جلسه 334

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم‏
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 334
نام استاد: آيت الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1367 هجرى شمسى‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
فرمود صاحب العروه ثوب مربيته لولد از نجاسته معفو است. دليل اين مسئله كما ذكرنا روايتى است كه در آن روايت وارد شده است امرائة لها مولود و ليس لها الا قميص واحد. در ذيل اين مسئله فرمود بلا فرق مابين اينكه آن مولود ذكر بوده باشد يا انثى بوده باشد. ولو احوط اقتصار است در حكم به آنجايى كه مولود ذكر باشد. مى‏دانيد در اين روايت آنى كه ذكر شده بودلها مولود است اگر مراد از مولود جنس مولود بوده باشد بحيث اينكه يصح اطلاق المولود على الذكر و الانثى به اعتبار جنس، در اين صورت فرقى مابين ذكر و انثى پيدا نمى‏شود. و اما اگر مولود معناى وصفى‏اش بوده باشد كه‏دراين روايت دارد امرئى كه ليس لهاالا قميص واحد و لها مولود معناى وصفى مراد بوده باشد چون كه معناى وصفى مراد است، اين غيراز ذكر انثى رانمى‏گيرد لها مولود غير از لها مولودتن است. و بما انه درمانحن فيه محرز نيست كه مراد از مولود جنس المولود است ممكن است سائل همان معناى بله اين را پرسيده باشد كه انسان زنى است كه پسرى دارد آن پسر هم به ثوب واحدش بول مى‏كند چه كند. در اين صورت حكمى را تعدى دادن به مولوده احتياج به اين دارد كه ما قطع كنيم يا لااقل اطمينان پيدا كنيم كه در اين حكم ما بين مولود و مولوده فرقى نيست و ملاك حكم اين است كه اين زن مبتلاست به تربيت الولد. اين ملاك الحكم است، بلا فرق اين كه اين ولد مذكر باشد ياانثى باشد. اين را ما نمى‏توانيم اين اطمينان راپيدا كنيم، چرا؟ چون كه بول الرضيع بابول الرضيعه فرق دارد. بول الرضيع نجاستش خفيف است غسل نمى‏خواهد. كما سيأتى انشاءالله فى المطهرات، و سابقا هم در نجاست بول گذشت به خلاف بول رضيعه، بول رضيعه مثل ساير ابوال است نجاست دارد و بايد شسته بشود.
چون كه فرق است ما بين بول صبى و بول صبيه يعنى رضيع ورضيعه، احتمال مى‏دهيم كه اين حكم مال مختص ولد بوده باشد ولد مذكر. آن ولد مذكر است كه شارع اين عفو را كرده است كه آن نجاستش چونكه فى الجمله خفيف است عفو كرده است. با اين احتمال ما نمى‏توانيم تعدى كنيم. محتمل است مولود اگر ظهور نگوييم كه مولود، چون كه الف و لام ندارد بدون الف و لام ذكر شده است ظاهرش معناى وصفى است دختر را نمى‏گيرد مولوده را. اگر اين را نگوييم لااقل مجمل است اين روايت معلوم نيست كه مراد معناى وصفى مولود است، كه غير ذكر را شامل نشود يا جنس مراد است كه انثى را هم شامل بشود. ظهور نگوييم در معناى وصفى لااقل مى‏شود مجمل. ما اگر قطع به ملاك يا اطمينان به عدم الفرق داشتيم تعدى مى‏كرديم ولكن مع الصف اين اطمينان را هم نداريم. چرا؟ براى اين كه در بول الصبى يك خصوصيتى است در رضيع‏اش، احتمال مى‏دهيم اين خصوصيت مختص است به بول الصبى، در بول صبيه جارى نميشود. بدان جهت ثوبى كه نجس شده است به بول الصبيه تحت الاطلاقات مى‏ماند. آن اطلاقاتى كه دلالت مى‏كرد طهارت الثوب و طهارت البدن شرط در صلاة است. تحت آن اطلاقات مى‏ماند، قدر متيقن اگر ملتزم شديم به اين حكم ثوب مربيه‏اى است كه ولد ذكر داشته باشد. بدان جهت آن احوط در عبارت عروه، بايد احوط وجوبى باشد. هذا الحكم فى الذكر مسلم است، و لكن فى الانثى اشكال و بايد احتياط ترك نشود.
