جلسه 402

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 402 ب‏
نام استاد:آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1368 هجرى شمسى‏
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت‏
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در اين مسئله سه فرض را ذكر مى‏كند. فرض اول اين است كه عصير عنبى قليان پيدا كرد و بعد از قليان ذهاب ثلثينش حاصل شده. به نحوى كه تناول آن عصير حلال است و بما اينكه ذهاب ثلثين رفته است بنائا على القول بالنجاسه پاك هم شده است. بعد اين عصيرى كه طاهر است و محلل، عصير آخرى بود قليان پيدا كرده بود و ذهاب ثلثينش نشده بود، آن عصير قالى را قاطى كرده‏اند ريخته‏اند روى عصير اولى كه طاهر و محلل بود. بنائا على القول به نجاست العصير اين عصير را، دو تا را كه با هم قاطى كرده‏اند اين عصير اول نجس شد، بواسطه ملاقاتى كه هست بواسطه ملاقات با اين عصير دومى. و بنائا بر حرمت، چونكه مخلوط شد يكى حلال است، يكى حرام آن وقت بعد از اختلاط خوردنش هم حرام مى‏شود. ما فعلا بنائا على النجاسه حرف مى‏زنيم. آن وقت عصير اولى كه طاهر و محلل بود نجس شد به انتزاج عصير قالى با او. بعد ايشان مى‏فرمايد بر اينكه اين عصيرى كه هست اين عصيرى كه هست ديگر قابل تطهير نيست. بنائا على قول النجاسه اين عصير قابل تطهير نيست. اين مجموع.
كه يك قسمش عصيرى بود كه طاهر و محلل بود. چونكه ذهاب ثلثينش شده بود. آن عصير ديگر قالى بود وقتى كه روى همديگر ريخته شد، قاطى شد اين عصير ولو الان بعد از قاطى كردن اندازه گرفتيم، جوشانديم دو ثلثش رفت باز پاك نمى‏شود. اين يك فرض است. بنا بر نجاست عرض مى‏كنم. بنا بر نجاست ديگر اين پاك نمى‏شود و حلال نمى‏شود. بنا بر آن قول ديگر وقتى كه مجموع دو ثلثش رفت خوردنش حلال است چونكه پاك بود. فقط حرام بود چونكه ذهاب الثلثين نشده بود در بعضى. وقتى كه مجموع در آن حين هر چقدر كه بود جوشانديم از مجموع سه ثلث رفته است قطعا سه ثلث عصير رفته است. حلال محلل مى‏شود. بنا بر قول به نجاست قابل تطهير نيست. والوجه فى ذالك اين است آن عصيرى كه اول جوشيده بود، دو ثلثش رفته بود بعد، يك ثلثش باقى مانده بود كه طاهر و محلل بود به صب آن عصير قالى در او، او متنجس شد. آن عصير طاهر محلل متنجس شد از مضافات متنجسه شد. چونكه مضاف متنجس شد آنى را كه ما دليل داشتيم آن اين است نجاست ناشئه من القليان آن نجاست وقتى كه ذهاب ثلثينش رفت مى‏رود. آن نجاستى كه عصير اول پيدا كرد كه اول محلل بود، نجاست او ناشى از قليان نيست. نجاست او ناشى است از صب عصير متنجس بر او، بدان جهت آن بر ذهاب الثلثين مى‏رود دليل نداريم. آن ادله‏اى كه مى‏گفت عصير به ذهاب ثلثين حلال مى‏شود، يعنى پاك هم مى‏شود، طهارت را استفاده كرديم بنا بر نجاست. اين در جايى است كه آن نجاست ناشى از قليان بوده باشد. و اما نجاست عصير كه ناشى از قليان نيست ناشى است از ملاقات نجس آخرى، او بواسطه ذهاب ثلثين از بين نمى‏رود. اين يك صورت.
