جلسه 423
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 423 آ
نام استاد:آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1368 هجرى شمسى
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
سيد يزدى قدس الله سره ذكر مىفرمايد از مطهرات يكى مسئله استبراء را. مىفرمايد استبراء باخرتات مطهر است نسبت به آن بللى كه بعد الاستبراء بالخراتات خارج مىشود. و استبراء به بول مطهر است، نسبت به آن بللى كه بعد از جنابت و بعد الاستبراء بالبول خارج مىشود. عرض مىكنم يك مطلبى در او شكى نيست، و انشاء الله در بحث تخلى خواهد آمد و آن اين است كسى كه بول كرده است و بعد البول اگر از او بللى خارج بشود كه نمىداند اين بلل از بقاياى بول است در مخرج كه خارج شد يا مايع طاهر اخرى است كه در مجرا بود. خارج شده است مثل مثلا وبى فرض كنيد. اين اگر در خارج تعبدى، چيزى شارع نداشت ما مىگفتيم كه اين شيئى، بللى كه خارج شده است چونكه نمىدانيم پاك است يا نجس، اصل طهارتش است كه يكى هم اين بلل است. اگر علم نداشتيم كه اين بول است و اطمينان نداشتيم كه اين بول است، احتمال مىداديم كه از حبائل بوده باشد، رطوبتى بوده باشد كه در مجرا توليد شده است و بيرون آمده است مىگفتيم كل شىء طاهر اين پاك است.
بلكه اگر اين شخص تطهير كرده است بعد از تطهير مخرج اين بلل خارج شده است ممكن است تا حكم طهارتش از ناحيه استسحاب هم بوده باشد. ممكن است بگوييم يك وقتى از اين شخص بول خارج نشده بود آن وقتى بود كه قبل از خروج اين قطره بود. الان نمىدانيم اين بول خارج شد يا نه؟ مىگوييم بول هم خارج نشده است يعنى محدث نيست اگر وضو گرفته است بعد از وضو خارج شده است مىگوييم محدث هم نيست. پاك است و هم حدث ندارد. ولكن رواياتى وارد شده است و آن روايات ما را دلالت كرده است كه اگر اين بلل المشتبه البول و الطهار، بعد الاستبراء بالخراتات خارج شد اين حكم مىشود بر اينكه طاهر است و لا يوجب حدثا، وضو هم گرفت است لازم نيست اعاده اين وضو. و اما اگر قبل از استبراء بالخراتات خارج شده است محكوم است بانّه بول. وضو هم گرفته است بايد اعاده كند. شارع در حقيقت اين استبراء را طريق قرار داده است بر حكم به طهارت بلل و عدم كونه بول و الحكم كونه بول و حدثا، استبراء اگر باشد بودش طريق است بر اينكه آن بلل ليس ببول. و اگر استبراء نشده باشد اين طريق بر اين است كه او بلل بول، بدان جهت استبراء از طرق است. استبراء از طرق كشف طهارت است نه اينكه مطهر است. خود مرحوم سيد اين را در آخر مسئله هيجده خواهد گفت... استبراء من المطهرات اين ادّ درست نيست. اين استبراء از طرق كشف طهارت و نجاست است. كه استبراء بشود كشف مىشود بر اينكه آن بلل پاك است طريق به طهارت او مىشود كه بول نيست، طريق به عدم بوليت مىشود. و استبراء نشود اين طريق مىشود كه آن بلل بول. شارع اين را اعتبر امارتا. اين مطهر نيست. بدان جهت فى الواقع، فى علم الله اگر آن بلل از مثانه خارج شده است بقاياى بول است كه آمده است بيرون، بول است. چيزى هم او را پاك نمىكند. بول كه نجس است مخرج را با تطهير مىشود پاك است. و اگر نه از حوائل است و از رطوباتى است كه در مجرا توليد مىشود آن است بيرون آمده است، نه آن پاك است احتياج به مطهر هم ندارد. بدان جهت اين استبراء طريق است. هذا بالاضافة...
