جلسه 742

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:742 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
بعد از اين كه صاحب العروه تقسيم فرمود غسل جنابت را به غسل ترتيبى و غسل ارتماسى و فرمود كه اين در ساير الاغسال الواجبه و المندوبه آنها هم على قسمين هستند مثل غسل الجنابه ترتيبياً او ارتماسياً. ولكن آنها با غسل الجنابه يك فرقى دارند. فرق در كيفيت الغسل نيست. فرق در اجزاء اين غسل است از وضو كه در غسل الجنابه ديگر وضو مشروع نيست. واجب كه نيست مشروع هم نيست. مستحب هم نيست. چون كه مشروعيّت يا به وجوب مى‏شود، يا به استحباب در عبادت. و امّا به خلاف ساير الاغسال. در ساير الاغسال وضو مشروعيّت دارد. امّا وجوباً عند بعض العلما و امّا استحباباً عند الباقى و اين معنايش فى ما بعد خواهد آمد. تفصيل الكلام انشاء الله كه در ساير الاغسال كه وضو مشروع است، آن وقتى است كه مكلف قبل از غسل كردن محدث بالاصغر بوده باشد، آن وقت مستحب واجب است يا على الاطلاق ذمّ الوضو...غسل واجب يا مكروه است. اين داستانش خواهد آمد. ايشان مى‏فرمايد بعد از اين كه غسل الجنابه...ساير الاغسال يكى ترتيبى شد و يكى ارتماسى، آن ترتيبى افضل الفردين است. و غسل ارتماسى فضيلت او را ندارد. يعنى مثل صلاة فى اول الوقت مى‏شود كه افضل الافراد است. اين جا دو تا فرد دارد.
يكى ترتيبى، يكى ارتماسى. ترتيبى افضل الافراد است. و اين هم وجهش را گفتيم. چون كه امام (ع) در صحيحه زراره و غير صحيحه زراره ابتداعاً فرمود غسل را به نحو ترتيبى كه صبّ ماء به رأسش مى‏كند، به جانبينش و به منكبينش صب مى‏كند ثمّ بعد از اين كه اينها را بيان فرمود، و بعد فرمود كه و يغسل من قرنه الى قدمه بعد مى‏فرمايد بر اين كه و يجزى اين شخص را كه ارتماس بكند فى الماء رمستاً واحده. يجزى يعنى اقلّ الفردين است. اين مكفى است. ظاهرش اين است مثل اين كه تعبيرمتعارفى است كه انسان اول آن دلخواهش را به طرف مى‏گويد و از او مطالبه مى‏كند، مى‏گويد بابا اگر اين را هم بياورى كافى است. يك شب جمعه پلو سرخ كن. كشمش هم بگذار كذا، آبگوشت هم بدهى كافى است. اين معنايش عبارت از اين است كه آن افضل الافراد است. كه جلو مى‏اندازد اول امر به او مى‏كند و بعد تعبير مى‏كند اين هم كافى است. بياوريم، يعنى آن افضل الافراد مى‏شود. كما اين كه سابقاً هم گفتيم تعبير به يجزى خودش دلالت مى‏كند به اين معنا خصوصاً بعد از اين كه اول او را ذكر فرموده است. بعد ايشان دارد بعد از تقسيم كردن مى‏فرمايد بعضاً براى مكلّف، غسل جنابت ارتماسى متعيّن مى‏شود و بايد غسل جنابت ارتماسى اتيان كند. مثل اين كه فرض بفرماييد صبح است. از خواب بيدار شده است و مى‏بيند وقت تنگ است. اگر غسل ترتيبى بكند هوا هم گرم است غسل ترتيبى بكند آفتاب مى‏زند و وقت فوت مى‏شود. ولكن خودش بپرد توى حوضى كه در حياط منزلش هست، در بيايد اين محصورى ندارد. اين از تيمم هم زمانش كمتر است. يعنى وقت فوت نمى‏شود. ولو بعض اجزاء الصّلاة. فوت نمى‏شود. تمام صلاة را مى‏تواند در وقتش اتيان بكند. آن يكى هم همين جور است. ولكن او داستانى دارد. اگر بخواهد بر اين كه علم دارد كه اگر غسل ترتيبى اتيان بكند، ولو بعض صلاة در خارج وقت مى‏افتد. فوت بعض ركعات در وقت مى‏شود. بايد غسل ارتماسى كند. غسل ارتماسى اتيان بكند، تا صلاة را به تمامها در وقت اتيان بكند.
