جلسه 57
* متن
*
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 57 ب
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1364 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسئله بود دو تا آب است احدهما كر است و ديگرى قليل. ولكن كر را از قليل ما تميز و تعوين نمىدهيم. مشتبه است كرهما و قليلهما. و احد از اين مائين ملاقات با نجاست كرده است. نمىدانيم نجاست اصابت كرد اون كر را كه اثرى نداشته باشد يا اصابت به قليل كرده است كه اون قليل را نجس بكند.
صاحب العروه فرمود فرقى نمىكند چه اون كه نجاست به معين اصابت كند مثل ماء شرقى، كه نمىدانيم او كر است يا قليل اوست يا بر اين كه نجاست اصابت بكند به اونى كه در پيش ما غير معين است. كه آيا به اين ماء شرقى اصابت كرده است يا به ماء غربى. فى كلت الصورتين حكم فرمود بر اين كه كلل مائين پاك است و اما احتياط اين است، احتياط مستحبى مىشود بعد الفتوا. الاّ انه احتياط در صورتى كه نجاست به معين اصابت كند، عرض كرديم طهارتا فرض مىكنيم اونى كه اصابه النجاسه غير معين است. اين دو تا آبى كه نمىدانيم كدام كر است يا كدام قليل. نمىدانيم هم در اين صورت كه اصابت نجاست به كدام يكى شده است. در اين صورت عرض كرديم لا اشكال بر اين كه حكم مىشود به طهارت مائين. كلل مائين پاك است و فرقى هم نمىكند اين مائينى كه احدهما كر است و ديگرى قليل و بر غير معين اصابت نجاست كرده است حالت سابقه مائين قلت بوده باشد يا حالت سابقه در كلل مائين كريت بوده باشد. يا اگر فرض شد يك جايى كه حالت سابقه معلوم نيست در كلل مائين قلت است يا كريت اونجا هم همين جور است. فى جميع الفروض حكم مىشود كه كلل مائين پاك است. چرا؟ براى اين كه اگر اين هر دو تا ماء در سابق قليل بشوند بعد يكى كر شده است و بعد از كريت احدهما نجسى اصابت كرده است اين ماء فى الكر او فى القليل كه اون كر و قليل را نمىدانيم و اونى كه اصابه النجس او را هم نمىدانيم. اين جا استسحاب مىكنيم كه اونى كه از اين مائين قليل است فى عند الله، يك وقتى به اون ماء اصابت نكرده بود.
الان نمىدانيم به اون ماء قليل كه فى عند الله قليل است اصابه النجس... استسحاب مىگويد لم يصق. در اين صورت يكى از مائين كه كر است فى الوجدان پاك است. چون كه نجس اصابت بكند يا نكند پاك است و اون ديگرى كه قليل است استسحاب مىگويد كه اون قليل لم يصق بنجاست. عرض كرديم اين استسحاب ولو معارض است. به استسحاب بقاء قلت در اونى كه اصابه النجس. چون كه يكى از اينها فى عند الله اصابه النجس است. و در سابق او كر نبود. نمىدانيم كه اين اصابه نجس باز على كره باقى است يا نه، استسحاب مىكنيم عدم كريتش را. پس استسحاب عدم اصابه نجس به قليل معارض است با استسحاب بقاء قلت ماء اصابه النجس. اين استسحابين متعارضين مىشوند. رو اون بيانى كه گفتيم و رجوع به اصالت الطهاره مىشود.
