جلسه 456

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 456 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تهيه شده در سال 1368
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم در مقام لا بعث متعرض بشويم به دو تا امر. لمجرد المناسبه.
امر اوّل اين است ربّما يقال لازمه وجوب السّتر وقتى كه واجب شد بر مكلف ستر كند عضوش را از غير، لازمه او حرمت نظر الغير است الى ذالك العضو. كما اينكه اگر بر مكلف واجب نشود ستر عضوش را، لازمه او جواز نظر الغير است الى ذالك العضو. در صحيحه ابى بصير كه در تفصير آيه مباركه وارد شده بود امام (ع) فرمود كلّ ذكر فرجى كه در قرآن هست مراد از او حفظ فرج از زنا است. الاّ فى هذا المورد كه در اين جا مراد حفظ الفرج من عن ينظر عليه است كه بايد انسان كلّ المؤمنين يقضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم، مراد حفظ فرج است من ان ينظر عليه. پشت سر اين كلام فرمود فانّه لا يجوز ان ينظر المؤمن الى عورت اخيه المؤمن. و لا يجوز ان تنظر المرئه الى عورت اختها. تفريع فرمود بر وجوب السّتر و متفّرع ساخت حرمت نظر الغير را. كما اينكه در آن معتبره حنّان ابن سدير عن ابيه عكس اين مطلب بود. امام(ع) فرمود به آنها چرا عضار نداريد و داخل حمام مى‏شويد؟ قال رسول الله فانّ عورت المؤمن الى المؤمن حرام. ظاهر اين كلام اين است كه نگاه كردن مؤمن به عورت مؤمن ديگر حرام است. مقتضاى اين را وجوب السّتر بيان كرد امام(ع) و على الجمله بما اينكه ذكرنا بدن المرئة عورتٌ بالنّسبت الى الرّجال الاجانب، و زن بايد بدنش را بپوشاند كه آيه هم دلالت مى‏كند و اليضربن بخمرهنّ على جيودهن كه تمام سر و گردن ستر بشود، مقتضاى اين عبارت از اين است كه غير نمى‏توانند يعنى رجال نمى‏توانند نگاه كنند به بدن مرئه. كما اين كه نگاه كردنش به عورت لكلّ مكلفين جايز نيست، بر رجال هم جايز نيست كه نگاه بكنند بر جسد مرئه. از اين جسد مرئه وجه و كفّين استثنا شده است در روايات معتبره. كه زن مى‏تواند وجه و كفّينش را نپوشاند. و وجه و كفّينش باز بشود حتّى عن الرّجال. كه صحبت هم پوشاندين عن الرّجال است ديگر. چون كه مماسلش سايربدنش را لازم نيست كه بپوشاند. وجه وكفّين از مرئه لازم السّتر نيست بر مرئه. جماعتى از اين استثنا استفاده كرده‏اند كه غير كه رجال اجانب است، به وجه و كفّينش مى‏تواند نگاه كند. چون كه حرمت النّظر از آثار وجوب السّتر است. وقتى كه ستر بر مكلف واجب نشد، پس غير مى‏تواند به او نگاه بكند. ولكن در اين استفاده اشكال كرده‏اند. اين كه وجه الكفين استثنا شده است از وجوب السّتر، اين از مسلّمات است كه رواياتش را هم فى الجمله مى‏خوانيم. از اين استفاده شده است كه رجال اجانب مى‏توانند به آن وجه و يدين مرئه نگاه كنند. ولكن اشكال شده است در اين استدلال كه عدم وجوب الستر ملازمه با جواز النظر ندارد. اين ملازمه‏اى هم كه ما استفاده كرديم كه وجوب الستر لازمه‏اش حرم النّظر است و حرمت النظر مقتضايش وجوب الستر است، علاوه بر اينكه در خصوص عورت است دلالتى به اين معنا ندارد كه آن جايى كه ستر واجب نشد، نظر هم جايز بشود. به اين معنا دلالتى ندارد.
