جلسه 741

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:741 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسأله بود. كه شخصى غسل را به نحو الارتماس موجود كرده است. و بعد از اين كه از آب خارج شد،...كه بعض عضوى و بعض موضعى از بدنش شسته نشده است و آب به آن بشره نرسيده است. فرمود سيّد قدس الله نفسه الشّريف اين شخص غسل را بايد اعاده كند و اعاده غسل آن موضع كافى و مكفى نيست. عرض كرديم در مسأله دو بيان ديگرى هست.
يك بيان اين بود كه نه اين شخص وقتى كه ديد موضعى از بدنش شسته نشده است آن موضع اگر در رأس بوده باشد، رأس را و آن موضع را كه شست غسل را بر بدن اعاده مى‏كند لاصول التّرتيب. و امّا اگر آن موضع در بدن شد غسل را بر تمام البدن اعاده مى‏كند و امّا الرّأس و الرقبه اعاده غسل بر آنها لازم نيست. اين جور فرموده‏اند. و تقريب فرمايش ايشان را هم ذكر كرديم. فرموده‏اند كه غسل ترتيبى با غسل ارتماسى...بالعنوان نيست كه مثل صلاة الظّهر و العصر بوده باشد. بلكه اينها يك حقيقت هستند. مثل اين كه صلاة الغصر با صلاة التّمام يك حقيقت است. هر دو صلاة الظّهر است. منتهى اختلافشان در ناحيه شرط است كه در صلاة الغصر بايد دو ركعت نباشد، بيشتر از دو ركعت ولكن در صلاة التمام بايد به آن دو ركعت، دو ركعت ديگرى منضم بشود. و بدان جهت گفتيم مادامى كه محل انضمام نگذشته است انسان مى‏تواند غصر را تماماً اتيان بكند. چون كه قصد اقامه كرد. يا تمام را كه نيّت كرده بود غصر بخواند. چون كه از نيّت اقامه عدول كرد در اثنا الصلاة. فرموده‏اند غسل ترتيبى و غسل ارتماسى هم دو تا حقيقت نيستند. يك حقيقت هستند مثل غصر و التّمام. غايت الامر در غسل ترتيبى شرط است كه بدن بعد الرأس و الرقبه شسته بشود. ولكن در غسل ارتماسى بايد تمام البدن من القرن الى القدم در آن واحد آب مستولى بشود به آن نحوى كه ديروز گفتيم و بما انّه در ما نحن فيه شرط آن غسل ارتماسى موجود نيست يبطل الغسل ارتماساً. ولكن غسل الرأس و الرقبه اگر بعد بدن را بشورد اشكالى ندارد. آن حاصل شده است. غسل الرأس و الرقبه شده است. عدول به غسل ترتيبى مى‏كند الان. بقيه بدن را كه سر و صورت و رقبه را شسته است. الان هم ساير بدن را مى‏شورد. اين جور فرموده بودند. عرض‏
كرديم كما اين كه ديروز عرض كرديم، اين فرمايش به نظر قاصر ما درست نيست. براى اين كه در غسل ترتيبى فقط اين معنا شرط نيست كه بدن بعد الرأس و الرقبه شسته بشود. كذالك مشروط است غسل ترتيبى كه رأس و رقبه هم قبل البدن شسته بشود. اشتراط در هر دو جهت است. هم بدن يعنى ساير الجسد بعد الرأس و الرقبه شسته بشود و هم رأس قبل البدن بايد شسته بشود. شرط در هر دو تا است. به عبارت اخرى اين اختصاص به غسل الجنابه ندارد. هر واجب ارتباطى چه وجوبش نفسى باشد يا استحباب نفسى داشته باشد، چه وجوبش غيرى بشود هر واجب ارتباطى آن معنايش عبارت از اين است چون كه طلب يكى است نفسيّاً او غيرياً و آن طلب متعلّق به مجموع شده است، آن وقتى جزء اولى صحيح مى‏شود كه پشت سرش آن يكى بيايد كه قبل واقع بشود. و آن وقتى بعد صحيح مى‏شود كه قبلاً آن يكى موجود شده باشد. هر كدام مشروط به ديگرى مى‏شود. و منهنا در آن جايى كه وقت تدارك ديگر گذشته است و عمل فرض كنيد بقيه‏اش نمى‏تواند اتيان بكند جزء اولى را كه صحيحاً اتيان كرده بود، آن هم فاسد مى‏شود. چرا؟ چون كه شرطش موجود نشد. شرطش اين بود كه بعدش آنهاى ديگر موجود بشود. خود او هم صحيح نمى‏شود. اگر آن جزء اولى كه صحيح باشد، اثر شرعى داشته باشد خود آن جزء اول يك اثر مختص. وقتى كه بقيه اجزا لاحق نشد، آن اثر شرعى به او مترتّب نمى‏شود. كسى محرم شد. محل ابتلا. مسأله‏اى كه ياد بگيريد. كسى كه محرم شد براى حج يا براى عمره‏اى، عمره و حج واجب ارتباطى يا مستحب ارتباطى است. محرم به حج شد يا عمره شد. ولكن ساير اعمال را اتيان نكرد. احرام بست بعد اصلاً طواف اتيان نكرد. طواف عمره اتيان نكرد. طواف حج اتيان نكرد. يا فاسد اتيان كرد. فرق نمى‏كند. چون كه فاسد اتيان كردن هم به منزله عدم الاتيان است. اتيان نكرد. همين جور برگشت و آمد. آثار احرام كه عبارت از حرمت النّساء است اين شخص ندارد. چون كه احرامش باطل شده است. واجب، واجب ارتباطى بود. و بما اين كه در ما نحن فيه اتيان نكرده بود اجزاء ديگر را، احرام باطل مى‏شود. به خلاف كسى كه ترك طواف النّساء بكند. چون كه طواف النّساء جزء حج و عمره نيست. واجب آخرى است كه او را شارع محلّ النّساء قرار داده است. بدان جهت عليه طوافٌ بعد الحج. در طواف النّساء در حج است. يعنى بعد از تماميّت حج است. آن كسى كه از دنيا رفت و حجّش را اتيان كرده بود طواف النّساء اتيان نكرده بود استيجار حج بر او واجب نيست. حجّش را اتيان كرده است. آن طواف النّساء است كه بايد قضا بشود. بدان جهت طواف النّساء ترك او قياس به ساير اعمال حجّ عمره نمى‏شود. اگر طواف النّساء را ترك كرد، چه در عمره مفرده بوده باشد، چه در حج بوده‏
باشد، نساء برايش حرام است مگر اين كه اتيان كند طواف را. ولكن به خلاف ساير اعمال الطواف و العمره اگر نه رفت عمره تمتع و حجّ تمتع اتيان كرد و برگشت، ولكن باطناً اتيان كرد، وقوفين را اتيان نكرده بود. فرض كنيد طواف حج را اتيان نكرده بود. در اين صورت فرض بفرماييد اين شخصى كه اين عمل را اتيان كرده است و حجّش فاسد شده است، احرامش هم فاسد شده است. آثار حرمت النّساء بر او مترتب نمى‏شود. چون كه او مال احرام صحيح است. و اين احرام صار باطلاً. در كلّ واجب ارتباطى اين جور است كما اين كه اجزاء بعدى مشروط است صحّتشان كه بعد واقع بشود بعد از جزء اول، صحّت جزء اول هم موقوف بر اين است كه اجزاء بعدى لاحق بشود. و اگر آن جزء اول بما هو جزءٌ اول موضوع حكمى بوده باشد، وقتى كه اجزاء ديگر لاحق نشد، آن حكم مترتّب نمى‏شود. چون كه آن هم فاسد است. على هذا الاساس غسل جنابت ترتيباً كه اتيان مى‏شود، كما اين كه بدن بايد بعد از رأس و رقبه شسته بشود، رأس و رقبه هم بايد قبل از بدن شسته بشود. خوب اين را مى‏دانيد. در آن صحيحه زراره كه امام (ع) فرمود اول آب را بر سرت مى‏ريزى ملئين يا حفنينى دو تا مى‏ريزى، اين را مى‏دانيد عادتاً انسان وقتى كه به سرش آب ريخت، اين جور نيست كه به بدن نمى‏ريزد او. شيئى از او به بدن مى‏ريزد و در بدن جارى مى‏شود. امام(ع) هم در ذيل صحيحه فرمود فما جرى عليه فقد طهر. آنى كه آب بر او جارى شده است، پاك شده است. غسلش تمام شده است. جمع ما بين اين كه بدن بايد بعد از رأس و رقبه شسته بشود، و ما بين آنى كه در ذيلش امام فرمود فما جرى عليه فقد طهر جمعش به اين است كه مكلّف وقتى كه صبّ ماء على الرأس مى‏كند، نيّت غسل غير رأس و رقبه را نكند. اين جمعش به اين مى‏شود. آن وقتى مى‏شود كه سر و گردن مقدّم بشود بر غسل رأس و بدن و ما جرى عليه ما طهر و او هم ذيل به او...شده باشد جمعش به اين مى‏شود و عادتاً هم كه آب به رأس ريخته مى‏شود و به بدن مى‏رسد، جمعش به اين است كه در غسل ترتيبى يك چيز ديگرى شرط است و آن اين است كه بايد قصد كند كه با اين غسل رأس و رقبه غسل بدن نمى‏كند. اين را بايد قصد كند. آن وقت بعد از اين كه اين را قصد كرد، ثمّ غسل ساير بدن كرد، غسل ترتيبى صحيح مى‏شود. و مفروض اين است كه اين قصد در ما نحن فيه حاصل نيست. غسل ترتيبى مى‏خواهيم درست كنيم. براى اين كه آن وقتى كه رأس و رقبه را قصد كرده بود، با او قصد كرده بود همه بدن را بشورد. مفروض اين است ارتماسى بود آخر. بما اين كه در ما نحن فيه در غسل ترتيبى از دو صحيحه‏اى كه در ذيل آنها دارد فما جرى عليه الماء فقد طهر از آنها استفاده مى‏شود كه، به ضميمه قرينه عادى كه آب مى‏ريزد به ساير البدن آن وقتى كه به رأس ريخته مى‏شود.