خوب اين معلوم است ديگر. آنى كه بر مكلّف واجب است، صلاة مع الطّهارت المائيه است قبل خروج الوقت و شخص متمكّن از او است. غسل ارتماسى بكند صلاة را با طهارت مائيه اتيان مى‏كند، قبل خروج الوقت و قبل فوت الوقت. چون كه متمكّن است متعيّن مى‏شود. بعد ايشان مى‏فرمايد كما اين كه بعضاً غسل ترتيبى متعيّن مى‏شود. مثل اين كه انسان روزه است در شهر رمضان، يا روزه واجبى گرفته است كه او را نمى‏تواند افطار كند. صوم، صوم واجبى است. يعنى صوم نذرى است يا صوم قضا شهر رمضان است. ظهر شده است. ديگر نمى‏تواند او را بشكند. يا ظهر هم نشده است ولكن وقت زيق است به رمضان كم مى‏ماند. فردا رمضان است. روزه قضايى دارد گرفته است كه نمى‏تواند او را افطار كند. بنا بر اين كه قضا قبل رمضان ديگر واجب است. بايد قضا را اتيان كند قبل از او. غرض اين است كه اگر صوم واجبى داشته باشد كه افطارش جايز نيست، نمى‏تواند غسل ارتماسى اتيان بكند. چون كه غسل ارتماسى سر را زير آب بردن دارد. اين مفطر صوم است. صوم را باطل مى‏كند. بدان جهت اين بايد غسل ترتيبى بكند. يعنى سر را توى آب نبرد. مراد از غسل ترتيبى يعنى غسل را در خارج آب بكند غسل الرأس و الرقبه را. مراد اين است. يا فرض بفرماييد در حال احرام است. كه بر محرم حرام است سر را پوشاندن. ولو بالماء. ولو بالارتماس فى الماء حرام است. اين نمى‏تواند غسل ارتماسى موجود بكند. يا نه، حمام هست. خزينه مفّصلى هم دارد.
سؤال؟ در حال احرام نمى‏تواند اين كار را بكند.
عرض مى‏كنم بر اين كه يا حمام است و خيلى خزينه عالى و مصفّايى هم دارد. ولكن صاحب حمام راضى نيست. مى‏گويد هر كس بيايد بايد در بيرون خودش را شستشو كند با آن لوله‏ها، با آن افشارهاى آب. توى خزينه كسى نمى‏تواند. راضى نيستم. اين برود غسل بكند حرام است. تصرّف در ملك غير است. بدون رضاى مالك حرام مى‏شود. و الفرق ما بين اين مسائلى كه ايشان فرمود.
فرض اول اين بود كه وقت زيق است. اگر غسل ترتيبى اتيان بكند وقت صلاة فوت مى‏شود. در آن جا اگر گفت بر اين كه صلاتم فوت بشود، بشود. من چه كار كنم. من غسل ترتيبى نكنم دلم آرام نمى‏گيرد. من غسل ترتيبى بايد موجود بكنم. عيبى ندارد. غسل ترتيبى كرد غسلش صحيح است. منتهى كار خلاف شرع كرده است كه صلاتش را...فى الوقت كرده است ولو بعضش را. خود غسلش صحيح است. چرا؟ براى اين كه در ما نحن فيه كه هست در ما نحن فيه آن آيه‏اى كه مى‏فرمايد بر اين كه بر شما واجب است صلاة را مع الغسل اتيان بكنيد و در ما نحن فيه اين شخص متمكّن بود صلاة را با طهارت مائيه يا با غسل اتيان بكند. ولو بر اين شخص اين تكليف بود، كه صلاة را در وقتش تمامش را با غسل اتيان بكند، ولكن اين تكليف را مخالفت كرد. اين صلاة را به تمامها فى الوقت با غسل اتيان نكرد. به ترك صلاة فى الوقت عصيان كرده است و امّا اين غسل جنابتى كه گرفته است ترتيباً او كه نهى نداشت. انّ الله يحبّ المتطهّرين. خود آن غسل فى نفسه مستحب است. بما انّه فى نفسه مستحب است و مطلوبيت دارد و اين شخص او را هم اتيان كرده است، بدان جهت امر به شى‏ء نهى از ضدّ خاص نمى‏كند يا اهل الاصول. اين غسلى كه هست در ما نحن فيه اين غسل ترتيبى ضدّ خاص مأمور به بود. اين شخص اين مأمور به را كه ترك كرده است عصيان به ترك مأمور به مى‏شود. و امّا غسل را كه اتيان كرده است اين نهى ندارد. بلكه امر استحبابى دارد. امر وجوبى نداشته باشد امر استحبابى دارد. و مى‏تواند او را اتيان بكند. مستحب است... بدان جهت غسلش صحيح مى‏شود. به خلاف در جايى كه در شهر رمضان غسل ارتماسى بكند. خود آن زيرآب رفتن كه احاطه ماء بر جميع البدن است كه از آن بدن رأس است، خود او كه غسل است خودش مفطر صم است. خودش افطار صوم است اين اغتسال. اين سر را زير آب بردن به قصد الاغتسال خودش افطار صوم است. مى‏شود حرام. خودش حرام است بر محرم. براى اين كه بر محرم ستر الرأس و تخطئة الرأس حرام است. رأسش را بپوشاند ولو بالماء.
