ديگر ندارد بر اينكه ان لم تنظر فعليك الاعاده. اين را ندارد. آنها داشتند آن روايته. آن روايتين داشتند. فرق مابين آنها و اينها اين است. آنجا شرط اين بود كه و ان كان الرجل حيث قام نظر و طلب فلم يجد شيئا فلم شى‏ء عليه و ان كان لم ينظر و لم يطلب، خود براى شرط مفهوم ذكر كرده بود. اين عيبى ندارد. ولكن اين احتمال دارد و ان انت نظرت فى ثوبك فلم تجده، يعنى لم تعلم نجس. معنايش اين بوده باشد كه صورت نسيان را رفع بكند. بگويد ناسى نبوده باشد، و ان لم تكن ناسيا، اينجور باشد معنايش.
خوب اگر كسى دو پايش را در يك كفش بكند كه شما چرا خلاف ظاهر معنى مى‏كنيد. معنايش اين است كه اين شرط خودش قيد آخر است، نظر كردن مقدمه عدم اصابت نيست. عدم اصابت صدق مى‏كند انسان نگاه بكند يا نكند. نگاه هم نكند به نجس نرسيده. اين معلوم ميشود كه قيد آخر است كه به نجاست نرسى به شرط اينكه نگاه بكنى. بدان جهت در روايت ديگر اين است كه ان حيث قام و طلب فلم يجد شيئا. پشت سرش دارد و ان لم ينظر و لم يطلب فعليه ان يغسله. اين كه خودش شرط است، چيز ديگرى نيست. كه از آن شرطهاى حسابى است. اگر كسى اين حرف را گرفت، عرض كرديم اشكال دارد اين حرف، چونكه محتمل است اين شرط توطئه بوده باشد، مقدمه بوده باشد بر ما هو شرط كه لم تصبه بوده باشد، يعنى لم تعلم به. اگر اين مناقشه از او صرفنظر كرديم، يك كسى دو پايش را توى يك كفش كرد كه نه، خلاف ظاهر مى‏گوئيد، معنايش اين است كه شرط است، نگاه كردن در عدم الاعاده ظاهر اين روايت اين است، مى‏گوئيم خوب اگر ظاهر اين روايت اين باشد قبول كرديم. ظاهرش اين است. اين بدرد نمى‏خورد. چرا؟ چونكه با صحيحه زراره معارض است. اين شاهد ظن با صحيحه زراره معارضه دارد. در صحيحه زراره دارد بر اينكه من شك كردم اصابه نجس را يا منى را به ثوبم. و ان ظننت ما اصاب. آن وقت فحص كردم فرض بفرمائيد، فلم اصبه، پيدا نكردم. بعد از اينكه پيدا نكردم، صليت. نمازم را خواندم. ثم رأيته، بعد از آن ديدم اين نجس را. امام عليه السلام در آنجا فرمود بر اينكه تغسله فلا تعيد. توجه كرديد؟ بعد اين گفت كه زراره اينجور سؤال كرد، گفت فهل على ان... ان انظر فيه. فهل على ان شككت ان انظر فيه، اگر من شك كردم بر من تكليف است كه نگاه كنم ببينم آيا به ثوبم اصابت كرده يا نه؟ همان محل بحث ما كه قبل از صلاة شك كردم كه نجس اصابت كرده، نگاه كنم يا نه؟ قال لا. امام عليه السلام فرمود نظر كردن تكليف نيست و اثرى هم ندارد. چيزى به عهده تو نيست. فهل على. خوب اگر نگاه كردن موجب ميشد كه اعاده نداشته باشد و نگاه نكردن موجب ميشد اعاده داشته باشد، آنوقت بايد امام عليه السلام بفرمائيد بر اينكه عليك شيئا، و آن اين است كه اگر داخل نماز شدى و ديدى آنوقت بايد، اگر داخل نماز شدى و نماز خواندى و نمازت را تمام كردى كه اين ظننت را اول گفتم، آنجا بايد اعاده بكنى. اول فرموده است كه شك كردم، نگاه كردم و پيدا نكردم، نماز خواندم بعد ديدم. امام عليه السلام فرمود تغسله فلا تعيد. بعد مى‏گويد اگر شك كردم بر من شيئى هست؟ بايد امام بفرمايد بله، اينى كه گفتم لا تعيد، اگر نگاه نكنى بايد اعاده بكنى آنوقت. اينجور مى‏شود ديگر. چونكه قبلا اينجور گفته است امام عليه السلام. سؤال كردم ظن كردم، يعنى شك كردم كه اصابت كرده يا نه. فحص كردم پيدا نكردم. بعد نماز خواندم بعد ديدم. امام فرمود اعاده نكن.
