جلسه 343

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم‏
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 343
نام استاد: آيت الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1367 هجرى شمسى‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه فرمود ماء الاستنجاء را ميشود در تطهير الثوب و غير ثوب از خبث، ماء الاستنجاء را ميشود استعمال كرد. و كذلك غساله ساير متنجسات را بنائا بر اينكه آن غساله محكوم به طهارت بوده باشد، ميشود با آنها تطهير كرد متنجس ديگر را و شست. و لكن بما اينكه صاحب العروه مى‏فرمايد ما در غساله ساير متنجسات احتياط كرديم و گفتيم احوط اجتناب است و ترتيب آثار نجاست است. بنائا بر او، نمى‏شود ديگر متنجس ديگر را به غساله ساير متنجسات تطهير كرد. عرض كرديم بر اينكه آنى كه از موثقه عمار و مثل موثقه عمار استفاده شد اين است كه شرط در تطهير متنجس بالماء اين است كه آن آب قبل از استعمال نجس نبوده باشد. و اما اگر آب قبل الاستعمال نجس بود مثل آن فاره‏اى كه افتاده بود در ماء الاناء، يجد فى انائى فارة. آن آبى كه قطع نظر از اين استعمال نجس است موثقه عمار دلالت كرد كه او نمى‏تواند مطهر بشود. ثياب را بايد دوباره بشورد. و بنائا بر اينكه ماء الاستنجاء پاك است آن آب قطع نظر از استعمالش در تطهير اين متنجس پاك است. و بنائا بر اينكه قطع نظر از تطهير پاك است، غسل بالماء صدق مى‏كند. اغسله بالماء مرتين، دو دفعه شست با آن ماء الاستنجاء، صدق مى‏كند. و كذلك در غساله هم همينجور عرض كرديم. آنى كه از موثقه عمار موثقه اخرايش كه وارد شده بود در تطهير اناء، جماعتى گفته‏اند از اين موثقه استفاده ميشود بر اينكه آبى كه در تطهير استعمال شده است با او نميشود شيئى را تطهير كرد. حيث كه امام عليه السلام در آن موثقه حكم فرمود بر اينكه آب را در مره اولى كه ريختى بريز آن آب را. دوباره آب ديگر بريز. آن آب ديگر را هم حركت دادى و اناء را به اناء ريختى و حركت دادى، دوباره بريز بيرون. دفعه سوم فرمود آب ديگر بريز. از اين استفاده كرده‏اند كه مائى كه مستعمل در رفع الخبث است با او نميشود ديگر خبث ديگر را رفع كرد. شست. سابقا عرض كرديم ديگر، اين حرف درست نيست. چونكه در موثقه عمار وقتى كه اناء دفعه اول شسته ميشود امام عليه السلام كه مى‏فرمايد بريز و آب آخر را دوباره به اناء بريز، گفتيم ظاهرش اين است كه آب اول نجس است. و بما اينكه آب اول نجس است با او نميشود چيز ديگر را شست. چونكه آن چيز ديگر، قبل از استعمال اين آب در آن چيز ديگر، آن آب نجس شده است به غسل الاناء. موثقه عمار اين معنى را شهادت ندارد كه آب اگر پاك هم بوده باشد چونكه با او رفع خبث كرده‏اى، ديگر با او رفع خبث ديگر نمى‏توانى بكنى. گفتيم امام عليه السلام در آن روايت كه فرمود آب بريز و آب آخر را در مره ثانيه بريز، اين ظاهرش اين است كه آن آب اول نجس است. بدان جهت او را نميشود استعمال كرد در رفع الخبث.