بدان جهت در ما نحن فيه خود اين غسل حرام مى‏شود. و وقتى كه حرام شد، حرام نمى‏تواند مصداق واجب يا مستحب بشود. اين تخطئه آنى كه غسل را انّ الله يحبّ المتطهّرين الاّ اين. اين مقبوض شارع است. چون كه مقبوض نمى‏تواند مطلوب شارع بشود اهل الاصول باب اجتماع امر و النّهى. وقتى كه تقديم جانب نهى شد، خطاب امر ولو استحبابى باشد تخصيص مى‏خورد. قيد مى‏خورد. و فرد محرّم از تحت او خارج مى‏شود و باطل مى‏شود. و هكذا در آن صورتى كه صاحب مال راضى نيست. مى‏گويد خود غسل كردن تصرّف در مال الغير است. چون كه خود آب را رساندن به سر، اين تصرّف در مال الغير است. اين آب ملك الغير است و صاحبش راضى نيست. بدان جهت يبطل. آن غسل باطل مى‏شود. بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف مسأله ديگرى را مى‏فرمايد. ايشان مى‏فرمايد غسل ترتيبى لازم نيست كه انسان آب را به سرش بريزد يا به منكبينش بريزد كه در روايات گذشت. بلكه غسل ترتيبى را مى‏تواند به نحو رمس فى الماء موجود بكند رمس عضو فى الماء. ايشان مى‏فرمايد كه انسان يك دفعه توى آب مى‏برد سر و رقبه‏اش را به قصد غسل جنابت يعنى به غسل جنابت رأس و رقبه. به نيّت قصد سر و رقبه زير آب مى‏برد. بعد دوباره توى آب مى‏رود به قصد غسل طرف اليمنى چون كه ترتيب را ايشان معتبر مى‏داند. آن هم غسل طرف الايمن حساب مى‏شود. و دفعه ثالثه زير آب مى‏رود به قصد اين كه فرض بفرماييد طرف چپ را بشورد. وقتى كه از آب در آمد، غسلش تمام شده است. لازم نيست غسل ترتيبى به نحو صبّ الماء بوده باشد على الاعضاء. بلكه به نحو اين بوده باشد كه ارتماس حاصل بشود، اين عيبى ندارد. بعد ايشان باز مى‏فرمايد بلكه انسان اگر فرض بفرماييد توى آب بود. سرش را برد زير آب به قصد غسل رأس و رقبه و بعد طرف ايمن را زير آب حركت داد به نيت غسل جنابت طرف ايمن و بعد ديگر حركت داد به طرف ايسر به قصد غسل الايسر عيبى ندارد. سرش هم از اول زير آب بود عيبى ندارد. سرش را كه تكان مى‏داد به قصد غسل جنابت رأس و رقبه حاصل مى‏شد. طرف ايمن را و طرف ايسر را. بعد مى‏فرمايد بر اين كه ممكن است بر اين كه رأس و رقبه‏اى كه هست خارج الماء بوده باشد و خود شخص هم خارج الماء بوده باشد. به قصد غسل الرأس و الرقبه توى آب رفت. بعد وقتى كه توى آب رفت، توى آب وقتى كه بود و غسل الرأس و الرقبه تمام شد، طرف ايمنش را توى آب حركت مى‏دهد. به قصد چه چيز؟ به قصد غسل الجنابت ايمن. بعد هم خارج مى‏شود. حين الخروج قصد مى‏كند كه ايسر هم شسته بشود. كه اين مثل حركت دادن زير آب است كه علامتش اين است كه خارج مى‏شود. عند الخروج اين كافى مى‏شود. در ما نحن فيه دو جهت بحث است.
