جلسه 462

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 462 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تهيه شده در سال 1368
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مطلبى بود كه صاحب العروه فرمود كه حرام است در حال التّلخّى استقبال القبه و استدبارها به مقاديم البدن كه متخلّى به مقاديم بدنش استقبال كند قبله را يا استدبار كند. يكى از رواياتى كه استدلال مى‏شود به اين مطلب، يكى از روايات را خوانديم در ما نحن فيه چند روايت ديگرى هم هست.
يكى از آن روايت‏ها روايت عيسى ابن عبد الله هاشمى است. كه اين روايت، روايت 5 است. شيخ در جلد اوّل تهذيب هكذا در استبسار بعضاً تمام سند را نقل مى‏كند. حيثٌ كه عادت شيخ اين است. گفته‏اند بر اينكه در تهذيب من بدع مى‏كنم حديث را به اسم آن شخصى كه اين حديث را از كتاب او گرفته‏ام. بدان جهت مى‏گويد احمد ابن محمد ابن عيسى. بدع مى‏كند به احمد ابن محمد ابن عيسى. يا بدع مى‏كند به الحسين ابن سعيد. اين خودش فرموده است كه بدع مى‏كنم حديث را به اسم آن كسى كه حديث را از كتاب او اخذ كرده‏ام. اين كتب اصحاب شايد از 160 متجاوز بيشتر از اينها به حسب اينكه ما...كرده‏ايم پيش شيخ الطّائفه قدس الله نفسه الشّريف بود. بعد در آخر تهذيب آنهايى كه بدع حديث كرده است به اسم آنها سندش را به كتب آنها ذكر مى‏كند. چون كه اين كتاب‏ها وجاده نبود. به نقل رسيده بود. اين نسخ بود. نسخ كتاب حسين ابن سعيد به وساطت رسيده بود. آن واسطه را هم بيان مى‏كند كه واسطه‏اش كيست. مثلاً مى‏گويد بر اينكه روا الشّيخ يعنى محمد ابن محمد ابن نعمان نقل مى‏كند عن احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد عن ابيه محمد ابن حسن ابن وليد است. عن محمد ابن يحيى عن الاحمد ابن محمد ابن عيسى عن الحسين ابن سعيد. سند را نقل مى‏كند كه اين است. و بعضى سندها در خود مشيخه تهذيب ذكر نشده است. اين را در فهرست كه كتاب شيخ است آن جا ارباب كتب را ذكر كرده است آن اصحابى كه صاحب كتاب اصل بوده‏اند. و سندش را به آن كتب ذكر كرده است. بدان جهت در تهذيب شيخ اگر از كتابى نقل حديث كند، بدع به او بكند و در مشيخه تهذيب سند نداشته باشد. يا داشته باشد. در فهرست به آن كتاب سندهاى ديگرى نقل كند و آن سندها يكى معتبر بوده باشد لا اقل كافى است. آن روايت سندش به آن كتاب صحيح مى‏شود. و لكن در جلد اوّل تهذيب و جلد اوّل استبسار شيخ ربّما يعنى كثيراً در اوائل كتاب سند حديث را به طوله نقل مى‏كند. تمام سند را نقل مى‏كند. نه بدع مى‏كند به صاحب كتاب. شايد از اول هم نظرش همين بوده است. بعد ديده كه اين طولانى مى‏شود، آن نحو كرده است. اين هم از آن رواياتى است كه اين فقط در كلام شيخ است. در روايات تهذيب است كه در تهذيب اگر بدع بكند به اسم كسى، معلوم مى‏شود كه از كتابش اخذ مى‏كند. اين هم از آن رواياتى است كه در تهذيب اين را به تمام سند نقل كرده است.
