جلسه 345

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم‏
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 345
نام استاد: آيت الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1367 هجرى شمسى‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
بعد البناء بر اينكه بدن متنجس به بول شد، غسل مرتين لازم است. و ثوب اگر متنجس به بول شد غسل مرتين مطهر اوست. بحث در اين واقع ميشود. اين غسل مرتين كه مطهر هست آيا بعد ازالة العين است كه عين بول وقتى كه زايل شد بعد از او غسل مرتين بايد بشود. اگر بواسطه ازالة العين بواسطه صب الماء شد، آن صب از غسلتين حساب نميشود. بعد از ازالة العين از ثوب و جسد بايد دو دفعه شسته بشود. يا اينكه نه، اينجور نيست. معتبر است آن غسله‏اى كه مزيل للعين است آن هم از غسلتين حساب ميشود. قهرا اگر عين بول در ثوب و جسد هست، آن عين بايد با غسله اولى ازاله بشود كه قهرا غسله اولى مزيله ميشود و غسله ثانيه مطهره ميشود. كه در عبارت محقق هم بود. در ذيل روايت حسين ابن ابى العلاء. اينجور است؟ يا آنى است كه بعضى‏ها ملتزم شده‏اند كه ازالة العين اگر به مجموع غسلتين بشود او هم كافيست. ثوب و جسد بايد دو دفعه شسته بشود. چه ازالة العين به غسله اولى بشود. چه ازالة العين بمجموع غسلتين بشود.
و اما آن وجه اول كه ملتزم بشويم ازالة العين قبل از غسلتين بايد بشود. يعنى غسله‏اى كه مزيل للعين است او از غسلتين حساب نميشود. غسلتين بايد بعد از ازالة العين بوده باشد. اين قول وجهى ندارد و تاحال هم نفهميديم وجهش چيست. خلاف ظاهر الادله يعنى اطلاق الادله است. در ادله كه سؤال كرد از امام عليه السلام عن البول يصيب الجسد، امام فرمود صب عليه الماء مرتين. سؤال شد از امام عليه السلام عن الثوب يصيبه البول اغسله مرتين. تفصيل نداد كه عين بول قبلا خشكيده است يا زايل شده است به سبب آخر يا زايل نشده است. على الاطلاق فرمود دو دفعه بشور. بلكه در بعض الروايات قرينه است كه در حال غسل، عين موجود است. آن حسنه ابن ابى العلاء است. امام عليه السلام در آن روايت بعد از سؤال سائل كه عن الجسد يصيب البول امام عليه السلام فرمود صب عليه الماء مرتين و ان هو ماء، فرض اين است كه آن بولى كه اصابت به ثوب كرده است، او ماء است، يعنى بالفعل اگر موجود باشد ماء است كه ظاهرش هم اين است كه بالفعل موجود است. و انما آن بولى كه اصابت كرده است آب است صب عليه الماء مرتين. اين قول بر اينكه غسله مزيلة للعين از غسلتين حساب نميشود، اين حرف درستى نيست، وجهى ندارد. اطلاق روايات اين احتمال را دفع مى‏كند، خصوصا آنكه در روايت حسين ابن ابى العلاء ظاهرش اين است كه بول بالفعل موجود است.