ايشان استبراء به بول را از مطهرات شمرده است، مطهر كه نمىشود بشود، بايد اماره بشود باز. اين اماره شمردنش هم
يك خرده فرضش چه جور است؟ براى اينكه فرض بفرماييد كسى از او منى خارج شده بود. بعد استبراء به بول كرد. ولكن استبراء به خرتات نكرد. باز بلل مشتبه خارج بشود حكم به نجاست مىشود. چونكه بول كرده است و استبراء به خرتات نكرده است. اگر استبراء به خرتات بكند، بعله حكم مىشود كه آن بلل پاك است و اگر استبراء بالخرتات نكند حكم مىشود كه آنى كه خارج شده است آن بلل مشتبه بول است چونكه بعد از بول استبراء نكرده است، حكم مىشود و انّه بول. كجا تطهير شد؟ كجا را تطهير كرد؟ يا كجا اماره تطهير شد؟ نه اماره تطهير است استبراء به بول نه اماره... خودش هم از مطهرات است كما ذكرنا. يك فرضى را مىشود فرض كرد كه اگر اين فرض در خارج واقع بشود. كسى منى از او خارج شده است و بول هم كرده است ولكن استبراء به خرتات نكرده است. بعد بللى خارج شد كه مىداند اين بلل بول نيست. اين را مىداند. چونكه اگر استبراء به خرتات نكند حكم مىشود كه بول است، در صورتى كه احتمال بدهد كه بلل خارج بول باشد. و اما چونكه طريق است. طريق در صورتى است كه احتمال مصادف با واقع داده بشود، كه احتمال داده بشود بول است، بدان جهت حكم مىشود بر اينكه او بول است. استبراء نكرده است و اما اين استبراء بالخرتات نكرده است بللى خارج شد، مىداند بول نيست. يا منى است يا مذى است، يكى از اينها است. نمىداند منى است يا مذى است؟
در اين صورت اگر استبراء به بول كه كرده است حكم مىشود بر اينكه اين منى نيست و اما اگر اين استبراء به بول را نكرده بود حكم مىشد كه مذى نيست، منى است. در يك فرضى كه فرض بشود انسان بعد البول بداند كه بلل بول نيست. اين ماء بر اين كه منى است او مذى است؟ در اين صورت استبراء به بول از طرق مىشود از امارات مىشود. چونكه استبراء به بول كرده است اين كشف مىكند بر اينكه اين بلل منى نيست. و اما استبراء به بول نكرده بود نه حكم مىشود كه اين هم منى است. اين را مىشود فرض كرد. يك كلمهاى چونكه مطلب جايش آمد بگويم كه گفتيم استبراء از امارات است. در صورتى كه استبراء بشود آن حكم مىشود بر اينكه آن بلل بول نيست والاّ بول مىشود استبراء نكند. اين در صورتى است كه انسان احتمال بدهد. چونكه غالبا اين بول مجرا دارد و محتل است قطرات بول در مجرا باقى بماند شارع استبراء بالخرتات را كه اخراج اين قطره است اگر بوده باشد اين را اماره قرار داده است و مىدانيد كه اين اماره، اماره قطعى نيست. ممكن است انسان استبراء به خرتات بكند استبراء به خرتات بكند ولكن قطره بول در مجرا بماند. شاهدش اين است، كه شاهد مىخواهيد ربما انسان بول مىكند و استبراء بالخرتات مىكند چيزى بيرون نمىآيد يا يكى دو قطره مىآيد بيرون. بعد از اين اگر اُه بكند قطره ديگر هم مىآيد. اُه كردن كه داخل استبراء نيست. اين معلوم مىشود كه اين استبراء فقط از معرضت خارج مىكند. بدان جهت بعضىها اينجور فرمودهاند كه اگر شخصى استبراء به خرتات نكند ولكن كارى بكند كه آن كار از معرضيت خارج مىكند. مثل اين كه خيلى ايستاد، خيلى هم اه، اه كرد. اگر چيزى بود انداخته شده است. اگر بلل خارج بشود حكم به طهارت مىشود. اين روى اين اساس است كه عرض كردم.
