جلسه 511

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:511 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 20/8/1369
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در حالات الوضو بود. سيّد قدّس الله سرّه مى‏فرمايد قد يجب الوضو بالنذر و اليمين و العهد. معلوم باشد كه اگر ما گفتيم بر اينكه نفس الوضو نفس و نفس الغسل و نفس التيمم كسى كه فاقد ماء است، نفس اينها طهارات هستند. على ماستفضنا من الروايات. آنى كه خداوند او را دوست دارد كه كون و شخص على طهر، يعنى كون الشخص على وضوء. كون الشخص على غسل در صورتى كه جنب باشد يا كون الشخص على تيمم، اگر فاقد الماء بوده باشد كه طهر خود وضو و غسل و تيمم است. كسى اگر نذر بكند وضو را كه عند الحدث، عند موجبات الوضو، وضو بگيرد نفس الوضو را نذر بكند، وضو وجوب نفسى پيدا مى‏كند به عنوان وفاء بالنذر. وجوب، وجوب نفسى است و اما اگر گفتيم نه، كما اينكه ظاهر كلام صاحب العروه و ديگران بود. آنى كه محبوب خداوند است و هو الكون الشخص على طهر، اين مسبب از وضو است. يعنى وجود آخرى است، و حالتى است براى نفس انسان كه اين حالت حادث مى‏شود عند توض‏ء من البول او الغايط او غيرها من الاحداث. اگر اين را گفتيم كسى اگر ذات الوضو را نذر بكند كه من اتيان بكنم اين متعلق النذر راجح نيست.
آنى كه راجح است او كون الشخص على طهر است. او راجح است. و اگر سبب او را نذر بكند آن سبب هم راجح مى‏شود. چونكه مسبب به وضو مى‏شود. و آن سبب ذات الوضو نبود. سبب ذات الوضو بود به نحو قربى. به نحو قربى حاصل بشود كه قربى غسل الغايت است. يعنى آن وضو مثلا للكون لطهاره اين وضو سببى است بر وجود مطلوب شارع. در متعلق النذر رجحان اين مقدار كافى است كه مقدمه سببى بوده باشد بر متعلق آن مطلوب شارع ولو متعلقى كه مطلوب شارع است. بدان جهت اين باشد نذر كند وضوء لطهاره را. والاّ ذات الوضو را نذر بكند، ذات الغسلتين و مسحتين و مسح الرأس و الرجلين، ذات الوضو را قصد بكند، ذات الوضوئى كه هست مطلوب شارع نيست. آن وضوئى مطلوب شارع است كه آن وضو به معنى طهر است. كون الشخص على طهر، معناى آن مسبب مطلوب شارع است. اگر گفتيم طهر خود وضو است، خود محبوب را نذر كرده است، واجب نفسى مى‏شود. و اما اگر گفتيم محبوب طهر است كه مسبب از وضو است اين بايد نذر كند يا كون على الطهر را يا وضو به قصد كون لطهر را، يا غايت ديگر را، فرق نمى‏كند. وضو لصلات را بايد نذر كند كه آن وضوء مطلوب شارع بشود ولو به جهت اينكه سبب كون لطهاره است. يا قيد صلاة است، شرط صلاة است و توسل به صلاة را كه قصد كرده است، وضو به نحو قصد قربى واقع شده است، نذر شده است. اينكه ايشان مى‏فرمايد ذات الوضو، مستحب مى‏شود و مستحبش هم نفسى است اين با آن مسلك طهر عين الوضو است، با او مى‏سازد.
سؤال؟... كلام اين است كه نذر كرده است عند الحدث وضو بگيرد. نذر اين است در آن وجوهات واجبه بحث مى‏كنيم كه ذات الوضو را نذر كرده است عند الحدث، اگر گفتيم ذات الوضو طهر است نذرش منعقد مى‏شود. و اما اگر گفتيم ذات الوضو طهر نيست بايد قصد غايتى از غايات را بكند در نذرش و بگويد لالله على ان اتوض للكون على الطهاره، ان اتوض عند لصلاة، بايد اينجور نذر بكند و اما ذات الوضو را، ذات الوضو مطلوب شارع نيست. ولكن بنا بر
استحباب نفسى ذات الوضو مطلوب شارع است، مثل مطلوبت ذات الصوم، در اتيانش بايد قصد قربت بشود صوم ولكن ذات الصوم مطلوب شارع است. اينجا هم ذات الوضو مطلوب شارع است نذر كرده است و واجب نفسى مى‏شود. اين را سابقا هم گفتيم. يك بحثى هست در ما نحن فيه دقت مى‏خواهد اين بحث كه به اطراف مسئله انسان محيط بشود و ببيند چه بگويد و بايد چه فكر كند.