بعد از او رسيديم به اين مطلبى كه ايشان مى‏فرمايد در عروه، و نجاسته، يعنى نجاست اين ثوب كه ثوب مربيه معفوة،
معفو است به شرط ان تغسل ثوبها فى اليومين مرة. به اين شرط معفو است در صلواتش كه آن ثوب را در روز يك دفعه بشورد. يك چيزى هست مسلم هست عند الكل. و آن اين است كه ثوب مربيه كه ثوبش را در هر روز يك دفعه مى‏شورد اين يكى از واجبات نفسيه نيست براى اين زن مربيه. بدان جهت زن مربيه اگر حايض بوده باشد كه مكلف به صلاة نيست، احدى نگفته است بر اينكه ثوبش را در هر روز، مربيه ولد است، بشورد. اين غسل وجوبش وجوب شرطى است. يعنى براى صلواتش است. اين غسل ثوب شرطا لصلواتها، لصلاتها برايش لازم است. بدان جهت كلام در اين واقع ميشود، آيا اين غسل شرط است در صحت تمام صلواة زن، هم صلاة صبحش، هم ظهرينش، هم عشائينش؟ در تمام اينها شرط است. مثلا اين زن صلاة صبحش را بدون غسل ثوبش خواند، چونكه لازم نيست كه براى صلاة صبح بشورد كه، در يوم بايد يك دفعه بشورد. وقتى كه ظهر و عصر شد، ثوبش را شست و در ثوبى كه شسته بود آن نمازى كه نماز ظهر و عصرش را خواند. خوب فى اليوم مرة شسته است. بعد هم كه مغرب و عشاء رسيد، ديگر با آن ثوب، ولو نجس شده بود به بول الصبى، وضو گرفت نمازش را خواند. اين صلاتش همه‏اش صحيح است. هم صلاة صبحش، هم صلاة ظهرينش، هم صلاة عشائينش. چرا؟ چونكه فى اليوم مرة شسته است. و اما اگر آمديم فردا شد، فردا نه براى صلاة صبحش شست ثوبش را، صلاة صبح را خواند. نه بر صلاة ظهرينش شست، آن را هم همينجور خواند، و براى صلاة مغرب و عشايش هم نشست، اما نمازش را خواند. متمكن بود از شستن، حرجى نبود. نشست. ايشان مى‏فرمايد صلواة يوميه‏اى كه هست، صلواة يوميه امروز صبح، ظهرين، عشائين، همه‏اش باطل است. معلوم ميشود آن روز قبل كه قبل از ظهرين شسته بود فرضا، صلاة ظهرين را با طهارت ثوب خواند، همينكه شست و خشك شد، پوشيد ظهرينش را خواند. در صلاة ظهرينش طهارت ثوب شرط مقارن بود. نسبت به صلاة ظهر حين صلاة ظهر اتيان به صلاة ظهر و حين اتيان بصلاة العصر، ثوبش پاك بود. طهارت الثوب شرطى بود مقارن با صلاتش. و اما نسبت به صلاة صبحش، صلاة فجرش را با نجاست ثوب خوانده. نسبت به صلاة صبحش شرط متأخر بود. آن غسل لظهرين. چونكه صلاة صبحش آنهم ديروز صحيح بود. چونكه صلاة صبح را كه مى‏خواند ثوبش نجس بود، طهارت مقارن نداشت، اين طهارت عند الصلاة الظهر و العصر شرط متأخر است بر صلاة صبح. و صلاة مغرب و عشايش هم صحيح بود. چرا؟ حين صلاة مغرب و عشاء باز ثوبش نجس شده بود، بچه شاشيده بود. معذلك صلاتش صحيح بود، چونكه آن طهارت براى صلاة ظهر و عصر كه بود، آن شرط متقدم بود نسبت به صلاة مغرب و عشاء. آن غسل مرتا در ديروز هم شرط مقارن بود، هم شرط متأخر بود، هم شرط متقدم بود. نسبت به صلاة الظهر و العصر شرط مقارن بود آن غسل و طهارت الثوب. نسبت به صلاة الصبح شرط متأخر بود. و نسبت به صلاة مغرب و عشاء، شرط متقدم بود. روز دوم كه نشست، همه نمازهايش باطل است. چرا؟ چونكه صلاة صبح شرط متأخر ندارد. صلاة عصر شرط مقارن ندارد. صلاة مغرب و عشايش هم شرط متقدم ندارد. ايشان اينجور فتوى ميدهد. مى‏گويد اگر اين زن كه گفته‏ايم نجاست ثوبش معفو است، به اين شرط كه بايد در يوم غسل كند ثوبش را مرتا، و اگر ثوبش را غسل نكرد روزى، تمام صلواتى كه در آن روز خوانده است همه‏اش باطل است. لازمه اين فتواى ايشان اين است، خدا رحمتش بفرمايد، بايد ملتزم بشود. غسل الثوب يعنى طهارت الثوب هم شرط متقدم است، يك غسل‏ها، يك طهارتى كه حاصل ميشود، چونكه يك دفعه ميشورد. آن طهارت هم شرط متقدم است نسبت به صلاة فجر مثلا، صلاة مغرب و عشاء، هم شرط متأخر است نسبت به صلاة الفجر، و هم شرط مقارن است. اين را يك وقت قبل از صلاة الفجر يك روز شسته بود ثوبش را مثلا ديروز. صلاة فجرش را خواند، ظهرينش را هم خواند، عشائينش را هم خواند. اين غسل نسبت به صلاة الفجر شرط چه چيز بود؟ شرط مقارن بود. نسبت به صلاة ظهرين و العشائين، شرط متقدم بود. فردا كه اصلا غسل نكرد ثوبش را، تمام صلواتش باطل است. چونكه بايد صلاة اين زن بايد طهارت داشته باشد، طهارت ثوب. يا بنحو شرط مقارن، يا بنحو شرط متأخر، يا بنحو شرط متقدم. تمام صلوات يوميه اين زن مشروط به غسل است، اما به نحو الشرط المقارن او المتقدم او المتأخر. ايشان آنى كه فتوى داده در عروه لازمه‏اش همين مطلب است.
و بدان جهت مى‏گويد كه اولى اين است، اولى است‏ها، اين تعين ندارد، چونكه در روايت بود كه در هر روز يك دفعه بشورد. اين صدق مى‏كند اول روز بشورد، وسط روز بشورد، آخر روز بشورد، همه‏اش را صدق مى‏كند. و لكن اولى اين است كه اين را قبل از صلاة الظهرين بشورد، طرف عصر، ظهرينش را به طرف غروب آفتاب اتيان كند. ثوبش را آنوقت بشورد، ظهرش را اتيان كند. تا مغرب و عشاء را يا اين بچه شاش نكند، چونكه تازه شسته ثوبش را، با طهارت ثوب بخواند مغرب و عشاء را. يا مع خفت النجاسه بخواند. اقلا يك دفعه شاش كرده است مثلا فرض كنيد. اين حرفى است كه ايشان فرموده است. اين حرف يك عيبى دارد. و آن عيب هم عيب مهمى است مى‏رسيم. بدان جهت بعضى‏ها در ما نحن فيه وجه ديگرى گفته‏اند. آن وجه ديگر اين است كه بله، غسل المرئه ثوبها شرط است براى صلاتش، وجوب نفسى ندارد. ولكن اين شرط است نسبت به آن پنج