و كيف ما كان كون الاستبراء مطهر، اين يك امر مسامحهاى است كه ربما از اقلات شمرده مىشود. مثل آن يعيد الله ليذهب اهل البيت... آن دفع بود. او را گفتيم عيبى ندارد. در ما نحن فيه نه رفع نجاست است نه دفع نجاست است، بلكه اماره است. بدان جهت اگر فهميديم بعد الاستبراء هم اين بلل بول است قطعا يا اطمينا، قطع نمىخواهد بايد شست. فكيف ما كان اين مطهر نيست. بعد ايشان مطهر ديگرى را ذكر مىكند كه اواخر مطهرات است، آن عبارت از اين است كه جماعتى گفتهاند زوال تغير از ماء البئر بنا بر اينكه ماء البئر معتصم است يا از ماء الجارى كه ماء الجارى معتصم است زوال تغير از مطهرات است. ايشان مىفرمايد خود مرحوم سيد يزدى مىفرمايد كه تغير از مطهرات نيست. بلكه بعد از زوال تغيرد، زوال تغير شرط طهارت در ماء المعتصم است. بعد زوال تغير آنى كه آب نجس را،
متنجس را پاك مىكند ماء الماده است. آن ماء جارى كه متصل به ماده است، ماء البئر كه متصل به ماده است آن اتصال به ماده يعنى به مائى كه در ماده هست او مطهر است. لالّ ايشان بهتر بود بگويد كه اتصال به ماده. چونكه اگر يادتان بوده باشد در ماء البئر و ماده ماء معتصم گفتيم كه لازم نيست ماده آب داشته باشد. اگر ماده ماء البئر مثل گل است، آبى ندارد. گل است. آنجايى كه مثلا فرض كنيد اسفل بئر است، گل است آب ندارد. ولكن اين گودى را كه كندهايم، اسمش را بئر گذاشتهايم چونكه اين گلها وسطش گود است اين قطرات از آن گلى كه در اطراف است جدا مىشود، جمع مىشود آب مىشود. گفتيم عيبى ندارد اين كافى است. ماده لازم نيست. و هكذا در جارى. اگر ماده ماده رشى هم شد كه قطرات از او ترشح مىكند و آب جمع مىشود آن هم همين جور اعتصام مىآورد.
بدان جهت على ما ذكرنا آنى كه مطهر است، اتصال ماء متنجس است بعد زوال تغيره به مادهاى كه ماده معتصم است. اعم از اينكه در ماده ماء به صورت مائى بوده باشد يا نه ماء به صورت مائى نيست. ولكن ماده رشيى است. از اين ماده كه خارج مىشود به صورت ماء مىافتد. اين عيبى ندارد. اتصال به ماده از مطهرات است. بعد ايشان مطهر اخيرى را ذكر مىفرمايد كه آن مطهر اخيرى، مطهر ثمانة عشر است، مطهر هيجدهمى است كه بواسطه اين بحث مطهرات را تمام مىكند. و كاش هم، خود ايشان هم در آخر مىفرمايد كه اين مطهر نيست. آن غيبت المسلمين است. غيبت المسلم است، غيبت يعنى در مقابل حضور كه غايب است. غيبت المسلمين اينها از مطهرات است. اين مسئله، چونكه مسئلهاى است محل ابتلا و همه مبتلا هستند اين مسئله را مىخواهم مفصل بحث كنم اشناء الله. عرض مىكنم يك مطلبى هست فى الجمله مسلم است ما بين الفقها. لا نعلم از آن معاريف كسى در اين معنا مخالفت كند. و او اين است، اگر ما كه فهميديم بدن مسلمانى متنجس شده است، دستش، صورتش، لبهايش، چونكه از دهانش خون درآمد. يا ثوبش متنجس شده است. مثلا فرض كنيد آب مىخورد، آن آب مىخورد ريخته شد به جاى نجس از بدنش كه خون داشت و ريخت روى لباسش. لباسش هم نجس شد ما ديديم اين را. يا آنى كه