يك جهت بحث عبارت از اين است كه در غسل الجنابه غسل الاعضا ترتيبى اگر بشود به نحو صبّ الماء بايد صورت بگيرد كه در روايات بود، يا اعضا را به نحو رمس هم مى‏شود توى آب برد و غسل كرد. صب لازم نيست. اين يك جهت. جهت ثانيه اين است كه وقتى كه با رمس هم مى‏شود غسل جنابت كرد، آن عضوى را كه انسان مى‏خواهد غسلش را غسل آن عضو را موجود بكند، آن عضو بايد به تمامه خارج الماء بوده باشد. و به قصد الغسل ادخال فى الماء بكند. اين معتبر است يا به قول ايشان اگر توى آب باشد و حركت بدهد كافى است. بلكه حركت هم ندهد كافى است. اين دو جهت بحث است. فعلاً كلام ما در جهت اولى است. جهت اولى كه صبّ الماء لازم نيست بلكه انسان مى‏تواند به نحو رمس بشورد، اين بلااشكال مجزى است. اشكالى ندارد. جاى تحمّلى هم ندارد. چرا؟ چون كه امام (ع) در صحيحه زراره اين جور فرمود. صحيحه زراره‏اى كه داشت و يغسل من القرن الى القدمين يا و تغسل من قرنك الى قدميك. صحيحه زراره اين جور داشت. از سر تا پا قرن الى القدمين يعنى از سر تا پا بدنت را بايد بشورى. چه به نحو صب بشورى، چه به نحو رمس بشورى. اطلاق دارد. آن مقدار كه مقيّد ثابت شده است، آن اين است كه غسل به نحو ارتماسى نبوده باشد، ارتماسى كه ديروز مى‏خوانديم و بعد هم خواهيم خواند به نحو آن ارتماسى نبوده باشد بايد ترتيب در او ملاحظه بشود. يعنى اول رأس و رقبه شسته بشود و بعد ساير بدن. يا در طرفين هم در جانبين هم يمين و يسار هم بايد ترتيب ملاحظه بشود. اين مقدار تقييد ثابت شده است. اطلاق و تغسل من قرنك الى قدميك نفرماييد كه در صحيحه زراره و صحيحه محمد ابن مسلم امام فرمود صبّ ماء را بر رأس بكن و بعد بر منكبين يا بر جانبين صب بكن، آن دلالت مى‏كند كه مثلاً غسل بايد به نحو صب صورت بگيرد. اين جوابش پرواضح است. قاعده‏اش را گفتيم به شما. الان هم تكرار مى‏كنيم. يادتان باشد. چون كه غالباً آنى كه غسل جنابت صورت مى‏گيرد خصوصاً فى ذالك الزّمان بالماء القليل بود. اين جور نبود كه توى خانه‏ها حوض بوده باشد يا نهر جلوى خانه بوده باشد. اينها نبود. به ماء قليل بود.