و اما اينكه بايد به غسله اولى ازالة العين بشود. اگر بمجموع الغسلتين ازاله بشود اين كافى نيست. در تقريب اين اينجور فرموده‏اند. فرموده‏اند بر اينكه بول وقتى كه به جسد يا ثوب اصابت كرد، آن اصابت او كه موجب ميشود بول در ثوب و بدن موجود بوده باشد، او موجب شد بر اينكه غسل مرتين بشود، دو دفعه شسته بشود. اگر ما با مره اولى شستيم ثوب را. و لكن تمام بول نرفت از ثوب يا جسد. اگر عين نرفت و فرضا باقى ماند، ولو مقدارش رفته است ولكن مقدارش باقيست، باز همان شيئى كه وجود البول است، همان وجود البولى كه عند الاصابه موجب غسلتين بود، همان موجب غسلتين الان موجود است. آن وجود البول فى الثوب فعلا هم موجود است. چونكه عرفا مابين وجود البول حدوثا در
ثوب، يا وجود البول بقائا، به حسب ارتكاض فرقى نيست. بول است كه موجب شده است اين را دو دفعه بايد شست. همان بولى كه عند الاصابه موجب بود ثوب را دو دفعه شست، همان بول باقيست. بدان جهت الان هم بايد دو دفعه شست. نتيجه‏اش اين ميشود الان آن غسله‏اى كه شده است و مزيل عين نبود تماما، او غسلتين حساب نميشود. آن عين بايد به غسله اولى از بين برود. و الا اگر به غسله اولى از بين نرود، آنى كه موجب بود للغسلتين او بالفعل موجود است. اينجور استدلال و تقدير فرموده‏اند. ولكن اين استدلال درست نيست. چرا؟ بعله، همينجور است، ما بين وجود البول در ثوب و جسد حدوثا و مابين وجود البول در ثوب و جسد بقائا فرقى نيست. فرض كنيد ثوبى اصابت كرده است بول را يك هفته قبل، هنوز نشسته‏ايم. آن بول باقيست. الان بود بول در ثوب با آن بود حال سابق هيچ فرقى نيست، خصوصا كه تر هم بوده باشد، هوا سرد است، نخشكيده، پيچيده بودند ثوب را بهم، همينجور تر موجود است، ترى بول، رطوبت بول، فرقى نيست. به حسب الارتكاض هم احتمال الفرق نيست. و لكن يك چيز فرق دارد. و آن فرق اينست كه بول در ثوب بوده باشد مجردا و يا اينكه بول در ثوب بوده باشد ممتزجا. فرق در اينهاست احتمال الفرق. اگر فرض كنيد يك كاسه آبى بود، تويش دو قطره بول افتاد يا نيم استكان بول افتاد كه ممتزج با آب شد. اين كاسه را يك كسى برگرداند روى ثوبى كه ثوب هم ثوب كلفتى بود، برگرداند روى او. اين شد متنجس ديگر. يك كسى هم ثوبى مثل همين ثوب را دو قطره بول رويش انداخت، بول مجرد. كه هر دو ثوبندها، توجه كرديد. حكم اينها چيه؟ آن اولى را كه يك كاسه تويش دو قطره يا سه قطره يا نيم استكان به آب مخلوط بود او را يك دفعه شستى كافيست. چرا؟ چونكه بول مجرد اصابت نكرده است، بول ممتزج با آب اصابت كرده. بولى كه مستهلك بود در آب. و اما آن يكى كه بول خالص، او را بايد دو دفعه شست. اينجا هم همينجور است. وقتى كه غسله اولى مزيل عين نشد، عين باقى ماند، بعله عين بول باقيست، و لكن ممتزجا بالغساله. ممتزجا به آب، به آبى كه از غسله اولى در ثوب باقى مانده است. بدان جهت نه، اين را يك دفعه بشورى كافيست.
