جلسه 397

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 397 آ
نام استاد:آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1368
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت‏
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
مطهر سادس را در عروه ذهاب الثلثين ذكر مى‏كنند. مى‏فرمايد اگر عصير عنبى بعد القليان كه نسبت داده شده است به مشهور آن عصير عنبى نجس مى‏شود، حرمتش مسلم بود كه عصير وقتى كه قليان كرد حرام مى‏شود تناولش، شرب و اكلش، الى ان يذهب ثلثاه. ولكن نسبت داده شده بود به مشهور نجس هم هست. بنائا بر اينكه عصير عنبى بعد القليان نجس بشود به ذهاب الثلثين پاك مى‏شود. حلال مى‏شود و پاك مى‏شود. ايشان ابتداعا متعرض اين معنا مى‏شود، خوب ما كه اختيار كرديم در بحث نجاسات عصير عنبى بعد القليان پاك است، نجس نمى‏شود. فقط اكل و شربش حرام است. ما كه اين را اختيار كرديم چرا متعرض مى‏شويم به اين ذهاب الثلثين در بحث طهارت. مى‏فرمايد اين تعرض به جهت اين است كسى اگر بخواهد احتياط بكند، چونكه احتمال نجاست واقعى هست به حسب ادله اجتهاديه محكوم به طهارت بود. ولكن احتمال اينكه فى علم الله قليان نجس بشود و حكم واقعى نجاست بشود كما... الى مشهور اين احتمال هست. بدان جهت اگر كسى بخواهد در تناول عصير عنبى احتياط كند و حكم واقعى محتمل را مراعات كند بدان جهت مى‏گوييم كه اين احتياط الى يذهب ثلثاه است. كه بعد از اينكه دو ثلثش رفت ديگر جاى احتياط نيست، قطعا پاك است. كما اينكه قطعا حلال است، اگر نجس هم بوده باشد پاك است ديگر جاى احتياط نيست. بعد از اينكه اين مطلب را مى‏فرمايد در اين امر سادس دو امر را ذكر مى‏كند كه اين دو امر، يكى را سابقا در بحث نجاسات بحث كرده است و امر ثانى را كه در ما نحن فيه ذكر مى‏كند ما سبق ذكره. اين امر، امرى است كه اينجا متعرض مى‏شود.
آن امر اولى كه آنجا متعرض شده بود اينجا هم متعرض مى‏شود آن اين است كه لا فرق در نجاست عصير على القول بالنجاسه ما بين اينكه قليان آن عصير به نار بوده باشد يا بالهوا بوده باشد بالشمس بوده باشد. اگر خود آن آب انگور را كه گرفته‏اند گذاشته‏اند خودش به مرور زمان به جوش آمد. فرقى نيست، آن هم نجس مى‏شود. بعله بنابر قول به نجاست آن هم حرام مى‏شود. يا به شمس بجوشانند يا به نار بجوشانند. فرقى نيست. كما اينكه در آن طهارتش به ذهاب الثلثين فرقى نمى‏كند كه ذهاب الثلثينش به نار بشود. طبخ كنند تا ذهاب الثلثينش بشود يا در آفتاب بگذارند كه آفتاب فرض بفرماييد ديگر اين ماهيتش را تبخير بكند، دو ثلثش برود يك ثلثش بماند. يا آفتاب هم نگذاشتند به مرور زمان خود هوا خشك كرده است. كما اينكه در نجاستش بالقليان فرقى نيست ما بين كونه بالنار قليان او بالشمس او بالهوا در طهارتش هم فرقى نيست. بين كونه بالنار و بالشمس و بالهوا. كما ان الامر فى الحليت كذالك. يعنى عصير عنبى وقتى كه قليان پيدا كرد بنفسه، او بالنار او بالشمس آن حرام مى‏شود. وقتى كه ذهاب الثلثين شد بالنار او بالهوا يا به نار آن وقت حلال مى‏شود. اين امر اولى است كه ذكر مى‏كند. اين امر اول را چونكه سابقا ما مفصلا بحث كرده‏ايم ديگر اعاده نمى‏كنيم او را. بحثش بحث مفصلى است.
