جلسه 448

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 448 ب‏
نام استاد:آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1368 هجرى شمسى‏
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت‏
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف بعد از اينكه مراد از اناء را بيان فرمود متعرض مى‏شود به آنى كه متعلق حرمت است. آنى را كه در اين مسئله مى‏فرمايد حاصلش اين است، دو چيز متعلق حرمت است. اولى الاكل و الشرب من آنية الذهبوا و الفضه. يا الاكل و الشرب فى آنية الذهب و الفضه. اين امر اول است و در اين امر اول مى‏فرمايد اكلى كه در آنيه ذهب و فضه حرام است. فرقى نمى‏كند در حرمت. ما بين اينكه فم انسان مباشرت كند عند الاكل اناء را. كما اينكه در شرب الماء نوعا همين جور است. آن انائى كه در او آب هست آن ليوان يا آن كاسه، او را شخص به فمش، به اين دو لبش مى‏رساند. و اين را شرب مى‏كند ماء را. فرقى نمى‏كند در حرمت الاكل ما بين اينكه فم مباشرت داشته باشد با اناء يا اصلا فم مباشرتى به اناء ندارد. مثل اينكه فرض كنيد در كاسه‏اى طعام است يا در بشقابى كه طعام است برنج است، انسان با دستش برمى‏دارد آن برنج را از اين بشقاب به دهانش مى‏گذارد. اين اكل هم حرام است. ولو اين اناء مباشرت با فم نكرده است و به دست برداشته شده است آن هم حرام است.
مى‏فرمايد دست خصوصيتى ندارد. اگر با چيز ديگرى كه مثل زماننا قاشق است با قاشقى كه از چوب است يا از استيل است، يا فلز ديگر است از بشقابى كه طلا است برنج را برمى‏دارد و ميخورد باز حرام است. اينجا يك عمقى مى‏دهد به اين محرم اولى. مى‏گويد اكل كه حرام است ولو انائى كه از اناء ذهب و فضه است در طريق آن اكل و در طريق آن شرب واقع بوده باشد آن اكل حرام است. مثل فرض كنيد در ديكى كه از نقره است پلو را پخته‏اند و بعد او را كشيده‏اند به آن بلم‏هايى كه آن بلم‏ها از چينى است فرض كنيد. بعد شخصى از آن بلم مى‏كشد به بشقابش و با قاشق ميخورد. اين اكل اين طعام حرام است. براى اينكه آن اناء الذهب كه آن قدر است در طريق اين اكل واقع شده است. ايشان اينجور مى‏فرمايد خدا رحمتش كند. مى‏گويد اگر فرض بفرماييد قورى كه از طلا يا از نقره است چايى را از آن قورى يا قهوه را مى‏ريزد به آن فنجان و آن فنجانى كه هست فرفورى است، چينى است، مى‏خورد. اين خوردن حرام است. ولو اين قهوه در آن قورى هم كه ريخته شده باشد در او پخته نشده باشد. قورى هم از فرفورى باشد. در ظرفى كه قهوه را پخته‏اند او از طلا است يا از نقره است. كما اينكه در رؤسا صورت مى‏گيرد. ولو بعد او منتقل مى‏شود به قورى بعد به فنجان بعد دو لب غير مبارك اين شخص اين اكل حرام مى‏شود. مى‏فرمايد بل لا يقعد اگر سماورى از طلا يا نقره بوده باشد كه در زمان سابق آن سماورهايى كه از طلا و نقره بود مرسوم بود. آن اشراف داشتند. در قورى كه آن قورى از فرفورى است، چينى است چايى را دم مى‏كند. روى سماور مى‏گذارد. بعد استكان، نعلبكى، همه‏اش نه فضه است نه ذهب. فقط آن سماور ذهب و فضه است كه آب آنجا جوشيده است. بعد چايى را دم كرده‏اند. در قورى چينى. ريخته‏اند به آن فنجان. بعد كه آن فنجان را برمى‏دارد انسان مى‏خورد اين شربش حرام است. كما اينكه اگر سينى طلا و نقره بوده باشد، بلم را گذاشته‏اند در سينى. بلم را هم با آن سينى گذاشته‏اند جلوى انسان. انسان از آن بلم برمى‏دارد كه در آن سينى طلا و نقره است مى‏خورد اين اكلش حرام است. اگر اناء الذهب و الفضه در طريق اكل و شرب واقع بشود اكل در تمام اين صور حرام است. اين اكل حرام مى‏شود. اين يك محرم را مى‏گويد.
