جلسه 444

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 444 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تهيه شده در سال 1368
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در روايات بود. كه آن رواياتى كه از آنها استضحار مى‏شود استعمال اوانى الذّهب و الفضّه يا مطلق انتفاع بهما حرام است. عرض كرديم به حسب الاقوال آنى كه مسلّم است، مخالف حرمت از اصحاب ما الى يومنا هذا معلوم نشده است. لا تعرّض اصحاب باناء الذّهب و الفضّه ما تعرّض. كسى از آنها ملتزم بشود بر اينكه اكل و شرب در اناء ذهب و فزّه حلال است، اين معنا الى يومنا هذا ثابت نشده است. بدان جهت بايد ملاحظه روايات بشود. چون كه محتمل است قوياً بلكه اطميناناً كه مدرك فتوى الاصحاب بالحرمه و عدم الجواز اين اخبار است كه به يد ما رسيده است. اين اخبار را ملاحظه كنيم ببينيم از اينها چه استفاده مى‏شود.
اين اخبار چهار طايفه هستند.
طايفه اولى آن اخبارى است كه در آنها نهى وارد شده است از اكل در آنيه ذهب و الفزّه. اكل يا با اكل شرب هم. اين طايفه اولى است كه متعلّق نهى در اين طايفه، متعلّق النّهى اكل است در آنيه ذهب و فزّه. اين يك طايفه است. اين طايفه از اخبار چندتايش را خدمت شما عرض مى‏كنم. يكى از اينها صحيحه محمد ابن مسلم است. در باب 65، از ابواب النّجاسات، روايت، روايت 7 است. محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن ابان. ابن ابان ابن عثمان احمر است كه سند صدوق عليه الرّحمه به ابان ابن عثمان احمر كه از محمد ابن مسلم نقل مى‏كند، سندش صحيح است. كما اينكه در مشيخه فقيه كه آخر جلد رابع فقيه است، آن جا گفته است. لعلّ همان صفحه 11 مشيخه باشد. كه آن جا سندى را كه به ابان ابن عثمان و ما رأيت عن ابان ابن عثمان، سندش را ذكر كرده است و سند صحيح است. روايت من حيث السّند مى‏شود صحيحه. ابان ابن عثمان نقل مى‏كند عن محمد ابن مسلم عن ابى جعفر (ع) قال، لا تأكل فى آنية زهبٍ و لا فزّةٍ در آنيه ذهب و فزّه نخور. اين را مى‏دانيم كه نهى ظهور اوّلى‏اش تحريم است. مادامى كه ترخيص در ترك ثابت نشده است، نهى مطلق در مقام البيان ظهورش من ابتّع است. يعنى منى است كه ترخيص ندارد. چون كه در مقام بيان ترخيصش را نگفت. اصل اين است كه در مقام بيان است. اصل فى كلّ خطابى كه صادر مى‏شود از ناحيه قيود الحكم و قيود الموضوع در مقام بيان است. اين اصل اوّلى است. اين كه حكم را بيان مى‏كند و موضوعش را هم، متعلّقش را هم بيان مى‏كند، ترخيصى وارد نشده است. ظاهر اولى تحريم است. اين يك روايت است.
روايت ديگرى كه باز از او استفاده مى‏شود كه حرام است و نهى دارد، صحيحه حلبى است. رواياتى كه من حيث السّند صحيح است عرض مى‏كنم. اين در باب 66، از ابواب النّجاسات باب بعدى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى همير عن حمّاد عن حلبى عن ابى عبد الله (ع) قال، لا تأكل فى آنيةٍ من الفزّةٍ و لا آنيةٍ...نه آن آنى كه آب...است يعنى يا آب فزّه داده‏اند يا آن تكّه‏هاى فزّه را به او چسبانده‏اند. آن بعدى را خواهيم گفت كه حرمت است يا نه، ترخيص وارد است يا نه، لا تأكل فى آنيةٍ من الفزّةٍ اين ظاهرش عبارت از اين است كه اين حرام است.