نمازى كه بعد از اين غسل واقع شده. و اما آنى كه قبل از اين واقع شده، نسبت به او شرطيتى ندارد. مثلا انسان يعنى آن زن امروز ثوبش را قبل از صلاة صبح شست. صلاة صبح يك صلاة حساب ميشود. صلاة مغرب و ظهر و عصر صلاة دوم و سوم حساب ميشود. و براى مغرب و عشاء هم كه خواند، پنج صلاة تمام ميشود. فردا بايد اگر بخواهد نماز بخواند، بايد آن ثوبش را قبل از صلاة فجر بخواند. چونكه پنج صلواتش را كه با يك غسل خواند، يك غسل شرط پنج صلواة است. فردا بايد قبل الفجر اين لباسش را بشورد. تا پنج نماز ديگر بعد الغسل واقع بشود. و الا اگر قبل الفجر نشست، گذاشت موقع عصر براى ظهر و عصر شست، آن صلاة صبحش باطل ميشود، چونكه شرط ندارد، در نجس واقع شده است. ولكن صلاة ظهر و عصرش صحيح ميشود تا پنج نماز ديگر. پنج نماز ديگر يعنى تا ظهر و عصر فردا. ظهر و عصر امروز، مغرب و عشاء امشب، صلاة فجر فردا. اين پنج تا صحيح ميشود. ولكن براى ظهر و عصر فردا باز بايد غسل كند. ملخص الكلام بعضى‏ها ملتزم شده‏اند كه اين غسل الثوب شرط است براى پنج صلوات. منتهى نسبت به پنج صلوات به بعضى‏ها شرط مقارن، آن صلاة فجرى كه مى‏خواند، نسبت به او شرط مقارن است، نسبت به صلواة اربعه مابقيه، آن صلوات بعدى كه ثوب نجس ميشود، نسبت به آنها شرط متقدم است. شرط متأخر را حذف كرده است در اين وجه كه شرط متأخر در بين نيست.
بعضى‏ها وجه سومى گفته‏اند. وجه سوم اين است كه نه بابا، اين غسلى كه هست نه شرط متأخر است، نه شرط متقدم. فقط شرط مقارن است. اين طهارت الثوب فقط در يك نماز از پنج نماز شرط است. در ساير نمازها كه چهار نماز ديگر است، نه شرط متقدم است نه شرط متأخر. در يكى از اين نمازها، شرط شرط مقارن است. مخير است آن يك نماز را، مى‏تواند بر اينكه صلاة صبحش را با نجاست ثوب خواند، صلاة عصر و ظهرش را هم با نجاست ثوب خواند. قبل الغروب الشمس ثوبش را شست. وقتى كه قبل الغروب ثوبش را شست، صلاة مغرب را كه با طهارت خواند شرط حاصل شده است. واجبش را عمل كرده. منتهى تا صلاة عشاء اين بچه نشاشيده باشد، بدون مغرب بايد بخواند، چونكه طهارتش ممكن است. و اما نه، بعد الصلاة مغرب او گريه مى‏كرد و شير مى‏خواست، برداشت شير بدهد او هم كارش را كرد، ثوب نجس شد، عيبى ندارد. صلاة عشايش ديگر شرط نمى‏خواهد.
اين وجه سوم عبارت از اين است كه نسبت به يك صلاتش شرط است. نسبت به يك صلاتش شرط است. مخير است اين شرط را در هر كدام از اين صلواتش رعايت كند. منتهى صلواتش اگر در اولى رعايت كرد فهو، در وسطى رعايت كرد در صلاة ظهرين فهو، نشد در صلاة مغرب و عشاء، بايد در يكى از اينها رعايت بكند اين شرط را.