اگر ما بوديم و اطلاق غسلتين بود و قرائنى نبود آن قرائنى كه خواهيم گفت، فقط دليل ما منحصر به اين بود كه بولى كه اصابت كرده بود الان هم از آن بول باقيست. خوب باقى باشد، چرا دو دفعه بشوريم؟! اين ممتزج بالماء است، بعد از غسله اولى. اين را يك دفعه شستى كافيست. پس اين دليل تمام نيست. دليل در ما نحن فيه دو تا وجه است. يك دليلش را سابقا گفتيم. سابقا گفتيم ظاهر دليل كه مى‏گويد غسل تكرار بشود، ظاهرش اين است. در آن مواردى كه طبيعى الغسل كافيست در تطهير ثوب من النجاسه يا در تطهير شى‏ء آخرى من النجاسه، من ساير النجاسات، آن طبيعى الغسلى كه كافيست در تطهير الثوب من ساير النجاسات، آن طبيعى بايد تكرار بشود و مرتين بشود. خوب مفروض اين است بر اينكه آن طبيعى الغسلى كه معتبر است در تطهير الثوب من ساير النجاسات، آن غسلى است كه مزيل عين باشد، بايد عين را ازاله بكند. او بايد تكرار بشود. قهرا تكرار او به اين ميشود كه غسله مزيل للعين منحصر ميشود به غسله اولى. چونكه دومى بايد تكرار غسل اول بوده باشد. آن تكرار غسلى بوده باشد كه در ساير موارد به مجردها مطهر بود، مطهر شى‏ء را. اين همين وجه بود.
وجه ثانى هم امروز علاوه مى‏كنيم. و آن وجه ثانى اينست، اگر ازالة العين بمجموع الغسلتين كافى بوده باشد كما اينكه بعضى‏ها گفته‏اند، در اينصورت تحديد حساب نميشود در تطهير به مرتين. تحديد شده است تطهير ثوب متنجس به بول به غسل بمرتين. كه شارع تحديد حساب نميشود اين. مناسب اين بود كه تحديد كند كه ثوب را بشور تا عين زايل بشود. اينجور ميشود ديگر. مثل چه ميشود؟ مثل آن روايتى ميشود كه در استنجاء وارد است. از امام عليه السلام سؤال كرد يابن رسول الله هل للاستنجاء حد. براى استنجائى كه هست حدى هست يا نه؟ امام عليه السلام در جواب فرمود لا حتى ينقى ما سمته. حتى آن عينى كه در آن موضع هست او از بين برود. خوب اگر بنا بود غسلتين مزيل للعين بوده باشند هر دو تا ملاك ازالة العين ميشود. پس معلوم ميشود اين غسلتينى كه هست در ما نحن فيه تكرار آن غسله‏اى است كه اگر تنها بود در ساير الموارد، ثوب را پاك مى‏كرد. و على هذا الاساس نه غسلتين بعد ازالة العين معتبر است نه آن ازالة العينى معتبر است كه بمجموع الغسلتين بشود. آنجا در صحيحه عبد الله ابن مغيره بود عن الحسن عليه السلام قلت ان للاستنجاء حد قال لا حتى ينقى ما سمته. آن عين زايل بشود. اگر در ما نحن فيه هم غرض ازالة العين بمجموع الغسلتين بود اين حد نميشد. على هذا الاساس لا اشكال بر اينكه بايد عين زايل بشود اگر موجود است در ثوب على تقدير وجود عين در ثوب يا در جسد بايد به غسله اولى ازاله بشود تا تكرار آن غسله حساب بشود، آن غسله مرتين بوده باشد. هذا در اين جهت.
امر آخرى كه در ما نحن فيه بايد بحث كنيم آن امر اينست كه آيا اين حكم مختص به جسد الانسان و ثوب است يعنى در جسد الانسان است كه اگر بول اصابت كرد او را بايد دو دفعه شست و در ثوب است آنى كه يطلق عليه عرفا الثوب. آنى كه عرفا به او ثوب گفته ميشود اوست اگر متنجس به بول شد لابد من الغسل مرتين. و اما ساير الاشياء زمين، بچه در روى زمين بول كرده است، زمين كه جسد نيست. ثوب هم نيست. آنجا صب عليه الماء مرتين نه، معتبر نيست. آب قليل را يك دفعه هم بريزى، به نحوى كه غسل حساب بشودها، صب به نحوى كه غسل حساب بشود جارى على الموضع النجس بشود، به يك دفعه پاك ميشود.
