جلسه 443

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 443 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تهيه شده در سال 1368
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اوانى الخمر است. بعد البنا بر اينكه خمر از اعيان نجسه است، انائى كه در او خمر احراز مى‏شود و نگه داشته مى‏شود يا در شرب خمر استعمال مى‏شود، آن اناء مى‏شود به واسطه اصابت خمر اناء متنجّس. بدان جهت اناء متنجّس را استعمال كردن در امرى كه مشروط به طهارت است، فى الاكل و الشّرب يا فى الوضو و التّطهير الثّياب، انائى...استعمال كردن در ما فى يشترك فيه الطّهاره، احتياج به تطهير اناء دارد. و الاّ طعام را نجس مى‏كند، ماء را نجس مى‏كند كه مائى كه انسان مى‏خورد يا استعمال در وضو و غسل الثّياب مى‏كند. به جهت اين معنا كه اين محصور لازم نيايد بايد اين اناء تطهير بشود. بدان جهت انائى كه متنجّس به خمر است اگر تطهير شد، استعمالش جايز مى‏شود. على القاعده اين است. اين اناء متنجّس به خمر مثل اناء متنجّس به بول است يا اناء متنجّس بالميته است. و لحم الخنزير است. چه جورى كه استعمال آن اناء متنجّس در فيما يشترط طهارته بعد التّطهير و الغسل عينى ندارد، استعمال اين اناء خمر هم كه اصابه الخمر بعد التّطهير عيبى ندارد. مضافاً بر اينكه اناء على ما تقدّم دو قسم روايات در اناء هست.
يك قسم از روايات اين است كه اناء متنجّس كيف يطهر؟ آن مطلقات شامل مى‏شود به آن انائى كه متنجّس به خمر هم هست. مثل موثّقه عمّار كه سابقاً گفتيم، از امام (ع) سؤال كرد عمّار ابن موسى الثّاباتى كه اناء نجس چه جور پاك مى‏شود كه آن روايتى بود در باب 53، از ابواب النّجاسات بود. سئل عن الكوزه و الاناء يكون قضراً كيف يغسل و كم مرّت ان يغسل؟ مطلق است. تنجّس و قضر بودن بالخمر را هم مى‏گيرد.
طايفه ثانى از روايات در خود تطهير اناء الخمر وارد شده بود. كه امام (ع) فرمود: اناء خمر را اگر سه دفعه بشورى مى‏توانى در او آب نگه بدارى. آبى كه مى‏خورى. يا طعام نگه بدارى. و اين هم روايتى بود كه در باب 51 از ابواب النّجاسات ذكر شده بود. باز روايت اوّلى در اين باب موثّقه عمّار ابن موسى الثّاباتى بود. روايت اوّلى است. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى عن احمد ابن الحسن الفضّال عن عمر ابن سعيد عن مصدّق ابن صدقه عن عمّار ثاباتى كه همان سند معروف مكرّر است. كه فتحيين هستند. محمد ابن احمد ابن يحيى نقل مى‏كند عن احمد ابن حسن فضّال. او هم نقل مى‏كند عن عمر ابن سعيد. او هم از مصدّق ابن صدقه عن عمّار. قال، سألت ابا عبد الله، عن ال...يكون فيه الخمر. آن حبّى كه يا آن ظرفى كه مثل الحب است در او خمر مى‏شود. فليصلح ان يكون فيه الخلٌّ مى‏شود در او خل ريخت او ماء...مائى كه مانده باشد. آب بريزى بماند او زيتون؟ قال، اذا غسل فلا بعث. غسل شد بعثى نيست. بعد هم در ذيلش دارد بر اينكه فقال قدحٍ او اناءٍ يشرب فيه الخمر؟ قال، تغسله ثلاث مرّات و سئل ايجزيه ايصبّ فيه الماء قال، لا يجزيه حتّى يدلك بيده ان يصبّ فيه الماء خمر رسوب دارد. ته نشين مى‏شود. بدان جهت خشك مى‏شود. او را بايد با دست كنار زد آن مقدار رسوب را و سه دفعه شست. غرض باز روايت ديگرى هم باز در ما نحن فيه روايت حفص ابن...است كه روايت من حيث السّند هم معتبر است. آن هم همين جور بود كه وقتى كه شستند مى‏توانند استعمال بكنند. اين ظروف الخمر دو جور است.