امّا روايت سوّمى معتبره داوود ابن سرهان است كه رويات دوّمى است در باب 65، كلينى نقل مى‏كند عن حسين ابن محمد، حسين ابن محمد آمر شيخ كلينى است. لا بعث به است. عن معلّب ابن محمد كه سابقاً گفتيم معلّب ابن محمد
از مشاهير است. رواياتى را كه كلينى از اين معلّب ابن محمد به واسطه حسين ابن محمد آمر نقل كرده است، الى ما شاء الله است. از معاريف است. و معلّب ابن محمد هم نوعاً نقل مى‏كند از حسن ابن على وشّاح كه عن الوشّاح همان حسن ابن على ابن وشّاح است كه ثقه است. بدان جهت معلّب ابن محمد از مشاهير است. معلّب ابن محمد بصرى است. ذنبى درباره او وارد نشده است، بدان جهت ما معتبر مى‏دانيم. عن داوود ابن سرهان هم از اجلّا است عن ابى عبد الله (ع) لا تأكل من آنية ذهب و الفزّه. در آنيه ذهب و فزّه نخور. اين طايفه اولى است. هست روايات ديگرى به اين مضمون‏ها ذكر خواهم كرد كه بعضى از آن روايات هم مختص به شرب است. ولكن فعلاً از طايفه اولى به اين مقدار اكتفاء مى‏كنيم.
امّا طايفة الثّانيه. طايفه ثانيه اخبارى است كه در آنها نهى متعلّق شده است به خود آنيه ذهب و فزّه. متعلّق نهى خود آنيه ذهب و فزّه است. نه اكل در آنيه ذهب و فزّه است. از اين روايات در ما نحن فيه يكى صحيحه محمد ابن مسلم است. صحيحه محمد ابن مسلم صحيحه نيست. در سندش سهل ابن زياد است. صحيحه نمى‏شود. روايت 3 است عن عدّة من اصحابنا عن سهل ابن زياد عن الحسن ابن محبوب عن العلاء ابن رضين عن محمد ابن مسلم عن ابى جعفر (ع) انّه نهى عن آنية ذهب و الفزّه. نهى كرده است رسول الله (ص) از آنيه ذهب و فزّه. اين كه گفتم صحيحه نمى‏شود درست متوجه باشيد. مى‏شود. چون كه در سند اين روايت حسن ابن محبوب است. اين روايت را شيخ هم قدس الله نفسه الشّريف نقل كرده است در تهذيب. به تمام روايات حسن ابن محبوب و شبه روياتش شيخ سند صحيح دارد. بما اينكه اين روايت را نقل كرده است، بدان جهت هم به تمام روايات حسن ابن محبوب و كتبش سند صحيح دارد. بدان جهت به همان تبديل سند كه كرّات گفتيم سند دوقلى مى‏شود، روايت من حيث السّند صحيحه مى‏شود. چون كه در سندش حسن ابن محبوب است و شيخ هم اين روايت را نقل كرده است. انّه نهى عن آنية ذهب و الفزّه. اين مى‏شود نهى از خود آنيه ذهب و فزّه. روايت دوّمى كه در ما نحن فيه است، روايت موسى ابن بكر است. روايت 4 است. و عنهم يعنى عن عدّه عن سهل عن على ابن حسان عن موسى ابن بكر. اين سند سهل دارد. ولكن دباح البرغى فى المحاسن عن ابيه عن عبدالله ابن مقيره عن موسى ابن بكر. اين سند صحيحه است. چون كه در ما سهل ابن زياد نيست. على ابن حسان هم نيست. عبد الله ابن مقيره است. موسى ابن بكر هم كه سابقاً گفتيم از معاريف است. تازگى بحثش گذشته است. مثل معلّب ابن محمد و ذنبى درباره‏اش وارد نيست كه آن توثيق خاصّى كه گفته بودند قبول نكرديم. ولكن گفتيم از معاريف است و ذنبى درباره‏اش ثابت نيست آن جا دارد كه عن موسى ابن جعفر سلام الله عليه، عن اب الحسن موسى ابن جعفر. چون كه موسى ابن بكر باسطى نقل مى‏كند عن موسى ابن جعفر سلام الله عليه از امام صادق سلام الله عليه هم...اين روايت دارد. روايات مع الواسطه كه دارد. بلاواسطه هم در ذهنم هست كه دارد. قال، آنية الذّهب و الفضّه متاع الّذين لا يوقلون بيوم القيامه آنهايى كه يقين به روز قيامت يا به روز جزاء ندارند، آنية الذهب و الفضّه متاع آنها است. نهى از خود آنيه ذهب و فزّه است. بدان جهت در اين روايتى كه هست، در اين روايت مى‏بينيد در اين طايفه ثانيه نهى خورده است به آنية الذّهب و الفزّه. اين هم طايفه ثانيه است.