محرم ديگر اين استعمال آنية ذهب و الفضه است. استعمال در اكل بشود. ما فعلا كلاممان در اكل است. اكل يا شرب. اين حبى كه آب را در او ريخته‏اند كه حب از طلا است از او مى‏ريزند به سماور، اين استعمال شده است اين اناء. كه سماور بجوشد، سماور هم طلا نيست. سماور هم فرض كنيد از استيل است. اين استعمال حرام است. بالاخره اين آب را كه مى‏خورد از اين حب اكلش حرام است. ولكن اين استعمالش هم خودش محرم است. استعمال محرم دومى است يا فرض كنيد سماور را كه در آن آب جوشانده است از طلا است استعمال است. اين استعمال هم حرام است. ظاهر عبارت ايشان همان حرفى است كه سابقا ما مى‏گفتيم. كه سابقا مى‏گفتيم كسى كه اكل را حرام مى‏داند بدان جهت كسى در كاسه‏اى مثلا در كاسه‏اى از طلا است در او آبگوشت درست كرده است. آن تليت را مى‏خورد با دستش برمى‏دارد يا با قاشق برمى‏دارد ارتكب محرمين. يكى اين است ه اكل از آنية الذهب و الفضه و ديگرى هم اين عبارت از اين است كه آنيه ذهب و فضه را استعمال كرده است. استعمال الاناء ذهب و الفضه و هكذا اين اكل اين محرم مى‏شود. يك چيزى در كلامش هست. آن چيز را بعد توضيح خواهيم داد كه الان وارد او نمى‏شود كه الان مطلب قاطى نشود.
و آن عبارت از اين است كه ايشان مى‏گويد قطع الاستعمال عيبى ندارد. انسان آنية الذهب و الفضه مالش را قطع كند ديگر اكلش حرام نمى‏شود. و استعمال محرم هم تمام مى‏شود. مثل اينكه فرض بفرماييد شخصى در سماورى كه از طلا بود يا از نقره بود آب را جوشاند. مثل اين سرما، فصل سرما است، سماور آنجا قُل قُل مى‏جوشيد. بعد آمد گفت كه بابا اين كترى را بياورد، آن قورى را بياور. آن سماور كه آبش جوشيده بود ريخت در آن كترى. قورى را هم چاى ريخت دم كرد، گذاشت روى... گفت بردار ببر اين سماور را. قطع كرد استعمالش را به قصد تخلص. در اين صورت بعد كسى كه از اين چايى مى‏خورد، چه خودش و كس ديگر آن حلال است اشكالى ندارد. و استعمال محرم هم قطع شده است. به قصد تخلص عن الحرام افراع كند طعام و شراب را، اين عيبى ندارد. عين عبارت ايشان را برايتان مى‏خوانم ببينيد همين را مى‏گويد يا غير اين را. مى‏فرمايد بر اينكه لا فرق فى حرمت الاكل و الشرب من آنية الذهب و الفضه بين مباشرتها لفمها، بين اين كه مباشرت كند آنيه ذهب و فضه فم انسان را او اخذ اللقمة منهما يا لقمه را از آن آنيه اخذ كند و وضعها فى الفم لقمه را در دهانش بگذارد. بل و كذا اذا وضع ظرف الطعام فى السينى احدهما آن آبگوشت يا برنجى كه در بلم چينى است يا در بلم استيل است اين وضع كند ظرف الطعام را در سينى‏اى كه از آن سينى از طلا و نقره است. اين سفره كه مى‏انداختند، الان هم اينجور رسم است سفره نمى‏اندازند با آن سينى مى‏گذارند جلوى شخص. و كذا اذا وضع ظرف الطعام فى السينى احدهما و كذا اذا وضع الفنجان فى النلبكى