ظروفى كه در آنها خمر بود تارتاً آن ظروف، ظروفى است كه خمر در جوف آنها نفوذ نمى‏كند. مثل كاسه مسى، كاسه‏اى كه از استيل است يا چينى است. كه در اينها خمر رسوب نمى‏كند ولو مدّتى هم بماند. اينها بلا شبهةٍ. بعد از اينكه اينها تطهير شد يعنى غسل شد ثلاث مرّات، آن اناء را مى‏شود استعمال كرد در فى ما يشترط فيه الطّهاره.
قسم ثانى از ظروف و اناء اين است كه خمر در او نفوذ مى‏كند. مثل كوزه‏هايى كه سفالى است. اگر خمر توى آن بريزند نفوذ مى‏كند. مى‏بينيد كه از اين طرف در آمده است قطرات از طرف بيرون. در اين جا اناء جوفش هم نجس مى‏شود به واسطه خمر. چون كه نفوذ كرده است. ايشان در عروه مى‏فرمايند اين كه گفتيم اناء را بعد الغسل مى‏شود استعمال كرد در فى ما يشترط فيه الطّهاره، فرقى نيست. ما بين آن انائى كه مثل اناء مس يا استيل و چينى و نحو ذالك باشد كه لا ينفذ فيه الخمر يا مثل كوزه و امثال اينها باشد كه ينفذ فيه الخمر. انائى است از خشف. خشف مى‏كشد ديگر. نفوذ مى‏كند به جوفش خمر. مى‏گويد فرقى ندارد. اگر اين انائى كه نفذ الى جوفه الخمر اگر ظاهرش را شستند يعنى آنى كه ظاهر از اناء است او را شستن يعنى طرف ظاهر شسته شد ظاهر از طرف داخل الاناء و ظاهر از طرف داخل الاناء شسته شد سه دفعه. در اين صورت استعمال آن اناء عيبى ندارد. ولو جوف اناء كه خمر به او نفوذ كرده است در تنجّس باقى بماند. بعد...مى‏گويند. مى‏گويد در استعمال اناء لازم نيست آن طرف خارج الاناء هم تطهير بشود. همان ظاهر الاناء از طرف داخل الاناء كه انسان طعام و آب را آن جا مى‏ريزد، او را فقط تطهير كردن، نجاست جوف و نجاست ظاهرى كه خارج الاناء حساب مى‏شود، طرف خارج الاناء هم حساب مى‏شود، آنها عيبى ندارد. سرّش اين است كه داخل اين اناء پاك شده است وقتى كه داخل الاناء پاك شده است ديگر طعام نجس نمى‏شود. شراب نجس نمى‏شود. آب نجس نمى‏شود كه با او بخورى يا وضو بگيرى يا غسل كنى. اين جا يك نكته‏اى است كه اين را عرض كنم خدمتتان. بسا اوقات توهّم مى‏شود بعد از اينكه انائى كه باطنش به خمر متنجّس شده است، اختصاص به خمر هم ندارد. با متنجّس آخرى هم كه با نجس آخرى كه به جوف نفوذ كرده باشد باز هم اين جور است. اگر ظاهر اين اناء را ما تطهير كرديم، يا فقط ظاهر داخل الاناء را تطهير كرديم، آب ريختيم. اگر به مجرّد ريختن مى‏خوريم خوب اشكالى ندارد. و امّا اگر آب مدّتى در آن ظرف مى‏ماند، اين آبى كه مدّتى مى‏ماند سرايت به باطن مى‏كند. اين جور است ديگر. چون كه ظرف سفالى است. چه جورى كه خمر نفوذ كرده بود، آب هم نفوذ به آن باطن مى‏كند. وقتى كه آب سرايت به باطن كرد، ربّما بدان جهت مى‏بينيد كه آب قطراتش از آن طرف اناء خارج شده است. در كوزه خيلى پيدا است ديگر. آبى كه داخل اين اناء هست به واسطه ملاقات با آن جوف الاناء نجس مى‏شود. بدان جهت اگر مدّتى بماند، كه طعام يا شراب كه مايع است بماند در اناء به نحوى كه به باطن نفوذ كند نمى‏شود او را استعمال كرد. چون كه متنجّس مى‏شود. ولكن اين توهّم هم توهّم بيجا است. يك سال هم بماند خوردنش عيبى ندارد. لما ذكرنا در بحث تنجّس الماء و تنجّس المايعات گفتيم در مسأله‏اى كه انسان به يد نجسه از آفتابه آب مى‏ريزد كه آب آفتابه هم قليل است، گفتيم بر اينكه اين آب متّصل است به آن يد قضره. يا عين قضره. شما يد هم نگوييد كه اين آفتابه را روى غايط مى‏ريزد. كيفش گرفته است. اين كار را مى‏كند كه اين پخش بشود. خوب اين آب آفتابه كه نجس نمى‏شود. ولو متّصل است ولكن نجس نمى‏شود. اگر يادتان بوده باشد گفتيم انسان آب آفتابه را پر كرده است كه برود تطهير و گذاشته است در زمين كه آن زمين متنجّس است و آفتابه هم ته‏اش سوراخ است. گفتيم آب آفتابه نجس نمى‏شود. آب آفتابه پاك است. و سرّ فى ذالك كه آبى كه به جاى متنجّس از ته‏اش مى‏رود اين آبى كه توى آفتابه است نجس نمى‏شود.
