جلسه 288
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 288 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده درسال: 1367 ه.ش
توسّط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميّه قم واحد صوت
اعوذ بالله من الشيّطان الرّحيم. بسم الله الرحمن الرّحيم
كلام در اين مسئله بود مصلى در اثنى الصلات در ثوبش يا بدنش نجاستى را ديد اگر بداند كه اين نجاست من قبل بوده است. و آن مقدار از صلاتى كه خوانده است، آن مقدار از صلات كلش يا بعضش در نجاست واقع شده است با نجاست ثوب يا با نجاست بدن. در اين صورت اين صلات را بايد از سر بگيرد. و محكوم به بطلان است و اما اگر فهميد كه آن آنى كه نجاست را ديد، نجاست در همان آن در ثوب يا در بدن حادث شده است يا احتمال اين را داد كه نجاست الان كه ملتفت شد همين الان اصابت به ثوب و بدن كرده است. در اين صورت اگر ممكن بوده باشد كه ثوب را بياندازد يا بدن را در همان حال تطهير كند بدون اين كه يكى از قواطع صلات استدبار قبله انحراف از قبله يا تكلم و امثال ذالك بكند مىشويد و بقيه نماز را اتيان مىكند. اين حدوث نجاست در اثنى مضر نيست. و اما اگر متمكن نبوده باشد بر اين كه فرض بفرماييد اگر بخواهد ثوب را عوض كند يا بشويد و بياندازد بايد بر اين كه قطع كند صلات را. در سعه وقت قطع مىكند و در ذيق الوقت همان وقت همان نحو تمام مىكند نماز را. اين كلامى است كه صاحب العروه فرموده است. عرض كرديم بر خلافا للمشهور معلوم ميشود آن مسلكى كه ما عرض كرديم، ديگران هم كم و بيش دارند. مشهور ملتزمند فرقى نيست. ما بين اين كه نماز معلوم بشود نجاست از قبل بود يا معلوم نشود اين معنا. فى تلك الصورتين اگر متمكن باشد از تطهير الثوب او البدن يا القاء ثوب چون كه ثوب ديگر دارد على كل التقديرٍ چه بداند من قبل بوده است، يا نداند بناء بر صلات مىگذارد بعد از شستن. يعنى صلات، صلات تمام است. اين كه مخالفت مشهور كرده است صاحب العروه چون كه مدرك مشهور معلوم است كه چرا گفتهاند اين فتوا را و بما اين كه مدرك كانّ تمام نيست در نظر مبارك ايشان حرف مشهور را پس زده است.
پس ما كه تفصيل مىدهيم كه اگر معلوم بشود از اول است، علم مدخليت ندارد، آن نجاست اگر از اول بوده باشد و الان كه در اثنى صلات فهميد در اين صورت صلات باطل است. منتهى گفتيم علم داشته باشد سرّش اين است كه اگر بداند الان حادث شده است يا احتمالش را بدهد استسحاب مىگويد تا حال نبوده است اين نجاست. بدان جهت آن نجاستى كه حادث فى الثوب و البدن است فى الصلات، آن نجاست اگر تطهيرش ممكن شد صلات صحيح است. موضوع اين است. منتهى در صورتى كه بداند من قبل است استسحاب جارى نمىشود. و اگر نداند استسحاب عدم الحدوث الى هذا الحين كه قبلا نبوده است. اين استسحاب جارى است و موضوع صحت محرز مىشود به استسحاب. كلام در دليل اين تفسير بود. دليل اين تفصيل عرض كردم اين روايات است. يكى از آن روايات صحيحه محمد ابن مسلم بود كه عن الرجل يرى فى ثوب اخيه الدم و هو يصلى. قال لا يأذنه حتى ينصرف. گفتيم بر اين كه اين روايتى كه هست، دلالت مىكند كه اگر بفهمد در اثنى نمازش باطل مىشود به اين معنا دلالتى نمىكند. براى اين كه محتمل است نهى از ايضان به جهت اين است كه بعد از ايضان بايد ثوب را تطهير كند حتى على قول المشهور. اين كه على لا يؤذنه، يعنى كلفت تطهير را به او نياورد. نهى به اين جهت است. يكى هم فرض بفرماييد صحيحه ابى بصير كه خوانديم رجلٌ صلى فيه ثوب فيه جناب ركعتين ثم علم به، بعد فهميد او را. قال عليه... خوب فهميد كه نجاست من قبل بوده است. جنابت كه الان در حال صلات حادث نمىشود. اين هم يك روايت است.
