جلسه 457

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 457 آ
نام استاد:آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1368 هجرى شمسى‏
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت‏
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
در عروه مى‏فرمايد اقوا اين است كه شخص نمى‏تواند، حرام است براى او نظر كردن الى عورت غير المسلم من الكفار. كما اينكه نگاه كردن به عورت مؤمن و مسلم حرام است كذالك نگاه كردن به عورت الكافر على الاقوا او حرام است. جماعتى اين معنا را تصريح كرده‏اند كه نظر المكلف الى عورت الكافر حرام است. بلكه بعضى‏ها دعواى شهرت كرده‏اند و گفته‏اند مشهور ملتزم است از اصحاب ما كه نگاه كردن به عورت الكافر مثل نگاه كردن به عورت المؤمن محرم است. كلام در ما نحن فيه در دو مقام واقع مى‏شود. مقام اول اين است كه مسلمان چه جورى كه با او تكليف بود عورتش را از مؤمن آخر ستر كند و حفظ كند كه اگر آن غير نگاه كرد ديگر نظرش بر حائل واقع ميشود. لا الى نفس العوره. اين سترى كه بر مؤمن واجب است بالنسبت الى مؤمن الآخر از كفار هم واجب است مؤمن عورتش را ستر كند. به حيث اينكه اگر غير المؤمن يعنى كافر اگر نظر كرد نظرش واقع بر ساتر مى‏شود. بر حاجب مى‏شود. لا الى نفس العوره. اين يك مقام است.
مقام ديگر اين است خود مؤمن مى‏تواند به عورت كافر كه عورت مقشوف است مى‏تواند به او نگاه كند يا نمى‏تواند؟ يا حتى مقشوف هم نيست. مستور است. ستر را كنار مى‏زند نگاه مى‏كند. اين بر مؤمنى كه هست جايز است يا جايز نيست؟ اين دو مقام است. ام الكلام فى مقام الاول فلا ينبقى تأمل در اين معنا. كما اينكه بر مؤمن واجب است عورت خودش را ستر كند از مؤمن آخر كذالك واجب است براى او ستر كند عورتش را از كافر و از غير المسلم. و الوجه فى ذالك اين است در آيه شريفه اينجور ذكر كرد. قل للمؤمنين يغض ابصارهم و يحفظ فروجهم، فرجشان را حفظ كنند. امام عليه السلام در صحيحه ابى بصير كه على ابن ابراهيم از پدرش و از ابن ابى عمير و از ابى بصير نقل كرد امام عليه السلام فرمود كل ذكر فرجى كه در قرآن است فهو من الحفظ عن الزنا الاّ فى هذا المورد كه اين حفظ است من ان ينظر عليه كه به فرج نگاه بشود. يعنى ستر واجب است. مقتضاى اين معنا اين است كه بر مؤمن ستر الفرج و حفظ الفرج واجب است. البته به مناسبت حكم موضوع عن الناظر. آنجاهايى كه هيچ ناظرى نيست آنجاها نه. اين عنوان حفظ الفرج و ستر الوجه تحفظ بر فرج اين معنا در آن موارد محقق نمى‏شود. بدان جهت پشت سر اين عبارت هم امام عليه السلام فرمود فلا يحلل لمؤمن ان ينظر الى فرج اخيه المؤمن و لا لمؤمنة ان تنظر الى اختها اين تفريع است بر وجوب الستر. يعنى وقتى كه ستر واجب شد نتيجه‏اش اين مى‏شود كه اين حكم آخر هم ثابت مى‏شود.
