جلسه 427

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 427 آ
نام استاد:آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1368 هجرى شمسى‏
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت‏
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه مى‏فرمايد غير الكلب و غير الخنزير از ساير الحيوانات تقوى لتذكيه. سواء بر اينكه آن ساير الحيوان مأكول اللحم بوده باشد يا غير مأكول اللحم بوده باشد. براى اينكه موضوع منقه بشود عرض مى‏كنم بر اينكه يك امرى است مسلم ما بين علمائنا و حتى متركض عند المتشرعه و آن اين است كه اگر انسان كلب را با همان شرايط و امورى كه معتبر است در تذكيه غنم، كلب را رو به قبله با آن امور ذبح بشود و فرى اوداج بشود لا يصدق عليه انّه مذكى. نمى‏گويند اين مذكى است و كذ الخنزير هم همين جور است. كلب روشن‏تر است.
اين كه كلب با وجود اينكه تمام امورى كه در تذكيه غنم معتبر بود همه آنها را ملاحظه كرديم، مع ذالك گفته نمى‏شود در متشرعه كه اين مذكى است اين كاشف از اين است كه در تذكيه غير از آن امور چيز ديگرى هم معتبر است كه آن چيز ديگر قابليت حيوان است به صيرورته مذكى. اين قابليت بايد در حيوان بوده باشد. كلب و خنزير اين قابليت را ندارند. بدان جهت اگر آن امور معتبره در تذكيه واقع به آنها بشود به آنها مذكى نمى‏گويند. نه اينكه تخصيص، تخصيص حكمى است، مذكى هستند ولكن نجس هستند. طهارت مذكى تخصيص خورده است. اصل عنوان مذكى به اين حيوان صدق نمى‏كند. وقتى كه اينجور شد و اين كشف كرد از اينكه در كلب آن قابليت كه صيرورته مذكى اين قابليت نيست و اين قابليت يك امر تكوينى است كه بايد در حيوان بوده باشد. كلام ايشان ظاهرش در عروه اين است و كلام غير اينها، ساير الحيوانات، غير الكلب و الخنزير، مأكول اللحم بوده باشند يا غير مأكول اللحم بوده باشند اينها مثل كلب و خنزير نيستند، قابل تذكيه هستند. يعنى اگر آنهايى كه معتبر است در تذكيه حيوان، كه در تذكيه مثل الغنم يا... يا مثلا حيوانات وحشى كه صيد است، آن اگر واقع بشود به هر حيوانى كه كلب و خنزير واقع نباشد آن تزكيه مى‏شود. قابل تذكيه است حيوان. خوب وقتى كه اينجور شد، شما ديده‏ايد كه اين مسئله‏اى است كه اين قابليت دليلش چيست؟ ما از كجا دليل داريم كه غير الكلب و الخنزير و ساير الحيوانات قابل تذكيه است؟ يك مقدمه‏اى از خارج بگويم. در حيوانات مأكول اللحم كلامى نيست، آنها قابل تذكيه هستند. چونكه شارع كه حلال كرده است اكل لحم او را و حرام كرده است ميته را اين دو تا را با هم پهلوى هم بگذاريد اين معنايش اين است كه اين حيوانات قابل تذكيه هستند. مأكول اللحم‏ها. چون كه شارع تزويج كرده است اكل لحم و شحم آنها را. با تحريم ميته، اين معنايش اين است كه هر حيوان مأكول اللحمى قابل تذكيه است. انما الكلام در حيوانات غير مأكول اللحم است كه ديروز عرض كردم تذكيه اينها اثرش اين است كه ديگر پاك مى‏شود. لحم و شحم و جلد ديگر پاك مى‏شود. آن جلد را مى‏توانند وعاء آب قرار بدهند. وعاء لبن قرار بدهند. وعاء مايعات مضافه قرار بدهند. ظرف قرار بدهند. انما الكلام در آن حيوانات غير مأكول اللحم است كه از كجا ما، استفاده كنيم، به كدام دليلى پناه ببريم و از آن دليل استفاده كنيم كه ساير حيوانات كه غير مأكول اللحم هم نيستند كلها قابلت لتزكيه. يعنى اگر دم سائل داشته باشند تذكيه بشوند پاك مى‏شوند. دم سائل هم نداشته باشند تذكيه بشوند بيعشان جايز مى‏شوند. آن حيوانات بحرى كه پوستى دارد، منفعت محلل دارد عند العقلا، بعد از اينكه مذكى شد مى‏شود فروخت.