بدان جهت در آن روايات صب را بيان فرموده است امام (ع) بدان جهت گفتيم هميشه وقتى كه شيئى از قبيل قيد غالبى شد، مانع از تمسّك به اطلاق و مطلق نمى‏شود. وقتى كه در صحيحه زراره فرمود و تغسل من قرنك الى قدميك مطلق فرمود غسل به نحو الرّمس را هم مى‏گيرد، آن قيد غالبى تقييد نمى‏كند. غايت الامر از آن روايات ترتيب استفاده شد. كه بايد در غسل الرّأس و البدن ما بينهما ترتيب بوده باشد. در صورتى كه به نحو غسل ارتماسى كه اجزئك او نباشد. به آن نحو نبوده باشد بايد ترتيب بشود ما بين الرّأس و الرقبه يا حتّى بين اليمين و اليسار هم. بدان جهت اين معنايى كه ايشان مى‏فرمايد، در جهت اولى تمام است. جاى شبهه و ترديدى نيست. امّا الكلام در جهت ثانيه اين كه مى‏فرمايد تمام بدن اگر زير آب بود حتّى الرأس و الرقبه به قصد غسل الرأس و الرقبه يك تكانى مى‏خورد به قصد طرف دست راست يك تكانى به قصد طرف چپ تكان ديگرى يا اگر از خارج الماء است داخل آب مى‏شود به قصد غسل الرأس و الرقبه و آن طرف راستش را توى آب تكان مى‏دهد به قصد غسل طرف الايمن و خارج شود به قصد الايسر، اينها را ما نمى‏توانيم قبول كنيم. چرا؟ براى اين كه در باب وضو گفتيم ظاهر اين كه شارع امر به فعلى مى‏كند ظاهر آن فعل احداث فعل است. نه ابقاء الفعل. شارع وقتى كه امر مى‏كند به فعلى اذا...آية السّجده فاسجد ظاهرش اين است كه عند التّلاوه سجده را مكلّف احداث بايد بكند. روى على هذا النّحو اگر آيه سجده را خواندند و اين سجده كرد قبل از اين كه سجده را تمام كند هنوز در حال سجده بود يكى ديگر هم قرائت كرد. شخص آخرى. اين هم شنيد و گوش داد و شنيد...حاصل شد و هو ساجد در حالى كه سجده بود. اين نمى‏تواند در بدا قصد كند كه بقاء سجده من به قصد تلاوت دومى است. اين مجزى نيست. بايد پا شود و دوباره سجده كند. چرا؟ چون كه ظاهر آيه اين است كه وقتى كه اين تلاوت شد سجده را احداث كن. حدوثش متعلّق تكليف است. يك جا قرينه خارجى داشته باشيم كه حدوث مدخلّيتى ندارد غرض اين است كه آب برسد مثل غسل در نجاسات غسل از خبث يعنى غرض اين است كه آب برسد. فرقى نمى‏كند انسان احداث بكند يا ابقاء بشود. فرقى نمى‏كند. مثلاً فرض بفرماييد دستمال نجسى توى حوضى بود. آبش هم قليل بود. بعد به آن حوض همين جور آب جارى مى‏شد و از لوله مى‏ريخت. جريان پيدا مى‏كرد تا آب به حدّ كر رسيد. مى‏گوييم دستمال پاك شده است. اگر...بكن. اگر تخته نجس بود...نمى‏خواهد. پاك شده است. اين تخته را به قصد حدوثى شما نشسته‏ايد. توى حوض بود و توى آب بود. منتهى آبش كم بود. ولكن چون كه غرض در ازاله نجاسات اين است كه آب برسد به آن شى‏ء. چه حدوثى باشد، چه بقائى باشد. روى اين قرينه در ازاله نجاسات غسل حدوثى نمى‏خواهيم. ولكن به خلاف ازاله حدث كه رافع حدث از او تعبير مى‏كنيم آن جا ملاكش در يد ما نيست. و تحفّظ مى‏كنيم به ظاهر ادلّه كه فاغسلوا وجوهكم. بايد صورت را بشورى. انسان صورتش را زير لوله گرفته بود كه قصد وضو هم نداشت. زير لوله گرفته بود كه اين جا يك سياهى است. يا مركّب خورده است، يا چيز ديگرى است اين را ازاله كند. آن وقت مى‏گويد كه وقتى كه اين را ماليد و ازاله كرد و يقين كرد و رفت، گفت بر اين كه قصد وضو بكنيم ديگر. وضو هم بگيريم وقت نماز كم است. همانى كه آب همين جور مى‏آمد قصد كرد كه وضو مى‏گيرم. اين كافى نيست. اين وضو صحيح نيست. بايد سرش را، صورتش را عقب بزند و بعد بياورد زير لوله كه غسل، غسل حدوثى باشد. والاّ آن غسل، غسل بقايى مى‏شود.