و سرّ فى ذالك اين بود. گفتيم آنى كه استفاده شده است از تنجّس ماء القليل به اصابت النّجاسه در جايى كه آب عرفاً دو تا آب حساب بشود. ولو هر دو قليل هستند. ولكن يكى ملاقات با نجس كرده است. دون ديگرى. در آن جا گفتيم دليل بر اينكه آن آب ديگرى هم نجس مى‏شود نداريم. اين را در آب قليل گفتيم. آن آبى كه به جوف الاناء مى‏رود، آن‏
آب غير از آن آبى است كه در آن اناء هست. دو تا آب است ولو متّصل به همديگر هستند ولكن دو آب است. بدان جهت آنى كه ملاقات كرده است با آن نجس مائى است كه در جوف الاناء است. بدان جهت ماء از جوف اناء خارج به آن طرف بشود نجس است. و امّا آنى كه داخل الاناء هست او نجس نمى‏شود. ماء آخر است. اين در صورتى است كه اين دو تا ماء و يكى كه مى‏گوييم نجس نمى‏شود دفع داشته باشد. يعنى آن ديگرى را براند. اين در صورت گفتيم. و الاّ گفتيم دو تا حوضچه كوچك است كه به همديگر متّصل كرده‏ايم يكى از اينها ملاقات با نجس كرد. دفعى توى كار نيست. هر دو ساكن هستند. هر دو نجس مى‏شوند. هر دو آب قليل است اگر يادتان بوده باشد. آن جايى كه دو آب حساب بشود و يكى دفع داشته باشد مثل آن آبى كه در جوف آفتابه است، آن آب ديگر اگر ملاقات با نجس بكند اين نجس نمى‏شود. ادلّه...ماء قليل اين صورت را نمى‏گيرد. فقط ادلّه‏اى كه مى‏گرفت، در دو ماء ساكن بود كه ما بينشان دفعى نبود كه صحيحه على ابن جعفر بود كه دو تا آب است به همديگر متّصل دجاجه كه عين ازره را وطى كرده است با آن پا وارد يكى مى‏شود. امام فرمود هر دو نجس مى‏شود مگر اينكه به اندازه كر بشود. اين در جايى كه ساكن بوده باشد همين جور است. و امّا در جايى كه دفع بوده باشد دليلى به اين معنا نداريم. خوب در ما نحن فيه مائى كه در جوف است با مائى كه توى اناء است، بدان جهت مى‏گويد از اين آبى كه ريختيم نصفش مانده است، نصفش رفته است. آنى كه در اناء يك ماء است، آنى كه در جوف است يك ماء ديگر است. منتهى به همديگر متّصل هستند. ولكن بما اينكه آب پاك كه در جوف است دفع دارد مى‏راند آن يكى را، بدان جهت در اين صورت اتّصال موجب تنجّس مى‏شود اين را دليل نداريم. در مضاف هم همين جور گفتيم كه اگر دو مضافى بشود كه دو تا مضاف حساب بشوند ولو متّصل به همديگر بشوند يكى دفع داشته باشد و ديگرى را براند، مدفوع اگر ملاقات به نجس بكند، آن مضاف دافع نجس نمى‏شود. بحثش در بحث تنجّس ماء القليل و ماء المضاف گذشت.