اما وجوب الستر فقط در ثبوت اين حكم است هيچ دلالتى ندارد. بلكه اطلاق حكم كه حفظ الفرج و ستر الفرج است اين براى مؤمن واجب است. اين از نتيجه اين وجوب الستر اين است كه فلا يحل. اين تفريع است. نه اينكه وجوب الستر فقط در اين مورد است. نتيجه وجوب الستر اين است كه لا يحل. و منهنا گفتيم كه اگر مجنون بوده باشد، يك مجنون گردن كلفت يا طفل مميزى بوده باشد. بر آن طفل يا مجنون حرمتى ندارد نگاه كردن به عورت مؤمن. مجنون مكلف نيست، صبى مكلف نيست ولو مميز بوده باشد ولكن حفظ الفرج واجب است. حفظ الفرجى كه در اين ايه مباركه به معنا من انظر عليه نظر بشود به او از اين معنا حفظش واجب است اين يكى از تفريعش عبارت از اين است كه‏
فلا يحل لمؤمن ان ينظر. اين تفريع دلالت نمى‏كند كه اين حكم متفرع عليه يعنى حكمى كه به او تفريع شده است منحصر به اين مورد است. در اين مورد فقط ثابت مى‏شود. تفريع اين دلالت را ندارد. اگر كسى اين خدشه را كرد، نه گفته اين به منزله تعليل است از اين آيه استفاده نمى‏شود. مى‏گوييم اين آيه را هم به تو بخشيديم. رواياتى كه وارد شده بود در نهى از دخول الحمام به غير معذر كما اينكه به آن روايات تمسك كرديم در آن صورتى كه در حمام مجنون بشود يا طفل يا اطفال مميز بشوند، چه جورى كه گفتيم نهى از دخول الحمام به غير معذر مطلق است آن صور را هم مى‏گيرد در صورتى كه در حمام كافر باشد كه متعارف بود كفار زمى در بلاد مسلمين بودند. متعارف بود. شامل مى‏شود آن صورتى را كه در حمام كافر، كافر زمى بوده باشد. زمى با غير زمى در اين جهت احتمال فرقى نيست. آن صورتى كه داخل مى‏شود به حمام فقط در آن حمام مى‏بيند چند نفر كافر است كه قبل از او رفتند، لخت شده‏اند و رفته‏اند مع ذالك نهيى كه فلا يدخل الحمام بغير معذر مطلق است كما فى صورتى كه در حمام مجانين يا طفل يا اطفال بوده باشند. مضافا بر اينكه اصل اين تحفظ عورت از اينكه كافر بتواند به او نگاه بكند كافر اولى است بر اينكه انسان ادب اسلام را، اين خود تحفظ بر عورت، اينكه مؤمن بايد به فرجش حافظ بشود و ساتر بشود من ان ينظر عليه اين ادب الاسلام است كما اينكه از خود روايات هم ظاهر مى‏شود. ادب الاسلام است. كافر اولى است بر اينكه به او ادب الاسلام نشان داده بشود. و بداند كه اسلام چه ادبى دارد.
اگر اين تنها بود ما به اين تمسك نمى‏كرديم. اين خودش يك دليل نمى‏شود. اينها در فقه اينجور استحسانات دليل نمى‏شود. الاّ انّه چونكه ما دليل داريم اين را مؤيز ذكر مى‏كنيم كه اولى بر اين است كه انسان ادب الاسلام را به كافر نشان بدهد. بدان جهت اين صورت كه بر مسلم واجب است عورتش را حفظ بكند، از كافرى كه هست بلا فرق آن كافر مرد بوده باشد يا زن بوده باشد. تستر كند به عورت خودش اين واجب است، اين جاى كلام نيست. جاى خدشه نيست. ام الكلام فى المقام الثانى. بعد از اينكه بر مؤمن واجب شد بر اينكه ستر كند عورتش را از كافر خودش مى‏تواند به عورت كافر نگاه بكند يا نمى‏تواند اين را عرض كردم كه نسبت داده شده است به مشهور عدم جواز را. ما اين نسبت را قبول نداريم. اين معنا ثابت نيست. بعله، جماعتى ملتزم شده‏اند. تصريح كرده‏اند. اما مسلك، مسلك مشهور بوده باشد اين معنا ثابت نشده است. ولكن صاحب الوسايل قدس الله نفسه الشريف بابى قرار داده است در وسايل در جلد اول كه آن باب اين است كه نه جايز است نگاه كردن به عورت الكافر، كما اينكه به عورت حيوانات نگاه كردن عيبى ندارد. بابى را در جلد اول به اين معنا ذكر فرموده است. اين معلوم مى‏شود كه اين مسئله حرمت النظر مشهورى نبوده است. چونكه پيدا نشده است كه صاحب وسايل عنوان كند بابى را بر خلاف فتوى المشهور. ولكن در ما نحن فيه همين جور عنوان كرده است كه، باب اينكه جايز است، باب جواز النظر الى عورت بهائم من ليس بمسلم. در اين باب دو تا روايت نقل كرده است. اولى مرسله ابن ابى عمير است. اين مرسله‏اى است كه از صحيحه بالاتر است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن غير واحد. غير واحد يعنى جماعت كثيره. اين معلوم است كه مشايخ ابن ابى عمير را گفته‏اند همه‏اش ثقه است. همه نباشد ولكن همه فاسق و فاجر كه نيستند. عن غير واحد، اين غير واحد مثل عدة اصحابنا است كه كلينى مى‏گويد. قطعا در آن ثقات و اجلا هستند.