و اما آن غسله‏اى كه يتعقبها طهارة المحل كه آن غسله ملتزم شديم كه آبش پاك است، با او ميشود خبث ديگر را هم شست. ندارد در آن اغسل بالماء غير از غسل بالماء، فقط قيد خورده است كه اين آب قطع نظر از اين استعمال، نجس نباشد. موثقه عمار قيد زده است. و اين موثقه عمار دومى هم اين قيد را ذكر كرده است. و اما اگر قطع نظر از آب قطع نظر از اين غسل پاك است و قهرا و سابقا هم با شى‏ء ديگرى هم آبى با اين آب شسته شده است، اين عيبى ندارد، اطلاقات جارى است و اخذ به آن اطلاقات ميشود. بعضى‏ها فرموده‏اند بر اينكه در موثقه عمار، كه ما جواب گفتيم كه امام فرمود آب ديگر بريز اين به جهت اين است كه آب اولى نجس شده است. فرموده‏اند امام عليه السلام كه فرمود آن‏
آب را خالى كن آب ديگر بريز، اين به جهت اين است كه تعدد الغسل محقق بشود. اصلا دلالت بر اينكه آن آب نجس است و نميشود چيز ديگر را با او شست. نه به نجاست ماء دلالت دارد نه اينكه نميشود چيز ديگر را شست. امام كه فرمود او را بريز آب ديگر بريز تا تعدد الغسل محقق بشود. اين كلام از عجايب الكلام است. چونكه تعدد الغسل به ريختن ماء ديگر نميشود. تعدد الغسل به اين ميشود كه ماء اول را خالى كند، دوباره همان آب را دوباره بريزد. او را خالى كند به اناء ديگرى كه نظيف است، دوباره همان آب را دوباره بريزد. اين تعدد الغسل محقق ميشود. اينكه امام عليه السلام فرمود آب آب ديگر بوده باشد اين تقييد بماء آخر اين ظاهرش اين است كه ماء اولى نجس است، او را نميشود استعمال كرد در تطهير. ما به اين جهت استدلال مى‏كنيم، به ماء آخر، كه فرمود او را بريز، بعد آب آخر بريز. (سؤال) آب آخر نميشود اگر اين آب باشد كه آب آخر نميشود. آب آخر معنايش اين است كه غير از اين آب. ماء آخر، ماء آخر باشد. فرمود آن آب را بريز ثم صب بر اين آب ماء آخرى. نه صب آخر. ماء آخرى را بريزد. اين به جهت اين است كه آب نجس است. اين بواسطه تعدد الغسلات نيست.
اينجا يك كلمه‏اى است و آن اينست كه ممكن است كسى بگويد كه نه، آن غسله‏اى كه يتعقبها طهارة المحل، آن آب هم مطهر نيست. چرا؟ چونكه در اين موثقه دارد كه دفعه سوم، وقتى كه آب آخر ريختى، و آن آب را حركت دادى در اناء، باز آن آب را بريز. اين بريز معنايش اين است كه اين آب ديگر به درد نميخورد. با اين آب ديگر نميشود رفع حدث و خبث ديگر كرد. آنجا اينجور است كه يغسل ثلاث مرات يصب فيه الماء و يحرك فيه ثم يفرق منه ثم يصب فيه ماء آخر و يحرك فيه ثم يفرق ذلك الماء ثم يصب فيه ماء آخر و يحرك فيه ثم يفرق منه. بعد از او خالى بكنند، بريزند مثل ريختن اولى. خوب اگر بناء بود اين اناء پاك شده است و اين آب سومى هم پاك است، غساله پاك است، چرا بريزد اين آب را؟ اين جوابش پر واضح است. اگر گفتيم بر اينكه اين خروج جريان ماء على المتنجس كه ماء جارى بشود و رد بشود، محقق غسل است. اين آب را وقتى كه ريخت توى اين اناء حركت داد مقدارى در طشت مى‏ماند، همه آب در طشت جدا نميشود. چونكه غسل آن ته محقق نشده است بدان جهت آب را بريزد تا آب از آن ته هم خارج بشود. تا غسل محقق بشود. اين به جهت اين است ريختن. در آن فقرات قبلى ما تمسك به ماء آخر مى‏كرديم نه به يفرق. به ماء آخر تمسك مى‏كرديم مى‏گفتيم اين دليل است بر اينكه ماء نجس شده است.
و اما چونكه دفعه سوم كه ديگر صحبت ماء آخر نيست، كشف نميشود كه ماء نجس است در غساله‏اى كه يتعقبها طهارت المحل. بدان جهت آن آب پاك است، با او انسان چيزى را بشورد، دو دفعه بشورد مثلا فرض كنيد جسدش را كه بول اصابت كرده بود با آن غساله بشورد، صب عليه الماء مرتين صدق مى‏كند. و مفروض اين است ما دليلى كه داشتيم دليل اين بود كه آب قطع نظر از اين استعمال بايد پاك بشود. مفروض اين است، غساله متعقبه لطهارة المحل قطع نظر از ريختنش به اين جسد كه جسد هم نجس بود، آن غساله پاك بود.