روى آن اساسى كه در ما نحن فيه گفتيم، روى آن اساس معلوم شد كه آب داخل جوف را پاك مى‏كند. اگر يادتان بوده باشد اين جور گفتيم. آب اگر به جوف نفوذ بكند و جوف را تطهير مى‏كند امّا به واسطه جوف نجس نمى‏شود. در آن دفعه اوّل كه آب ريختيم در اناء به جوف نفوذ كرده است، اين يك غسل نسبت به نفوذ به داخل حساب مى‏شود. بنا بر اينكه با يك غسل پاك نمى‏شود ما گفتيم داخل الاناء با يك غسل پاك نمى‏شود. بنا بر اين كه جوف هم به يك غسل پاك نمى‏شود، جوف نجس مى‏شود و منجّس مى‏شود. و امّا اگر گفتيم جوف الاناء مثل ظاهر الاناء، ظاهر اناء از جانب خارج الاناء او سه دفعه شستن نمى‏خواهد به يك دفعه شستن پاك مى‏شود، اگر آب هم بريزيم پاك هم مى‏كند جوف را. وقتى كه نفوذ به جوف كرد و گذشت جوف را هم پاك مى‏كند. و الاّ اگر پاك نكرد، موجب تنجّس ماء باطن نمى‏شود. يا سركه‏اى كه در باطن در داخل الاناء ريخته‏ايم، آن داخل الاناء آن سركه نجس نمى‏شود. اين حاصل الحرف. پس على القاعده استعمال اوانئه‏اى كه متنجّس به خمر بودند بعد غسلها جايز است و بقاء الجوف على التنجّس ضررى ندارد كما ذكرنا، بلكه اگر داخل الاناء ظاهر داخلى‏اش شسته شد، مى‏شود آن اناء را استعمال كرد. بلا فرقٍ ما بين اينكه اناء، انائى بوده باشد كه ينفذ فيه الماء و الخمر و غير ذالك من المايع، آن لا ينفذ بوده باشد. ولكن مع ذالك از جماعتى نقل شده است ظاهراً بيشتر از سه نفر نباشد از قدما آنها نقل شده‏اند كه آن ظروف خمرى كه خمر در آنها نفوذ مى‏كند، آنها را نمى‏شود استعمال كرد. به واسطه شستن ظاهر نمى‏شود استعمال كرد. بايد آن جوفش هم تطهير بشود. ولو موجب تنجّس هم نشود كما ذكرنا. نجاست جوف موجب تنجّس جوف هم نشود، نمى‏شود آنها را استعمال كرد. مادامى كه جوفشان نجس است. اين خلاف قاعده است ديگر. گفتيم آنى كه داخل اناء است نجس نمى‏شود. چرا نشود استعمال كرد؟ اين لابد مدركش روايات بايد بشود. دو تا روايت در مقام ذكر كرده‏اند.
يكى از اين روايات صحيحه محمد ابن مسلم است. محمد ابن يعقوب در باب 52 از ابواب النّجاسات، روايت اوّلى.
