جلسه 424

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 424 ب‏
نام استاد:آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1368 هجرى شمسى‏
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت‏
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم در مطهريت غيبت دو مسلك هست، مسلك اول اين است اين اماره است بر طهارت شيئى كه سابقا متنجس بود از باب ظهور حال مسلم و ظهور فعل مسلم. حيث اينكه اين مسلمانى كه متنجس در يد او بود، بعد اين متنجس را استعمال مى‏كند در فعلى شيئى كه مشروط به طهارت است و مى‏داند كه اين استعمال مشروط به طهارت است و مى‏دانسته است كه اين شى‏ء سابقا ملاقات كرده است با شى‏ء فلانى و بواسطه آن ملاقات نجس شده است. و با وجود اينكه استعمال مى‏كند در اين شى‏ء، در شيئى كه مشروط به طهارت است مثل اكل الشرب ظروف را، استعمال مى‏كند در اكل و شرب و ما هم احتمال مى‏دهيم كه تطهير كرده باشد كه شروط خمسه تمام شد عرض كرديم امرش داير مى‏شود اين شخص يا اينكه غفلت كرده باشد و نصيان پيدا كرده باشد تنجس اين شى‏ء را و غفلتا و نصيانا استعمال كند در چيزى كه مشروط به طهارت است غفلت خلاف فعل، ظهور الحال است در فاعل مختار. عند العقلا هم حمل نمى‏كنند كه اين فعل غفلتا صادر مى‏شود مگر اين كه دليلى بر او باشد. و امر داير است كه نه غافل نيست، ملتفت است ولكن عصيانا و طغيانا لشارع اين كار را مى‏كند. اين خلاف ظاهر المسلم است. آن كسى كه تسليم شده است به شرع و شريعت خلاف اين است. خصوصا نسبت به آن كسى كه مى‏دانيم مبالات به دين دارد يا احتمال مى‏دهيم مبالات به دين دارد و به طهارت و نجاست. نسبت به آن كسى كه غير مبالى بالدين است و لا يبالى شى‏ء طاهر است يا نجس است، نه او فايده ندارد استعمال او. در شخصى كه يا مبالاتش را مى‏دانيم يا احتمال مى‏دهيم اين غيبت از باب ظهور الحال و ظهور فعلش كانّ اين فعلش اخبار عملى است كه پاك شده است. اصالت دم و غفلت را اگر ملزم مى‏كرديد اين كانّ چه جور اگر زواليد مى‏گفت كه اين شى‏ء پاك شده است، و ما هم يقين داشتيم كه سابقا نجس بود مى‏گويد پاك شده است. چه جورى كه قولش مسموع بود كه قول زواليد مسموع است در طهارت شيئى كه سابقا نجس بود و قد تقدم و يعطى انشاء الله. كانّ اين فعلش اخبار عملى است بر اينكه شيئى كه سابقا نجس بود، اين شى‏ء پاك شده است. اين يك مسلك بود.
