جلسه 743

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:743 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين فرمايش صاحب العروه بود كه فرمود غسل جنابت و ساير الاغسال كه ارتماسياً اتيان مى‏شود، دو نحو مى‏تواند مكلّف قصد كند غسل را.
مى‏تواند در آن وقتى كه شروع مى‏كند به آب وارد شدن، قصد كند كه از حين ورود بالماء كه بعضى از اعضاء بدنش در آب قرار مى‏گيرد، قصد كند كه من غسل جنابه را از آن حين موجود مى‏كنم. از حين ورود فى الماء. به نحوى كه اين رجلين كه وارد آب شده است، غسلشان موجود شده است و اين ادامه بدهد اين قصد را تا اين كه تمام البدن زير آب برود كه قهراً غسل الجنابه ولو ارتماسى است، ولكن تدريجاً موجود شده است. عرض كرديم كه در اين صورت تا مادامى كه تمام بدن زير آب نرفته است، آن جزء اولى كه در آب رفته بود نمى‏تواند او را بيرون كند. چون كه ارتماسه، ارتماسه واحده بايد بشود. اگر پاهايش را وارد كرده بود تا كمرش يك معلّقى زد در آب و عكس شد پاهايش بيرون آمد ولكن از سر رفت تا كمرش در آب، آن دو تا ارتماس مى‏شود. ولو غسل تدريجاً موجود مى‏شود، ولكن تا مادامى كه تمام البدن زير آب قرار نگرفته است، نمى‏تواند بعض را خارج كند. حتّى در...فرو ببرد. آن وقتى كه تمام اعضا سر زير آب مى‏رود، تمام بدن زير آب است پاهايش را توى گل ببرد. نمى‏شود. بايد تا آن آنى كه آب مستوعب مى‏شود به جميع البدن من قرنه الى قدمه و زير آب مى‏ماند، تا آن وقت بايد اين اجزايى كه قبلاً غسلشان واقع شده است بايد در آب باشد. اين يك قسم است.
البتّه مى‏دانيد كه لازمه اين، اين است كه اگر در اثنا حدثى حاصل شد از اين مكلّف، حدث در اثنا الغسل است. كه حكمش خواهد آمد.
و نحو ثانى اين بود كه نه قصد ندارد كه از حين ورود فى الماء غسل جنابت را موجود مى‏كند. بلكه قصدش اين است آن وقتى كه زير آب رفت و تمام البدن مستولى شد بر آنها آب، در آن وقت غسل مى‏كند. غسل با آن استيعاب موجود مى‏شود. آن آنى كه تمام بدن زير آب رفت و ارتماس جميع بدن حادث شد، قصدش اين است كه آن وقت غسل جنابت يا غسل آخر را مى‏كند. ايشان فرمود: هر دو صحيح است. مانعى ندارد. و مى‏تواند مكلّف هيچ كدام از اينها را قصد نكند. فقط بگويد كه غسل جنابت مى‏كنم. اين غسل جنابت از كى است، از حين ورود فى الماء است، يا آن، آنِ ارتماس است، او را قصد نكند اين خصوصيتش را. در اين صورت مى‏فرمايد و ينصرف...تدريجى. منصرف مى‏شود به اين كه غسل از حين ورود فى الماء حاصل مى‏شود. چون كه قصد غسل جنابت دارد و وقتى كه به آب موجود شد، قهراً غسل آن پاها حاصل مى‏شود. ولكن بايد در آب باقى بماند. و آن اجزا در آب باقى بماند كما ذكرنا. اين حاصل فرمايش ايشان است. عرض كردم منشأ اين كه دو نحو شده است غسل ارتماسى، به حسب القصد دو نحو شده است، كانّ منشأش اطلاق روايات است. اين رواياتى كه امام (ع) در آنها فرموده است بر اين كه لو انّ رجلاً جنباً ارتمس فى الماء ارتماستاً واحد عجزئه اين ارتماسه واحده صدق مى‏كند. آن وقتى كه قصد كند غسل را از حين ورود فى الماء كه پشت سر هم تأخير نمى‏كند كه آن جا صبر كند يك قليانى بكشد. نه از حين ورود ماء كه مستمر است و تدريجى‏
است...زايدى ندارد. صدق مى‏كند كه از اول ورود تا آن آخر ارتماسه واحده است. لو ارتمس جنباً فى الماء ارتماستاً واحده، اجزئه. اين ارتماسه واحده كافى مى‏شود. اين ارتماسه واحده هم صدق مى‏كند قصد به نحو اول را، هم صدق مى‏كند قصد به نحو ثانى را. اين منظور نظر صاحب العروه است. بدان جهت هيچ كدام از خصوصيات را هم قصد نكرد. چون كه قصد غسل دارد وقتى كه آب رفت غسل موجود مى‏شود. ديگر آن وقتى كه تمام بدن روى آب رفت، اتمام غسل مى‏شود. اتمام غسل آن وقت حاصل مى‏شود. ولكن بدع به غسل از قبل شده است. اين حاصل فرمايش ايشان است. ولكن شما بايد بدانيد اين مطلب را در اين روايت مباركه بله روايات مباركه‏اى كه در آنها وارد شده بود مسأله ارتماس چهار روايت بود.