در اين صورت استسحاب عدم اصابه نجس به قليل منهما معارض شد با استسحاب عدم كريت اون ماء اصابه النجس. و بعد التعارض رجوع به قائده طهارت شد. و اينى كه فرمودهاند اين استسحاب عدم كريت عدم كريت ماء اصابه النجس اينجا جارى نيست. چون كه يكى از مائين فى الوجدان پاك است. و اون ديگرى هم به استسحاب عدم اصابه نجس به قليل محكوم به طهارت شد. پس ديگر ما در چه چيز شك داريم؟ اين فرمايش، فرمايش درستى نيست. چون كه يكى از اينها بالوجدان پاك است. ولكن استسحاب عدم اصابه نجس به قليل منهما اون وقتى اقتضا مىكند كه اون ديگرى پاك بشود كه مبتلا به معارض نبوده باشد و استسحاب بقاء اونى كه اصابه النجس على قلته معارض است. وقتى كه معارض شد اينها تثابت مىكنند و رجوع
به قائده طهارت مىشود. پس در جايى كه حالت سابقه كلل مائين قلت شد حكم به طهارت كلل مائين يكى فى الوجدان و ديگرى به قائده طهارت است. و اما در جايى كه حالت سابقه كلل مائين كريت بود. سابقا هر دو كر بودند. بعد يكى از اينها قليل شده. نمىدانيم يكى از اينهايى كه قليل شده كدام يكى از اينهاست؟ و بعد از حصول قلت احدهما اصابه احدهما را نجس. نمىدانيم اونى كه اصابه النجس كدام يكى است؟ تو كر افتاد نجس يا تو آب قليل افتاد. اينجا مىگوييم يكى از اينها فى عند الله اصابه النجسه همين جوره ديگر. استسحاب مىكنيم بقاء او را على كريته. اصل اين است اونى كه اصابه النجس در كريت باقى است. يدخل فى قولهم عليهم السلام الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى. پس اونى كه فى عند الله اصابه النجس استسحاب مىگويد او كر بود. پس او پاك است. اصل اين است كه نجس تو قليل نيافتاده است اين مؤيد همان استسحاب بقاء كريت موافق است. معارضهاى كه نداره.
اصل اين است كه تو آب قليل نيافتاده است. اين استسحاب هم با اون استسحاب بقاء كريت موافق است. كسى توهم نكند كه اين استسحاب بقاء ماء على كريته به استسحاب اين كه اين نجس تو قليل نيافتاده معارض بر اين است كه تو كر نيافتاده اين نجس. استسحاب مىكنيم يك وقتى اونى كه كر بود نجس نيافتاده بود. الان هم تو اون كر نجس نيافتاده است. كسى ان توهم خطا را نكند. چرا؟ چون كه استسحاب عدم افتادن نجس به كر. اگر نظر اين بوده باشد كه اون كر پاك است نجس بيافتد يا نيافتد پاك است. اين استسحاب اثرى ندارد و اگر نظر اين است، استسحاب اين است كه نجس تو كر نيافتاده پس در قليل افتاده اين هم مثبت است. بدان جهت در ما نحن فيه اين استسحاب بقاء ما اصابه النجس على كريته و استسحاب عدم اصابه نجس به قليل هر دو متفقا طهارت ماء را مىگويند كه يكى فى الوجدان است آن ديگرى كه اصابه النجس.