يك فرض ديگر را مى‏فرمايد كه فرض دومى است. در فرض دومى مى‏گويد عصير بعد از ذهاب ثلثين حلال و محلل مى‏شود. آن آنجايى است كه يك عصيرى داشته باشيم قليان كرده باشد وقتى كه قليان كرده است، گذاشته‏ايم ذهاب ثلثينش بشود. ذهاب ثلثينش هنوز نشده بوده، مقدارى تبخير شده بود. يك مقدارى از او كم شده بود. ذهاب ثلثين نشده بود. يك عصير ديگر هم در ديك ديگر داشت گذاشته بود اين طباخ به او، فرض بفرماييد او هم شروع كرد به‏
جوشيدن. تازه جوشيد. هم آن عصير جوشيد، اين هم كه قبلا جوشيده بود. ذهاب ثلثينش هم نشده است. بعد آن عصير را گفت كه يك ديك بس است، ديگر دو تا ديك خودش هم وسايل سوخت كم است، برداشت آن ديك را ريخت روى اين ديكى كه بعد از قليان مقدارى از ثلثينش رفته بود. خوب شد در ما نحن فيه اين عصير يك عصير. ايشان مى‏فرمايد فعلا مجموع حدّدش چقدر است، دو ثلث اين اگر برود پاك و حلال مى‏شود در صورت ثانيه. چرا؟ چونكه وقتى كه آن عصير ديگرى را از روى ديك ديگر آورد ريخت روى اين نجس را روى نجس ريخت. اين هم جوشيده بود، ذهاب ثلثينش نشده بود آن هم نجس بود چونكه جوشيده بود، نجس را روى نجس ريخت. وقتى كه اين نجس‏ها هر دو عصير قالى بودند. العصير اذا اصابت النار يعنى اى قلى. لا يحرم العصير حتى يقلى. اين دو تا عصيرى كه هر دو يقلى بودند ذهاب ثلثينش وقتى كه مجموع ذهاب ثلثينش شد اصابت النار يحرم حتى يذهب ثلثاه و يبقى ثلثه. نجاست هر دو عصير هم ناشى از قليان خودش است. بدان جهت در ما نحن فيه اين اشكالى ندارد. پاك است و حلال بنا بر قول به نجاست پاك مى‏شود و حلال مى‏شود.
بعد فرض سومى را در كلامش ذكر مى‏فرمايد، خدا رحمتش كند. آن اين است كه يك عصيرى پاك بود چونكه پاكى هم به جهت اين است كه اصلا نجوشيده بود. تازه اين آبش را فرض كنيد بالعصر از انگور درآورده است. گذاشته است روى ديك اصلا نجوشيده است. در ما نحن فيه اين عصير، عصير طاهر بود. بعد يك عصيرى هم داشت او قليان كرده بود ولكن ذهاب ثلثينش نشده بود. عصيرى بود، قليان كرده بود نجس بود. ديد او كم است اين زياد است گفت روى هم بريزيم يك جا بجوشانيم ذهاب ثلثينش بشود. آن نجس را آورد بر روى اين عصير طاهر ريخت. مى‏فرمايد وقتيكه اينها را پخت، يعنى شروع كرد به پختن، آن وقتى كه ريخت. بعله، آن وقتى كه شروع كرد به پخت آمدن وقتى كه قليان كردن اين عصير قليان كرد، از آن مقدار وقتى كه ثلثينش رفت بعيد نيست بر اينكه طاهر و حلال بشود مجموع. وقتى كه از شروع كرد به جوشيدن آن عصيرى كه هنوز نجوشيده بود اين را ريخت روى او. وقتى كه همه‏اش بنا كرد به جوشيدن چه حدى دارد دو ثلثين از او برود بعيد نيست كه بگوييم طاهر و حلال مى‏شود. خوب فرق ما بين اين وجه و وجه اول چيست؟ كه در وجه اول هم يكى از اين عصيرين طاهر محلل بود. ولكن طهارت او به جهت اين بود كه ذهاب ثلثينش شده بود. اينجا هم يكى از عصيرين طاهر است. ولكن طهارتش به جهت اين است كه اصلا قليان نكرده است. فرق ما بين اين عصيرين در صورت اولى و صورت ثالثه چيست يا سيد يزدى بفرما.