بدان جهت در ما نحن فيه چون كه ظاهر ادلّه غسل حدوثى است، در غسل جنابت هم هر عضوى را كه مى‏شورد، تغسل رأسك و رقبك و تغسل يمناك و يسراك يعنى به غسل حدوثى. بدان جهت اگر بخواهد غسل حدوثى بشود، بايد از آب در بيايد. اين فرق نمى‏كند. اين حوض لازم نيست. اين افشارهايى كه در حمّام‏ها است و هى آب مى‏ريزد به قصد غسل الرأس و الرقبه زير دوش ايستاد اين شسته شد. اين بعد قصد كند كه بدنم را مى‏شورم. تكان نخورده است از جايش. او مكفى نيست. بايد بكشد عقب. تا غسل بدن حدوثى باشد. يمين را بشورد به غسل حدوثى، ثمّ يسار را، يا هر دو تا را به قصد حدوثى بشورد. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست مقتضاى ادلّه همين جور است. آنى كه معتبر است در غُسل غَسل حدوثى است و غسل اگر حدوثى نبوده باشد، خلاف ظاهر ادلّه است، و او نمى‏تواند مجزى بشود. اين هم راجع به اين مسأله.
سؤال؟...حدوثى ديگر. جوابش را گفتيم. همين را مى‏گفتيم ديگر. ايصال حدوثى. نه ايصال بقايى.
اطلاقات اقتضا مى‏كند ظواهر ادلّه اقتضا مى‏كند بر اين كه فعل، فعل حدوثى بايد بشود. وقتى كه فعل حدوثى شد ملازمه‏اش اين است. كسى اگر گفت كه من يقين دارم. اطمينان دارم. يقين هم نمى‏خواهد. كسى گفت من اطمينان دارم شارع كه مى‏گويد غسل بكن، اين غسل مثل غسل در خبث است. يعنى آب برسد. غرضش اين است كه آب برسانيم. كما اين كه صاحب عروه نظر مباركش همين جور است ديگر. حدوثى باشد يا نباشد. خوب اگر گفتيم غرضش اين است تكان دادن براى چيست. صاحب عروه مى‏گويد تكان بدهد. آن تكان دادن براى چه؟ بدان جهت اگر غسل بقايى كافى بوده باشد، مجرّد الغسل كافى مى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست در ما نحن فيه آن تكان دادن لزومى پيدا نمى‏كند. گذشتيم اين مسأله را.
سؤال؟ نه. شما وقتى كه دستتان توى آب باشد. مادامى كه بيرون نكرديد اين همان بقاء غسل اولى است. ولو جايش را عوض بدهيم.
سؤال؟ تا مادامى كه عرفاً هم همين جور است. در فلسفه اين جور مى‏گويند. ولكن احتياج به فلسفه ندارد. عرفاً هم همين جور است. اتّصال مطابق با وحدت است. عرفاً هم همين جور است. وقتى كه اين استيلاء ماء مستمر است و متّصل است، استيلا متّصل است، يك استيلاء است. يك غسل است. بدان جهت خود مرحوم صاحب العروه ملتزم شد. گفت در ثوبى كه بايد در ماء قليل متنجّس به بول است بايد دو دفعه شست، اگر انسان متنجّس به بول را در دستش بگيرد و ديگرى ده دقيقه روى او آب بريزد. او مكفى نيست. بايد اين را آبش را بگيرد و دوباره آب بريزد. تا دو دفعه بشود. چون كه اتّصال مطابق با وحدت است. بدان جهت دو دفعه نمى‏شود. اين جا هم اگر عضوى زير آب بوده باشد و متصّل هم بوده باشد، آن يك دفعه حساب مى‏شود. وقتى كه يك دفعه حساب شد آن ديگر مكفى نمى‏شود. بايد دو دفعه بوده باشد. يا غسل بايد غسل حدوثى باشد. اين را هم گذشتيم. بعد ايشان مسأله چهارمى را بيان مى‏فرمايد. اين مسأله چهارم خيلى اهميت دارد. ايشان مى‏فرمايد غسل ارتماسى كه گفتيم بدن يك جا شسته مى‏شود، اين غسل ارتماسى كه گفتيم افضل الافراد نيست...است. ولكن مجزى است، اين غسل ارتماسى دو نحو مى‏تواند انجام بگيرد. اين تقسيم به لحاظ قصد غسل الجنابت است در اين غسل ارتماسى.
