جلسه 342

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم‏
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 342
نام استاد: آيت الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1367 هجرى شمسى‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم تارة شخص ملتزم ميشود فقيه كه ماء القليل بواسطه ملاقات با متنجس و نجس، نجس ميشود. بلا فرق مابين اينكه ماء مورود بشود يا ماء وارد بشود. البته رواياتى كه در تنجس ماء قليل وارد شده است آن روايات در صورتى است كه ماء مورود بوده باشد كه انسان مثلا دستش نجس بود، و با آن دست نجسش را برد توى كاسه آب. آنجاست كه روايت مى‏گويد بر اينكه آب نجس ميشود. چونكه سابقا در نجاست ماء قليل مفصل بحث كرده‏ايم، بعنوان فهرست عرض مى‏كنم. صحيحه بزنطى است در باب 8 از ابواب ماء المطلق، روايت هفتمى است، محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد عن احمد ابن محمد ابن ابى نصر قال سألت اباالحسن عليه السلام عن الرجل يدخل يده فى الاناء و هى قزره. دستش نجس است، دست نجس را توى اناء مى‏برد، يعنى آب اناء. قال عليه السلام يكفى الاناء، آب اناء را بريزد، يعنى كنايه از اين است كه اين نجس شد، ديگر به درد نمى‏خورد. اين آب ديگر فايده‏اى ندارد، تعبير متعارفى است. اين روايت و نظايرش در مواردى است كه ماء مورود بوده باشد. ولكن ادعا شده است در ارتكاض عرفى فرقى ندارد مابين اينكه نجس وارد بر آب بشود يا آن آب را وارد بر نجس بكنيم، فرقى نمى‏كند. در اناء قزرى بود، آب را ريختيم توى اناء فرقى نمى‏كند، اگر قزر را داخل مى‏كرديم به آب الاناء، نجس ميشد. قزر توى اناء است، آب را وارد بكنيم بر اين قزر، آنهم نجس ميشود. فرقى نيست. مضافا بر اينكه در موثقه عمار كه وارد شده بود در كيفيت غسل الاناء، آنجا امام عليه السلام فرمود آب اولى و دومى را بايد بريزى و آب آخر بريزى در دفعه دوم و دفعه سوم. با وجود اينكه آنجا آب وارد بر نجس بود، ريخته ميشد، ظاهرش گفتيم اين است كه اين آب نجس ميشود، ظاهر موثقه اين است.
پس قائل ادعا مى‏كند ماء القليل فرقى نمى‏كند وارد بشود بر متنجس يا متنجس بر او وارد بشود، نجس ميشود. بدان جهت ملتزم ميشود اين قائل حتى آن غسله‏اى كه مطهره متنجسه است در آن غسله آب نجس است. وقتى كه آب به آن مغسول رسيد و نفوذ كرد به او، نجس ميشود خود آب. چونكه آب قليل است. غايت الامر چونكه رواياتى در تطهير به ماء القليل وارد شده است، ما از آن روايات استفاده مى‏كنيم. ولو آب خودش نجس ميشود، ولكن وقتى كه غسل تمام شد، متنجس پاك ميشود. قهرا آن مقدار از آب متنجسى كه متخلف در مغسول است، آنهم بايد پاك بشود ديگر، و الا معنى ندارد كه ثوب پاك بشود، آب همه‏اش نجس بشود حتى اين متخلف.
بدان جهت اين قائل مى‏گويد آن مقدار متخلف، آن بالتبع پاك ميشود، ثوب كه پاك شد آنهم بالتبع پاك ميشود. اگر كسى اين قول را اختيار بكند، اين نمى‏تواند شرط كند در تطهير بماء القليل كه بايد ماء وارد بشود بر متنجس. چرا؟ چونكه اطلاقات غسل، ديروز گفتيم، صحيحه محمد ابن مسلم خوانديم، اطلاقات الغسل مى‏گويد بر اينكه ثوب را در مركن، ثوب متنجس به بول را در مركن شستى، دو دفعه بشور. در مركن شستن دو جور ميشود ديروز گفتيم. يكى اينكه آب مورود بشود بر ثوب، يك وقت اين است كه نه، آب وارد بشود بر ثوب. دو جور ميشود ديروز گفتيم. بقيه اطلاقات هم كه اغسل اغسل اغسل، همه آنها مطلق است. سألته عن الثوب يصيبه البول، فرمود امام عليه السلام اغسله مرتين،
دو دفعه بشور. روايات است خواهيم خواند، چه مورود بشود چه وارد بشود، فرقى نمى‏كند، هر دو تا را مى‏گيرد.