از اين ما ذكرنا معلوم شد ديگر كسانى كه... كرده‏اند كلام را در مقام، تمسك كرده‏اند لاثبات قابليت هر حيوانى لتذكيه، تمسك كرده‏اند به بعض الايات كه كلوا ما ذكر اسم الله عليه آنى كه اسم خداوند و نام خداوندى بر ذبح او ذكر شده است او را بخوريد، يا بر نحر او يا صيد او ذكر اسم الله، او را بخورد. يا قل لاجد فى ما اوحى عليه محرما،... الى آخر الآيه به اين آيات كسى تمسك كرده است و خواسته است قابليت كل حيوانى لتذكيه را اثبات بكند اين راه بى راهه رفته است، چرا؟ چونكه اين آيه وكلوا من ما ذكر اسم الله عليه از تحت اين، از كلوا من ما ذكر اسم الله عليه از تحت اين حيواناتى كه لا يأكل لحم‏ها خارج شده است. يعنى الاّ... فانّها لا يأكل لحم‏ها و الانسوخ. فان النسوخ لا يأكل لحم‏ها و غير ذالك. سباء و نسوخ از تحت اينها خارج شده است. اين آيه مدلول مطابقى‏اش حليت اكل حيوانى بود كه ذكر اسم الله عليه. پس از تحت اين نسوخ و هكذا سباء خارج شده است و غير اينها هم خارج شده است كه لا يجوز اكل لحمها. وقتى كه اينها خارج شد ديگر به اين آيه نمى‏توانيم تمسك بكنيم كه آن نسوخ كه خارج شده است از تحت آيه يا فرض كنيد سباء خارج شده است اينها قابل ذكات هستند. آن قابليت ذكات مدلول التزامى حليت الاكل بود كه مدلول آيه شريفه بود. آيه شريفه مى‏فرمود هر حيوانى كه به او ذكر اسم الله خوردنش جايز است. چونكه ميته حرام است مى‏فهميم كه هر حيوان قابل تذكيه است. اين مدلول التزامى حليت الاكل بود. وقتى كه از خود مدلول مطابقى كه حليت الاكل است سباء خارج شد. لا يأكل لحمها. نسوخ خارج شد كه لا يأكل لحم آنها. خارج شد آنها قابل تذكيه هستند، از كجا ما اثبات بكنيم. از كجا اثبات بكنيم كه آنها تذكيه قبول مى‏كنند؟ مثل كلب و خنزير نيستند. شايد خروج آنها هم مثل خروج كلب و خنزير است. چه جور كلب و خنزير خارج شده است، كلوا ذكر اسم الله عليه، اينها هم خارج شده‏اند.