اون هم بالاصل است بدان جهت كه قائده طهارت در اين صورت احتياجى نداريم. خود استسحاب اثبات مىكند كه كلل مائين پاك است. و اما در صورتى كه اين مائين حالت سابقهاش را نفهميده باشيم. نفهميده باشيم كه سابقا قليل بود يا كثير بود اين استسحاب اين كه اين بالفعل از اينها قليل است مىدانيم يكى قليل است و بافعل كر. استسحاب اين كه اين نجسى كه هست به اون قليل بالفعل نيافتاده است اين استسحاب معارض ديگر ندارد. معارضش اين بود كه استسحاب مىكرديم بقاء اون ماء اصابه النجس را على قلته. مفروض اين است كه حالت سابقه ندارد، استسحاب عدم كريت جارى بشود. و منهنا اگر فرض كرديم كه اين مائين، مائينى كه هست حالت سابقهاشون محرز نيست من حيث القلت و الكثره. استسحاب عدم وقوع النجس بما هو قليل بالفعل كه يك وقتى اين قليل فعلى توش نجس نيافتاده بود الان نمىدانم افتاده يا نه؟ استسحاب مىگه نيافتاده. اين استسحاب معارض ندارد، چون عدم استسحاب وقوع نجس در كر گفتيم فايده ندارد. او جارى نيست كر طاهر است و اثبات هم نمىكند تو قليل افتاده مثبت است. پس اين استسحاب عدم وقوع النجاسه فى قليل الفعلى اين استسحاب بلا معارض مىشود و حكم مىشود به طهارت كلل مائين. فتحصن عن جميع ما ذكرنا، اگر اين مائين قليل بما و كثير بما مشتبه بشود و اونى كه اصابه النجس او هم مشتبه بشود كه به كدام يكى از مائين افتاد معين نبوده باشد در نظر ما فى جميع الفروض. حكم به طهارت مىشود. فى فرض الواحد كه قلت المائين است به قائده طهارت و اما در صورتى كه دو فرض ديگر است، حالت سابقه كريت بوده باشد يا حالت سابقه معلوم نشود حكم مىشود به طهارت ماء. احدهما بالوجدان و ديگرى استسحاب عدم اصابه نجس بما هو قليل بالفعل. اين حاصل ما ذكرنا است.
و اما اگر آمديم اين دو تا مائى كه نمىدانيم كدام يكى كر است كدام يكى قليل؟ مىدانيم به كدام يكى نجس افتاده است. اونى كه اصابه النجس او معين است كه اين مائش پرهيز شود به اين ماء شرقى نجس افتاد. نمىدانيم كر است يا قليل؟ در اين صورت، در اين صورتى كه هست صاحب العروه حكم فرمود به اين كه اين آب محكوم به طهارت است. ايشان مىفرمايد استسحاب به عدم وقوع نجاست بر استسحاب وقوع نجاست بر اين ماء كه جارى نيست. چون كه مىدانيم بالوجدان به اين مائى كه هست نجس افتاده است. وقتى كه اين نجس محرز شد كه افتاده است حالت سابقه كه اين ماء يك وقتى كر نبود الان هم كر نيست اثبات مىكند نجاست را ديگر. اينى كه اصابه النجس، يك وقت حالت سابقه كلل مائين قلت است. يك وقت حالت سابقه كلل مائين كريت است. يك وقت حالت سابقه كلل مائين مجهول است. الظاهر هو الله العالم نظر صاحب العروه به اون صورتى است كه حالت سابقه مجهول بشود. در اون صورتى كه حالت سابقه مجهول است كه استسحاب عدم كريت جارى نيست در اين صورت نجس توش افتاده استسحاب عدم كريت هم جارى نيست. حكم مىشود بر اين كه اين ماء پاك است بقائده الماء كله طاهر حتى...
الظاهر و الله العام نظر صاحب كفايه اينه. ولكن شما مىدانيد يا مائى بوده باشد كه از اول مشكوك است كه كر است يا قليل است. صاحب عروه كه حالت سابقه ندارد على كل تقدير، اونجا را مىگويد كه پاك است. و اما در جايى كه حالت سابقه قلت بوده باشد لا اذن كه صاحب العروه اون صورت را هم بگويد كه اينى كه اصابه النجس و معين است محكوم به طهارت است. اين دلالت مقامى، به قرينه مقام اين را مىگيم،ها! جلالت مقام ايشان اقتضا نمىكند اين صورت را بگويد. و كيف ما كان ما در سه صورت، در سه فرض بحث مىكنيم. يك فرض اين است اينى كه اصابه النجس با اون يكى هر دو در سابق كر بودهاند. هم او كر بود، هم اون ماء ديگر كر بود. در اين صورت نجس افتاده است. مىگويند يك وقتى بود كه اين آب كر بود الان هم كذالك فيدخل فى قولهم عليهم السلام الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى. يا الماء اذا كان كرا لا ينجسه شى. استسحاب مىگويد اون وقتى كه نجس افتاد اين آب كر بود پس فلا ينجسه شى.