يكى از روايات كه عمده مىشود در مقام، آن روايت است يعنى عمده با آن صحيحه ابى بصير. اين روايتى است كه صحيحه زرارهاى كه هست، صحيحه زراره مىگويند. در باب چهل و چهار روايت اولى است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن
حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره قال قلت له، اصاب ثوبى دم رآف او شىء من المنى الى ان قال. اين رأيته فى ثوبى و انا فى الصلات. من اين نجاست را ديدم در ثوبم و من در صلات بودم. يعنى در اثناء الصلات. قال تنقذ الصلات و تعيد. نماز را اعاده مىكنى و مىشكنى اذا شكشت فى موضع منه ثم رأيته. شك كردى كه اين موضع به ثوب اصابت كرده است يا نه؟ بعد ببينى او را. يعنى بدانى كه اين نجاست، همان نجاست قبلى است يا قبل از صلات بوده است. و ان لم تشك ثم رأيته رتبا، نه اول شك نداشتى. يعنى احتمال نجاست را نمىدادى. يعنى نجاست، نجاست سابقى نيست. ثم رأيته رتبا، بعد او را رتبا ديدهاى. قطعته و غسلته ثم بينة على الصلات. نماز را قطع مىكنى يعنى نگه مىدارى و غسلته ثوب را مىشويى و بنيت على الصلات. چرا؟ تعليلش. لانك لا تدرى لاله شىء اوقع عليك. چون كه تو نمىدانى، شايد الان افتاده است از قبل نبوده است. اين تعليل مقتضايش اين است كه اگر بداند از قبل بوده است بايد اعاده كند. مقتضاى تعليل اين است كه در صورتى كه بداند الان عارض شده است يا حادث شده است يا احتمالش را بدهد، صلاتش صحيح است، عمده اين است. اين همان تفسيرى است كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در اين مسئله بيان فرموده است. اما مطلب به اين خطب نمىشود. مشهور كه ملتزم شدهاند لا فرق ما بين اين كه بداند در اثناء صلات كه اين نجاست من قبل بود يا اين كه نداند فى كل التقديرٍ اگر تبديل يا غسل ممكن بوده باشد مىشويد يا ثوبش را مىاندازد و بقيه صلات را اتيان مىكند. دليل آنها چيست؟
دليل آنها هم بر روايات سه تا ذكر كردهاند. گفتهاند بر اين كه اين سه تا روايت در مسلك مشهور دلالت مىكند. يكى از آن روايتها كه گفتهاند بر مسلك مشهور دلالت مىكند موثقه داود ابن سرهان است. موثقه داود بن سرهان در همين باب چهل و چهار روايت دومى است. و باسناد الشيخ عن محمد ابن على ابن محبوب اين روايت را شيخ از كتاب محمد ابن على ابن محبوب نقل مىكند؛ كه محمد ابن على ابن محبوب سندش به آن كتاب صحيح است، خودش هم كه از اجلا است. محمد ابن على ابن محبوب هم نقل مىكند عن حسن ابن على، اين حسن ابن على يعنى ابن عبد الله. حسن ابن على ابن عبد الله مغيره است از ثقات عدول است. او نقل مىكند عن حسن ابن على ابن فضال كه از ثقات است منتهى فتحى است، عن داود ابن سرهان كه از اجلا است روايت من حيث السند مىشود موثقه. عن ابى عبد الله عليه السلام فى الرجل يصلى فابصر فى ثوبه دما، مردى نماز مىخواند ملتفت شد كه در ثوبش دم است. قابل يتم، امام عليه السلام فرمود كه نمازش را تمام كند. يعنى اعتنا نكند. اگر ما بوديم و اين روايت بود، اين مىگفتيم كه اين روايت مسلك مشهور را اثبات نمىكند. چرا؟ چون كه يُتم معنايش اين است كه اعتنا به اين نجاست دم نكند و نمازش را تمام بكند. چرا؟ چون كه اين روايت اطلاق دارد كه دمش كثير از مقدار درهم است يا اقل از مقدار درهم است. رواياتى كه دلالت كرده است بر اين كه دم اگر اقل من الدرهم شد، لا بعث، انسان در صلات با آن ثوب و با آن بدن نماز بخواند، خوب موجب مىشود كه از يتم را حمل مىكنيم بر چه چيز؟ بر صورتى كه اقل من الدرهم باشد كه شيخ حمل كرده است. و صور ديگر را هم ميگيرد. يتم يعنى شخصى است كه دم را ديده است ولكن وقت ذيق است نمىتواند بهم بزند. آن را هم مىگيرد.