اين وجه دومى كه طهارت شرط مقارن است نسبت به يك صلاة لااقل، نسبت به بعضى‏ها شرط متقدم. وجه سومى كه نسبت به يك صلاة شرط مقارن است. نسبت به صلواة ديگر نه شرط متقدم است نه شرط متأخر. اين دو تا وجه يك اشكالى دارد. آن يك اشكالى چيست؟ امروز فرض بفرمائيد قبل از صلاة الفجر زن ثوبش را شست. صلاة فجرش را خواند. بعد ظهرين و عشائين كه آمد نشست، بچه هم شاش كرده بود، نشست. فردا كه رسيد، فردا صلاة صبحش را بدون غسل خواند. صلاة ظهر و عصرش را هم بلا غسل خواند. و لكن قبل المغرب و عشاء ثوبش را شست. كه مغرب و عشاء را با ثوب مغسول بخواند. بنا بر وجه ثانى بايد بگوئيم بر اينكه اين نمازهايى كه امروز خوانده است، صبح و ظهرين باطل است. چرا؟ چونكه از غسل اول پنج نماز گذشت، چونكه امروز صبح كه رسيد، صلاة پنجمى تمام شده بود. ديروز براى صلاة فجر شسته بود. فجر را خواند، ظهرين را خواند، عشائين را خواند، پنج نماز. امروز صلاة صبح را كه خواند صلاة ششمى بود نشسته است. بايد صلاة آن فجرش و ظهرينش باطل بشود. چونكه طرف غروب شسته است. با وجود اين نمى‏شود ملتزم شد به بطلان. چرا؟ چونكه روايت گفت و تغسل كل يوما ثوبها مرة. اينهم هر روز يك دفعه شسته است ديگر. ديروز هم يك دفعه شسته، امروز هم يك دفعه شسته، به روايت عمل كرده. چه جور ملتزم بشويم كه صلواة امروزى باطل شده است؟ پس اينكه كسى بگويد غسل كه كرد ثوبش را تا پنج صلاة صلاتش صحيح است، به صلاة ششمى بايد بشورد اين خلاف روايت است، اين را نميشود ملتزم شد.
وجه سومى هم خلاف روايت است. چرا؟ چونكه ديروز كه شسته بود براى صلاة الفجر براى ظهرين، خواند، عشائين را هم خواند. امروز براى فجر نشست، فرض اين است، براى ظهرين هم نشست. گذاشت يك ده دقيقه به غروب شمس مانده ثوبش را شست. اتفاقا شست و خشك كرد در عرض ده دقيقه. هوا هم گرم بود پوشيد. به مجرد پوشيدن، بچه جيغ و دادش بلند شد. بچه را برداشت آرام بكند، بچه هم كارش را كرد. صلاة مغرب و عشايش را هم نخوانده. بچه را ساكت كرد گذاشت زمين پاشد نماز مغرب و عشايش را خواند. به مقتضاى اين روايت صلواتش صحيح است. چرا؟ چونكه بر اينكه در هر روز يك دفعه شسته ثوبش را. و عليها ان تغسل ثوبها كل يوما مرتا شسته است. با وجود اينكه اين نمازهايى كه امروز خوانده است من صلاة الفجر الى العشائين، عشائين را هم خوانده است، هيچكدام طهارت نداشتند. و حال آنكه بنا بر وجه ثالثى كه هست معنايش اين است كه يكى از نمازها بايد با طهارت ثوب واقع بشود، براى يكى شرط مقارن است. به هيچ كدام حاصل نشد. نگوئيد اين فرضى كه شما كرديد اين معنايش اين است كه غسل واجب نفسى است. غسل بعد از اينكه گفتيم در اينصورت كه براى مغرب و عشاء شست، قبل از اينكه صلاة مغرب و عشاء را بخواند، بچه جيغ و داد كرد، بلند كرد و بچه كارش را كرد، اينجا اگر بگوئيم كه، گفتيم صلاة مغرب و عشايش هم صحيح است، اگر بگوئيد صلاة مغرب و عشايش صحيح است، لازمه‏اش اين است كه بگوئى غسل واجب نفسى بود. خودش مستقلا واجب بود، نه بعنوان طهارت الصلاة. مى‏گوئيم نه، نمى‏گوئيم اين را. مى‏گوئيم غسل وجوب شرطى است، ولكن طهارت الثوب شرط نيست. آنى كه شرط صلاة است اعم است از اينكه ثوب اين زن در يك نماز طاهر بشود، يا خفت النجاسه داشته باشد. وقتى كه در مغرب و عشاء شست، بچه يك دفعه آن كار را كرد، مغرب و عشايش را با خفت النجاسه اتيان كرده است، وجوبش شرطى است. غسل وجوبش شرطى است، طهارت شرط نيست. مقتضاى اين روايت اين است كه غسل فى كل يوم شرط است. وقتى كه غسل فى كل يوم شرط شد، اعم از اينكه آن نماز را با طهارت بخواند يا با خفت النجاسه بخواند. خوب، وقتى كه تا اينجا رسيديم، اين وجه دومى و سومى را نميشود ملتزم شد.