احدهما فنجان فرفورى است، چينى است. ولكن نعلبكى‏اش از طلا و نقره است. اين كه آن فنجان را برمى‏دارد مى‏خورد اين اكل و شرب حرام است. و كذا لو افرق ما فى الاناء احدهما فى ظرف آخر. ديك آنجا ديك از طلا بود كه برنج پخته بودند. در اين صورت آن برنج را از آن ديك مى‏كشد در ظرف آخرى. لو فرض و ما فى الاناء من احدهما يعنى از ذهب و فضه فى ظرف آخر كه بلم است لعدل الاكل و الشرب. به جهت اينكه بيايد بلم را بخورند ديگر. رسمش همين جور است. لا لاجد نفس التفريق. بعله، نه به جهت نفس التفريق كه همان قطع استعمال است. كه آن به جهت قصد تخلص او را استثنا مى‏كند. لاجل الاكل و الشرب تفريق در ظرف ديگر مى‏كنند. لا لاجد نفس التفريق، فان الظاهر حرمت الاكل و الشرب. ظاهر اين است كه در تمام اين موارد اكل و شرب حرام است.
لانّ هذا يعدّ ايضا استعمالا فيهما، استعمال آنيه ذهب و فضه در اكل شمرده مى‏شود. لانّ هذا اين نحو هم يعد استعمال آنية ذهب و الفضه فى الاكل و الشرب. بل لا يقعد حرمت شرب الچاى فى مورد يكون السماور من احدهما. سماور از طلا و نقره بشود و ان كان جميع عدوات. جميع ادوات آن چاى كه قندان است، استكان است، قورى است، سينى است، آن قاشق‏هاى چايى است ما اعداه من غيرهما. ما اداى سماور هم هست، غير الذهب و الفضه باشد آن شرب حرام است. والحاصل اينجا توجه كنيد، و الحاصل ان فى المذكورات كما ان الاستعمال حرام در اين مواردى كه ذكر كرديم كما اينكه استعمال حرام است و كذالك اكل و الشرب ايضا حرام. اكل و شرب هم حرام است. يعنى دو محرم. ظاهر اين عبارت اين است. اين تا اينجا، خوب اين را به چه دليل اثبات بشود. اينجور در وجهش فرموده‏اند، فرموده‏اند اما در ما نحن فيه روايات ما كه عمده دليل بر تحريم بود، دو طايفه بودند. يك طايفه لا تأكل فى آنية الذهب او الفضه. در آنيه ذهب و فضه نخور. خوب معلوم است خوردن انسان در آنيه ذهب و فضه مثل خوردن حيوانات غذا را نيست كه دهانش را بگذارد در غذا حيوانات اينجور مى‏كنند ديگر. انسان اينجور نيست كه دهانش را بگذارد به غذايى كه در آنيه است، او را بخورد مثل حيوانات اين كه نيست. بدان جهت در آنيه ذهب و فضه را نخور يعنى لقمه را با دستت بردارى، با قاشق بردارى، يا فرض كنيد با چيز ديگر بردارى يا بلم را در آنيه در بلم ذهب و فضه نخور اين به اين است كه بكشد به همان بشقاب بخورد ديگر. اين معنايش همين جور است. اكل در آنيه ذهب و فضه را نكن اين اكل شامل است، اگر آن شرب را هم نگفتيم چونكه شرب مى‏شود به مباشرت الفم و اما در اكل اينجور است كه آنية الذهب و الفضه مباشرت با فم نمى‏كند. چونكه قرينه خارجيه است در اكل در اناء الذهب و الفضه مباشرت فم بالاناء نمى‏شود پس محرم عام است. مباشرت فم باشد يا مباشرت فم نباشد. با دست باشد، با قاشق باشد يا با چيز ديگر باشد. يكى اين ادله.
