جلسه 339
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 339
نام استاد: آيت الله تبريزى
تهيه شده در سال 1367 هجرى شمسى
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در صورت ثانيه بود. از صورى كه ماء عند اثناء الغسل متغير ميشد. صورت ثانيه جايى است غسلهاى كه فرض ميشود غسلهاى است كه لا يتعقبها طهارت المحل. بلكه بعد از اين غسله غسل مرتا اخرى در طهارت متنجس معتبر است. مثل غسل الثوب من البول. كه اگر غسل بشود به كر يا قليل بايد مرتين باشد از تنجس بول. در آن مره اولى كه غسلهاى است كه لا يتعقبها طهارت المحل، بول كثير بود در ثوب. و مائى كه با او اين ثوب را مىشستيم متغير شد در اوصافش، در احد اوصاف. آب بوى بول را گرفت. چونكه ثوب بولش خيلى بود. در اينصورت فرمودهاند تغير الماء در اثناء اشكالى ندارد. بعضىها اينجور فرمودهاند كه در تنقيح هم هست. و ظاهر عبارت عروه اين است كه بايد متغير نشود ماء در عند الاستعمال. بلا فرق مابين اينكه غسله غسله اولى باشد يا غسله مطهره بوده باشد. كه يتعقبها طهارة المحل. در كل الصورتين در اثناء بايد متغير نشود. معذلك فرمودهاند كه اين در اثناء متغير بشود عيبى ندارد. چرا؟ براى اينكه در اين غسلهاى كه لا يتعقبها طهارة المحل، اطلاقات غسل با ادلهاى كه الماء اذا تغير تنجس، با هم تنافى ندارد. آن ادله غسل مىگويد بر اينكه اين غسل دخالت دارد در طهارت اين شىء، چونكه احتياج دارد به غسل اخرى. بدان جهت غسله اولى غسله معده است، مطهره نيست. اين اطلاقات مىگويد كه اين غسله هم كه آب در اثنائش متغير شده است معد است به طهارت اين ثوب. آن ادله هم مىگويد خود اين آبى كه در اين غسله بود متغير شده بود، نجس است و بعد از عصر ثوب كه متخلف ميشود، آن متخلفش هم باز نجس است، چونكه متغير است، تنافى ندارد، خوب، به هر دو ملتزم ميشويم. هم ملتزم ميشويم كه اين غسله معده لطهارت است، لطهارت الثوب، و هم ملتزم ميشويم آن اجزايى كه متخلف فى الثوب هستند در غسله اولى، آنها نجس هستند اجزاء مائيه، خود ثوب هم نجس است. چونكه هنوز پاك نشده، به دو غسل پاك ميشود. خوب هيچ اشكالى، تنافى هم ندارد. بدان جهت فرمودهاند اللهم كسى دعواى اجماع بكند كه در كلمات است كه آب متغير عند استعماله متغير ميشود، اين نمىتواند غسله معده هم بشود. غسله معده بايد آبى بشود كه عند الاستعمال او تغير نداشته باشد. يا دعواى اجماع بشود يا كسى بگويد كه نه، آن ادله اغسلى كه هست منصرف است از غسل به آنجايى كه آب در اثناء متغير ميشود، منصرف است از او. نه اينكه معارض هستها، اصلا معارضه نيست، آن ادله اصلا آن مائى را كه در اثناء متغير ميشود او را نمىگيرد. نه انصراف صحيح است نه دعوى الاجماع صحيح است. هيچكدام از اينها ثابت نشده است، بلكه فى الغالب هم، اينجور ذكر شده است كه ثوب اگر بولش تنجس به بولش بول كثير بوده باشد، فى العاده در اثناء غسله اولى كه غسله اولى هم به ماء قليل بشود، تغير پيدا مىكند. ما تمسك به اطلاقات مىكنيم و ملتزم ميشويم در غسله اولى، آب در اثنائش متغير بشود اشكال ندارد. اينجور فرمودهاند. ولكن اين حرف درست نيست.