يكى صحيحه زراره بود. ديگرى صحيحه حلبى بود كه روايت 12 بود در اين باب 26. يكى هم روايت 13 بود كه معتبره سكونى بود. يكى هم روايت 15 بود كه عبارت از همان صحيحه صدوق بود كه مرسله تعبير كرده بودند. در اين صحيحه زراره اين جور است كه ارتمس فى الماء ارتماستاً واحده عجزئه.و در صحيحه حلبى كه روايت 12 است اذ ارتمس الجنب فى الماء ارتماستاً واحده عجزئه. و در معتبره سكونى اين است كه ان الجنب يرتمس فى الماء ارتماستاً واحده و يخرج. اين هم سه تا روايت عنوان ارتماس بود. ولكن در آن صحيحه حلبى عبيد الله ابن على حلبى كه صدوق نقل كرده است، دارد اذ اغتمص الجنب فى الماء اغتماصتاً واحده. ارتماس با اغتماص فرقى ندارد. فقط اغتماص آن جايى مى‏گويند كه اگر فرقى داشته باشد آن جايى است كه مكث زياد بكند در آب. اين جور اگر فرقى داشته باشد فرقش اين است. والاّ فرق ديگرى ندارد. اين را مى‏دانيد شما ارتماس تارتاً اضافه مى‏شود به بعض اعضا بدن انسان كه ارتمس يا رمس رجله، غمص رجله فى الماء اى ارتمس الرّجل كه ارتماس وصف رجل مى‏شود...مى‏شود و اخرى ارتماس مضاف الى مجموع البدن من قرنه الى قدمه مى‏شود. اذ ارتمس فى الماء ارتمس الجنب فى الماء يعنى تمام بدنش در آب فرو رفت. كه آب پوشاند تمام بدن را به واسطه اين فرو رفتن در آب. امام (ع) در آن روايت فرموده است غسلى كه به اغتماص البدن حاصل مى‏شود نه اغتماص العضو. يك عضو يا دو عضو. اذ اغتمص فى الماء وقتى كه اغتماص در ماء حاصل شد، آن اغتماص مجزى است. بدان جهت اصلاً وقتى كه آب فرو رفتن قصد غسل كردن هم نداشت. يادش هم نبود كه جنب است. رفت كه بدنش را يك خورده مالش بدهد ديگر خوب است. آب ملايم بود. آن جا يادش افتاد تا شانه‏ها هم توى آب است، يادش افتاد كه من جنب هستم. به قصد غسل جنابت سرش را توى آب برد. اذ اغتمص فى الماء اغتماصتاً واحده عجزئه. اغتماص بدن آن وقت صدق مى‏كند. بدان جهت اغتماص البدن يعنى اغتماص جميع البدن. مراد او است ظاهر اين روايات. و بدان جهت آن اغتماصى كه مستند الى جميع البدن است،..من قرنه الى قدمه او را فرمود كه مجزى است. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست، آن اغتماصى كه هست هر وقت حاصل شد عند حصوله، عند حدوثه بايد اين شخص قصد غسل جنابت بكند. چون كه غسل جنابتش او است. هر وقتى كه اين اغتماص حاصل شد، آن وقت بايد غسل بكند. و امّا وقتى كه پاهايش را توى آب مى‏برد تا برود در آب قرار بگيرد قصد كند كه پاهايم غسل جنابتش حاصل شد، اين قصد را نمى‏تواند بكند. كى بدنش در آب است؟ امام فرمود: اگر بدنت در آب شد، آن غسل است. آن اغتماصاً غسل است. بدان جهت آنهايى كه قباً حاصل مى‏شود، آنها مقدمه اغتماص است. مقدمه ارتماس است. رمس ارتماس، ارتماس جميع البدن بايد باشد. كه مضاف بشود آن ارتماسى كه مضاف الى جميع البدن است كه جميع البدن زير آب رفت، او غسل مى‏شود. على هذا بدان جهت به نظر قاصر ما اين است كه قصد كرده‏ام كه از حين ورود رجلهايم قصد جنابتش حاصل مى‏شود، اين قصد مشروعيّتى ندارد. قصد بايد آن وقت بشود كه آن وقتى كه توى آب فرو مى‏روم كه تمام بدن زير آب قرار مى‏گيرد، آن وقت غسل بكند. قصد بكند بر اين كه غسل جنابت مى‏كنم. وقتى كه معلوم شد ظاهر روايات اين است يك نكته‏اى را هم بايد خدمت شما عرض كرده باشم.
آن نكته اين است، آن وقتى كه تمام بدن زير آب قرار مى‏گيرد، كه آنِ حدوث ارتماس است كه صدق مى‏كند آن ارتمس فى الماء. بعضى‏ها اين جور گفته‏اند كه آن آنِ حدوث بايد آب به تمام بدن رسيده باشد. يعنى به بشره برسد. آن آنى كه سر را فرو مى‏برد و آب به بشره سر مى‏رسد، بايد به تمام بشره بدن من قرنه الى قدمه آب برسد. در همان آن حدوث ارتماس. اين همان مطلبى است كه بعضى‏ها گمانم اين است كه محقق ثانى است از بعضى طلبه‏ها نقل كرده است كه اين قول اعتبار عند بعض الطّلبه است. اين محتمل الاعتبار نيست. اين هم همين جور كه مى‏فرمايد همين جور است. اين اعتبارى ندارد. چرا؟ چون كه اين را مى‏دانيد نوعاً مردمى كه زير آب مى‏رود، نوعاً متعارف است كه بدنشان حايل مى‏شود....عرق كرده است. چسبيده است. يا چيز ديگرى در بدن است كه بايد بمالد او را...كند تا آب برسد به زيرش. اين يك امر متعارفى است. بگوييم...حدوث ارتماس بايد آب به تمام بدن برسد. به نحوى كه بدن هيچ جايش حايل نداشته باشد. اين را كما ذكرنا سابقاً اعتبار ندارد. اين اگر بود شارع...العامّه است و خودش هم يك امرى است كه خيلى مشكل است حصولش. نوعاً آنهايى كه در بيابان كار مى‏كنند، يك هفته كار كرده است و كيف كرده است و آمده غسلش را مى‏كند. اين بدن چسبيده موها و اينها. اين به مجرّد ارتماسه بايد آب رسيده باشد. اين معتبر نيست. امر ثانى اين است كه آن آنى كه ارتماس حاصل مى‏شود، و قصد غسل مى‏كند يعنى تمام بدن توى آب است. آن آب كه تمام بدن در آن، آن توى آب قرار مى‏گيرد، در آن...كه تمام بدن را آب گرفته است، در آن...ماء بايد آب به تمام بدنش برسد. وقتى كه...حاصل شد، ولو موقع...شدن به پايش مو چسبيده است، زيرش آب نرفته است. مو هم مثل شيره ريخته بود روى او و چسبيده است. بايد او را...كند. عيبى ندارد. در آن...به قصد غسل جنابت...حاصل مى‏شود، در آن...قبل از اين كه اجزايش را از آب بيرون كند، آب برسد بر آن اعضا بدنش نه عيبى ندارد. غسل محقق مى‏شود. ما آنى را كه محقق ثانى از بعضى طلبه نقل مى‏كنند، او را معتبر نمى‏كنيم. چون كه آن يك امرى است كه تنبيه مى‏خواهد او. امام (ع) در اين روايات تنبيه كند به اين نكته.