يا فرض كنيد فرش است، فرش را ثوب نمى‏گويند، فراش را ثوب نمى‏گويند. در فراش اگر بول به او اصابت كرد دو دفعه شستن لازم نيست. غسل مرتا كافيست. چرا غسل دو دفعه معتبر نيست؟ چونكه غسل دو دفعه در ثوب است. و در جسد است. كلام اين است. آيا از جسدى كه قابل به عسر نيست تعدى به ساير اشياء ميشود مثل الارض. و غير الارض كه آنجاها هم بايد دو دفعه به آب قليل، با آب قليل اگر متنجس به بول شد دو دفعه آب قليل ريخت؟ يا از ثوب متعدى ميشود، تعدى ميشود به هر چيزى كه قابل عسر است مثل الثوب، متنجس شد دو دفعه ريخته ميشود. و به تعبير آخر. چه جورى كه از امام عليه السلام راوى سؤال كرد بر اينكه عن الثوب يصيبه البول، امام فرمود اغسله مرتين چه جورى كه از اين استفاده كرديم كه بول منجس است، بول آدمى نجس است و منجس. چه جورى كه از اين ثوب تعدى به ساير الاشياء كرديم و گفتيم ساير الاشياء هم بول اگر اصابت كرد نجس ميشود مثل الثوب. چه جورى كه از ثوب و بدن به ساير الاشياء در تنجس تعدى كرديم گفتيم آنها هم به اصابت البول نجس ميشود، در كيفيت تطهير هم به ساير الاشياء همينجور تعدى مى‏كنيم. مى‏گوئيم چيزى كه مثل ثوب قابل عسر بوده باشد، دو دفعه شسته بشود. و آن چيزى كه مثل الجسد بوده باشد قابل العسر نباشد، دو دفعه به او صب الماء بشود. تعدى مى‏شود يا تعدى نميشود؟ خوب از آن ما ذكرنا معلوم شد كه اين تعدى مشكل است. ولو بعضى‏ها فرموده‏اند كه تعدى نكردن و منحصر كردن اين حكم را به ثوب و بدن و به ساير الاشياء تعدى نكردن، خلاف المقطوع است. انسان نمى‏تواند احتمالش را بدهد، هيچ فرقى نيست. ولو اينها اينجور فرموده‏اند، ولكن مشكل است. چرا؟ براى اينكه ما گفتيم مابين خوب ثوب و بدن فرق است. ديروز گفتيم. گفتيم ثوب را اگر متنجس به بول است در كر هم بايد دو دفعه شست. و اگر بدن را در كر شستى، نه، يك دفعه كافيست كه امروز هم روايتش را مى‏خوانيم. ما مابين ثوب و بدن فرق گذاشتيم به مقتضى الادله. چه جور مى‏توانيم تعدى بكنيم مابين ثوب و زيلو فرق نگذاريم و مابين جسد و زمين فرق نگذاريم، بگوئيم فرقى نيست. اين را از كجا مى‏توانيم بگوئيم؟ بلكه مقتضاى صحيحة الحلبى اين است هر شيئى كه متنجس به ثوب شد او طبيعى الغسل مطهرش است. هر چيزى كه متنجس شد به بول الآدمى كه رضيع غير متغذى هم نيست‏ها، بول آدم حسابى است، هر چيزى كه متنجس شد به بول آدمى طبيعى الغسل مطهر اوست. ما بوديم و اين صريحه مى‏گفتيم همه چيز يكسان است، ثوب و جسد هم همينجور است. فقط در ثوب و جسد رفع يد مى‏كنيم از اين صحيحه. چونكه اين ثوب و جسد رواياتى داشتند كه در جسد بماء قليل دو دفعه شسته ميشود و در ثوب هم كه متنجس به بول است، روايت داشتيم كه در غير ماء الجارى دو دفعه بايد شسته بشود. خوب اين صحيحه را تقييد مى‏كنيم، در ساير الموارد اخذ مى‏كنيم به اين صحيحه. اين صحيحه حلبى روايت دومى است در باب سوم از ابواب النجاسات. كلينى مى‏گويد و عن على ابن ابراهيم، كلينى نقل مى‏كند از على ابن ابراهيم، عن ابيه عن ابن ابى عمير عن حماد عن الحلبى سألته عن بول الصبى. سؤال