روايت 5 است. محمد ابن الحسن يعنى شيخ الطّائفه عن المفيد كه استادش است. عن احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد كه ديروز گفتيم كه ثقه است ولو اشكال كرده‏اند بعضى‏ها، اشكال ندارد. از معاريفى است كه قدحى در حقّش وارد نشده است. عن ابيه كه محمد ابن حسن ابن وليد است كه استاد صدوق است. عن محمد ابن يحيى العطّار عن محمد ابن على ابن محبوب عن محمد ابن حسين عن محمد ابن عبد الله ابن زراره. سند تا اين جا خوب است. بعد مى‏رسد به عيسى ابن عبد الله هاشمى عن ابيه عن جدّه عن علىٍّ(ع). اينها آقازاده هستند همه‏شان. ولكن ثقه هستند يا نيستند،
اينها متعرض نشده‏اند. ما هم نمى‏توانيم يك چيزى بگوييم. آن جا دارد كه عيسى ابن عبد الله هاشمى از پدرش، از جدّش نقل مى‏كند عن علىٍّ (ع) قال النّبى (ص) اذا دخلت المخرج وقتى كه به مستراح وارد شدى، يعنى به گودى‏ها، جايى كه آن جا تغوط مى‏شود داخل شدى فلا تستقبل قبلته و لا تستدبرها. استقبال قبله و استدبار قبله نكن. پشت سرش دارد كه ولكن شرّقوا او غرّبوا به طرف مشرق يا به طرق مغرب منحرف بشويد. اين هم يك روايتى است من حيث السّند ضعيف. ولكن من حيث الدّلاله تمام است. چرا؟ اين كه گفته‏اند و ما هم ملتزم خواهيم شد كه استقبال، قبله دو جور قبله است. يك قبله اختيارى است كه در حال اختيار انسان نماز را به آن طرف مى‏خواند. يك قبله‏اى است در حال جهل به قبله. آن ما بين المشرق و المغرب آن قبله است براى آن شخصى كه جاهل بوده است و اينها. ولكن على دبر القبله نماز بخواند، نمازش را بايد اعاده كند. آن را مى‏گويند قبله اضطراريه. اين كه حرام است استقبال القبله و استدبار قبله، قبله اختيارى است. اين كه دارد در اين روايت ولكن شرّبوا او غرّبوا، به طرف مشرق رويتان را بكنيد يا به طرف مغرب، اين نمى‏تواند حكم لزومى باشد. چرا؟ چون كه وقتى كه استقبال قبله حرام شد، انسان بين القبله و بين آخرين نقطه‏اى كه خورشيد در فصل سال از آن جا طلوع مى‏كند بين آنها تغوط مى‏كند. بين آنها نشسته است. اين حرمتى ندارد. استقبال قبله‏اى كه هست، استقبال قبله حقيقيه، اختياريه حرام است. استقبال قبله در حال جهل يا در حال عذر او اشكالى ندارد. انسان مستقبل آن قبله بشود عيبى ندارد. اين روايت دارد كه ولكن شّرقوا او غرّبوا به طرف مشرق بايستيد اين نمى‏تواند حكم لزومى بشود. چون كه به طرف مشرق نشستن كه واجب نيست. به طرف قبله حرام است. گفته مى‏شود، به ذهن مى‏خورد كه اين ولكن شّرقوا او غرّبوا چون كه حكم استحبابى است، اين قرينه مى‏شود كه فلا تستقبل القبله و لا تستدبرها اين هم حكم الزامى نباشد. چون كه اين يكى حكم الزامى نيست. اين اولاً جوابش را ديروز گفتيم. ديروز گفتيم كه يك جمله‏اى اگر در آن جا يك قرينه‏اى بود كه حمل به حكم غير الزامى شد، جمله آخر حكم به حكم الزامى مى‏شود. چون كه قرينه معلوم نيست. اين الاً.