آنى را كه معتبر مى‏دانيم اين است كه آن حدوث...كه غسل جنابت مى‏كند، در همان...بايد آب به بدنش برسد ولو به تدريج، ولو به رفع حايل. فرض كنيد كه پاهايش توى گل نيست. در آورده است.
سؤال؟ اتّصال مطابق با وحدت است. صد تا هم روايت بخوانم اتّصال مطابق با وحدت است. تا مادامى كه آب بدن را فرا گرفته است، تا مادامى كه از ماء نكشيده‏ام بعضى اعضا را بيرون، همان...است. در همان...ولو بقائش بوده باشد، در آن...آب بايد به تمام بشره برسد ولو تدريجى باشد. وقتى كه انسان در آن حدوث...پاهايش را توى گل نگذاشت. بيرون گذاشته بود. آب به پاهايش رسيد. ولكن وقتى كه شعر را ملتفت شد كه در اين رانش شعر متّصلى هست، خودش هم شيره ريخته و چسبيده است، وقتى كه خواست اينها را ازاله بكند پاهايش را روى زمين گذاشت. و پاها را كه روى زمين گذاشت ديگر آن پا وقتى كه فشار به زمين مى‏آورد، آن فشار نمى‏گذارد كه آب به زير پا برسد، به تمامى زير پا. يعنى زمين حايل مى‏شود...رجل بر زمين. اين عيبى ندارد. آنى كه لازم است اين است كه در اين...آب به جميع اعضا برسد قبل از اين كه...نقض بشود. يعنى بعضى اعضا را از آب بيرون بكشد ولو به گل بردن. بيرون كشيدن به گل بردن است. قبل از اين كه بعضى اعضا بدن را از آب بيرون ببرد بايد اين وصول الماء الى جميع البشره حاصل بشود. مقتضاى ظاهر روايات اين است و خودش هم يك امر عادى است. ارتكاضاً هم همين جور است. وقتى كه توى آب فرو رفتى غسل جنابت بكن قصد غسل جنابت بكن، آب فرو رفتى يعنى تمام بدن به آب فرو رفت. روايت هم همين را مى‏گويد. كما اين كه در رساله مى‏نويسند انسان وقتى كه فرو در آب رفت با او مى‏تواند غسل جنابت بكند، اهل عرف مى‏فهمند از آن رساله كه تمام بدن وقتى كه توى آب رفت، خوب روايت هم همين را مى‏گويد. بدان جهت در ما نحن فيه فتوا دادن بر اين كه غسل جنابت حاصل مى‏شود از حين ورود فى الماء و بدان جهت مكلّف مى‏تواند قصد غسل جنابت را بكند كه از اين وقت غسل جنابت پيدا مى‏كنم، نه اين نمى‏شود. و امّا وقتى كه...حاصل شد...قصد كند حصول غسل الجنابه را ولكن وقتى كه در...مانع را از ساقش برمى‏دارد به رجل مانع حادث بشود بعد از شستنش. آن عيب ندارد. چون كه از آب بيرون نكشيده است. آنى كه نمى‏تواند او را از آب بيرون بكشد بعضى عضو را نمى‏تواند. در آن...بايد آب را به جميع بشره برساند. به بعضى بشره رساند. او را زمين گذاشت. زمين حايل شد. به آن بعضى ديگر مى‏رساند در همان زير آب...اين عيبى ندارد. مانعى ندارد. و اين مختص به حرف ما نيست. بهتر از ماها جماعتى ملتزم شده‏اند كه همين مقدار كافى است و نعم ملتزموا. بدان جهت بيشتر از اين از روايت استفاده نمى‏شود. بدان جهت معلوم شد بنا بر اين ارتماس هم حدث در اثنا الغسل متصوّر مى‏شود. براى اين كه آن وقتى كه شروع كرد اين شعر را موضع را...