ما بيد المسلم است ديديم نجس است. مثل اينكه رفته بوديم خانه شخصى كه خودمان ديديم كه بچهاش شاش كرد روى اين فرش. خودمان به چشممان ديديم. يا ديديم بر اينكه بچه بول كرده بود، دستش هم بولى بود، زد به آن ليوانى در طاقچه بود. ليوان را نجس كرد. اگر ديده شد و معلوم شد خود مسلمان يا ثياب مسلمان يا آنى كه در يد او است و در اختيار او است، فرشش، ظروفش و امثال ذالك اينها نجس شده است، آن مسلمان از ذهن ما غايب شد، از پيش ما غايب شد. يا او رفت يا ما از آن خانه در آمديم ديگر، آمديم خانه خودمان. اين دوباره آن مسلمان را ملاقات مىكنيم. احتمال مىدهيم كه مسلمان همان چيزهايى را كه نجس شده بود ما مىدانستيم احتمال مىدهيم كه آب كشيده است. آن ليوان را ديگر آب كشيده است، استكانها را آب كشيده است. دستش را آب كشيده است. آن ليوان را ديگر آب كشيده است، استكانها را آب كشيده است فرض كنيد، دستش را آب كشيده است، ثوبش را آب كشيده است. اتفاقا دست ما هم تَر بود خورد به همان ثوبى كه آن هفته قبل ديده بوديم نجس است. فى الجمله حكم مىشود با اين غيبت المسلم كه عرض كردم چه او غايب بشود، چونكه وقتى كه اين هم رفت او هم غايب مىشود. با غيبت مسلمى كه ثوبش نجس بود، بدنش نجس بود، فرشش نجس بود، ظروفش نجس بود با غيبت او حكم مىشود به طهارت آن اشياء اين فى الجمله مسلم است ما بين الفقها.
ولكن كلام در اين است كه اين كجاها حكم مىشود به طهارتش؟ و چرا حكم مىشود به طهارتش؟ سرّش چيست؟ يك قسمتى از فقها هستند، مثل صاحب عروه قدس الله سره، اينها را از باب ظهور حال مسلم مىدانند. و ظهور حال مسلم اين است كه اين اشياء پاك شده است. ظهور حال را براى شما توضيح بدهم وقتى كه ما ديدهايم خود آن مسلمان هم ديد كه بچه دستش بولى بود به اين ليوان آب زد. يا به اين استكان چايى زد دستش را، برداشت چايى
بخورد، زد نجس كرد. خودمان مىدانيم كه آن شخص صاحبخانه ديد آنى را كه ما ديدهايم يعنى هم ديد، دست بچه با آن بول ملاقات با اين كرد. و خود صاحبخانه را بول نجس مىداند كما اينكه ما مىدانيم و آن ليوان هم نجس شده است. بعد اين صاحبخانهاى كه هست، هفته دوم كه ما رفتيم آب خواستيم در همان ليوان آب آورد. در همان استكان چايى آورد كه خودمان نشان گذاشته بوديم. در همان استكان چايى آورد. اين را استعمال كرد آن شخص مسلمانى كه اين مطاء در يد او بود استعمال كرد در شيئى كه مشروط به طهارت است. يعنى چايى آورد براى ما، آب آورد. و خودش هم اين استعمال مشروط به طهارت است او هم قبول دارد. احتمال هم مىدهيم كه الان كه آب آورده است شسته است چونكه تطهير كردهاند، اين احتمال را هم مىدهيم. با اين قيود اين استكانى كه آورده است، نجس باشد پيش ما آورده باشد امرش داير ما بين دو تا احتمال است. يكى اين كه يادش رفته است اصلا غفلت كرده است كه بابا بچه هفته گذشته اينجا اين كارها را كرد. اين غفلت است. اصالت عدم الغفله چيزى است كه در هر فاعل مختارى جارى است و عقلا به احتمال غفلت اعتنا نمىكنند.