طايفه ثالثه رواياتى است كه از نهى تعبير به كره شده است. چه آن جايى كه كره الاكل و الشّرب باشد يا كره آنية الذّهب و الفزّه. كه تعبير به كراهت شده است. يكى از اينها صحيحه عبيد الله ابن على الحلبى است. روايت 10 است. احمد ابن محمد برغى فى المحاسن عن ابيه عن ابن ابى همير عن حمّاد ابن عثمان عن عبيد الله ابن على الحلبى عن ابى عبد الله (ع). انّه كره آنية الذّهب و الفزّه. آنيه ذهب و فزّه را مكروه دانست. يا آن جاهايى كه متعلّق شده است كراهت به خود آنيه ذهب و فزّه، صحيحه محمد ابن اسماعيل ابن بزيع است. كه روايت اوّلى است در باب 65. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن محمد ابن اسماعيل ابن بزيع قال، سألت ابا الحسن رضا (ع) عن‏
آنية ذهب و الفضّه فكرههما. آنها را مكروه دانست. يك جمله‏اى اين جا است كه اين را معنا كنم. چون كه به دردمان خواهد خورد. فكرههما مكروه دانست آنيه ذهب و فزّه را. فقلت، فقد روا بعض اصحابنا انّه كان الاب الحسن مرآتٌ ملبّسه فزّةً. و از اصحاب ما نقل كرده است كه اب الحسن كه پدر بزرگوار شما يعنى موسى ابن جعفر آينه‏اى داشت كه ملبّس به فزّه بود. خوب باشد. آن ربطى به آنيه ذهب و فزّه ندارد. فقال، لا. اين دروغ است. اين جور چيزى نبود. و الحمد الله. انّما كانت له حلقة من فزّه فقط يك حلقه فزّه‏اى داشت اين آينه. و هى عندى آن هم پيش من است. ثم قال انّ العبّاس حين ازر عبّاس وقتى كه ختنه شد، رسم است در عرب‏ها آن بچّه‏اى كه ختنه مى‏شود، به او رونما مى‏آورند. بعضى‏ها طلا مى‏آورند كه به آن چيزش بسته مى‏شود. از او...مى‏گويند. از طلا مى‏شود و از نقره مى‏شود. شاخه طلا و نقره. آن جا دارد كه انّ العبّاس حين ازر عبّاس آن وقتى كه ختنه شد عمل له...ملبّس بالفضّه من نحو ما يعمله بالسّبيان. آنى كه متعارف است بر بچّه‏هاى ختنه شده مى‏آورند تكون فزّةً نحو من عشرة دراهم. ده درهم. فامر به اب الحسن (ع) فكثر. اين را كه خواندم در ذهنتان باشد. اين كراهت به معناى اصطلاحى در آن غير الاناء هم ثابت است. و الاّ معنا نداد كه بشكند امام (ع) اين كراهتى كه هست اين كراهت فرض بفرماييد آن جا هم هست. و امّا در ما نحن فيه كراهت بمعنا الحرمه او محلّ كلام است كه او در اناء است. در اناء ذهب و فزّه است به آن بيانى كه هنوز خواهيم آمد. تمام نكرديم. اين را بدانيد كه كراهت به معناى اصطلاحى در غير اوانى هم هست. اين هم يك روايت كه طايفه ثالثه مى‏شود.