استسحاب كريت اون ماء آخر معارضه با اين استسحاب نمىكند. چرا؟ چون كه اون ماء آخر پاك است. كر بشود يا قليل بشود چون ملاقات با نجس كه نكرده. اون استسحاب بقاء اون ماء ديگر على كريته معارضهاى به اين آب نمىكند. چون كه او ملاقات با نجس نكرده. اگر هر دو ملاقات با نجس كرده بود، درست تحويل بگيريد چه عرض مىكنم، هر دو اگر ملاقات با نجس كرده بود به فعل، استسحاب اين ماء على كريته مىگفت اين پاك است و استسحاب بقاء اون ماء على كريته مىگفت اون يكى پاك است و ما هم اجمالى داشتيم كه يكى از اينها نجس است از جريان اصلين ترخيص در مخالفت اون حكم واقعى و تكليف واقعى كه يكى از اينها شربش حرام است لازم مىياد، وضو و غسل با او باطل است ترخيص در مخالف مىآمد تساقط مىكردند و بما اين كه مفروض اين است احد لما عين معينا ملاقات با نجس كرده است استسحاب در بقاء حين على كريته جارى است و استسحاب بقاء ما آخر على كريته جارى نيست. چون كه مىخواييم اثبات طهارتش را بكنيم، اثبات جواز شربش را بكنيم. اثبات چه چيزش را بكنيم؟ كه وضو و غسل با او جايز است. قطعا جايز است. كر باشد يا نباشد.
پس على هذا الاساسى كه هست اگر اون معين كه اصابه النجس حالت سابقه كريت بود حكم به طهارت مىشود. و اما اگر حالت سابقه مجهول بوده باشد. حالت سابقه مجهول بوده باشد يا حالت سابقه قلت بوده باشد الاقوا، يعنى الاظهر الحكم به نجاسته. حكم مىكنيم كه اون آبى كه اصابه النجس، نجس است. چرا؟ چون كه اگر حالت سابق، چون كه اونى كه اصابه النجس اگر حالت سابقهاش قلت بوده باشد، و استسحاب هم مىگويد كه قليل است، الان كه قليل است از اول كه قليل بوده است از سابق در همان عدم كريتش باقى است الى يوم هذا. پس آبى است لاق نجس و كر نيست محكوم به قولهم عليهم السلام اين بود كه الماء اذا لم... منجس او را نجس مىكند اين اشكالى ندارد. درست توجه كنيد چه عرض مىكنم اين نكتهاى كه رسيدم به اين متوجه بشويد. كسى توهم نكند كه استسحاب قلت در اون ماء ديگر جارى است كه اون استسحاب قلت در اون ماء ديگر جارى است كه اون ماء ديگر استسحاب مىكنيم قلتش را. توجه كرديد، استسحاب مىكنيم قلتش را. ما كه مىگوييم استسحاب با او معارضه نمىكند نه به جهت اين است كه فعلا او آب ديگر ملاقات با نجس نكرده كه در فرض كريت گفتيم در فرض كه حالت سابقه كريت بود گفتيم استسحاب كريت در اون ماء ديگر جارى نيست چون كه فعلا ملاقات با نجس نكرده، كر است. كر بود استسحاب كريت فايده ندارد چون كه كر باشد يا نباشد پاك است.