همانى كه عروه فرموده است كه ظاهر عبارتش اين است كه آب عند الاثناء بايد متغير نشود، همان مطلب صحيح است. و الوجه فى ذلك. عرض مىكنم آن رواياتى كه در آنها امر به تعدد الغسل شده است، البته اين تعدد الغسل در موارد خاصه است كه الان عرض مىكنم. اين امر به تعدد الغسل كه در موارد خاصه شده است اين ادله مفادشان اين
است. شىء به غير اين نجاسه كه شسته ميشد و پاك ميشد، آن غسلى كه اين شىء را از ساير تنجسات پاك مىكرد آن غسله و آن شستنى كه اين شىء را اين ثوب را از ساير تنجسات پاك مىكرد، به غسل مرتا ديگر مطهر بود، آن غسل بايد تكرار بشود. ظاهر ادله اين است اين شىء مثلا در صحيحه محمد ابن مسلم وارد است عن الثوب يصيبه البول، امام مىفرمايد اغسله مرتين، ان غسلته فى مركنه فمرتين. اگر به آب قليل شستى، دو دفعه بايد بشورى. ظاهر اين اين است. اين ثوب اگر متنجس به غير البول بود كه در او غسل طبيعى الغسل و صرف وجود الغسل مطهرش بود، آنوقتى كه مثلا دم اصابت كرده بود، منى اصابت كرده بود، آنجا صرف وجود آن غسل كه مطهر بود، آن غسله مطهره در ساير تنجسات عند اصابت البول بايد تكرار بشود. و قد ذكرنا آن غسلهاى كه مطهر است، در آنجاهايى كه يك غسل بيشتر نمىخواهد، مراد از آن غسله غسلهاى است كه آب اگر متخلف بشود در ثوب، آن آب متخلف را فشار بدهيد بايد آب متغير خارج نشود. متخلف در ثوب بايد در آب غير متغير بشود، مراد او شد ديگر ديروز بيان كرديم. آن غسلهاى كه ثوب را تطهير مىكند از ساير النجاسات، آن غسله بايد تكرار بشود. و مفروض اين است در ما نحن فيه آن غسلهاى كه اولى شده است، آن غسله آن غسله نيست. چونكه اگر فشار بدهى آب متغير در مىآيد. چونكه متخلف آب متغير است. آن غسلهاى كه متخلف در ثوب آب متغير است، او ملغى است در باب تطهير. او مطهر نيست. در آنجاهايى كه شىء به طبيعى الغسل و صرف وجود الغسل پاك ميشود كه قهرا مرتا ميشود، آنجاها آن غسلى كه اگر فشار بدهى چونكه متخلف متغير است آب متغير خارج ميشود، آن غسله ملغى است او مطهر نيست. و ظاهر اين صحيحه محمد ابن مسلم كه اغسله فيا لمركن مرتيتا يعنى آن غسلى كه در مركن مىكردى ثوب را از ساير نجاسات و او مرتا بود، او بايد مرتين بشود در بول. اين ظاهرش اين است. و نتيجه اين ميشود كه آن غسلهاى كه لا يتعقبها طهارة المحل، او هم بايد در اثنى متغير نشود. و الا اگر متغير بشود تكرار نشده است غسلى كه در ساير تنجسات آن مرتا بود و طبيعى الغسل بود به صرف وجودش، آن تكرار نشده است. چونكه در ساير متنجسات هم كه يك دفعه شستن پاك ميشود گفتيم اگر شستى متخلف متغير شد، او به درد نمىخورد، او ملغى است. بعد از اينكه او ملغى شد در ساير مواردى كه غسل مرتا لازم است، در مواردى كه غسل المرتين معتبر است تكرار آن غسله است كه آن غسله بايد مكرر بشود. و من هنا التزم بر اينكه نه اجماع مىخواهيم، نه هم مىگوئيم اطلاقات منصرف است. بعد معلوم شد كه مراد از اطلاقات غسله آن غسلهاى است كه در آن غسلهاى كه هست، آن آبى كه هست، متغير متخلف نشود. ظاهر غسل مرتين يعنى آن غسل را تكرار كن. آن غسلى كه ثابت شد كه بايد در اثنى متغير نشود، او را تكرار كن و من هنا نلتزم و نفتى بما افتى بما صاحب العروه و ديگران و احتياجى هم نه به اجماع داريم نه به انصراف داريم.