ادله ديگر نهى است كه نهى رسول الله (ص) عن آنية الذهب و الفضه. خوب شما مى‏دانيد كه نفس آنيه عين است. تحريم به عين متعلق نمى‏شود. بايد به فعل متعلق بشود. مثل حرمت العليكم الميته. خود ميته نمى‏تواند حرام بشود. حرمت العليكم امهاتكم. فعل مناسب با او حرام مى‏شود. فعل مناسب با آنيه استعمال او در اكل و شرب است. فعل مناسب با آنيه استعمال او در اكل و شرب است، چه استعمال مع الواسطه بوده باشد چه بلا واسطه بوده باشد. استعمالش در اكل و شربى كه هست حرام مى‏شود. نتيجتا اين مى‏شود كه اكل در اين صورت حرام مى‏شود مثلا. اينجور وجه را گفته‏اند خوب شما مى‏دانيد كه اينها لا يقنى و لا يصمن... ما اگر گفتيم لا تأكل فى آنية الذهب و الفضه غايت چيزى كه ما مى‏دانيم اين چيزى كه هست، قرينه خارجيه كه انسان مثل حيوان نمى‏خورد غايت امر اين است طعامى كه در آنيه فضه و ذهب هست آن طعام را در آن كاسه، در آن اناء ذهب و فضه نخور. چه با دستت بردارى، چه با قاشق بردارى. اما از ديكى كه از طلا است كشيده‏اند پلو را آورده‏اند در آنيه‏اى كه خودش آن آنيه از چينى است يا از اين ظرفهاى پلاستيكى است و امثال آنهاست يا سراميك است كه ارزان است. كشيده‏اند جلوى او گذاشته‏اند. او مى‏خورد در اين اناء. اين لا تأكل فى آنية الذهب و الفضه. فى آنيه صدق نمى‏كند. بعله دستش بردارد، طلا بود ظرف اين عيبى نداشت. قاشق داشت عيبى نداشت. اما آنجا در ديك طلا است. ربطى به اين ندارد. اينجا نهى از اكل شامل بشود اين اكل از اناء سراميك را نه اين را نمى‏گيرد. بالوجدان نمى‏گيرد. كما اينكه صاحب اين قول در دو مسئله بعدى همين را خودش تصديق كرده است. كه نمى‏گويند اكل فى القدر. نمى‏گويند اكل فى قدر الذهب. اين نمى‏گويند اين را. اين از اين سراميك خورده است.
پس آن دليل كه عنوان اولى است، نهى از اكل در آنيه ذهب و فضه است اين وسايط را نمى‏گيرد. اما دليل دوم، دليل دوم هم نهى رسول الله (ص) ان آنية الذهب و الفضه. فعل مناسب با اناء استعمالش در اكل و شرب است. ما ميگفتيم استعمالش در حفظ طعام حفط الماء، حرز الماء مثل آن اناء مائى كه وجد فيه فارة متسلخه. كه اناء مناسب است اين حرز الماء و حرز المايعات و طعام در اناء استعمال متعارف است. آنها را گذاشتيم كنار. از خير آنها گذشتيم امروز. فقط آن استعمالاتى كه مناسب با اكل و شرب است. استعمالاتى است كه آن استعمالات به اكل و شرب طعام مربوط مى‏شود. مثل پختن، كشيدن، سينى و امثال ذالك، در سينى گذاشتن. در اينها نهى شده است از اين استعمالات. اكل كه محل متعلق به حرمت نيست. اين استعمالاتى كه براى استعمالاتى كه معد مى‏شود طعام براى اكل از اين استعمالات اناء نهى شده است. خوب او را هم ملتزم مى‏شويم.