مى‏فرمايد يك وقت انسان قصد مى‏كند وقتى كه وارد به آب مى‏شود، وقتى كه قدم را توى حوض مى‏گذارد، توى آب مى‏گذارد قصد مى‏كند با اين گذاشتن توى آب، قصد مى‏كند با اين گذاشتن توى آب قدمش را قصد غسل الجنابه را شروع مى‏كند. غسل جنابت ارتماسى را شروع مى‏كند. يعنى قصدش اين است كه خداوندا با اين پا گذاشتن توى آب غسل جنابتى كه شما امر كرديد كه جنب اين را كه من هم از آنها هستم، آن غسل الجنابه را موجود مى‏كند. ايشان مى‏فرمايد: بر اين كه اين غسل جنابه موجود مى‏شود. يعنى آن عضوى كه توى آب است، غسل جنابت او موجود مى‏شود ولكن آن عضو را نمى‏تواند از آب بيرون كند. سابقاً گفت. آن عضو را نمى‏تواند از آب بيرون كند تا اين كه ما بقى اجزا آخرين عضو ما بقى از بدن برود زير آب. به نحوى كه تمام اجزاء بدن در آنى زير آب بوده باشد. بدان جهت اين غسل الجنابت تدريجى مى‏شود. از وقتى كه پا گذاشته است توى آب شروع مى‏شود و آن وقتى كه آخرين جزء بدن توى آب رفت، و آب به او رسيد غسل تمام مى‏شود. اين مى‏دانيد نتجه‏اش چيست؟
نتيجه‏اش اين است كه اين همين جورى كه مى‏رفت توى آب تا كمرش رفت توى آب يك بادى از او صادر شد. اين حدث فى اثناء الغسل است. مسأله آتيه‏اى كه خواهيم خواند. انسان لو احدث بالاثنا الغسل در اثنا غسل اين حدثش اثنا غسل مى‏شود. و بدان جهت حكم آن مسأله چيست؟ او مترتّب مى‏شود. اين قسم اول.
قسم ثانى‏اش اين بود كه به حسب قصد تقسيم مى‏شود. وقتى كه توى آب رفت موقع آب رفتن، قصد ندارد كه من از حالا غسل مى‏كنم. وقتى كه توى آب رفت خواست سرش را توى آب ببرد آن آنى كه سرش را توى آب مى‏برد كه آب تمامى بدن را مستوعب مى‏شود، در آن، آن قصد غسل جنابت مى‏كند. آن آنى كه سر را هم زير آب مى‏برد، به نحوى كه آب فرا مى‏گيرد تمام بدن را، در آن آب غسل جنابت مى‏كند. اين هم قسم ثانى‏اش است. مى‏دانيد در آن وقت آن كه يواش يواش آمده است تا رسيده است آب به شانه‏هايش و بعد رفته است توى آب، آنها مقدمه غسل مى‏شود. آنها غسل نيستند. غسل از آن وقتى شروع مى‏شود و ختم مى‏شود كه آب را شروع كند سر را شروع كند زير آب بردن، آن آبى كه مستولى مى‏شود بر تمام بدن كه آخر جزئش سر بود، از آن حين غسل جنابت موجود مى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه اگر در وسط راه رفتن كه حوض...بادى از او صادر شد، آن حدث در اثنا الغسل نيست. بدان جهت احكام آن مسأله مترتّب نمى‏شود. ايشان مى‏فرمايد بر اين كه اين غسل ارتماسى هر دو صحيح است. هم اوّلى صحيح است و هم دومى صحيح است. منتهى هر كدام يك حكمى دارد كه حكم خاصّى دارد كه اشاره به او كردم مسأله حدث.