عن ابى عبد الله عليه السلام، قال ان النظر الى عورت المسلم مثل النظر الى عورت الحمار. مثل اينكه انسان به عورت حمار نگاه كند. اينكه گفته‏اند ولو بردارد نگاه كند اين در حمار همين جور است ديگر. ولو روى عورتش يك چيزى افتاده است. بردارد و نگاه بكند چه جور است، مقتضاى عموم اين است. اين صورت نظر الى شهوت جنسى را كه شهوت جنسى داشته باشد، و مكلف به آن شهوت جنسى نگاه كند اين روايت آن صورت را نمى‏گويد. چونكه به حمار كه آنجور نگاه نمى‏كنند. كه را سراغ داريد كه به عورت حمار اينجور نگاه كند؟ اين مثل او است. يعنى آن نظر كردنش‏
محصورى ندارد. مثل نظر كردن الى عورت نيست كه بلا شهوت محصور داشت نگاه كردن به عورت مؤمن. حرام بود ولو به غير... حرام بود. اين نه، مثل بهائم است. اين تنزيه كردن مثل الحمار، اگر يك چيز ديگر را هم مى‏گفت، ممكن بود كسى خدشه كند، مثل الحمارى كه هست ديگر در او جاى خدشه نيست كه اين تنزيل به جهت اين است كه در بين شهوت جنسى نيست. آن نظر مباح شده است. اين يك روايت را نقل كرده است. روايت ديگرى را هم صدوق عليه الرحمه نقل كرده است. صاحب وسايل از صدوق نقل مى‏كند ولكن صدوق مرسلا نقل كرده است كه شايد همان روايت باشد. روى عن الصادق عليه السلام انه قال انما اكره النظر الى عورت المسلم و ام النظر الى عورت مسلم مثل النظر الى عورت الحمار. كه امام عليه السلام كه نگاه مى‏كند، فرض مى‏كند در نگاه خودش، اينكه نعوذ بالله آن نظر كذائى كه نيست. انما اكره انظر الى عورت المسلم و ام النظر الى عورت من ليس بمسلم مثل النظر الى عورت الحمار. مثل نظر كردن به عورت حمار است. خوب وجهى ندارد. صدوق هم كه اين را در فقيه نقل كرده است معارض هم نقل نكرده است و ظاهر آنى كه در فقيه ذكر كرده است در جاهايى كه در خود روايت بعدش خدشه نكند يا معارض ذكر نكند ظاهرش اين است كه ملتزم به مدلولش است. به آن نحوى كه در اول فقيه گفته است. روى على هذا الاساسى كه هست اگر اين معنا بوده باشد كه صدوق هم ملتزم به جواز بشود كه ظاهر نقلش اين است بدان جهت ديگر چه باكى داريم، بعد از اينكه روايت معتبره صحيحه ابن ابى عمير دلالت مى‏كند بر جواز و جواز هم تقييد مى‏شود به صورت غير شهوت و كما بينا كه گفتيم. ملتزم مى‏شويم كه جايز است.
سؤال؟ اين فرقى ندارد. ما نگفتيم كه واجب است انسان نگاه كند. ما كه اين را نگفتيم. بعله، خودش وقتى كه انسان حمار را ديد خودش روش را برمى‏گرداند. اين ولكن كلام در حرمتش است كه اين معنا حرام بوده باشد نگاه كردن اين را گفتيم حرمتى ندارد، نلتزم به مدلول الروايه و نأخذ بها روايت معتبر است و اجماعى و شهرتى بر خلافش نيست. آن شهرتى كه قدح مى‏آورد. آن نحوى بر خلافش نيست، ملتزم مى‏شويم ولا كلام.