باز در روايت ديگرى كه هست، كه من حيث السّند هم تمام نيست در آن روايت يوسف ابن يعقوب است. يوسف ابن يعقوب برادر يونس ابن يعقوب است. و برادر بزرگ‏تر بود. روايت 6 است و عنهم عن احمد ابن محمد عن محمد ابن على عن يونس ابن يعقوب اين محمد ابن على كه در اين روايت است ما تا امروز موفق نشديم كه تشخيص بدهيم كه اين محمد ابن على كيست. در سندى كه واقع مى‏شود بعد از سعد ابن عبد الله از احمد ابن محمد، محمد ابن على هكذا على ابن حسن فضّال فرض بفرماييد عن موسى ابن عمر عن محمد ابن على اين محمد ابن على تا حال پيش ما معلوم نشده است كه اين كه بوده باشد. انشاء الله شايد در آخر حل كنيم. محمد ابن على هم نقل مى‏كند از يونس ابن يعقوب، يونس ابن يعقوب هم از برادرش يوسف ابن يعقوب نقل مى‏كند. قال، كنت مع ابى عبد الله (ع) فى ال ...فستسقى مائاً. امام صادق(ع) آبى خواست فاعطى بقدحٍ من سُحر انائى كه از سُحر بود آب آوردم. و قال رجلٌ انّ عبّاد ابن كثير يكره الشّرب فى السُّحر عبّاد ابن كثير كه از آن علماى آنها بود، اين يكره الشّرب فى السّحر است مى‏گويد مكروه است. فقال لا بعث. امام فرمود بعثى نيست. و قال، عليه السّلام لرّجل به آن كسى كه اعتراض كرد عبّاد ابن كثير اين را مكروه مى‏داند قال لرّجل على سألته عن زهبٌ عن فزّه. از عبّاد ابن كثير نپرسيدى كه اين ذهب است يا فزّه است. اين معلوم مى‏شود كه روايت دلالت مى‏كند كه كراهت دارد شرب از اناء الذّهب و الفزّة. در خصوص شرب است. خودش هم كه لا بعث امام (ع) فرمود معنايش اين است كه در ذهنش اين بود كه جايز نيست. لا بعث است. بعثى ندارد. يعنى آنى كه فيه البعث است آن يكى است. و كيف ما كان. اين سه طايفه را خوانديم. اگر ما بوديم و اين سه طايفه روايت، روايت طايفه رابعه نبود قسم رابع نبود، از اينها چه استفاده مى‏كرديم؟ اوّلاً استفاده مى‏كرديم اين اناء را كه اكل و شرب در اناء ذهب و فزّه حرام است. و استفاده مى‏كرديم كه تمام استعامالاتى كه متعارف در اناء است، اناء اگر ذهب و فزّه بوده باشد حرام است. اختصاص به اكل و شرب ندارد. هر استعمال متعارفى. چرا ملتزم به حرمت مى‏شديم؟ چون كه در اين رواياتى كه كره هست، اين كره به معناى كراهت اصطلاحى نيست. اين اصطلاح فقها است كه كراهت را در مقابل حرمت ذكر مى‏كند. كره بمعناى لغوى، آن كره اگر ظهور در حرمت نداشته باشد، او جامع ما بين الكراهت اصطلاحيه و الحرمت است و كرّه عليكم الفسق و الفجور. اى حرّم. در ما نحن فيه كه هست كراهت به معناى لغوى هر كس رجوع بكند به استعمالات لغوى، كراهت به اين معناى اصطلاحى نيست. اين اصطلاح فقها است در
مقابل حرمت. بدان جهت اگر گفتيم اين ظهور دارد كره در منع مطلق كه حرام است، اين را نمى‏شود اثبات كرد. امّا ظهور در جامع دارد كه اين عمل مكروه است. يعنى مطلوب تركش است. منتهى بنحو اللّزوم و ال...