ولكن بما اينكه اگر بخواهيد مراجعه كنيد ملاك مطلب ما را داشته باشيد ما سابقا در آن بحث اينجور گفتيم، عصير عنبى اگر قليان پيدا كند بالنار بعله او حرام مى‏شود، و به ذهاب الثلثين بالنار او بالشمس او بالهوا هم حلال مى‏شود.
ولكن قليانش بايد بالنار بشود. نار يا آنى كه نار حساب مى‏شود. مثل اين مثلا با برق جوشانده است، آن هم نار حساب مى‏شود. اگر قليان بالنار شد، آن حرام مى‏شود عند القليان و به ذهاب الثلثين بالنار او بالهوا او بالشمس حلال مى‏شود. اما اگر قليان به غير نار شد. مثل اينكه خودش ماند جوشيد. كف كردن نه، جوشيدن كه جوشيده است، آب انگور مانده جوشيده است. اين اگر باشد اين حرام مى‏شود. بواسطه اين جوشيدن من قبل نفسه حرام مى‏شود. اين بواسطه ذهاب ثلثين حلال نمى‏شود. ذهاب ثلثين او فقط به تخليل است كه بايد خل بشود. وقتى كه خل شد اطلاقات خل اقتضا مى‏كند حليتش را. نه اينكه مدعاى ما اين بود كه اگر جوشيد خمر مى‏شود. نه اين را گفتيم نه درست نيست و ثابت نيست كه اين خودش بجوشد خمر مى‏شود. خودش بواسطه بنفسه جوشيدن حرام مى‏شود و مطهرش هم و محللش هم تخليل است نه ذهاب الثلثين. عمده دليل صاحب العروه كه اينجا هم گفت، آنجا هم فرمود تمسك بالاطلاقات بود. كه در اطلاقات داشت بر اينكه، دو تا صحيحه بود اذا اخذت اسيرا، فطبخة حتى يذهب ثلثاه و يبقا ثلثه فهو حلال. اذا اخذت اسيرا، فطبخة حتى يذهب ثلثاه و يبقا ثلثه فكل و الشرب، اين صحيحه در باب دو از ابواب اشربه محرمه در آنجا روايت، روايت چهارمى بود. ذيل روايت چهارمى است. صحيحه ابى جعفر است. در ذيل او دارد فقال ابو جعفر عليه السلام اذا اخذت اسيرا، فطبخة حتى يذهب ثلثان، نصيب الشيطان فكل وشرب كه سندش هم اين بود كه على ابن كلينى نقل كرد از صاحب تفسير على ابن ابراهيم او هم از پدرش، پدرش هم از احمد ابن محمد ابن ابى نصر بزنتى رضوان الله عليه، احمد ابن ابى نصر هم از ابان ابن عثمان. ابان ابن عثمان هم از زراره. روايت من حيث السند صحيح بود. اطلاق دومى صحيحه عبد الله ابن سنان بود كه در باب پنج روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن عبد الله ابن مغيره كه از اجلا است و از عبد الله ابن سنان نقل مى‏كند قال ذكر عن عبدالله ابن سنان، قال ذكر ابو عبد الله عليه السلام انّ الاسير اذا طبخ حتى يذهب الثلثاه و يبقى ثلثه فهو حلال.