مى‏گويد فرقش اين است، آن وقتى كه عصير نجوشيده بود طهارتش روى عدم قليان بود، وقتى كه عصير ديگر را رويش ريختيم كه قالى است متنجس شد كالصورت الاولى. ولكن وقتى كه خودش شروع كرد به جوشيدن، چونكه هر دو تا را گذاشته‏ايم بپزند ديگر. وقتيكه مجموع شروع كرد به جوشيدن آن نجاست عرضى كه در عصير بود او مبدل به ذاتى مى‏شود. چونكه خودش عصيرى مى‏شود كه قلى. اين خودش ديگر نجاست ذاتيه دارد. و آن نجاست ذاتيه مطهرش ذهاب ثلثين است مفروض اين است به حسب روايات. و مفروض اين است كه به حسب الروايات آن ذهاب ثلثينش شده است، فرض اين است پس مى‏شود طاهر و محلل. به خلاف صورت اولى. در صورت اولى وقتى كه يكى از عصيرين پاك بود چونكه ذهاب ثلثينش بعد القليان شده بود وقتى كه او دوباره جوشيد نجاست ذاتى پيدا نمى‏كند. عصيرى كه جوشيده است و ذهاب ثلثينش شده است او الى الابد مادامى كه نجسى نخورد پاك است. ولو صد دفعه ديگر بجوشد. بدان جهت آن طهارت ذاتيه او، آن طهارت ذاتى او از بين رفت به ملاقات عصير ديگر نجاست عرضى پيدا كرد. آن نجاست عرضى هم تا آخر عمر مى‏ماند، از بين نمى‏رود. آن نجاست ذاتى كه ناشى از قليان است او به ذهاب الثلثين از بين مى‏رود. فرق ما بين اين صورتين، ما بين صورت ثالثه و اولى اين است. بعد مثل اينكه خودش وسوسه پيدا مى‏كند. اين خيلى تمام نشد، به حرف تمام شبيه نيست. مى‏گويد ولكن طهارت در اين صورت هم خالى‏
از اشكال و محتاج تأمل است. بعد از اينكه فرق را مى‏گويد ما بين صورت اولى و صورت ثالثه مى‏گويد مسئله احتياج به تأمل دارد. تأملش را ديگران كرده‏اند. گفته‏اند بر اينكه اگر بنا بوده باشد در صورت اولى عصير عنبى كه هست ديگر طاهر و حلال نشود، صورت ثالثه هم مثل او است. چرا؟ براى اينكه وقتى كه عصير قالى را به آن عصيرى كه وقتى كه نجوشيده بود ريختند آن عصير نجس شد، متنجس شد. بعد وقتيكه مجموع را جوشاندند آن هم جوشيد، آن نجاست عرضيه مى‏رود، يك نجاست ذاتيه پيدا مى‏كند اين از كجا؟ به چه دليل؟ نه دو تا نجاست پيدا مى‏كند. يك نجاست ذاتى كه به قليان حاصل شده است. يك نجاست هم عرضى، بما انّه. جسم ملاق النجس. همان حرفهايى كه سابقا مى‏گفتيم. دو تا نجس است. وقتى هم كه ذهاب ثلثينش شد نجسات ذاتى مى‏رود اما نجاست عرضى، كجا مى‏رود؟ آن عصيرى كه فرض بفرماييد نجوشيده بود، پاك بود، آن عصير پاك را اگر فرض كرديم كه يك قطره بول در آن افتاد. يا پايه مرغى كه مى‏گفتيم، آن پاى مرغ خورد به آن عصير پاك. بعد آن عصير را گذاشتند جوشيد. وقتى كه جوشيد نجاست ذاتى پيدا كرد ديگر. بعد ذهاب ثلثينش شد. او حلال مى‏شود؟ طاهر مى‏شود؟ اين كه نمى‏شود. چونكه نجاست خارجيه خورده است. چه جور آنجا نجاست عرضيه از بين نمى‏رود و مبدل به نجاست ذاتيه هم نمى‏شود اينجا هم همين جور است، فرقى ما بينهما نيست. نه شما بگوييد مبدل مى‏شود، خيلى خوب نجاست عرضى مبدل به نجاست ذاتى شد. كى گفت نجاست ذاتى هميشه به ذهاب الثلين از بين مى‏رود؟ مورد روايات آن عصيرى بود كه نجاست ذاتى او فقط به قليان تنها بود. به قليان تنها، يعنى قبل از قليان محكوم به طهارت بود. آن عصيرى كه قبل القليان طاهر است او را گفت قليان پيدا كند حرام و نجس مى‏شود حتى يذهب ثلثاه، او را گفت. اما آن عصيرى كه قبل از قليان مرغ مرده افتاد بود در آن درآورديم يا قطره بولى چكيده بود به او، او اگر قليان كرد ذهاب ثلثينش شد، ما نداريم. چونكه روايات نازل بودند. آن حرمت و نجاستى كه قليان مى‏آورد او را ذهاب ثلثين از بين مى‏برد. يعنى قبل از قليان محكوم به طهارت است.