يا به نحو ترغيب به ترك كراهت اصطلاحى بشود، دلالتى ندارد. خوب اين روايات كره مى‏شود مجمل. دلالت به حرمت پيدا نمى‏كند. خوب آن رواياتى كه نهى داشت نهى ظهورش در حرمت است كما بيّنا ترخيص در ترك ثابت نشده است حمل به حرمت مى‏شود. در اين سه دسته از رواياتى كه ذكر كردم در بعضى‏ها متعلّق النّهى اكل بود. اكل با شرب هم فرقى ندارد. مضافً بر اينكه در روايات شرب هم بود. كره الشّرب كه مثل اين روايت اخيره. اكل و شرب متعلّق نهى مى‏شوند و ظاهر متعلّق نهى به خود اكل و شرب اين است كه خود اكل و شرب حرام است. و در اين بعد بحث خواهيم كرد كه آيا اكل و شرب حرام است يا استعمال در اكلش حرام است. اين كه مى‏گويد لا تأكل اين به جهت اين نيست كه اكل خودش مغبوض است. استعمال در اكل مغبوض است. نتيجه اين جور مى‏شود كه اگر خود اكل حرام بشود، انسان كه لقمه را از آن كاسه فزّه‏اى برداشت و آن لقمه را كه مى‏خورد اين خوردنش حرام نيست. بدان جهت اگر در ماه رمضان بخورد، يك كفّاره بايد بدهد كه افطار كرده است در نهار شهر رمضان صومش را. و امّا اگر گفتيم خود اكل حرام است. لا تأكل يعنى خود اكل حرام است. اين بايد سه كفّاره بدهد. چون كه افطار كرده است در نهار شهر رمضان به اكلى كه آن اكل حرام بود. نتيجه آن جا ظاهر مى‏شود. اين لا تأكل معنايش اين است كه خود اكل مغبوض است. كما اينكه ظاهر كلمات اين است. ديده‏ايد لابد كلمات را. يا لا تأكل معنايش اين است كه نخور يعنى استعمال اكلى نكن در اناء الذّهب و الفضّه كه همان استعمالش حرام است. برداشتن لقمه از آن كاسه حرام است. اين استعمال است. گذاشتن طعام در كاسه طلا و نقره حرام است. وقتى كه برداشتى از او برمى دارى اين استعمال است. حرام است.
و امّا خوردن استعمال ذهب و فزّه نيست. اين اكل حرمت پيدا نمى‏كند. اين بحثش خواهد آمد. طلب شما. و كيف ما كان از طايفه اولى استفاده مى‏شود كه اكل يا استعمال اكلى حرام است. اين طايفه‏اى بود كه نهى از اكل شده بود. امّا طايفه ثانيه كه نهى از اناء ذهب و فزّه شده بود خوب شما اين را مى‏دانيد كه به اعيان نهى متعلّق نمى‏شود. عين قابل تعلّق نهى نيست. اگر نهى متعلّق بشود به عين، مراد آن فعل مناسب با آن عين است. او متعلّق نهى است. حرّمت عليكم النهادكم لتزويجهنّ. همين جور است ديگر. آنى كه در نساء مطلوب است همان مسأله ازدواج است. و هكذا حرّمت عليكم الميتة و الدّم و لحم الخنزير يعنى اكل اين ميته كه قابل تحريم نيست. يعنى اكلش حرام مى‏شود. دم هم همين جور. در اين روايات كه نهى شده است از آنية ذهب و الفضّه چه چيز متعلّق نهى است؟ كدام فعل؟ بعضى‏ها فرموده‏اند كه نه، آنيه فعل مناسبش با او اكل و شرب است. چون كه اكل و شرب است، اين كه مى‏گويد نهى عن آنية الذّهب و الفضّه يعنى اكل و الشّرب فى آنية الذّهب و الفضّه كه با طايفه اوّل يكى مى‏شود. آن وقت وقتى كه اين را از دست ما گرفتند، ديگر به غير از حرمت اكل و شرب ساير استعمالات ديگر دليل بر حرمت ندارد. اين همين سه طايفه بود كه كره گرفته شد از دست ما كه مجمل است. دلالت به حرمت نمى‏كند. دالّ بر حرمت نهى است. نهى هم مختص شد به اكل و شرب. ولكن اين حرف صحيح نيست. طايفه ثانيه كه نهى عن آنية الذّهب و الفزّه، راست است متعلّق نهى آن فعلى است كه مناسب با اناء است. آن فعلى كه مناسب با اناء است فقط اكل و شرب نيست. آن فعلى كه مناسب با اناء است در او مايعات را حفظ مى‏كنند. نگه مى‏دارند. مثل زيت، مثل ثمن و مثل عسل و امثال ذالك. ماء را نگه مى‏دارند ماء قليل. كه با آن ماء قليل كه نگه داشتند ظرف آب است كه آن آب را هم براى خوردن نگه نمى‏دارند. مال استعمال است. كسى اگر بخواهد يقين كند كه استعمالات متعارفه اناء فقط اكل و شرب از...