خوب در سماور طلا آب جوشانده‏اند. قورى را هم گذاشته‏اند روى آن. بعد ريخته‏اند در نعلبكى. در استكانى كه خودش و نعلبكى‏اش از چينى است. يا استكانش شيشه است نعبكى‏اش از چينى است. آورده‏اند گذاشته جلوش مى‏خواهد بخورد او را. خوب اين شرب اين چاى چرا حرام بشود؟ نگفته است كه لا تأكل فى آنية الذهب. اين كه آنيه ذهب نيست. اين محرم آن استعمال سماور بود. آن استعمال سماور حرام است. جوشاندن و از او چاى دم كردن، رويش قورى گذاشتن تمامى اينها استعمال است، اينها محرم است. در ديك غذا پختن حرام، كشيدن حرام، به بلم‏ها حرام كه مردم بخورند. اما اكل چرا حرام بشود؟ بدان جهت اين دو دليلى كه، دو تا دليل، دو طايفه كه نهى از اكل و نهى از اناء اين نمى‏رساند كه اكل در تمام اين موارد حرام است. بلكه كما ذكرنا وقتى كه شارع نهى كرد از استعمال الاناء در آن استعمال متعارف، مناسب با اناء نه مثل رخت گذاشتن كه گفتيم عيبى ندارد. آن استعمال مناسب با اناء كه در آن غذا پخته‏اند. در آن غذا كشيده‏اند. در آن غذا آورده‏اند مثل سينى از تمام اينها نهى كرد اين شارع اگر بگويد لا تأكل فى آنية الذهب و الفضه ظاهرش اين است كه اين نهى از اكل كرده است نه اينكه اكل كه ازدراد طعام است اين حرام است. اين نهى از اكل كرده است چونكه اكل استعمال اينها است. اكل در اناء ذهب، استعمال اناء الذهب است. و استعمال حرام است. به قرينه اينكه در آن شارع نهى كرده است از استعمالاتى كه اناء استعمالات در اكل حساب مى‏شود از او وقتى كه حرام كرد هر استعمالى بوده باشد بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست لا تأكل فى آنية الذهب مفهوم اين مى‏شود كه اكل بما اكل يعنى ازدراد طعام و شراب است اين حرام نيست. اين آب است، اين مثلا گوشت گوسفند بره است مى‏خورد اين حرام نيست. خود اين اكل بما هو استعمال الاناء، استعمال اناء مى‏كند در آن مى‏گذارد از او غذا برمى‏دارد با قاشق با دست اين استعمال اناء حساب مى‏شود. اين اكل بما هو استعمال للانا حرام است. بدان جهت پيش ما محرم فقط استعمال است. بدان جهت در استعمال هم فرق نمى‏كند كه استعمالى باشد كه اكل بر او مترتب است، يعنى پشت سرش اكل مى‏آيد جزء اخير از اكل است كه مى‏گذارد به دهانش از آن كاسه. يا نه، هنوز جزء اخير نيست. ديك است، ديكى كه در او مى‏پزند ديك طلا. فرض كنيد سينى طلا، سماور طلا همه اينها استعمال آنية الذهب و الفضه است چونكه فرق ما بين نعلبكى چون كه اناء است و يشرب به است و ما بين سينى كه در آن كاسه مى‏گذارند، بشقاب مى‏گذارند و در نعلبكى كه استكان مى‏گذارند احتمال فرق در حكم نيست.
