جلسه 470
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 470 ب
نام استاد:آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1368 هجرى شمسى
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم ايشان فتوا داده است وفاقا لجماعتى كه معتبر است در تطهير مخرج البول صب الماء و غسل المخرج بالماء مرتين. به اين معنا فتوا داده است. عرض كرديم مقتضاى آنى كه وارد شده است در تطهير الجسد من اصابت البول، چه آن موضع جسد مخرج بوده باشد يا موضع آخر باشد كه اصابه خارجيه باشد مقتضاى بعضى روايات و منها حسنه حسين ابن اب العلا لزوم الغسل است مرتين در جايى كه ماء غسل به ماء القليل بوده باشد و چنانكه مخرج به ماء قليل شسته بشود، مقتضاى آن روايت كه يكى نيست، روايت ديگرى هم هست ولكن عمده سندش معتبر است، اين حسين ابن اب العلا است، حسنه اين است كه غسل مىشود موضع جسد مرتين. و دعواى اينكه اين انصراف دارد به جايى كه نجاست از خود آن عضو خارج نشود قد ذكرنا اين درست نيست. و شاهدش استعمالاتى بود كه عرض كرديم. بدان جهت اگر در مخرج البول روايت معتبرهاى بوده باشد كه وارد شده باشد و دلالت كند در مخرج غسل مرتا بماء القليل كافى است. دلالت به اين معنا بكند، رفعيت از آن اطلاق مىكنيم و اگر اين معنا ثابت نشد، چه روايتى اثبات شد كه دلالت مىكند حكم مخرج حكم ساير عضو بدن است. در لزوم الغسل به ماء القليل مرتين، چه اين روايت ثابت نشود خود مقتضاى اين ملاقات اين است بر اينكه مخرج به ماء القليل بايد دو دفعه شسته بشود. و بما اينكه اطلاق تمام است، و جاى خدشه يعنى لا ينبقى كه انسان خدشه بكند در اطلاق كما ذكرنا، بدان جهت جماعتى ادعا كردهاند كه آن اطلاق مقيد و مخصص دارد. در خود مخرج رواياتى وارد شده است كه ظاهر آن روايات كفايت الغسل مرتا هست در خصوص ماء القليل. كه ماء قليلى كه شد غسل مرتا كافى است. خوب در اين صورت بواسطه اين روايات چونكه خاصه هستند و در خصوص غسل المخرج البول وارد هستند رفعيت از آن اطلاق مىشود. بول اذا اصابت الجسد يغسل مرتين بالماء القليل الاّ مخرج البول كه يكفى فيه الغسل مرتا اين ملتزم مىشويم اشكالى ندارد.
كلام اين است كه همين جور روايتى داريم كه به اين معنا دلالت بكند و دلالت بكند غسل المرة كافى است يا اينجور روايتى نداريم؟
گفته شده است بر اينكه دلالت مىكند بر كفايت الغسل مرت موثقه يونس ابن يعقوب. موثقه يونس ابن يعقوب در باب نه از ابواب الخلوت است. روايت پنجمى است در اين باب نه. و باسناده عن الصفار، شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را نقل مىكند از كتاب محمد ابن حسن صفار رضوان الله عليه. سند شيخ هم به اين كتاب صحيح است. صفار هم نقل مىكند عن سندى ابن محمد يا سرى كه گفته مىشود ثقه است. بدان جهت از ناحيه اين چونكه توثيق شده است اشكالى در سند روايت نيست يونس ابن يعقوب هم ثقه است. قال قلت لابى عبد الله عليه السلام الوضوء الذى افترضه الله على عباده لمن جاء من الغائط. سوال كردم از آن وضويى كه خداوند در قرآن مجيد فرض على العباد كرده است. اذا قمت من الصلات فغسلوا وجوهكم. لمن جاء من الغائط. آن كسى كه از غائط مىآيد ديگر. او جائكم من الغائط او لا... تا آخر. سؤال از اين وضو كردهاند. اين از چه چيز اين وضو سؤال كردند. از جواب معلوم مىشود بر اينكه، لمن جاء من الغائط اوباح. از جواب معلوم مىشود كه ربما كثيرى در روايات هست كه سائل سؤالش دلالتى
ندارد كه از چه سؤال مىكند. يا ظاهر سؤالش مناسب با جواب نيست ولكن از جواب فهميده مىشود كه سائل از چه سؤال مىكرد. اين همين جور است كه سؤال كردم از وضويى كه افترضه على العباد لمن جاء من الغائط اوبال. قال يغسل ذكره و يذهب الغائط ثم يتوضء مرتين، مرتين. از جواب معلوم مىشود كه سائل از موضع اين وضو مىپرسيد از امام عليه السلام. كه اين وضو را بايد كى بگيرد؟
يعنى اين وضو وقتى كه گرفته مىشود بعد از غسل كردن و بعد از تطهير المخرج و استنجاء است يا نه قبل هم مىشود اين را گرفت. اين ظاهر سؤالش اين است. الوضوء الذى افترضه الله على العباد على الجاء من الغائط اوبال. قال يغسل ذكره. ذكرش را اين شخصى كه اذا بال مىشويد. اين روايت دلالت مىكند بر اينكه معتبر غسل است. بايد غسل الذكر بشود و يذهب الغائط، در غايط غسل معتبر نيست مخرج غسل بشود. اذهاب غائط معتبر است ولو بالاحجار ولو بالخرق، ثم يتوضء مرتين. مرتين بعد از او وضو ميگرد و وضو را هم تكرار مىكند. يعنى غسل الوجه مرتين، غسل اليد مرتين كه مشهور فرمودهاند مستحب است در وضو تكرار العضو. اين روايت را ذكر كردهاند. يعنى يكى هم اين روايت را ذكر كردهاند به دليل كه انشاء الله مىآيد كه ببينيم همين جور است يا نيست.