فرموده بودند اطلاق اين روايات مى‏گويد هر اسيرى را چه اسيرى باشد كه فرض بفرماييد بالنار بجوشد چه بنفسه بجوشد، چه بالشمس بجوشد، يا اصلا نجوشد وقتى كه مى‏پزى مى‏جوشد. وقتى كه هر اسيرى را پختى دو ثلثش رفت يك ثلثش باقى ماند حلال مى‏شود. اين دو تا روايت صحيحه اين را مى‏گويد. در صحيحه عبد الله ابن سنان، صحيحه ديگرش كه در باب اول از ابواب اطعمه اشربه محرمه ذكر كرده است در آن صحيحه عبد الله ابن سنان اينجور است، در باب دوم اشتباه شد باب اول گفتم. روايت اولى است در باب دوم. محمد ابن يعقوب عن عبد الله ابن سنان عن ابيه عن ابن محبوب، عن عبد الله ابن سنان، عن ابى عبد الله عليه السلام، كل عصير اصابت النار فهو حرام حتى يذهب الثلثاه و يبقى ثلثه. هر اسيرى كه آتش به او اصابت كرد اين فقط مقلى بالنار را مى‏گويد. دو ثلثش برود و يك ثلثش بماند حلال مى‏شود. اينها گفته‏اند بر اينكه اين تقييد در اين صحيحه كل عصير اصابت النار بعله، آن اطلاقات متقدمه را تقييد نمى‏كند. چرا؟ چونكه قليان بالنار امر غالبى است. غالبا كه عصير را مى‏جوشانند به نار مى‏جوشانند. چونكه قيد، قيد غالبى است تقييد نمى‏كند مطلقات را. روى آن قاعده‏اى كه عرض كردم. اگر توجه كرديد، اينجور بوده باشد بر اينكه قيد، قيد غالبى بوده باشد اين به جهت اينكه، تعرض به اين چونكه غالبا اينجور مى‏شود والاّ خصوصيتى ندارد. كل عصير اذا طبخ فهو يذهب الثلثاه فهو حلال، اين كل عصير اذا اصابت النار چونكه قليان نوعا بواسطه نار مى‏شود. اين دليل صاحب العروه و اينها است.
ما سابقا در اين اطلاقاتى كه عرض كردم خدشه كرديم. گفتيم آن اسيرى كه خودش بجوشد، محرز نيست كه او قابل طبخ است. يعنى به طبخ آن شيره مى‏شود. يا مثلا دبس مى‏شود. يا مثلا فرض كنيد شربت مى‏شود اين محرز نيست. چونكه آن جوشانيدن نه كف كردن است. جوشيدن اگر محقق بوده باشد او فاسد مى‏شود اگر بنفسه بوده باشد. در موقعى كه سركه مى‏گذارند اينجور مى‏شود. بدان جهت اين اطلاقاتى كه هست اين موارد را كه خود عصير جوشيده‏
باشد اين موارد را نمى‏گيرد. چونكه در اين موارد اسيرى كه به مكث و نحو المكث خودش به جوش آمده است او فاسد مى‏شود. يك چيز ديگرى درمى‏آيد كه او قابل طبخ نيست. اين اطلاق مال اسيرى است كه قابل طبخ است. گفتيم اگر اين معنا ثابت نبوده باشد و لااقل محتمل است. بدان جهت اطلاق محرز نمى‏شود در اين روايات. و حرف ديگرى هم كه داشتيم حرف حسابى اين بود كه لافرض مطلق بوده باشد. لافرض كسى گفت آن روايات مطلق است. نه عصير قابل طبخ است ولو جوشيده باشد خراب هم شده باشد. اين اطلاقات مى‏گيرد. گفتيم اگر اينجور بوده باشد پس بايد ذهاب الثلثينش به نار بشود. چونكه آن دو تا صحيحه‏اى كه خوانديم اينجور بود. كل عصير اذا طبخ حتى يذهب الثلثاه و يبقى ثلثه فهو... بايد طبخ بواسطه، ذهاب ثلثين بواسطه طبخ بشود. آنى كه اطلاق داريم و ملتزم شديم به آن اطلاق گفتيم ذهاب الثلثين باى شى‏ء... كافى است او صحيحه عبد الله ابن سنان بود دليلش كه الان خواندم. كل عصير اصابت النار فهو حلال حتى يذهب ثلثاه و يبقى ثلثه. آن اسيرى كه به نار جوشيده است آنجا اطلاق است كه فهو حرام حتى يذهب ثلثاه و يبقى ثلثه. چه به نار ذهاب ثلثه بشود چه به غير النار، اطلاق دارد. مطهريت ذهاب الثلثين على الاطلاق يا محلليتش در جايى است كه اصابه نار به نار جوشيده باشد. و اما اگر به غير نار جوشيده باشد اولا اطلاقات معلوم نيست اطلاقاتى كه خوانديم شامل بشود و اگر شامل بشود بايد معتبر كنيم در حليتش ذهاب الثلثين بالنار را. بخصوص نار را. چونكه اطلاق نداريم در آن.