و شاهد الذالك اين است كه براى رجال واجب نيست كه بدنشان را مسدود كنند عن النّساء. آنى كه واجب است بر رجال ستر عورت است هم از رجال و هم از نساء. كما ذكرنا رواياتش را. و امّا ساير البدن سترش بر رجال لازم نيست. چه مرئه بود من نسب الى مرئة الاجنبيه باشد، يا نسبت به مماسل باشد، يا محرم بشود. سترش واجب نيست. مع‏
ذالك بر زن حرام است نگاه كردن به جسد الرّجل. وقتى كه بر نساء حرام شد نگاه كردن بر جسد مرد، پس اين ملازمه ندارد عدم وجوب السّتر با جواز النّظر. عرض مى‏كنم بر اين كه مثل اينكه در ما نحن فيه يك خلطى شده است. تارتاً نظرى كه مى‏كند انسان به شى‏ء به عضو شخصى، نظر، نظر استمتاعى است. استمتاعى جنسى است. اين نظر حرام است و استثنايى هم ندارد. قل للمؤمنين يقضوا من ابصارهم پوشاندن چشم است. از چه چيز بپوشانند، قيدى ذكر نشده است كه از چه چيز بپوشانند. ولكن قدر متيقن به مناسبت موضوع حكم اين پوشاندن است. و ترك النظر است ترك النظر استمتاعى را. نظر استمتاعى از جنس كه آن استمتاع شهوى است، اين نظر را ترك كنند. اين استثنائى ندارد. بدان جهت اگر زن ولو زنى بوده باشد، كافره بوده باشد، مستورهنّ بوده باشد، بالالتذاذ نمى‏شود به او نگاه كرد. حتّى محارم انسان كه لازم نيست بر شخص كه بدنش را ستر كنند انسان به محارمش به نظر التذاذى جنسى و شهوى نگاه بكند حرام است. اخصاً بقوله سبحانه قل للمؤمنين يقضوا من ابصارهم و رواياتى كه ذكر خواهم كرد كه اگر نظر، نظر التذاذى يا غيره شد، آن نظر حرام است. استثنايى ندارد. و آنى كه مسلّم است در رجال نسبت الى النساء اين است كه نساء به جسد مرد به نظر استمتاعى حرام است نگاه بكند. ولو عورت نباشد ساير الجسد. و امّا در جايى كه نظر، نظر استمتاعى نشد، نظر التذاذى نشد، آن حرام است اوّل كلام است كه گفت حرام است؟ غرض اين است كه در ما نحن فيه ما از روايات استفاده مى‏كنيم در جايى كه ستر بر زن واجب نبوده باشد كه نسبت به وجه و كفّين يا ستر واجب بوده باشد و لكنّ المرئه لا يستر آن عضوش را. ولو لا يستر عضوش را به جهت عصيان بوده باشد. مخالفت شرع واجب است ستر كند. ولكن ستر نمى‏كند. اين عضو در غير عورت است. اگر عضوش را عصيان بكند و ستر نكند نظر به آن عضو بر ديگران اشكالى ندارد در صورتى كه التذاذى نباشد و شهوتى نبوده باشد آن عيبى ندارد. امّا اينكه در مرئه وجه وكفّين استثنا شده است، و وجه وكفّين سترش بر مرئه واجب نيست، بر اين معنا دلالت مى‏كند رواياتى كه از آن روايات اين روايت را خدمت شما عرض مى‏كنم.
يكى از اين روايات صحيحه فضيل است. در باب 109 از ابواب مقدمات النّكاح، جلد 17 است. محمد ابن يعقوب عن عدّة من اصحابنا عن احمد ابن محمد عن ابن محبوب عن جميل ابن درّاج عن الفضيل قال، سألت ابا عبد الله (ع). روايت من حيث السّند صحيحه است. فضيل ابن يسار است. قال سألت ابا عبد الله (ع) عن الزراعين من المرئه هما من الزّينة التّى قال الله و لا يبدين زينت هنّ الاّ لبعولةٍ زن بايد زراع را ستر كند الاّ از شوهرش و آن محارمش؟ قال نعم. امام (ع) فرمود كه بايد ستر كند. اظهار نكند. نعم و ما دون الخمار من الزّينه آن كه خارج از، آنى كه ما دون الخمار است او زينت است. آن كه زير خمار است. آن زينت است كه بايد لا يبدين بوده باشد. و ما دون السّوارين. آن بازوبندى كه دارد ما دون او همان زينت است بايد ستر كند. ظاهرش اين است كه و امّ الكفّين و آن كه خمار او را نمى‏پوشاند نه، او زينتى كه خدا حرام كرده است اظهار او را، او داخل او نيست.