و اما اين كه الان مىگوييم استسحاب قلت در ماء ديگر معارضه نمىكند با استسحاب قلتين. اين نه از جهت اين است كه ماء ديگر فعلا ملاقات نكرده، چون كه اگر ماء ديگر هم ملاقات كرده بود باز استسحاب قلت در او جارى بود و معارضه با اين نمىكرد. استسحاب قلتين كه حالت سابق عدم كريت است در هر دو طرف جارى است و معارضهاى هم ندارد. چرا؟ چون كه اگر يادتون بوده باشد در اطراف علم اجمالى، در اطراف اگر اصل نافى به تكليف بشوند معارضه مىكنند. و اما اگر اصل مثبت تكليفين بشوند كه اونها با هم تعارض ندارند كه. دو تا آب بود هر دو نجس بود، بعد يكى پاك شده نمىدانم كدام يكى پاك شده، استسحاب نجاست در هر دو تا جارى است و معارضهاى هم ندارد. چرا؟ چون كه مثبتين هستند. مثبتين هستند. در ما نحن فيه كه استسحاب ماء آخر كه على قلته جارى نيست نه به جهت اين است كه ملاقات با نجس نكرده است. نه اين جهت است، ملاقات هم كرده بود باز معارضه نداشت. ملاقات هم كرده بود باز استسحاب بقائه على قلته جارى مىشد باز حكم مىشد به نجاست كلل مائين. يعنى به حسب حكم ظاهر هر دو ماء نجس هستند. پس در ما نحن فيه استسحاب در اون ماء معارض نيست چون كه استسحابين مثبتين هستند از اين جهت است كه معارضه ندارند. بدان جهت اگر اون طرف ديگر هم ملاقات با نجس بكند باز استسحاب قلتين جارى مىشود و معارضه نمىكند. پس در جايى كه در اين نكته در تنقيد اشتباه شده است كه ايشان اينجور هست كه استسحاب عدم قلت جارى نيست در اون ماء ديگر چون كه او ملاقات با نجس نكرده. نه، نه از اين جهت است استسحاب به قلت در اون ماء ديگر معارضهاى با اين ندارد چون كه مثبتين هستند. ملاقات با نجس هم بكند و استسحاب هم جارى بشود معارضهاى با اين نمىكند. چون كه استسحابين مثبتين هستند. اثبات مىكنند نجاست كلل مائين را.
سوال؟ عرض مىكنم معارض نيست نه به جهت اين است كه... مفهومش اين است كه اگر ملاقات مىكرد استسحاب جارى مىشد معارض مىشود. حرف ما اينه اون استسحاب با اين معارض ندارد چون كه مثبتين است. سوال؟ مىدانم كلام در معارضهاى در فرض جريان است. مىگوييم اين دو استسحاب مثل استسحاب عدم كريت نيست. استسحاب مثل استسحاب كريت نيست در مسئله سابقه. اون ترخيص در مخالفت قطعيه لازم مىياد جارى بشود. در ما نحن فيه چون كه استسحابين مثبتين هستند هر دو اثبات تكليف مىكنند اگر استسحاب قلت در هر دو طرف جارى بشود اثبات مىكند كه اون هم نجس است، اون هم نجس است با هم تعارض كه ندارند. پس عدم المعارضه به جهت اين است كه اين استسحابها مثبتين هستند. اگر اون يكى هم جارى بشود مثبت است. پس اين معارضه نه به جهت اين است كه اون يكى ملاقات با نجس نكرده. اين عدم معارضه در اين مورد به جهت اين است كه استسحابين مثبتين هستند و اگر جارى هم بشود لافرض ملاقات با نجس هم بكند با اين كارى ندارد.