جمعش اين است كه مقدم بشود غسل الرأس و البدن اين حفظ بشود، جمعش به اين است اقتضا مى‏كند ملتزم بشويم در غسل ترتيبى شى‏ء آخرى هم شرط است و آن اين است كه مكلّف حين غسل الرّأس و الرقبنه قصد غسل ساير بدن را نداشته باشد با آن قصد در آن حين. بلكه بپرسى هم، مى‏گويد نه بدن را نمى‏شورم. آب ريخت به جهنّم ريخت. قصد غسل ندارم در آنها. اين شرط است. و بما اين كه در ما نحن فيه اين معنا حاصل نشده است، غسلش محكوم به بطلان است. اين يك نتيجه‏اى دارد. اينها را بايد فقيه ملتزم بشود كه شخص مثلاً مى‏خواهد وضو بگيرد. صورتش را كرد توى آب و در آورد. چون كه وضو ارتماسى عيبى ندارد. بناعاً بر اين كه غسل ارتماسى در وضو در هر دو دست عيبى نداشته باشد كما ذكر جماعتٌ التزم به. كسى دو دستش را يك دفعه شست در وضو. مى‏گوييم وضويش باطل است. غسل اليدين باطل است. كما اين كه شرط است. چون كه غسل يد يسرى باطل است چون كه بعد اليمنى نيست. كما اين كه غسل يد يمنى باطل است چون كه قبل از يسرى نيست. چون كه هر دو شرط هستند كما اين كه تأخر اين شرط است، تقدم او هم شرط است كه اين مؤخّراً موجود بشود. هر دو باطل است. صورت عيبى ندارد. شسته شده است. ولكن دست‏ها را بايد دوباره بشورد. آن حساب نيست. نتيجه اين حرف‏ها اين است.
اساسش هم اين است كه در واجب ارتباطى اشتراط از هر دو ناحيه است. هم از ناحيه جزء متأخّر است كه بايد بعد از جزء متقدم واقع بشود، و هم اشتراط از ناحيه جزء متقدم است كه بايد قبل از جزء، بعد از او جزء بعدى واقع بشود. و بما اين كه در ما نحن فيه...قبل و بعد به همين قصد مى‏شود كما ذكرنا و در ما نحن فيه اين قصد نبود حين غسل الرأس و الرقبه حكم به بطلان مى‏شود. اين حرف ما، يك فرمايش ديگرى در مقام فرموده‏اند كه اصل بعضى از فقهاى ما حتّى سيّد حكيم قدس الله نفسه الشّريف متعرّض آن تفصير شده است. جماعتى گفته‏اند نه اگر غسل ارتمساى كرد و از آب در آمد ديد كه يك جاى بدنش شسته نشده است، فقط همان يك جا را مى‏شورد. كه نوار چسبيده بود و شسته نشده بود. فقط او را مى‏شورد. چرا؟ آخر غسل ترتيبى موجود نشده است. مى‏گويند موجود نشود. غسل ارتماسى موجود نشده است. بگويند موجود نشده است. مى‏گويند عيبى ندارد. غسل ترتيبى موجود نشده است خوب عيبى ندارد. شارع توسعه داده است. در اين صورت كه جزئى از بدن مانده است غافلاً شارع توسعه داده است. ولو در غسل ارتماسى باشد، شارع توسعه داده است. گفته است همان جا را بشور و دست بكش همان غسلت تمام است. كجا شارع اين توسعه را داده است؟ جايش كجا است؟ مى‏گويند جايش صحيحه زراره است. اين صحيحه زراره‏
كه خدمت شما عرض مى‏كنم.