على هذا گفته‏ايم الاحوط اين است، عصير عنبى اگر به غير نار بجوشد احوط ترك تناول او است الى ان يسير خلا. تا اينكه سركه بشود و اين هم گفتم به مسئله خمريت مرطبت نيست. چرا مرطبت به او نيست؟ چونكه در ما نحن فيه خود ادله داشتيم صحيحه، يكى صحيحه بود يكى موثقه دلالت مى‏كرد كه عصير بواسطه جوشيدن حرام مى‏شود. يكى از آنها بعله، موثقه ضريح ابن محاربى بود در باب سوم از ابواب اشربه محرمه، روايت چهارمى است و عن احمد، عن ابن فضال، عن الحسن ابن جهل، عن ضريح المحاربى، سمعت اباعبد الله عليه السلام. كلينى نقل مى‏كند اين روايت را از محمد ابن يحيى، محمد ابن يحيى از احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن عيسى يا خالد. عن ابن فضال، حسن ابن فضال است...كه از ثقات است عن ضريح ابن محاربى. موثقه گفتيم چون كه در سند حسن ابن على فضال است كه فتحى است. سمعت اباعبد الله عليه السلام، يقول اذا نش الاسير اوقلا حرم. سابقا گفتيم كه اذا نش الاسير، نشيش قليان به غير نار را گفته مى‏شود. چونكه قليان را امام تفسير فرمود در روايات به قلب. كه برگردد او، او در نار مى‏شود كه همين جور بالا و پايين مى‏آيد اسير. نشّ معنايش همان جوشيدنى است كه آنجا بالا و پايين آمدن نيست. بدان جهت گفتيم نشّ در غير النار مى‏شود و مراد هم از قليان، قليان بالنار است كه... است. حرام ميشود. آنى كه قلا بالنار او حتى يذهب ثلثاه و يبقى ثلثه غايت معين شده است. و اما آنى كه نشّ او دليلى بر حليتش نيست فى ما بعد حتى اينكه داخل بشود تحت اطلاقات الخل. اين امر اولى بود و خلاصه‏اش هم اين بود و ام الامر ثانى كه در ما نحن فيه متعرض او مى‏شوند. امر ثانى اين است كه مى‏فرمايد لا فرق بين اين كه ذهاب الثلثين بالوزن بوده باشد يعنى عصير را كه اگر وزن كرده بوديم كه عصير بود سى كيلو رفته است. لا فرق در حليت ما بين اين كه ذهاب الثلثين بالوزن بوده باشد، يا بالكيل بوده باشد. اول كيل كرده بوديم مثلا دوازده دفعه با اين ظرف پُر كرده‏ايم ريختيم. الان فرض كنيد دو ثلثش، هشت ظرف رفته است، چهار ظرف بيشتر باقى نمانده است از آن ظرف. يا بالمساحه بوده باشد. بعله، خط كش گذاشته بوديم كه اندازه‏اش را گرفته بوديم بعد مى‏بينيم كه دو ثلثش رفته است يك ثلثش باقى است. فرقى نمى‏كند بر اينكه ذهاب الثلثين بالوزن بشود او بالكيل بشود يا بواسطه چه چيز بوده باشد؟ مساحت بوده باشد. اين حرف را ايشان فرموده است و ديگران هم مثل صاحب جواهر و غيرهم جماعتى تصريح كرده‏اند كه ذهاب الثلثين باى منهما بوده باشد كافى است. ولوجه فى الكفايه تمسك به اطلاقات است. كل عصير طبخ حتى يذهب ثلثاه و يبقى ثلثه‏