(سؤال) يك كلمهاى بگويم. آن غسلهاى كه آب متخلف در مغسول متغير به عين النجاست است، الان هم كه فشار متعارف را دادهايم، چونكه عسر متعارف معتبر است. متنجس را فشار متعارف داديم، باز آب مىماند متخلف، كه باز اگر غير متعارف فشار بدهيم متغيرا خارج ميشود آب. متغيرا باوصاف عين النجاسه. اين غسله الغاء شده است از غسله مطهريت. اين مطهر نيست. اين را ديروز اثبات كرديم، كجا اول كلام است. در آنجاهايى كه غسلى مرتا معتبر بود، دو دفعه لازم نبود، آنجا اثبات كرديم كه مراد از غسله آن غسلهاى است كه اينجور نباشد. پس در آن روايتى كه مىگويد بر اينكه اينجا دو دفعه بشور، چونكه او ملغى است، معنايش اين است كه آن غسلهاى كه در تطهير متنجسات بمرتا واحده مطهر بود، او را بايد تكرار كنى اينجا. آقا بعد از اينكه مراد معلوم شد كه مراد شارع از آن غسله در آن موارد، غسلهاى است كه آب را اگر ثوب را فشار بدهى، آب متغير خارج نشود. معلوم شد كه آن غسله مطهره اوست. بعد از اينكه او معلوم شد، ظاهر اين روايت مىگويد كه اغسله مرتين، يعنى آن غسل را تكرار كن. و الا اگر غسل كردى، در ساير تنجسات كه مرتا معتبر است، غسل كرديم ولكن فشار بدهيم متغير خارج ميشود، غسل مطهر نشده. اين غسل حساب نميشود. بعد از اينكه اين را اثبات كرديم كه اين ملغى است، غسله مطهر آن غسلهاى است كه اگر عسر كنى زايد بر متعارف ديگر ماء متغير خارج نميشود، مراد اوست، اينكه مىگويد اغسله مرتين، يعنى آن غسل را تكرار كن. وقتى كه مراد اين شد كه آن غسل در ساير موارد را، بول خصوصيتى دارد، بول ولو فرض كنيد نقطهاى از ثوب هم اصابت به ثوب بكند، آن غسل را بايد تكرار بكنى. وقتى كه اينجور شد دو دفعه بايد بكنى، اين نتيجه اين ميشود كه اين غسلهاى كه آب در اثناء متغير شده است و اين متغير بودن هم از بين نرفته، متخلف در ثوب است، آن غسله از غسلات مطهره حساب نميشود. نه در آنجاهايى كه غسل مرتا معتبر است، نه در آنجاهايى كه غسل مرتين معتبر است. او غسله حساب نميشود.
به اين خصوصيتى در بول است كه غسلهاش بايد تكرار بشود. در ساير مواردى كه هست نه، آن خصوصيت ندارد، طبيعى الغسله كه مراد معلوم شد، او مطهر است، او در ثوب بايد تكرار بشود. و هكذا فى الاناء، كه خواهيم رسيد، اغسله ثلاث مرات، يعنى همان غسلهاى كه در غير الاناء معتبر بود، او بايد در اناء سه دفعه مكرر بشود، به آن بيانى كه رسيديم به او مىگوئيم. و من هنا ما بايد از شرايط تطهير اين است كه در اثناء متغير نشود من غير فرق مابين مواردى كه تكرار الغسل معتبر است يا تكرار غسل، غسل مرتا كافيست.