محمد ابن يعقوب عن عدّة من اصحابنا عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن الحسين ابن سعيد عن فضالة ابن ايّوب عن عمر ابن امان الكلبى كه از ثقات است عن محمد ابن مسلم. روايت من حيث السّند صحيحه است. احدهما (ع). قال، سألت عن نبيضٍ قد سكن قليانها. سؤال كردم از نبيضى كه قليانش ساكن شده است، از قليان افتاده است. اين ربطى به ما نحن فيه ندارد الى ان قال. و سألته عن الظّروف. سؤال كردم از ظروف. فقال، نهى رسول الله (ص) عن الدّباء رسول الله (ص) از دباء نهى كرده است و المزفّت از مزفّت نهى كرده است و ضدّتم انتم الهنتم. شما هم هنتم را زياد كرديد. يعنى قضار. يعنى رسول الله (ص) از سه ظرف نهى كرده‏اند. يكى دباء است. دباء همان ظرفى است كه از يك نوعى كه كدو است درست مى‏كنند. آقايان مازندرانى مى‏دانند. آن كدوهاى بزرگ كه تخمه دارند. جوفش مثل كاسه است. آن را خالى مى‏كنند و از آن ظرف درست مى‏كنند. مثل قليان كه مى‏گذارند به او مثل او. اين ظرفى كه يك قسم از كدو است از اقطين است از او ظرف را درست مى‏كنند اين را دباء مى‏گويند. رسول الله (ص) از آنها نهى كرده است به قرينه ما سبب يعنى دباء اگر ظرف شد براى خمر رسول الله (ص) نهى كرده است از استفاده او. و المزفّت. مزفّت مفعول است. يعنى آن انائى كه به او زفت زده شده است. زفت قسمى از قير است كه بر اناء مى‏زنند كه در او مايع رسوب نكند يا نفوذ نكند مثل اين كاسه‏هاى لعابى يا مثلاً حبّه‏هاى لعابى كه درست مى‏كنند اين را مزفّت مى‏گويند. و المزفّت يعنى الّذى يكون فى الزّفت. مزفّت يعنى زفت. زفت همان لعاب است مثل القير. الّذى يكون فى الزّفت در حب مى‏شود و يصبّ فى الخوابى در خوابى‏ها، در حبّه‏ها مى‏ريزند يكون اجود للخمر. علاوه بر اينكه خمر نفوذ نمى‏كند به او خمر را هم خمر قشنگى مى‏كند. اين از خود روايت است. رسول الله (ص) از مزفّت نهى كرده است و ضدّتم انتهم الهنتم يعنى آنى كه رسول الله فرموده بود دو تا بود. اين ديگرى را مردم زياد كرده‏اند. الهنتم آن اناء سفالى را مى‏گويند كه مثل الخضر است. ولكن تين او را مدهّن مى‏كنند با دهن. با دهن تينش را درست مى‏كنند. بدان جهت به اين جرّار الخضر مى‏گويند كه رنگش هم به آن قضرت مى‏زنند. بدان جهت مى‏گويند بر اينكه و الهنتم يعنى القضّار. قضّار همين است كه خدمتتان عرض كردم. اين يك روايت است. قال و سألته عن الجرّار الخضر و الرّساس. جرّار الخضر همان هينتم است كه گفتيم ديگر. والرّساس رساس يا آن انائى است كه به او لعاب داده‏اند به آب...داده‏اند يا انائى است كه تماسك اعضا دارد مثل رساس. شفّاف است به نحوى كه چيزى نفوذ نكند. و سألته عن الجرّار الخضر و الرّساس. فقال، لا بعث بهما. به آنها بعثى نيست. خوب، شما مى‏بينيد كه اين روايت نهى كرده است. نهى رسول الله. خودش هم كه قرينه بر ترخيص ندارد، بدان جهت بايد حمل بشود به چه چيز؟ به اينكه جايز نيست. ولكن كلام اين است كه اگر دباء كه آنى كه گفتيم...اگر آن انائى بوده باشد كه خمر در او نفوذ مى‏كند و خيس مى‏كند او را اگر اين جور باشد، مزفّت كه اين جور نيست. انائى كه به قير او را لعاب داده‏اند خمر در او نفوذ نمى‏كند كه. اين مطلق ظروف الخمر مى‏شود. و اينها خصوصيتى ندارند. يكى آنى است كه قطعاً در او نفوذ نمى‏كند و در آن ديگرى هم شايد نفوذ نكند بعد از خشك شدن كه ظرف شد آن دباء در او هم شايد نفوذ نكند. بدان جهت اين نهى را بايد حمل بر نهى كراهتى بزنيم ديگر. چون بعد از اين كه در روايات سابقه امام (ع) فرمود بشور و استعمال كن لا بعث، ظروف خمر را، در اين روايت نهى استعمال كرده است، نتيجه‏اش اين مى‏شود بر اينكه استعمال اين جور ظروف خمر مكروه است. ولو انسان تطهير هم بكند. ولو جوفش هم پاك بوده باشد مثل آن مزفّتى كه گفته است مزفّت جوفش پاك بشود، مع ذالك استعمالش مكروه است. بايد حمل به كراهت بشود. بدان جهت مى‏فرمايد كه نعم يكره استعمال اوانى الخمر. استعمال اوانى خمر مكروه است. اين يك روايت بود.