است. اناء، اناء...طعام مى‏شود. اناء، اناء...ماء مى‏شود. روايات اگر بخواهد يقين كند به اين حرفى كه خدمت شما عرض مى‏كنم ملاحظه كند رواياتى كه وارد شده است در تنجّس ماء القليل از آن انائى كه يغتسل منه. دستش قضر است كه زد به آن انائى كه‏
يغتسل منه يا از او وضو مى‏گيرد. آن رواياتى كه در وضو وارد شده است آن اناء وضو كه دستش قضر بود به او داخل كرد فرمود بريز يا انائى كه در او دو آب بود وقع فى احدهما قضر يا...فيتيمم. اين كجا مال شرب است؟ اناء انائى است كه براى وضو گرفتن است. و هكذا رواياتى كه وارد شده است در سعر حيوانات انائى كه ولق فيه الكلب همان ظرفى است كه مى‏گذارند بيرون و اغسله بالتّراب اوّل مرّ ثمّ بالماء اناء ساير سعرها آنى كه در نجاسات مضاف وارد شده است. ثمن، زيت، در آن انائى كه در خود روايات هست. انائى كه فيه الثّمن بود در او فاره‏اى افتاد پس اين اناء فقط فعل مناسبش اثر استعمال متعارفش، فقط آب خوردن و طعام خوردن از او بوده باشد، اين چيزى است كه هم روايات و هم استعمالات عرفى همه‏اش بر خلاف اين است. بدان جهت رواياتى كه نهى عن آنية الذّهب و الفضّه يعنى نهى از آن استعمالات متعارفه. كه يكى هم حرص الطّعام مى‏شود. نگه داشتن طعام، نگه داشتن آب، برداشتن آب از او، استعمال از آب آن اناء در وضو. اينها همه‏اش متعلّق نهى هستند. هيچ به اين معنا نمى‏شود اشكال كرد و هيچ جاى توهمى نيست. بدان جهت است كه مرحوم صاحب العروه كه در عبارتش فرمود حرام است اكل و شرب از اوانى الذّهب و الفضّه بعد فرمود، مطلق استعمال اوانى الذّهب و الفضّه حرام است تا بلش درست است. هيچ جاى شبهه‏اى نيست. قطع نظر از آن طايفه اخيره‏اى كه مانده است. ما بوديم و سه طايفه نتيجه‏اش اين بود.
و امّا مسأله انتفاع كه انسان انتفاع مى‏برد. فقط گذاشته است. دكور است و در طاقچه و رف گذاشته است. سابقاً اين جور بود ديگر. آن جاها مى‏گذاشتند. اين چه جور است. حرام است يا حرام نيست، براى تزئين بيت گذاشته است. اين نهى عن عانية الذّهب و الفضّه نهى كرده است بعيد نيست كه همان روايات نهى كافى بوده باشد. چرا؟ چون كه در آنيه ذهب و فزّه اگر يادتان بوده باشد اين دكورهايى كه هست بعضاً انائى مى‏گذارند كه اين را اصلاً استعمال نمى‏كنند در اكل و شرب. حيفشان مى‏آيد. اين قابل استفاده نيست. اين شى‏ء عتيقه است. اناء الذّهب و الفضّه همين جور بود كه بعضى‏ها همين جور براى زينت اخذ مى‏كردند. تزيّن به اناء الذّهب و الفضّه بالفراغ امرى است متعارف. چونكه امر متعارف است، نهى رسول الله عن انية الذّهب و الفضّه حتّى آن تزيّنش. علاوه بر اينكه اين قياس با ساير انائات نمى‏شود. اناء سفالى را گذاشته است طاقچه تا دكور بشود. اناء سفالى را نمى‏گذارند مگر اينكه يك عتيقه باشد. يك خصوصيت داشته باشد كه آن