و اما صورتا ثالثه. صورت ثالثه آنجايى است كه آب در اثناء استعمال به اوصاف متنجس متغير ميشود. نه به عين النجاسه، به عين النجاسه متغير نميشود. مثل چه چيز؟ مثل اينكه ثوبى را تازه رنگ كرده بودند، آن رنگهايى كه مىدانيد زمان سابق تا يك مدتى رنگ مىداد موقع شستن. الان هم هست در بعضى دستمالها و اينها. اين متنجس شده بود به بول. اين را هم كه دو دفعه مىشوريم، در هر دو دفعه اين آب متغير ميشود عند الاستعمال. ولكن آن رنگ سبق را مىگيرد، آب آب رنگش عوض شده است به قرمزى مىزند اين آب، اين عيبى ندارد، اشكالى ندارد، چونكه سابقا در بحث مياه خوانديم بر اينكه آبى كه متغير ميشود به اوصاف متنجس، او نجس نميشود. كر اگر متغير بشود به آن ثوبى كه رنگ ثوب را بگيرد كه نه رنگ نه بوى بول را بگيرد يا مثلا بوى ازره را بگيرد. نه. بوى رنگ، گفتيم آن آب كر نجس نميشود. تغير باوصاف متنجس منجس آب نيست. اين تغير كعدم التغير است. مادامى كه تغير به حد اضافه نرسدها. كه عرفا به آن بگويند آب است رنگش عوض شده. آب صدق ماء به او صادق باشد بلا قيد. اينجور اگر باشد ضررى ندارد.
و اما تغير كه اين خلاف فرض فقهاست، كه عند الاستعمال آب مضاف بشود به حيث اينكه ديگر آب گفته نميشود، او شرط آخر است، ربطى به اينجا ندارد. تغير اين است كه آب به او صدق مىكند ولكن مىگويند آب بو گرفته است يا مثلا رنگ گرفته است، رنگش عوض شده است. بدان جهت در صورت ثالثه نتيجه اين شد كه تغير الماء حتى فى الغسلة المطهره كه يتعقبها طهارت المحل، اگر آب متغير بوده باشد مثلا بالمتنجس لا بعين النجاسه اين اشكالى ندارد. بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در عروه شرط ديگرى را مىفرمايد. كه در تطهير متنجس از اين نجاسات به آب قليل يا به آب كثر اين شرط است و منها طهارت الماء. ماء بايد طاهر بوده باشد. مراد صاحب الكفايه از طهارت الماء، طهارت قبل الغسل است و قبل الاستعمال است. آن آبى را كه قبل از غسل و استعمال در تطهير انسان با او ثوب را تطهير مىكند بايد پاك بشود. بدان جهت آن آبى كه قطع نظر از اين استعمال متنجس بود او لا يتطهر المتنجس. متنجس را پاك نمىكند. بلا فرق ما بين اين كه تعدد غسل معتبر باشد يا نباشد، هيچ فرقى ندارد. آبى كه قبلا نجس است او نه غسله مطهره مىشود نه غسله معده لطهاره مىشود. خوب دليلش چيست؟ مدّ الى ذالك كه اين طهارت، درست توجه كنيد كه يك تعجبى داريم از ظاهرا از جميع نباشد ولو از بعث. چرا اين معتبر است؟ گفتهاند بعله اين ادلهاى كه داريم در ثوب كه يصيبه البول اغسله در بعضى جاها صب عليه الماء در بعضى جاها دارد اغسل بالماء مطلق هم بگذارد، اغسل يعنى اغسل بالماء، اينها همهاش منصرف هستند به آن مائى كه قبل از اين غسل پاك بودهاند به قرينه ارتكاض. چون كه مرتكض است كه فاقد الشى لا يعطى الشىء. آبى كه خودش نجس است او خودش طهارت را ايجاد نمىكند به اين ارتكاض اين دليلش است.