يكى از اين روايتى كه باز در ما نحن فيه ذكر مى‏كنم، موثقه مسعدة ابن زياد است. روايت 5 است در اين باب. عبد الله ابن جعفر فى قرب الاسناد عن هارون ابن مسلم هميرى قدس الله نفسه الشّريف در قرب الاسناد از هارون ابن مسلم نقل مى‏كند. عن مسعدة ابن زياد. قال، سمعت جعفرً و سئل عن ما تظهر المرئه من زينتها. شنيدم امام جعفر صادق سلام الله عليه را سؤال شده بود از چيزى كه مرئه او را اظهار مى‏كند يعنى جايز است اظهار كند من زينتها. قال، الوجه و الكفين. امام فرمود وجه و كفّين است. وجه و كفّين اظهارش براى مرئه جايز است. سترش واجب نيست. به مقتضاى اين روايات. يعنى به حسب حكم اولى ستر بر مرئه واجب نيست در وجه و كفّين. يك جا يك تكليف ديگرى داشته باشد كه يك كسى يك نظرى دارد و اينها، آن يك عنوان ثانوى است. مواظب اين است آن يك مطلب ديگرى است. فى نفسه ستر بر اين زن واجب نيست. ساير جسد را بايد بپوشاند.آن وقت عرض مى‏شود بر اين كه وقتى كه جايز شد
اظهارش و ابداعش جايز شد، ديگران هم نگاه كردند، نگاه كردن غير التذاذى او جايز مى‏شود. و آنى كه آيه تحريم كرده است قل للمؤمنين يقضوا من ابصارهم قد ذكرنا كه او همان نظر استمتاعى است. اين جا است كه اشكال شده بود بر اينكه اين جواز الابداع ملازمه با جواز النّظر ندارد. اين معنا را مى‏گوييم كه نه، اين ملازمه دارد. به ملاحظه اين كه رواياتى كه در آنها روايت معتبره است وارد شده است وقتى كه زن ستر نكرد عورت را نمى‏گويم. وقتى كه زن ستر نكرد، نگاه كردن ديگرى عيبى ندارد. وقتى كه آن همين جور شد در جايى كه ستر اصلاً واجب نبوده باشد، او ديگر به طريق اولى همين جور مى‏شود.
باب 113 از ابواب مقدمات النّكاح و آدابه هست. روايت اولى است. صحيحه عبّاد ابن سهيل است كه همان كه صاحب جواهر از اين تعبير به خبر مى‏كند، اين روايت صحيح است. محمد ابن يعقوب عن عدة من اصحبانا عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن ابن محبوب عن حسن ابن محبوب عن عبّاد ابن سهيل. قال، سمعت ابا عبد الله (ع) يقول لا بعث بالنّظر الى رئوس اهل تهامه پسرهاى اهل تهامه كه نمى‏پوشانند و الاعراب پسرهاى آنها كه شعر هم هست. شعر عورت است در مرئه. و اهل السّواد، اهل دهات، و اهل للوج، لانّهم ازالهوا لا...براى اين كه وقتى كه آنها را نهى كردند كه بابا حجاب واجب است بپوشانيد، نمى‏پوشانند. ديگر عادت اهل القرا هم اين است. اين نظر كردن عيبى ندارد. و قال المجنون و المغلوبه تَرى عقلها زن ديوانه باشد، بى عقل باشد، مى‏دانيد ديگر اين ور و آن ورش باز مى‏شود. لا بعث بالنّظر الى شعرها و جسدها ما لم يتعمّد ذالك. وقتى كه دراين نظر تعمد نداشته باشد. يعنى قصد التذاذ نداشته باشد. همين حرفى را كه گفتيم اين جواز النّظر ملازمه ندارد با جواز النّظر التذاذى، جواز نظر التذاذى حرام است على كلّ تقديرٍ، حتّى خواهيم گفت آن جاهايى كه فرض بفرماييد مرد كه مى‏تواند به بدن مرد ديگر نگاه كند. خواهيم گفت آن هم نظر التذاذى جنسى آن هم حرام است. از خود روايات استفاده مى‏شود. ولو كسى بگويد قل للمؤمنين يقضوا من ابصارهم نسبت به مثل خودش را نمى‏گيرد، نظر استمتاعى، التذاذى داشته باشد، قدر متيقن نساء هست، اگر كسى اين حرف را هم بگويد چون كه آيه كما ذكرنا آنى كه از او قضّ بصر بكند ذكر نشده است. متيقنش همان است. ما براى او دفع اين اشكال نمى‏توانيم آيه...