مرحوم صاحب العروه كما اينكه عبارت عروه را براى شما خواندم روى اين مسلك مشى كرد. مسلك ديگرى در مسئله اين بود كه ظهور حال مسلم يا ظهور فعل مسلم علم كه نمى‏آورد، اطمينان كه نمى‏آورد اين پاك كرده است. اين بايد دليل بر اعتبار داشته باشد. والاّ هر چيزى كه غير العلم شد بايد دليلى بر اعتبار بوده باشد. آنى كه علم حجيت او ذاتى است اينها مى‏گويند. غير العلم احتياج به دليل دارد حتى الاطمينان كه دليلش بناء عقلا است. پس اين ظهور حال هم چه دليل بر اعتبارش هست كه معتبر است؟ بعله والاّ اگر دليل نخواهد تمام اخبار مسلم حجت مى‏شود مگر آن مسلمى كه مى‏دانيم لا يبالى بالكذب. مجهول هم باشد چونكه ظاهر حال اين است كه خبر مى‏دهد. اين يا غفلت مى‏كند يا عمدا عصيان مى‏كند الكلام، الكلام. غفلتش كه مطابق با واقع كه نشود، چونكه منشائش غفلت است خبرش اين خلاف اصل عقلايى است. پس خبر مسلمان حجت است. اين را ولو بعضى‏ها ملتزم شده‏اند. آن كسى كه مى‏دانيم اين شخص لا يبالى است هيچ. او فاسق است. يعنى فسق ظاهر دارد و اما آنى كه نمى‏دانيم او خبرش حجت است،
بعضى‏ها ملتزم شده‏اند از قدما. ولكن ما كه ملتزم، شما هم كه ملتزم نمى‏شويد. اين ظهور با آن ظهور چه فرقى دارد؟ فرقش هر دو ظهور است. بدان جهت احتياج به دليل اعتبار بايد داشته باشيم كه اين ظهور را شارع معتبر دانسته است.
دليل اعتبار اين سيرة المتشرعه بود كما ذكرنا كه آن سيره متشرعه تا زمان معصومين سلام الله عليهم و آن وقتى كه نجاسات تشريع شده بود، تنجيس متنجس تشييع شده بود، منجسيت نجاسات تشييع شده بود مع ذالك متشرعه با آن مواردى كه مهمان مى‏شدند در بلاد و قراء و با آن بيوتى كه نازل مى‏شدند و با آن بيوتى كه وارد مى‏شدند و به آن مجمعى كه وارد مى‏شدند با آن چيزى كه هست، با آن اشخاصى كه هست، آنى كه نسبت به بدن آنها، البسه آنها، نسبت به ما فى اليدشان، من الاثاث است. ظروف بوده باشد نحو الظروف بوده باشد با اينها معامله طهارت مى‏كردند. ولو اينكه علم عادى هم داشتند كه اينها نجس شده است يك زمانى. مع ذالك اين معنا با اين علم معامله طهارت مى‏كردند. اين دليل اعتبار اين مسئله بود كما ذكرنا.
سؤال؟... عرض مى‏كنم بر اينكه فرق است ما بين سيرة المتشرعه و سيرة العقلا. اگر ما بخواهيم اعتبار شيئى را به سيرة العقلا اثبات بكنيم مثل اينكه بگوييم عامى بايد از مجتهد تقليد بكند چونكه سيره عقلا بر اين است كه جاهل به اهل خبره رجوع مى‏كند و بما انّه عامى جاهل است و اهل خبره احكام آن كسى است كه عارف به مدارك الاحكام بوده باشد اين مطلب را تمام نمى‏كند. خوب سيره عقلا هست اينجا هم سيره عقلا هست اما بايد دليل پيدا كنيم شارع اين را امضاء كرده است. بعد از اينكه گفتيم شارع رد نكرده است، بلكه امضاء كرده است اين سيرة العقلا دليل مى‏شود در مسئله. اما به خلاف سيرة المتشرعه. يعنى متشرعه بماهم متشرعه كارشان اين بود. لا بما هو عقلا كه نجاست و طهارت ندارند. اين مال متشرعه است. جايى كه شيئى به سيرة