كم‏تر از اناء ذهب و فزّه نمى‏شود. آن جور بوده باشد. و الاّ اناء متعارف را نمى‏گذارند آن جا. توى مطبخ مى‏گذارند اين اناءها را. كه براى طعام است. اين كه اناء الذّهب و الفضّه نهى فرموده است، بعيد نيست او را هم بگيرد. خوب اگر كسى گفت نه نمى‏گيرد او را. اين اناء يعنى استعمالش در چيزى كه اناء استعمال مى‏شود در او. او متعلّق نهى است. مى‏گوييم عيبى ندارد. او را به شما بخشيديم. ولكن اين روايت در ما نحن فيه دلالت مى‏كند به اين معنا. آن روايت همان معتبره موسى ابن بكر بود كه خدمت شما آنية الذّهب و الفضّه متاع الذّين لا يعقولون. متاع به معناى لا ينتفع به است. متاع البيت يعنى ينتفع به فى البيت. متاع معنايش اين است. يعنى ينتفع به. بدان جهت تزئين هم انتفاع است. متعلّق آنية الذّهب و الفضّه متاع الذين لا يعقولون. آنهايى كه به روز قيامت ايمان نياورده‏اند، آنها اينها را متاع اخذ مى‏كنند. ما...به اخذ مى‏كنند. اولاد، اموال، متاع الحيات الدّنيا آنها چه جور هستند...بها فى دار الدّنيا، اين هم...همان تزين است. اين هم دلالت مى‏كند. بدان جهت اين روايت من حيث السّند عيب ندارد. موسى ابن بكر از معاريف است و سند به روايت محاسن تمام است و اين معنا عيبى ندارد. امّا امساكش بماند. آن امساك را فعلاً...نمى‏كند. كاسه را برده است در آن يخدانى كه زن خانه دارد مخفى كرده است كه چيز قيمتى است و بين لباس‏ها مخفى كرده است. نه براى تزئين اخذ كرده است و نه براى استعمالش است. فقط امساكش است. اين حرام است يا نيست اين بماند بعد از طايفه اخيرى كه عرض مى‏كنم.
على هذا الاساسى كه هست مجرّد امسالك حرام است يا نه، اين بماند بعد از طايفه رابعه. در ما نحن فيه يك موثّقه‏
سماعة ابن مهران داريم عن ابى عبد الله (ع) گفته‏اند كه آن سماعه تمام اينهايى را كه ريشتيم، تمام اينها را پنبه مى‏كند. مى‏گويد تمام اينها باطل است. چرا؟ آن روايت ظهور دارد در خصوص كراهت اصطلاحيه كه اصل حرمتى در مسأله نيست. نه در خوردن حرمت است، نه در استعمال حرمت است، فقط مكروه است اين جور استعمال كردن. روايت سماعة ابن مهران روايت 5 است در باب 65 از ابواب النّجاسات كلينى قدس الله نفسه الشّريف از جماعتى نقل مى‏كند عن عدّه عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد خالد هم باشد عيبى ندارد. عن عثمان ابن عيسى كه از ثقات است و لكن عامّى است. عن سماعة ابن مهران. عامّى بودنش در ذهنم نيست. فعلاً اشتباه كردم. متوجه شدم. عثمان ابن عيسى مذهبش فاسد است. عثمان ابن عيسى عن سماعة ابن مهران عن ابى عبد الله (ع) قال، لا ينبقى الشّرب فى آنية الذّهب و الفضّه با همان اصل مركز زد كه مسأله شرب است كه با اكل يكى است. لاينبقى سزاوار نيست. لا ينبقى الشّرب فى آنية الذّهب و الفزّه. در آنيه ذهب و فزّه سزاوار نيست. بدان جهت جماعتى گفته‏اند كه مرحوم حكيم هم قبول كرده است در مستمسك. اگر اجماعى در بين نبود و تسالم بر حرمت مقتضاى جمع ما بين سه طايفه گذشته و اين روايت حمل بر كراهت بود. كه اكل و شرب و ساير استعمالات از اوانى ذهب و الفضّه مكروه است. لا الحرام. حرام نيست. همانى