پس بدان جهت در ما نحن فيه يا سيد يزدى، ملتزم هم شديم كه نجاست عرضيه‏اى كه عصير غير مقلى داشت وقتى كه مجموع قليان پيدا كرد مبدل به ذاتى مى‏شود، خيلى خوب. اما چه دليل است كه به ذهاب الثلثين اين نجاست ذاتى از بين نمى‏رود؟ چونكه روايات آن نجاست ذاتى را گفته است كه مسبوغ به طهارت عصير باشد و در ما نحن فيه اين عصير مسبوغ است. همان حرفى كه مى‏گفتيم در خل روايات ناظر است كه سبغ خمريت اشكالى نمى‏رساند اينجا هم روايات ناظر است كه با ذهاب الثلثين سبغ القليان ضرر نمى‏رساند. اما پاى مرغى افتاده است، نجس ديگر افتاده است روايت به اين ناظر نيست. اينجور جواب داده‏اند. ولكن در ذهن همين جور است، در صورت ثالثه اين عصير پاك است و حلال حتى بنائا بر قول به نجاست. والوجه فى ذالكه همه در خانه‏ها ديده‏اند، آنهايى كه در آن چايى را در سماور درست مى‏كنند ديده‏اند. ربما يك طرف آن فتيله سماور شعله‏اش زياد مى‏شود، يك طرفش نه فتيله ضعيف است. سماور وقتى كه شروع مى‏كند به جوشيده آن طرفى كه شعله‏اش زياد است او قُل قُل مى‏كند. آن طرف هنوز ساكت است. اين طرف قليان پيدا كرده است ولكن آن طرف قليان ندارد. اين اينجور است، در ديك‏ها همين جور است. ديك بزرگى گذاشته‏اند، يك طرف ديك طرف جلوش است، آتش خيلى است اما طرف عقب آتش نمى‏رسد، آن هيزم‏ها آتش را همه‏اش را كشيده است جلو. ديك هم خيلى بزرگ است. مى‏بينيد كه اين طرف اين جلوش شروع كرد به قل قل كردن هنوز آن طرف عقبش ساكت است. خوب وقتيكه طرف جلو قل قل كرد طرف عقب هم نجس شد. بنا بر نجاست عصير، چونكه يك عصير است، ملاقى است. وقتى كه يك طرفش شروع كرد به قليان كردن آن طرف هم نجس مى‏شود. خوب شما ملتزم هستيد بر اينكه وقتيكه اين همه‏اش جوشيد همه بعد مى‏جوشند، چونكه وقتى كه حرارت زياد مى‏شود آن طرف هم شروع مى‏كند به پاق و پوق كردن. تا ثلثينش رفت. شما ملتزم مى‏شويد اين طاهر
مى‏شود، حلال محلل مى‏شود؟ بايد بگويند ملتزم مى‏شويم. خوب چه فرق است ما بين اين صورت؟ اگر بنا باشد روايات ناظر باشند آن عصيرى كه قبل از قليانش بايد طاهر بشود. در آن آن قليان، قليان قلب است. در آن حال قلب قبل از اين قل باشد پاك بشود. اگر بگوييد روايات ناظر بر اين است بايد بگوييم كه اين ديك پاك نمى‏شود، حلال نمى‏شود. چرا؟ چونكه اين طرف و اين جانب، آن طرف ديگرش هم عصير است، صدق مى‏كند كه عصير است. و آن طرف نجوشيده است، عرفا مى‏گويند. اين طرف مى‏جوشد در ديك؟ آدم با انصافى باشد مثل شيخنا مى‏گويد كه نه نمى‏جوشد اين طرف.