المتشرعه ثابت شد او خودش به نفسه دليل است. و اينى كه فرض بفرماييد اين مراوده كه در آن بلادى كه، و در آن شهرهايى كه و در آن قرائى كه اهل عامه و خاصه و شيعه با آنها ممارست دارند، اهل ده با همديگر، اهل شهر با همديگر آمد و شد دارند، كسى كه در آن بلاد زندگى بكند يا ملاحظه حال آنها را بكند قطع پيدا مى‏كند كه فعلا كه همين جور است با وجودى كه، آن اسباب تطهير و اينها توسعه پيدا كرده است، موجبات تنجس كم شده است، چونكه ماءهايى هست، ماء كر و امثال ذالك در دسترس همه مردم. فعلا فى يومنا هذا همين جور است. و فما ظنكم به آن زمان سابق كه در هيچ روايتى، ولو يك روايت من حيث السند هم ضعيف بوده باشد، ائمه عليهم السلام تنبيه بدهند متشرعه را كه مراوده را كم كنيد در آن مواردى هم كه مراوده مى‏كنيد مواظب طهارت و نجاست بوده باشيد اصل اينها را نفرموده‏اند. اين اصلا سيره متشرعه بر اين است خود عليهم السلام ترغيب كرده‏اند با مراوده با اهل، خلاف و مراوده ما بينهم، صله اخوان، صله مؤمنين و امثال ذالك هيچ در اينها يك اشاره‏اى بشود نيست. معلوم مى‏شود آن صله‏اى كه متعارف بود و معلوم بود او ممزا، او به تكليف من الامام عليه السلام بود، به تجويز منه بود روى اين اساس اين سيره، سيره متشرعه است و بما اينكه سيره متشرعه است كسى اگر در اصل اين سيره خدشه بكند. چونكه كسانى پيدا شده‏اند كه گفته‏اند مقتضاى استسحاب بقاء شى‏ء على نجاسته است لا تنقذ اليقين بالشك، اينها فايده ندارد. نه كسى كه در اين سيره شبهه بكند، ما سيره‏اى واضح‏تر از اين مورد نداريم كه تمسك به آن بكنيم. روى اين اساس اين سيره حدش محل كلام است كه اين سيره حدش چقدر است؟ همين مقدارى است كه صاحب العروه و ديگران موارد ظهور حال را مى‏گويند، آن مقدار است يا سيره عام است؟ مدعاى ما اين است كه سيره عام است. هر وقت ديديم شيئى كه سابقا مى‏دانستيم كه نجس است، اجمالا او تفسيرا يا اطمينانا نجس است وقتى كه ديديم مسلمان او را استعمال مى‏كند در چيزى كه مشروط به طهارت است كما اينكه ديروز مى‏گفتم در آن استكان آب چايى مى‏آورد. در همان ظرف آب مى‏آورد و امثال ذالك و احتمال بدهيم كه مطهر واقع شده است به متنجس و احتمال بدهيم، با اين احتمال طهارت حكم به طهارت مى‏شود. ديگر شروط ديگرى كه‏
او بداند يا اينكه فرض كنيد، تنجيس را بداند يا اجتهادا و تقليدا ديگر اينها اعتبارى ندارد. همين كه ما احتمال داديم، ولو خودش ملتفت نبود ولكن چونكه ظرف‏ها را برده است در كنار شط آب كشيده است. همه‏اش پاك شده است. اين احتمال را بدهيم سيره همين است. عرض كردم اگر به اين قراء همين جورى كه زن‏ها متصدى طبخ هستند و امثال ذالك. مردم مى‏رفتند طعام مى‏خوردند، طعامى كه اينها درست كرده‏اند. مسلمانها اينجور بودند و اكثر اين زنهايى كه هست لا ابالى هستند، احتمال طهارت وقتى كه داده شد، اطمينان به نجاست يا علم يقين به تنجس پيدا نبود، احتمال تطهير در بين بود سيره در ما نحن فيه تمام است. اين هم حرف ما بود.