يك قاعده‏اى عرض كنم، هر جا حكمى مترتب بوده باشد در لسان دليل بر ثوبت حكم آخرى كه يعنى مدلول التزامى حساب بشود در ثبوت حكم اول، دليلى اگر آن حكم اول را در يك موردى برداشت، ديگر در آن مورد به مدلول التزامى نمى‏شود تمسك كرد. چونكه اين لازمه آن حكم اول بود. ثبوت حكم اول بود. وقتيكه حكم اول منتفى شد در سباء و در نسوخ، فكيف لا يتسمك به آن لازمه‏اش، كه خود لازم هم منتفى مى‏شود، به انتفاء ملزمه. بدان جهت تكلم در اينكه اين آيه كلوا من ما ذكر اسم الله عليه يا قل لا اجد فى ما اوحى على اين آيات اثبات اين مطلب را نمى‏كند. بدان جهت بايد به روايات تمسك كنيم. آيات كه دستمان كوتاه شد، نوبت مى‏رسد به روايات. به رواياتى تمسك كرده‏اند كه يكى از اين روايات موثقه ابن بكير است. اين موثقه ابن بكير وارد شده است در اينكه انسان حيوانى كه مأكول اللحم است اجزاء او را در حال صلات بپوشد يا توابعش را داشته باشد عيبى ندارد، ولكن بايد مذكى بشود. تذكيه شده باشد. و اما آن حيوانى كه غير مأكول اللحم است، صلات در اجزاء و توابع او باطل است. چه تذكيه بشود، چه نشود. اين موثقه در اين حكم وارد است. اينجا امام عليه السلام، جلد دوم وسايل است، باب دوم از ابواب لباس مصلى است. روايت اولى است، محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن ابن ابى عمير عن ابن بكير قال سأل زراره عن اباعبد الله عليه السلام. ابن بكير بواسطه او موثقه شد چون كه مذهبش فاسد است. روايت من حيث السند معتبر است. سأل زراره عن اباعبد الله عليه السلام، عن الصلاة فى السعالت و الفنك و السنجاب و غيره و بر، فاخرج كتابا. امام صادق سلام الله عليه كتابى را باز كرد، آورد زعم انه املاء رسول الله صل الله عليه و آله. كه املاء رسول الله بدان جهت است كه از ائمه بعضى روايات متعده است كه ائمه اين كتاب را درآورده‏اند كه به املاء من رسول الله بود، آنجا حكم را بيان كرده‏اند. آنجا در آن كتاب اينجور بود. تا اينكه مى‏فرمايد بر اينكه فان كان من ما يأكل لحم فصلاة فى و بره و بوله و شعره و روسه البانه و كل شى‏ء منه جايز، اذا علمت انه ذكى، اين مال مأكول اللحم با اين كارى نداريم اينجا. اذا علمت انه ذكى قد ذكيه الذبح و ان كان غير ذالك من ما نهيت ان اكله، اگر حيوان غير مأكول اللحم شد. يعنى از حيواناتى شد كه نهيت ان اكله. نهى شده‏اى تو از اكل او و حرم عليه اكله، اكل او بر تو حرام است فصلات فى كل شى‏ء منه فاسد. صلات در هر شى‏ء از او فاسد است، ذكاه الذابح او لم يذكه. ذابح آن حيوان غير مأكول اللحم را ذبح بكند، تذكيه بكند، يا اينكه نه لم يذكه. تذكيه نكند.
گفته‏اند اين فقره‏اى كه در آخر موثقه ابن بكير است دلالت مى‏كند بر اينكه هر حيوان غير مأكول اللحم قابل تذكيه است. براى اينكه اگر حيوان غير مأكول اللحم قابل تذكيه نبود تصفويه امام عليه السلام كه مى‏گويد بر اينكه و ان كان غير ذالك من ما نهيت ان اكله و حرم عليك اكله فصلات فى كل شى‏ء منه فاسد، ذكاه الذابح او لم يذكه. آن حيوان را ذابح تذكيه بكند يا نكند. اين تصفيه معنا نداشت. چونكه وقتى كه حيوان اگر غير مأكول اللحم باشد و قابل تذكيه نباشد ذابح نمى‏تواند اصلا او را تذكيه بكند. ذابح‏هاى دنيا را بگيريد اين سگ را تذكيه كنند، نمى‏شود. اين كه امام عليه السلام مى‏فرمايد اگر حيوان غير مأكول اللحم شد هر حيوانى باشد، هر حيوانى كه غير مأكول اللحم است صلات در اجزاء و توابع او باطل است ذكاه الذابح آن حيوان را ذابح تذكيه كند اين مفروض اين است كه حيوان قابل تذكيه است او لم يذكه يا تذكيه نكند، فرقى نمى‏كند، نماز باطل است. چونكه از شرايط نماز اين است در بدن انسان از اجزاء غير مأكول اللحم ولو مذكى هم باشد نبايد باشد. صلات باطل است. خوب اين روايت به اين معنا دلالت مى‏كند كه غير مأكول اللحم او، غير مأكول اللحم هر حيوانى فرض كنيد، ذابح او را تذكيه بكند يا نكند، نمى‏شود نماز خواند. اين معنايش اين است كه قابل ذبح است، والاّ اگر قابل ذبح نبود اين تصبيه را اينجور گفتن معنا نداشت. در ما نحن فيه اشكال هست كه اين روايت نمى‏شود به اين تمسك كرد به اين معنا. چرا؟ چونكه نسخ اين روايت مختلف است.