پس نجاست آن طرف مستند به ملاقاى با مقلى است، قالى است. نجاست عرضى است. بعد كه مى‏گوييد همه جوشيد، همه قل قل كرد ذهاب ثلثين رفت حلال مى‏شود. پس معلوم مى‏شود آن عصيرى كه مسبوغ است به نجاست عرضيه‏اى كه از ناحيه عصير است. آن حرفى را كه ما در آن انقلاب خمر به خل مى‏گفتيم. آن نجاستى كه ناشى از خمريت است، او را مى‏گفتيم نه پاى مرغ را يا بول بچه را. اينجا هم همين جور است، روايات ظاهر است. عصيرى كه غير از جهت قليان نجاستى ندارد او بواسطه پختن و ذهاب ثلثين پاك مى‏شود و در ما نحن فيه هم تمام ديك عصيرى است كه نجاست او غير از ناحيه قليان چيز ديگرى نيست، قليان العصير است چونكه آن طرف ديگرش هم عصير بود، جوشيده بود. آن بواسطه ذهاب ثلثين پاك مى‏شود به پاى مرغ قياس نمى‏شود. و اما لزوم لغويتى كه ايشان فرموده‏اند، مثلا خواسته‏اند، نمى‏دانم پشيمان شده‏اند يا پشيمان نشده‏اند بايد پشيمان بشوند، پشيمان هم نشدند جوابش را مى‏گوييم كه لغويت لازم نمى‏آيد. چونكه اين امر، امرى است كه هميشه نيست، دائمى نيست.
خوب اگر روايات مى‏گفت آن عصيرى كه قبل از قليان و جوش خودش مسبوغ به طهارت است او پاك مى‏شود به ذهاب ثلثين. خوب منحصر مى‏شد به آن ديك‏هايى كه همه‏اش يك جا مى‏جوشد، عرفا. به دقت العقليه ولو تدريجى است. چونكه سطح پايين ولو به دقت العقليه اين حرفى كه من مى‏گويم غير از آن فرمايشى است كه گفته‏اند. او مال طبقات پايين است، طبقات پايين عرفا مى‏گويند كه هنوز نجوشيده است، وقتى كه قل قل نكند بالا. و اما من مثال را جايى زدم كه طبقه بالا يك طرفش قل قل كرد، طرف ديگرش هنوز ساكت نشسته است. زار زار مى‏كند. آنجا را گفتم بر اينكه در عرف يك امرى است اتفاقى عادى، روايات متعرض به اين معنا نشده است، اين معنايش عبارت از اين است كه روايات آن تنجسى كه ناشى از قليان العصير است او را ملاك قرار نداده است، اين ضرر نمى‏رساند. آن تنجسى كه ناشى است از غير قليان العصير او ضرر مى‏رساند. خوب بنائا بر اين مطلب حل مى‏شود. صورت ثالثه محكوم مى‏شود به چه چيز؟ محكوم مى‏شود به طهارت. وقتى كه محكوم به طهارت شد، ولكن صورت اولى در نجاستش باقى مى‏ماند. چرا؟ چونكه آن عصير ولو ناشى از قليان عصير شده است، چون كه عصير ذهاب ثلثينش شده بود. ناشى از قليان عصير ديگر شده است كه روى آن ريخته‏ايم ولكن او بواسطه جوشيدن پاك نمى‏شود چونكه روايات او را نمى‏گيرد. روايات آنجايى كه، آن عصيرى كه ذهاب ثلثينش هم شده بود مستهلك نيست، مستهلك بشود آن يك حرف ديگرى است. بنا بر حرف مشهور. نه يك ديك مقلى بود، ذهاب ثلثينش نشده بود يك ديك ديگر به آن اندازه يا بزرگتر از او مقلى شده بود، ذهاب ثلثينش هم شده بود ديك چونكه خيلى بزرگ بود او را هم ريخته بودند روى اين. اين ديگر پاك نمى‏شود. چرا؟ چونكه ذهاب الثلين در عصيرى كه قليان پيدا كرده است و در حال قليان نجس شده است به قليان او را مى‏گويد كه به ذهاب ثلثين مى‏رود و در ما نحن فيه عصير ما قليان كرده است، نجس شده است، ذهاب ثلثينش شده است، بعد به قليان ديگر نه نجس مى‏شود، نه حرام. اين بواسطه ملاقات نجس شده است و حرام شده است. اين خارج از مدلول روايات است. بدان جهت حرف اين است كه اقوا در صورت اولى يعنى اظهر كه مى‏گوييم، اينكه مى‏گوييم تعبير عادت ما نيست قوت و ضعف. مراد ظهور روايات است، ظهور خطابات است. به حسب ظهور