آن صورتى را كه صحيحه زراره مىگفت او اخص است. آن اين است كه در حال صلات نجس را دم يا غير دم را ببيند آن هم سؤال از دم بود. اصاب ثوبه دم رآف او غيره او شىء من المنى. در صحيحه دم فرض كرده بود. آن صحيحه مىگويد بر اين كه اگر دم ديده شد در صلات، در اثناء الصلات و فهميد كه اين من قبل بوده است، تازه نيافتاده است اعاده كند. اين يتم را تخصيص مىزند. يتم الاّ اذا علم انّ هذا الدم كان من القبل و كان اكثر من الدرهم در اين صورت اعاده بكند. خوب اين جمع عرفى دارد. اشكالى ندارد، اين معارضه نمىكند كه. اين روايت از مطلق است از حيث اين كه وقت سعه است يا ذيق است. دم اقل است، اكثر است، تطهيرش ممكن است يا ممكن نيست حمل مىشود به آن صورتى كه اقل من الدرهم باشد يا اكثر من الدرهمى بوده باشد كه احتمال بدهد الان افتاده باشد. و اما بداند من قبل است در آن صورت اعاده مىكند. اين موثقه كارى براى مشهور نمىتواند بكند. يكى از اينهايى كه استدلال به مسلك مشهور شده است، استدلال شده است به مسلك مشهور، معلوم نيست مشهور مستند به اين روايت بوده باشد. شايد مستندشان آن صحيحه ديگر باشد كه بررسى خواهيم كرد.
روايت سومى در اين باب است كه محمد ابن ادريس فى آخر السرائر نقلا عن كتاب المشيخه الحسن ابن محبوب عن عبد الله ابن سنان. اين حسن ابن محبوبى كه هست، حسن ابن محبوب كتابى داشت به اسم كتاب مشيخه، كتاب حديث بود. آن كتاب مثل كتب بعضى اصحاب ديگر به دست اين ابن ادريس افتاده بود. اين ابن ادريس در آخر سرائر كه... است اين روايت را از آن نمىدانم كتاب مشيخه حسن ابن محبوب نقل مىكند كه غالبا حسن ابن محبوب ما فحص كردهايم در آن كتاب رواياتى را كه نقل مىكند از امام عليه السلام به يك واسطه، دو واسطه، آخرش سه واسطه است. اين هم حسن ابن محبوب عن عبد الله ابن سنان ان ابى عبد الله عليه السلام. سه واسطهاش هم نادر است. به يك واسطه نقل مىكند از عبد الله ابن سنان از امام صادق سلام الله عليه. حضرات مىگويند مثلا آنهايى كه ما درك كرديم اين روايت مىشود صحيحه تعبير به صحيحه مىكنند. اين روايت صحيحه نيست. چون كه طريق ابن ادريس در مستدرفات السرائر به اين كتبى كه ذكر كرده است كه يكى از آنها هم كتاب مشيخه حسن ابن محبوب است طريقش مجهول است. به كدام طريق نقل كرده است؟ چون كه كتب سابقا نسخه بود. خطى بود. آن نسخهاى كه به يد ابن ادريس رسيده بود آن نسخه بايد بواسطه روات برسد چون كه حسن ابن محبوب را كه درك نكرده بود اين ابن ادريس، وسايط دارد. شيخ وسايطش را به كتاب حسن ابن محبوب نقل كرده است ولكن در تهذيب اين روايت نيست، كه شيخ طريق دارد به كتاب مشيخه. اين روايت را ابن ادريس از آن كتاب مشيخه نقل كرده است. خوب آن طريقش چيست؟ شايد اشخاصى هست كه ولو يك نفر به او روايت او اعتماد نمىشود. بدان جهت اين روايت سصحيحه نيست و قابل اعتماد هم نيست و اين كه در عبارت هم عرض كرديم مشهور هم معلوم نيست به اين استنادشان، به اين روايت بوده باشد مستندشان شايد صحيحه محمد ابن مسلم است كه بحث خواهيم كرد او به جهت اين بود كه كسى دعوا نكند كه اين روايت ضعف سند هم اگر داشته باشد منجبر به عمل المشهور است. اين دعوا هم جا ندارد. شايد مشهور آن صحيحه را گرفتهاند. و ظاهر و الله العالم همين جور هم هست. مشهور اگر حكم كردهاند با آن صحيحه حكم كردهاند، نه با اين روايت. چون كه در اين روايت يك حكمى هست كه در آن حكم احدى فى ما نعلم ملتزم نشده است. آن حكم چيست؟ مىرسيم.