در بعضى نسخ ذكيه الذابح او لم يذكه هست كه همين جور است كه گفتيم. ذابح آن حيوان را تذكيه كند يا نكند؟ اين اگر بود دلالتش تمام بود. مفروض اين است هر حيوانى را ذابح مى‏تواند تذكيه كند. ولكن در بعضى نسخ اين است كه ذكيه الذبح او لم يذكيه. ذابح نيست، ذبح است. ذكيه الذبح او لم يذكه. اين وقتى كه ذبح شد اين معنايش اين است كه ذبح دو جور است. يك ذبح در حيوان موجود مى‏شودو حيوان را مذكى مى‏كند، همان ذبح در حيوانى ديگر موجود مى‏شود و او را ذبح نمى‏كند. مثل سگ مى‏شود كه قابل ذبح نيست. ذكاه الذبح يعنى ذبح او تذكيه باشد يا ذبح او تذكيه نباشد. معنايش اين است كه بعضى حيوانات غير مأكول اللحم قابل تذكيه هستند و بعضى‏ها قابل تذكيه نيستند. چونكه ذكاه الذبح يعنى فرقى نمى‏كند، حيوان، حيوانى باشد كه ذبح او را تذكيه مى‏كند يا حيوانى باشد مثل سگ كه ذبح او را تذكيه نمى‏كند. اين مفاد، مفاد قضيه موجبه جزئيه مى‏شود با سالبه جزئيه كه بعضى حيوانات غير مأكول اللحم قابل تذكيه هستند بعضى‏ها نيستند. اين ديگر به ما فايده نمى‏دهد كه. به كبرى ما مى‏خواهيم كه كل حيوانى كه داخل كلب و خنزير نبوده باشد، عنوان كلب و خنزير نباشد او يقبل التذكيه، تذكيه را قبول مى‏كند. اين روايت در ما نحن فيه از اين معنا استفاده نمى‏شود. اين روايت چونكه اختلاف نسخ دارد اين روايت مى‏شود آن اشتباه الحجة بلا حجه كه آن نسخه اصلى. اين كه زمان قديم تحمل مى‏كردند احاديث را يك به يك. يا شيخ مى‏خواند، آن شاگرد كه به او مى‏خواند به او بعد از خواندن اجازه مى‏داد كه اين نحو كه خوانده است روايت كردم نقل كنم يا تلميذ مى‏خواند بر شيخ. آن وقت آن كار آسان بود، او ميگفت شيخى كه روايت را به من نقل كرد اينجور نقل كرد. ولكن فى زماننا كه ديگر آنجور سند رساندن منقطع شده است چونكه اصل روايات متواتر است در موارد اختلاف فى النسخه اين را داريم كه كدام نسخه صحيح است؟ اين را نمى‏دانيم. بدان جهت در ما نحن فيه اين روايت از دست ما گرفته مى‏شود. اين هم رفت.