بعله، يك مطلب ديگر هست. آن اينست كه نه به ماء استنجاء، نه به ماء غساله‏اى كه يتعقب‏ها طهارة المحل رفع حدث نميشود كرد. نميشود وضو گرفت، نميشود با او غسل كرد. آب پاك است، ماء استنجاء. آب پاك است، پاكى آب محل شك نيست. ولكن معذلك نميشود با او وضو گرفت. اين را كه ملتزم شديم اين را صحيحه عبد الله ابن سنان گفته بود اين را. امام عليه السلام در صحيحه عبد الله ابن سنان كه روايت سيزدهمى بود در باب 9 از ابواب المضاف، آنجا امام عليه السلام اينجور فرمود. و باسناد الشيخ عن سعد ابن عبد الله عن الحسن ابن على عن احمد ابن هلال عن حسن ابن محبوب عن عبد الله ابن سنان. باب 9 است روايت سيزدهمى. اينكه گفتيم اين صحيحه است، تبديل سند مى‏شودها، چونكه در اين سند حسن ابن محبوب است و حسن ابن محبوب به جميع روايات كتبش و رواياتش شيخ سند ديگر دارد. آنجا دارد كه امام عليه السلام فرمود لا بعث ان يتوض‏ء الرجل بالماء المستعمل فقال الماء الذى يغسل به الثوب او يغتسل الرجل من الجنابه لا يجوز ان يتوض‏ء منه. از او نميشود با او وضو گرفت. حتى گفتيم آبى را كه انسان با او غسل جنابت كرده است، نميشود با او وضو بگيرد بعد. به واسطه اين روايت بود. و اما الذى يتوض‏ء الرجل به، يعنى يتوض‏ء معنايش لغويش است، يعنى مى‏شورد، و يغسل به وجهه و يده فى شى‏ء نظيف، فلا بعث ان يأخذ غيره و يتوض‏ء به. شى‏ء نجس را اگر شست نمى‏تواند با او وضو بگيرد. غسل هم همين حكم را دارد. و اما اگر شى‏ء نظيف را شست عيبى ندارد، شى‏ء نظيف شسته شده است، و مفروض اين است در موارد غساله شى‏ء غير نظيف شسته شده است و در ماء استنجاء شى‏ء غير نظيف شسته شده است. با او نميشود وضو گرفت و غسل كرد. اين محل كلام نيست. هذا كله فى هذا المساله.
بعد ايشان مسئله ديگرى را در عروه مى‏فرمايد. همان مسئله مهمه. ايشان مى‏فرمايد بر اينكه ثوب يا بدن اگر متنجس بشود به بول بعد خواهيم گفت كه مراد از بول، بول آدمى است. اگر ثوب انسان يا بدن انسان متنجس بشود به بول، يعنى بول آدمى، و آن بول بول رضيع غير متغذى نباشد، پسرى كه هنوز شيرخوار است بول او نباشد. اين ثوب و بدن اگر به اين بول نجس بشود در تطهير ثوب و بدن به ماء القليل غسل مرتين معتبر است. بايد بدن را دو دفعه آب بكشد، ثوب را هم دو دفعه بشورد. اينى كه ايشان در ما نحن فيه مى‏فرمايد اين مشهور مابين الاصحاب است. قديما و حديثا. بلكه محقق قدس الله نفسه الشريف اينجور ذكر كرده است كه اين حكم مجمع عليه عند اصحابنا است. كه در غسل ثوب و البدن من البول غسل مرتين معتبر است در تطهير به ماء القليل. و لكن شهيد قدس الله نفسه الشريف در ذكرى نسبت داده است به شيخ الطايفه كه شيخ الطايفه در غير انائى كه متنجس است به ولوق الكلب، غسل مرتا را كافى مى‏داند. يعنى حتى در تطهير الثوب و البدن من نجاست البول، غسل مرتا را كافى مى‏داند. كما اينكه اين شهيد در بيان خودش جزم به اين معنى كرده است. گفته است در غير ولوق الاناء، آن انائى كه به ولوق الكلب نجس شده است، در غير او غسل مرتا شى‏ء متنجس را پاك مى‏كند. به آب قليل‏ها، غسل مرتا او را تطهير