روى اين اساسى كه هست آن جهتى كه ديروز گفته بودم يادتان باشد كسى خدشه بكند كه به آن سينى اناء صدق نمى‏كند ما يشرب به نيست، مى‏گوييم كه نه احتمال فرق بين او و نعلبكى نيست در حكم. على هذا الاساس اين استعمال فقط حرام است. نگاه كنيد ببينيد كه صاحب عروه اين حرف را كه گفت و ظاهرش هم اين بود بدان جهت مرحوم سيد حكيم هم قدس الله نفسه الشريف در اين استعمالات منكر شده است كه اكل حرام نيست كه مثل اينكه سماور از طلا است، ديك از طلا است ملتزم شده است كه اكل حرام نيست. استعمال حرام است. ولكن ايشان هم آن اكل از كاسه طلا و اكل از كاسه نقره را كه با دست برمى‏دارد با قاشق برمى‏دارد خود آن اكل را بما هو اكل محرم شمرده است. فرق ما بين ذكرنا و ذكر السيد الحكيم قدس الله سره اين است كه ايشان در اكل قبول دارند كه اكل از اناء صدق بكند اكل حرام مى‏شود. ولكن ما گفته‏ايم كه به قرينه ساير الروايات اكل كه ازدراد الطعام است حرام نمى‏شود. آنى كه حرام مى‏شود همان استعمال است و اما ازدراد الطعام كه از گلوى او مى‏برد پايين نه او حرمتى ندارد. طعام، طعام مباحى است. فرق اينجاست. ببينيد مرحوم سيد پشت سر اين حرفها چه مى‏گويد. مى‏گيد نعم المأكول و المشروب لا يصير حرام. ما كه در اين موارد در تمامى اين موارد گفتيم اكل حرام است مأكول و مشروب خودش حرام نمى‏شود نظير ميته و مثلا طعام نجس، چه خوردن طعام نجس حرام است يا ميته خوردن حرام است، اين در ظرف طلا و نقره خوردن مثل آن اكل الميته و مثل شرب ماء نجس نمى‏شود. آن مشروب و مأكول محرم نمى‏شود. بدان جهت به مرحوم سيد همه اشكال كرده‏اند، هر كس را نگاه كنيد اشكال كرده‏اند كه اين چه حرفى است مرحوم سيد مى‏فرماييد؟ مأكول و مشروب كه ميته لحم است يا ماء نجسى كه ماء است او كه حرام نمى‏تواند بشود. آن عين است به عين كه متعلق نمى‏شود حرمت. بايد حرام اكل الميته باشد. حرام بايد شرب ماء نجس بشود، او بايد حرام بشود. خوب چه فرقى دارد. اگر گفتيم اكل از اناء ذهب و فضه حرام است يعنى ازدراد الطعام حرام است. اكل معنايش اين است. شرب يعنى ازدراد الماء. اين اشكال به ما وارد نيست. ما راحت هستيم. ما اينها را حرام نمى‏دانيم. اگر ملتزم شديم كه اكل خودش از اناء ذهب حرام است شرب حرام است يعنى اين ازدراد حرام است، فرقى نمى‏كند ازدراد ميته هم حرام است. خود ميته كه نمى‏تواند حرام بشود، عين است.
منتهى غايت الامر اين است در اكل الميته كه ازدراد حرام است لخصوصيت فى المأكول كه ميته است. ولكن در ما نحن فيه كه ازدراد حرام است در اكل از اناء الذهب و الفضه اين اكل حرام است اين لا لخصوصيت فى المأكول و المشروب. بل لخصوصيت فى نفس اكل... نجس است اكل از اناء طلا است. فقط فرقش اين است. بعد كه ايشان در عروه مى‏فرمايد اكل خودش حرام نيست يعنى اكل در ما نحن فيه حرام است ولكن مأكول و مشروب حرام نيست به اين يك تفريع مى‏آورد در عروه خود مرحوم سيد قدس الله سره. مى‏گويد پس كسى در ماه مبارك از ظرف طلا و نقره خورد در ناهار شهر رمضان كه مكلف به صوم است كفارة الجمع بر او واجب نيست. چرا كفاره جمع واجب نيست؟ چونكه مأكول و مشروب حرام نيست. اما ميته را بخورد يا ماء نجس را بخورد كفاره جمع واجب است. بدان جهت باز هم اشكال كرده‏اند كه گفتيم در آنجا هم اكل ميته حرام است. شرب ماء نجس حرام است. اينجا هم اكل طعام و شرب چاى اگر حرام شد مى‏شود افطار به محرم. يعنى افطار كرده است مفطه‏اى را مرتكب شده است يا مفطرى را مرتكب شده است كه آن مفطر قطع نظر از مفطريتش حرام است. چونكه قطع نظر از مفطريتش اكل فى اناء الذهب است. اكل فى اناء الفضه است. يا اكل الميته است، يا اكل و شرب ماء نجس است. هيچ فرقى نمى‏كند. بدان جهت در ما نحن فيه هم اگر گفتيم اكل حرام است بايد ملتزم بشويم كه كفارة الجمع واجب است.