و ثانياً شرّقوا و غرّبوا معنايش اين نيست كه به طرف مشرق بنشينيد. شرّقوا يعنى مايل به مشرق بشويد يا مايل به مغرب بشويد كه معنايش انحراف عن القبله است. اين چون كه لا تستقبل القبله و لا تستدبرها چون كه نهى اول وارد شده است و قبله هم ظهور دارد در قبله اختياريه و لكن شرّقوا و غرّبوا ظهورش اين است كه مايل بشويد به طرف مشرق يا به طرف مغرب. نه اينكه به نكته مشرق بنشينيد. اين نيست. بدان جهت اين روايت من حيث الدّلاله شبهه‏اى ندارد كه ظهورش در عدم الجواز است. ولكن من حيث السّند كما ذكرنا است. يكى از رويات هم روايات مناهى النّبى است كه در آن مناهى النّبى نقل شده است كه و به اسناده صدوق عليه الرحمه اين مناهى نبى را كه نقل كرده است، به اسنادش عن شعيب ابن واقد عن حسين ابن زيد عن الصّادق سندش ضعيف است در مناهى النّبى صدوق عليه الرّحمه. آن جا دارد كه انّ النّبى قال فى حديث المناهى اذا دخلتم الغايط فتجنّبوا القبله. وقتى كه به غايت وارد شديد، فتجنّبوا القبله. قبله را اجتناب بكنيد. از قبله اجتناب بكنيد ظاهرش اين است كه مستقبل قبله نشويد. ديگر استدبار از اين روايت استفاده نمى‏شود. مثل آن دو روايت سابقى نبود كه آن جا داشت و لا تستقبل القبله و لا تستدبرها. ولكن فتجنّبوا القبله مى‏گويد وقتى كه در حالى كه حالى جماع با زن است مستقبل قبله نشو. قبله را اجتناب بكن. اين معنايش اين است كه استقبال نشود. استدبار ديگر فهميده نمى‏شود. اين روايت هم فقط استقبال الى القبله را مى‏فهماند. فتجنّبوا عيب ندارد. ظهور دارد. ولكن سند كما ذكرنا است. باز در يكى ديگر هم هست. در يك روايت ديگر هم هست كه او عبارت از مرفوعه محمد ابن يحيى است. روايت 2 است در اين باب. كلينى قدس الله نفسه الشّريف نقل مى‏كند عن محمد ابن يحيى. باب 2 از ابواب احكام الخلوء. به اسناده رفعه به آن اسنادش كه رفع كرد. قال سئل اب الحسن (ع) ما حدّ الغايط حدّ غايط چيست؟ قال لا تستقبل القبله و لا تستدبرها. اب الحسن (ع) حيثٌ كه مطلق ذكر شد،
ظهورش در موسى ابن جعفر سلام الله عليه دارد. آن ديگرى‏ها تقييد مى‏شود. تقييد مى‏شود ظهورش. اب الحسن مطلق در او است. مگر قرينه‏اى باشد مثل طبقه راوى كه اين جا طبقه راوى نيست. يا اينكه تقييد به اول و ثانى بشود كه اين جا هم تقييد نيست. مطلق است. منصرف به ايشان دارد. لا تستقبل القبله و لا تستدبرها و لا تستقبل الرّيح و لا تستدبرها. نه ريح را استقبال بكن و نه استدبار بكن. كه اين حكم استحبابى است كما ذكرنا در ديروز. اينها رواياتى است كه چه جورى كه در صلاة استقبال القبله به مقاديم البدن مى‏شود موقعى كه انسان تخلّى مى‏كند چون كه تخلّى مستلزم قعود است. آن چيزى كه هست تقود كه همين جور است عادتاً و آن يكى كه هست آن هم نوعاً همين جور است كه مى‏نشينند. موقع نشستن مقاديم البدن رو به قبله باشد يا مقاديم البدنى كه هست پشت به قبله بوده باشد لا تستدبرها ظهورش عبارت از اين است مقاديم البدن از ظهور اين اخبار استفاده شده است و الاّ در يك روايتى ندارد كه لا تستقبل القبله به مقاديم البدن كه خود معناى ظهور استقبال اين است. به مناسبت حالت جلوس كه در حال تخلّى مى‏شود، مناسبتش اين است كه مقاديم البدن استقبال نكند. و ان اما للعورة عنه آن وقتى كه بر بول مى‏نشيند رو به قبله نشسته است ولكن آن مخرج بول را به طرف مشرق مى‏كند. آن