بعد كه سؤال مى‏كند و ان... ان شككت فى انه اصابه شيئا انظر فيه قال لا. امام فرمود تكليف ندارى و اين هيچ اثرى هم ندارد، فقط اثر اين است كه شك از تو برطرف ميشود. ولكن انما تريد، انما، حصر است، شك را از خودت رفع بكنى، اثر ديگر ندارد. بايد امام بفرمايد كه نه، عليك شيئا، و آن اين است كه اگر نگاه نكنى، نماز بخوانى، بعد بايد اعاده بكنى. بايد اينجور بفرمايد. امام عليه السلام در اين روايت اعاده را نفى كرده است. اين مجرد اشعار نيست، دلالت است. صحيحه زراره دلالت مى‏كند بر اينكه نظر كردن قبلى هيچ اثرى ندارد. خوب اين معارضه مى‏كند با صحيحه‏
محمد ابن مسلم. وقتى كه معارضه كرد با صحيحه محمد ابن مسلم، تساقط مى‏كنند. هيچكدام ترجيحى ندارد. به چه چيز رجوع مى‏كنيم؟ به مطلقات. فرض كرديم مطلقات هم معارضه كردند. چونكه دو طايفه هستند، پا را خيلى فرض بفرمائيد آورده بوديم پله پائين. خوب حكومت لاتعاد جايش است ديگر، رجوع مى‏كنيم به حديث لاتعاد. لا تعاد مقتضايش اين است كه چه نگاه كنى چه نگاه نكنى، اگر مع الشك و الجهل صلاة را در ثوب نجس يا بدن نجس خواندى بعد فهميدى، لا اعادت عليك. لا تعاد الصلاة من خمسين كه گفتيم آن طهور طهارت از حدث است و طهارت از خبث را نمى‏گيرد. اين مسئله صاف است.
رسيديم به اين تكه ديگر كه در عروه مى‏فرمايد. مى‏فرمايد و لكن اگر مكلف نمازى را خواند در ثوب و در بدن و در اثناء الصلاة ملتفت شد كه ثوب و بدنش نجس است. نماز را خواند يا نماز را كه مى‏خواند در اثناء ملتفت شد كه بدنش نجس است يا فرض كنيد ثوبش نجس است. (اتمام طرف آ)
(شروع طرف ب) طهارتا و اريد آن نجاستى را كه در ثوب و بدن ديده، مى‏داند كه اين نجاست تازه حادث نشده در اثناء الصلاة. توجه كرديد. الان كه ديده الان افتاده باشد به بدنش يا به ثوبش الان افتاده باشد. اين قبل از صلاة هم بود. اين همان نجاستى كه قبل از صلاة هم بود. چونكه در اثناء الصلاة منى را ديد، ديگر در صلاة كه محتلم نشده است، مى‏داند كه، اين را كه اينجور مى‏گويم در روايات ببينيد مورد روايات كجاست. در اثناء صلات جنابت را در ثوبش ديد، منى را ديد. مى‏داند كه از قبل است. ايشان مى‏فرمايد در اين صورتى كه ثوبش را نجس ديده است و وقتش هم وسيع است، نماز را بايد اعاده كند، از سر بگيرد. در صورتى كه مى‏داند من قبل است و وقت است براى صلاتى كه هست، يعنى وقت سعه دارد، مى‏تواند نماز را بهم بزند در ثوب طاهر يا بدن طاهر نماز بخواند بايد نماز را اعاده بكند.