سؤال؟... به اطلاق تمسك مى‏كنيم. اين صريح لفظ است كه ذكيه الذابح او لم يذكه. يعنى حيوان را ذابح تذكيه بكند يا ذابح تذكيه نكند. پس معلوم مى‏شود آن حيوان قابل تذكيه است كه ذابح تذكيه مى‏كند ديگر، والاّ سگ كه قابل تذكيه نيست. پس در ما نحن فيه اين روايت هم از دست ما گرفته شد. آن وقت مى‏ماند در ما نحن فيه روايات ديگر. يكى از روايات ديگر كه در ما نحن فيه گفته شده است كه به او تمسك شده است، اين روايتى است كه خدمت شما عرض مى‏كنم، اين روايت، روايت صحيحه على ابن يقطين است. اين صحيحه على ابن يقطين در جلد سوم در باب پنج روايت اولى است. محمد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمد، شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را از كتاب احمد ابن محمد ابن عيسى نقل مى‏كند، سندش صحيح، عن حسن ابن على يقطين اين حسن برادر حسين است. بعله برادر كوچكتر على ابن يقطين است. حسن ابن على ابن يقطين از حسين، از برادرش نقل مى‏كند غالبا اين برادر كوچك كه حسن است رواياتش از برادر بزرگش حسين است. آن هم از پدر بزرگوارش نقل مى‏كند. روايت من حيث السند صحيحه است على ابن يقطين. قال سألت اب الحسن عليه السلام. سؤال كردم از موسى ابن جعفر سلام الله عليه ان لباس الفراح و سمور و الفنك و السعالب، سؤال كردم از لباسهايى كه آن لباسها پوستى هستند. آن عام است. يكى هم از آن پوست خاص است كه سمور هست و فنك هست و سعالب، روباه‏ها از اينها هم سؤال كردم بالخصوص، و سؤال كردم جميع الجلود. همه جلدها را. مأكول باشد يا غير مأكول. قال لا بعث بذالك، بعثى نيست به اينها. از اين صحيحه استفاده شده است كه هر حيوانى كه جلد دارد، آن حيوان چه مأكول باشد چه غير مأكول بوده باشد، او قابل تذكيه است. آن را درد ما هم آن حيواناتى مى‏خورد از غير مأكول كه جلد داشته باشد، چونكه لحمش را كه نمى‏شود خورد. كلام در جلدش است كه قابل تذكيه بشود و پاك باشد. مى‏فرمايد بر اينكه امام عليه السلام در جواب فرمود كه لا بعث. يك مقدمه‏اى را ملزم بكنيد به اين روايت. و آن مقدمه اين است كه هر انتفاعى از ميته، انسان از حيوانى كه ميته است ولو فرق نمى‏كند ميته مأكول اللحم باشد، مشهور عند المشهور انتفاع از ميته جايز نيست. انسان ميته را استعمال بكند و منتفع بشود از او ولو در چيزهايى كه مشروط به طهارت نيست، مشهور مى‏گويند جايز نيست.
اگر شما هم اين فتواى مشهور را قبول كرديد، آن وقت بايد ميته را استثنا كنيد بگوييد بر اينكه و سألت عن جميع الجلود قال لا بعث، الاّ اذا كان ميتة. مگر آن كه آن جلد، جلد ميته بوده باشد. بايد اين استثنا را بزنيد. بعد از اينكه اين استثنا را زديد مدلول اين روايت اين مى‏شود كه تمام انواع حيوانات قابل تذكيه هستند. چرا مدلول اين روايت اين مى‏شود؟ يك نكته است فقط، آن نكته را فقيه مى‏گردد پيدا كند و آن نكته اين است كه عرض مى‏كنم؛ اينكه مى‏گويد على ابن يقطين، سألت اب الحسن عليه السلام ان لباس الفراع و السمور و الفنك و السعالب سؤال از انواع حيوانات كرده است سمور و هكذا فنك و سعالب اينها انواع حيوانات هستند. بعد هم كه مى‏گويد و جميع الجلود يعنى جميع جلود انواع حيوانات. حيوان هر نوعى بوده باشد از جلد او سؤال كرده‏ام ديگر چونكه همه را نمى‏شود نوعش را يك به يك ذكر كرد. يك جا جلد هر نوع حيوانى، چه جور است؟ امام عليه السلام فرمود لا بعث. آن پوشيدنش عيبى ندارد. وقتى كه آن دليل دلالت كرد الميتة لا ينتفع، يعنى آن هر نوع ميته‏اش لا ينتفع. هر نوع از حيوان كه ميته باشد در او ميته لا ينتفع به، از او منتفع نمى‏شود. خوب هر حيوانى انتفاع از او جايز است و از ميته آن نوع از حيوان انتفاع جايز نيست. نتيجه چه مى‏شود ارباب الفقه؟ نتيجه اين مى‏شود كه هر نوع حيوان قابل تذكيه است. چونكه نتيجه اين مى‏شود. لمّ اين استدلال اين است كه و جميع الجلود عام افرادى نيست. جميع الجلود انواع است، عام به حسب استقراق به حسب النوع است. يعنى جميع انواع الجلود. امام فرموده است لا بعث در روايت ديگر فرموده باشد مثلا الاّ ميته آن نوع. الاّ ميته آن نوع ديگر، الميت لا ينتفع به، از هر نوع از حيوان باشد. نتيجه اين مى‏شود كه هر نوع از حيوان قابل تذكيه است. خوب اين مى‏دانيد كه اين يك دانه شبهه بيشتر ندارد كه اين استدلال كمرش را خرد مى‏كند و آن اين است كه ما نگفتيم كه انتفاع به ميته حرام است. مشهور اين را گفته‏اند، منتصب الى المشهور است. پوشيدن لباس ميته عيبى ندارد، حرام نيست كه با آن ميته نمى‏شود نماز خواند. در ميته نمى‏شود شير ريخت، آب قليل ريخت، سركه ريخت، ترشى گذاشت، چونكه نجس مى‏كند و اما انتفاع كه عيبى ندارد. وقتى كه ما اين را گفتيم كه انتفاع به ميته لا بعث، مذكور در روايت متوجه باشيد اين نكات را، مذكور در روايت سؤال از يك انتفاع است. سألت اب الحسن عليه السلام عن لباس الفراح. يعنى پوشيدن اينها. پوشيدن اين جلود. اين كه مشروط به طهارت نيست. امام عليه السلام در جواب گفت خوشا به حالت پيدا كردى، بپوش. چه ميته باشد، چه مذكى. هيچ اطلاقى دارد و اطلاقش را هم عمل مى‏كنيم. چونكه ميته لا ينتفع حرام است، انتفاع به ميته حرام است دست نزن انتفاع نكن، حرام است، ولو انتفاعى كه مشروط به طهارت نيست ما اين را كه قائل نيستيم. بدان جهت اصلا اين روايت مخصص ندارد. چونكه مخصص ندارد، مقيد ندارد، بدان جهت اين روايت از كار مى‏افتد. هيچ دلالتى هم ندارد.
اين روايات كثيره‏اى داريم كه الميتة لا ينتفع به. ميته با او انتفاع نمى‏شود. اطلاق آن روايات تمام است كه لا ينتفع به يعنى به ميته نمى‏شود منتفع شد. و ظاهرش هم تحريم است اينجور گفته‏اند. ولكن ما اگر اين ظهور را قبول بكنيم، بگوييم اين روايات تمام است و معنايشان اين است در اين روايات در مقابلش روايات ديگرى داريم مثل صحيحه على ابن جعفر، مثل آنى كه... اليات غنم را كه اهل جبل، غنم دنبه‏هايش خيلى بزرگ مى‏شد حيوان نمى‏توانست حمل بكند. تقطع و حى احياء. آن حيوانات را قطع مى‏كردند دنبه‏اشان را در حالى كه زنده بودند. از امام عليه السلام پرسيدم با اينها چه كار كنيم؟ امام عليه السلام فرموده است اينها را روغن بكنيد بسوزانيد. استعمال بكنيد. زوبان مى‏كند و آنها را مى‏سوزاند ولكن لا يأكل، خورده نمى‏شود. و لا يباع، فروخته نمى‏شود. آنها قرينه بر اين است كه انتفاع از ميته عيبى ندارد. اين كه در اين روايات الميتة لا ينطفع به، اين ردّ عامه است، عامه مى‏گفتند جلد ميته را ببر دباغى بكن هر چه مى‏خواهى بكن، نماز هم بخوان، التماس دعا. امام عليه السلام در اين روايات ناظر بر اين است كه آن انتفاعاتى كه آنها مى‏گويند بعد از... پاك مى‏شود و حتى مى‏شود آثار طهارت بار كرد اينها هيچ كدام اصل ندارد. كما ذكرنا. آن روايات معنايش اين است و لذا الاتزمنا جمعا بين روايات كه دسته ثانيه قرينه قطعيه است به مراد از طايفه اولى. ملتزم شديم كه انتفاع به ميته عيبى ندارد. اين روايت از كار مى‏افتد.