مى‏كند. اين شهيد هم اينجور فرموده است. نسبت داده‏اند به علامه قدس الله سره، علامه تفسير داده است. فرموده است اگر بول در ثوب و بدن زايل بشود، يعنى خشك بشود، غسل مرتا كافيست. و اما اگر بول جفافى پيدا نكند بايد غسل مرتين بوده باشد. تفصيل مابين جفاف و زوال العين و عدم الجفاف و عدم زوال العين است. صاحب المدارك و صاحب المعالم اينها هم تفصيل داده‏اند مابين ثوب و البدن. گفته‏اند ثوب اگر متنجس بشود به بول غسل مرتين معتبر است. و اما اگر بدن متنجس بشود، غسل مرتا كافيست. پس غسل مرتا كافيست منصوب الى الشيخ است و اخطاره فى البيان الشهيد، غسل مرتا، مطلقا، در بدن و ثوب. غسل مرتين لازم است مطلقا بلا تفصيل اين كه نسبتش به مشهور داده شد. قول ديگر اين شد كه اگر جفاف پيدا كند كه منسوب على العلامه است غسل مرتا، و الا غسل مرتين. قول سوم. قول چهارم التفصيل بين الثوب و البدن كه در تطهير بدن يك دفعه كافيست و لكن در تطهير ثوب تعدد مى‏خواهد.
دليل بر اين مسئله بايد ملاحظه بشود كه مقتضى الادله كداميك از اين اقوال است؟ اما اينكه كسى ملتزم بشود غسل مرتا على الاطلاق كافيست، كه نسبت داده است شهيد به شيخ قدس الله نفسه الشريف، خودش هم در بيان او را اختيار كرده است، كسى اگر بخواهد اين را ملتزم بشود، بايد ادعا كند كه بعضى روايات مطلق هستند. توجه كرديد؟ امر شده است در آن رواياتى كه هست به غسل ثوب من البول يا به غسل البدن من البول تقييد به مرتين ندارد آنجا. بايد اين حرف را ادعا كنند. از اين رواياتى كه وارد شده است ما بيشتر از دو تا روايت را گشتيم پيدا نكرديم. يكى از اينها روايت عبد الله ابن مسكان است. كه آن روايت عبد الله ابن مسكان را تعبير به صحيحه كرده‏اند اشتباه است. روايت عبد الله ابن مسكان صحيحه نيست، بلكه روايتى است. چونكه راوى از ابن مسكان، ابن سنان است و ابن سنان هم محمد ابن سنان است كما ذكرنا مرارا. كه راوى ابن سنان اگر مروى عنهش عبد الله ابن مسكان شد، آن محمد ابن سنان ميشود، سند محمد ابن سنان را دارد و بدان جهت آن سندى كه هست آن سند ضعيف ميشود. در آنجا اينجور دارد. كه مردى به بدنش نقطه‏اى از بول اصابت كرد و يادش رفت، نشست او را، نماز خواند. امام عليه السلام در جواب فرموده است او را بشورد، يغسله، بول را بشورد و يعيد الصلاة، صلاة را اعاده كند. اين روايت است، آن دومى هم به همين مضمون است. اين روايت مضمونش اين است و مى‏دانيد اين روايت اطلاق ندارد. اين روايت وارد در مقام بيان حكم آخر است. آن كسى كه نسيان كرده است نجاست بدنش را با نجاست بدن نماز خوانده است. امام عليه السلام مى‏فرمايد يعيد صلاته يغسله و يعيد صلاته. نه اين در مقام بيان اين است كه بول نجس است و بول را چه جور پاك مى‏كنند. او را مى‏دانست سائل. سائل مى‏گويد كه بولى اصابت به بدنش كرد و نفهميد آن اصابت به بدنش را. بعد نماز خواند و بعد از اينكه نماز را خواند يادش افتاد، امام مى‏فرمايد يغسله و يعيد الصلاة. اين در مقام بيان اين است كه نسيان نجاست موجب بطلان صلاة ميشود. اين در اين مقام است، آن روايت ديگرى هم اينجور است.