در اين روايت دارد كه عن عبد الله ابن سنان عن عبد الله عليه السلام قال امام صادق سلام الله عليه، ان رأيت فى ثوبك دما فانت تصلى، در ثوبت دمى را ديدى در حالى كه تو نماز مىخوانى. و لم تكن رأيت قبل ذالك. قبل از اين نديده بود. يعنى نسيان نيست. قبلا نديده بودى الان ديدى. فاتم صلاتك، صلاتت را تمام بكن. اين كه مىگويد قبلا نديده باشى معلوم مىشود كه دم كثير است. مثل آن روايت نمىشود حمل كرد به دم اقل من الدرهم. اين كه مىفرمايد ان رأيت فى ثوبك دما فانت تصلى و لم تكن رأيته قبل ذالك يعنى دم، دم كثير باشد كه غير معفوٌ عنه است. در اين صورت فاتم صلاتك. صلاتت را تمام بكن. فاذا النصرفت غسلته آن وقتى كه نمازت را تمام كردى آن وقت مىشويى ثوبت را. و ان كنت رأيته قبل ان تصلى فلم تغسله، يادت رفت بشويى. ثم رأيته نماز خواندى، يادت آمد، ديدى. و انت فى صلاتك فانصرف فغسله و اعد صلاتك. صورت نسيان است كه نماز باطل است. بعد از صلات هم ببينيد باز باطل است. در صورت نسيان الغسل. به اين روايت تمسك كردهاند به مسلك مشهور. كه اين رأيت فى ثوبك دما فانت تصلى و لم تكن رأيته قبل ذالك. دم كثير را در اثناء صلات ديده است و اين دم را قبلا نمىدانست. گفتهاند اين روايت دلات مىكند كه صلاة مثلا تمام بشود. همان اتيان بشود مضر نيست. اگر اين روايت تا اينجا بود كه ان رأيت فى ثوبك دما فانت تصلى و لم تكن رأيته قبل ذالك فاتم صلاتك. اگر اينجور بود، اين روايت با آن صحيحه زراره اطلاق و تقييد داشت. اين روايت مطلق بود، صحيحه زراره كه الان خوانديم امروز، مقيد بود اين را تقييد مىكرد. چرا اين مطلق بود؟ مىگويد اگر نماز خواندى، در نمازت دمى را ديدى كه قبلا نديده بودى او را. نمازت را تمام بكن، اعم از اين كه بدانى اين دم من قبل بود و تو نديده بودى يا احتمال بدهى كه من قبل نبوده است، تازه افتاده است. مطلق است اين روايت. اگر دم غير معفوٌ عنه را در صلاتت ببينى در ثوبت كه قبل از صلات نديده بودى او را در اين صورت نمازت صحيح است. اين اطلاق داشت. اعم از اين كه در حال صلات كه ديدى بدانى من قبل بود، الان مىداند كه از قبل بود. چون كه خون خشك است. خشك شده است مثل استخوان. معلوم مىشود من قبل است. يا دم تازهاى است، رتبى است كه احتمال مىدهى الان شايد افتاده است. در صحيحه زراره فرمود اگر رتب بوده باشد كه احتمال بدهى تازه افتاده است نمازت صحيح است. و اما اگر رتب نباشد نمازت باطل است. اينجور است ديگر. يعنى بدانى از قبل بود باطل است. خوب آن صحيحه تقييد مىكند اين روايت را كه افتم صلاتك، آن وقتى كه احتمال بدهى حدوثش را فعلا. و اما اگر بدانى من قبل بود آن صحيحه زراره كه گفت اعاده بكن يعنى اينجا هم تخصيص مىزند، تقييد مىكند. جمع عرفى بود كما اين كه ذكر هم كردهاند جمع عرفىاش اين است.