آن مسئله اين اين مسئله‏اى است كه ايشان متعرض مى‏شود. مى‏فرمايد ربما وضو وجوه پيدا مى‏كند، چرا به جهت اينكه مسح كتاب القرآن براى مكلف واجب مى‏شود. چونكه مسح كتابت قرآن براى مكلف واجب مى‏شود و مسح كتابت هم كه بدون وضو نمى‏شود مسح وضو واجب مى‏شود لوجوب مسح كتابت القرآن. ظاهر عبارت اين است كه وضو، وجوب قيدى پيدا مى‏كند. واجب نفسى مسح كتابت القرآن است، و اين مقدمه‏اش هم چونكه وضو است، وجوبش، وجوب غيرى مى‏شود. كى مسّ كتابت قرآن واجب مى‏شود؟ مى‏فرمايد كما اينكه مكلف نذر كند مسّ كتابت القرآن را. مكلف نذر كند كه من هر روز صبح كه از خانه بيرون مى‏خواهم بياييم لالله على، كل صباحى كه اخرج من بيتى ان اقبل كتاب المجيد. (مراد از كتاب المجيد، خطوطش است) خود خطوط كتاب مجيد را مسّ بكنم. اين نذرش هم منعقد مى‏شود. اشكالى ندارد. خود اين معنا تبرك و تعظيم قرآن است و تبرك شخص بالقرآن است، خودش راجح است شخصا مثل تقبيل ضرايح، يا آن اولياء را كه تقبيل مى‏شود، چه جور آن تبرك است و تعظيم شائن است و راجح است، تقبيل قرآن هم تعظيم قرآن است. نذر كرده است لالله على عن اخرج من بيتى كل يوم مقوم للكتاب المجيد. خوب اين نذرش منعقد مى‏شود، مسّ واجب مى‏شود. وقتى كه مسّ واجب شد آن وقت مقدمه‏اش وضو است بايد عند الخروج او البيت محدث باشد وضو بگيرد تا تقبيل كند قرآن را، وضو وجوب قيدى پيدا مى‏كند. بعد مى‏فرمايد موارد ديگر هم هست كه مسّ كتابت قرآن واجب مى‏شود. آنجايى كه قرآن بيافتد در مكانى، ديگر اسم نمى‏برد تعظيما للقرآن كه بايد از آنجا خارج بشود قرآن. فرض كنيد قرآن جيب بغلى‏اش بود، نشسته بود براى تخلى افتاد اين قرآن از جبش. ارواقش هم همين جور ريخت روى نجاست. اين را بايد اخراج بكند. اخراج بواسطه مسّ مى‏شود. اين اخراج، اخراج مسىّ است. چونكه اوراق افتاده‏اند بايد دست بگذارد و اوراق دست مى‏گذارد، در حال تخلى هم كه محدث است. در اين صورت وضو واجب مى‏شود كه وضو واجب است وضو بگيرد، وضو كه گرفت او را اخراج كند. يا قرآن را درآورد ديد كه آلوده شده است، واجب است تطهير بكند. كسى ديگر وضو گرفت درآورد يا فرض كنيد آورده‏اند بدون اينكه موقوف باشد به دست زدن. با يك انبرى درآوردند، ولكن الان مى‏خواهند تطهير كنند. تطهيرش به اين مى‏شود كه مسّ كند اوراق را چونكه آلوده به نجاست است، دست بايد بزند. وضو واجب مى‏شود به وجوب غيرى، چونكه مسّ كتابت قرآن واجب شده است، وضو وجوب غيرى پيدا مى‏كند للمقدمه. اين را نسبت به عروه مى‏دهند. صاحب العروه مى‏فرمايد ظاهر عبارتش اين است، وضو در موارد مسّ واجب، وجوب غيرى پيدا مى‏كند و اگر كسى در باب وجوب مقدمه گفت ملازمه است ما بين ايجاب ذى المقدمه و وجوب شرعى مقدمه اين وضو، وجوب غيرى پيدا مى‏كند در اين موارد. مرحوم حكيم قدس الله سره بر اين مطلب صاحب العروه اشكال دارد. يك اشكال در آن نذر مسّ كتابت القرآن كرده است كه كسى نذر كند مسّ كتابت القرآن را او، واجب نفسى مى‏شود وضو، مقدمه‏اش است. آن واجب مى‏شود. يك اشكالى آنجا