سؤال؟ سيره تخصيص مى‏زند. سيره دليل معتبر است. اماره است، اماره هم نباشد در مورد استسحاب است و اين استسحاب را تخصيص مى‏زند. مدعاى ما اين است، مدعاى همه اين است. منتهى آنها مى‏گويند در آن مورد تخصيص مى‏زند من باب اماره ما مى‏گوييم نه اصلى است، سيره بر آن جارى است و در اين موارد اين معنى تمسك به او مى‏شود. حكميت بر اينكه سيره اينجور عام است يا ذيق دارد قدر متيقنش مواردى است كه ظهور الحال است اين حكميت ديگر با شما. آن مقدارى كه ما نشان دادم بود كه ما نشان داديم ولالّ در آن مقدار كفايت است. بعد وقتى كه دو مسلك معلوم شد، روشن شد، ببينيد ايشان چه مى‏فرمايد در عروه. ايشان متعرض مى‏شود، بعد از اينكه فرمود كسى كه لا ابالى شد، ديگر به آن غيبت او اثرى نيست. بايد شخصى باشد كه يا مبالى باشد يا احتمال مبالات بدهيم تا ظهور الحال تمام بشود كما ذكرنا. ايشان مى‏فرمايد آيا اين غيبت كه از مطهرات بود يعنى بواسطه غيبت مسلم حكم مى‏شود كه خودش و ما فى اليدش طاهر است اين مختص است به مسلم بالغ يا در مسلمان غير بالغ هم كه طفل مميز است نجس را از طاهر مى‏فهمد اين غيبت در او هم اماره بر طهارت است؟ طفلى بود مميز بود، ديديم كه دستش نجس شد، خودش هم ديد. يا استكانى كه چايى مى‏خورد نجس شد. منتهى استكان را هم برد، بعد از مدتى ديديم كه در آن استكان آب آورده است براى ما، چايى آورده است. اينجا اين غيبت اين طفل موجب مى‏شود آن چيزى را كه سابقا مى‏دانستيم نجس است، حكم به طهارتش بشود يا نه، طفل مميز، غير مميز كانّ مسلم است كه لا يحكم باطهاره. غيبت او اثرى ندارد. طفل، طفل مميز باشد. در عروه دارد والاحوط ذالك. احوط اعتبار البلوغ است. احوط، احوط وجوبى است. بعد ايشان يك استثنايى مى‏زند به اين امر. مى‏گويد بعله، اگر ملاحظه بشود كه ولى آن طفل با آن غيبت طفل آثار طهارت را بر، در آنى كه متنجس بود از او لباسش يا بدنش يا آن ظرفى كه در يدش بود ولى طفل بر او آثار طهارت بار مى‏كند با غيبت الطفل. اگر اين را ما فهميديم حكم به طهارت مى‏شود. كانّ نظرش عبارت از اين است كه حملا لفعل الولى على الصحيح. چونكه ولى آثار طهارت بار مى‏كند با غيبت الولى. حمل لفعل ولى على الصحيح، ما هم آثار طهارت با بار مى‏كنيم. يعنى براى فعل ولى يك ظهور الحال درست مى‏كند. چه جور اگر ولى خودش نجس بود متنجس بود، ما فى اليدش نجس بود خودش غايب مى‏شد بعد آثار طهارت بار مى‏شد بر آن شى‏ء اين ظهور الحال بود و كشف مى‏كرد، حكم مى‏كرد كه پاك شده است. كانّ ترتيب آثار الولى، اثار طهارت را لما فى يد الطفل يا ثوب يا بدن طفل اين هم يك ظهور الحال پيدا مى‏كند كه مثلا پاك شده است. اين استثنا را مى‏زند.