مى‏ماند وجهى كه صاحب العروه فرموده. آن را هم نمى‏شود ملتزم شد. صاحب العروه چه فرموده؟ فرموده يك دفعه غسل نسبت به بعض الصلاة شرط المقارن است، نسبت به بعض الصلاة شرط المتقدم، نسبت به بعض الصلاة شرط المتأخر. اينجور گفت ديگر. ما در شرع سراغ نداريم يك جايى شارع طهارت ثوب را شرط متأخر قرار بدهد، يا شرط متقدم قرار بدهد. اصلا سراغ نداريم در شريعت همينجور. حتى طهارت حدث را هم همينجور است. طهارت از حدث كه در صلاة معتبر است، انسان نمازى را با طهارت از حدث خواند، اين شرط صلاة قبلى بوده باشد كه او را با حدث خوانده است. نداريم در شريعه همينجور چيزى. صلات صبحش را با نجس خوانده، با نجاست ثوب. چونكه براى مغرب و عشاء در حال صلاة ثوبش پاك است، اين صلاة صبح هم صحيح ميشود. اين را ما نداريم. اين نميشود ملتزم شد به شرط متأخر و شرط متقدم. آنى كه در اذهان هست و مستفاد از ادله شرطيت است اين است كه طهارت بايد مقارن با صلاة بشود، طهارت الثوب و البدن، مثل طهارت از حدث. از ادله اين فهميده شده است آنوقت بايد ببينيم اين روايت چقدرش را الغاء كرد. اينقدر از روايت مى‏فهميم كه شارع اين شرط مقارن را الغاء كرده است. فقط آنى را كه قرار داده، غسل را قرار داده شرط مقارن. كه با آن غسل اگر طهارت حاصل شد و ممكن شد نمازش را با آن طهارت بخواند، بايد بخواند. و اگر ممكن نشد اقلا با خفت النجاسه بخواند. كه نجاستش خفيف بوده باشد. اين نسبت به يك نماز است. اگر نسبت به پنج نماز بود، امام عليه السلام مى‏فرمود على تقدير الصدور الروايه عنه يغسل ثوبه لصلاة الفجر. چونكه شرط متأخر خلاف ارتكاض است. اگر مال شرط مقارن به بعض الصلاة و شرط متقدم نسبت به پنج صلاة بعدى بود كه وجه دومى بود، مى‏گفت كه يغسل ثوبه قبل الصلاة الفجر. اينكه قبل الصلاة الفجر نفرموده، معنايش اين است كه مكلف مخير است در روز يك دفعه اين زن مخير است كه ثوبش را بشورد، اول روز، آخر روز، يا وسط روز. وقتى كه اينجور شد نتيجه‏اش اين ميشود كه اين نسبت به يك صلاة شرط است. شرط مقارن از غسل نسبت به يك صلاة، اگر طهارتش ممكن شد با شرط مقارن طهارت اتيان كند فهو، و الا با خفت نجاست. آنى كه مستفاد از اين روايت است به قرينه اينكه شرط متقدم و شرط متأخر در طهارت الثوب بلكه در طهارت الحدث، اصلا سراغى نداريم فقط در باب صوم است كه زن مستحاضه اغسال ليليه‏اش روايت دارد كه شرط صومى است كه امروز گرفته، آن مال صوم است. و اما در صلاة ما يك جايى سراغ نداريم كه اينهم دومى بوده باشد.