بدان جهت بايد آب وارد بر متنجس بشود خلاف اين اطلاقات است و چونكه خلاف اين اطلاقات است دليلى به اعتبار او نداريم. (سؤال) هر دو تا را مى‏گيرد. اطلاق دارد ديگر. اغسل هر دو جورش را مى‏گويد بشور، دو دفعه بشور در مركن، دو جور ميشود در مركن شستن، هر دو تا را شامل ميشود. و كذا ساير الاطلاقات.
بدان جهت اين قائل مسلك صاحب العروه هم همينجور است. ماء القليل را على الاطلاق نجس مى‏داند منتهى على الاحوط. بدان جهت اين شخص نمى‏تواند شرط كند كه شرط است در تطهير ماء قليل ان يرد الماء على المتنجس، بدان جهت فقط احتياط مى‏گويد. مى‏گويد احتياط اين است كه ماء وارد بشود. و اما كسى كه اين مسلك را نپسنديد. نپسنديد يعنى گفت به حسب الادله تمام نيست اين مسلك. رواياتى را كه ما خوانديم در تنجس ماء قليل كما ذكرنا، در صورت مورود بودن آب است. و آن صورتى كه آب وارد ميشود ما نداريم در يك روايتى كه آن آب نجس ميشود در غسله‏اى كه آن غسله متعقب است طهارت المحل را. بعله، موثقه عمار دلالت مى‏كند كه آن آب نجس ميشود در دفعه اول و دوم كه اناء را مى‏شوريم. و لكن آن غسل‏ها، غسل‏هاى متعقب طهارة للمحل نيست. دليلى داشته باشيم كه آب قليل در غسله‏اى كه متعقله لطهارة المحل است آب به رسيدن به آن مغسول و رسيدن به مغسول نجس ميشود، ما دليل نداريم به اين معنى. چونكه دليل نداريم نه، ملتزم ميشويم كه الماء كله طاهر، در اينصورت پاك است آب. آنوقت چه ميشود؟ جمع مابين ادله غسل بماء القليل و ادله‏اى كه مى‏گويد آب قليل مورود بشود نجس ميشود، جمع مابين اينها اين است كه در غسل بايد آب وارد بشود. كه آن صورتى كه روايات مى‏گويد آب نجس ميشود، آن صورت را غسل نميشود. جمع مابين ادله‏اى كه مى‏گويد آب قليل اگر مورود بشود نجس ميشود، و ادله‏اى كه امر شده است به غسل به ماء القليل، جمع مابينهما اقتضاء مى‏كند غسل را تقييد كنيم به غسلى كه آب وارد است، مورود نيست آب قليل. بدان جهت مى‏گوئيم كه در اينصورت ثوب پاك ميشود، آب هم پاك است. منتهى آن غسله‏اى كه متعقبه لطهارة المحل است، آنجا مى‏گوئيم كه آب بايد وارد بشود.
و اما در آن غسلاتى كه متعقب لطهارة المحل نيست، بعضى‏ها فرموده‏اند نه، آنجا وارد بودن آب لازم نيست. نه. مى‏گوئيم آنجا هم لازم است. چرا؟ لماذكرنا در آن روز كه ظاهر دليلى كه مى‏گويد اغسله مرتين. معنايش اين است كه آن غسلى كه در ساير متنجسات به يك دفعه و به صرف الوجودش مطهر بود، او را تكرار كن. بدان جهت مى‏گوئيم كه غسله مطهره باشد يا غير مطهره بوده باشد آب بايد وارد بشود. غايت الامر اگر غسله غسله غير متعقبه بود آب با وارد شدنش باز نجس ميشود. ظاهر موثقه عمار همين را مى‏گفت كه در كيفيت غسل الاناء است.