دارد كه مسّ كتابت القرآن نذرش صحيح نيست، چونكه رجحانيت ندارد. دليلى نداريم كه در متعلق النذر، بايد متعلق نذر راجح بشود. مسّ كتابت القرآن دليل نداريم بر رجحانيتش. به آن نحوى كه عرض كردم مسّ كتابت القرآن در مواردى كه به او عنوان تعظيم منطبق بشود، تعظيم قرآن و تبرك بالقرآن صدق بكند، مثل اينكه دستش را مى‏زند به آيات قرآنى به صورت و بدنش مى‏ماند كه اينها زير خاك خواهد ماند. بگذارد متبرك بشود بلكه اينها نجات پيدا بكند، اين خودش يك امرى است مرغوب است، تعظيم و تبرك به قرآن است، نذرش هم‏
نعقد مى‏شود.
مسّ در بعضى موارد كه عنوان تعظيم و تكريم و تبرك به قرآن به او منطبق نشود، رجحانيتى ندارد، اين عنوان بايد منطبق بشود. اين اشكالش خوب، اين كلام عمده نيست. آنى كه مى‏گفتم اين فرمايش ايشان است، اشكال دومى‏اشان در مقام است. ايشان مى‏فرمايد اگر ما گفتيم در باب مقدمه واجب ملازمه هست ما بين ايجاب شارع ذى المقدمه را و ايجاب مولا ذى المقدمه را و ايجاب آن مولا مقدمه آن ذى المقدمه را كه يكى وجوب نفسى مى‏شود ديگرى هم وجوب غيرى مى‏شود مقدمه. اگر اين را هم گفتيم در ما نحن فيه اگر مسّ كتابت قرآن وجوب نفسى پيدا كرد كه فرض اين است از اشكال اولى صرف نظر شد. مسّ واجب نفسى شد، يا اينكه وقتى كه مسّ واجب شرعى شد و ما گفتيم ملازمه است ما بين ايجاب ذى المقدمه و ايجاب مقدمه در ما نحن فيه وضو واجب نمى‏شود. چرا؟ براى اينكه وضو مقدمه مسّ كتابت القران نيست. آنى كه در آن بحث گفته شده است، اين است كه چيزى كه مقدمه واجب بوده باشد، وجوب غيرى به او متعلق مى‏شود. مقدمه واجب مى‏دانيد ملاكش چيست؟ ملاكش اين است كه واجب، واجب نفسى فعل مكلف بايد بشود. مقدمه هم فعل مكلف است كه آن فعل مكلف موقوف به اين فعل است. بدان جهت شارع و مولا وقتى كه آن ذى المقدمه كه يك فعل است، مثل الصلاة او را واجب كرد، مقدمه او را كه فعل آخر است او را هم واجب مى‏كند، مثل غسل، مثل الوضو. و اين كبرى در ما نحن فيه منطبق نيست، اين ملاك مقدميت در ما نحن فيه نيست. چرا؟ چونكه در ما نحن فيه متعلق الوجوب مسّ كتابت القرآن است. مسّ كتابت القرآن جوازش موقوف است به وضو گرفتن نه خودش. مسّ كتابت القرآن خودش موقوف به وضو گرفتن نيست، جوازش كه حرام نباشد و مسّ جايز بشود او موقوف به وضو است. وضو مقدمه حكم شارع است. يعنى وضو اگر انسان گرفت ديگر آن حكم شارع به جواز مى‏آيد. اين مربوط به بحث مقدمه واجب نيست. مقدمه واجب در جايى است كه ذى المقدمه فعل خود مكلف بوده باشد. چونكه آن ذى المقدمه واجب شده است، مقدمه‏اش هم واجب مى‏شود. در ما نحن فيه مسّ موقوف به وضو نيست. جواز المسّ موقوف به وجوه است. وقتى كه جواز المسّ موقوف به وضو شد اين ربطى به باب مقدمه واجب ندارد. اين مقدمه حكم شارع است. اينجا ولو گفتيم ما بين ايجاب ذى المقدمه و ايجاب مقدمه تلازم هست، اينجا جايش نيست. بعله كسى كه كتابت مسّ قرآن مى‏كند بايد وضو بگيرد. اين بايد حكم عقل است، ربطى به حكم شرعى ندارد. ربطى به وجوب غيرى ندارد. اين