خوب اگر يك پله آمديم پائين. گفتيم اين يغسله در مقام بيان تطهير كيفيت التطهير است كه مطلق الغسل است. خوب اين مطلق است، روايات ديگرى كه الان مى‏خوانيم، آن روايات ديگرى كه هست، روايات ديگر تغيير مى‏كند، تقييد مى‏كند كه مرتين بايد بوده باشد، يغسله يعنى يغسله مرتين. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست به اين روايت نميشود تمسك كرد.
بعد ذكر مى‏كنم. در دو جا نقل شده است، منتهى ما... روايتش اين است بر اينكه... اينجا هم نيست.
اين روايت نميشود در اطلاقش در مقام بيان نيست، خودش هم اطلاق داشته باشد، تقييد ميشود. عمده رواياتى است كه در اين روايات بيان شده است كيفيت تطهير الثوب و البدن من البول. عمده آن روايات است، آن روايات را بايد ملاحظه كنيم كه مقتضاى آنها چيست. يكى از آن روايات صحيحه محمد ابن مسلم است. صحيحه محمد ابن مسلم روايت اولى است در باب اول از نجاسات. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن صفوان عن العلى عن محمد. اين محمد يعنى محمد ابن مسلم. علاء ابن رزين روايات كثيره‏اى دارد از محمد ابن مسلم كه در بعضى تعبير به محمد كرده است اختصارا. عن احدهما عليه السلام. قال سألته عن البول يصيب الثوب، قال اغسله مرتين. دو دفعه او را بشور. بول اصابت كرده است به ثوب، دو دفعه بشور. صحيحه عبد الله ابن يعفور روايت دومى است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن فضالة ابن ايوب عن حماد ابن عثمان عن ابن ابى يعفور قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن البول يصيب الثوب قال اغسله مرتين. دو دفعه بشور.
روايت سومى صحيحه ابى اسحاق نحوى است. و باسناد الشيخ عن احمد ابن محمد بن عيسى عن على ابن حكم سند شيخ به احمد ابن محمد ابن عيسى صحيح است به كتابش، عن على ابن حكم، از اجلى است، عن ابى اسحاق نحوى، ابى اسحاق نحوى همان ثعلبة ابن ميمون است، رضوان الله عليه كه از اجلى است، و كان قاريا نحويا فقيها و زاهدا. اين بالاتر از ثقه است. اينكه بعضى‏ها مى‏گويند اين حسنه است، مدح دارد،نه، و كان زاهدا، زاهد بالاتر از ثقه است، از اعلى درجه عدالت است. بدان جهت اين روايت من حيث السند صحيحه است آنجا دارد كه قال سألته عن البول يصيبه الجسد، به جسد اصابت مى‏كند. قال صبت عليه الماء مرتين دو دفعه آب بريز. اين صب صبى كه هست جسد را صب عليه الماء، صب قرينه است كه ماء ماء قليل است. چونكه ماء قليل را مى‏ريزند، ماء كثير و جارى قابل ريختن نيست. سألته عن البول يصيبه الجسد قال صب عليه الماء مرتين، دو دفعه آب ريخته ميشود.
يكى هم حسنه حسين ابن ابى العلاء است، محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن على ابن حكم عن الحسين بن ابى العلاء قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن البول يصيب الجسد قال صب عليه الماء مرتين. فانما، اين كلمه را داشته باشيد بدرد ما خواهد خورد، فانما هو ماء و سألته عن الثوب يصيب البول، ثوب به او اصابت بول مى‏كند قال اغسله مرتين. دو دفعه او را بشور. پس دو دفعه آب بريز و دو دفعه بشور. (سؤال) ديروز بحث كرديم گذشت. به جهت اينكه دو دفعه محقق بشود بايد عسر كند كه آب دومى كه مى‏ريزد، آن آب دومى جارى بشود در باطنش.