يك روايت ديگر هم روايت دوّمى است مال اب الرّبيع شامى است. محمد ابن يعقوى عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن الحسن ابن محبوب عن خالد ابن جرير عن اب الرّبيع شامى. خالد ابن جرير هم لا بعث به. محمد ابن مسعود نقل‏
مى‏كند از على ابن حسن فضّال كه از على ابن حسن فضّال پرسيدم از اين خالد ابن جرير كه برادر اسحاق ابن جرير است. گفت رجلٌ صالحٌ. مرد صالحى است. همين مقدار در جواز عمل كافى است. ولكن عن اب الرّبيع شامى، اب الرّبيع شامى توثيقى ندارد عن ابى عبد الله (ع) نهى رسول الله (ص) عن كلّ مسكرٍ فكل مسكرٍ حرام قلت فالظّروف الّتى يصنع فيها منه ظروفى كه درست مى‏شود در آن ظروف خمر قال، نهى رسول الله (ص) عن الدّباء و المزفّت و الهنتم و النقير كه نقير را هم اين جا اضافه كرده‏اند. قلت و ما ذالك قال الدّباء القعر. قعر همان كدو است. قسم كدو است. و المزفّت الدّنّار مزفّت هم همان حبّه‏ها هست كه در آنها لعاب مى‏ريزند ديگر. همان لعاب‏ها كه گفتم. و الهنتم جرّارة خضر. جرّار خضر است كه سابقاً گفتيم. و النّقيع خشبٌ. نقيع همان خشب است كه كان اهل الجاهليه ينقرونها خشب را مى‏كندند مثل ظرف درست مى‏شد حتّى يسير لها اجواف يمّضون فيها وقتى كه جوف شد، در آن اجوافش خمر درست مى‏كردند. از اينها نهى كرده است. اين هم از آن چيزى است كه نفوذ مى‏كند ديگر. اگر لعابى، چيزى نزنند به خشب نفوذ مى‏كند. رسول الله از اينها نهى كرده است. علاوه بر اينكه در آن روايت امام (ع) فرمود در آن صحيحه كه هنتم را شما زياد كرديد. رسول الله نفرموده بود اين را. اين جا داشت اين را. اين يك جهت معارض است. سندش هم ضعيف است. آن نقير هم در ما نحن فيه ذكر شده است. كه در آن جا نبود. در آن جا فرمود رسول الله از دو چيز نهى كرده است. يعنى بيشتر را نه. دو تا روايت در اين جهت معارض هستند. من حيث السّند هم ضعيف است. ولكن چون كه رواياتى داشتيم صريح در اين معنا بود كه بعد التّطهير استعمالش عيبى ندارد و احتمال فرق بين اناء و اناء ديگر داده نمى‏شود. چون كه اگر طاهر بشود وجهى ندارد حرام بوده باشد استعمالش. مگر اينكه همه‏اش حرام بشود. اختصاص به وجهى دون وجهى ندارد. كراهت عيبى ندارد. كراهت در بعضى اناءها يا در مطلق اناء انسان ملتزم بشود كما ذكرنا. ديگر در بحث اوانى الخمر بحثى نيست. انّما الكلام فى اوانى ذهب و فزّه‏
صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد: اوانى ذهب و فضّه آن ظروفى كه از طلا درست شده است يا از نقره درست شده است، استعمال آنها جايز نيست در اكل و شرب. انسان از انائى كه هست ذهبى است، يا فزّه‏اى است از او طعام بخورد، او را در اكل استعمال بكند، يا در شرب استعمال بكند. و كذا ساير التّصرفات. استعمال كردن اناء ذهب و فضّه در ساير استعمالات هم جايز نيست كه به آنها وضو بگيرد، غسل كند، ثيابى بشورد. در هر چيزى بخواهد اناء را استعمال كند يعنى آلت عملش قرار بدهد، جايز نيست. بلكه مى‏فرمايد بر اينكه استعمال نمى‏خواهد. بلكه اصلاً نگه داشتن تزئين، تزئين اينها براى اينكه مجلسش را مزيّن كند و كاسه طلائى را روى ميز گذاشته است و تزئين است آن هم حرام است. توى رف گذاشتند در آن چيزى كه هست دكور است آن هم حرام است. مى‏فرمايد بلكه مطلق الامساك اين انية الذهب الفضّه حرام است. بعد مى‏فرمايد و بيع آنيه و فضّه بيعش هم حرام است. يعنى اگر بخواهد آنيه ذهب را بفروشد يا آنيه فضّه را بفروشد، آن هم حرام است. اگر زرگر پولى بگيرد كه از طلا يك ظرفى را درست كند، آن اجرت حرام است. مثل اجرت ساير مثل...