ولكن در ما نحن فيه در روايت خصوصيتى هست كه با آن خصوصيت اين جمع عرفى ممكن نيست. آن خصوصيت چيست؟ چون كه اگر اين روايت را با صحيحه زراره اگر جمع عرفى بكنيم اين روايت را حمل مىكنيم كه خونى را ديده است در اثناء صلات احتمال مىدهد فعلا حادث شده است، خون كثير نمازش را تمام بكن. تمام بكن به چه چيز؟ آن نحوى كه در صحيحه زراره گفت. يعنى بشور در اثناء صلات و بقيه نمازت را بخوان، اينجور تمام بكن. تمام را در صحيحه زراه امام عليه السلام اينجور فرمود. در اين روايت هم بايد ملتزم بشويم اگر تازه ديدى كه احتمال مىدهى تازه افتاده است بشور و بقيه نماز را بخوان. ولكن در اين روايت دارد كه شستن نمىخواهد. با آن دم غير معفوٌ عنه بقيه صلات را بخوان. آن وقتى كه نماز را با اين ثوب نجس خواندى آن وقت برو بشور. اينجور دارد بر اين كه، عن ابى عبد الله عليه السلام ان رأيت فى ثوبك دما، در ثوبت اگر دمى را ديدى و انت تصلى، نماز مىخوانى، و لم تكن رأيته قبل ذالك فاتم صلاتك فاذن صرفت فغسله، اين صرفت يعنى وقتى كه سلام گفتى. نماز را تمام كردى آن وقت بشور. و ان كنت رأيته قبل ان تصلى فلم تغسله ثم رأيته فعد. آن وقت صلاتى كه هست، صلات را ثم رأيت... صلاتت را اعاده بكن. خوب اين در وقتى است كه انسان وقت سعه دارد و مىتواند ثوبش را تطهير كند در سعه وقت است به قرينه اين ذيل. چون كه اگر وقت ذيق است ثوب ديگر هم ندارد، ثوبش منحصر به اين است، متمكن است. در صورتى كه علم داشته باشد كه ثوبش نجس است باز در جايى كه ثوب ديگر ندارد و وقت هم ذيق است شستنش ممكن نيست، آنجا با همان ثوب نماز مىخواند. خواهيم خواند، آن كسى كه ثوب طاهر ندارد او يا مىتواند با ثوب نجس بخواند و مىتواند عريانا نماز بخواند كه ما اختيار خواهيم كرد يا متعين است با ثوب نجس نماز بخواند. يا متعين است عريان بخواند، اين مسئله اختلافى است.
در ما نحن فيه اين روايت دارد كه فاتم صلاتك فاذا صرفت فغسله، وقتى كه نماز را تمام كردى بشور. اين را كسى نگفت. يك نفر را هم سراغ نداريم كه ملتزم بشود انسان در اثناء صلات نجس را ببينيد، حتى مىداند هم كه تازه حادث شده است در نجس غير معفوٌ عنه، الان حادث شده است. بدون كه تطهير كند، نجاست غير معفوٌ عنه است، نمازش را بخواند. اين را كسى نگفته است. فضلا از اين كه مشهور بگويند. اصلا نمىشود اين را گفت. چرا؟ چون كه ما رواياتى داريم در باب حدوث الرأف فى الصلات كه انسان وقتى كه نماز مىخواند در اثناء صلات خود دماغ شد. آن دم حادث فى اثناء الصلات است و معلوم هم هست. امام عليه السلام در روايات متعدده فرموده است كه اگر ممكن بوده باشد، آبى طرف راست و چپت هست، بدون اين كه از قبله منحرف بشوى، تكلمى بكنى، تطهير بكنى، بقيه نماز را بخوانى، بايد اين كار را بكنى والاّ تطهير ممكن نشد، بايد نماز را اعاده كنى. آن روايات اگر ملاحظه بفرماييد يكى را بخوانم تا نمونه بشود. جلد چهارم صلات است، ابواب القواطع الصلات در جلد چهارم است. يادتان بوده باشد. قواطع الصلات را صاحب وسايل رواياتش را در جلد چهارم در آخرش ذكر كرده است. (شروع طرف ب).
باسناده عن عمر ابن ازينه، سندش صحيح است، عن ابى عبد الله عليه السلام سأله عن الرجل يرعف و هو فى الصلات، خون دماغ مىشود و در نماز است و قد صلى بعض صلات. فقال ان كان الماء عن يمينى يا شماله او عن خلفه فليغسله. خلفه يعنى منحرف نشود از قبله. من غير ان يلتفتَ. بدون اين كه از قبله متلفت بشود. يعنى عقب گرد بكند. دنده عقب برود. و اليبن على صلات فان يجد الماء حتى يلتفت، آب نمىتواند پيدا كند مگر اين كه از قبله منحرف بشود، فليعد الصلات. صلاتش را بايد اعاده كند. روايات كثير است. متعدد. دلالت مىكنند بر اين كه در صورتى كه نجاست حادث بشود خون دماغ بشود، اعم از اين كه خون فقط در دماغش و در بدنش باشد يا به ثوبش هم بيافتد كه غالبا هم همين جور است به ثوب هم اصابت مىكند. بايد اين ثوب را و اين بدن را تطهير كند بناء بر صلات بگذارد.