و در ما نحن فيه فقط آن آيه مباركه كه مى‏ماند قل للمؤمنين يقض من ابصارهم ذكرنا كه او مال استنطاء جنسى است. نظر به استنطاء جنسى است. اصل در جايى كه نظر بلا استنطاء جنسى نباشد دلالتى ندارد. حتى در آن نساخ. خود آن آيه دلالتى ندارد. فضلا از اينكه در ما نحن فيه دلالت بكند به بدن مماسلى كه نظر هم نظر غير استنطاء جنسى است. آيه دلالتى ندارد. و اين هم كه اين است كه در روايات بود عورت المؤمن على المؤمن حرام، عورت مؤمن بر مؤمن حرام است. در آنها هم اشعار است كه عورت اگر غير المؤمن بوده باشد. يعنى عورت، عورت كافر بوده باشد او نه حرمتى ندارند. در آنها اشعار است. البته ما نمى‏گوييم كه اين را مفهوم دارد. وصف مفهوم ندارد. خصوصا وصفى كه معتمد على موصوف نبوده باشد. اين عورت المؤمن على المؤمن حرام ولو نفرموده است عورت المؤمن على المؤمن حرام يعنى عورت الرجل على المؤمن على المؤمن حرام. آن الرجل هم ندارد مؤمن معتمد الى موصوف نيست. مع ذالك معتمد الى الموصوف هم بود اينجا هم كه معتمد به موصوف نيست مفهومى ندارد. وصف مفهومى ندارد فقط مجرد الاشعار است و آن اشعار در صورتى كه معتمد به وصف بشود يا نشود آن اشعار هست كه اين خصوصيت در عورت المؤمن هست كه كرامت مؤمن تحفظ به كرامت عورت مؤمن مقتضايش همين است كه ذكر كرديم.
سؤال؟ كافر كه اخ ما نيست. سؤال؟ لا ظاهر اخ، اخ ايمان است. ولا للمرئة ان تنظر اختها. آن رواياتى كه عرض كردم صاف است، حكم جاى دغدغه نيست بدان جهت ملتزم مى‏شويم و بر طبقش فتوا مى‏دهيم. بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف مسئله ديگرى را عنوان مى‏كند و آن مسئله ديگر اينكه فرمود ستر عورت از ناظر محترم واجب است آن غير محترم را بيان مى‏كند كه آن ناظرى كه غير محترم شد، ستر از او واجب نيست آن ناظر غير محترم كيست؟ يكى را طفل غير مميز مى‏گويند. يعنى طفلى كه تشخيص نمى‏دهد عورت را از غير العورت. عورت را از غير العورتى كه هست‏
تشخيص نمى‏دهد. فرقى نمى‏كند، كما اينكه به بينى شخص نگاه مى‏كند آنجايش را هم همين جور، تشخيص نمى‏دهد كه اين عورت است. چكارها از دستش مى‏آيد، اصل اينها را تشخيص نمى‏دهد. اين معنا ولو طفل اگر مميز باشد، مجنون بوده باشد كما ذكرنا ولو مؤمن به او صدق نكند چونكه طفل مميز عورت است، ولكن عنوان اظهار شهادتين و توصيف اسلام نكرده است. عورت را تشخيص مى‏دهد اما در مذهب ديگر تميزى ندارد در دين. اين گفتيم ستر از او واجب است. چرا؟ تمسكا به قوله عليه السلام لا تدخل الحمام لا بمزنين. كه گفتيم آن كسى كه عورت را تشخيص مى‏دهد ولو طفل مميز باشد اين اطلاق مى‏گيرد. اين اطلاق فقط جايى را نمى‏گيرد كه در حمام مثل حيوان بوده باشد. مثل همان الاغى كه، چه جورى كه ارتكاض متشرعه اين است كه او را كالعدم مى‏بينند و در ارتكاض متشرعه هم اگر طفل غير مميز بوده باشد كه حالى‏اش نيست عورت از غير العوره و اين جهتى كه عرض كردم، بود او را در حمام مثل بود حيوان مى‏بينند. هيچ فرقى مثلا مثل آن كسى كه، حيوانى كه در بسته‏اند در حمام باز است او هم مى‏بيند. مثل او مى‏بينند و سيره مستمره بر اين جارى است خصوصا در ازمنه سابقه كه حمامات فقط حمامات عمومى بود. مثل حالا كه حمامات خصوصى بشود، الان همين جور است، اين كه فرض كنيد بچه‏ها را مى‏بردند، طفل غير مميز را مادر مى‏برد. الان هم همين جور است. اينها از اينها تستر نمى‏كردند. هيچ در روايات به اين معنى اشاره‏اى بشود، تنبيهى بشود، و جلوگيرى از اين معنا بشود كه نشده است، كه نشده است الى يومنا هذا هم نشده است. بدان جهت طفل اگر غير المميز بوده باشد منزله او منزلة الحيوانات است تستر از آنها وجوبى ندارد.