حكم عقل است، جمعا بين الغرضين. عقل مى‏گويد چونكه شارع يك غرضى دارد كه اين مصحف از اين مكان در آورده بشود يا پاك بشود يك غرض اينجور دارد، غرض ملزم، يك غرضى هم دارد بر اينكه مسّ كتابت القرآن محدثا نشود. مسّ كتابت القرآن محدثا حرام است ديگر. بنا بر آن فرض داريم بحث مى‏كنيم. عقل مى‏گويد جمعا بين الغرضين دو كار را بايد بكنيم، اول بايد وضو بگيرى، بعد اين را دربياورى از اينجا. يا اول بايد وضو بگيرى بعد قرآن را تطهير كنى. اين حاكم به اين عقل است. وقتى كه عقل شد نتيجه چه مى‏شود؟
حاكم به اين در ما نحن فيه جمع بين الغرضين عقل است، مثل ساير موارد تزاحم. عقل مى‏گويد بر اينكه در ساير مواردى كه دو تكليف است، مثل اينكه فرض كنيد يك شخصى هست، در خانه‏اش مثلا يك شخصى غرق دارد مى‏شود. در اين صورت آن شخص هم در خانه‏اش، يك تكليف عبارت از اين است كه به بيوت از غير ابوابشان وارد شدن جايز نيست. خوب عقل مى‏گويد كه در را بزن، او در را باز كند، از در وارد بشود. جمع بين الغرضين بشود. اين حكم العقل است. جمع بين الغرضين، جمع بين التكليفين در انتصال اين را اقتضا مى‏كند. از اين چه نتيجه گرفته است؟ اينها خيلى مهم نيست، وجوب غيرى دارد يا وجوب غيرى ندارد، عقل مى‏گويد، اينها مهم نيست. اثر اين بحث چيست؟ اثرش عبارت از اين است، اگر ما در باب وضو گفتيم كه وضو خودش طهر نيست. خودش طهارت نيست. آن‏
وقتى كه با وضو قصد غايتى شد، يعنى قصد ذى المقدمه‏اى شد، آن وقت آن وضوئى كه هست، آن وقت صحيحا واقع مى‏شود. چونكه قصد تقرب در او معتبر است. وقتى كه قصد غايتى شد آن وقت قربيا موجود مى‏شود و وضو صحيح مى‏شود. چونكه بايد به نحو قربت اتيان كرد. اگر گفتيم خود وضو طهارت نيست، طهارت امر مسببى است و اين وضو آن وقت صحيح مى‏شود كه قصد غايتى بشود من كون لطهاره او غير ذالك، مسّ كتابت القرآن غايت نمى‏شود. نمى‏تواند متوض‏ء عند التوض‏ء قصد كند وضو مى‏گيرم تا كتابت قرآن را مسّ كنم. اين غايت نمى‏شود. چونكه ذى المقدمه كه نيست اين. غايت يعنى ذى المقدمه را قصد كردن. وضو مى‏گيرم نماز بخوانم، قصد غايت است. غايت واجبه. وضو مى‏گيرم كون لطهاره داشته باشم. غايت مستحبه. وضو مى‏گيرم طواف اتيان كنم، قصد غايت است. قصد قربت موجود مى‏شود. اگر گفتيم وضو خودش طهارت نيست و در صحتش معتبر است قصد غايت بشود، قصد مسّ كتابت قرآن غايت نمى‏شود. بدان جهت در ابتداء كلامش فرموده است فى كون مسّ كتابت القرآن غايتا للوضو اشكال. مسّ كتابت قرآن وضو بشود، يعنى ذى المقدمه بشود كه او قصد او بشود تا وضو صحيح بشود، اشكال است. چرا؟ سرّش را گفتم كه مسّ كتابت القرآنى كه هست، ذى المقدمه نيست در ما نحن فيه براى وضو. بلكه وضو آن جواز المسّ موقوف بر وضو است، نه خود مسّ. و وجوب قيدى سرايت نمى‏كند به خود وضو. چونكه وضو مقدمه مسّ كتابت نيست. بدان جهت وجوبش، وجوب عقلى مى‏شود. عقل مى‏گويد جمعا بين غرض الشارع اين كار را بكن بدان جهت اين را غايت نمى‏شود قرار داد. اين فرمايشى است كه حكيم فرموده است.