و اما اگر احتمال بدهد كه اين نجاستى كه در بدنش ديده و در ثوبش ديده، نجاستى است كه قبل از صلاة نبود، همين تازه حادث شده است، در اثناء الصلاة حادث شده است. ايشان مى‏فرمايد اگر ممكن بوده باشد كه همين در آن اثناء صلاة ثوبش را يا بدنش را تطهير كند، يا ثوب را بيندازد. چونكه عبايش را ديده، ساتر عورت دارد، عبايش را بيندازد زمين. يا مثلا فرض كنيد ساتر عورت دارد، در پيراهنش ديد. پيراهنش را بكند بيندازد دور در اثناء الصلاة. يا نه. فقط يك لنگى بسته است آن لنگ را هم ديد اينجور است. و لكن پيشش آب است، مى‏تواند تطهير بكند به نحوى كه از قبله منحرف نشود، حرف هم نزند، اشاره عيبى ندارد، اشاره تكلم نيست. مثلا آنجا آب است، وقتى كه ديد خون است يا منى است يا چيز ديگر است، اشاره كند آن آب را بياور. عيبى ندارد، اشاره تكلم نيست. آنى كه در روايات داريم من تكلم فى صلاته هست. روى اين اساس اگر اشاره ولو فايده‏اش فايده تكلم باشد مبطل نيست. اگر مى‏تواند اين را در اثناء تطهير كند كه منحرف از قبله نشود، قواطع صلاة را موجود نكند، نشستن در زمين آب را بردارد اين قاطع صلاة نيست. قواطع صلاتى كه ذكر كردم در جاى خودش، انحراف از قبله است، تكلم است، احداث حدث است، اينها هيچكدام را نمى‏كند. در اينصورت در همان اثناء صلاة اين را تطهير مى‏كند و آن بقيه اجزاء صلاتى را اتيان مى‏كند و صلاة را تكميل مى‏كند. ولو وقت وسيع است، مى‏تواند نماز را قطع كند. نه. در صورتى كه احتمال بدهد در اثناء صلاة حادث شده است، همينجور است. اين را تطهير مى‏كند و بقيه نماز را اتيان مى‏كند.
و اما طورى اگر بوده باشد كه تطهير و تبديل ممكن نيست، الا به اتيان المبطلات، كه بايد نماز را باطل بكند. اينجاست كه اگر ضيق وقت بوده باشد بنحوى كه اگر برود تطهير بكند وقت صلاة فوت مى‏شود. همينجور نماز را تمام مى‏كند. و اما اگر وقت وقت سعه داشته باشد، از نماز رفع يد مى‏كند، تطهير مى‏كند، بعد نماز را از اول شروع مى‏كند. اين حاصل مطلبى است كه ايشان فرمود. اگر در آن نجسى را كه در اثناء صلاة ديده است معلوم بشود از اول بوده است نمازش باطل است. در صورتى كه فرض بفرمائيد وقت سعه دارد. و اما در صورتى كه احتمال مى‏دهد در صلاة حادث شده‏
باشد، اگر امكان تطهير داشته باشد در اثناء تطهير مى‏كند و بقيه صلاة را اتيان مى‏كند. و الا اگر ضيق وقت باشد همينجور مى‏خواند و اگر ضيق وقت نباشد، سعه باشد، بايد قطع كند نمازش را، ثوب و بدنش را تطهير كند.
در آن صورتى هم كه فهميد از اول نجس بوده است، ولكن وقت ضيق است، اگر ديگر بخواهد اين را تطهير كند نماز را شروع بكند، نماز وقتش فوت مى‏شود، همينجور ميخواند كه خواهيم گفت. يا عريانا يا اينجور مسئله‏اش مى‏خواند، داخل مسئله مضطر على الصلاة فى النجس ميشود.