عرض مىكنم كه اين دليل اگر بوده باشد، سابقا گفتيم كه نه اين ارتكاضى كه هست اين ارتكاض فقط در خود ماء هست. در ساير چيزها نيست بدان جهت در كلب، در انائى كه متنجس است به ولوق الكلب، اغسله تراب اول مره گفتيم فرقى نمىكند تراب نجس باشد يا پاك باشد. تعبير عيب ندارد. با وجود كه تراب خودش متنجس است، فاقد شىء لا يطعى الشىء اين حرفها نيست. اين ارتكاض هم در آبى كه هست كسى بگويد ناشى است فتو الفقها. ما بايد اثبات بكنيم اين خطاباتى كه اغسل صب عليه مرتين، يا اغسله بالماء حين صدور خطابات در آن زمان منصرف بود به ماء طاهر. مائى كه فى نفسه طاهر است. اين ارتكاض فعلى دليل نمىشود. چون كه محتمل است اين مستند بوده باشد اين انصراف. فعلا به اين فتوايى كه فقها فتوا دادهاند و مردم هم مرتكاضتشان شده است كه آب نجس لا يطهر الشىء. بدان جهت اين دليل مسئله نمىتواند باشد. دليل بر اين كه شرط است در ماء طهارت قبل از استعمال دليلش روايات است. چه رواياتى كه نزديك است دلالت اينها به صراحت. يكى از اين روايات موثقه عمار است. اين موثقه عمار را صاحب وسايل در باب چهار از ابواب، ابواب المطلق ذكر كرده است. روايت اولى است محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن عمار ابن موسى الثاباتى، روايت من حيث السند موثقه است عنه سأله اباعبد الله عليه السلام. سند صدوق هم سند موثقى است به عمار ابن موسى. رجل يجد فى اناه فارة و قد توضع من ذالك الاناء مرارا او اغتسله او غسل ثيابه. غسل ثيابه، محل شاهد اينجا است. و قد كانت الفارة متسلخة. قال ان كان رآه فى الاناء قبل ان يغتسل او توضء او يغسل ثياب. اگر اين فاره را در اناء قبل از اين كه وضو بگيرد يا غسل كند وضو بگيرد، ثيابش را بشويد ديده بود. ثم يفعل بعد ما رآه بعد اين كارها را كرده است، فعليه ان يغسل ثياب. آن ثيابى كه شسته بود آنها را بايد اعاده كند دوباره بشويد. اگر خوب آب متنس مطهر بود آبى كه قبل از استعمال متنجس بود مطهر بود، ببينيد چه جور اسعتمال مىكنم، اگر بنا بشود آبى كه قبل از استعمال نجس بود مطهر بشود چرا ثيابش را دوباره بشويد؟ خوب آنها پاك شدهاند ديگر.
اين روايت علاوه بر اين كه صريح در اين معنا است، كه ماء المتنجس لا يطهر علاوه بر اين دال بر اين است كه آب متنجس خودش تنجيس مىآورد. بايد، چون كه پشت سر اين امام فرمود، روحى له الفدا، مىگويد فعليه ان يغسل ثياب و يغسل كل ماء ذالك اصابه الماء، خود اين ماء منجس است. علاوه بر اين كه مطهر نيست منجس است. هر چيزى كه اين آب به او اصابت كرده است او را بايد بشويد. باز اين عمار يك موثقه ديگرى دارد. آن موثقه ديگر وارد شده است در جلد ثانى، در باب پنجاه و سه از ابواب النجاسات. آن جا دارد كه، روايت اولى است، محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى، عن احمد ابن يحيى اين احمد ابن الحسن غلط است در عبارت، محمد ابن يحيى عن احمد ابن الحسن است به قرينه اين احمد ابن يحيى اينجا زيادى است وسايل را درست كنيد. عن احمد ابن الحسن ابن على، احمد ابن حسن ابن فضال است كه محمد ابن احمد ابن يحيى از او نقل مىكند. عن عمر ابن سعيد مدائنى، عن مصدق ابن صدقه آنجا دارد كه عن عمار ثاباتى عن ابى عبد الله عليه السلام. قال سألت عن الكوز و الاناء يكون قزر. سؤال شد از كوزه و اناء كه اين نجس مىشود. كيف يغصل و كم مرتين يغسل. چند مرتبه بايد شسته بشود و چه جور بايد شسته بشود اين اناء؟ مىدانيد كه كوز آن سرش هم كه باريك است، اناء هم ربما كبير مىشود، چه جور شسته مىشود خصوصا آن وقتى بماء قليل مىشستند. قال يغسل ثلاث مرات. سه دفعه شسته مىشود. يصب فيه الماء، اول به آن كوز يا اناء آب ريخته مىشود. فيحرك فيه. آن را تكان مىدهند كه آن آب به داخل تمام آن اجزاء داخليه آن باطن الاناء برسد. ثم يفرغ منه. آن آب را مىريزند. ثم يصبذ فيه ماء آخر. ماء آخر ريخته مىشود. فيرك فيه. مثل دفعه اول. ثم يفرغ ذالك الماء. ثم يصب فيه ماء آخر. باز آب ديگر ريخته مىشود. فيحرك فيه. ثم يفرغ و قد طهور. آن وقت پاك مىشود.