مطلق است. ولكن روايات وافى است. كه على ما سيعتى ان شاء الله فى بحث عورت الكافر آن جا از خود روايت استفاده خواهيم كرد. كه نگاه كردن به عورت كافر آن عيبى ندارد ولو به نفس العوره الاّ انّه نظر، نظر التذاذى نبايد بشود. در خود روايت هست اين قرينه‏اى كه دلالت مى‏كند نظر التذاذى جايز نيست. نظر، نظر غير الالتذاذى بشود او جايز است. در بحث نگاه كردن به عورت الكافر، آن جا بحث خواهيم كرد. على هذا الاساسى كه هست و منهنا در اين امر اول اين است كه به حسب مستفاد از روايات وقتى كه زن عضوش را و جسدش را ستر نكرد حتّى اين در غير العورت هست. آن عورت نفس خاص دارد كما ذكرنا. در ما نحن فيه اين رواياتى كه هست دلالت مى‏كند اگر ستر واجب نبوده باشد يا ستر واجب بوده باشد و نكند، ديگرى مى‏تواند بلاالتذاذٍ به او نگاه كند. ديگر التذاذ شهوى جنسى است يا اين نيست الانسان على نفسه بصيره كما ذكر (ع) در آن روايت به آن شخص. خود شخص بصير است كه چه داعى است بر اين نگاه كردن. ابليس است. انّظر سهو من سهام الشّيطان. او است. يا اين كه نه، اين حساب، حساب ديگرى است. كتاب التذاذ جنسى شهوى نيست. اين نگاه كردن آن يك مطلبى است كه خود انسان بصير است. اين جهت اولى.
جهت ثانيه‏اى كه امر ثانى كه در ما نحن فيه بحث مى‏كنيم، در آيه مباركه هم براى نساء واجب شده است ستر البدن كه جسدشان را حفظ كنند، ستر كنند و اليضربن بخمرهنّ على جيوبهن و لو در جايى كه در گردن و اينها زينتى نداشته باشند. فقط گردن خالى است كه غالباً همين جور مى‏شود ديگر در طايفه فقرا. و اليضربن بخمرهنّ على جيوبهن مطلق است. بايد بپوشانند. گردن را، آنى كه از گردن اگر خمار را برنگردانند باز مى‏شود، بايد بپوشانند. و بما انّه مفروض اين‏
است كه خمار دارند ساير بدن آنها مستور است. آن مقدار را هم مى‏فرمايد بپوشانيد. اين معنا براى نساء واجب است. از خود آيه مباركه استفاده مى‏شود. و كذالك بر نساء واجب است زينتى كه در اعضا دارند، زينت را هم بايد بپوشاند. مثلاً زينتى دارد در عضو، آن زينت را هم بايد بپوشاند. ولو يبدين زينتهنّ. ظاهر زينت ما يتزين به النساء آنى كه زينت به آن چيزى مى‏گويند كه عضو را بهتر نشان مى‏دهد. بدان جهت حسنش را زايد مى‏كند و بهتر نشان مى‏دهد. قشنگ است. قشنگ‏تر نشان مى‏دهد. و هكذا كه اهل خبره مى‏دانند. عرض مى‏كنم بر اينكه ظاهر زينت اين است. و در خود روايات هم هست. خود روايات هم استفاده مى‏شود كه هم موازين الزّينه را بايد اعضائش را بپوشاند و هم خود زينت را بايد بپوشاند. چون كه در روايات تارتاً زينت را تفصيل فرموده است بمواضيع الزّينه كه مثل آن روايتى كه براى شما اخيراً خواندم. و سئل عن ما...من زينتها قال الوجه و الكفيّين. وجه و كفّين را مى‏تواند اظهار كند. ظاهرش اين است كه خودشان آن مادون السّوار آن اعضا را مى‏گويد كه اعضائى كه هست، آن اعضا ما دون الخمار كه بايد آن اعضا پوشيده بشود و هكذا ما دون السّوار.