خوب مى‏بينيد كسى كه مسلكش، مسلك ظهور الحالى است اين استثنا را بايد كوچك بزند. استثنا را چه جور كوچك بزند؟ درست متوجه باشيد. ولى وقتى كه طفل آمد احتمال مى‏دهد كه طفل مميز خودش را پاك كرده است يا ما فى اليدش را پاك كرده است. آثار طهارت را كه بار مى‏كند چونكه تقليد كرده است از مجتهدى كه آن مجتهد مى‏گويد كه فرق است ما بين آدم پير مرد و جوان و صبى و مميز نيست. غيبت اينها همه‏اش مطهر است. خوب اگر ولى از آن شخص تقييد كرده است و اين كار را مى‏كند، آثار طهارت را بار مى‏كند بر آنى كه در يد صبى سابقا نجس بود، اين براى فعل ولى ظهور الحال درست نمى‏كند كه لا يأس الله. اينجا شكل ثالث شد. نه غفلت نكرده است ولى. عصيان خدا هم‏
نكرده است، مأذون است به آن تقليد خودش عمل مى‏كند. اين به من فايده نمى‏دهد. من بايد بدانم، بدانم كه ولى كه ترتيب آثار به او مى‏دهد، در غيبت طفل ترتيب آثار مى‏دهد نه از جهت اين است كه غيبت طفل را مطهر مى‏داند. از اين ناحيه نيست، بلكه از ناحيه اين است كه اطميان دارد، يا بچه را طورى تربيت كرده است، بچه مميزش وقتى كه فهميد نجس است مى‏رود تطهير مى‏كند. اگر اينجور بوده باشد كه بدانيم ولى بچه را اينجور تربيت كرده است، بچه ولى مراعى است بر بچه بدانيم؛ بعله در اين صورت ولى آثار طهارت را بار كرد، ظهور الحال پيدا مى‏كند بر اينكه، چونكه تقليد آنجورى هم كه ندارد. ظهور الحال پيدا مى‏كند كه بعله اين به جهت وقوع مطهر است. مطهر واقع شده است. اگر ملاك اين بود كه دو تا اصل داشتيم در فعل مسلم. يكى اينكه عاقل است غفلت نكرده است. دومى اين است كه معصيت خدا نكرده است. اين دو تا اصل بود كه اصالت دم الغفلت بناء العقلا بود اين كه لا يأس المسلم هم بواسطه سيره‏اى بود كه گفتيم در ما نحن فيه هم هست. اگر اين مسلم لا يأس الله مدرك بود بر اينكه ما مع الغيب حكم به طهارت مى‏كرديم در صورتى كه ولى آثار طهارت را بر ما كان بيد الطفل و نجس بود به او بار مى‏كند بايد يك قيد ديگر علاوه بشود از باب لا يأس الله كه اين احتمال ندهيم، يا ندانيم كه مصحح اين ترتيب الاثار تقليدش است. از يك مجتهدى كه در آن اطراف است مى‏گويد غيبت صبى هم مثل غيبت مرد بزرگ است. اگر او را بدانيم ديگر لا يأس الله كشف از طهارت نمى‏كند. ولكن معذور است چونكه تقليد كرده است به او.
اگر كسى اين را از باب ظهور الحال حجت بداند بايد اين قيد را بزند. كما اينكه مرحوم بروجردى اين قيد را زده است. فرموده است در تعليقه عروه كه اين معنى كافى نيست. بايد معلوم بشود كه ترتيب آثار ولى طهارت را بر ما كان بيد الصبى از روى اعتقاد بر اينكه غيبت صبى هم اماره هست از روى اين اعتقاد نيست. يعنى از روى ساده تقليد اينجورى نيست به آن بيانى كه عرض كردم والاّ ظهور الحال پيدا نمى‏كند. و اما بنائا على ما ذكرنا كه ما مى‏گفتيم ظهور الحال مطلب نيست. مطلب به سيره عقلا است. اين مسلمين آن اطفالى كه اوليائشان مراعاتشان را مى‏كند، تحت نظر اوليائشان هستند مادامى كه تحت نظر اوليائشان هستند با آنها معاشرت مى‏كردند. مثلا طفلى ما خودمان ديده‏ايم كه همين دستش نجس شد يا استكان نجس شد. رفت اندرون استكان را هم برد، احتمال بدهد، در آن بيت هم كه مثلا مادرش هست يا كس ديگر است، خودش هم مميز است. در اين صورت دوباره آورد، چايى آورد، بعله همان الكلام، الكلام. حكم مى‏شود به طهارت، فرقى نمى‏كند. وقتى كه تحت رعايت شد. اما نه اطفال مستقل شدند در كوچه هستند و بداند كه در كوچه آنجا ديد كه شاش كرد، همه جايش را هم نجس كرد بعد همان كه هنوز خانه نرفته است آنجا آثار طهارت بار بكند تحت رعايت اوليا نبوده باشد نه اين حكم نمى‏شود. آن اطفالى كه تحت رعايت اوليائشان هستند و آنها مميز هستند متيقنا همين جور است، در غير مميز هم مى‏شود همين حرف را زد ولكن ما ديگر نمى‏توانيم جرأت اينجورى بكنيم.