درست كردن يا صليب درست كردن يا آلت غناء درست كردن، آلت قمار درست كردن، چه جور اجرت بر آنها حرام است، اجرت بر اينها هم حرام است. پس ابتداعاً اين شد كه استعمال حرام است. در اكل و شرب يا غير اكل و شرب در ساير استعمالات. دوّمى اين شد كه استعمال نمى‏خواهد. مجرّد تزئين با اينها، آن هم حرام است. تلقّى شد كه نه تزئين هم نمى‏خواهد. مجرّد امتساكشان حرام است. بيعشان جايز نيست. اجرت بر صنع اجرت محرمه است. مثل اجرت بر اينكه انسان...كند يا صليب درست كند يا آلت قمار يا آلت غناء درست كند يا آلت لهو غنائى درست كند. اين فرمايشى است كه ايشان مى‏فرمايد. اين معنا در اين مسأله چون كه يك اهميتى است اقوال را متعرّض مى‏شويم. آنى كه معروف در كلمات است، از جماعتى ادّعاى اجماع شده است كه اين استعمال اوانى الذّهب و الفضّه فى الاكل و الشّرب و غيره حرام است. هم علّامه ادّعا كرده است اجماع را، هم شهيد قدس الله‏
نفسه الشّريف ادّعاى اجماع كرده است و هم ديگران مثل صاحب المدارك دعواى اجماع كرده‏اند. بلكه گفته شده است كه اين حكم عند العامّه هم هست. عامّه هم ملتزم هستند به من الاّ از داوود كه نسبت به او داده‏اند كه او فقط شرب را در آنيه ذهب و فضّه حرام كرده است. نه تصرّفات ديگر را.
ولكن مع ذالك از شيخ الطّائفهة ما كه شيخ الطّوسى است نقل كرده‏اند از خلافش كه ايشان فرموده است و يكره استعمال اوانى الذّهب و الفزّه. مكروه است. و بعضى‏ها گفته‏اند مراد از اين كراهت قطعاً مراد حرمت است. چرا؟ چون كه نمى‏شود ملتزم شد به كراهت اصطلاحيه. كراهت به معناى لغوى است. چون كه در بعضى اخبار هم كراهت تعبير شده است به معناى لغوى به حرمت كراهت اطلاق مى‏شود. شيخ هم همان كراهت به معناى لغوى را ذكر كرده است. ولكن در ذهن مى‏زند كه من به خلاف مراجعه كرده‏ام. در خلاف مى‏گويد بر اينكه يكره استعمال اوانى الذّهب و الفزّه. و بعد مى‏گويد و قال الشّافعى لا يجوز استعمالهما. وقتى كه از شافعى نقل مى‏كند لا يجوز بود. كراهت را مبدّل به لا يجوز مى‏كند. بعد هم استدلال مى‏كند. و بعد مى‏گويد و به قال ابو حنيفه. به همان عدم جواز استعمال قائل شده است ابو حنيفه فى الاكل و الشّرب و...كيف ما كان. نه در مطلق استعمالات. فقط در...اكل و شرب قائل به لا يجوز شده است ابو حنيفه. بعد كه استدلال مى‏كنند، استدلال به روايات ناهيه مى‏كنند. روايات ناهيه توى ذهن مى‏زند كه روايات ناهيه اگر ترخيص در ترك نباشد حرمت مى‏شود. با كراهت نمى‏سازد. لعلّ استدلالش به اين روايات ناهيه بر مذهبش كه يكره از اين استفاده شده است كه مراد عدم جواز است. ولكن ادول از كراهت در نقل مذهب شافعى كه پشت سر همين كلام است يكره استعمال اوانى الذّهب و الفضّه و قال الشّافعى لا يجوز استعمالهما