يكى از روايات هم تعبير مى‏كنند به صحيحه احمد ابن محمد ابى نصر بزنطى. محمد ابن ادريس فى آخر السرائر نقلا عن كتاب الجامع لاحمد ابن محمد ابن ابى نصر بزنطى، قال سألته عن البول يصيبه الجسد قال صب عليه الماء مرتين، فانما هو ماء. و سألته عن الثوب يصيبه البول، قال اغسله مرتين. سابقا عرض كرديم ديگر، اين روايات صحيحه مى‏گويند ولكن صحيحه نيستند. چونكه سند ابن ادريس به كتاب جامع بزنطى بر ما معلوم نيست چيست. ممكن است مثل بعضى سندهاى شيخ باشد به ارباب الكتب. اين را نميشود تعبير به صحيحه كرد. صاحب حدائق قدس الله نفسه الشريف مى‏گويد ابن ادريس اين را از اصل كتاب جامع گرفته است. خوب، گرفته است، اما آن كتاب جامع نسخ بود. آن نسخه‏اى كه رسيده است به ابن ادريس، به واسطه كدام اشخاص رسيده است؟ ممكن است به واسطه بعضى اشخاصى باشد كه مثل بعضى طرق شيخ بوده باشد. كه در مشيخه تهذيب ذكر كرده است. ضعيف بوده باشد، بدان جهت روايت صحيحه نميشود. تمامى اين رواياتى كه خوانديم اينها مطلق بودند. صب عليه الماء مرتين اين ماء قليل است. اغسله مرتين، او نه، دو دفعه بشور، هم كر را مى‏گيرد، هم قليل را مى‏گيرد، هم جارى را. اغسله، ثوب را دو دفعه بشور همه را مى‏گرفت. صحيحه محمد ابن مسلم تفصيل داده است، در باب يكم در باب دو از ابواب النجاسات، محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى عن سندى ابن محمد عن العلاء عن محمد ابن مسلم قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن الثوب يصيبه البول، قال اغسله فى المركن مرتين، كه ديروز خوانديم، فان غسلته فى ماء جارى فمرتا واحده. اگر در ماء جارى شستى يك دفعه كافيست. تفصيل داده است مابين غسل در ماء قليل و ماء جارى. خوب، انسان چيزى كه هست ملتزم بشود اگر عين زايل شده است يك دفعه كافيست، عين زائل نشده است دو دفعه بشورد كه نسبتش را به علامه داده‏اند، خلاف تمام اين روايات است. اين روايات على الاطلاق ميگفت صب عليه الماء مرتين. اغسله مرتين. بعله، محقق قدس الله نفسه الشريف در معتبر اين روايت حسين ابن علاء را ذكر كرده است كه حسين ابن علاء گفت عن البول يصيبه الجسد صب عليه الماء مرتين. بعد يصيب البول على الثوب اغسله مرتين. اين روايت را در معتبر نقل كرده است در ذيلش گفته است الغسلة الولى للازاله و الغسلة الثانية للانقاع. غسله اولى به جهت ازالة العين است و غسله ثانيه براى تطهير است. شهيد هم در ذكرى همين روايت را كه مى‏گويد از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه دو دفعه شستن لازم است الاولى للازاله و الثانيه للانقاع. براى پاك كردن. ظاهرا شهيد در ذكرى همان روايت محقق را مى‏گويد. كه محقق در معتبر نقل كرده، اينى كه الاولى للازاله و الثانيه للانقاع، لازمه‏اش اين است، اگر خودش ازاله عين شده، خشكيده است خودش، يا به چيز ديگر ازاله عين را كرده‏ايم، غسل مرتين چونكه يك دفعه كافى ميشود، چونكه غسله ثانيه انقاع است، تطهير مى‏آورد، اولى به جهت ازالة العين است. ولكن اين تفسير از خود محقق است، چونكه روايت حسين ابن علاء در كتب اخبار نقل شده است. هيچ كدام از آنها اين زيادت را ندارد كه الاولى للازاله و الثانيه للانقاع. اين تفسير خود محقق است. شهيد هم خيال كرده است كه يك روايتى است از امام صادق عليه السلام با اين خصوصيت. نه، اينجور نيست. اين كلام محقق است و كلام محقق براى ما اعتبارى ندارد تفسيرش. هيچ كسى حتى صاحب معالم مى‏گويد تتبع كرديم ما كتب اخبار را، هيچ كسى اين روايت حسين ابن علاء را با اين خصوصيت نقل نكرده است. حتى در يك نسخه‏اى اين زيادت نيست. اين از خود محقق است و توجه كرديد تفسير محقق هم كه حجيتى ندارد، اخبار مطلق هستند. و هكذا مدارك و صاحب معالم كه خودش تفصيل داده است مابين ثوب و بدن، آنهم وجهى ندارد. چونكه صب عليه الماء، اغسله مرتين، اينها بودند. بدن و ثوب در هر دو غسل مرتين است، مراد از صب صب غسلى است ديروز عرض كردم. مثل صب الماء بر جسدى كه مسه الكلب. آن صب مراد است، غسل مرتين است. منتهى صاحب معالم و مدارك چونكه اخبار حسان را معتبر نمى‏دانند بدان جهت به اين روايات عمل نكردند و گفتيم روايت حسنه هم نيست، صحيحه است. و كان زاهدا، اين ثعلبة ابن ميمون رضوان الله عليه اينجور است كه و كان فقيها قاريا نحويا زاهدا، اين حسنه نيست، اين شهادت بر عدالت است كه بالاتر از ثقه در حديث است، بدين جهت در روايت حجت ميشود و ما به او اخذ مى‏كنيم.