و امّا اين كه خود زينت را بپوشاند كه ظاهر آيه شريفه است، علاوه بر ظاهر آيه شريفه در روايات دلالت به اين معنا هست. كه در آيه شريفه مراد از زينت ظاهريه هم هست. در آن معتبره زراره كه روايت 3 است در باب 109 و عنه يعنى عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد ابن عيسى روايت 3 است در باب 109 عن محمد ابن خالد. محمد ابن خالد همان پدر احمد ابن ابى عبد الله قمّى است. برغى. و الحسين ابن سعيد عن القاسم ابن عروه. چون كه تعبير كردم به معتبره چون كه قاسم ابن عروه از مشاهير است. توثيق خاصّى ندارد. عن عبد الله ابن بكير عن زراره عن ابى عبدالله (ع) فى قول الله عزّ و جل الاّ ما ظهر منها قال، ازّينة الظّاهر الكهن و الخاتم اين دست‏ها را پوشانيدن بما اينكه لازم نيست، اين دست از يك انگشتر خالى نمى‏شود عادتاً ولو زن پيرى و فقيرى هم باشد يك انگشترى را يك كهنى در عرب‏ها عادت است، در زنهاى عرب‏ها آنهايى كه ديده‏اند، كه نوعاً همين جور است. اينها كهن استعمال مى‏كنند، او مقتضاى عدم وجوب السّتر اليد و هكذا و الوجه اين است كه اين خاتم و هكذا اين كهن عيب ندارد ديده بشود. امّا چيزهاى ديگرى كه به صورت بسته است يا در دست دارد آنها، نه اينها را دلالت نمى‏كند. آنها تحت حرمت باقى مى‏ماند.
على هذا كلاممان اين است در امر ثانى. بعد از اينكه ابداع زينت، زينت هم گفتيم كه ما يتزّين به المرئه ديگر. لازم نيست زينت به حساب ما كه طلا باشد، نقره باشد، الماس باشد،.. جواهرات باشد، هر چيزى كه زينت عضو حساب مى‏شود او را بايد بپوشانند. توى ذهن ما اين است كه بعضى لباسهايى هست كه زن آنها را مى‏پوشد براى زينت عضوش پستانهايش خوب ديده بشود، يا مثلاً دبرش خوب ديده بشود، ولو مستوره است، بشره مستور است، مثل آن شلوارهاى لى كه مى‏پوشند. يعنى سابقاً اين جا هم بود. الان در بلاد ديگر مرسوم است. مى‏پوشند. يك چيز كوتاهى هم پوشيده است. اين جذب مى‏كند نظر را. اين كه پوشيده است آن هم زينت است. زينت لازم نيست كه طلا و نقره بشود. و لا يبدين زينتهن الاّ لبعولتهن مقتضاى آيه شريفه و مقتضاى اين رواياتى كه هست ابداع زينت جايز نيست اين است كه اينها را بايد بپوشاند. اين جور راه رفتن اين جورى آنى كه در ذهن ما هست و مقتضاى آيه و زينت هم طلا و نقره مدخليتى ندارد. معناى لغوى‏اش را هم نگاه بكنيد. زينت زن لباسش است. ديگر اين معروف است. مردها هم همين جور هستند. اين جوان‏ها كه اين لباس‏ها را مى‏پوشند كه خوب ديده بشود...آن هم زينت است منتهى اظهار بر آنها حرام نيست. ابداع واجب نيست. ولكن بر زن اظهار حرام است و اخفا واجب است به آن بيانى كه عرض كردم. بدان جهت بعضى‏ها كه توى ذهنشان اين است عيب ندارد اين جور لباس‏ها را هر جور باشد بپوشاند. بشره پوشيده بشود هر جور بشود بيايد بيرون حجاب شرعى حاصل شده است نه، اين جور نيست. عرض مى‏كنمى مقتضا همين‏