بعد ايشان مى‏فرمايد يكى هم زوج و زوجه است. نگاه مى‏كند زوج، آن وزجه مكشوفه است، عريان است يا زوج عريان است زوجه نگاه مى‏كند اين بعثى ندارد. ناظر محترم نيست. براى اينكه در ما نحن فيه بعد از اينكه خداوند متعال در مثل سوره المؤمنين كه مى‏فرمايد الذينهم لفروجهم حافظوان الاّ على ازواجهم بدان جهت وقتى كه زوج و زوجه اينجور شد كه فرجها در اختيار همديگر بود كما هو المؤلوف ديگر اين معنا ندارد، لازمه اين معنا اين است كه نگاه بشود به اين معنا. بدان جهت آن زوج و زوجه آن ارقائش، اصلا براى او بنا شده است، اعتبار شده است زوجيت. غرض الاصلى او بوده است. تحفظ الانصاب بوده است كه موقوف است. به همان معناى معهود بدان جهت فكيف فى النظر. علاوه بر اينكه رواياتى هم دارد كه من به زنم عريان محض است نگاه مى‏كنم. ايشان در جواب فرموده است كه هل الذت هذا. و هكذا اين معنا در اين چيز است، ما بين زوج و زوجه اين معنا هست. يكى هم در جايى است كه مالك نسبت به عمه‏اش بوده باشد. مالك نسبت به عمه‏اى كه الاّ على ازواجهما ما ملكت ايمانهم، آن مرد مالك عمه دارد كه آن عمه‏اش به ملك اليمين جاير الوطى است نگاه كند به فرج او عيبى ندارد. يك نكته‏اى اينجا بگويم، يادتان بوده باشد. بعضى‏ها كه فرموده‏اند اصل جواز الوطى لازمه‏اش جواز النظر است و بدان جهت هر جا جواز الوطى نبوده باشد جواز النظر استفاده نمى‏شود، چونكه جواز النظر از جواز الوطى استفاده مى‏شود در اين زوج و عمه‏اى كه هست ربما جواز الوطى نمى‏شود. مثل اينكه زن حائض است. وطى او جايز نيست. يا اينكه انسان عمه‏اى را خريده است ولكن هنوز مستبرئه نيست. بايد استبراء كند رحمش را به ايضا. تازه ديشب خريده است، سر غروب خريده است آورده است. وطيش جايز نيست چونكه استبراء نكرده است. چونكه مستبرئه نيست مع ذالك نظر الى عوت رجل بر اين عمه و آن نظر رجل به عورت العمه يا هكذا نظر آن زن، زوجه و زوجه در حال حيض به عورت آن اشكالى ندارد. ولو بگوييم كه هر جا جواز الوطى نشد جواز نظر ديگر استفاده نمى‏شود اين را هم بگوييم مع ذالك اين جواز النظر هست. والوجه فى ذالك اين است كه در اين دو مورد هر دو نص دارند. هم در مورد حيض كه زن حيض مى‏گويد كه همان كار را نكن هر چه مى‏خواهى بكن. كه يكى هم از آنها نگاه كردن است بابى دارد در رسايل، در باب الحيض ملاحظه بفرماييد. از ان روايات استفاده شده است در حال حيض هم عيبى ندارد. باز همان القه و الاقه مقتضايش‏
هست. در عمه مستبرئه آن هم همين جور است، آن هم نص دارد بر اينكه وقتى كه عمه را خريد مى‏تواند اين كارى را كه نگاه كردن به عورتش است، او را نگاه بكند به عورتش.