اين صحيحه زراره در اين همين جور وارد است در باب 41 از ابواب الجنابه، روايت، روايت 2 است. چون يك دفعه هم خوانديم ديگر و عن المفيد، عن احمد ابن محمد عن ابيه عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد اين احمد ابن محمد ابن عيسى است عن الحسين ابن سعيد عن حماد عن حريض عن زراره عن ابى جعفر (ع) فى حديثٍ. فى حديثٍ يعنى حديث صدر دارد. اين جا هست كه قلت له رجلٌ ترك بعض زرارعه او بعض جسده فى من غسل الجنابه فقال اذا شكّ و كان به بلّةٌ و هو فى صلاته مسح بها عليه و ان استيقن رجع فاعاد عليهما ما لم يصب...فاعاد عليهما يعنى آن عضوى كه نشسته بود آن جا را بشورد. باز مى‏فرمايد فان دخله الشك و قد دخل فى صلاته فاليمضى فى صلاته و لا شى‏ء...كه ما استدلال مى‏كرديم كه بايد داخل در صلاة بشود تا قاعده تجاوز جارى بشود و ان استيقن رجع فاعاد عليه الماء. برمى‏گردد به همان موضعى كه نشسته است و آب را اعاده مى‏كند. بلافرقٌ كه غسلش ارتماسى باشد يا ترتيبى باشد. فرقى نمى‏كند. اطلاق اين صحيحه اقتضا مى‏كند بر اين كه اين شخص برگردد، همان جايى كه باقى مانده است بشورد.
سؤال؟ امام (ع) مى‏فرمايد كه فرق نمى‏كند. وقتى كه ملتفت شد كه شيئى از بدنش باقى مانده است، برمى‏گردد همان جا را تدارك مى‏كند و اعاده ماء مى‏كند. عرض مى‏كنم بر اين كه اگر اين اطلاق در روايت تمام بشود، يك مقتضاى ديگر هم دارد. آن مقتضاى ديگر اين است كه از آن فتواى سابقى رفعيّت كنيم كه اگر بعد فهميد كه مثلاً بعد از تمام شدن غسل و دخول فى الصّلاة فهميد كه در رقبه‏اش يك جا شسته نشده است برمى‏گردد و دستش را به آب مى‏زند، به همان رقبه مى‏زند تمام شد. ترتيب ديگر شرط نيست. در مواردى كه غفلتاً جزئى از بدن باقى بماند. چون كه در بعضى زراع اين ذيلش مطلق است. در اول ولو فرمود ترك بعض زراعه او بعض جسده اولى‏اش همين جور است. ممكن است...به بعض جسده يعنى به بعض بدنه. رأس را نمى‏گيرد. جسد مقابل رأس است. ممكن است كسى آن را بگويد در جمله اولى، امّا در جمله ثانيه ديگر ندارد آن اين است كه در جمله ثانيه اين است فان دخله الشكّ و قد دخل فى صلاته فاليمض فى صلاته...فان استيقن رجع فى اعاد عليه الماء. اين مال شكّ در غسل است. و متيقّن به نقص در غسل است. اين معنايش اين است كه از آن فتواى سابقى هم رفعيّت كنيم. كار دو جهت خلاف شد. يكى اين است كه اين جا از اين فتوا را ندهيم و يكى هم اين است كه...رفعيت كنيم. اين را نقل كرده‏اند از بعضى‏ها كه بعضى‏ها ملتزم شده‏اند به اين معنا كه فقط آن موضعى كه باقى مانده است همان موضع را
مى‏شورد. بلكه در غسل ترتيبى هم همين را ملتزم شده‏اند. فضلاً هم لغسل الارتماسى. ولكن مى‏دانيد كه اين استدلال درست نيست. چرا؟ براى اين كه اين نحو تعبير در وضو هم هست. چون كه اين روايت همان ذيل آن روايت وضو است. آن روايت شكّ در وضو كه صحيحه زراره است، اين همان روايت است كه صدرش او است.