خطابات فرض اولى محكوم به نجاست و پاك نمى‏شود. و فرض دومى محكوم به طهارت است بلا اشكال و كذالك فرض الثالث على الاظهر. محكوم به طهارت حليت مى‏شود. و اما اگر كسى نجاست عصير را نگفت، بلا اشكال هر سه صورت حلال هستند. چرا؟ چونكه در صورت اولى كه نجاست نيست فقط حرمت است، قاطى شده است. وقتى كه جوشانديم مجموع ذهاب ثلثينش شد، آنى كه ريخته بوديم آن هم ذهاب ثلثينش شده است، جوشيده. حلال و محلل مى‏شود. اينها بنا بر قول به نجاست بود.
سؤال؟ عرض مى‏كنم بر اينكه ايشان مسئله ديگرى را مى‏فرمايد. مسئله ديگر اين است كه اگر عصير عنبى را گذاشتيم بدون قليان ذهاب ثلثينش شد. مثل اينكه آب انگور را هوا گرم بود گذاشتند يا هوا بادى بود گذاشتند بيرون يا بادى هم نبود به مرور ايام تبخير شد يك مقدارش رفت. همين جور است ديگر. اين عصير عنبى را گذاشتيم ذهاب ثلثينش رفت. بعد اين را شخص جمع كرد آورد ريخت در ديك جوشاند كه بعد از ذهاب الثلثين قليان پيدا شده است. ايشان مى‏فرمايد در عروه اگر ذهاب ثلثين عصير بشود بعد قليان پيدا بكند او نه بواسطه قليان نجس مى‏شود بنا بر قول به نجاست نه حرام ميشود بنا بر قول... او حلال محلل است. بجوشد روى ديك يا نجوشد. چونكه ذهاب ثلثينش شده است بدان جهت ديگر جوشيدن بعدى اثرى ندارد. خوب چرا؟ چرا اينجور است؟ با وجود اينكه اطلاق بعضى روايات مى‏گيرد. چرا اينجور فتوا داد؟ ايشان مى‏فرمايد بر اينكه در عصير، در هر عصير بايد ذهاب ثلثين بشود. ذهاب الثلثين بما انّه در اين عصير شده است، روايات ناظر هستند به قليان عصير عنبى كه ذهاب ثلثينش نشده است. اين عصير عنبى كه ذهاب ثلثينش كه قبلا نشده است او را مى‏گويد اگر بجوشد نجس مى‏شود يا حرام مى‏شود تا دو ثلثش برود. و اما روايات مال ذهاب ثلثينى كه قبلا شده است نمى‏گيرد او را. اين وجه فتواى ايشان است كه ديگران نقل كرده‏اند. خوب بر اين وجه اشكال لازم مى‏آيد كه نه اينجور نيست، روايات اطلاق دارند. كل عصير اصابت النار فهو حرام. كل عصير، ولو عصيرى كه دو ثلثش قبلا بواسطه هوا رفته باشد. بعله، آن عصيرى كه قبلا جوشيده و ذهاب الثلثينش بعد از جوش شده است او را نمى‏گيرد. اما عصيرى كه نجوشيده و ذهاب ثلثينش شده است كل عصير اصابة النار. وقتى كه روى ديك گذاشتند مى‏گويند اصابت النار كه هو حرام، وقتى كه قليان كرد حرام مى‏شود. لا يحرم العصير حتى يقلى، قليان كرد. بعله، فهو حرام، حتى يذهب ثلثاه ذهاب الثلثين بعد القليان محلل است و مطهر است. اما ذهاب الثلثين قبل القليان او مطهر است و محلل است اين نه آيه دارد و نه روايت دارد. اينجور گفته‏اند.