جلد چهارده ابواب نكاح و الابيد و الاما روايت، روايت اولى است در باب دوم از ابواب نكاح الابيد و الاما. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد. احمد ابن محمد ابن عيسى است. عن على ابن حكم عن موسى ابن بكر الباسطى كه آن روز گفتيم معتبر است روايتش عن حمران. حمران ابن اعين است رضوان الله عليه. قال سألت اباجعفر عليه السلام، عن رجل اشتراء عمة. عمه‏اى را خريده است. هل يصيب منها دون القشيان. غير از وطى كه قشيان همان وطى است. غير از وطى كارهاى ديگر مى‏تواند بكند؟ هل يصيب منها دون القشيان و لم يستبرئها. هنوز استبراء نكرده است، غير از قشيان كارهاى ديگر مى‏تواند بكند؟ امام عليه السلام فرمود، نعم اذا استوجبها و سالت من ماله وقتى كه بيع را تمام كرد و عمه مالش شد آن وقت مى‏تواند هر كار را بكند دون القشيان و ان ماتة كان ماله اگر مرد هم كه مالش مى‏شود. اين در صورتى است كه ثبوت خيار شده باشد. شرط سقوط خيار شده باشد كه استوجبها، يعنى استقاط خيار شده است. قطعى شده است. اگر استيجاب شد يعنى خيار ساقط شد، خيار الحيوان مرد از كيسه مشترى رفته است. على هذا الاساسى كه هست اين يكى از رواياتى است كه دلالت مى‏كند شرط سقوط الخيار در معامله نافذ است. اين از آن روايات است كه دلالت مى‏كند شرط سقوط الخيار نافذ است. وقتى كه تمام شد عيبى ندارد. غير از قشيان هر كار بكن، يكى هم نگاه كردن است ديگر. بدان جهت در بعضى اوائر كه در ذهن مى‏زند گفته‏اند كه ظاهر عبارتشان اين است در زمان استبراء به فرج مملوكه نگاه كردن جايز نيست اين اشتباه است. اين روايت دلالت مى‏كند، روايت معتبره در جواز آنى كه مثل نگاه كردن در حال حيض است. مثل نگاه كردن او است. كه غير از آن چيزى كه هست، آن عمل، امور ديگرى كه هست عيبى ندارد. مباح است.
انسان وقتيكه عمه‏اى داشت، آن عمه را مى‏تواند به شخص ديگر تحليل كند. بگويد بر اينكه احللة لك فرجها مثلا فى المدت فلانيه. اين عيبى ندارد تحليل العمه مشروع است در مذهب ما. ولو بعض العامه يا اكثر العامه مخالفت كرده‏اند ولكن در مذهب ما تحليل عمه عيبى ندارد كه بگويد احللة لك فرجها آن هم برايش حلال مى‏شود. آن شخصى كه محلل له است فرج العمه با اين عمه ديگر مى‏توانند هر كارى بكنند. كدام كار را مى‏توانند بكنند. فضلا از اينكه نگاه بشود. بدان جهت محلل له و هكذا محلل، فرج اينها نسبت به همديگر يعنى يكى نسبت به ديگرى ناظر غير محترم است. يعنى پوشاندن لازم نيست. و اما چيزى كه هست، در صورتى كه عكس بوده باشد. زن مالك بشود عبدى را. زن حره مالك شده است عبدى را. آن اينجور نيست يا عمه‏اى را مالك شده است. عيبى ندارد. ملك يمين در جايى كه زن مالك بشود عبد را، ملك يمين مجور وطى نيست. بلكه اگر آن زن حره‏اى كه مالك شده