در آن جا دارد در باب 42 از ابواب الوضو است. محمد ابن الحسن عن المفيد عن احمد ابن محمد عن ابيه عن احمد ابن ادريس و سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد يعنى عيسى عن الحسين ابن سعيد عن حماد عن حريض عن زراره و ابى جعفرٍ (ع). قال اذا كنت قاعداً على وضوئك...زراعيك ام لا فاعد عليهما آن وضو را و على جميع ما شكشت فيه. آنها اختصاصى ندارند. هر چيزى كه شك كردى او را شسته‏اى يا نه، شك كرده‏اى اعاده مى‏كنى. و على جميع ما شكشت فيه...هر چيزى كه شك كردى نشسته‏اى يا مسح نكرده‏اى برگرد او را مسح كن. خوب اين كافى است ديگر. ترتيب نمى‏خواهد. چون كه من وقتى كه فهميدم در وضو بر اين كه چانه‏ام را نشسته‏ام، برمى‏گردم چانه‏ام را مى‏شورم. تمام شد مسأله. ديگر دست‏ها را شستن نمى‏خواهد كه. اين اگر اين جور بوده باشد در باب وضو هم همين جور است. چرا مى‏گوييم اين جور نيست؟ اين كه امام عليهما السّلام مى‏گويد فاعاد عليه الماء يعنى به شرايطى كه بيان شده است. ساير شرايط غسل و وضو را القاء نمى‏كند. جواب صحيح اين است كه اين صحيحه مباركه، ناظر نيست كه شرايط وضو و غسل را اعاده كند. القاء كند. آن شروطى كه براى وضو و غسل گفته شده است. فاعاد عليه الماء يعنى به شرطش. مثلاً فرض كنيد ما يادمان افتاد بعد از وضو كه نشسته‏ايم فلان جا را. برگشتيم و ديديم اعضا همه‏اش خشك شده است. اعضاء وضو خشك شده است ديگر. موالات شرط است ديگر. اعضاء وضو خشك شده است. اين صحيحه مى‏گويد فقط آن چانه را كه از اول نشستى آن جاى ديگر هم كه شسته‏اى خشك شده است. همان را آب بزنى كافى است. صحيحه اين را مى‏گويد. يعنى وضو را آن غسل را به آن موضع تدارك كنى با شرايطش. يكى از شرايطش اين است كه جفاف اعضا است از سر بگيرى. يكى از شرايطش اين است كه غسل ارتماسى است، عرض مى‏كنم بر اين كه اين صحيحه مباركه ناظر بر اين است كه تدارك بشود يا نشود. امّا تدارك چه جور بشود، او از ادلّه ديگر استفاده مى‏شود. آن شرايطى كه براى روايت فهميد مطلب ديگرى است. دقت در خصوصيات اين كه روايت در چه موردى وارد شده است سائل از سه چيز سؤال كرد. امام (ع) در سه مقام بود.
امام (ع) در مقام اين است كه شك بعد الفراغ در وضو و غسل اعتنا
نمى‏شود. اگر علم پيدا كرد به نفس بايد تدارك كند. امّا چه جور تدارك كند با شرايط وضو، با شرايط غسل. در شرايط وضو...كه گفتيم آنها از بين نمى‏رود. شرايطى كه در غسل گفتيم آنها را القاء نمى‏كند امام (ع). فقط در مقام حكم شك است. و حكم يقين به نفس شك در نفس، علم به نفس. امام(ع) مى‏فرمايد شكّ در نفس بعد الفراغ تدارك ندارد. مادامى كه فارغ نشده است، شكّ در نفس تدارك دارد و امّا بعد الفراغ علم به نقص شد تدارك لازم است. تداركش را به شرايط وضو و غسل. بدان جهت برگشتى و ديدى كه چانه را نشستى، ساير اعضا هم همه‏اش خشك شده است. طول هم كشيد. بگوييم همين چانه را بشور و شروع كن الله اكبر. صحيحه اين را مى‏گويد؟ صحيحه مى‏گويد فاعاد عليه آن غسل وضويى را، غسل غسلى را يعنى آن شرايطى كه در غسل معتبر است آنها را اعاده كن. بدان جهت در ما نحن فيه غسل ارتماسى را اعاده كردن مثل غسل وضويى را اعاده كردن است، آن وقتى كه جفاف اعضا بشود. چه جور اعاده او، تدارك او به اعاده وضو است، اين جا هم اعاده غسل و اعاده همان دفعه ارتماس است. بدان جهت در ما نحن فيه به اين صحيحه اشكال واضح است كه صحيحه در اين مقام است نه به جهت اين كه من مى‏خواهم مثل ديگران كه فرموده‏اند رضوان الله عليهم در صدر صحيحه وضو ترتيبى بود. در ذيل صحيحه غسل ترتيبى فرض شده است. تا اين كه كسى بگويد آقا صدر به ذيل چه ربطى دارد. چون كه در وضو غير از ترتيب نمى‏شود. وضو را هم مى‏شود...