سرش را. در اين صورت لا تستقبل القبله و لا تستدبرها مطلق است. خودت مستقبل قبله نشو عند التّخلّى. چه آن را حركت بدهى به اين طرف و آن طرف و چه حركت ندهى. مقتضاى اطلاق در اين اخبار اين است كه استقبال به مقاديم البدن جايز نيست قبله را. فرقى هم نمى‏كند در اين حكم ما بين اين كه فرض بفرماييد برگرداند عند البول عورت را يا برنگرداند. روايت مطلق است. بدان جهت در عبارت عروه دارد كه حرام است استقبال قبله و استدبار قبله و ان اما العورة عنها ولو عورت را از قبله برگرداند. خوب، اين روايات را ما خوانديم خدمت شما. ولكن سند چه شد؟ هيچ كدام سند ندارند. توى ذهن مى‏رسد اين كه مشهور انسان كه تتبع مى‏كند حتّى در عبارت آن مفيد قدس الله نفسه الشّريف كه احتمال داده‏اند كه مراد او از كراهت كه ديروز نقل كرديم حرمت است. كراهت به معناى لغوى است. اين جور گفته‏اند. ديگر صحيح است يا غير صحيح، كار ندارد. ولكن اين اخبار... كه از دست آن متقدمين به دست ما رسيده است و اينها خدشه‏اى نكرده‏اند كه اين روايات...هستند. اسنادى ندارند لا يوم... اين خدشه‏اى در اينها نكرده‏اند اين معلوم مى‏شود كه ما بين آنها در قدما مطلبى بود كه آن مطلب هم آن مطلبى است كه اگر يادتان بوده باشد در آن حرمت...ذكر كرديم. در مكاسب محرمه. گفتيم ولو به حسب روايات...دليلى ندراد كه حرام است. رواياتى كه ذكر شده است چند تا آنها هم...هستند. سندى ندراند. ولكن چون كه مرتكض در اذهان متشرّعه اين است كه اين فعلى كه هست اين فعل، فعل جايزى نيست، روى اين اصل ما احتياط كرديم. گفتيم كه احتياط در ترك است. اين جا ارتكاض متشرّعه بل المسلمين اختصاص به متشرّعه ندارد اين ارتكاض اين است كه اين فعل جايز نيست. استقبال القبله جايز نيست. انسان عند التّخلّى مستقبل الى القبله بوده باشد اين حتّى در دهات هم آنهايى كه دوردست است توالت اگر درست بكنند رو به قبله درست نمى‏كنند. اين در اذهان هست كه اين معنا رو به قبله جايز نيست.
روى اين معنا كانّ اگر به اين مرتبه هم وضوح نداشت، مرتكض نبود به يك مرتبه‏اى در زمانى كه قريب به زمان متقدمين ما بودند كه زمان اصحاب ائمه قريب به زمان اصحاب ائمه بودند، اين ارتكاض هم در متشرّعه در مسلمين بود. روى اين فرض به مضمون اين روايات فتوا داده‏اند و گفته‏اند كه حرام نيست. اين همان قرينه‏اى است كه ديروز مى‏گفتيم كه ابن ابى همير روايت صحيح را اگر نقل بكند تا امام (ع) بايد معنايش اين باشد كه پيشش قرينه‏اى بر صحّت بود. اين هم يكى از قرائن است. ولكن اين را بايد اثبات كرد كه اين ارتكاض آن زمان بوده است. اين ارتكاض ناشى از فتاواى فقها نيست كه بعد فتوا داده‏اند. ممكن است كسى بگويد كه شما كه علم غيب نداريد از كجا مى‏گوييد كه آن زمان مرتكض بود عند المسلمين. اين ارتكاض اين خدشه را دارد. احتمال اين هست كه اين ارتكاض بعدها توليد شده‏