مطلب ديگرى كه در ما نحن فيه مى‏فرمايد اين تا حال ما در غيبت مسلم مى‏گفتيم كه اماره بر تطهير است يا با غيبت مسلم حكم مى‏شود به آنى كه متنجس بود از او، از يد از ثوب، از اساس، آنها حكم به طهارت مى‏شوند با غيبت مى‏گفتيم. الان نه، غيبت نيست. مجلس حاضر است، آن شخص هم آنجا حاضر است آن مسلمانى كه بدنش ديده‏ايم كه نجس يا ثوبش نجس است يا آن اثاث ديگرش نجس است ولكن برق‏ها رفته بود تاريك بود، ظلمت بود. احتمال مى‏دهيم كه نه در آن ظلمت او را تطهير كرده است. باز فرض كنيد همان شى‏ء را آورد پيش ما. حكم به طهارت مى‏شود يا نه؟ ايشان مى‏فرمايد ولا يقعد الحاق الظلمت و الامى بالغيبه در عروه مى‏فرمايد. بعيد نيست كه آن غيبت نيست حضور است، ولكن ظلمت موجود شده است. يا آن كسى كه فهميد كه او نجس شده است ثوبش يا... او كور است احتمال مى‏دهد كه نمى‏بيند كه پاك كرد. اين امى را و اين ظلمت را لاحق بر غيبت بكنيم اين مى‏فرمايد لا يقعد.
خوب شما ديده‏ايد كه اين مجرد ظهور الحال حجيت ندارد. بايد دليل بر اعتبار او باشد. ظهور حال مسلم فرقى نمى‏كند. ظهور حال مسلم به غيبت بوده باشد يا در ظلمت بوده باشد يا بواسطه امى شخص بوده باشد اين فرق نمى‏كند ظهور الحال. اما اعتبارش كه ذاتى نيست. دليل مى‏خواهد اعتبار اين ظهور الحال. اين ظهور الحال در موارد غيبت سيرة العقلا است. يعنى سيره متشرعه است كما ذكرنا كه مراوده مى‏كردند، مصادره مى‏كردند، آمد و شد به خانه‏ها مى‏كردند و اما در غير موادى الغيبه هم آن جاها موارد ظلمت و اينها هم همين جور سيره‏اى هست اين عهدة على مدعى. مدعى سيره بايد اين اثبات بكند ما دليلى به اين كه اين سيره اين جور است نمى‏دانيم. فرقى نمى‏كند سيره را كه بگوييم، با غيبت دليل مطهر است، غيبت از باب ظهور الحال است يا از باب ظهور الحال است كه ما مى‏گفتيم. آن سيره عامه هم كه ما مى‏گفتيم او در موارد غيبت بود كه مى‏رود به خانه‏اش. بعد مى‏بيند، هفته ديگر مى‏رود مى‏بيند آن اثاث را با آنها معامله چه جور مى‏كند. معامله طهارت مى‏كند. و اما در مواردى كه برق رفت و اينها نه اينجور سيره‏اى محرز نيست. مى‏پرسد قبل از اين كه اين چراغ خاموش بشود، نجس شد آخر اين چه جور شد؟ در صورتى كه احتمال بدهد. اطمينان داشته باشد پاك كرده است جاى سؤال نيست. در صورتى كه احتمال بدهد حواسش پرت شد، برق‏ها رفت اصلا آب نكشيد سؤال مى‏كند كه اين را آب كشيدى يا نكشيدى. اين موارد هم اينجور است. سيره ثابت نيست. بدان جهت ذكرنا بر اينكه احوط اختصار به موارد الغيبت است و در طفل هم ذكرنا بر اينكه اگر اوليائش مراعى او هست مادامى كه تحت رعايت اوليا هست غيبت او هم حكم مى‏شود با غيبت او هم حكم مى‏شود به طهارت كما اينكه در شخص بالغ هست.