اعضا شست. صدر او را هم شامل مى‏شود آن جايى كه وضو به رمس الاعضا بشود. ولكن ترتيبى است. ذيل مال غسل است. غسل ممكن است به نحو ترتيبى بشود يا به نحو ارتماسى. غالباً عادتاً به نحو ترتيبى موجود مى‏شود. خودش هم عادتاً به ماء قليل موجود مى‏شود كه مرحوم حكيم فرموده است. اين ناظر به غالب است كه به آب قليل موجود مى‏شود. به آب قليل اگر موجود مى‏شود يعنى اين نادرى است كه متعرّض به حكم او نمى‏شود كرد. آن جور نادر است، پس چه جور امام (ع) در ذيل صحيحه فرمود در دو تايش كه اذا ارتمست فى الماء رمستاً فقد اجزئك. يك چيزى بود ولو كم بود. و اطلاق در ذيل هر دو تا را مى‏گيرد. هم كم را مى‏گيرد و هم زياد را. نه صدر قرينه بر ذيل مى‏شود، نه غلبه خارجى قرينه بر...ذيل مى‏شود. ذيل اطلاقش باقى است. خوب قبول. ولكن چه جور در صدر اعاده وضو به شرايطه بود، در ذيل روايت هم اعاده غسل به آن موضع به شرايطه است. بدان جهت در اين صحيحه مباركه هيچ چيزى بر خلاف موازينى كه سابقاً گفتيم نيست. بدان جهت در ما نحن فيه وقتى كه نقص در غسل ارتماسى شد، اين ناچار است بر اين كه نه...غسل ارتماسى...از ناحيه شرط تباين دارد. بدان جهت غسل را بايد يا از اول‏
ارتماسياً اعاده كند، يا از اول ترتيباً اعاده كند. مثل اين كه دو تا دستش را يك جا توى آب بكند در باب وضو كه بايد غسل را هم به طرف يمين و هم به طرف يسار دوباره اعاده بكند. على هذا الاساسى كه هست در ما نحن فيه، اين حكم همين نحو مى‏شود. حتّى اگر در باب وضو هم كسى مناقشه كرد، آن مناقشه در باب وضو اين جا نمى‏آيد به آن تقريبى كه گفتيم.
بعد سيد قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد كه اگر شك كرد اين كسى كه در حال ارتماس غسل مى‏كند آيا زير مويى كه خيلى پاهايش يا فلان جايش خيلى مو دارد، آب به بشره‏اش رسيد يا نرسيد، بايد تخليل بكند. چرا؟ چون كه در غسل معتبر است كه جسد شسته بشود و اين جسد را شستن اين جور مى‏شود بر اين كه فرض مى‏شود كه و ارتماس آب به بشره مى‏رسد. بدان جهت امام (ع) در ذيل صحيحه كه فرمود اذا ارتمست فى الماء فقد اجزئك مجزى است در او و اشكالى ندارد اين كافى مى‏شود، امام (ع) در آن روايت مباركه در مقام بيان القاء ترتيب بود. كه ولو انّ رجلاً جنباً ارتمس فى الماء ارتماستاً واحده اجزئه ذالك اين در مقام اين است كه نه ترتيب معتبر نيست. ارتماس بكند آن ترتيب از اشتراط مى‏رود. در ذيل اين روايت دارد و ان لم...جسد بسا اوقات توهّم مى‏شود كه نه غسل وقتى كه ارتماسى شد، به بشره رسيدن لازم نيست. يك جا اگر مويى شد مانع عادى، مويى شد، چيزى شد، نرسيد هم نرسيد. خدا بركت بدهد. اين صحيح مى‏شود غسلش. چون كه در ذيل دارد و ان لم يدرك جسده. اين امام (ع) در دلك اين دلك به ماء قليل كه اول مى‏فرمود بر اين كه ثمّ تغسل آن رأسش را ماء قليل بود صبّ بر يدين مى‏كند بعد صب مى‏كند از قرن تا قدمين مى‏شورد، آن جا شستن به ماء قليل دلك مى‏خواهد. يعنى دلك به ماء. ماء را بايد دلك كند. ولكن در جايى كه ماء، ماء قليل نشد ديگر راحت هستى. زير آبى كه هست برو. نه معنايش اين است كه برو ولو آب نرسد. اين نيست. معنايش اين است كه آن زحمتى كه در آن نحو غسل گرفتن بود كه بايد دلك كند آب را به جسد است، آن دلك ديگر اعتبار ندارد. چون كه زير آب رفت، آب نفوذ مى‏كند و مى‏رسد به بشره. نه اين كه اگر به بشره هم نرسيد