و اما در صورتى كه غسله غسله‏اى باشد كه متعقبه لطهارة المحل است، نه، آنجا آب نجس نميشود، آنجا آب پاك است. نه اينكه آب خودش نجس است، فشار دادى يا تخلف پيدا كرد مقدارى، جسد جارى شد معظمش، متخلف شد، آن متخلف پاك ميشود. نه. آب همه‏اش پاك است. و من هنا التزمنا كه در تطهير بماء القليل ورود الماء معتبر است. و از اطلاقات غسل، اطلاقات داشتند، از اطلاقات رفع يد كرديم، به قرينه اخبارى كه دلالت مى‏كرد آب به مورود شدنش، آب به مورود شدنش به قزر، آن آب نجس ميشود، يكفى الاناء، يعنى بدرد نمى‏خورد اين آب، هيچ كاره است اين، حتى متفاهم عرفى اين است در اين روايت صحيحه كه خواندم، ادخل يده و هى قزر يكشف الاناء، يعنى اين آب را هم خراب كرد، متفاهم عرفى اين است، دستش كه پاك نشد، آخر اگر بنا باشد با مورود بودن هم غسل مطهر بشود بايد دستش پاك بشود. متفاهم عرفى اين است كه آب را ضايع كرده است، هيچ اثرى ندارد اين الا اينكه اين آب هدر رفته است. جمع مابين اين ادله كه ماء القليل نجس ميشود و مابين اينكه غسل بماء القليل مطهر هست، جمع مابين اين ادله اقتضاء مى‏كند كه غسل را حمل بكنيم در غسله متعقبه لطهارة المحل كه يك غسل معتبر است در تطهير آن آب، به وارد بودن، چونكه آب نجس نميشود. و غايت الامر چونكه در مواردى كه غسله بايد مكرر بشود، ظاهر ادله اين است كه آن غسلى كه در ساير اشياء به صرف وجودش مطهر است، او تكرار بشود، مى‏گوئيم غسل غير مطهر هم بوده باشد بايد وارد بشود. اگر غسل از غسلات حساب بشود كه با آنها متنجس پاك ميشود، بايد آب وارد بشود به اين دليلى كه گفتيم. و به اين معنى هم ملتزم ميشويم، هيچ محذورى هم ندارد. روى على هذا الاساس در تطهير به ماء قليل معتبر است كه آب وارد بوده باشد، اين بنحو الفتوى است، مثل مسئله عسر نيست كه در مسئله عسر ما گفتيم روى صحيحه على ابن جعفر مؤيدا بر اينكه غسل صدق مى‏كند بدون العسر هم، بدون اخراج ماء هم، آنجا مخالفت با مشهور نشود، ملتزم احتياط شديم، فتوى نداديم. ولكن در ما نحن فيه ورود الماء به احتياط نيست، به نحو الفتوى است، اين مسئله، اين جهت تمام شد.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف شروع مى‏كند به مسائلى كه مترتب است به ما ذكر. مسئله اولى اينجور مى‏فرمايد در مسئله اولى. مى‏گويد بر اينكه ما گفتيم متنجس اگر در او عين النجس بوده باشد آنوقتى اين متنجس پاك ميشود كه به شستن آن عين النجاسه زايل بشود. مراد ازالة العين است، ازالة العين محقق غسل است، و اجزاء صغار عين بايد نماند. و اما عين و اجزاء صغارش رفته است، ولكن آن عين النجاسه بويش مانده است در ثوب. يا فرض بفرمائيد يك خورده لون الدم مانده است، يعنى لكه سياهى مانده است در پارچه سفيد كه از لون الدم است. اگر بخواهد اثر باقى بماند، نه، آن اشكالى ندارد. آنى كه محقق غسل است كه ازالة العين است، عين بايد زايل بشود و اجزاى صغارش. اما آثارش، يعنى عبارت است از اوصافش بوده باشد، نه، تخلف آنها عيبى ندارد. بعد مى‏فرمايد الا اينكه باقى ماندن اين اوصاف در شى‏ء مغسول كشف كند كه خود عين باقيست. كشف كند جزما يا احتمال بدهيم كه نه، اين ثوب كه بو ميدهد نه، بول از بين نرفته است. يا مثلا آن عين ديگرى كه اصابت به اين ثوب كرده بود، هنوز آن عين زايل نشده است. اگر شك هم بكنيم، علم داشته باشيم نرفته است يا شك هم بكنيم، آن حكم به طهارت ثوب نميشود به طهارت مغسول. چرا؟ چونكه محقق غسل در مواردى كه عين النجاسه در متنجس بوده باشد، آن وقتى آن غسل مطهر حاصل ميشود كه آن عين برود. و ما شك داريم كه آن عين رفته يا نرفته است؟ سابقا عرض كرديم اين مال عين النجاسة است. چرا؟ چونكه آن وقتى كه بول اصابت كرد يا غايط اصابت كرد به ثوب يا دم اصابت كرد به ثوب، آن ملاقات عين النجاسه با ثوب مع الرطوبه موجب تنجس ثوب شد. اگر اجزاء صغار آن غايط بماند، از آن بول اجزايى در ثوب بماند، ما ولو شسته‏ايم، آب ريخته‏ايم، ولكن همان موجبى كه در تنجس شى‏ء بود حدوثا، همان موجب الان هم هست. ثوب ملاقات مى‏كند به اجزاء صغار غايط مع الرطوبة المسريه، به آن جهت ثوب پاك نميشود. و روى اين اساس بود كه گفتيم قياس نشود در صورتى كه اجزاء صغار متنجس در ثوب بماند. مثل اينكه ثوب من، عباى من، گلى شده بود، گل هم نجس بود. شستم اين عبا را، وقتى كه پهن كردم ديدم هنوز گل باقى مانده است، پاك ميشود، هم ثوب پاك ميشود حتى خود گل هم پاك ميشود، چونكه شسته شده است، نفوذ آب شده است در او. آنجا ازاله عين متنجس از مغسول يا اجزاى متنجس از مغسول، او مقوم غسل نيست. چونكه ملاكى كه در تنجس بود حدوثا، آن ملاك رفته است. آن تراب بعد از اينكه در عبا بود شسته شده است، پاك شده. بدان جهت بودش در آن چيزى كه هست از ثوب، ولو مع الرطوبة المسريه موجب تنجس ثوب نميشود. خودش پاك شده است، شى‏ء طاهرى با عبا ملاقات كرده است با رطوبت مسريه، آن موجب تنجس نميشود. اين مال آن اعيان نجسه و اجزاء العين است. اين مسئله اولى.
بدان جهت اگر شك كرديد كه اجزاء رفته يا نرفته، بايد احراز كنيد غسل را، احراز خواهيم گفت كه يا بالعين او بالاطمينان. كه انسان اطمينان داشته باشد كه اجزاء العين رفته است. اجزاى صغارش هم. بعد ايشان مسئله دومى را ذكر مى‏كند.
مسئله دومى اين است كه ايشان مى‏فرمايد ما شرط كرديم در تطهير المتنجس بالماء كه آن آب از ناحيه غير اين تطهير بايد پاك بوده باشد. براى اينكه آبى كه متنجس است، او قبل از استعمال متنجس است، آن آب نمى‏تواند مطهر بشود. اين را كه دليل صريحش را موثقه، صريح نبودها، كالصريح بود، موثقه عمار بود كه وارد شده بود فى من وجد فى انائه فارة متسلخة لقد غسل ثيابه من ذلك الماء. خوب، دلالت كرد آب وقتى كه نجس شد، قطع نظر از استعمالش به وقوع الفارة او بغير ذلك، اين نمى‏تواند مطهر بشود. و اما تنجسش از ناحيه استعمال، نه، اين اشكالى ندارد. چونكه اين شخص مسلكش عبارت از اين است كه ماء قليل بواسطه ملاقات با نجس نجس ميشود. ولو وارد بشود آن آب متنجس بر آن متنجس. با آب وارد بشود. مى‏گويد كه نه، اين عيبى ندارد. گفتيم كسى كه مسلكش اين است كه آب قليل على الاطلاق نجس ميشود، بايد ملتزم بشود كه تنجس ماء از ناحيه استعمال، اين ضررى به تطهير ندارد. و الا به اين معنى ملتزم نشود تطهير بماء قليل ممكن نميشود. چونكه تطهير بماء قليل در روايات كثيره متعدده‏اى وارد است كه ميشود گفت متواتر اجمالى هستند آنها، متواتر اجمالى‏ها، بدان جهت، و آب قليل هم نجس ميشود مطلقا، اين بايد ملتزم بشود بر اينكه تنجس الماء، تنجس از ناحيه ملاقات‏ها، نه تنجس از ناحيه تغير الماء بعين النجاسه، آن تنجس را نمى‏گوئيم. تنجسى كه از ناحيه ملاقات با نجاست است، عند الاستعمال با متنجس بشود به ملاقات با آن مغسول، اين اشكالى ندارد. (سؤال) دستم را بيرون كشيدم پاك نميشود؟ عرض مى‏كنم بر اينكه على هذا الاساس، وقتى كه دست را كرد توى آب، توى كاسه آب، دست را بيرون آورد، كسى كه مى‏گويد ورود معتبر نيست كه آب وارد بر متنجس بشود در غسل، او ملتزم است كه دست پاك ميشود، آب نجس است توى كاسه، بريزى يا نريزى. او نجس است، ولكن دست پاك شده است. او را مى‏گويد. پس على هذا الاساسى كه هست آب بايد قطع نظر از اين استعمال پاك بوده باشد و اما با اين استعمال پاك بشود، اين لازم نيست در تطهير. اين را هم ما ملتزم هستيم در آن مواردى كه تعدد الغسل معتبر است، مثل موثقه عمار كه در تطهير الاناء وارد شده بود. آنجا مى‏گوئيم كه آب در غسله اولى و ثانيه تنجس بالاستعمال ميشود اين عيبى ندارد. اين معد است و عيبى ندارد. و اما در غسله متعقبه لطهاره ما طهارت الماء را على الاطلاق شرط مى‏دانيم. چونكه آب نجس نميشود، آب پاك است. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست بنائا على هذا الاساسى كه هست، آن آبى كه قطع نظر از اين استعمال نجس است، او نمى‏تواند مطهر بشود. و اما اگر با اين استعمال نجس شده باشد آن عيبى ندارد. هذا كله بالنسبه الى شرط طهارة الماء.
و اما در ماء يك شرط ديگرى بود. آن شرط ديگر اين بود كه ماء مضاف نشود، چونكه ماء مضاف مطهر نيست. اگر يادتان بوده باشد گفتيم ماء بايد مطلق بشود حتى عند الاستعمال. تا تمام نشدن استعمال بايد آب بشود، از اطلاق خارج نشود. و الا اگر از اطلاق خارج بشود در آنصورت آن شى‏ء پاك نميشود. چونكه ظاهر دليلى كه مى‏گويد با آب بشور، يعنى عند الشستن آب بوده باشد، مثل اغسل بالصابون، اغسل بالسدرى كه مثال مى‏زديم كه بايد عند الاستعمالى كه هست و عند الغسل آب بوده باشد، به اضافه خارج نشود. على هذا الاساس ما اگر به غسل بماء القليل عسر را معتبر كرديم، يا در غسل بمطلق الماء ولو كثير بوده باشد، عسر را معتبر كرديم. آن لازمه‏اش اين است كه تا مادامى كه عسر نشده است، غسل محقق نميشود. تا تمام شدن عسر بايد آب مطلق بشود، به اضافه خارج نشود. و اما اگر عسر را معتبر نكرديم گفتيم عسر مقوم نيست، آنوقت مى‏گوئيم نه، آنوقتى كه مى‏شورى آب بايد به اضافه خارج نشود. ولو بواسطه عسر كه عسر كه مى‏كنى عند العسر مضاف بشود. مثلا ثوب مصبوغى بود. ثوبى بود كه مصبوغ بود به صبغ، به صبغه‏هاى قديمى، اين متنجس بود. اين ثوب را تارة كه آب مى‏ريزيم يا توى كر كه مى‏گذاريم، آب مضاف ميشود، رنگ ميشود، آب گفته نميشود. اين مطهر نيست. و اما نه، آب را كه ريختيم به اين، آب ريختيم، الان هم آب است نفوذ كرده است به اين. ولكن اگر فشار بدهيم اين آب قاطى ميشود به آن ذرات الصبغ، مضاف خارج ميشود. اگر آب قليل بود و عسر را معتبر دانستيم، اين ثوب پاك نميشود. بلكه اين ثوب آن مضاف را هم نجس مى‏نكد. چرا؟ چونكه عند الاستعمال بايد آب بشود، غسل به ماء بشود كه محقق غسل هم عسر است. عند العسر بايد آب بشود. و مفروض اين است كه عند العسر مضاف است. اين مضاف نجس ميشود به ثوبى كه خودش متنجس است، ثوب هم پاك نميشود.