است. در زمان صدور ائمه به اين نحو نبود. امّا اين معنا توى ذهن مى‏رسد كه اصلش آن زمان بود. ولو به اين مرتبه نبود اصلش در آن زمان بود كه همين جور گرفته‏اند اين حكم را. اين حرف موجب مى‏شود ما ملتزم به احتياط بشويم. بدان جهت اين است كه احوط عبارت از اين است موقعى كه متخلّى مى‏شود مستقبل قبله نشود و مستدبر قبله نشود. و امّا كسى اگر مستقبل قبله نيست و مستدبر قبله هم نيست. به طرف مشرق نشسته است. ولكن بدانم يا ندانم اين عورت را كه هست عورت را به طرف قبله گرفته است بول مى‏كند. ولو توى ذهنش هم چيزى نيست. همان طرف را مى‏بيند كه خاك نرم است. ترشّح نمى‏كند به آن طرف مى‏گيرد كه بول فقط استقبال به عورته شده است. لا به مقاديم بدنه. مى‏دانيد كه اين روايت اين را نمى‏گيرد. چون كه اين روايت ظهورش اين است كه لا تستقبل القبله نهى استقبال قبله به خود شخص داده شده است. معنايش اين است كه بدنت رو به قبله نبوده باشد. وجوه بدن رو به قبله نبوده باشد مقاديم بدن. اين ديگر دليلى ندارد. ولكن در ما نحن فيه روايتى است كه گفته شده است از آن روايت اين معنا استفاده مى‏شود. كه انسان نمى‏تواند ولو مقاديم بدن الى القبله نيست الى المشرق است، نمى‏تواند عورت و مخرج البول را به طرف قبله بگيرد. آن روايت هم همين است كه خدمت شما عرض مى‏كنم. اين روايت، روايت اولى است، در باب 2 از ابواب احكام الخلوء همين بابى كه مى‏خواندم. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم رفعه اين هم باز مرفوعه است. قال خرج ابو حنيفه من عند ابى عبد الله (ع) ابو حنيفه كه پيش امام صادق سلام الله عليه آمده بود از پيشش خارج شد و اب الحسن موسى (ع) قائم و هو غلام. آن وقت موسى ابن جعفر سلام الله عليه بچّه بود. ظاهرش اين است كه سبيع بود و آن هم ايستاده بود. فقال له ابو حنيفه. ابو حنيفه گفت به موسى ابن جعفر سلام الله عليه يا غلام اين يضع القريب ببلدكم. شخصى كه در اين بلد خانه و آشيانه ندارد وارد شد كجا قضا حاجت مى‏كند؟ معلوم مى‏شود كه آن زمان اين مستراح‏هاى عمومى كه نبود. كه الان مرسوم است. فقال، اجتنب افنية المساجد. امام موسى ابن جعفر سلام الله كانّ فرموده است كه اجتناب بكن افنيه مساجد را. افنيه جلوى در مساجد را كه سكّو مى‏شود اينها مى‏شود كه آن ساحتى كه جلوى در است در آن جا باز مى‏شود كه مردم مى‏آيند مى‏روند به مسجد پايشان آلوده نشود. برو آن طرف‏تر. اجتنب افنية المساجد و شتوت الانهار كنارهاى انهار را هم اجتناب بكن كه مردم مى‏آيند آب مى‏برند و...آن جاهايى كه از درخت ميوه مى‏افتد كه ميوه بيفتد روى كثافت و منازل النّذار آن خانه‏هايى كه مسافرين و واردين آن جا منزل مى‏كنند آن‏ها را هم اجتناب بكن و لا تستقبل القبلة بغايطٍ و لا بول استقبال نكن قبله را به غايط و به بول. نه اينكه خودت استقبال نكن. استقبال به بول نكن. و رفع ثوبك ثوبت را هم بكش بالا كه ترشّح نكند در اين صورت...هر جا گذاشتى عيبى ندارد. اين و لا تستقبل القبلة بغايطٍ و لا بول گفته‏اند كه در صورتى كه انسان مستقبل قبله نيست مقاديم بدن رو به مشرق است ولكن بول را آن مخرج بول را به طرف قبله گرفته است. صدق مى‏كند كه استقبل القبلة به بوله به بولش استقبال قبله كرد. بدان جهت اين روايتى كه هست اگر امر سندش تمام مى‏شد كه سندش هم اين است كه كما اينكه ذكر كردم و اگر سندش تمام مى‏شد و اگر اين معنا بود، مقتضايش اين بود كه نه، استقبال به بول هم حرام است. يعنى مقتضاى روايات اين بود كه دو شى‏ء حرام است. اين جور فرموده‏اند. يكى استقبال قبله به مقاديم البدن...عنها يكى هم استقبال القبلة به البول. اين دو تا حرام است. آن دليلش آنها بود. اين هم دليلش اينها است. با هم تنافى ندارند. آن مى‏گويد آن حرام. اين هم مى‏گويد اين حرام. ملتزم مى‏شويم. ولكن اين دو تا اشكال دارد. اين حرف دو تا وهن دارد.