پس اين روايتى كه گفتهاند صحيحه عبد الله ابن سنان كه عرض كرديم صحيحه نيست اين دارد بدون اين كه بشويد بناء بر صلات بگذارد، دم غير معفوٌ عنه را. چون كه به قرينه اين كه اگر قبلا ديده بود بايد اعاده كنند نمازش را. دم غير معفو عنه اگر ديد ولو حادث بوده باشد احتمال حدوث بدهد يا حادث باشد همين جور نماز بخواند و تمام كند. وقتى كه تما كرد آن وقت منصرف مىشود. منصرف شد آن وقت بشويد. و اما اگر قبلا ديده باشد نه بايد نماز را اعاده كند. اينى كه در اين صحيحه هست اين را كسى ملتزم نشده است و نمىتواند ملتزم بشود بدان جهت مرحوم حكيم، خدا رحمتش كند، در اين مستمسك فرموده است الاّ اين كه اين كه اين صحيحه مشتمل است به چيزى كه ظاهر صحيحه، ظاهر هم نيست بلكه صحيحش هم همين است. شايد ايشان به ظهور گفته است، صراحت نفرموده است، ممكن است اين صحيحه را حمل به ذيق وقت بكنيم. كه دم را در صلات در ثوبش ديد، دم غير معفو عنه را. تطهير اگر بكند وقت مىگذرد ولو آب هم هست. اگر بخواهد تطير بكند الان بقيه صلات را بخواند وقت مىگذرد. بعضى صلات در خارج وقت واقع مىشود. حمل مىشود به آن صورتى كه ذيق الوقت است. آنجا اين كار را بكند. اين احتمال را دارد و اين حمل در حمل فرد نادر است. كه اينجور شخصى در اين وقت نماز مىخواند كه اگر در اثناء صلات هم تطهير بكند، وقت مىگذرد. غالبا نمازهاى سابق نماز فى اول الوقت بوده است. ولى على اى حال خلاف ظاهر است. خلا صريح نباشد. بدان جهت اين روايت را نمىشود به مسلك مشهور دليل گرفت. با اين قيدى كه اگر منصرف شد نماز را تمام بكند بشويد اين را مشهور نگفتهاند. بدان جهت نمىشود گفت مدرك مشهور اين روايت است. اگر اين ذيل نبود كه با صحيحه جمع عرفى داشت. با صحيحه زراره. اين ذيل كه هست اصلا مشهور ملتزم نشده است امر به اين معنا. مىماند از رواياتى كه استدلال شده است به مسلك مشهور صحيحه محمد ابن مسلم.
آن صحيحه محمد ابن مسلم از اين قرار است كه عرض مىكنم، اين صحيحه محمد ابن مسلم را هم كلينى در كافى نقل كرده است هم شيخ در تهذيب از كلينى نقل كرده است. شيخ قدس الله نفسه الشريف در تهذيب رواياتى دارد از كلينى كه در كثرت از هيچ كس آن قدر روايت ندارد. خود شيخ الطائفه از كلينى نقل مىكند آن روايات را و سندش هم به كلينى صحيح است. اين روايت را از كلينى نقل كرده است در تهذيب. صدوق عليه الرحمه هم در فقيه نقل كرده است. آنى كه كلينى نقل كرده است، حديث اينجور است باب بيستم از ابواب نجاست، حديث ششم است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن حماد، عن حريض، عن محمد ابن مسلم. قال قلت له الدم يكون فى الثوب على و انا فى الصلات. ثوبى كه روى دوش من است، يعنى من پوشيدهام يا روى دوشم هست دم در آن ثوب مىشود و انا فى صلات. قال ان رأيته و عليك ثوب غيره فطره، اگر لباس ديگر دارى فطره او را طرح بكن و صلّ فى غيره. در غيرش نماز بخوان. اين قضيه شرطيه مفهومش اين است كه اگر ثوب ديگر ندارى، همين جور نماز بخوان. اين نمازت را بخوان در صورتى كه وقت ذيق بوده باشد مىشود ملتزم شد، اگر وقت وسيع بوده باشد بايد اعاده بكنى به آن بيانى كه مشهور گفتهاند. وجه استدلال اين است ان رأيت الدم يكون فى الثوب و على فى الصلات قال ان رأيت و عليك ثوبه غيره فطره، او را طرح بكن. و صلى فى غيره در ديگرى نماز بخوان و ان لم يكن عليك ثوب غير فمزه... اگر ثوب ديگر ندارى، دم كمتر از درهم است غيبى ندارد بخوان. چون كه معفو عنه است. ثوب ديگر ندارى، تطهير ممكن نيست. مفهومش اين است كه اگر زايد است آن صلات را بايد اعاده كنى. و اين يك دفعه ديگر مىخوانم الدم يكون فى الثوب على و انا فى الصلات. قال ان رأيته و عليك ثوب غيره فطره و صلى فيه غير. اين مطلق است، دم اقل باشد يا كثير باشد. در آن دم اقل حمل بر استحباب مىشود طرح ثوب. و ان لم يكن عليك ثوب غيره، ثوب ديگر نداشته باشى اين تفصيل دارد. دم اگر اقل است بخوان، ما هم مىگوييم بخوان ديگر، چون كه معفو است. اكثر است بايد بروى ثوب را تطهير كنى نماز را اعاده كنى، همان مسلك مشهور. مشهور همين را مىگويند. بلا فرقٍ ما بين اين كه بدانى اين دم در حال صلات كه ديدهاى من قبل است يا الان حادث شده است. فرقى ندارد. در هر دو صورت اگر ثوب ديگر داشته باشى نماز را تمام بكن. طرح كن آن ثوب نجس را و نماز را تمام بكن. اگر غسلش ممكن است آن هم همين جور است.