بعضى‏ها اين صحيحه على ابن يقطين را ديده‏اند كه حيف است دست بردارند اگر دست بردارند نمى‏شود، به مشكل مى‏افتيم. جور ديگرى توجيح فرموده‏اند. گفته‏اند در اين روايات كه مى‏گويد سألت اب الحسن عليه السلام ان لباس الفراع و السمور و الفنك و السعالب و جميع الجلود قال لا بعث بذالك، يعنى پوشيدن اينها عيبى ندارد حتى بالصلات. حتى در نماز. حتى فى الصلات. در حال صلات هم پوشيدن اينها عيب ندارد. لا بعث، لا بعثه مطلق است. حتى در حال صلات پوشيدن عيبى ندارد. آن وقت ما از خارج دليل داريم. بايد آن لباس مصلى مذكى باشد. غير مذكى نمى‏شود نماز خواند. او را ملزم بكنيد به اين روايت نتيجه اين مى‏شود كه جميع الجلود قابل تذكيه هستند. چونكه غير مذكى را نمى‏شود با او نماز خواند. اين چه جور از قلم صادر شده است يا از غير قلم صادر شده است؟ من نمى‏دانم اين خيلى حرف ناتمام است. براى اينكه همان قاعده‏اى كه گفتيم، افرض اين روايت مى‏گويد كه با جميع الجلود مى‏توانى نماز بخوانى. يعنى لا بعث هر تصرفى جايز است حتى الصلات. رواياتى كه الان موثقه ابن بكير را خوانديم، موثقه ابن بكير گفت آن چيزى كه در او مأكول اللحم است در او نمى‏توانى نماز بخوانى. ذكاه الذبح يا ذابح او لم يذكيه. پس غير مأكول است تحت اين لا بعث خارج است از اطلاقش. لا بعث حتى فى الصلات مگر اينكه غير مأكول اللحم باشد. اين را بايد استثنا بزنيم. وقتى كه استثنا زديم الكلام، الكلام. مدلول مطابقى وقتيكه از بين رفت جواز الصلات فيه يعنى جواز الانتفاع و الصلات فيه وقتى كه از بين رفت ديگر قابل تذكيه است، از كجا استفاده كنيم؟ الكلام الكلام. اين مدلول التزامى بود، مترتب بر اين معنا بود. اصل حكم مطابقى كه جواز الانتفاع بالصلات در غير مأكول اللحم خارج شده است از اين بدان جهت راهى براى ما باقى نماند چون كه انتفاع براى ميته را هم جايز مى‏دانيم. در ما نحن فيه مأيوس نبايد شد، باز روايات ديگرى است كه مى‏شود از آنها استفاده كرد. يكى از آن روايات كه در ما نحن فيه مى‏شود از او استفاده كرد روايت على ابن ابى حمزه است. در باب سوم از ابواب لباس المصلى روايت سومى است، و انه يعنى محمد ابن يعقوب عن على ابن محمد ابن بندار از مشايخ كلينى است عن عبدالله ابن اسحاق العلوى عن الحسن ابن على، عن محمد ابن سليمان ديلمى عن على ابن حمزه. قال سألت اباعبد الله و اب الحسن عليه السلام ان لباس فراعى و الصلات فيها. از لباسهايى كه از پوستين است و نماز خواندن در آنها. فقال لا تصلى فيها الاّ ما كان ذكيا نماز نخوان، مگر در آنى كه ذكى بوده باشد. اينها محل شاهد ما نيست. محل شاهد اينجا است. قلت او ليس الذكى من ما ذكى بالحديد، حيوان ذكى غير از آن حيوانى كه با آهن اوداجش را ببرند؟ او ليس الذكى من ما ذكى بالحديد، آنى است كه بواسطه حديد تذكيه مى‏شود. قال بلى. امام فرمود بعله، ذكى همين است. معيار فى كون الحيوان ذكيا اين است كه بالحديد فرى اوداج بشود. منتهى بواسطه قرينه خارجى صيد و نحر آنها لاحق مى‏شود در موارد خودشان. كلب و خنزير از تحت اين خارج است. ولكن در ذيل دارد كه قال بلى اذا كان من ما يأكل لحم. اين اذا كان من ما يأكل لحم قيد بلى نيست. اين بلى يعنى ذكى، همان ذكى است. اين كه مى‏گويد بلى اذا كان من ما يأكل به يعنى در اين ذكى مى‏توانى نماز بخوانى وقتى كه مأكول اللحم بشود. ذكى معنايش اين است. ولكن نمى‏توانى نماز بخوانى بايد مأكول اللحم بوده باشد. اين من ما يأكل لحم قيد است لا تصلى الاّ ما كان ذكيا من ما يأكل لحم، معنايش اين است كه درست بشود ديگر. چونكه در غير مأكول اللحم نمى‏شود نماز خواند. اين قيد بر او است و در اين اشكالى نيست ولكن دلالت مى‏كند كه ذكات الحيوان هم فرى اوداج بالحديد است.
الظاهر و الله العالم اين اظهر الروايات فى البين است. ولكن سند ندارد. حسابش اين است كه سندش تمام نيست. على ابن حمزه بطائنى است. از او هم كه محمد ابن سليمان ديلمى نقل مى‏كند بدان جهت و نمى‏شود به اين معنا. اگر از راه ديگر حكم را توانستيم اثبات بكنيم مى‏شود تأييد و الاّ فلا...
در ما نحن فيه يك موثقه ديگرى هست، آن موثقه بعضى دردها را دوا مى‏كند نه كل درد را و كل مطلب را. آن هم موثقه ثمائه است كه ديروز خدمت شما عرض كردم. در آن موثقه ثمائه امام عليه السلام اينجور فرمود در باب چهل و نه از ابواب النجاسات جلد دوم بود و باسناد الشيخ، روايت دومى در باب چهل و نه از ابواب النجاسات و باسناده عن الحسين ابن سعيد عن الحسن عن ثمائه قال، سألته عن جلود السباع، جلود سباعى كه هست از آنها سؤال كردم. ينتفع بها به آنها منتفع مى‏شود يا نه؟ حتى در فرض بفرماييد در انتفاعاتى كه مشروط به طهارت است. قال اذا رميت و سميت فانتفع به جلده. وقتيكه رمى كردى و بسم الله گفتى اين همان ذكاتش است ديگر. ذكات حيوان وحشى اين است. وقتى كه رسيد ديد مرد مذكى است و اگر ديد كه هنوز جان دارد بايد ذبح كند اين خودش ذكات است. اذا رميت و صميت فانتفع به جلده و ام الميتة فلا. اينجا ميته را مقابل انداخته است با آن مذكى و فرموده است كه تمام سباع جلود السباع تفصيل ندارد، تمام جلود السباع قابل تذكيه هستند، گرگ باشد، شير باشد، پلنگ بوده باشد، هر چيزى كه سبع به او اطلاق بشود، طير بوده باشد حيوان طير بشود يا حيوان برّى بوده باشد هر چه بوده باشد اين قابل تذكيه است اين را مى‏توانيم استفاده كنيم. انما الكلام در حيواناتى كه آنها سباع نيستند. ولكن آنها از نسوخ هستند. وحشى هستند ولكن نسوخ هستند آنها سباع نيستند، آنها قابل تذكيه هستند يا نه؟ اينجا مى‏ماند. اينجا را اين درد به چه چيز دوا كنيم، يك دوايى هست كه و بيانى هست كه انشاء الله فردا خدمت شما عرض مى‏كنم.