در مقابل اين فرمايش اينجور فرموده‏اند، فرموده‏اند كه نه فرق نمى‏كند در مقدمه واجب كه شيئى مقدمه بشود به ذات الواجب يا مقدمه بشود للواجب بما هو واجب كه وصف واجب بودن، مقدمه او بشود. فرقى نمى‏كند در باب مقدمه ملازمه ما بين مقدمه و ذى المقدمه. ما بين اينكه شيئى مقدمه ذات الواجب بشود يا مقدمه واجب بما هو واجب بشود. فرموده‏اند بر اينكه روى اين اساس است، در بحث مقدمه واجب گفته شده است كه فرقى نيست در تعلق وجوب غيرى ما بين اينكه مقدمه از قبيل مقدمات وجوديه باشد يا شرط الصحه بوده باشد. مقدمه وجود نيست، شرط الصحت است. مثل طهارت الصوم و البدن كه شرط صحت صلاة است. خوب در ما نحن فيه كه صلاة اوله التكبير و آخره التسليم است شرط صحت او طهارت است، يعنى تطهير ثوب و البدن است. ولكن اين شرايط شرعى، شرط ذات الواجب نيستند، شرط واجب ما هو واجب هستند. من هر چه تأمل كردم اين مطلب را به يك جايى برسانم، اين ظاهر مطلب كه نقل شده است، نتوانستم به جايى برسانم، خودتان مى‏توانيد برسانيد يا نرسانيد خودتان مى‏دانيد. چونكه در باب شرايط صحت آنها شرايط ذات واجب هستند. ذات الصلاتى كه هست متقيد است به وضو، متقيد است به طهارت الثوب و البدن، بدان جهت شما اگر نماز مستحبى هم اتيان كنيد بايد وضو داشته باشيد. ثوب و بدنتان بايد پاك باشد. وجوب مدخليتى ندارد. بدان جهت اگر كسى بگويد بر اينكه صلاة اسم است بر صحيح، كما اينكه مختار جماعت كثيره‏اى اين است مثل صاحب كفايه و غير اينها، بر آن اوله التكبير و الآخر التسليمى وضع شده است كه مكلف در حال اتيان ثوبش طاهر، بدنش طاهر، با وضو باشد يا با غسل باشد با تيممم بوده باشد، آن كسى كه صحيحى مى‏داند مى‏گويد فرقى نمى‏كند بر اينكه ما بين اجزاء و شرايط از دو جهت هم صحيحى هستند. از جهت عنوان قربان كل تقى محقق بشود. آنها شرايط واجب بما هو واجبٌ نيستند. شرايط بما هو واجب، يعنى شرايط وجوب. به شرايط وجوب كه وجوب غيرى سرايت نمى‏كند. به شرايط ذات واجب و به مقدمات ذات الواجب وجوب سرايت مى‏كند. بدان جهت اين حرف جايى نمى‏رسد. آن حرف هست.