امر دوم اين است با وجود اين كه غافل نيست ملتفت است آورده است، چونكه مبالات ندارد از خدا نمىترسد. عصيان مىكند خداوند را. اين خلاف ظاهر حال مسلم است. اين مسلمان اصل اولى اين است كه از خدا مىترسد. اين كه مىگوييم اصل اولى اين است كه از خدا مىترسد ظهور حال مسلم است اين دليل اعتبار مىخواهد علم نيست. آن ظهور در مسلمانى كه مىدانيم لا ابالى است، اصلا نجس با طاهر پيش اين فرقى نيست. يك آدم بد طينتى است، نه طاهر مىفهمد نه نجس. غيبت او فايده ندارد. اينها مىگويند غيبت كسى كه احتمال مىدهيم مبالى به دينش بوده باشد. يا مىدانيم مبالى به دينش هست. يا احتمال مىدهيم مبالى به دين است. امر داير است به اينكه عصيان كرده باشد و ظاهر حال مسلم اين است كه نه عصيان نمىكند با اين فعلش كه اين چايى را پيش ما آورده است يا با اين ثوب خودش نماز مىخواند كه هفته گذشته ديديم نجس است. بعد از آن مىگويم كه آن ثوب را بده من هم بپوشم نماز بخوانم يا دستم خورد به آن جاى نجس گذشته، در اين صورت حكم مىشود كه آنهايى كه نجس بود پاك شده است. دليلش چيست؟ چونكه علم كه نمىآورد، علم وجدانى. دليل اين اعتبار ظهور چيست؟ كدام آيه و روايت است؟ از آيه و روايت صحبت نكنيد. سيره متشرعه مسلمين است. از زمان معصومين سلام الله عليهم بلكه از آن زمانى كه طهارت و نجاست تشييع شده است الى يومنا هذا سيره مسلمين بر اين است. وقتى كه رفتند، اينجور بودند ديگر مردم با هم معاشرت داشتند بيوت همديگر مىرفتند، مهمانى مىرفتند، دعوت مىشدند. مجالسى بود اينها جمع مىكرد، در آن مجالس هم مىدانيد خصوصا مهمانى بچه و اينها و اتفاق تنجس و اينها مىافتد اينها كه بعد همين جور ادامه مىدادند، مىرفتند تفتيس اينكه صاحبخانه اينها را آب كشيدهاى؟ اينها را كسى طلبه باشد سؤال كند ولكن اين متشرعه عوام الناسى كه همين جور از آن صدر بودند الى يومنا هذا همين جور معامله مىكنند. اين يك طايفه از فقها است. اين مقدارش جاى شك نيست. جاى قطعى نيست. اين مقدار از سيره هست و بنائا بر اين، اين غيبت المسلم از امارات مىشود نه از مطهرات. مثل آن استبراء. خود مرحوم سيد يزدى در آخر مىگويد كه اين مثل مسئله سابق استبراء از امارات طهارت است. والاّ غيبت خودش از مطهرات نيست. آب كشيده است پاك شده است، نكشيده، اتفاقا در نجاست باقى است. اين طريق مىشود به احراز عدالت اين ظهور حال مسلم.
در مقابل اين دسته از فقها، دستهاى از فقها هستند كه نه بابا مطلب اوسع از اين است. هر جايى كه انسان با غيبت احتمال بدهد كه آن شخص غايب تطهير كرده است متنجسات را احتمال هم بدهد حكم مىشود به طهارت. اين معامله طهارت مىكند. خود او استعمال بكند در طهارت يا بدانيم كه به نجاستش را مىداند يا نمىداند اينجورها نيست. شاهدش باز همان سيره متشرعه است. يعنى سيره را اوسع ادعا كردهاند. گفتهاند اين زمان سابقى كه هست،
زمان سابق، اكثر مياح در اين بلادى كه، مثل المدينه و امثال ذالك بود در بيوت و در قراء منحصر به ماء قليل بود كه از چاه مىكشيدند مىآوردند مصرف مىكردند. و اكثر كسانى كه مباشر بودند براى طبخ در ضيافات، طبخ مىكردند. آن مهمانى هم كه در عربها امر متعارفى است مهمان وارد شدن. شيعه و سنى هم كه مخلوط با همديگر بودند. اينها كه با همديگر مىرفتند، مراوده داشتند. الان هم در بلادى كه مختلط است شيعه با سنىها همين جور است. مىروند و مىآيند، طعام مىخوردند. معامله مثل همديگر مىكنند. با وجود اينكه آنى كه طبخ مىكند طعام را و نحو الطعام را حاضر مىكند براى مهمان غالبا نساء هستند. نساء هم كه عدم مبالاتهن خصوصا در آن زمان، يا اهل البصيره در آن زمان عدم مبالاتهن، الان هم در قراء و امثال ذالك، آنهايى كه خيلى رفت و آمد مىشود در آن قراء اينها هم در دست زنها است. اينها هم خيلى مبالات به اينها محرز نيست بر ما كه اينها مبالات دارند. بلكه در بعضىها مقطوع العدم است كه اگر طهارت واقع بشود اتفاقى است. مىآمدند، مىرفتند، مىنشستند با همديگر مثلا طعامشان را مىخوردند، با وجود اينكه سنىها، اهل خلاف بعضى چيزها را اصلا نجس نمىدانستند. اينها مخرج بول را با مسح پاك مىكنند. با همان دست مىآيند غذا مىخورند همين جور الكلام الكلام.