است عمه را، عبد را ترغيب كند يا عبد خودش هم از خدا مى‏خواست. آن عمل شنى را با او انجام بدهد حد مى‏خورد مثل ساير زن‏ها. مثل ساير زانيه‏ها حد مى‏خورد. بدان جهت آن ملك اليمينى كه موجب مى‏شود جواز الوطى را، ملك يمين مرد است نسبت به عمه. و اما اگر زن مالك بشود عبدى را يا عمه‏اى را بخواهد به فرج آن عمه نگاه كند يا به فرج عبد نگاه بكند اين معنا نيست. اين آيه مباركه كه داشت قل للمؤمنين يقض من ابصارهم و يحفظوا فروجهم اطلاقش اقتضا مى‏كند حفظ الفرج را. مسلمان و مؤمن بايد حفظ الفرج بكند. مگر آنجايى كه دليل داشته باشيم نسبت به او حفظ الفرج نيست. يكى ازواج بود كه گفتيم يكى هم الذين ملك ايمانهم يعنى مردهايى كه زن را مالك بشوند، آن استثنى شده است. يكى هم آن چيزى كه هست، محلله، مستبرء و امثال ذال استثنى شده است كه روايتش را هم خوانديم و اما شخص حره‏اى مالك بشود عبد را يا عمه را استثنايى نيست. و مقتضا اين است كه نگاه كردن حرام است. خصوصا لا يدخل الحمام الا بمعذر در جايى كه زن با عمه خودش، عمه‏اى كه خريده است. با هم مى‏روند حمام. لا يدخل الحمام الاّ بمعذر. و لا
لمؤمنة ان تنذر الى عورت اختها، اين عورت اختها است ديگر، آنجايى كه آن عمه هم مؤمنه بوده باشد، مسلمان بوده باشد. ديگر فرقى ما بين مسلمه. غير مسلمه هم احتمالش نيست. بدان جهت اين مسئله هم صاف است. امر آنى است كه در عروه فرموده است. بعد ايشان مسئله ديگرى را متعرض مى‏شود.
سؤال؟ ايمانهم ضمير مذكر است... عرض مى‏كنم الذينهم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم، ازواج جمع زوجه است. الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم خير ملعومين. ما نسبت به عورت مى‏گوييم. اينكه گفتيم بر اينكه زن بخواهد، زن مالكه به عورت مملوكه نگاه بكند يا به عورت عبد نگاه كند اين را نمى‏تواند اين را گفتيم. اما ساير جسد عبد را نگاه بكند مالكه اين بحثش در نكاح است. و محل خلاف هم هست. ما عورت را مى‏گوييم كه مقتضاى ادله در مقام اين است كه تحفظ بر عورتى كه هست لازم است. بعد ايشان مى‏فرمايد بر اينكه بعد از اينكه مرد مى‏تواند به عورت مملوكه‏اش نگاه كند به اين يك تخصيصى مى‏زند در عروه. در اين مسئله بعدى. مى‏فرمايد اگر عمه انسان كه به ملك يمين او را مالك شده است، مزوجه شد، يعنى آن مولايى كه مولاى عمه است، عمه‏اش را تزويج كرد به يك عبدى يا به يك حرى، فرقى نمى‏كند. وقتى كه تزويج كرد، ديگر نمى‏تواند به عورت او نگاه كند. نه آن عمه مى‏تواند به عورت اين مالكش نگاه بكند و نه هم اين مالك مى‏تواند به عورت او نگاه بكند. بابى هست در وسايل، آن روز هم آن خبر حسين ابن الوان را خوانديم كه وقتى كه تزويج كرد مولا عمه‏اش را نمى‏تواند ديگر به عورت او نگاه بكند.