يك وهنش كه ضعف سند است كما ذكرنا. يك وهنش اين است كه اگر انسان رو به قبله بنشيند و عورتش هم رو به قبله باشد بايد ملتزم بشويم فعل مرحمين. دو تا حرام كرده است. و اين با ذهن جور در نمى‏آيد كه دو تا حرام مرتكب شده باشد. يك چيز ديگرى هم امر سوّمى است. اين را مى‏دانيد كه استقبال قبله به غايط معنا ندارد. چون كه مخرج غايط هيچ وقت رو به قبله نمى‏شود. آن متعارف كه مى‏نشينند. يك وقتى يكى كسى دراز كشيده است و پاهايش را بلند كرده‏
است، ما با آن كارى نداريم. آنى كه متعارف است استقبال القبله به غايت نمى‏شود. اين معناى لا تستقبل القبلة به غايطٍ از چه نهى مى‏كند؟ نهى از اين مى‏كند كه انسان موقع تغوط رو به قبله بنشيند. او مراد اين است. چون كه استقبال به غايط معنا ندارد. حمل اين كه فقط او را نهى مى‏كرد كه آن جور ننشين. پايت را آن جور نكن، بلند نكن اين معنا محتمل نيست. وقتى كه اين جور شد و لا تستقبل القبله به البول لا تستقبل القبلة بغايط و لا بول اين تتمه آن كلام است. يعنى موقع نشستن هم موقع بول كردن رو به قبله نشين. معنايش اين مى‏شود. اين هم وجه سوّمى است كه عرض كردم. ضعف السّند، التزام به دو تا حرمت، لا تستقبل القبله به غايط قرينه است. بدان جهت همه اينها يا بعضى از اينها باعث شده است كه مرحوم سيد در عروه فتوا داده است و الاحوط عدم الاستقبال بعورته فقط. احوط اين است كه استقبال قبله را ترك كند و الاحوط ترك الاستقبال. قبله را بعورته فقط همان بول كردن اين منشأش اين است كه اين سه تا جهت دارد بدان جهت...كردن از اينها اگر از يكى شده است سند شد از دومى شد از سومى ديگر نمى‏شود...كرد. بدان جهت اين حكم، حكم احتياطى مى‏شود. اگر كسى بگويد اين روايات ضعيف است ولكن از اين روايات كشف مى‏شود كه اين جور نيست كه همه اينها خطا بشود، همه‏اش مخالف با واقع بشود اين‏ها فى الجمله ولو به يكى از اينها از امام (ع) صادر شده است و آن معنا هست كه همان اطمينان به صدور...علم وجدانى را نمى‏گوييم. شخصى بگويد من علم اجمالى ندارم. شايد همه اينها درست نيست. نه اطمينان در نفس هست كه اينها يكى اقلاً صادر شده است اين روايات. اطمينان وقتى كه شد آنى كه مضمونش اخص است، يعنى آنى كه قدر متيقن است و او يقيناً مشمول آن روايتى است كه صادر شده است او استقبال القبلة به المقاديم و العوره است. اين معنا متيقن است. اگر از اين روايات يكى صادر بوده باشد متيقن از آن حرامى كه هست، متيقن استقبال الى القبله به مقاديم البدن است حتّى العوره. اين معنا متيقن است.
و اما كسى نه به اين روايات عمل كرد كه اينها به فتوا المشهور منجبر هستند اين روايات مدلولش اين است كه استقبال حرام است و ان امال العوره امّا نسبت به عورتى كه هست فقط ذكرنا ما فيه. كه اين خدشه دارد استفاده از روايات. اين كه فرموده‏اند اگر بنا بشود به اين روايات عمل كنيم بايد استقبال قبله به عورته آن هم حرام بشود، عرض كردم اين سه تا قرينه است كه مراد از آن روايت هم همانى است كه در ساير روايات ذكر شده اتس. على هذا الاساس رسيديم به آن مطلبى كه مى‏گفتيم اين استقبال قبله حرام است قبله ظهور دارد در قبله اختيارى كما اينكه در وقت صلاة ظهور دارد در وقت اختيارى. وقت صلاة، قبله اينها ظهور دارند در اختيارى. آن يكى كه غير اختيارى كه مراد باشد او احتياج به تقييد دارد. اطلاق منصرف است به اختيارى. بدان جهت و لا تستقبل القبلة و لا تستبدرها معنايش عبارت از اين است كه استقبال قبله نكن و آن شرّقوا و غرّبوا هم عرض كرديم ظهورش ميل است. ميل به طرف مشرق و مغرب بكند كه اين منافات ندارد كه آن ظهور اين بوده باشد. و قبله ظهورش در اختيارى است و قبله فعلى است. و امّا ظهورش در فعليت دارد كه فعلاً قبله اختيارى است. او را مستقبل نشو. و امّا چيزى كه سابقاً قبله بود و لكن از قبله بودن افتاده است مثل بيت المقدس نه، آنها را اين روايت ظهور ندارد. هر عنوانى ذكر بشود ظهور در فعليت دارد. يكى هم از آن عناوين عنوان قبله است يعنى قبله، قبله فعلى بشود. اينها جاى گفتن ندارد. بعد ايشان تقييد مى‏فرمايد. مى‏فرمايد من غير فرقٍ بين ال...