و اما اگر گفتيم كه عسر معتبر نيست. معنايش اين است كه اين ثوب پاك شده، الان هم كه عسر مى‏كنى، مضاف ميشود عيبى ندارد چونكه مضاف هم پاك شده. آنوقتى كه مضاف ميشود ثوب پاك است. ثوب پاك شده، مضاف هم پاك است. و من هنا است كه صاحب العروه مى‏گويد اگر غسل به ماء قليل شد، چونكه عسر را آنجا معتبر مى‏دانست، عند العسر مضاف بشود آن فايده ندارد، ثوب پاك نميشود. اما اگر غسل بماء المعتصم بشود كالجارى و الكثير، چونكه عسر معتبر نيست ولو عند العسر مضاف بشود عيبى ندارد، ثوب پاك شده است و آن مضاف هم پاك است. مى‏دانيد كه شرطيت عسر كه عسر مقوم غسل است، مقوم غسل است اين ثمره را دارد كه اگر خارج الى الاضافه بشود آنوقت محكوم ميشود ثوب به طهارت بنا بر اينكه عسر معتبر نباشد و اگر معتبر باشد حكم به نجاست ميشود. و ما هم كه احتياط كرديم، گفتيم عسر معتبر است چه غسل در ماء قليل، چه كر، چه جارى، احتياط كرديم. نتيجه‏اش اين است كه اگر مضاف بشود عند العسر آن پاك نميشود.
اين را متوجه باشيدها، تغير الماء را نمى‏گوئيم. آب مضاف بشود. به حيث اينكه مى‏گويند اين رنگ است، و اما اگر بگويند آب است رنگش عوض شده است، كه اين تغير است، آن عيبى ندارد. چونكه ثوب مصبوغ بود، تازه صبغ شده بود تا يك مدتى رنگ مى‏دهد. اينكه عسر مى‏كنيم آب رنگش سياه ميشود. مختصر سياه ميشود كه آب است رنگش سياه شده. اين عيبى ندارد. آنى كه مطهر نيست، مضاف است، نه آب ملون. آب ملون نه، پاك ميشود. آب اگر ملون باشد به نحوى كه از آب بودن خارج نشود، او مطهر است، در او حرفى نداريم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف بعد از اينكه اينها را مى‏فرمايد يك كلمه‏اى مى‏گويد كه آن كلمه كارها را مشكل كرده است. بعد از اينكه اين اضافه را مى‏گويد (سؤال) آن آنجا عسر معتبر نيست. آنهايى كه قابل عسرند معتبر است. عرض مى‏كنم بر اينكه بعد ايشان يك كلمه‏اى را در عبارت مى‏گويد كه كار را بر ديگران مشكل كرده است كه چه مى‏گويد ايشان؟ بعد از اينكه فرمود كه اطلاق الماء تا تمام الغسل معتبر است. تا تمام الغسل، بعد مى‏فرمايد بر اينكه در قليل عسر ميشود تمام الغسل، در كر و جارى، به نفوذ الماء ميشود عسر مدخليتى ندارد پيش ايشان. ايشان مى‏فرمايد و كذلك التغير. يكى از شرايط تطهير بالماء اين بود كه آب متغير نشود آخر. مى‏فرمايد و كذلك التغير، تغير هم همينجور است. ظاهر عبارت را نگاه بكنيم، ظاهر عبارت اين است كه در غسل بماء القليل، غسل بماء القليل باشد تغير تا مادامى كه عسر تمام نشده است، معتبر است عدم تغير. و اما اگر كر و جارى بوده باشد عند العسر اگر آب متغير بشود عيبى ندارد، ثوب پاك ميشود. ظاهر عبارتش اين است. اين را شما مى‏دانيد كه آن عدم تغيرى كه معتبر است عدم تغير بعين النجس است. او معتبر بود. نه تغير بالمتنجس. آنى كه شرط تطهير بود عدم تغير بعين النجاسه بود. خوب اگر فرض كنيد ما ثوبى را در كر شسته‏ايم يا در ماء جارى شسته‏ايم، بعد درآورديم، اين را كه عسر مى‏كنيم مى‏بينيم كه ثوب فرض كنيد كهنه بچه بود، عسر كه مى‏كند آن زنكه، مى‏بيند كه آب زرد مى‏آيد. اول آب سفيد نفوذ كرد. ولكن عند العسر مى‏بينيد كه آب زرد مى‏آيد. خوب اين چه جور حكم ميشود به طهارتش؟! مقتضاى كلام ايشان اين است كه چونكه در كر شسته شده است، در جارى شسته شده است، پاك است. گمان نمى‏كنيم ايشان ملتزم به اين بشود. قطعا اين در عبارت نقصى هست. براى اينكه اگر آب متغير به عين نجاست بشود اين كشف مى‏كند كه اصلا عين نجس زايل نشده از اين. آخه بايد ازره زايل بشود، مقوم غسل است. اگر فرض كرديم در كر و جارى شستيم و بعد اين مغسول را عسر كرديم بعد از تمام الغسل، آب متغير شد به عين النجاسه، معلوم ميشود اين نجاست هنوز هست تويش. و تا مادامى كه عين النجاسه و ذراتش ازاله نشده كه پاك نميشود. پس اگر يا صاحب العروه، اين تغير بعين النجاسه را مى‏فرمائيد، اين عند العسر اگر متغير بشود نجس است آن ثوب و آن غساله هم نجس است، فرقى نمى‏كند. غسل بماء قليل بشود، فى الكر بشود يا در جارى بشود. و اگر مرادتان تغير بالمتنجس است، آن تغير بالمتنجس كه اشكال ندارد. در ماء قليل هم عند العسر متغير شد بواسطه آن صبغ كه الان مثالش را گفتم، رنگ آب سياه شد. آب است‏ها و لكن متغير است، عيبى ندارد، چه اشكال ندارد. آب متغير باوصاف متنجس كه نجس نميشود.