عرض مى‏كنم بر اينكه دو وجه ديگر مى‏شود در ما نحن فيه كسى ادعا بكند كه اگر ذهاب ثلثينش من قبل بشود بعد بجوشد ديگر او حرام نمى‏شود و نجس نمى‏شود. وجه اول رواياتى است كه وارد شده است، اين كه ذهاب الثلثن محلل است اين ثلثين سهم الشيطان است. چونكه در عنب ما بين حضرت آدم وقتى كه عنب وقتى كه بنا شد در دنيا كاشته بشود و حاصل داد. ما بين ابليس و آدم اختلاف و نزاع شد. ابليس گفت كه اينها سهم من است. بعله من بواسطه اين مردم را القا كرده‏ام خداوند متعال هم به من مهلت داده است بدان جهت اين سهم من است. نزاع شد ما بين اينها به حسب الروايات. روايات هم بعضى‏ها صحيح هستند. جبرئيل آمد، ملك آمد فيصله داد. گفت دو ثلثش مال تو ابليس، يك ثلثش مال تو حضرت آدم. يكى از آن روايات در همين باب چند تا را ذكر كرده است صاحب وسايل قدس الله نفسه الشريف. در باب عصير ذكر كرده است، تحريم العصير عنبى و تنبيه و غيرهما اذا قلى و لم يذهب ثلثاه. يكى از آن روايات اين است كه، روايت چهارمى است كه روايت صحيحه است و كلينى نقل مى‏كند عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن احمد ابن ابى نصر، ابى نصر بزنتى است. عن ابان ابن عثمان عن زراره، عن ابى جعفر عليه السلام. بعله در اين روايت لوح را، چونكه زمين دو دفعه خراب شده است. يكى هم در قضيه نوح بود اين نزاعى هم كه ما بين ابليس و نوح شده است او را نقل مى‏كند. ابليس در روايت پنجمى است و عن ابى على الاشعرى عن حسن ابن على كوفى عن‏
عثمان ابن عيسى در همين باب، كه باب دوم از ابواب اشربه محرمه روايت پنجمى است. محمد ابن يعقوب عن ابى على الاشعرى عن حسن على الكوفى بعله حسن ابن عبد الله ابن مغيره است. كه از ثقات است عن عثمان ابن عيسى عن سعيد ابن يصار. عثمان ابن عيسى چونكه مذهبش فاسد است موثقه مى‏شود. عن ابى عبد الله عليه السلام انّ ابليس نازع نوحا فى الكلب اين هم مال نوح است. فاطاه جبرئيل فقال له، انّ له حق، فاطا الثلث فلم يزرع ابليس. ابليس گفت ثلث به درد من كم مى‏خورد. چونكه مردمى كه مست مى‏شوند بيشتر خمر لازم است... و قال ما... از اين روايات اين است كه اين ذهاب الثلثين بعد القليان كه محلل است به جهت اينكه سهم الشيطان برود. خوب اين سهم الشيطان از اول رفته است ديگر. قبل از اينكه قليان پيدا كند ذهاب الثلثينش شده است. كان اين حرف را بگويد. اين حرف كه قابل گفتن نبود به جهت اينكه توهم نشود كه غفلت از روايات شده است به آن جهت متعرض شديم. اين كه در روايات شده است اين حكمة الحكم است كه شارع چرا اين را تحريم كرده است بعد القليان حتى يذهب ثلثاه. والاّ ديگر او نمى‏خواهد كه، انسان