كردم از بول الصبى. قال تصب عليه الماء. به او آب ريخته ميشود، با اين فعلا كارى نداريم با اين صدرش. اگر صبى خورد، آدم حسابى شد ديگر، ملاك آن بول آدم حسابى بود، اين است كه متغذى بشود، ديگر طعام خور باشد. فان اكل فاغسله بالماء غسلا. بشور آن را با آب شستنى. امام عليه السلام در اين روايت سؤال نكرد جسد بود بول صبى افتاده است، ثوب بود، فرش بود، زمين بود، تخت بود، كتاب بود، هيچ استفسارى نفرمود، مطلق چيزى كه بول كسى كه طعام خور است كه بولش بول آدمى نجس حساب ميشود، به هر چه اصابت كرد، او را به آب بشور. كه مطهرش ارشاد است بر اينكه مطهرش غسل بالماء است. اين همه چيز را مى‏گيرد، حتى جسد را در آب كر يك دفعه شستى، غسلته بالماء غسلا. همين صدق مى‏كند ديگر، اطلاق ديروزى كه مى‏گفتيم اين است. و هكذا هر چيزى فراش را، فراش را فرض بفرمائيد صبى متغذى يا آدم حسابى مريض بود، بول كرد در فراشش. اغسله بالماء غسلا. شستن كافيست. دو دفعه لازم نيست. بدان جهت اين صحيحه مقتضايش اين است كه در مطهريت غسل طبيعى الغسل كافيست. در ثوب و جسد، در جسد بالماء القليل، در ثوب به غير ماء الجارى، اگر غسل شد دو دفعه معتبر است. اما ساير متنجسات بالبول هر متنجسى بوده باشد تحت اين اطلاق باقيست. سألته عن بول الصبى قال تصب عليه الماء. يعنى آنى كه نجس شده به او آب ريخته ميشود هر چيز بوده باشد. فان كان قد اكل فاغسله بالماء. آنى كه بول صبى متغذى كه آدم حسابى شده است، بولش نجس است، او اغسله بالماء به واسطه ماء او را بشور.
پس على هذا الاساس ما رفع يد كردن بر اينكه به مجرد اينكه احتمال فرق مابين ثوب و جسد و ساير اشياء نيست، چرا نيست؟ بعد از اينكه مابين ثوب و جسد خودش فرق شد چه جور مابين اينها و مابين ساير المتنجسات فرق نميشود. مضافا بر اينكه صحيحه على ابن جعفر را آن روز خوانديم براى شما. صحيحه على ابن جعفر دلالت مى‏كرد بر اينكه فراشى كه متنجس به بول شده است، شستن مطهر اوست. همينكه يك دفعه شستى پاك ميشود. آن صحيحه على ابن جعفر اينجور بود. كه روايت سومى بود در باب پنجم از ابواب نجاسات. عبد الله جعفر فى قرب الاسناد عن عبد الله ابن الحسن عن جده عن على ابن جعفر عن اخيه عن موسى ابن جعفر، اين روايت اين سندش ضعيف است، عبد الله ابن الحسن دارد، و لكن رواه على ابن جعفر فى كتابه، صاحب وسائل اين كتاب را از كتاب على ابن جعفر هم نقل كرده است. سندش به كتاب او صحيح است كما ذكرنا مرارا. قال سألته عن الفراش يكون كثير الصوف فيصيبه البول. كيف يغسل. قال يغسل الظاهر. ظاهر او شسته ميشود به آن بيانى كه آن روز گفتم. ثم يصب عليه الماء فى المكان الذى اصاب به البول حتى يخرج من جانب الفراش الآخر. حتى اينكه از آب از جانب آخر فراش خارج بشود كه استشهاد مى‏كرديم اصلا معتبر نيست. همان جريان الماء كافيست در صدق الغسل. اين ندارد بر اينكه صب عليه الماء مرتين، ندارد اين را. اين ظاهرش اين است كه به همان صب پاك ميشود. على هذا الاساس در اين جهت هم حكم ظاهر است. كه تعدى نميشود به ساير متنجسات، حكم مختص به ثوب و جسد است.