قلت له، الدم يكون فى الثوب على و انا فى الصلات قال ان رأيته و عليك ثوب غير فطره و صل فى غيره. يعنى بقيه نماز را در غير او بخوان. يا تطهير كن بقيه نماز را بخوان و ان لم يكن عليك ثوب غيره كه مفهوم قضيه اولى است. يعنى اگر ثوب ديگر ندارى تفصيل است... مادامى كه به مقدار درهم نيست نمازش را بخوان. مفهومش اين است، مفهوم قيد. اگر مقدار درهم بوده باشد بايد نمازت را اينجور نمىتوانى نماز بخوانى، بايد نماز را اعاده كنى. اين همان مسلك مشهور است. همان مسلك مشهور است كه اگر تطهير در حال صلات ممكن است فرقى نمىكند بايد تطهير كند نمازش را تمام كند، بداند نجاست از قبل بود يا نداند. و اما اگر فرض بفرماييد تطهيرش ممكن نيست، دم اگر معفو عنه است كه عيبى ندارد، غير معفو عنه است بايد نماز را اعاده كند اين فتواى مشهور است، احتمال دارد كه مشهور اين فتوا را كه دادهاند مستندشان همين است. همين صحيحه است. در اين صحيحه آن مقدار عفو خودش ذكر شده است. در آخر صحيحه دارد بر اين كه و ما كان اقل من ذالك آنى كه اقل از اين درهم است فليس بشى، رأيته قد او لم طره، نماز را باطل نمىكند. يك صورت مىماند كه اكثر من الدرهم باشد قبلا بداند، قبل از صلات و ان كنت قد رأيته و هو اكثر من مقدار الدره و هو يعط غسله يعنى ناسى بودى، نشستى و صليت فيه، صلات كثيره هم بخوانى، بايد اعاده كنى. بگو بابا اين نمازها را كى اعاده مىكند؟... نه اين كه اگر كم نماز بخوانى اعاده نمىخواهد. امام عليه السلام مىفرمايد اگر زحمت هم داشته باشد بايد اعاده كنى. چون كه ناسى نجاست بودى و تضييع كردهاى بايد اعاده كنى.
اين را كلينى اين روايت را اينجور نقل كرده است. شيخ كه از كلينى نقل كرده است، شيخ قدس الله نفسه الشريف اينجور نقل كرده است، اينجور دارد شيخ، اينجا كه دارد و ما كان اقل من ذالك فليس بشىء اين كان من اقل ذالك را ندارد. شيخ كان اقل من ذالك را ندارد. ما كان اقل من ذالك را ندارد. عوض اين ما كان اقل من ذالك ما لم يضد على مقدار الدرهم دارد. در عبارت شيخ اينجور است حديث الدم يكون فى الثوب على و انا فى الصلات قال ان رأيته و عليك ثوب غيره فطره و صلى و غيره. و ان لم يكن عليك ثوب غير... در صلاتت بگذر. ولو اعادة عليك. اعاده هم بر تو نيست. نمازت را بگذر، يعنى تمام بكن. و ما لم يضد من ذالك فليس بشىء رأيت قبل او لم تره. آنى كه زايد بر درهم نيست، او چيزى نيست. قبل از صلات هم بدانى يا ندانى فرق نمىكند، نماز اعاده نمىخواهد. و اذا كنت رأيته و هو اكثر كه زايد بوده باشد من مقدار الدرهم فضيعت غسله و صليت فى صلات كثير فاعد ما صليت فيه. ما صليت فيه را اعاده بكن. وقتى كه اينجور شد آن صدر و ذيل اينجور مىشود كه ان رأيته فى ثوبك و انت فى صلات، بخوان و... در نمازت بگذر اعاده ندارد.