خوب اگر بنا بود ماء متنجس مطهر بود، آب آخر نمىخواهد. همان سه دفعه بايد بشويد. خوب همان آب را دو دفعه مىريزد. امام عليه السلام تقييد فرمود كه بايد آب ديگر بريزد. اين معلوم مىشود كه آب اولى كه متنجس است او ديگر نمىتواند مطهر واقع بشود. ما سابقا كه اگر يادتان بوده باشد آنهايى كه بودند عرض كرديم بعيد نيست كه ظهور داشته باشد. كه حتى غسالهاى كه لا يتعقبها طهارت المحل او نجس است. چون كه آن آب اول و آب دوم كه ريخته مىشود آن آب غساله است ديگر. غسالهاى است، (آب قليل است) ولكن از غسلهاى كه لا يتعقبها طهارت المحل. ظاهرش اين است كه نجس است. يك چيزى عرض مىكنم آنجا يك احتمالى داديم گفتيم شايد اين آب نجس نباشد. ولكن مطهر نشود. سلب مطهريت شده باشد. بدان جهت امام عليه السلام فرمود آب ديگر را بياور. خوب وقتى كه آبى كه پاك است، او نتوانست مطهير بشود چون كه مستعمل است، آب نجس چه جور مىتواند مطهر بشود؟ و من هنا در اين كه اين دو تا روايت مؤيد است منتهى آنى كه در كلمات قوم ذكر شده است عمده اينها است، آنها مؤيد است، آنها مؤيد است كه رواياتى است در آب قليل كه دو تا اناء بود، الاناء وقع فى احد بما قزر، امام عليه السلام فرمود آنها ريخته ميشود. استدلال كردند كه ريخته ميشود يعنى هيچ انتفاع نميشود. اگر با اين مىشد ثوب بشورى چرا مىفرمود بريز. اين را مىدانيد كه اين كنايه است يعنى نميشود با او، ذيلش هم دارد كه يحرقهما و يتمم، وضو نميشود گرفت. و هكذا در سعر الكلب وارد است كه امام عليه السلام فرموده است آن مائى كه در اناء مىماند بعد از خوردن كلب صب آن ماء را، آن ماء ريخته ميشود، يغسل الاناء بالتراب اول مره ثم بالماء. اينكه گفتهاند ريخته ميشود معلوم ميشود انتفاع جايز نيست، هيچ انتفاع. خوب اين كنايه از اين است كه اين آب نجس شده، نميشود ثوب را شست، وضو هست، در رواياتى كه آب متنجس وارد است، چه كر بوده باشد، غالبش در كر است،لا يتوضء منه و لا يشرب، اما و لا يغسل منه الثوب ندارد، كلام در غسل الثوب است كه با آب نجس نميشود غسل ثوب كرد. از آن روايات اين معنى را كسى استفاده بكند قابل خدشه است، آنها براى تأييد خوبند، بعله لا يتوضء و لا يشرب كه گفته شد يعنى نميشود با اين تطهير كرد، آنهم استفاده ميشود، ولكن اين قابل منع است. عمده اين دو تا موثقه است، و شايد فحص بشود بيشتر از اينها پيدا بشود كه اينها مؤيد است به آنهايى كه خدمتتان عرض كرديم. ولكن عجب اين است كه ما به فحص ناقصى كه كرديم به اين روايات توجه نشده است به اين دو تا موثقه، كه موثقه اولى صريح است در آنى كه ما در نحن فيه ادعا مىكنيم. بدان جهت اين مطلب واضح است، احتياجى ديگر نمىافتد به آنى كه مرحوم حكيم در مستمسك فرموده. مرحوم حكيم در مستمسك استدلال كرده است بعد از اينكه فرموده است منصرف است اطلاقات به ارتكاضات عرفى كه فاقد الشىء لا يعطى الشىء، اگر كسى اين را قبول نكرد، گفت نه، مطلقات