و الصّحارى اين استقبال القبله و الاستدبار القبله حرام است عند البول و الغايط. فرقى نمى‏كند كه اين تخلى و اين بول در صحارى بشود در صحرا بشود يا در بنيان بشود كه بنا است مثل اهل شهرى كه مرسوم است توالت دارند هست در خانه‏ها فرقى نمى‏كند بنيان بشود يا صحارى بشود. و القول بالاختصاص بالاول ملتزم شدن كه حرمت مختص است به صحارى و امّا البنيان استقبال قبله در بنيان لا بعث به كه از كلام مفيد و غير مفيد هم مثل صلّار اين جور استفاده مى‏شد قول به اين معنا ضعيف است. وجه اين تفصيل چيست و وجه اين ضعف چيست. وجه اين قول در ما
نحن فيه لا تستقبل القبله و لا تستبرها شما مى‏دانيد كه اين لا تستقبل، لا تستدبر مطلق بودند. قيد صحارى و بنيان نبود. ولكن در بين يك روايتى هست و من حيث السند هم معتبر است آن روايت گفته شده است از او استضحار مى‏شود كه استقبال القبله و استدبارها در بنيان اشكالى ندارد. آن روايت، روايت محمد ابن اسماعيل است. ظاهر اين است كه اين محمد ابن اسماعيل، روايت 7 است. و به اسناد الشّيخ عن محمد ابن على ابن محبوب كه سند شيخ به كتاب على ابن محبوب صحيح است. آن هم نقل مى‏كند عن حيصم ابن ابى مصروق. حيصم ابن ابى مصروق و پدرش هر دو شخص معروفى و ممدوحى هستند. از معاريف مدح شده اند...بدان جهت تعبير در اين موارد به حسنه مى‏كردند. چون كه معروف و مشهور است و قدحى وارد نشده است و بلكه مدح وارد شده است اين توثيق عام ما است. بدان جهت روايت از اين جهت هم اشكالى ندارد. عن محمد ابن اسماعيل اين محمد ابن اسماعيل ولو قيدى ندارد كه محمد ابن اسماعيل ابن بضى هست ولكن چون كه از امام رضا سلام الله عليه نقل مى‏كند آن محمد ابن اسماعيل معروف است از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است و صاحب كتاب و اينها است معروفش محمد ابن اسماعيل ابن بضى است بدان جهت ظاهراً اين محمد ابن اسماعيل ابن بضى هست و بدان جهت روايت من حيث السند اشكالى ندارد. اين چه مى‏گويد محمد ابن اسماعيل ابن بضى؟ قال، دخلت الى اب الحسن رضا (ع) وارد شدم منزل امام رضا سلام الله عليه و فى منزله كنيفٌ در منزلش كنيفى مستراحى بود مستقبل القبله كنيف رو به قبله بود. و سمعته يقول. شنيدم كه همين جور مى‏گويد من بال...القبله كسى كهب مقابل قبله بول بكند ثمّ ذكر يادش بيايد كه اين طرف قبله است فانحرف عنها. انحراف پيدا كند از قبله اجلالاً للقبله و تعظيم لها...ذالك حتّى...از جايش بلند نمى‏شود مگر اينكه خداوند به او غفران مى‏كند. گفته‏اند بر اينكه از اين روايت كه امام (ع) در منزلش كنيف مستقبل القبله داشت اين معلوم مى‏شود بر اينكه استقبال القبله در بنيان حرمتى ندارد. و الاّ معنا ندارد كه استقبال القبله حرام بوده باشد و در منزل امام كنيفى مستراحى بوده باشد رو به قبله. بله اين هم مكروه است در بنيان. چرا؟ چون كه اين كه در ذيل مى‏فرمايد من بال...