سؤال؟ مفروض اين است كه مسّ واجب است. اصل اين فرمايشى كه ايشان در ما نحن فيه فرموده‏اند آقاى حكيم فرموده‏اند، قدس الله سره، درست آن اشكال ايشان هم درست معلوم نيست كه چه مى‏خواهند بگويند، درست توجه‏
كنيد، اصل مطلبى كه مى‏گفتم اينجا است. ايشان مى‏فرمايند بر اينكه در ما نحن فيه فرض كرديم كه مسّ واجب شده است به نذر. مسّ كتابت. خوب ناظر چه چيز را، كدام مسّ را نذر كرده است؟ خوب ناظر بايد نذر كند چيزى را كه راجح است. كدام مسّ راجح هستند؟ تا اين نذر كند اين را. آن مسّ در حال طهارت، او را نذر كرده است. نذر كرده است لالله على، هر وقتى كه، هر روز مى‏روم از خانه بيرون، مسّ كنم كتابت قرآن را تبركتا و تيمما بالقرآن المجيد. و مى‏داند بر اينكه و ملتفت هم هست كه آن مسى كه فرض ما در شخص ملتفت هم هست كه مسّ كتابت قرآن بدون وضو حرام است. زنها هم در خانه‏ها مى‏دانند كه مى‏گويند بچه دست نزن به خطوط قرآن، حرام است. نذر كرده است اينجور زنى شوهرش كه همين جور است لالله على، هر روز كه خارج مى‏شود مسّ كند. منظور اين كدام مسّ است؟ آن مسّى است كه در حال طهارت بوده باشد. يعنى مسّ متقيد بالطهارت است. او را نذر كرده است و شارع آنى را هم كه وجوب را روى آن برده است آن مسّ متقيد بالطهارت است. چه جور در باب ايجاب الصلاة شارع امر را برده است، روى آن صلاتى كه متقيّد بالطهارة است، اينجا هم اين شخص نذر كرده است، مسّ متقيّد بالطهاره را و شارع هم همين را كه منظورش است واجب كرده است. وضو چه مى‏شود يا حكيم؟ يا قدس الله سرك، وضو چه مى‏شود؟ وضو مقدمه وجوب مى‏شود. چه جور وضو مقدمه ذات الصلاة بود، اينجا هم وضو مقدمه ذات المنظور است. و منظور بما اينكه واجب شد وجوب شرعى از او و وجوب مولوى سرايت به مقدمه‏اش مى‏كند.
سؤال؟... چونكه مسّ كتابت القرآن بدون وضو حرام بود، انسان اگر وضو بگيرد جايز مى‏شود اين داعى شد كه نذر كند لالله على آن مسّ كتابت قرآن را كل صباح كه آن مس، مسّ جايز است. يعنى جايز بودن را قصد نكرده است. آن قصد تبركى متعلق است به آن مسّ جايز. مسّ جايز بعد الوضو است. او را نذر كرده است و شارع هم او را واجب كرده است، وضو مقدمه‏اش مى‏شود. در صلاة تقيد به وضو معنايش چيست؟ اين هم معنايش همين است. سؤال؟ نذر من براى خود مسّ است، آن مسّ خاص را. مسّ متقيد را، مسّ متقيد به وضو را من نذر كرده‏ام و شارع او را نذر مى‏كند. والاّ اگر بگويم كه من مسّ در حال حدث را نذر كرده‏ام، آن نذر باطل است. يا بگويد لالله على مسّ كنم كتاب را متطهررا او محدثا، نذر باطل است. نذر كرده است آنى را كه راجح است و نذر صحيح شده است و شارع هم آن را واجب كرده است. و اما در مواردى كه نذر نباشد در بين. مثل وجوب الاخراج باشد مثل تطهير باشد. اين موارد دو قسم است. طهارتا در اين موارد مسّ كتابت القرآنى كه هست ملازم با فعل واجب است. ولكن فعل واجب يك وجودى دارد و مسّ كتابت القرآن يك وجودى دارد. مثل چه چيز؟ مثل اخراجش از آن چاه نجاستى كه افتاده است. آنى كه واجب است بر مكلف اين است كه قرآن را از آنجا دربياورد. بدان جهت اگر انبر داشت با انبر مى‏گرفت درمى‏آورد آن هم همين جور بود. الان هم آن انبر را ندارد. نه انبر دارد، نه وضو دارد. هيچ كدام را ندارد. اما مى‏تواند وضو بگيرد. در ما نحن فيه اخراج ملازم با مسّ است. ايها الاصوليين تركيب انضمامى است. تركيب ما بين الحرام كه مسّ بلا وضو است و ما بين اتيان به واجب كه اخراج اين از آن بلّو است. تركيبش انضمامى است. يعنى دو تا وجود است. ولكن وجود واجب منفك نمى‏شود از اين مس. تركيب، تركيب انضمامى است. اين يك قسمش است.