ما كلام در مواردى مى‏ماند كه آن موارد بايد تنقيح بشود. يكى اين است كه اگر ثوب متنجس به بول را به آب قليل نشسته‏ايم، و به آب جارى هم نشستيم، اين ثوب متنجس به بول را در آب كر شسته‏ايم. حكمش چيست؟ يك دفعه كافيست يا دو دفعه لازم است؟ صحيحه محمد ابن مسلم گفت ان غسلته فى المركن فمرتين. و ان غسلته فى ماء جارى، فمره. ماء كرش باقى ماند. بعضى‏ها فرموده‏اند در ماء كر هم يك دفعه كافيست. كما اينكه در ماء جارى يك دفعه كافيست، در ماء كر هم يك دفعه كافيست. چرا؟ براى اينكه رواياتى در ماء حمام وارد شده است كه يكى از آن روايات صحيحه داود ابن صرحان است. در جلد اول باب هفتم روايت اولى، محمد ابن الحسن باسناده عن احمد بن محمد، يعنى ابن عيسى عن عبد الرحمن ابن ابى نجران عن داود ابن صرحان قال قلت لابى عبد الله عليه السلام ما تقول فى ماء الحمام، قال هو بمنزلة الماء الجارى. ماء حمام بمنزله ماء جاريست. يعنى حكمش حكم ماء جاريست. وقتى كه صحيحه محمد ابن مسلم گفت و ان غسلته فى ماء جارى فمره، يعنى ان غسلته فى ماء الكر. ماء حمام مى‏دانيد كه بنائش مدخليتى ندارد. ماء حمام همان ماء كر است كه در حياض صغار ميشود و متصل ميشود به خزينه كه ماء كر حساب ميشود. چونكه ماء خزينه اكرار است. اين غسلته فى ماء جارى فمره اين ان غسلته فى ماء جار كه كر هم از ماء جاريست، فمره ميشود. آنوقت مختص ميشود دو دفعه شستن به ماء القليل. كما اينكه بدن را شستن به ماء القليل دو دفعه لازم است، چونكه صب عليه الماء مرتين ماء قليل را مى‏گويد. و اما بدن را در كر بشورد يا در ماء جارى بشورد، خواهيم گفت كه مقتضى الاطلاقات كفايت غسلة مرتا است.
كلام اين است كه از اين موثقه داود ابن صرحان كه ماء الحمام به منزلة ماء الجارى ميشود اين را استفاده كرد كه ماء الكر همان ماء جاريست. اگر اين را استفاده كرديم معنايش اين ميشود كه ان غسلته فى الكر و الجارى فمره. اگر اين استفاده نشد و گفتيم اين استفاده نميشود از اين تنجيز كه خواهيم گفت استفاده نميشود. آنوقت ما بوديم و اين رواياتى كه خوانديم، لازمه‏اش اين است كه در كر هم بايد دو دفعه شست. چونكه امام عليه السلام در روايات فرمود اغسله مرتين. سألته عن البول يصيبه البول، قال اغسله مرتين. اغسله چه قليل باشد چه كثير باشد، چه جارى باشد. غايت الامر در جارى رفع يد كرديم به صحيحه محمد ابن مسلم. كه گفت يك دفعه كافيست. و اما در كر قرينه‏اى بر تقييد نداريم، اين مرتين ميشود.
كلام در اين مى‏ماند كه آيا ماء الحمام بمنزلة الجارى، اين تنزيل درست مى‏كند اين حرف را يا درست نمى‏كند؟