عرض مى‏كنم بر اين كه يك چيز مسلّم است. جاى خدشه نيست و آن اين است كه اگر بنا بشود از حين ورود فى الماء مكلّف قصد غسل جنابت را بكند، تا مادامى كه آخرين عضو از بدنش زير آب نرفته است، نمى‏تواند آن جزء را خارج كند ولو غسلش اول شده است...غسل موجود شده است. ولكن تا مادامى كه آخرين جزء از بدنش زير آب نرفته است نمى‏تواند او را خارج كند. مثل آن كسانى كه شنا بلد هستند. مثلاً اول با پاهايش رفت. بعد پاهايش را انداخت بيرون و با سرش رفت. قصد غسل جنابت هم داشت. او نمى‏شود. بايد تا مادامى كه غسل تمام نشده است و آب به ساير بدن مستولى نشده است، آن جزء اول را بيرون نكند. چرا؟ چون كه امام (ع) در روايات فرمود اذا ارتمس رمستاً. يك رمسه بايد بشود. اگر بنا شد همان عضو را خارج كرد، دو رمسه مى‏شود. يك دفعه پاهايش را برد و بيرون كرد، شست. يك دفعه هم از كمر به بعدش را زير آب برد و شست. اين رمستين مى‏شود. بما اين كه در روايات مباركات تقييد شده است كه رمسه بايد رمسه واحده بشود، بايد آن جزء را خارج نكند تا مادامى كه تمام اجزا توى آب برود. و هكذا يك مطلب ديگر را هم بايد ملتزم بشود اين شخص. و آن اين است كه طول ندهد. موقعى كه در پلّه اول نيم ساعت بايستد، در پلّه دوم نيم ساعت ديگر كه به قصد غسل مى‏آيد. اين را نكند. چرا؟ چون كه رمستاً واحده صدق نمى‏كند عرفاً. اگر توانى بشود و تأنّى بشود در ورود فى الماء رمسه واحده عرفاً صدق نمى‏كند. رمسه واحده اين است كه به...متعارف يك دفعه توى آب برود. اين است ديگر. بدان جهت در ما نحن فيه ايشان در سابق هم اين جور فرمود كه...اعضا فى الماء...دفعتاً واحده عرفاً و فرمود كه بايد يك آنى هم بشود كه آب مستولى بشود به تمام بدن. يعنى اجزا را خارج نكند. همان دو قيد را سابقاً فرمود. اينها جاى شك نيست. انّما الشّك اين است كه آيا اين جور غسل كردنى كه ايشان مى‏فرمايد از حين دخول فى الماء قصد مى‏كند غسل را اين جور غسل كردن از روايات استفاده مى‏شود يا نه، مع الاسف وقت تمام شد. كلام را نمى‏توانم تمام بكنم. فقط اشاره‏اش را مى‏گويم. آن اشاره‏اش عبارت از اين است كه اختلاف در ظهور روايات است. اين كه صاحب عروه اين جور فتوا داده است رمس را در روايات فرو بردن در آب گرفته است. رمس يعنى آب محيط بشود به اعضاء بدن. اذا رمس فى الماء رمستاً يعنى ماء محيط بشود به اعضاء بدنش به يك احاطه‏اى. خوب اين را مى‏دانيد كه محيط بشود محيط شدن تدريجى است. اول به رجل‏ها محيط مى‏شود آب. بعد تا كمر، بعد تا سر.
و ظاهر روايات اين است كه با آن رمسه‏اى كه تدريجى است احاطه ماء كه تدريجى است قصد غسل كند. غسل همان است. آن رمسه واحده است. اين ظاهر روايات است. اگر توى آب بود قصد غسل جنابت نكرده بود. بعد از اين كه به آب وارد شد، شانه‏هايش هم تا آن جا توى آب بود، قصد كرد كه غسل جنابت مى‏كنم باز صدق مى‏كند كه ارتمس فى الماء رمستاً. باز صدق مى‏كند. چون كه رمس حدوثى است. رمستاً صدق مى‏كند. بدان جهت هر دو مى‏شود غسل جنابت و هر دو موجود مى‏شود. و امّا اگر كسى اذا ارتمس فى الماء رمستاً واحده در بعضى روايات است كه اذا...فى الماء يعنى شخص خودش رمس بشود در ماء. وقتى كه رمس در ماء شد غسل مى‏شود. رمس فى الماء معنايش اين است كه آب بپوشاند تمام بدن اين شخص را. آن وقتى كه اين ارتماس تمام البدن و فراگير بودن ماء به تمام البدن به نحوى كه آب بدن را پوشاند، آن ارتماس غسل است. اذ...يجزيه. يعنى وقتى كه آن...كرد آن...غسل است و مجزى است. ولكن آنى كه آب محيط مى‏شود به بعض الاجزا موقع فرو رفتن در آن آب كه آنها غسل نيستند. كلام اين است كه از روايات استفاده مى‏شود آنى كه صاحب العروه فرمود، يا آنى استفاده مى‏شود كه ديگران فرموده‏اند مع الاسف كما ذكرنا وقت هيچ اجازه نمى‏دهد. و الحمد الله ربّ العالمين.