كند زير آب، بدن همه‏اش زير آب است. آب مستولى است به جميع البدن. ولكن يك موضعى حايل دارد موقعى كه مى‏خواهد اين حايل را زير آب رفع بكند، يك آبى هم از آن حادث شد. اين حدث در اثنا غسل است. هنوز زايل نكرده است. اين حدث در اثنا الغسل است. بدان جهت در ما نحن فيه حدث در اثنا الغسل فقط متصوّر به آن فرض اولى نيست. هذا تمام الكلام در مقام در اين مسأله به حسب آن نظر قاصرنا كه اين جور بايد قصد بكند. حين ارتماس فى الماء بايد قصد كند. ولو غسل در آن ارتماسه‏اى كه بالغسل موجود مى‏شود به غمص جميع البدن غسل تدريجى بوده باشد...فى بعض المواضع. لوجود الحايل فى بعض المواضع آن...است. ضررى ندارد.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف در عروه مى‏فرمايد بر اين كه انسان وقتى كه موقع غسل كردن بعضى اعضا بدنش نجس بوده باشد آن وقتى كه آن موضع از بدن را مى‏خواهد به جهت غسل جنابت بشورد، بايد قبل از شستن او را تطهير كند از خبث. مثلاً قبل از اين كه پاى چپ را يا پاى راست را كه نجس است و مى‏خواهد بشورد، بايد اول او را از خبث تطهير كند، بعد از تطهير از خبث از جنابت بشورد او را به نحوى كه اگر بخواهد با يك شستن هم غسل جنابت را موجود كند، مسأله، مسأله مهمى است. به نحوى كه با يك غسل بخواهد هم غسل جنابت را موجود كند، هم رفع خبث را موجود بكند، اين جايز نيست. بايد دو تا غسل داشته باشد. ظاهر عبارت عروه همين جور است اطلاقش. فرق نمى‏كند كه آن يك غسل كفايت نمى‏كند من غير فرقٍ بر اين كه با آب قليل غسل كند يا با آب معتصم غسل كند. فرقى نمى‏كند. قبل از غَسل غُسل جنابتى بايد آن موضع طاهر از خبث بوده باشد. بعد مى‏فرمايد، تصريح هم مى‏كند كه يك غسل كافى نيست. بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف تصريح مى‏فرمايد. امّا اشتراط طهارت جميع البدن قبل البدع فى الغسل يعنى قبل از شروع در غسل الجنابه او اعتبارى ندارد. ممكن است آن وقتى كه سرش را مى‏شورد، پاى راستش يا چپش نجس بشود. ولكن آن وقتى كه پاى چپ يا راست را كه مى‏شورد للجنابه بايد قبلاً تطهير شده باشد آن موضع و امّا جميع بدن قبل البدع بالغسل پاك بوده باشد، اين شرطيّتى ندارد. پس كلام در دو جهت واقع مى‏شود. يكى اين است كه آيا در شروع در غسل جنابت شرط است كه تمام البدن من القرن الى القدم پاك بشود، بعد شروع به غسل جنابت بكند يا اين شرطيت ندارد. ثمّ على تقديرٍ كه شرطيت نداشت كما اين كه صاحب عروه مى‏گويد شرط است هر موضعى از بدن را كه مى‏شورد، قبل از شستن آن موضع بايد رفع خبث كند. كه نجس باشد، بايد يك غسل خبثى داشته باشد، بعد از او غسل حدثى را موجود كند. والاّ يك غسل را با او رفع حدث و خبث بكند، ولو آب معتصم هم بوده باشد اين مكفى نيست. اين دو مقام مى‏شود. امّا مقام اول و جهت اولى استدلال كرده است جماعتى ملتزم شده است كه تمام بدن قبل البدع بالغسل بايد پاك بوده باشد. جماعتى ملتزم شده‏اند از قدما حلبى و هكذا ابن زهره و ابن همزه و صلّار و از متأخّرين علاّمه در قواعد و جماعتى ملتزم شده‏اند كه بايد تمام بدن پاك بوده باشد. چرا؟ گفته‏اند بر اين كه رواياتى كه بر كيفيّت...وارد شده است در آنها امر شده است به تطهير البدن از منى و از نجاست قبل از شروع در غسل كه بايد بدنى كه هست، بدن پاك بوده باشد.