مطلق هستند. اغسله بالماء مطلق است. ماء متنجس را هم مىگيرد. فرموده است اين اطلاقات اگر تمام بشود معارض است با قاعده تنجيس المتنجس، چونكه متنجس ملاقيش را نجس مىكند. آن قاعده اقتضاء مىكند وقتى كه ثوب را با آب نجس شستيم از آن آب نجس مىماند در ثوب، متخلف ميشود. يا دست را شستيم يك مقدار معظمش رفت يك مقدارش متخلف ميشود. قاعده تنجيس المتنجس مىگويد آنى كه متخلف است دست را نجس كرده، ثوب را نجس كرده، اطلاقات مىگويد دست پاك شده است، ثوب پاك شده است، اطلاق قاعده تنجيس المتنجس اگر تمام بشود او دلالت مىكند بر اينكه ثوب و بدنى كه هست شسته شده، نجس است. فرموده بعد از اينكه اين اطلاقات معارضه كردند، نسبتشان... خصوص من وجه است، آن اطلاقات هم تطهير به آب طاهر را ميگيرد، قاعده تنجيز المتنجس كارى ندارد، قاعده تنجيز المتنجس به اين ميشود كه فرض بفرمائيد يك قطره آب نجسى پاشيد به دست و ثوب من، آنجا اطلاقات كارى ندارند. قاعده تنجيس المتنجس با اطلاقات در آن آب متخلف در مغسول جمع ميشوند، معارضه مىكنند. اطلاقات مىگويد پاك شد، چونكه غسل شد ثوب مرتين. ولكن قاعده تنجيس المتنجس مىگويد نجس است. بعد از اينكه تعارض كردند، رجوع ميشود به استسحاب النجاسه. چونكه اين دست قبل از اينكه بشورم با آب نجس، نجس بود، الان هم كماكان. شما مىدانيد كه اين اطلاقات را با موثقه ابو عمار تقييد كرديم،اطلاق ديگر نماند. اگر اينها نبود خداى نكرده، چه خدمتى كرده است اين عمار با وجود اينكه مذهبش فاسد بود، خيلى روايات دارد در ابواب مختلفه كه به درد مىخورد. اگر آن روايات نبود ما لنگ بوديم، اينها چه خدمتى كردند، موثقه عمار اگر نبود، همين حرفها بود، اينجا معارضه بود اگر با قاعده تنجيس، خوب اولا قاعده تنجيس المتنجس قطع نظر از اين موثقه عمار اگر اين نبود، وارد در خطاب نبود. فقط در موثقه عمار وارد است. اغسل ما اصابه ذلك الماء. معنايش اين است كه منجس است. آب خودش نجس است و ملاقيش را نجس مىكند. اگر اين موثقه عمار نبود قاعده تنجيس المتنجسى در خطاب وارد نشده بود. به نحو قاعدهها، به نحو كلى. در خطاب وارد نشده بود كه با اطلاقات معارضه كند. ثم اگر در خطاب هم وارد شده بود معارضه كرده بود، نوبت به استسحاب نجاست نميرسد كما ذكرنا در ديروز. نوبت ميرسد به عموم، جاى اصل عملى نيست. الماء يطهر و لا يطهر. دلالت مىكند آب وقتى كه تنجس پيدا كرد پاك نميشود. اين آب متخلف، آب است. و قبلا هم نجس شده بود، مفروض اين است قبل از استعمال نجس بود. الان هم كه متخلف است آب نجس است، نمىدانيم اين متخلف به عسر الثوب پاك شد يا به خروج معظم آن ماء نجسه اين متخلف پاك شد يا نه؟ الماء يطهر و لا يطهر. اين پاك نميشود. در جايى كه دليل داشتيم پاك ميشود به عسر، مثل تطهير به ماء قليل طاهر، آنجاها ملتزم ميشديم. و اما در جايى كه دليل نداريم مثل مقام تمسك به آن عموم مىكنيم. و الحمد لله رب العالمين.
|