وقتى كه اكل حرام شدك بايد كفاره جمع واجب بشود. چونكه مراد از كفاره جمع در جايى است آنى كه انسان صومش را با او ابطال مى‏كند قطع نظر از ابطال صوم خود ارتكاب او حرام بشود. اكل ميته قطع نظر از ابطال صوم حرام است. اكل از اناء الذهب و الفضه فى نفسه حرام است. آن روايتى كه وارد شده است در كفارة الجمع آن روايت ما نحن فيه را هم مى‏گيرد. آن روايت، روايت عبد السلام ابن صالح الهروى است. جلد، جلد شش است. جلد شش باب ده از ابواب ما ينسك عن السائل وقت الامساك، باب ده. جلد ششم باب ده، باب وجوب كفارة واحد بالافطار على المحلل و كفارة الجمع بالافطار على المحرم و القضا فيهما. محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن على ابن حسين ابن باب ويه، شيخ قدس الله نفسه الشيريف يعنى شيخ طوسى اين روايت را از صدوق عليه الرحمه نقل مى‏كند به اسنادش از محمد ابن على ابن حسسين ابن باب ويه عن عبد الواحد ابن محمد ابن... اينها خيلى توثيق ندارند. عن على محمد ابن قطيبه عن حمدان ابن سليمان عن عبد السلام ابن صالح الهروى، روايت من حيث السند فيه ما فيه است. قال قلت لرضا عليه السلام يابن رسول الله قد روى ان آبائك عليه السلام فى من جامع شهر رمضان او افطر فيه ثلاث كفارات. روايت شده است كه سه كفاره بايد بدهد. هم اتق رقبه هم صوم ستينه يوم هم اطعام ستين مسكين. و روى عنهم ايضا كفارة واحد كه يكى را موجود كند. فباى الحديثين اخذ، كدام يكى را اخذ كنيم. قال بهما جميعا، هر دو را اخذ كنيد. مطا جامع الرجل حرام، وقتى كه جماعش، جماع محرم بود او افطر حرام. به ارتكاب حرام افطار را كرد. اكل از اناء ذهب ارتكاب حرام است ديگر، به او افطار را كرد فى شهر الرمضان فعليه ثلاث كفارات اتق رقبه و صيام شهرين... و اطعام ستين مسكينا و قضاء ذالك اليوم و ان كان نكح حرام او افطر حلال فعليه، يعنى حلال قطع نظر از افطار بشود فعليه كفارة واحده و ان كان ناسيا فلا شى‏ء عليه آن اشكالى ندارد. اين روايت ما نحن فيه را هم مى‏گيرد.
در اين كفاره جمع يك روايت دومى هست كه او را هم صدوق عليه الرحمه نقل كرده است از محمد ابن جعفر رزاز الاسدى قدس الله سره. محمد ابن جعفر رزاز اسدى نه از اجلا است. محمد ابن على ابن حسين باسناده عن اب الحسين محمد ابن جعفر اسدى، انما الكلام در سند صدوق است به محمد ابن جعفر اسدى. سندش فيه ما فيه است و در مشيخه فقيه ذكر كرده است سندش را و سه نفرى هستند كه هر سه نفر محل كلام هستند. سه نفر هم معا نقل كرده‏اند. آنجا دارد كه محمد ابن جعفر اسدى فى ما ورد على محمد جعفر اسدى من الشيخ ابى جعفر محمد ابن عثمان عمرى كه همان از نواب خاص امام زمان است. آن مكاتبه‏اى كه از ايشان رسيده بود به محمد ابن جعفر اسدى آن مكاتبه هم عن المهدى سلام الله عليه بود فى من افطر يوما فى شهر الرمضان متعمدا بجماع محرم عليه او بطعام محرم عليه. در اين روايت طعام محرم عليه، در اكل از اناء الذهب طعام محرم عليه نيست مثل ميته. خصوصيت در طعام نيست، خصوصيت در خود اكل است. بطعام محرم عليه آن وقت انّ عليه ثلاث كفارات، ربما يقال كه اين اكل از اناء ذهب و فضه را نمى‏گيرد. اين بايد طعام محرم عليه بشود تا خصوصيت در مأكول و مشروب بشود. خوب مى‏گوييم عيبى ندارد اين روايت اينجور ولكن نفى كه نمى‏كند. آن روايت اولى اطلاق دارد با همديگر تنافى ندارند كه، هر دو مثبتين هستند. با هم مثبت و نافى كه نيستند تعارض كنند. آن مى‏گويد اكل محرم كفاره جمع دارد. اين هم مى‏گويد اكل ميته كفاره محرم دارد. چه اشكال دارد. هر دو تا ملتزم مى‏شويم. بدان جهت ما بين اينها تنافى نيست بدان جهت اگر اكل را محرم دانستيم بايد بگوييم كه كفاره جمع واجب است.