يكى از اين روايات صحيحه بزنتى است. حديث 16 است در باب 26. عبد الله ابن جعفر الهميرى قدس الله سرّه فى قرب الاسناد عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن احمد ابن محمد ابن ابى نصر بزنتى رضوان الله عليه عن الرّضا (ع) انّه قال فى غسل الجنابه تغسل يدك اليمنى من المرفغ الى اصابيك. از آن يد اول وقتى كه مى‏خواهى غسل جنابت بكنى، آن يد يمنايت را از مرفغ تا سر انگشتان بشور. ثمّ تدخلها فى الاناء بعد از اين يدت را داخل اناء بكن، ثم اغسل ما اصاب منك يا اصاب منيّك هر دو باشد عيبى ندارد. ثمّ اغسل ما اصاب منيك آنى كه منى به تو اصابت كرده است بشور يا آن نجسى كه به تو اصابت كرده است بشور. ثمّ...على رأسك و ساير جسدك. بعد شروع به غسل بكن. سرت را و ساير بدنت را بشور. اين روايت مباركه، صحيحه مباركه دلالت مى‏كند قبل الغسل دو تا عمل بايد انجام بگيرد. يكى غسل كف يمنى من المرفغ الى الاصابه و دومى عبارت از همان شستن و تطهير بدن است از...و منى كه نوعاً براى شخص جنب نجاست بدنش منى مى‏شود ديگر عادتاً. امّا الاول كه غسل يد يمنى است، او مستحب است. و لازم است شستن يد يمنى در صورتى كه نجس بوده باشد. نجس بوده باشد شستنش لازم مى‏شود. و نجس نباشد مستحب است. چرا؟ چون كه به جهت ساير روايات كه در آن ساير روايات امام (ع) فرموده است اگر در دستت چيز نجسى نيست شستن نمى‏خواهد. ببر توى آب. توى همان كاسه. مثل چه؟ مثل صحيحه زراره كه روايت دومى است در اين باب. و عن على ابن ابراهيم. كلينى نقل مى‏كند عن ابيه عن حمّاد ابن عيسى عن حريض عن زراره قال قلت كيف يغتسل الجنب قال ان لم يكن اصاب كفّه شى‏ءٌ غمصه فى الماء. غمص فى الماء مى‏كند. مى‏برد توى آب. آن اولى وجوبش رفت. شد در جايى كه نجس هست، شستنش لازم است. چون كه نمى‏شود توى آب ببرد. اگر پاك است نه شستنش جايز است. آن جور شستن لزوم ندارد. چون كه فرمود ان لم يكن كفّه اصاب شى‏ءٌ غمصه فى الماء ثمّ بدع فرجه...بعد شروع مى‏كند فرجش را پاك مى‏كند. فرج آلوده مى‏شود.