فهو حلال. چه به وزن ثلث برود، چه به مساحت ثلث برود چه به كيل ثلث برود، يصدق كه دو ثلثش رفته است، يك ثلثش باقى است. تحت اطلاقات داخل مى‏شود. ولكن اين اطلاقى كه به او مصنف و ديگران تمسك كرده‏اند اين اطلاق در ما نحن فيه درست نيست. ولوجه فى ذالك اين است، هميشه ذهاب الثلثينى بالوزن اين در آخر مى‏شود. اول ذهاب الثلثين بالكيل و المساحه مى‏شود بعد هميشه دائما به ذهاب الثلثين بالوزن مى‏شود. چرا؟ براى اين كه شما اگر چيزى را كه فرض كنيد مضاف است او را بجوشانيد هر قدر كه جوشانديد، اجزاء لطيفه‏اش تصاعد مى‏كند. با آن اجزاء لطيفه، ممكن است از آن اجزاء هم صغارش تصاعد كند، نفى نمى‏كنيم. ولكن اجزاء كثيفه مضاف آنها متخلف مى‏شود در ظرف. اين را كه چيزى را مى‏جوشانيد مى‏بينيد. آن اجزاء سخينه مى‏ماند. وقتى كه اجزاء سخينه شد پس قهرا اگر فرض كنيد اين سى كيلو بود، آن سى كيلو چهل كيلو آب مى‏رود. آنى كه باقى مى‏ماند بايد بيست كيلو باقى بماند. اين در صورتى مى‏شود كه بيشتر از ذهاب الثلثين من حيث الكيل و المساحه آبش بخار بشود. آنى كه ته نشين مى‏شود سنگين است، چون كه جرم دارد و سنگين است بدان جهت بايد بيشتر از دو ثلث من حيث المساحت و الكيل بخار بشود تا آنى كه بخار شده است دو ثلث باشد وزنا ما بقى متخلف يك ثلث بوده باشد وزنا. اين يك چيزى است كه وجدانى است مى‏تواند همه، ملتفت فكر بكند مى‏بيند همين جور است، شك هم بكند برود امتحان بكند كه ذهاب الثلثين در آن مايعى كه مضاف است چونكه در تبخير اجزاء لطيفه تصاعد مى‏كنند و آنها وزنا سبك هستند بدان جهت ذهاب الثلثين بالمساحه كه شد ما بقى متخلف در ديك بيشتر از ثلث است من حيث الوزن. از آنى كه رفته است. اگربخواهيم اين متخلف با رفته‏ها در وزن يكى باشد بايد بيشتر از دو ثلث من حيث الكليل و المساحه تبخير بكنيم اين را تا در وزن با آنها مساوى بوده باشد.
بدان جهت وقتى كه اينجور شد، تهديد در ما نحن فيه هم به كيل بشود هم به مساحت بشود هم به وزن بشود كه على نحو التأخير لغو محض است. چونكه اگر بنا بشود كيل و مساحت محلل بوده باشد بايد بگويد كه حتى يذهب ثلثاه كيلا يا مراد او بوده باشد. حتى يذهب كيلا و مساحت. چونكه مساحت و كيل با هم فرق نمى‏كنند. مساحت و كيل با هم اختلاف ندارند. بدان جهت اينها با هم يكى هستند. يا بايد مراد اين باشد كه كل عصير اذا طبخ حتى يذهب ثلثاه كيلا و مساحت فهو حرام حتى يذهب ثلثاه كيلا و مساحت يا بايد اين مراد بوده باشد يا مراد اين بوده باشد كه كل عصير اذا طبخ يحرم حتى يذهب ثلثاه وزنا. بايد يكى از اينها مراد بشود. چونكه تهديد به دو شى‏ء مختلف كه دائما يكى قبل از ديگرى موجود مى‏شود تهديد به آن دو شى‏ء على نحو التأخير غير ممكن است. انّما يمكن التهديد شى‏ء و حكم به شيئنى كه مختلفين هستند اذا كان بينهما العموم و الخصوص من وجه كه بعضا جمع مى‏شوند و بعضا مفترق مى‏شوند. اما هيچ وقت ذهاب ثلث وزنا از ذهاب كيل و مساحت جدا نمى‏شود. هر وقت ذهاب الثلث وزنا شد آنها هستند. ولكن آنها جدا مى‏شوند. هر وقت ذهاب الثلثين كيلا و مساحتا شد وزنا نيست. در اين موارد كه اينها عموم خصوص من وجه نيست بلكه به نحو عموم خصوص مطلق است، تهديد حكم واحد به دو شيئى كه آن دو شى‏ء ما بينشان عموم خصوص مطلق است يكى از ديگرى جدا نمى‏شود، آن ديگرى ولكن جدا مى‏شود آنجا بايد به يكى از اينها تهديد كرد. به نحو تأخير نمى‏شود. بدان جهت گفته‏اند مراد از ثلث در ما نحن فيه كه حتى يذهب الثلثاه و يبقى ثلثه تأخير بين سه تا نمى‏تواند بشود اين غير معقول است.