بعد سيد يزدى قدس الله نفسه الشريف در آخر عبارتش چيزى مى‏گويد كه آن حرفش قرينه است كه لعل مراد ايشان هم ما ذكرنا است. كه اكل محرم است لا بما هو ازدراد الطعام. ازدرارد طعام را حرام نمى‏داند. ايشان هم استعمال اكلى را حرام مى‏داند. چونكه در آخر عبارتش دارد نعم المأكول و المشروب لا يصير حرام. در اكل از اناء ذهب و فضه مأكول و مشروب حرام نمى‏شود. فلو كان نهار شهر الرمضان اگر در ناهار شهر رمضان شد لا يصدق انه افطر على حرام. على حرام افطار كرده است. يعنى اكل خودش حرام نيست معناى اين، اين است. ان صدق ان فعل الحرام ولو افطارش حرام است ولكن قطع نظر از افطار كار حرام نكرده است.
كلام اين است، اين را مى‏گويم كه اين قرينه است و اين هم حرف ما را مى‏گويد و كذالك الكلام فى الاكل و الشرب فى ظرف الغصبى. در اكل و شرب ظرف غصبى هم همين جور است. آنجا هم افطار على المحرم نيست. انسان مال مردم، ظرف مردم را غصب كرده است در آن پلو برده است الان گذاشته است جلوش مى‏خورد در ماه رمضان. سه كفاره بدهد يا يك كفاره؟ بلا اشكال بايد يك كفاره بدهد. چرا؟ چونكه اكل اين حرام نيست. چونكه اكل اين برنجى كه هست، برنجى را كه در دستش برداشته است اين برنج را به دهان گذاشتن و بلعيدن حرام نيست اين تصرف در مال غير كه نيست. تصرف پختن است در اين ديك يا در اين كاسه‏اى كه در مال غير است ريختن طعام است و از اين كاسه برداشتن است اختراف است كه تصرف مال غير است. ظاهر عبارت ايشان اين است كه آنجا چرا كفاره واجب نيست، چونكه آنجا نمى‏تواند سيد با آن فقاهتش ملتزم بشود كه ازدراد طعام حرام است در اكل از اناء غصبى كه طعام مال خودش است. آن ازدراد طعام آنجا حرام نيست. اين كه ما نحن فيه هم آنجا هم مى‏گويد كه مثل ما نحن فيه است ظاهرش اين است كه در ما نحن فيه هم اكل را بما هو استعمال حرام مى‏داند. بدان جهت در تمامى اين موارد اين استعمال، بما هو استعمال حرام است منتهى بعضى‏ها تخصيص مى‏دهند استعمال را به استعمالاتى كه به اكل و شرب است. مى‏گوييم نه استعمالاتى كه براى توض‏ء است، آب بياورد در كاسه ذهب و فضه كه وضو بگيرد. آن هم استعمال معمول اناء است. نهى النبى (ص) الآنية و الفضه او را هم مى‏گيرد فقط محرم عنوان واحد است و هو استعمال اناء ذهب و الفضه فى الاكل و الشرب او نحوهما من الاستعمالات متعارف و الله سبحان هو العالم.