عصيرى را كه مى‏خواهد بپزد كه حلال بشود اول عصير را جمع مى‏كند دو قسمتش را مى‏ريزد زمين. يك قسمتش را مى‏جوشاند، يك قسمتش را جوشاند، بعله به جوشيدن حلال ميشود، چونكه دو قسمتش قبلا رفته است، ريخته شده است زمين. سهم الشيطان رفت. چه جور كه نمى‏شود او را ملتزم شد. يا به قول صاحب المستمسك او كه راست مى‏گويد. مى‏گويند لازمه فرمايش مرحوم يزدى اين است كه عصيرى را گذاشته‏ايم يك ثلثش رفت به هوا. قبل از جوشيدن. بعد جوشيد. بعد از جوشيدن هم گذاشته‏ايم يك ثلثش رفت. بعد از جوشيدن. دو ثلثش رفته است ديگر. خوب بنا بر ما ذكر از سيد يزدى قدس الله نفسه الشريف حلال مى‏شود بنائا على ما ذكرنا كه سهم شيطان رفته است.
بدان جهت در ما نحن فيه روايات مطلق است و اين رواياتى كه در حكمة الحكم وارد شده است اينها بما اينكه حكمت هستند تقييد نمى‏دهند در اطلاق خطابات. عموم خطاباتى كه كل عصير اذا اخذته... ولو عصيرى كه قبلا ذهاب الثلين رفته است. اين يك وجه. وجه درستى نيست. وجه ثانى كه در ما نحن فيه شايد گفته بشود آن اين است كه عصيرى كه قابل، قبلا ذهاب ثلثينش شده است اين قابل طبخ نيست. روايات مى‏گويد به طبخ ذهاب ثلثينش برود. كل عصير اذا طبخته حتى يذهب الثلثاه و يبقى ثلثه آن حلال مى‏شود. عصيرى كه ثلثينش رفته است اگر او را بگذاريم بجوشد، بعد از جوشيدن هم ثلثينش برود، او مى‏سوزد. اجزاء مائيه ندارد كه. اين روايات ناظر است به آن عصيرى كه قابل طبخ است. اين اگر گفته بشود اين قابل طبخ نيست. پس اين روايات نمى‏گيرد. لالّ مرحوم سيد هم نظرش وجه است. چونكه آن مسئله نزاع نوح و ابليس يا آدم آنها با شأن سيد نمى‏سازد. شايد نظر مبارك مرحوم سيد به اين باشد كه عصيرى كه ذهاب ثلثينش من قبل رفته است اين قابل ذهاب ثلثين ديگر نيست، بالطبع، مى‏سوزد. اين اگر بوده باشد اين جوابش عبارت از اين است كه خوب روايتى وارد شده است كه اگر عصير به ذهاب الثلثين بخواهد بسوزد به او آب مى‏ريزند، مسئله‏اش هم خواهد آمد. خود مرحوم سيد ملتزم است. خوب مثل او مى‏شود. مثل آن عصيرى مى‏شود كه ذهاب ثلثينش برود مى‏سوزد. آب قاطى مى‏كنند اين مسئله نمى‏شود كه. بعد از اينكه اطلاق روايات تمام است اخذ به آن اطلاق هم ممكن است، ولو به ملاحظه ما ورد اسيرى كه بسوزد، آب مى‏ريزند تا ذهاب ثلثين مجموع بشود اين مطلب تمام مى‏شود. فتلخص آنى كه در عروه فتوا داده است، اين عصيرى كه ذهب ثلثاه اذا قلى اين حرام نمى‏شود نجس نمى‏شود، ليس امرك ذالك. بلكه اگر اين عصير قليان پيدا بكند. كالعصير الذى لم يذهب ثلثاه من قبل. او چه حكم دارد؟ اين هم همين جور است. و الحمد الله رب العالمين.