اين كه در عروه فرموده است، اين قول جماعتى است در مسئله. جماعتى از فقها در مسئله همين تفصيل را داده‏اند. ولكن مشهور از فقهاء فرقى نمى‏گذارند مابين آنجايى كه نجس را در اثناء الصلاة ببيند، بداند كه اين از قبل است، يا احتمال بدهد يا بداند كه تازه حادث شده است. فرقى نمى‏گذارند. در تمام اين دو صورت مى‏گويند در اثناء صلاة اگر تطهيرش ممكن بوده باشد تطهير مى‏كند و بقيه نماز را اتيان مى‏كند. فرق مابين مسلك مشهور و مسلكى كه ايشان در عروه فتوى داده مسلك اين جماعتى است، اينه، در آنجايى كه مى‏داند نجس من قبل است و بعض الصلاتى كه اتيان كرده در ثوب نجس يا بدن نجس واقع شده، اين جماعت و اين صاحب عروه خدا رحمتش كند، مى‏گويد در اين صورت در سعه وقت نماز باطل است، بايد بشورد و تطهير كند و نماز را بخواند. و لكن مشهور مى‏گويند كه اگر تطهيرش در اثناء صلاة ممكن است مثل آن صورتى است كه احتمال بدهد نجاست در اثناء صلاة حادث شده است، تطهير مى‏كند و نماز را تمام مى‏كند. اينكه در حاشيه عروه مى‏بينيد كه تعليقه زده‏اند، حاشيه زده‏اند كه نه، احوط يا اقوى اين است كه همينجور تطهير كند و نماز را تمام بكند، ثم احتياطا آنهايى كه نماز را اعاده كند بعد از شستن، همه‏اش ناشى از اين فتوى مشهور است. چرا ايشان، صاحب عروه، با مشهور همراه نشده است در مسئله؟ چونكه در مسئله رواياتى هست مقتضاى آن روايات اين است كه نماز محكوم به بطلان است در صورتى كه انسان بداند اين نجاست در ثوب و بدن او من قبل بوده است. نجاسات اگر من قبل بوده است اين نمازش محكوم به بطلان است و فايده‏اى هم ندارد.
از اين رواياتى كه هست، از اين روايات يكى از اينها صحيحه ابى بصير است. در صحيحه ابى بصيرى كه هست اينجور از امام عليه السلام سؤال مى‏كند. سؤال مى‏كند بر اينكه باب چهلم از ابواب النجاسات، صحيحه ابى بصير، روايت دومى است. و عن على ابن ابراهيم عن محمد ابن عيسى عن يونس بن عبد الرحمن عن ابن مسكان عن ابى بصير عن ابى عبد الله عليه السلام. بعضى‏ها در سند اين روايت اشكال مى‏فرمايند. مى‏گويند اين روايت من حيث السند اشكال دارد. چونكه محمد ابن عيسى ابن عبيد نقل مى‏كند اين روايت را از كتاب يونس بن عبد الرحمن و قميين گفته‏اند رواياتى را كه محمد ابن عيسى ابن عبيد از كتب يونس بن عبيد نقل بكند، لا يعمل به، به آن روايات عمل نمى‏شود. سابقا هم يك وقتى بحث كرديم. بدان جهت قميين تضعيف كرده‏اند و بدان جهت نمى‏شود به اين روايت عمل كرد. آنجا بحث كرديم، گفتيم يونس بن عبد الرحمن كه از اجلى است، معلوم است، محمد ابن عيسى ابن عبيد هم مى‏تواند از يونس بن عبدالرحمن، بلكه راوى، كتبش هم هست، نقل مى‏كند. آن حرف قميين اگر درست بوده باشد به او بخواهيم عمل بكنيم به حرف قميين، ضررى به....(قطع صداى نوار)
شايد اصلا اين روايت در كتاب يونس بن عبدالرحمن نبوده است. اين روايت را يونس بن عبدالرحمن شفاها نقل كرده است در مجلسى به جماعتى كه يكى هم محمد ابن عيسى ابن عبيد بود يا خود اين نقل كرده است. بدان جهت در ما نحن فيه ما نمى‏دانيم كه از آن روايات ديگرى از كتب نگوئيد كه علم اجمالى داريم، من نمى‏خواهم تفصيل بدهم. بعضى‏ها خارج از محل ابتلاء است. يعنى اثر عملى ندارد. رواياتى را محمد ابن عيسى ابن عبيد نقل كرده است عن يونس بن عبد الرحمن كه آن روايت احتياج به آنها نداريم. چونكه در مقابل رواياتى بر طبق آنها هست. به آن روايت‏
يونس بن عبدالرحمن عمل نمى‏كنيم كه محمد ابن عيسى ابن عبيد نقل مى‏كند. چونكه آنها از كتاب باشد معتبر نيست.