پس اين و كذلك التغير باطلاق الماء قياس نميشود، شرط اطلاق الماء، تغير اگر تغير باوصاف متنجس است، اصلا شرط نيست، بلا فرق بين القليل و الكثير و الجارى. و اگر تغير بعين النجاست است كه سابقا شرط بود گفتيم، تا مادامى كه عند العسر همين متغير است، ولو در كر و جارى بشوريد پاك نشده، چونكه كشف مى‏كند كه اجزاء الصغار مانده است. وقتى كه اجزاء الصغار مانده است چه جور مى‏تواند پاك بشود؟! بدان جهت اين عبارت ايشان را بايد توجيه كرد. و الا ظاهرش چيزى نيست كه بشود نسبتش را به اين فقيه به حمل شايع نسبت داد كه ملتزم بشود به او. بدان جهت اين مسئله را هم گذشتيم.
بعد ايشان در ما نحن فيه يك مسئله‏اى كه هست، مسئله ثالثه‏اى را عنوان مى‏كند. آن مسئله ثالثه را هم كه عرض كنيم خدمت شما. ايشان مى‏فرمايد اگر سابقا اگر يادتان بوده باشد، ماء الاستنجاء محكوم به طهارت است. در نجاست ماء قليل گذشت. ولو ما ملتزم بشويم كه آب قليل بواسطه شستن متنجس با او، آب قليل نجس ميشود، ماء الاستنجاء عند المشهور مستنثى است، حتى عند صاحب العروه. كسى كه آن موضع نجم را، موضع الغايط را با آب قليل ميشورد، خودش هم وقتى كه شست و ازاله عين شد آب هم به تغير نيامد، به تغير نيفتاد از عدم تغير خارج نشد. آن آب محكوم به طهارت است. ولو در ساير جاها بگويند غساله نجس است، ولكن ماء استنجاء پاك است. كسى آن ماء الاستنجائى كه هست ماء الاستنجاء را جمع كرده است توى كاسه‏اى. آن ماء الاستنجاء را كه توى كاسه‏اى جمع كرده است، با او مى‏خواهد دستمال نجس را بشورد. كه عرض كردم‏ها، آن ماء الاستنجاء فرض اين است كه متغير به عين النجاسه نيست و در خودش هم عين النجاسه و ذرات عين نجاست نيست. فقط در ما نحن فيه متنجس را شسته است به او. بعد با او مى‏خواهد دستمال نجس را بشورد. ايشان مى‏فرمايد عيبى ندارد. يجوز التطهير بماء الاستنجاء على الاقوى. تطهير به ماء الاستنجاء على الاقوى صحيح است. يعنى ولو ماء الاستنجاء پاك است، بعضى‏ها مناقشه كرده‏اند با اين پاكى نمى‏شود تطهير كرد شيئى را با او. نه، ايشان مى‏گويد على الاقوى عيبى ندارد. عرض مى‏كنم ايشان مى‏فرمايد و كذا تطهير بماء الغساله جايز است بنائا على طهارة الغساله. بنائا بر اينكه غساله پاك است، اين مثل مسلك ما، تطهير عيبى ندارد. تا ببينيم فردا چه ميشود.