است كه توى ذهن قاصر ما اين است كه خدمت شما عرض كردم. اين دو نكته‏اى بود. اين دو امرى كه ذكر كردم، اينها طويل الذّيل هستند. اخص و ايراد دارند. جواب و حل دارند. تمامى آنها موكول به باب النّكاح است. اجمال مطلب را خدمت شما در مقام عرض كردم به جهت اين كه مسأله مسأله محل ابتلاء عموم است. خداوند متعال خودش رحم كند به انسان و از شرور شيطان او را حفظ كند. گذشت اين معنا.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد و الّازم در ستر العوره كه گفتيم براى كلّ من المرئة و الرّجل واجب است عورتش را ستر كند از مماسلش ايشان مى‏فرمايد لازم در ستر العوره لون البشره است. يعنى كارى بكند كه لون البشره ديده نشود. بعد مى‏فرمايد و امّا اگر حجم البشره ديده بشود آن عيبى ندارد. آن اشكالى ندارد. بعد مى‏فرمايد، و امّ الشّبه. ايشان مى‏فرمايد لازم ستر او است. مراد از شبه اين است. بعضى لباسهايى هست، بعضى پارچه‏هايى هست كه خلل و فرج دارند. نازك است و خلل و فرج دارد كه از آن فرج ثوب خود آن عين ديده مى‏شود. خصوصاً در جايى كه شخص در آفتاب راه برود يا در پشتش چراغى بوده باشد، خود آن عين ديده مى‏شود. مراد از شبه او است. آنى كه ديده مى‏شود لازم ستر او است. اين كه ايشان مى‏فرمايد لازم ستر الّون است، مناسب با مقام ايشان اين است، بايد مراد ايشان از لون، لون اصلى نبوده باشد. اعم از اينكه آن بشره لونى داشته باشد اصلى يا لونى داشته باشد عرضى. مثل كسى كه بر تمام بدنش حنا گذاشته است حتّى آن جاها را. الان لخت است. لخت و عور است. خوب بشره او ديده مى‏شود. بشره لونش ديده مى‏شود. منتهى لون اصلى ديده نمى‏شود كه سياه است يا سفيد. ولكن لون عرضى‏اش ديده مى‏شود. مناسب با شأن ايشان اين است با شأن مرحوم سيّد يزدى شأنش اين است كه بايد بگويد كه لون بايد پوشيده بشود. چه لون اصلى بوده باشد، چه لون عرضى بوده باشد. چرا شأنش اين است؟ براى اين كه ادلّه ما يكى اين بود بر اينكه لا ينظر المؤمن لعورت اخيه المؤمن نظر الى العوره معنايش اين است كه ظاهرش يعنى اين است كه نظر بر عين العوره واقع بشود نه بر چيزى كه حائل است ما بين العين و العوره. آن جا كه لباس دارد، نظر كه مى‏افتد، نظر بر لباس مى‏افتد. اين ظاهرش اين است كه بر عين آن عورت نگاه نكند. بدان جهت فرقى نمى‏كند در صدق اين معنا كه نظر الى عورتها و عين عورتها ما بين اين كه آن شخص قبلاً دو سه روز ديگر در حمّام حنا گذاشته است يا نگذاشته است. فرقى نمى‏كند. صدق مى‏كند. الّذينهم لفروجهم حافظون كلّما فى القرآن من ذكر الفرج فهو من الزّنا الّا فى هذا الموضع فانّه من الحفظ عن ينظر عليه. بلا اشكال كه رنگ بگذارد يا حنا يا چيز ديگر. حنا را من باب مثال كه عادتاً همين جور استعمال مى‏شود او را عرض مى‏كنم ولو چيزهاى ديگرى مراد از آنى كه مناسب با شأن ايشان هست، شأن ايشان اين است كه مراد از لون، لون اصلى يا لون عرضى بوده باشد. خوب از اين جا معلوم مى‏شود كه نظر به حجم عيبى ندارد. چون كه به عين نگاه نمى‏شود. چون كه اصلاً اين حجم را عادتاً در مورد روايات نمى‏شود پوشاند. مورد روايت شستشو در حمام است ديگر. وقتى كه انسان در حمام لنگ بسته است و آن هم خيس مى‏شود، چه مى‏شود ارباب اهل خبره؟ همين مى‏شود كه حجم ديده مى‏شود. علاوه بر اينكه صدق نمى‏كند نظر الى عورته اين معنا. صدق مى‏كند كه عورتش مستور است. حجم ضررى ندارد. بله، آن شبهى كه ايشان مى‏فرمايد ثوب خلل و فرج دارد كه نظر بشود عين خودش ديده مى‏شود، او ستر حساب نمى‏شود. در مثل جايى كه مثل روز بوده باشد و خلل و فرج به واسطه نور چون كه نور هست ديده مى‏شود يا در جايى كه پشتش چراغ و اينها است، لامپ هست و قوى است آن عين ديده مى‏شود آن زير ثوب، آنها ستر حساب نمى‏شود. دليلش اين است كه عرفاً صدق ستر نمى‏شود، مى‏گويد فلان جايت ديده مى‏شود. بكش آن ور. در تاريكى برو.