ماء قليل هم به ورود قزر فيه كه از مسلمات شد تنجسش. چونكه مورد روايات بود. ايد القزر ماء قليل به او اصابت بكند نجس مىكند. با وجود اينكه همين جور است بدان جهت در ما نحن فيه فقط مىماند احتمال اينكه انشاء الله پاك است. نمىگويند اگر علم داشتند كه نجس است اطمينان داشتند به تنجس مىخوردند. اين را ادعا نمىكنم صورت علم احتمال خارج است. در غير صورت علم و اطمينان كه احتمال طهارت مىدادند با علم به اينكه به اين اشياء تنجس عارض شده است قطعا معامله طهارت مىكردند به مجرد احتمال الطهاره. اين روى اين اساس گفتهاند ديگر نه ظهور حال مسلم نيست. هر مسلمانى در يدش چيزى ديده بشود كه احتمال بدهيم پاك كرده است او را محكوم است او به طهارت. الان عبارت عروه را ببينيد. ببينيد كه عروه كدام يكى از اين فقها است كه گفتيم از آن قسم اول است.(قطع نوار).
مىفرمايد بر اينكه اثامن عشر مطهر هيجدهمى، غيبت المسلم. غايب شدن مسلمان است. فانّها مطهرة لبدنه و لباسه او فرش، لباس و فرشش را مطهر است او ظرفه او غير ذالك من ما فى يده آنهايى كه در يد او هستند. يعنى چه جور اگر خودش مىگفت اين ما فى اليدم را تطهير كردهام قول زواليد بود مسموع بود، الان اگر كه غيبت پيدا كرده است آن غيبتش هم مطهر است به شروط خمسه. اين ظهور حال اين است. از اين شروط درمىآيد.
الاول ان يكون عالم بملاقات مذكور لنجس فلانى، بداند كه مثلا آن استكانها ملاقات كرد با آن بولى كه در دست آن بچه بود. دست بچه متنجس به بول بود. الثانى علمه ما بدانيم كه علمه بكونه ذالك الشىء نجس او متنجس اجتهادا او تقليدا. بدانيم صاحبخانه كه صاحب استكانها است او هم اجتهادا، تقليدا بول را نجس و منجس مىداند استكان را نجس مىداند. الثالث استعماله بذالك الشىء فى ما يشترط فيه الطهاره. آن شرط ثالث اين است كه هفته ديگر كه رفتيم در همان استكانها چاى آورده براى ما. استعمال لذالك الشىء فى ما يشترط فيه الطهارت على وجه يكون امارة نوعية على طهارت. اين استعمال اماره نوعيه است كه پاك است. چونكه استكان اگر كه پاك نيست چه جور چاى آورده است؟ من باب حمل فعل المسلم على الصحه كه اين چاى آوردنش خلاف شرع و عصيان خدا نيست. الرابع بدانيم بر اينكه علمه باشتراط الطهارت فى الاستعمال مفروض كه خودش هم مىداند كه چايى را بايد در استكان پاك خورد. اين را هم مىداند او الخامس ان يكون تطهيره لذالك الشىء محتمل. شرط خامس اين است كه احتمال بدهيم كه آب كشيده است. و الاّ... بدانيم كه آب نكشيده است، مثلا يادش رفته است. يا اصلا بى مبالات است. لا وجه للحكم بطهارت. بل لو علم من حال انه لا يبالى بالنجاسه مبالات به نجاست ندارد و انّ الطاهر و نجس عند سواء طاهر و نجس
پيش او سوا است يشكل الحكم بطهارت. مثل اينكه خدا رحمت كند خود مرحوم، خودش ملتفت بود كه سيره اوسع است. يشكل الحكم بطهارته. جزم نكرد. حكم كردن به طهارت مشكل است. مثل اينكه خوب پايش لنگ... نه اين سيره عام است. و ان كان تطهيره اياه محتملا مشكل مىشود.