سؤال؟... وقتى كه ما اين را جوشيديم ذهاب ثلثين به حسب الكيل و المساحه شد، حلال است يا نيست؟ حلال است. پس وزن را گفتن لغو محض مى‏شود. مى‏گويد حلال واقعى است. پس وقتى كه بنا شد بر اين حليت آمد، حليت واقعى شد، تهديدش به آن ديگرى لغو محض مى‏شود. بايد يك موردى پيدا بشود كه آن ديگرى موجود بشود. اينها موجود نشوند يعنى كيل و مساحت. بگوييم تهديد به او به لحاظ آن مورد است. كه عموم خصوص من وجه است، اينجور
موردى نداريم. هر وقت ذهاب الثلثين بالكيل و المساحه شده است آنجا نه، ذهاب الثلثين بالوزن موجود نمى‏شود، بعد موجود مى‏شود. ولكن هر وقت ذهاب الثلثين بالوزن موجود شد اينها هستند. بدان جهت بايد غايت يا اينها بشوند يا بايد ثلث بشود وزنا. جمع بينهما على نحو التأخير غير معقول است. چونكه هميشه اول يكى حاصل مى‏شود. او چيست؟ ذهاب الثلثين بالكيل و المساحه. او اگر غايت شد ديگر جعل غايت به دومى جعل محض مى‏شود.
بدان جهت در ما نحن فيه يا بايد ذهاب الثلث بالوزن غايت بشود يا ذهاب الثلثين بالكيل و المساحه بايد غايت بشود بدان جهت گفته‏اند اين رواياتى كه هست، اين روايات اطلاقى در اينها ندارند. وقتى كه اطلاقى در اينها نداشتند گفته‏اند كه مراد از اين ثلث در روايات مجمل است. چونكه مجمل است بايد قرينه پيدا كنيم كه مراد ثلث من حيث الوزن است، يا ثلث من حيث الكيل و المساحت است. گفته‏اند ما قرينه پيدا كرده‏ايم و گشته‏ايم و ديده‏ايم كه مراد از اين ذهاب الثلثين، ثلثين به حسب الوزن است. بدان جهت ملتزم شده‏اند جماعتى آنى كه متعين است در ما نحن فيه ذهاب الثلثين بالوزن تنها است، نه مخيرا بينهما اين هم قول ثانى در مسئله است.
قول ثالث در مسئله اين است كه نه ما چيزى كه هست، آنى را كه غايت پيدا كرده‏ايم ذهاب الثلثين به حسب الكم است. يعنى به حسب الكيل و المساحت است نه به حسب الوزن. به حسب الوزن ملاك نيست. آن رواياتى كه پيدا شده است كه آن روايات قرينه است بر اينكه غايت ذهاب الثلثين بالوزن است اين روايات را ذكر كرده‏اند كه خدمت شما عرض مى‏كنم. يكى از آنها، يكى از اين رواياتى كه هست روايت عقبة ابن خالد است كه در باب هشت از ابواب اشربه محرمه در باب هشت روايت اولى است. محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن يحيى العطار عن محمد ابن الحسين، يعنى محمد ابن الحسين خطاب اشعرى، عن محمد ابن عبد الله. اين محمد ابن عبدالله هلال است كه از عقبة ابن خالد نقل مى‏كند و اين عبد الله ابن هلال توثيق ندارد بدان جهت روايت من حيث اين شخص ضعيف است سندش آن هم نقل مى‏كند از عقبة ابن خالد كه از ثقات است. عن ابى عبد الله عليه السلام فى رجل اخذ اشرط ارطال، مردى ده... من عصير العنب... گفته‏اند... اشرت ارطال من عصير العنب فصب عليه اشرين... قطع نوار.