القبله ثم ذكر فانحرف اجلالاً شامل اين صورت هم مى‏شود. چون كه اجلال فرقى ندارد ما بين البنيان و غير البنيان. در آن غير البنيان به آن لا تستقبل به ظهورش رفعيّت نمى‏شود. و امّا در بنيان اين روايت دليل مى‏شود بر اينكه استقبال حرام نيست ولكن... و اجتناب مستحب است. خوب جوابى گفته‏اند كه لابد ديده‏ايد كه در بيت امام فرض كنيد در منزل امام كنيفى بود كنيف يعنى آن نشيمن گاه اگر رو به قبله باشد كه لازم نيست كه رو به قبله بنشينند نه اين طرف مى‏نشيند. يك جورى مى‏نشيند كه رو به قبله نبوده باشد. كنيف بودن يعنى اجاق را رو به قبله گذاشتن اين ملازمه ندارد كه رو به قبله هم بنشيند شخص. اين منزل اجاقش است. رو به قبله بود. اين دليل نمى‏شود بر اينكه استقبال قبله حلال است. خوب امام (ع) چه جور اين را در منزلش ساخته بود شايد اين منزل اصلاً مال خودش نبود. فقط آن جا موقتى مسافر بود. منزل صدق مى‏كند ديگر. محل نزول. نه اينكه ملك شخصى‏اش بود. يا نه خريده بود. اين منزل همين جور ساخته شده بود و همين جور خريده و دست نگذاشته بود. اين دليل نمى‏شود كه استقبال القبله و استدبارها. يك چيزى توى ذهن ما رسيده است. بگويم. كنيف آن نشيمنگاه نيست. كنيف آن جايى را مى‏گويند كه آن جا قضا حاجت مى‏شود. تغوط و بول. اگر پشت بام هم آن جا تغوط بكنند، جايى كه تغوط قرار بدهند پشت بام را آن جا مى‏شود كنيف كه در روايات مطر هم بود كه سطح كنيف است و يصيبه...ثيابنا در پشت بام خصوصاً آن زمان كه اجاق نمى‏گذارند. اين معنايش اين است كه مى‏آيد مى‏نشيند آن جا، آنهايى كه قرا را ديده‏اند خصوصاً در عرب‏ها مى‏گويند چه مى‏گويم. كنيف آن جايى كه تغوط مى‏شود. منتهى اين بنا بود. بنا بود يعنى مثل اطاق بود. اطاق‏ها رو به قبله بودند. ساير اطاق‏ها رو به قبله است. اين اطاق هم رو به قبله بود. خوب باشد. ولكن موقع نشستن كه رو به قبله نمى‏نشينند. انسان وقتى كه، شما اگر وارد شديد به خانه‏اى كه بخريد مى‏گوييد خيلى خوب است. تمام اطاقهايش رو
به قبله است. تمام بنائش رو به قبله است. يكى از بنائش هم مستراحش است ديگر. آن رو به قبله است. يعنى نشيمن گاهش رو به قبله است؟ اين كه نيست. كنيف آن محلّى را، آن بيتى را مى‏گويند كه در او قضا حاجت مى‏شود. آن بيت هم رو به قبله بود. امام (ع) هم فرمود بر اينكه اين نه دلالت مى‏كند كه استقبال قبله حلال است به هيچ چيز دلالت نمى‏كند. بله، خود قول اين امام (ع) اگر كلام ايشان باشد و روايت تمام بشود كه گفتيم من حيث السّند تمام است و بعيد نيست به قول امام بوده باشد اين همه روايات سابقه را به هم مى‏زند. تمام روايات لا تستقبل القبله و لا تستدبرها اين ظهور آنها را در حرمت به هم مى‏زند. چون كه اين تعبير با حرمت مناسبت ندارد. من بال...قبله ثم ذكر فانحرف عنها اجلالاً لقبله و تعظمياً لها حتّى اين كه يغفر له اين مناسبت با حرمت ندارد. چون كه اگر استقبال قبله حرام بود بايد بفرمايد من بال...قبله ثم ذكر فالينحرفها بايد اين جور باشد. فالينحرف مثل اين مضمون بگويند. اين كه فرموده‏اند ثم ذكر فانحرف عنها اجلالاً لقبله و تعظمياً لها لم يقم من منعقده حتّى ينظر عليه اين مثل اينكه من...مساجد الله يغفل بكلّ...منه خطيئتاً اين مثل اين لسان مناسبت با استحباب و تعظيم دارد. و منهنا بعضى‏ها فرموده‏اند اين جمله از اين روايت تمام ظهور روايات سابقى را به هم مى‏ريزد. و لعلّ آنهايى كه ملتزم به كراهت شده‏اند كه اصل حكم كراهتى است كه نسبتش هم به مفيد و غير مفيد داده‏اند اين مستند به اين جمله‏اى است كه در اين روايت وارد است و من حيث السند هم تمام است و لكن مع ذالك از آن احتياطى كه ذكرنا چون كه مخالفت مشهور نمى‏شود خصوصاً با اين ارتكاضى كه در اذهان بود آن احتياطى كه گفتيم ترك نشود. نه در آن جايى كه مقاديم بدن باشد و نه آن جاييكه امال العورت الى القبله آن هم احتياطاً ترك بشود. و الحمد الله رب العالمين.