يك قسمش اين است كه نه، تركيب اتحادى است. آن عنوانى كه متعلق وجوب است او وجودا عين مسّ است. مثل چه چيز؟ مثل اينكه قرآن اوراقش متلوس شده است به ازره. اگر من بخواهم اين را تطهير كنم، تطهيرش به ازالة العين است. سابقا گفتيم اگر متنجس آلوده بشود به عين نجس مادامى كه عين نجس نرفته است، غسل متحقق نمى‏شود. غسل اصلا صدق نمى‏كند. غسل معنايش اين است كه عين برود. خوب عين رفتن به چه مى‏شود؟ عين رفتن، ازاله عين با مسّ كردن اتحاد وجودى است. اين مسى كه مى‏كنم به يك اعتبار عين را مى‏برد، به يك اعتبارى كه هست مسّ كتابت است. اگر به آن قازورات نگاه كنم اين مسّ ازاله او است. به خود كتاب نگاه كنم به آن سطرهايش اين‏
مسّ كتابت است. مثل صلاة در دار غصبى. كه صلاة آن سجودى را كه در دار غصبى مى‏كنم، به سجودش نگاه كنم مقابل ركوع، سجود است، صلاة است. بما اينكه ملك الغير است و مالكش راضى نيست اين سجود غصب است. تركيب، تركيب اتحادى است. دو تا وجود نيست. وقتى كه تركيب، تركيب اتحادى شد، يا حكيم، در موارد تركيب اتحادى خودتان مى‏گوييد كه شارع مقيد مى‏كند. بنا بر مسلك امتناء اجتماع امر و نهى. امتناء و اجتماع امر و نهى وقتى كه مقيد شد صلاة را مقيد مى‏كند به اينكه در دار غصبى نباشد. يا سجودش در دار غصبى نباشد. خود شارع، چونكه دو تا حكم را نمى‏تواند جعل كند. امر را مطلق جعل كند كه تطهير قرآن بكند، نماز بخوان ولو در دار غصبى. غصب نكن ولو به نماز خواندن، نمى‏شود دو تا اطلاق را حفظ كرد. بنا بر مسلك امتنائى كه اجتماعا ممكن نيست در موارد تركيب اتحادى. بايد شارع از يكى رفعيت كند. در يكى از چه رفعيت مى‏كند؟ مى‏گويد شارع از محرم رفعيت نمى‏كند از وجوب، واجب را مقيد مى‏كند صلاة را به غير دار غصبى. روى اين مسلك در ما نحن فيه بايد اخراج را كه واجب مى‏كند، اخراج را مقيد بكند به غير مسّ حدثى. تطهير را مقيد بكند به تطهير قرآنى كه غير مسّ حدثى است. بايد مقيد به او بكند. اطلاق اينكه ايجاب تطهير قرآن را با اطلاق اينكه حرام است مسّ كتابت قرآن محدثا، جمعشا اقتضى مى‏كند بنا بر مسلك اجتماع امر و نهى چه چيز؟ بر اينكه در ما نحن فيه اخراج تطهير بشود به چه چيز؟ مقيد بشود به مسّ غير محدثا. چه چير واجب بشود؟ آنى واجب بشود كه تطهير قرآن است مطهررا. او را واجب بكند. خوب قهرا چه مى‏شود؟ وضو مقدمه تطهير مى‏شود. مقدمه واجب مى‏شود. مثل چه چيز؟ اين كون فى مكان مباح كه انسان در مكام مباح بوده باشد اين از مقدمات صلاة است، چونكه وقتى كه قيد خورد صلاة قيد برداشت قهرا آن قيد برداشتن كه مكان غصبى نباشد، غصبى نباشد، مباح بوده باشد از شرايط خود صلاة مى‏شود. بدان جهت در رساله‏ها هم خودتان نوشته‏ايد از شرايط صلاة عبارت از اين است كه چه چيز بوده باشد؟ در مكان مباح بوده باشد. مثل وضو فرق نمى‏كند.