سؤال؟ برها نيست. احتمال مى‏دهيم بر اينكه... سؤال؟ نه آقا، نمى‏آورد نه. يعنى اگر بياورد عصيان كرده است يا اشتباه كرده است. دليل داريم كه نه عصيان كرده است نه اشتباه كرده است. دليل اعتبارش چيست؟ سيره عقلا. والاّ نباشد كه نمى‏شود. والاّ گفتين هر مخبرى حجت مى‏شود. دليل اعتبار مى‏خواهد. دليل اعتبار سيره است و سيره در موارد الغيبت است، غير موارد غيبت را نمى‏گيرد. هذا كله كلام در مطهرات بود. بعد ايشان مسائلى را ذكر مى‏كند. مسائلى كه مسائل يك مقدارشان سابقا بحث شده است.
در مسئله اولى مى‏گويد كه المضاف لا يكون مطهرا. مضاف مطهر نمى‏شود. يعنى مطهر منحصر به آب است. و ام المايعات مضاف آنها مطهر نمى‏شوند. اين سابقا در بحث مضاف بحث كرده‏ايم مفصلا ديگر آنجا تمام كلام آنجا است. اينجا يك اشاره‏اى مى‏گويم به آن كسانى كه نبوده‏اند و مى‏خواهند تعقيب بكنند. بعضى‏ها مثل شيخ مفيد قدس الله نفسه الشريف و مثل سيد مرتضى اينها ملتزم بودند بر اينكه با مضاف هم مى‏شود تطهير كرد. (قطع نوار).
به مسلك اينها گفت عمده دليل اين است ما مطلقاتى داريم از امام عليه السلام مى‏فرمايد بر اينكه اصاب ثوبى مثلا خمر. امام عليه السلام مى‏فرمايد لا تصلى فيه حتى تغسله. حتى اينكه بشويى. در اين مطلقات ذكر آب نشده است. تغسله بالماء. در بعضى موارد تقييد به ماء شده است. ولكن گفته مى‏شود آن حرفى را كه سابقا خدمت شما عرض شد. مقيد آن وقت اطلاق را تقيد مى‏كند كه فرد غالب نبوده باشد. والاّ اگر فرد غالب بوده باشد اطلاق مطلق را تقييد نمى‏كند. مى‏گوييم چونكه غالبا اينجور بود اين را گفته است. چونكه غالبا غسل و تطهير بالماء مى‏شود، ماء در تناول يد اشخاص است گفته مى‏شد كه اين تقيد بالماء قيد غالبى است، مانع از تمسك به اطلاقا نيست به آن اطلاقات امر به غسل تمسك مى‏شود. اين عمده دليل بود. اگر كسى مى‏خواست بر اينكه دليلى ذكر بكند كه آن دليل، دليل صورت دارى بوده باشد اين بود. و در جوابش عرض كرديم كه اين مطلقاتى كه اينها امر به غسل بود با قراينى كه در موارد مطلقات بيان كرديم گفتيم اينكه شى‏ء نجس را بايد غسل به ماء كرد اين مفروغ عنه بود ما بين السائل و المجيب. و انما السائل، سؤال مى‏كرد كه اصلا اين خمر نجس مى‏كند؟ امام عليه السلام هم مى‏فرمود كه اذا اصابت الخمر اذا علمت ان‏