و به اذهان بعيد است اين معنايى كه ايشان در عروه فرمودند. خوب اين غسل را بعد از اينكه معلوم شد كه مراد اين است كه بايد براى يكى از صلواة اين غسل را موجود بكند يكى از صلواة يوميه، مخير است به هر كدام مى‏تواند. چونكه در روايت تعيين نكرد كه اول روز، وسط روز. حتى براى صلاة مغرب و عشاء هم مى‏تواند ظهرينش را بدون غسل بخواند براى مغرب و عشاء غسل كند ثوبش را. آنوقت كلام واقع ميشود در اينكه بعد از اينكه براى مغرب و عشاء مى‏تواند غسل بكند و براى ظهر و عصر غسل نكند كه آخر روز غسل كند. اين غسل را اگر روز نكرد، شب كرد چه جور است؟ فى اليوم، يوم ظاهرش در مقابل ليل است. اينكه گفته‏اند اذ اجتمعا افترقا، اذ افترقا اجتمعا، يوم اگر تنها ذكر شد معنايش يك شب و روز است، اين يك حرف بى اساسى است. درست نيست اين حرف. يوم هميشه مثل عشرة ايام، مثل حيض در ثلاثة ايام، يوم اسم است به بياض النهار. ظاهر روايت اين است كه ثوبش را در بياض النهار بشورد. الان مى‏خواهد نه، در بياض النهار نشورد در شب بشورد. ميشود گفت نميشود. ظاهر روايت عروه هم همين است، نميشود. بايد در يوم بشورد، يعنى در بياض النهار. ولكن ما يك چيزى گفتيم كه از آن مى‏توانيد جزم پيدا كنيد شما كه در شب هم مى‏تواند بشورد. چونكه گفتيم زن ده دقيقه به غروب شمس مانده، صلاة ظهر و عصرش را قبلا خوانده، فجرش را بدون غسل خوانده، ظهرينش را هم بدون غسل، ده دقيقه به غروب شمس اين ثوبش را شست. به نحوى كه اول اذان يا جلوتر از اذان ثوبش پاك شد پوشيد. گفتيم اين صلاة مغرب و عشايش را اگر بخواند با اين ثوب طاهر بلا اشكال مجزى است ديگر. اينجور است گفتيم ديگر. گفتيم حتى اگر بچه آن كار را كرده باشد، بخواند، باز مجزى است. اينجور گفتيم ديگر. خوب اين را مى‏گذارد شب مى‏شورد، قبل از صلاة مغرب و عشاء مى‏شورد، صلاة مغرب و عشاء را با ثوب طاهر مى‏خواند كه اصلا آن خفت نجاست هم نميشودها، شب همينكه ثوبش را شست صلاة مغرب و عشاء را بلافاصله مى‏خواند. قطع و اليقين است فرقى نيست مابين غسل الثوب قبل غروب الشمس، چونكه وجوب نفسى ندارد، شرطيت دارد اين غسل ثوب. قطع است فرقى نيست مابين غسل قبل غروب الشمس و غسل بعد غروب الشمس. چون آنجا غسل بعد الغروب الشمس شد يا طهارت حاصل ميشود يا خفت النجاسه ميشود، فرقى نمى‏كند. همان ملاك همان ملاك است. بلكه بهتر است، چونكه قبل الغروب بشورد موقع غروب ممكن است بچه نجس كند. و اما مى‏گذارد شب همينجور مى‏شورد بلافاصله نمازش را مى‏خواند. بدان جهت در ما نحن فيه ما از قاعده كليه رفع يد نمى‏كنيم كه يوم ظاهرش بياض النهار است. اين على عيننا، صحيح است، مطلب خوبى است، ولكن در ما نحن فيه قرينه قطعيه داريم كه مراد از اين يوم معناى ظاهر نيست. چونكه اين غسل وجوبش وجوب شرطى است و للصلواة است. وقتى كه جايز شد ظهرين و فجر را بدون غسل انسان بخواند، روز غسل كند براى صلاة مغرب و عشاى شبى، وقتى كه اين جايز شد به حكم الروايه، آن غسل را شب بكند، اول شب، بعد صلاة مغرب و عشاء را بخواند بلا اشكال صحيح ميشود. اين قرينه قطعيه موجب ميشود كه ملتزم ميشويم بر اينكه ليل هم اگر بشورد در ليل هم كافيست. بقية الكلام انشاء الله.