فقط فرقش اين است تقيّد صلاة به وضو و طهارت ثوب و البدن تقيّدش از باب اجتماع امر و نهى نيست. حاكم به آن تقيّد خود شرع. در خطاب خود شارع گفته است لا صلاة الاّ بطهور. ولكن در باب اينكه مكان مباح بوده باشد در اين اشاره نگفته است كه مكان مباح بوده باشد. عقل چونكه اجتماع امر و نهى ممكن نيست، عقل مى‏گويد شارع در مقام ثبوت امر را كه برده است به صلاة، به صلاتى برده است كه غصبى نباشد مكانش. اين تقيد از باب اجتماع امر و نهى است. از حكم عقل استفاده شده است. خوب در ما نحن فيه هم همين جور مى‏شود. چه جورى كه انسان نماز كه مى‏خواند مكان مباح پيدا كند، اينجا هم انسان وقتى كه تطهير مصحف واجب شد، بايد چه چيز پيدا كند؟ بايد وضو بگيرد تا مسح محدثا نبوده باشد.
سؤال؟ تطهير تركيبش اتحادى است، چرا ملتفت نمى‏شويد؟ گفته‏اند عين ندارد. ازاله عين يعنى مسّ كردن اين اورادى كه چسبيده است. در ما نحن فيه فرض اين است چيز ديگرى ممكن نيست، موقوف به اين است. يعنى آن فردى از ازاله مقدور است كه به يد بوده باشد. در ما نحن فيه اين تطهير مى‏شود ازاله و اين تطهير هم مى‏شود تطهير مصحف. وقتى كه متعلق تكليف تقيّد پيدا كرد ذات الوضو مى‏شود مقدمه. اين فرمايش ايشان در موارد تركيب انضامى صحيح است. در مواردى كه واجب با مسّ اتحاد وجودى ندارد. متلازمين هستند. مثل اخراجى كه هست، اخراج اين معنا از آن نجس. بنا بر اينكه گفتيم اخراج مسّ نيست. اگر گفتيم اخراج همان مسّ است، مسّ باليد است و يد را بالا كشيدن است، باز تركيب اتحادى مى‏شود. اخراج را اگر گفتيم، گرفتن كتاب است و دست را بالا گرفتن است، تركيب اتحادى مى‏شود. چونكه در آن دست گرفتن مسّ است. اگر گفتيم اخراج همان بالا كشيدن. گرفتن در آن نخوابيده است. فرضا، گرفتن در آن خوابيده است. اگر اين را گفتيم تركيب، تركيب انضمامى مى‏شود. آنجا بعله، مقدميتى نيست. چونكه‏
واجب يك چيز است، حرام چيز آخر است. عقل مى‏گويد بر اينكه آن حرام را ترك بكن و واجب را اتيان بكن. جمع بينهما بكن.
فرض بفرماييد مثلا هر نمازى مى‏خوانى، نمازت را بخوان به نامحرم هم نگاه نكن. عقل مى‏گويد و اما در مواردى كه تركيب اتحادى بوده باشد و ظاهرا اين است در اين موارد اخراج و تطهير و هكذا تقبيلى كه هست اينها اتحاد وجودى دارند، تركيب، تركيب اتحاد وجودى است، آنى كه فرموده است مرحوم حكيم جا ندارد و احتمال هم مى‏دهم همين جور بوده باشد كه اينى كه گفته‏اند فرقى كه جواب نقل كرده‏اند كه فرقى نمى‏كند در مقدمه واجب ما بين اينكه مقدمه ذات واجب باشد يا مقدمه واجب بما هو واجب باشد، من هنا شرايط صحت داخل هستند، يا ليت اينجور بود بر اينكه ايشان قياس بكنند با آن شرايطى كه در اجتماع امر و نهى شرطيت آنها از حكم عقل استفاده شده است كه اگر گفتيم ما بين ايجاب ذى المقدمه و ايجاب مقدمه ملازمه است، فرقى نمى‏كند آن شرايطى كه از باب امتناء امر و نهى شرطيت آنها ثابت بشود، كه آنها همان شرط جواز مى‏شود. دار مباح رفتن شرط جواز الصلاة مى‏شود. آنها شرط جواز هستند. فرقى نمى‏كند ما بين آن مواردى كه شرط، شرط بوده باشد براى مأمور به از باب اجتمال امر و نه از بين شرايطى كه آنها شرايط شرعيه هستند. يعنى شارع ابتداء آنها را شرط قرار داده است به خطاب مثل لا صلاة الاّ بطهور و الحمد الله رب العالمين.