اگر بنا بر نقل شيخ اينجور بوده باشد متمكن بر تطهير نيستى، همين جور بخوان اين مثل آن روايت سابقى مىشود. متمكن بر تطهير نيست ولكن وقت وسيع است. وقت وسيع است، نماز را بهم مىزنم، مىروم مىشويم و نماز را اعاده مىكنم. اين روايت مىگويد نكن اين كار را. همين جور در اين ثوب نجس نماز بخوان. آن اول گفته است فطره آن قرينه بر اين است كه به قرينه ذيل و ما لم يضد ليس بشىٍ. معلوم ميشود آن صدر دم كثير را مىگويد. دم كثير را در صلات ديدهاى بيانداز آن ثوب را. ثوب ديگر ندارى على الله بخوان. خوب وقت وسيع بوده باشد يا ذيّق بوده باشد، اين مسلك مشهور نيست. اين منافات پيدا مىكند با روايات رآف. روايات رآف گفت بايد بشويى. يا آن روايات رآف اين صحيحه را تقييد مىكند به آن صورتى كه در شستن وقت ندارد. اگر بخواهى بشويى، نماز را بشكنى وقت تمام مىشود. چون كه روايات رآف مىگويد اگر تمكن از شستن در اثناء صلات ندارى و وقت وسيع است بايد نماز را قطع كنى، بشويى بعد نماز بخوانى. پس به قرينه آن روايات اين حمل مىشود به آن صورتى كه اگر حمل بر فرد نادر نشود به آن صورتى كه شستنش ممكن نيت، چون كه وقت وسيع نيست. در اين صورت با اين ثوب نجس نماز بخوان. خوب اين اينجور مىشود. بنا بر مسلك شيخ معناى روايت بايد اينجور بشود اين جهت. آن وقت صدوق عليه الرحمه چه جور نقل كرده است؟ صدوق مثل كلينى نقل كرده است قدس الله نفسه، ولكن در ذيلش يك چيزى را زياد كرده است. بعد از اين كه صدوق عليه الرحمه در فقيه اين روايت را ذكر كرده است بعد فرموده است در ذيل اين روايت كه امام فرمود و ليس ذالك بمنزلت المنى. اين دم را به منى قياس نكن. دم حكمش تخفيف دارد، اينجورى كه در صدر گفتيم. ثم ذكر المنى فشدد، آن صحيحه محمد ابن مسلم كه سابقا ذكر كرديم در باب منى، ذكر المنى فشدد و جعله اشد من البول، گفت ان رأيته او قبل او بعد ما تدخل فى الصلات و اعادت الصلات آن صحيحه را پشت سر اين ذكر كرده است. بنا به نقل صدوق اين روايت كالكلينى است نقلش ولكن ذيلش آنجور است. خوب كدام يكى را بگيريم؟ نقلها مختلف است اثرش مختلف مىشود. ما فعلا مىگوييم يك كلمه فكر كنيد كه بايد نقل صدوق را گرفت. چرا؟ چون كه شيخ اين روايت را از كلينى نقل مىكند. از كلينى نقل مىكند كه كتاب كلينى اينجور بود، يعنى روايت كلينى اينجور بود.
آنى كه در كافى فعلا در يد ما هست و نقل شده است از خود كافى، آن صاحب النسخ هم از كافى نقل مىكنند كه روايت در از كلينى در كافى اينجور بود. ما لم يضد قيد بود. ما لم يضد على مقدار الدرهم قيد بود. خوب شيخ مىگويد كه كلينى نقل كرده است و ما لم يضد فليس بشىٍ است، جمله مستقل است، آنها نقل كردهاند كه كلينى نقل كرده است كه قيد است بر آن قضيه شرطيه ثانيه. خوب نقلها تعارض مىكنند ديگر. صاحب النسخ با نقل شيخ قدس الله نفسه الشريف اينها تعارض مىكنند، تساقط مىكنند. يك وقتى مىگفتيم كه اين صاحب النسخ سند ندارد. در نجف اينجور مىگفتيم و جوابى هم از كسى نشنيديم. گفتيم اين صاحب النسخ سندشان به ما نرسيده است كه از كجا به كه، نقل كردهاند؟ ولكن شيخ سندش به ما رسيده است، شيخ همين جور است نقل كرده است بايد نقل شيخ را گرفت. خوب او را هم نگوييم اين نقل كافى با نقل شيخ روايت كافى متشبه مىشود. كه آيا كافى و ما لم يضد نقل كرده است؟ يا ما لم يضد را قيد نقل كرده است؟ معنا مختلف مىشود. حكم مختلف مىشود از كار مىافتد. اما روايت الفقيه، روايات مستقلى است. خودش مستقلا نقل مىكند اين روايت را، فرض از محمد ابن مسلم به سند خودش. در آن روايتش به همان نحوى است كه در كافى نقل كرده است.
|