و هكذا در روايات ديگر كه امام (ع) فرموده است و تغسل فرجك و هكذا در روايات ديگر هم دارد بر اين كه...از خودش مى‏شورد در بعضى روايات كه بعضى روايات صحيحه حكم ابن حكيم است. روايت 7 است. و باسناد الشّيخ عن الحسين ابن سعيد عن فضالة ابن ايّوب عن حمّاد ابن عثمان عن حكم ابن حكيم كه از اجلاّ است. قال سألت ابا عبد الله (ع) ان غسل الجنابه قال...على...اليمنى من الماء فغسلها. حكم اين كف معلوم شد. ثمّ اغسل ما اصاب من جسدك من...جسدت آن نجسى كه هست او را بشور. ثمّ...على رأسك و جسدك. فرجت را هم بشور. بعد شروع به غسل بكن. گفته‏اند بر اين كه اين روايات مباركات در اينها دلالت است، امر است به تطهير البدن من الخبث قبل البدع فى الغسل و ظاهر امر به فعلى عند الاتيان بالواجب شرطيّت است. مثل قوله سبحانه اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم اين جا هم اذا قمتم الى الغسل فاطهروا فاغسلوا الخبث من جسدكم. اين معنايش اين است كه شرطيت است. شرطيت دارد. حكم تكليفى نيست. عند الاتيان بالواجب اگر شارع امر كند به اتيان شيئى عند الاتيان بالواجب ظاهرش شرطيت است كه شرط او است. كما اين كه شارع وقتى كه نهى كند از اتيان عند العمل از فعلى، ظاهرش مانعيت است. امام (ع) كه در روايات...فرموده است...ذبيحتك حيوانى را كه...اوداج كردى نخاعش را قطع نكن. حتّى اين كه به آن ذبح كردن قطع نخاع نكن. گردن را نبر. ظاهرش اين است بر اين كه وقتى كه انسان ذبيحه را ذكر مى‏كند در همان وقت گردن را ببرد. چنان زد كه گوسفند كلّه‏اش...شد او حلال نيست. او ذبح نمى‏شود. مانعيّت از ذبح دارد...ظاهر همين است. ولو خلاف با مشهور بشود باكى نيست. چون كه مقتضا القاعده است...از فعلى عند الاتيان بالعمل ظهورش در مانعيّت است مگر قرينه بر خلاف قائم بشود كما اين كه امر به فعلى عند الاتيان بالواجب و المركّب ظهورش در شرطيّت و اعتبار است و بايد رعايت بشود. اين وجه الاستدلال. بدان جهت قرينه‏اى هم در ما نحن فيه كانّ نداريم. ولكن اين فرمايش به نظر قاصر فرمايش درستى نيست. كما اين كه قبل از ماها ديگران فرموده‏اند و نعم ما فرموده‏اند كه اين تمام نيست. چرا؟ منتهى تقريب‏ها فرق مى‏كند. عرض مى‏كنم بر اين كه ما ولو قبول داريم كه ظاهر امر به فعلى عند الاتيان بالمركّب يا ظاهر نهى از فعلى عند الاتيان بالمركّب ظهورش شرطيّت و مانعيّت است اين را قبول داريم. ولكن در آن جايى قبول داريم كه در آن جا قرينه خاصّه‏اى نبوده باشد كه اين نهى به جهت امر آخر است يا اين امر به جهت امر آخر است والاّ اگر در موردى قرينه داشته باشيم كه امر كه مى‏كند به اتيان اين فعل، اين به جهت اين است كه شخصى كه غسل مى‏كند مبتلا به محصور نشود. اين امر كردن به جهت او است. ارشاد بر اين است كه اگر اين كار را نكنى مبتلا به محصور مى‏شوى. آن جا ظهور در شرطيّت ندارد. آن محصور اگر محصورى بوده باشد كه مورد...تنبيه بكند كه اين كار را بكن تا مبتلا به آن محصور نشوى. خوب اين را مى‏دانيد. انسان وقتى كه در اين روايات مورد، مورد اغتسال با ماء القليل است. صبّ على رأسه الماء. معنايش ماء قليل است.