در جايى كه حالت سابقهاشون قلت بشود پس حكم مىشود به ملاقات معين بلا شبهة. سوال؟ اينها اصول مقرر شده است. بايد به بحث در اصول برگرديم. سوال؟ عرض مىكنم اينها جاش اصول است. سوال؟ عرض مىكنم اين آب هم نجس است اون آب هم نجس. سوال؟ الان جوابتون را مىگم. عين آب هم طاهره، اون آب هم طاهره. علم اجمالى پيدا كردن به يكى از اينها مطهر افتاده. استسحاب مىگويد كه اين هم نجس است اون هم نجس است. اينجا هم همين جور است وقتى كه هر دو ملاقات با نجس كردند مىدانند يكى كر شده است ولكن هر دو قليل بود. استسحاب قلت مىگه اين هم نجس است اون هم نجس است. پس على هذا الاساس در جايى كه يكى از اينها ملاقات با نجس بكند معينا و حالت سابقه قلت بوده باشد حكم به نجاست مىشود بلا شبهة و انما الكلام در جايى است كه حالت سابقهاى كه هست، حالت سابقه در مائين معلوم نشود من حيث القلت و الكثره. اينقدر مىدانيم يكى فعلا كر است يكى قليل. كدام كر است كدام قليل؟ تشخيص نمىدهيم ولكن مىدانيم اين ماء شرقى كه نمىدانيم كر است يا قليل ملاقات با نجس كرده است. خوب اگر كسى فرض بفرماييد او استسحاب عدم ازلى ماء را قبول كرد. يا اون حرف ديگر را قبول كرد كه تمام مياح در اول مسبوق به قلت است او را اگر قبول كرد يكى از اين دو تا را كه هر دو تا بايد قبول بشوند هم استسحاب در عدم ازلى حجت است هم استسحابى كه هست نمىدانم فرض بفرماييد در عدم محمولى چون كه تمام مياح مسبوق به قلت هستند حين نزولها من السماء استسحاب مىكند قلت را ثابت مىشود كه ما مىگوييم و ما مىگوييم در تمام فروض يعنى غير از سبع كريه، كسى اين استسحاب را قبول نكرد. مثل صاحب العروه كه ظاهر كلامش اين است كه استسحاب عدم ازلى را قبول ندارد و اونى كه تمام مياح مسبوق به قلت هستند به اون مياح توجهى نداشته است ما نمىدانيم الله يعلم يا نحو ديگرى بوده است رجوع به قائده طهارت بايد بكند؛ كه نمىدانيم اين آب پاك است يا نه؟ قائده الماء كله... حكم به طهارت مىشود. ما نمىكنيم ما حكم به نجاست مىكنيم استسحاب عدم ازلى كما ذكرنا. ولكن مثل صاحب العروه حكم به طهارت مىكند. اما آثار كريت به آن نمىشود،ها! سابقا گفتيم.
مائى كه مشكوك است كريت او، ماء مشكوك الكرية و القله ملاقات به نجس بكند و اصل موضوعى نداشته باشد حكم به طهارت مىشود. ولكن آثار كريت به آن نمىشه با اين توجه كرديد كسى متنجس را بشورد در داخلش در حكم به طهارت او نمىشود.
پس على هذا الاساس اين مسئله صاف مىشود. بعد مرحوم صاحب العروه در عروه مسئله اخرايى را ذكر مىكند. و اون مسئله اخرى اين است كه، سوال؟ چه شبههاى محصور است. اينجا علم اجمالى به تفكيك نداريم. نجس افتاده احتمال مىديم تو كر افتاده باشد. اگر نجس تو كر افتاده باشد اثرى ندارد. علم به تنجس نداره. اگر تو قليل افتاده باشد تنجس آمده. اونى كه خواندهايد و مىگوييم و بايد هم بگوييم تا آخر عمر كه در اطراف علم اجمالى بايد احتياط كرد اون در موردى است كه علم اجمالى به حدوث تكليف بوده باشد. تكليفى و حكمى، يعنى حكمى كه ملزوم حكم تكليفى است يا خودش حكم تكليفى است مثل تنجس. يك حكم، علم به حدوث تكليف داشته باشيد والاّ اگر علم اجمالى علم به حدوث تكليف نياورد مثل مقام. نه مثل اين مسئلهاى كه دوباره مىگوييم. در عروه هست. رجوع به قائده طهارت مىشود. از اون مواردى كه علم، علم اجمالى اثرى ندارد ايشان مىفرمايد اگر در عروه دو تا آبى بوده باشد كه يقينا يكى نجس است من القبل نجس بود، الان يك نجسى افتاد نمىدانم تو اون نجس سابقى افتاد يا تو اين طاهر افتاد؟ خوب ديگر از اون مسلمات است ديگر بحث لازم نيست. در ما نحن فيهى كه هست فرض بفرماييد حكم مىكنيم به طهارت اون يكى. چرا؟ چون كه اون طاهر يك وقتى ملاقات با نجس نكرده بود الان هم ملاقات با نجس نكرده است شك داريم ديگر. اسلام مىگويد ملاقات با نجس نكرده است. و قد بينا هر آبى كه ملاقات با نجس نكند اون آب محكوم به طهارت است ان الله جعل الماء طهورا. يعنى طاهرا مطهرا على ذكرنا... اين و قد جعل ماء طهورا استسحاب مىكنيم اين ماء يك وقتى ملاقات با نجس نكرده بود و پاك بود الان هم ملاقات با نجس نكرده اون يكى هم كه تفسيلا نجس است، اگر نجس تو اون افتاده باشد اثرى ندارد خودش از سابق نجس بود.