و اما روايتى كه مثل همين روايتى كه فرض بفرمائيد. اين‏هم همينجور است، روايات ديگر هم دارد. افرض اگر از رواياتى بود كه ديگران نقل نمى‏كردند، منحصر به اين بود، اين را نمى‏دانيم از كتب يونس بن عبد الرحمن است. عمل مى‏كرديم به او. چونكه يونس بن عبد الرحمن از اجلى است. شك در تخصيص مى‏شود. تمام روايات معتبر است الا اين روايات كه از كتاب يونس بن عبدالرحمن نقل مى‏كند. نمى‏دانيم از كتاب يونس بن عبد الرحمن نقل مى‏كند يا نه؟ يونس بن عبدالرحمن عن ابن مسكان عن ابى بصير عن ابى عبد الله عليه السلام. فى رجل صلى، فى ثوب فيه جنابتين ركعتين. دو ركعت را خوانده است، هنوز از چهار ركعت دو ركعتش مى‏ماند. ثم علم به. بعد از دو ركعت خواندن، يعنى بعض صلاة را خوانده، ثم علم به، قال ان يبتداء الصلاة. صلاة را از اول بگير، چونكه اين نجاستى است كه از اول مى‏شود در اثناء حاصل نمى‏شود. و سئلته عن رجل يصلى و فى ثوبه جنابته او دم حتى فرغ من صلاته ثم علم قال مضت صلاته فلا اعادته عليه. بعد از صلاة اگر بفهمد اعاده ندارد، قبل از صلاة اگر بفهمد اعاده دارد.
بعضى‏ها هم به اين روايت صحيحه محمد ابن مسلم كه روايت اولى است تمسك كرده‏اند. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد بن محمد عن على ابن حكم على علاء ابن رضين عن محمد ابن مسلم عن احدهما عليه السلام، قال سألته عن الرجل يرى فى ثوبه اخيه دما و هو يصلى. قال لا يأذنه حتى ينصرف. اعلان نكند حتى ينصرف. خوب معلوم ميشود اگر اعلان بكند بايد نمازش را اعاده كند. نه. اين روايت دلالتى ندارد. چونكه اعلان نكند چونكه به جهت اينكه اگر اعلان بكنى او بايد تطهير بكند آن را در اثناء صلاة يا بيندازد ثوب را. اين زحمت است براى او. شايد نهى از ايذان به جهت اينكه او را به كلفت نيندازد. بدان جهت اين روايت اولى دليل نمى‏شود. مى‏گويد من اعلام بكنم يا نه؟ امام عليه السلام مى‏گويد اعلام نكن. دو تا احتمال دارد. يك احتمالش اين است اعلام بكند بايد نماز را اعاده بكند. يك احتمال ديگر اين است كه نه، اعاده نماز لازم نيست، و لكن بايد تطهير كند. توجه كرديد؟ مثل قول مشهور. منتهى مى‏گويد لا يأذنه، امام عليه السلام نهى مى‏كند يعنى او را به كلفت نينداز كه تطهير بكند، بگذار نمازش را تمام بكند. بدان جهت استدلال به اين روايت اولى استدلال بيخودى است بلا وجه است، يكى اين روايت صحيحه ابى بصير است. دو تا روايت ديگر هم هست كه نوبت انشاء الله مى‏رسد.