امر ديگرى كه در مقام باقى مى‏ماند او را بايد متذكر بشويم، يعنى در حقيقت دو امر است. امر اول اين است كه كسى صب مرتين نمى‏كند در آن جسدى كه متنجس به بول است. اين به اندازه مرتين آب مى‏ريزد. يعنى وقتى كه بول در جسد بود، آب را ريخت ازاله شد، باز همين را يك پنج دقيقه طول مى‏دهد اين آب ريختن را كه ديگر، دو جور است‏ها، مثلا فرض كنيد هر صب المائى اگر يك دقيقه طول بكشد، دو دقيقه پشت سر هم آب مى‏ريزد، در وسط قطع نمى‏كند.
يا اينكه نه، قسم ثانيش. يك دقيقه آب مى‏ريزد كه بعد يك دقيقه رفع يد مى‏كرد، دقيقه ثالثه باز مى‏ريخت. سه دقيقه آب مى‏ريزد. عوض آنكه قطع آب را نريزد، آب مى‏ريزد. آيا اين صب واحد مستمر يا غسل واحد مستمر آيا اين كافيست؟ بعضى‏ها گفته‏اند اين كافيست. چرا؟ چونكه آب ريختن از آب نريختن كه بهتر است. چونكه آن وقتى كه يك دقيقه در وسط آب نمى‏ريزد، آفتابه را لوله‏اش را برگرداند آب نمى‏ريزد. آن در آن فتره‏اى كه آب نمى‏ريزد اين فرض اين است كه آب مى‏ريزد در آن فتره. خوب آب ريختن كه از آب نريختن بهتر است. آب ريختن كه نجس نمى‏كند. اينها مى‏دانيد كه با اينها نميشود مطلب را اثبات كرد. نحن ابناء الدليل. ظاهر دليل اين است كه دو غسل بايد باشد. اغسله مرتين. صب عليه الماء مرتين بايد دو نحو بوده باشد، اينجور مطهر را اعتبار كرده است. و وقتى كه صب مستمر شد، صبه واحده حساب ميشود. ولو هر قدر طول بدهى. صبه واحده حساب ميشود مرتين نميشود، غسل مرتين صدق نمى‏كند، بدان جهت آنهم مطهر نيست. اين امر واضحى است.
امر اخيرى كه در مقام بايد بگوئيم و آن اينست آيا اينكه فرمود صب على الجسد الماء مرتين در اصابه بعد، اين مخرج البول را مى‏گيرد؟ يا مخرج البول در او صب واحد كافيست؟ يك دفعه آب ريختن كافيست. اين مال ساير الجسد است. غير مخرج البول است كه آنجاست كه اگر متنجس شد دو دفعه آب ريخت. توجه كرديد آنجا بوده باشد، نه، آنجا يك دفعه كافيست. اين روايات نمى‏گيرد او را. همان روايتى كه الان صحيحه حلبى كه خوانديم اغسله بماء غسلا او مخرج البول را مى‏گيرد، اين روايات او را نمى‏گيرد. خوب آنجا يك كسى بگويد چه فرق است، آنهم جسد است، اينهم جسد است، با اينها نميشود ما فكر درست كنيم، مقتضاى ادله...