سؤال از موضع بود اين در جواب كه امام عليه السلام فرمود يغسل ذكره، نفرمود يغسل ذكره مرتين و يذهب الغائط ثم يتوضع مرتين، مرتين. آن در وضو مرتين، مرتين را فرمود. اين معلوم مىشد كه در غسل ذكر مخرج البول مرتين معتبر نيست. مقتضا اطلاق اين روايت، اقتضا مىكند بر اينكه طبيعى غسل ذكر مكفى بوده باشد. اينجور استدلال كردهاند. ولكن معلوم شد از بيانى كه عرض كرديم، معلوم شد به اين روايت نمىشود تمسك كرد. يعنى اين روايت مقدمات حكمت در ناحيه تطهير مخرج تمام نيست كه به اطلاقش تمسك كنيم. سائل از موضع الوضو مىپرسيد. امام عليه السلام هم در مقام بيان موضع الوضو است كه وضوء را كى مىگيرد؟ منتهى وضو را كى مىگيرد، جايش به بيان كردن به اين است كه بگويد اول آنجا را بشور، آنجا را هم بشور بعد وضو بگير ديگر. جايش را بيان كردن به جهت اين است. اما آنجا را اذهاب غايط يا غسل الذكر چه جور بايد بشود، مرتين بشود، يا اذهاب غائط موضع النجو به ثلاثة احجار بايد بشود يا به ثلاثة خرد بايد بشود در مقام بيان اين نيست و شاهد اين است كه اذهاب غائط را قيد نكرد كه ثلاثة احجار يا خرق بوده باشد كما اينكه خواهيم گفت بايد با اينها باشد. پس اين روايت در مقام بيان اين جهت نيست. كيفيت تطهير مخرج. در مقام بيان اين نيست. بدان جهت به اين روايتى كه هست به اين روايت نمىشود تمسك كرد.
از رواياتى كه باز در مقام به او استدلال شده است يكى هم صحيحه عبد الله ابن مغيره است. صحيحه عبد الله مغيره در باب سيزده از ابوال الخلوت است. روايت اولى است در باب سيزده. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن عبيه عن ابن المغيره. اين عبد الله ابن مغيره است. از آن شش نفرى كه از اصحاب امام موسى ابن جعفر و امام رضا سلام الله عليه كه از اصحاب اجماع شش نفر هست، شش نفر از اصحاب اجماع كه هيجده نفر هستند شش نفر از اصحاب موسى ابن جعفر و امام رضا سلام الله عليه است يكى از آن شش نفر اين عبد الله ابن مغيره است. منتهى آن شش نفر افقهشان گفته يونس ابن عبد الرحمان است. كما اينكه افقه آن سته اولى زراره بود. آنجا اينجور است بر اينكه عن اب الحسن عليه السلام قلت له عرض كردم به امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه للاستنجاء حد، براى استنجاء حد است يا نه؟ قال لا، امام فرمود حدى نيست. ينقى ما سمت، حدش اين است آنى كه آنجا هست پاك بشود. استدلال شده است بر اينكه در استنجاء به بول حدش اين است كه آن بول پاك بشود. بواسطه ريختن آب يك دفعه هم مىشود. ولكن از بيانى كه ديروز عرض كردم معلوم شد كه اين روايت ربطى به مقام ندارد. عرض كردم استنجاء معناى ظاهرىاش تطهير موضع النجو است كه همان مخرج الغائط است. مخرج الغائط حدى دارد يا ندارد، حدش اين است كه انسان بايد وقتى كه انسان او را تطهير مىكند چه به ماء، چه بالخرد حدش اين است كه پاك بشود، آنى كه در آنجا بود پاك بشود. مراد اين است. اگر كسى گفت نه، استنجاء اطلاق مىشود به هر دو تا. مىگوييم علاوه بر اينكه اينجور است در خود اين صحيحه كه بعضىها تعبير به حسنه مىكنند به جهت پدر على ابن ابراهيم در خود اين صحيحه قرينه قطعيه است كه مراد از استنجاء آن تطهير موضع النجو است. چونكه در ذيلش دارد بر اينكه قلت ينقى ما سمت، آنى كه آنجا هست پاك مىشود. اما و يبقى الريح. ريحش مىماند. قال عليه السلام الريح لا ينظر عليها. ريح اعتنا به او مىشود. ازالهاش به ريح نيست. ريح كجا مىماند؟ اهلش مىدانند ديگر كجا مىماند.