بدان جهت در رواياتى كه وارد شده است از امام (ع) سؤال شده است يابن رسول الله اصابنى بولٌ امام فرموده است صبّ عليه الماء مرّتين دو دفعه آب بريز، گفته‏اند صبّ يعنى آب قليل. چون كه آب قليل را مى‏ريزند ديگر. بدان جهت اگر كر بوده باشد به بدن دو دفعه شستن لازم نيست در جسد. اين در ثوب است فقط. بدن ولو متنجّس به بول بوده باشد يك مرتبه با ماء معتصم شستى كافى است. اين كه امام (ع) فرموده است صبّ عليه الماء مرّتين صب به جهت ماء قليل است. پس غسلى كه در اين روايات فرض شده است، غسل به ماء قليل است. شما اين را مى‏دانيد، كسى كه به ماء قليل غسل مى‏كند كه اناء است در روايات هم ذكر شده است كه دست را تطهير كن توى اناء ببر، اگر پاك باشد عيبى ندارد ببر، شما اين را مى‏دانيد. اگر بدن نجس بوده باشد، و مكلّف آن بدن را قبل از اغتسال به ماء قليل پاك نكند همه‏اش را، وقتى كه آب به سرش مى‏ريزد، آب كه حدّ و حدودى ندارد. مى‏رود به آن جلويش اصابت مى‏كند. اين جور است عادتاً. و از آن جا مى‏پرد ربّما مى‏افتد توى آن كاسه‏اى كه از او غسل مى‏كند. اين جور است ديگر. آن آب مى‏شود نجس. امام (ع) به جهت اين كه اين مبتلا به محصور نشود، فرمود بر اين كه قبل از اين كه غسل را شروع بكنى بدنت اگر...و نجاستى دارد، او را ازاله كن. اين به جهت اين است كه مورد روايات اغتسال به ماء قليل است و اين قرينه است بر اين كه امام (ع) به اين جهت امر مى‏فرمايد. شاهدى كه گويا بوده باشد به اين جهت امام (ع) امر مى‏فرمايد، شاهدش را ذكر كند. شاهدش اين است كه امام(ع) در خود اين روايات حكم فرموده است انسان غسل بكند بشورد بدنش را بعضى بدنش نجس باشد عيبى ندارد. در همين روايت حكم كرده است. امام (ع) در اين روايات حكم فرموده‏اند بر اين كه اين عيبى ندارد. آن روايات، روايتى است كه امام(ع) حكم مى‏كند بر اين كه اگر غسل مى‏كنى در موضعى كه آن موضع نجس است، در آن جايى ايستاده‏اى كه آن جا متنجّس است، در آن جا وقتى كه از غسل بدن فارغ شدى، بايد پاهايت را بشورى. و امّا در وقتى كه موضع طاهر بوده باشد شستن پاها لازم نيست. اين دليل بر اين است چون كه اگر پاها موضع طاهر بوده باشد اين كه آب مى‏ريزد به سر، به بدن، قهراً به پاها هم مى‏رسد آب. آن آبى كه مى‏ريزد به پاها هم مى‏رسد. همين جور است عادتاً ديگر. بدان جهت ديگر پاها هم شسته شده است به غسل جنابت. و امّا اگر موضع نجس بوده باشد آب كه مى‏رسد پا را گذاشته است روى موضع نجس. موضع نجس چون كه نجس است، رجل‏ها غسل جنابتشان موجود نمى‏شود. شسته نمى‏شود. چون كه آبش نجس است. آن آبى كه پا را روى آن گذاشته است يا زمين تَرى كه به آن جا گذاشته است نجس است آن جا. بدان جهت در ما نحن فيه امام حكم فرموده است كه رجل‏ها را بشورد. علاوه بر اين كه در اين روايت همين جور است، اين روايت در همين باب است. دليل بر اين كه اگر اين شاهد را هم قبول نكنيم موثّقه سماعه، در موثّقه سماعه امام (ع) اين جور فرمود كه روايت 8 است. فرمود بر اين كه اذا اصاب الرّجل جنابتاً فاراد الغسل...على كفّيه و اليغسلهما دون المرفغ ثمّ يدخل يده فى الانائه ثمّ يغسل فرجه ثمّ ليصبّ على رأسى ثلاث مرّات تا اين كه مى‏فرمايد فمن...من مائه فى انائه بعد ما صنع...فلا بعث. اين كه گفتند فرجش را اناء را بشورد، بعد از اين اگر آب پريد توى اناء فرقى ندارد. اين معلوم مى‏شود كه از اين موثّقه مباركه و هكذا از آن روايت قدمين بر اين كه اين امر كردن به جهت اين است كه به محصور تنجّس ماء مبتلا نشود و بدان جهت در مقام الاول حكم صاف است و امّا المقام الثّانى كه آيا اين هست يا نيست انشاء الله بعد.