اين روايات مخرج البول را نمى‏گيرد. چونكه اين روايات ظاهرش اين است كه عن البول يصيب الجسد، ظاهرش اين است كه اين امر اتفاقى است. بول ترشح كرده است، اصابت كرده است، بچه شاشيده است، اينجور است. روى اين حسابى كه هست حتى اگر بچه بول كرد اتفاقا آن بول هم رفت روى مخرج آن بول. اينجا صب عليه الماء مرتين. اين اصابه اتفاقى را مى‏گيرد اين روايات.
و اما آنجايى كه اصابه ضرورى است لضرورة الانسان الى البول كه مخرج نجس ميشود اين روايات از او فهميده نميشود. حكم او از اين روايات استفاده نميشود و آن اطلاق صحيحه حلبى هست مضافا بر اينكه در خود استنجاء من البول رواياتى داريم كه دلالت مى‏كند غسل مرتين كافيست. يكى از آن روايات صحيحه زراره است. صحيحه زراره در باب ششم از احكام الخلوه وارد است. كه صحيحه زراره است. روايت اولى است در باب نهم محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد عن حماد ابن عيسى عن حريز عن زراره عن ابى جعفر. چه صحيحه بابركتى است. لا صلاة الا بطهور، يعنى بطهارة. و يجزيك الى الاستنجاء ثلاثة احجار، در استنجاء يعنى تطهير موضع النجم كه موضع الغايط است، يجزيك من الاستنجاء ثلاثة احجار بذلك الحجرة سنة رسول الله صلى الله عليه و آله، و اما البول يعنى و اما مخرج ابول، چونكه اين مال مخرج النجم است ثلاثة احجار، و اما مخرج البول فلابد من غسله، بايد او را بشورى. نداشت كه فلابد من غسله مرتين، مطلق است. يكى اينست.
يكى هم اين روايتى است كه مى‏خوانم خدمتتان. روايت پنجمى است در باب 26 از باب احكام الخلوه. اين روايت سندش اين است، محمد ابن الحسن عن المفيد عن احمد بن محمد عن ابيه عن سعد ابن عبد الله. شيخ نقل مى‏كند، تمام سند را نقل كرده است، شيخ نقل مى‏كند از استادش شيخ مفيد. شيخ مفيد هم نقل مى‏كند اين روايت را از شيخ خودش، احمد بن محمد بن حسن بن الوليد. احمد بن محمد بن حسن بن الوليد هم نقل مى‏كند از پدرش، محمد ابن حسن وليد. محمد ابن حسن وليد هم نقل مى‏كند از شيخش كه از اصحاب سعد ابن عبد الله اشعرى بود. ديگر پدر محمد ابن حسن بن وليد. از آن سعد ابن عبد الله. اين احمد بن محمد بن حسن بن وليد سابقا اشكال مى‏كرديم، مى‏گفتيم توثيق ندارد. بعد گفتيم شخص معروفى است ثقه بودنش را اثبات كرديم. او را هم اگر كسى قبول نكند اشكال ندارد. چونكه للشيخ، شيخ اين روايت را از سعد ابن عبد الله نقل مى‏كند. للشيخ لجميع كتب سعد ابن عبد الله و رواياته طريق آخر است كه در فهرس نقل كرده است و آن طريق آخر صحيح است، بدان جهت به تبديل السند، روايت صحيحه است، اشكالى ندارد. تا اينجا صحيحه است. اين عن الهيثم بن سعد بن عبد الله هم نقل مى‏كند عن الهيثم بن ابى مسروق نهدى. اين هيثم ابن ابى مسروق نهدى توثيق ندارد، توثيق همينجورى داشته باشد ثقة، نه. نجاشى گفته است قريب الامر است. يعنى نزديك است كه از آن شبيه به اصحاب ما باشد. حمدوى مى‏گويد از على ابن حسن فضال