ادول به لا يجوز كرده است، اين توى ذهن مى‏زند كه اين خيلى حرمت را نمى‏گويد كه. كراهت را مى‏گويد. كراهت اصطلاحى را مى‏گويد. و كيف ما كان انسان بخواهد بر اين كه بگويد مخالف در مسأله معلوم نشده است اين قطعى است. يعنى با حرمت استعمال مخالف معلوم نشده است كسى بگويد نه حرمت نيست. اين مخالف معلوم نشده است. ولكن محتمل است كما ذكرنا. بدان جهت الّذى يصعنا اين است كه لم يعلم الخلاف بر اين معنا كه استعمال اوانى ذهب و الفضّه در اكل و شرب و ساير استعمالات حرام است. حضرات و منهم صاحب العروه بله صاحب العروه يعنى فى الجمله و بعضى‏ها ديگر فرق گذاشته‏اند ما بين اكل و شرب و ما بين ساير تصرّفات. گفته‏اند انسان از اناء ذهب و فضّه طعام را بردارد با قاشق يا با دستش طعام را برداشته و به دهان مى‏گذارد مى‏گويند خود اين اكل حرام است. يعنى اين كه اين طعام را مى‏بلعد اكل كه به قول صاحب الحدائق كه...طعام است، خود اين اكل حرام است. اين را ملتزم مى‏شوم كه خود اكل از محرّمات است. شرب هم هيمن جور است. انسان برداشت نعلبكى كه از طلا بود و استكانش از شيشه بود از نعلبكى برداشت چاى را خورد، خوردن اين چاى فعل حرام است. يك روايتى هم عامّه از على ابن ابى طالب سلام الله عليه نقل كرده‏انده او مناسبت با او فتوا دارد. آن الّذى مى‏خورد آن چيز را از اناء ذهب و الفزّه...نار فى بطنه آن مى‏گذارند آتش را از شكمش كه اصل خود اين اكل محرّم است. آتش است و جهنّم دارد. جماعتى ملتزم شده‏اند كه خود اين اكل حرام است ولكن به خلاف ساير تصرفات. در ساير تصرّفات وضو حرام نيست. شما فرض كنيد بر اينكه آنيه‏اى ذهب و فضّه بود از او به اختراف آب برداشتيم، اين اختراف مثل اناء مغصوب معصيّت است. امّا ديگر وضو گرفتن حرام نيست. به خلاف الاكل. اكل خودش حرام بود. از آن طشتى كه طلا است...از آن طشت طلا آب برمى‏دارد و ثوب متنجّس را مى‏شورد، مى‏ريزد به ثوب متنجّسى كه در دست خادم است. خادم هم مى‏فشارد. آن شستن حرام نيست. غسل حرام نيست. فقط اين استعمال حرام است. فرق گذاشته‏اند حضرات ما بين اكل و شرب و ما بين ساير تصرّفات. چرا؟ گفته‏اند در بعضى از روايات از خود اكل نهى شده است. لا تأكل من آنية الذّهب فى الفزّه، لا تأكل فى آنية الذّهب و الفزّه، لا تشرب من آنية الذّهب و الفزّه. نهى به قول صاحب الحدائق مى‏گويد اكل...طعام از حلق است. مى‏گويد لا
تأكل فى آنية الذّهب و الفزّه، يعنى طعامى را كه از آن جا برداشتى آن طعام را نخور. خود اين اكل محرّم است ولكن در ساير تصرّفات نهى نشده است كه لاتتوض‏ء من آنية الذّهب و الفزّه. فقط آن جاها نهى از استعمال است. فرقش اين است. بدان جهت ما ابتداعاً بايد روايات را ملاحظه كنيم كه ببينيم آيا تفصيل از اين روايات صحيح است و اصلاً مى‏شود اين جور تفصيل داد كه ما بين وضو و خوردن فرق است. وضو خودش حرام نيست ولى خوردن حرام است. يا اينكه نمى‏شود اينها. در همه استعمال حرام است. و امّا وقتى كه استعمال اين است كه آب را بردارى ديگر آنيه شأنش تمام شد ديگر. خوردن اين يا وضو گرفتن حرمتى ندارد. ملاحظه بفرماييد روايات را. فردا متعرّض روايات مى‏شويم ان شاء الله.