علاوه بر اين معنا خود رواياتى كه در ستر در باب الصّلاة وارد است كه ثوب واحد اگر ستير باشد، عضار اگر ستير باشد يعنى ديده نشود يعنى خلل و فرج اين جورى نداشته باشد كه عرض كردم، او كافى است در ستر. بدان جهت اين معنا اشكالى ندارد. و آنى كه بعضى‏ها خواسته‏اند بگويند نه، لون اصلى اگر مستور شد، آن جا ستر صدق مى‏كند اين حرف‏ها معلوم شد كه اينها قصد اساسى ندارند و الاّ اگر بنا اين جور بوده باشد، كسى لخت و عور اين جا ايستاده است از پشت شيشه‏اى كه آن شيشه ملون است لون دارد. سفيد نيست. ملون است. نگاه مى‏كند خوب نظر الى العوره بلااشكالٍ صدق مى‏كند. و اگر بنا اين است رنگش ديده نشود شيشه هم نمى‏گذارد رنگش ديده بشود. چون كه شيشه خودش رنگ دارد. بلااشكال عرفاً صدق مى‏كند كه بابا جلوى پنجره به كه نگاه مى‏كنى؟ مى‏گويد به فلان شخص. صدق مى‏كند. بلااشكال همين جور است. پس على هذا الاساسى كه هست اين معنا جاى شك و شبهه نيست. و استدلال كردم بر اين معنا كه ستر لون بشود كافى است، به بعضى رواياتى كه وارد بر...شده است كه ان...سترتٍ...ساتر است...كه انسان در حمام مى‏گذارد او ساتر است، در يك دو روايتى وارد شده است آنها. آن دو تا روايت را هم عرض مى‏كنم. چون كه مضمونشان خيلى خالى از ركاتت نيست بدان جهت نقل نمى‏كنم اين دو تا روايت را. خودتان بعد ملاحظه بفرماييد. يكى از اينها همان روايتى بود كه در آن قضيه صاحب الحمام بود كه نقل كردم كه همان روايت عبيد الله ابن رافقى است در جلد اول باب 18 از ابواب آداب الحمام. در ذيلش دارد كه كلّا انّ...سترتٌ. چون كه مضمونش خالى از ركاتت نيست نقل نكردم. و روايت دومى هم باز در اين باب است. روايت محمد ابن عمر عن بعض من حدّسه خودش هم مرسله است. روايت اولى هم ضعيف است من حيث السّند كما ذكرنا، روايت دومى هم من حيث السند ضعيف است. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن محمد ابن احمد عن عمر ابن على ابن عمر ابن يزيد عن عمّه محمد ابن عمر عن بعض من حدّسه محمد ابن احمد ابن يحيى است كه صاحب نوادر الحكمت است. ولكن روايات ضعيف خيلى نقل مى‏شود. اين هم از آنها است. آن جا دارد بر اينكه، اين را ديگران هم گفته‏اند كه اين روايات...نقل مى‏كند. لا ينظر چه روايت را از كه نقل مى‏كند؟ در آن جا دارد كه...علمت انّ...اطبقت العورته. عورت را پوشانده است. امّا استدلال به اين دو روايت. مضافً بر اين كه اطبق...على العوره، اين ظاهرش مثل آن گل مالى است كه انسان چه جورى كه گل مالى كرده است تمام بدنش را آن گل كه مى‏گذارد آن عيب ندارد. بعيد نيست آن ستر حساب بشود. حجم را كه گفتيم سترش لازم نيست. وقتى كه آن جسم بوده باشد عرض حساب نشود عرفاً كه نوعاً همين جور مى‏شود. اين جور بشود، ستر واجب حاصل شده است. منتهى حجم مستور نيست. حجمى كه ربّما مستور نمى‏شود عيبى ندارد. آن كه عورت نيست. علاوه بر اين كه اين روايات انّ...اطبقت العورته عورت را به او پوشانده است، احاطه كرده است، يعنى ديگر عين پوشانيده است. علاوه بر اين، اين دو تا روايت ضعيف است. با اينها نمى‏شود رفعيت كرد از آن روايات معتبره‏اى كه عورت المؤمن الى المؤمن حرام، لا ينظر الرّجل ان ينظر الى عورت اخيه، و لا تنظر المرئه ان تنظر الى عورت اخيها، رفعيت از آنها نمى‏شود. بدان جهت...اگر كاتّينى شد، آن تينى كه جسم حساب مى‏شود، عرض حساب نمى‏شود آن جور بود آن عيبى ندارد. ملتزم مى‏شويم و روايت هم نمى‏خواهد. و امّا اگر غير آن نحو شد كه عرض حساب شد نه، او ساتر حساب نمى‏شود. و الحمد الله ربّ العالمين.