عيبى ندارد. كافى است. بدان جهت تخليل واجب است و اين صحيحه و روايات ديگرى كه هست، دليل بر اين است كه بايد جسد شسته بشود اين لم يدلك جسده اين به جهت اين نيست كه به بشره آب رساندن لازم نيست. بعد ايشان اين جور مى‏فرمايد در عبارت عروه. مى‏فرمايد اين اقسامى كه براى غسل گفتيم. غسل الجنابه ترتيبى و ارتماسى، اين در ساير الاغسال هم جارى است. غسل حيض را، غسل نفاس را زن، غسل جمعه را مرد و زن يا غسل مسح ميّت را دو جور مى‏شود موجود كرد. اغسال مستحبى را، كه ليالى شهر
رمضان كه خدا موفق كند غسلهايى است كه شارع ترغيب به آنها كرده است. آنها را مى‏شود ارتماساً موجود كد و مى‏تواند آنها را انسان ترتيباً موجود بكند. چرا؟ چند وجه دارد. اين كه غسل ترتيبى در جنابت گفتيم، در ساير اغسالى كه بر شخص واجب مى‏شود كه خودش غسل كند. نه غسل ميّت. آن حكم ديگرى دارد. آن اغسال ديگرى كه بر خود شخص واجب مى‏شود كه خودش غسل كند، در آنها جارى است جاى خلافى نيست و از كسى هم نقل نشده است كه آن غسل ترتيبى در جنابه در جاهاى ديگر هم مجزى است در اغسال ديگر. و انّما بعضى‏ها مناقشه در غسل جنابت ارتماسى كرده‏اند. كه شارع در غسل جنابت فرمود فقد اجزئك و در ساير اغسال اين دليلى بر اين كه اجزا كه داشته باشد نداريم مثلاً. اين مثل اين كه مناقشه از علاّمه نقل شده است كه ايشان اين جور مناقشه فرموده‏اند. ولكن نه اين مناقشه صحيح است و نه اين حكم در مقام محل تشكيك است. اين دو قسمى كه بر غسل جنابت گفتيم در ساير اغسال جارى است. چرا؟ در حقيقت لثلاثة وجوه.
وجه اول اين است كه در بعضى غسل‏ها وارد شده است كه آن غسل‏ها مثل غسل جنابت است. مثل غسل الحيض. در غسل الحيض امام (ع) فرموده است بر اين كه غسل الحيضى كه هست، غسل حيض مثل همان غسل الجنابت است. فرقى ندارد. در آن صحيحه عبيد الله العلى الحلبى موثقه عبيد الله العلى الحلبى كه در باب 23 از ابواب الحيض روايت 1 است. جلد 2 وسائل. محمد ابن الحسن باسناده عن على ابن حسن الفضّال عن محمد ابن عبد الله زراره كه از معاريف است و مدحى هم درباره‏اش هست عن محمد ابن ابى عمير عن حماد ابن عثمان عن عبيد الله الحلبى قال غسل الجنابت و الحيض واحدٌ. اينها يكى هستند. صدوق عليه الرّحمه هم همين را نقل فرموده است. در روايات ديگرى هم هست كه در آن روايات ديگر غسل الجنابه‏اى كه هست، غسل الحيض مثل غسل الجنابت است و فرقى ندارد. و هكذا بما اين كه غسل الجنابه مثل او است، ديگر غسل نفاس هم با غسل الجنابه فرقى ندارد. اين معلوم است فرض بفرماييد. ديگر ساير اغسال هم همين جور مى‏شود مضافاً بر اين كه در ساير اغسال كيفيّتى بيان نشده است. امر به ساير الاغسال شده است. اين خودش وجه مستقل است. اگر فرض كنيد روايات غسل جنابت هم نبود، خودش وجه مستقل بود. امام (ع) وقتى كه غسل را در جنابت كيفيتش را فرمود، در ساير موارد امر كرد به اغتسال كه اغتسال كن از مسح ميّت يا زن از نفاسش غسل بكند، از استحاضه‏اش غسل كند، يا فرض بفرماييد در جمعه غسل بكن كيفيتى بيان نكرد، اين معلوم است كه اگر اختلاف داشت شارع بايد بيان بكند آن‏
اختلافش را. بيان مى‏كرد مثل موارد غسل تغسيل الميّت كه اختلافش را بيان كرده است كه بايد سه تا غسل باشد. در موارد ديگر كه كيفيتى وارد نشده است، امر شده است، اين ظاهرش اين است كه همان كه در جنابت جنب مى‏شديد و متعارف است همه جنب مى‏شوند ديگر و همان غسل را مى‏كرديد دوباره روز جمعه غسل بكن يعنى همان جور غسل. و هكذا مثلاً در مسح ميّت همان غسل را بكن. ظاهرش اين است.