مثل اون مىشود علم اجمالى، به حدوث تكليف و به حدوث حكم منجر نمىشه. احتمال حدوث تكليف و احتمال حدوث اخرى مىدهيم قائده طهارت جارى مىشود. مىرسيم به اين مسئله معروفه كه اون مسئله عبارت از اين است كه در خارج ما يك كرى داريم. كر بودنش قطعى است. كرى است قطعا كر است در او هيچ شك و شبههاى نيست ولكن نمىدانيم اين كر ماء است يا اين كه اين مضاف است. بنا بر اين كه گلاب مضاف بوده باشد. اين گلابى است كه طعمش يك خرده رفته باشد. بوش رفته است. على كل تقدير نجسى افتاده است تو اين كر. نمىدانيم اين آب است كه نجس نشود، يا اين كه مضاف است نجس بشود. صاحب العروه مىگه حكم مىشود به طهارت اين. كه اين پاك است. يعنى مىشود گفت. وضو و اينها نه،ها! چون كه آب بودنش محرز نيست. طهارتش اين است كه مىشود اين را خورد و مىشود استعمال در اكل و شرب كرد. بعد ايشان در عروه يك دنبالهاى دارد و كذا اگر دو تا كر بوده باشد كه يكى از كرين ماء است قطعا و ديگرى مضاف است قطعا ولكن مضاف، مضافى كه هست به كر مشتبه است. يا كر مضاف از كر مشتبه نيست فرض بفرماييد. نجسى افتاد كه نجس به معين نمىدانيم. كدام يكى معينا نجس به او افتاده. احتمال مىديم تو كر افتاده باشد و احتمال مىديم تو مضاف افتاده باشد. ايشان مىفرمايد و كذا در اين صورت حكم مىشود به چه چيز؟ حكم مىشود دراين كه هر كلل مائين هر دو پاك هستند. هم اون آب كر پاك است هر چه مىخواهى بخور، وضو بگير، غسل كن، نجس را توش بشور، پاك است. قطعا پاك است ماء كر. اون يكى هم پاك است توجه كرديد كه مضاف است اون يكى هم پاك است مىخواهى بخور ديگر تطهير در او نمىشود.