پرسيدم بر اينكه، يا حمدوى خودش مى‏گويد. حمدوى مى‏گويد براى ابى مسروق يك ابنى هست كه لا هما فاضلان، هر دو فاضلان هستند، هر دو همان حسنه است ديگر، حسنه ميشود. هر دو مدح دارد. آنهم حمدوى از كسرى نقل مى‏كند. بدان جهت اين هيثم ابن ابى مسروق قريب الامر خودش نوعى عظمت هست. حسنه مى‏كند اين روايت را. مروة ابن عبيد هم كه هيثم ابن ابى مسروق از او نقل مى‏كند ثقه است، نجاشى توثيق كرده است عن غير نجاشى. عن نشيط ابن صالح. من تعجبم اين است كه صاحب الحدائق خيلى دقت دارد در سند الروايات. با وجود اينكه اخبارى است. و حال اينكه مهارت كامل دارد در سند اخبار. از اين روايت تعبير مى‏كند به روايت، تعبير به حسنه نمى‏كند. و حال اينكه اين روايت به حسب السند حسنه است. و بعضى‏ها هم كه در اين روايت خدشه كرده‏اند خدشه وجهى ندارد، چونكه آن احمد بن محمد تبديل سند دارد، هيثم ابن ابى مسروق هم مدح دارد. وجهى به مناقشه در سند نيست. بدان جهت دارد بر اينكه عن ابى عبد الله عليه السلام قال سألته كم يجزى من الماء فى الاستنجاء من البول. فقال مثل الماء على الحشفه. آن روى حشفه كه آنجا مثلا يك نقطه‏اى مى‏ماند، دو مقابل او اگر آب ريختى اين پاك ميشود. اين مراد مثلهاى حقيقى نيست. مراد مثلها، يعنى يك آب مختصرى، مرادش اين است، مراد امام عليه السلام اين است. چرا؟ جمعا مابين اين و مابين صحيحه‏اى كه الان خواندم، صحيحه زراره، فمخرج البول فلابد من غسله. غسل بايد صدق كند. بدان جهت به دو قطره از آن قطره كش را آب ريختى غسل صدق نمى‏كند. اين كنايه از اينست كه لازم نيست يك آفتابه آب را مصرف بكنى هدر بدهى. با نيم استكان آب انسان مى‏تواند خودش را تطهير كند. اين جمعش اين است چونكه روايات مثل آيات است. چه جورى كه در كتاب مجيد يفسر بعضها بعض كتاب تفسير مى‏كند، روايات ائمه هم، خودشون فرمودند، كلام ما هم همينجور است، بعضش بعضى را تفسير مى‏كنند. آنجا فرمود فلابد من غسله، كه بايد غسل محقق بشود. اين جمع مابين اين و مابين آن ميشود كه اين كنايه از ماء القليل است مجرد الغسل كافى ميشود.
بدان جهت در ما نحن فيه اين حكم مختص به جسد ميشود. ببينيد. اگر بول از خارج به مخرج البول برسد كه بچه را گرفته بود فلان كار را كرد يك رطوبتى رسيد به آنجا، او دو دفعه بايد شسته بشود آنجا. عن البول يصيب الجسد. مى‏گيرد آن اتفاقى است. و اما در جايى كه مخرج متنجس بشود بواسطه بول كردن، او يك دفعه كافيست. كلام تفصيلش هم در باب استنجاء است، انشاء الله مى‏آيد.
بعد كلام واقع ميشود در اين مسئله‏اى كه ايشان عنوان مى‏فرمايد، ما هم عنوان بكنيم بماند، ملاحظه بكنيد ادله را. مى‏گويد هذا كله كه غسل مرتين و صب مرتين بود در بول غير رضيع بود. رضيع كه و اما الرضيع الغير المغذى، كه طعام خور نيست، در تطهير ثوب و بدن يا ساير الاشياء از بول او، يكفى الصب مرتا، صب مرتا كافيست، و الاحوط مرتان. احوط اين است كه دو مره باشد.