كه نسبت به شيخ قدس الله نفسه الشّريف در كتاب خلاف داده‏اند كه آن جا فرمود كه و الكره آن استعمال اوانى ذهب و الفضّه و قال شافعى لا يجوز. كه ديروز عرض كردم كه نسبت لا يجوز را به شافعى داد و خودش تعبير به يكره كرد. ظاهرش كراهت اصطلاحى است. ولكن گفتيم اين مناسبت با تعليلش ندارد. چون كه تعليل مى‏كند به نهى همان اخبار ناهيه مقتضاى آنها تحريم است. بدان جهت حمل كرده‏اند يكره را در كلام ايشان هم به تحريم به متقضى التّعليل. خوب اين حرف را فرمودند. ولكن در مقابل اين يك حرفى است كه گفت لا ينبقى معنايش كراهت اصطلاحى است. چه جور لفظ كره دو تا معنا دارد. يك معناى اصلى كه جامع است ما بين الكراهت اصطلاحيه و الحرمت معنايش جامع است، ولكن معناى اصطلاحى فقها همان كراهت اصطلاحى است. لفظ لا ينبقى هم همين جور است. يك معناى لغوى دارد كه آن سازگار مى‏شود با حرمت. او مثل همان كراهت به معناى لغوى است. فرقى نمى‏كند. كه همان در اخبار هم استعمال شده است ديگر. و ليس ينبقى لك ان تنقض اليقين بالشّك يعنى مكروه است؟ اين كه به معناى كراهت نيست. يعنى نمى‏توانى. استسحاب حجّت است. ليس ينبقى يعنى نمى‏توانى. حجّت است ليس ينبقى. لا ينبقى يعنى لا يتيسّروا شى‏ء. شى‏ء ممكن نمى‏شود. شى‏ء يك وقت امكان تكوينى ندارد. مثل ما كان ينبقى الرّحمان يتّخذ...يا اينكه اين تيسّر شرعى ندارد. مثل و ليس ينبقى لك ان تنقض اليقين بالشّك. در آن جايى كه ربّنا ما كان ينبقى لنا من دونه اولياء. سزاوار نيست، يعنى مكروه است اين كار را بكنى. يعنى جايز نيست. يا در آن اغفرلى حبلاً لا ينبقى لاحد من بعده يعنى ممكن نشود. يا عدم امكان، عدم امكان تكوينى است. يا عدم امكان، عدم امكان تشريعى است. لا ينبقى معناى اوّلش اين است. غايت الامر حرمت را اثبات نمى‏كند. بگوييد در موارد كراهت هم بشود استعمال كرد. اين ظهور اوّلى لا ينبقى اين است. در ازمنه متأخّره اين اصطلاح فقها ديگر نيست. در ازمنه متأخّره شايد همين است كه اين لا ينبقى در همان معناى سزاوار نيست، يعنى مناسب نيست در آن معنا بوده باشد. ما يقين نداريم كه در اين سماعة ابن مهران. احتمال مى‏دهيم اين روايت هم مثل روايت ليس ينبقى لك ان تنقض اليقين بالشّك. اين روايت هم مثل او است. در آن زمان در همان معناى ينبقى اوّل استعمال شده است لا ينبقى. پس اين دلالتى بر كراهت اصطلاحيه ندارد. اين حاشيه عروه نيست كه الان يك فقيهى حاشيه بزند مثلاً سيّد فرموده است بر اينكه اثير زبيبى بعد القليان حلال است لا بعث به، در حاشيه بنويسد كه لا ينبقى ترك. الاحتياط لا ينبقى ترك يعنى لا ينبقى احتياط مستحب مى‏شود. لا ينبقى اگر آخوند علم داشته باشد لا ينبقى يعنى مستحب است احتياط. ولكن اين مال متأخّرين است. در زمان تأخّر است. لا ينبقى معناى اوّلى‏اش اين جور بوده است، اين معنا محرز نيست، بدان‏
جهت اين روايان ناهيه در نهى‏اش مى‏ماند. حرمت اكل و شرب ثابت مى‏شود، حرمت استعمال ثابت مى‏شود. حرمت التّزين ثابت مى‏شود. امّا حرمت نگه داشتن بلكه وجوب محوشان كه بشكند انسان اناء ذهب و فزّه را بايد بشكند و نمى‏تواند بفروشد، انشاء الله فردا.