الخمر اصابه فغسله، اين معنايش اين است كه اين منجس است. اين مطلقات خودشان در مواردشان مفروغ عنه است كه اين غسل اگر باشد غسل بايد به ماء باشد اين مفروغ عنه بود، ما بين السائل و المجيب. به آنى كه جلل الله و قد... در خبث است. مى‏گفتيم اگر كسى اين حرف را قبول نكرد، گفت كى مى‏گويد مفروغ عنه بود، مگر تو در آن زمان بودى؟ نبوديم ولكن در روايات همين جور است. اگر كسى اين را قبول نكرد، گفتيم اين را داديم به شما. رواياتى داشتيم كه در آن روايات حصر مى‏شود مطهر بالماء. يك قسمتش آن رواياتى است كه، در جايى كه ثوب مصلى نجس بوده باشد. و آبى ندارد او را بشويد. كه از امام عليه السلام سؤال مى‏كرد رجلى كه بعله، لا يقدر على ثوب الطاهر. ثوبش نجس است و ليس عنده ماء ليغسله. آبى ندارد تا بشويد. امام عليه السلام فرمود بر اينكه يصلى فيه و اذا وجد ماء غسله. امام عليه السلام هيچ آنجا استبصال نكرد كه آب ندارد شير كه ندارد. شير گاو و آنها. با آن شير بشويد. اگر بنا بشود مضاف مطهر بشود آن هم مطهر است ديگر با لبن شستن. كما اينكه اينها ملتزم شده‏اند مفيد سيد مرتض قدس الله نفسه الشريف ملتزم شده است. گفتيم ترك الاستبصال و جواب بر اينكه يصلى فيه و اذا وجد ماء غسله مقتضى اين است كه غير الماء مطهر نيست.
جماعتى اين حرف را اينجور نگفته‏اند. جماعتى گفته‏اند كه اصلا اجسام صيقليه احتياج به غسل ندارد. اصلا به شستن احتياج ندارد. نه به ماء نه به مضاف. فقط به ازاله عين پاك مى‏شود. فرض كنيد آيينه‏اى در دستتان بود از صورتتان يك خون افتاد روى آن آيينه. بعله صورت را مى‏شوييد اين عيبى ندارد. ولكن اين آيينه چونكه جسم صيقلى است، خون كه خشك شد يا تَر هم باشد با يك كهنه اين را ازاله كرديد، آيينه پاك مى‏شود. ازاله عين از مطهرات است اين را هم سيد مرتضى قدس الله نفسه الشريف و مقدس كاشان در اجسام صيقليه ملتزم شده است. اگر يادتان باشد ما در اين اجسام صيقليه اين را عرض كرديم ظاهر كلام سيد مرتضى و محدث كاشانى، محدث كاشانى كه همين جور است لالّ ظاهر كلام سيد مرتضى هم اصلا اجسام صيقليه، اينها مثل بدن حيوان است پيش ما. مثل بواطن الانسان است پيش ما. اينها ملتزم هستند كه اصلا اجسام صيقليه نجس نمى‏شوند. نجس همان عين النجس است كه به او خورده است وقتى كه ازاله شد مثل ازاله از بدن الحيوان است. پاك مى‏شود. اينها دليلشان است و گفتيم بر اينكه چه اين بوده باشد، چه دليلشان اين باشد كه نجس مى‏شوند بواسطه ازاله پاك مى‏شود آيينه. هر دو باشد باطل است چونكه موثقه عمار كه دارد در ماء متنجس و يغسله كله اصابك ذالك الماء مى‏گيرد تمام اشياء را، حتى آن اشياء صيقليه را. حتى شما يك قطره از آن آب چكيد روى آيينه. اين موثقه مى‏گويد اين برداشتن يك قطره از روى آيينه به دستمال كاغذى يا به غير دستمال كاغذى يا به خشك شدن پاك نمى‏كند. و يغسل كل ما اصابه. ولو آن ما اصابه خشك شده باشد. بدان جهت اين قول هم باطل بود. بعد مى‏رسيم به وجه ديگر و موارد ديگر انشاء الله.