بعد مسئله ديگر كه مسئله بالغ را مىگويد. خوب ما كدام يك از اينها را اختيار كنيم. بعضىها گفتهاند نه آنى كه مسلم است از سيره مسلم است اين معنا همان است كه اين شرايط جمع بشود كه ظهور الحال تمام بشود قدر متيقن از سيره اين است. خوب مىگوييم كه چه جور قدر متيقن از سيره اين است؟ نمىبينيم مردم را، آن اهل باديه را، قراء را از آن صدر اول، آنها را كجا بگذاريم؟ اين جواب گفته مىشود، بعضىها خواستهاند جواب بگويند كه اين كه اختلاط و اينها بود و اينها، اينها مبتنى بر اين بود كه متنجس، منجس نيست. چونكه متنجس را منجس نمىدانستند، چونكه مسئله خلافى بود ديگر يك جماعتى از فقها ملتزم شدند مثل محقق همدانى قدس الله سره كه متنجس منجس نيست. اين سيره به جهت اين بود كه متنجس را منجس نمىدانستند. مىرفتند و مىخوردند. و اما كسى كه متنجس يا را منجس بداند بگويد دليل تمام است او اين كارها را مىكرد، اينجور سيرهاى را اين اشخاص مىكرند بعله در آن صورت، هيچ اشكالى نيست. ما هم يك وقتى در ذهنمان اين بود كه اين متنجس را منجس ندانستن موجب اين عدم موالات است. عرض مىكنم بر اينكه آنها هم تقليدا، اجتهادا متنجس را منجس نمىدانستند، آنهايى كه مسئله مىدانستند مىرفتند مىخواندند. چونكه متنجس را منجس نمىدانستند. ما هم يك وقتى در ذهنمان اين بود. يك روز صبح بود ايام زيارتى بود از منزل در نجف درآمده بودم اين دور حرم شريف سلام الله على صاحبه السلام پر از زن بود. زنهاى عرب بود. آورده بودند با بچه. من هم مىگفتم كه اينها بى مبالاتى مىكنند. خوب سابقا در ذهنم بود كه متنجس منجس بودنش درست نيست. اين بى خود است تا آنروز همين جور بود فكرم. خودم به چشم خودم ديدم، مادرى بچهاش، كه از صبح زود ديگر از خواب پا شده است. روى آن عادت زود بلند مىشوند، بچهها هم زود بلند مىشوند خودم ديدم بچهاش كثافت كارى كرده است، يك كاسه آبى آورده است دستها را مىبرد در آن كاسه مىمالد به پاهاى بچه باز دوباره مىبرد. از اين احتمال صرف نظر كردم كه نه اينجور نيست. اين مسئله متنجس نيست مسئله عين النجس است. روى اين حساب مسلمانها اينجور سيرهاى داشتند. ما هم وقتى كه كربلا مشرف شديم در اين راه وارد همينها مىشديم خواهى، نخواه ما طعام اينها را مىخورديم. چايىاشان را مىخورديم، شيرشان را مىخورديم. اين به مجرد احتمال طهارت. اين هم علم سابقى ما بود از اينها. كلام اين است كه اين سيره عام است، قطعى است، جاى شك نيست، جاى شبهه نيست و منهنا ذكرنا اين شروط خمسهاى كه صاحب العروه ذكر كرده است اينها مبنى بالاحتياط است. اظهر اعتبارى ندارد.
با غيبت المسلم اگر انسان احتمال بدهد كه اين تطهير كردهاند و اين متنجس سابقى پاك شده است حكم به طهارت مىشود.
|