بابى هست در باب وسايل من زوج عمة من عبده او غير حرم عليه ان... اوترى عورته مادام زوج يا عمه نگاه كند به عورت آن مرد مادامى كه زوج دارد نمى‏تواند. بابى هست، باب چهل و چهار آنجا رواياتى دارد كه يكى را مى‏خوانم براى شما كه اين دلالت مى‏كند كه ديگر عمه نمى‏تواند به عورت مولا نگاه كند. موثقه عبيد ابن زراره است روايت دومى است در اين باب و عن محمد ابن يحيى، كلينى عن محمد ابن يحيى نقل مى‏كند. عن احمد ابن محمد عن ابن فضال عن ابن بكير، عن عبيد ابن زراره، روايت موثقه است. قال سألت اباعبد الله عليه السلام، عن الرجل يزوج جارجية. عمه‏اش را تزويج مى‏كند. اينبقى ان‏ترى عورته. سزوار است كه آن جاريه عورت اين مرد را ببيند؟ چونكه قبلا با اين كار مى‏كرد. قال لا، و انا انتقيض ذالك من ملوكت اذا زوجتها. همين جور است اين يك روايت. روايت چهارمى كه آن هم موثقه است. موثقه عبيد ابن زراره است. شايد همان روايت باشد به سند ديگر كه عن ابى عبد الله عليه السلام فى الرجل يزوج جارية هل ينبقى له، عن‏ترى عورت. بر مرد سزوار است كه آن جاريه‏اش عورتش را ببيند؟ قال لا. اين در ناحيه عمه. در ناحيه مرد اذا زوج رجل عمة فلا ينظر الى عورتها كه آن روز هم خوانديم، با يك خصوصيات ديگرى كه هست اين مزوجه را استثنا مى‏كند. انسان عمه خودش ولكن چونكه عمه‏اش مزوجه است نمى‏تواند. طرفين نمى‏توانند.
يكى هم در جايى است كه محلله بوده باشد. اين عمه‏اش را تحليل به غير كرده است كه گفتيم آن محلل، محلل له، با آن محلل مثل مرد و زن مى‏شوند. حلال است كه به همديگر نگاه كنند. اما بخواهد بر اينكه آن محلله تا مادامى كه محلل است به عورت مولايش نگاه كند يا مولا به عورت او نگاه بكند اين را نمى‏تواند. چونكه وطيش حرام است. وطى وقتى كه حرام شد ديگر داخل آن آيه مباركه نمى‏شود. والذينهم لفروجهم حافظون. الاّ على ازواجهم ما ملكت ايمانهم نمى‏شود. چونكه تخصيص خورده است ما ملكت ايمانهم كه اگر محلل شده بايد حفظ فرج كند. يعين وطى نمى‏تواند بكند. آن آيه مؤمنون در وطيش والذينهم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم اين در وطى است. اين آيه در اين صورت تخصيص خورده است، محلل بودن مثل مزوجه بودن تخصيص خورده است. مولا نمى‏تواند وطى كند. آن وقت آن آيه ديگرى كه قل للمؤمنين يقض من ابصارهم و يحفظوا خروجهم اطلاقش مى‏گيرد اينجا. اين را مى‏گيرد در ما نحن فيه. لا يدخل الحمام الا بمعذر اگر بخواهد مولا با اين داخل بشود با عمه‏اى كه به غير
تزويج كرده است يا به كذا ترويج كرده است مى‏فرمايد روى معذر نمى‏شود نگاه كردن به ساير بدن اين يك بحث ديگرى است در باب نكاح. اما عورتش را نمى‏تواند. آن وقت يكى هم معتده بوده باشد. اين مزوجه را كه عمه‏اش تزويج كرده بوده است آن شوهر طلاق داد. خودش طلاق داد يا آن هم عبد بود مولايش طلاق داد، به يد مولا بود طلاق داد اين عمه برگشت. پشيمان. اوقات تلخ برگشت خانه مولايش. ولكن در عده است. چونكه دخول شده است. در زمان عده، چونكه وطى مولا حرام است. تا عده تمام نشده است. در زمان عده مولا بايد حفظ فرج بكند و نگاه كردن به فرج او هم جايز نيست اخذا به اين اطلاقى كه گفتيم.
اينى كه ايشان اين سه مورد را استثنى كرده است استثنى در خصوص اين سه مورد نيست. عشر مورد است كه در آن موارد، نگاه كردن آنجا جايز نيست و تحريم آنجا ثابت است و آن عشر موارد در باب نوزده از ابواب نكاح الاعبيد و الاماد در موثقه مسعدت ابن زياد و غيرها ذكر شده است. مثلا انسان عمه‏اى گرفته است و او را هم وطى كرده است. بعد مادر اين عمه كه عمه است گرفت. آن مادر ديگر حرام است بر اين. ولكن نمى‏تواند نه از او استنطاقا كند و نه او را وطى كند بايد ستر بوده باشد ما بينشان. منحصر به اينجا نيست. ده مورد هستند، مراجعه بفرماييد و الحمد الله رب العالمين.