و وجه ديگر آن مضمره زراره است كه در مضمره زراره امام (ع) اين جور فرمود، كه اين مضمره زراره اضمار هم كه ضرر ندارد. مضمر است زراره باشد. در باب 42 از ابواب الجنابه روايت 1 است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره قال اذا اغتسلت بعد الفرج يعنى در روز جمع بعد الفجر اگر غسل كردى اجزئك غسلك ذالك للجنابت هم براى غسل جنابت مجزى است، هم براى حضانت كه روز جمعه يا اگر عرفه بوده باشد آن روز كه غسل دارد، بر او هم مجزى است. نهر بوده باشد، يوم النّهر بوده باشد كه غسل دارد بر او هم مجزى است. و بر...كه غسل دارد مستحب است...بر آن هم مجزى است و الزّياره براى طواف هم كه مستحب است آن هم مجزى است. بدان جهت مى‏فرمايد بر اين كه اينها را كار نداريم ذيلش را اذا اجتمعت عليه حقوقٌ اجزئها غسلٌ واحد. وقتى كه حقوقى بر تو جمع شد، در معناى حقوق به نظر قاصر ما با مشهور اختلاف است. مشهور حقوق را به معنا اغسال مى‏گيرد. اذا...اغسالٌ يجزيك غسلٌ واحد. يك غسل بكنى كافى است. خوب معلوم مى‏شود كه تمام اغسال در قصد با همديگر اختلاف دارند. در كيفيت فعل خارجى اختلاف ندارند. بنا بر مشهور همين جور است. بنا بر نظر قاصر ما حقوق يعنى طلب خداوندى. وقتى كه غسل طلب خداوندى به او...شد هم جمعه است، هم جنابت است، هم يوم عرفه است فرض كنيد كه غسل مستحب است، بدان جهت در بعضى نسخ دارد كه اذا استمع عليك حقوق الله يعنى طلب‏هاى خداوندى اوامر متعدى شد يجزيك غسلٌ واحد. به نظر قاصر ما كه اخيراً به او رسيده‏ايم در اين سالهاى اخيره اغسال مثل وضو است. چه جورى كه وضو تعدد ندارد خودش يك حقيقت دارد موجبش متعدد مى‏شود خروج بول، نوم و امثال ذالك غسل هم همين جور است. يك حقيقت بيشتر ندارد. موجبش جنابت مى‏شود يا دخول جمعه مى‏شود يا رسيدن روز عرفه مى‏شود يا مسح ميّت مى‏شود. غسل يك چيز است و آن يك چيز را هم امام(ع) در غسل الجنابت كيفيتش را بيان كرده است. البتّه اين به نظر قاصر ما است كه عمر وفا كرد اثبات خواهيم كرد. ولكن مشهور اين غسل‏ها را عنوانى مى‏دانند. مى‏گويند غسل جمعه به قصد غسل جمعه يك‏
غسلى است. غسل جنابت به غسل جنابت يك غسل ديگرى است. يك نوع ديگرى است. بدان جهت مى‏گويند تداخل اينها خلاف القاعده است. چون كه ماهيّت‏ها متعدد است، بدان جهت هر كدام را انتصال بكنى بايد يك غسل بگيرى. يك غسل كردن مجزى است اين تداخل مسببات است بر خلاف قاعده است. چون كه نص وارد شده است ملتزم مى‏شويم. بنا بر مسلك اينها هم عرض مى‏كنم حتّى بنا بر مسلك اينها هم كه اغسال متعدد است، اين معنا از اين صحيحه در مى‏آيد كه عمل خارجى‏اش يكى است. ولو تعدد بالعنوان است. حقوق است. اغسال است. ولكن كيفيت خارجى غسل كه غسل باشد، در غسل يكى هستند كه مجزى مى‏شود. بدان جهت اين غسل جمعه از غسل ميّت كافى نمى‏شود. ميّت غسل جمعه كند و بميرد. يا روز جمعه بود. ميّت مرد و غسل جمعه داديم. مجزى نمى‏شود. در ما نحن فيه ظاهر اين صحيحه اين است تمام اغسال در آن عمل خارجى مشترك هستند و الحمد الله ربّ العالمين.