كلام در دو مقام باز واقع مىشود يكى در صورتى است كه، اما اون مسئلهاى كه يك كرى بوده باشد ندانيم مضاف است. دو تا كر است يكى مضاف، يكى فرض بفرماييد ماء كر، نجسى افتاده است نمىدانم كه تو ماء كر افتاد يا اون مايع مضاف افتاد. در اين صورت حكم مىشود بر اين كه در هر، در تمام فيوض متصوره حكم مىشود بر اين كه هر دو تا پاك است. ام الكرى كه هست، ائم الكر بالوجدان پاك است او جاى شبهه نيست. ام المضاف استسحاب مىكنيم عدم اصابه نجس را به اون مضاف. مىگيم اونى كه مضاف به اينهاست اگر مضاف غير معين باشد مضاف عند الله، اگر معين بوده باشد كه مضاف شرقى. نمىدانم نجس تو اين افتاده يا نه، يك وقتى نيافتاده بود، الان هم نيافتاده است توجه كرديد، حكم مىشود بر اين كه اين هم پاك است. چون كه نجس توش اصابت نكرده و استسحاب به اين كه نجس تو كر نيافتاده است، اين هم فايدهاى ندارد چرا فايده ندارد؟ براى اين كه اون طاهر است فى نفسه قطعا و اثبات اين كه تو مضاف افتاده است اين را هم كه مثبت است اثبات نمىكند. پس در اون صورتى كه، اونى كه توش نجس افتاده استسحاب عدم اصابه نجس را به او جارى كرديم حكم مىشود بر اين كه او محكوم به طهارت است اشكالى بر او ندارد. و معارضى هم ندارد. انما الكلام در صورتى است كه او معين بوده باشد، آب آب واحد بوده باشد. آب واحدى بوده باشد كه ندانيم بر اين كه اين كر ماء است يا كر مضاف است. اين جا حكم به نجاست مىشود يا به طهارت؟ صاحب عروه گفت كه حكم به طهارت مىشود. ما مىگيم كه حكم به تنجس مىشود. در صورتى كه كرى بوده باشد ندانيم بر اين كه ماء الكر است يا كر مضاف است استسحاب عدم اصابه نجس اينجا جارى نمىشود چون كه نجس قطعا توش افتاده است. شك در اين داريم كه ماء كر است لا ينفعل، فرض بفرماييد مضاف كر است كه ينفعل. حرف ما اين است درست توجه كنيد صاحب عروه به قائده طهارت تمسك مىكند يا به استسحاب عدم تنجس بنابر اين كه استسحاب عدم تنجس جارى بشود.
ما مىگيم اينجا نه مورد قائده طهارت است نه مورد استسحاب طهارت هيچ كدام نيست. اينجا حكم به تنجس مىشود. چرا؟ چون كه شارع حكم كرده است به تنجس مايعى الا الماء الكر. هر مايعى كه اصابه النجس، هر مايعى را مىگويم نه كل شىها. هر مايعى كه اصابه النجس شارع حكم كرده است به تنجس او الا الكر من الماء. مىگويم اين مايعى است يك وقتى كر من الماء نبود ديگر، همين جور است كر من الماء نبود. استسحاب عدم ازلى ديگر. اين شى، كه سابقا مىگفتند انسان نبود اين انسان موجود اين هم همين جور است. اين شى خارجى در سابق كر من الماء نبود. مائى كه كر بشود نبود. الان شك مىكنم كر من الماء هست يا نه؟ استسحاب ميگه ماء الكر نيست سابقا كه نبود الان هم نيست. شيى هست، مخصص نفى شد، ماء الكر استثنا شده بود، استسحاب گفت ماء الكر نيست بدان جهت محكوم به تنجس مىشود. از كجا مىگوييم شارع حكم كرده است به تنجس كل ماء؟ الا ماء الكر. دليلش موثقه ثمائه بود كه سابقا گفتيم. اون جلد اول است باب يكم از ابواب... روايت هفتمى است صفحه هم 166 است. و انه ابى جعفر احمد ابن محمد باز شيخ قدس الله نفسه الشريف نقل ميكند اين روايت را به سنده عن سعد اون هم نقل مىكند از احمد ابن محمد ابن عيسى عن عثمان ابن عيسى عن ثمائة ابن مهران عن ابى بصير عن ابى عبد الله عليه السلام سند موثقه است بواسطه ثمائه، مذهب او چون كه تمام نيست موثقه مىگوييم. قال ليس بفضل... سعر يعنى اون چيزى كه كلب با او مباشرت كرده است. ولا يشرت سعر الكل الا ان يكون... يعنى آب بوده باشد. شارع حكم كرده است هر مايعى كه مشروب است، و لا يشرب سعر الكلب، مشروبات را مىگه مايعات را مىگه. هر مايعى كه مشروب بوده باشد او به ملاقات نجس، نجس مىشود الاّ الكر من الماء اين مايع هم يكى از اون مايعات است. استسحاب مىگويد يك زمانى نبود الان هم كذالك پس حكم به تنجس مىشود.
|