عرض مىكنم بر اينكه اين قرينه قطعيه است بر اينكه مال استنجاء غايط است ربطى به بول ندارد و اين روايت نمىشود استدلال كرد به حكم مقام. در ما نحن فيهى كه هست در ما نحن فيه يك روايت ديگرى هست. آن روايت ديگر استدلال شده است بر اينكه دلالت مىكند تطهير مرت مخرج البول را كافى است. آن روايت ديگر صحيحه جميل ابن دراج است. كه در باب سى و يك از ابواب احكام الخلوه روايت اولى است. محمد ابن الحسن باز شيخ نقل مىكند باسناده عن الحسين ابن سعيد، باسنادش از حسين ابن سعيد از ابن ابى عمير عن جميل ابن دراج عن ابى عبد الله عليه السلام. قال اذا القطعة درة البول فصب الماء. وقتى كه آن قطرات بول قطع شد فصب الماء، آب را بريز. نفرمود كه فصب الماء مرتين. دو دفعه آب را بريز كه غسل مرتين بشود. اطلاق صب الماء اقتضا مىكند. از اين رواياتى كه استدلال شده است دو تا روايت به ذهن مىزند كه تمام است. يكى از آن دو تا روايت اين است. مىگويد اذا الانقطعت درة البول فصب الماء. آب را صب كن. اين ظاهر اين كلام را كه انسان مىبيند مىگويد كه خوب در مقام تطهير مخرج البول مىفرمايد بر اينكه فصب الماء. صب ماء بكن، اطلاق مىگويد در مقام تطهير است و مقيد به مرتين نمىكند. ولكن تأمل در خصوصيات و الفاظى كه در اين روايت است موجب مىشود كه جزم كند انسان اين روايت در مقام كيفيت تطهير مقام مخرج البول نيست. اين روايت در مقام بيان حكم آخر است. و آن حكم آخر اين است، چونكه در مردها مسئله استبراء بوده است كه بعد البول بايد استبراء كنند در اذهان اين بود كه اذهان خودش يك واجب است. چه جورى كه واجباتى هست، يعنى تكاليفى هست براى تخلى يكى از آن تكاليف هم استبراء بعد البول است. يا در ذهن بعضىها اينجور بود كه استبراء بعد البول شرط تطهير مخرج البول است كه بايد آن استبراء بشود بعد مخرج تطهير بشود. تطهير قبل الاستبرائى كه هست نه اعتبارى ندارد. در روايات استبراء مىآيد. امام عليه السلام در اين روايت در مقام نفى احتمالين است. كه نه استبراء وجوب نفسى دارد، نه وجوب شرطى دارد، هيچ كدام نيست. فقط استبراء فايدهاش اين است كه بعد اگر قطرهاى خارج شد، استبراء كرده باشى حكم مىشود كه او بول نيست. نكرده باشى حكم مىشود كه بول است. فقط استبراء يك فايدهاى دارد. خودش مىخواهد بكند، مىخواهد نكند. اثرش اين است.
امام عليه السلام در اين روايت، مثل آن روايتى است كه نفى مىكند وجود استبراء را. استبراء از واجبات نيست. بدان جهت مىفرمايد اذا النقطعت درة البول. وقتى كه آن دره بول، يعنى قطره بول قطع شد فصب الماء، اب را بريز. استبراء از واجبات نيست. اين در مقام اين است. مثل اينكه انسان مىخواهد بگويد، انسان برنج را كه ريختى ديگر خيس نمىخواهد ديگر آتش را روشن كن، اين در مقام اين است كه خيس كردن لزومى ندارد. برنج را ريختى در ديك همان آتش را هم روشن كن زيرش. اين مثل اين است. در ما نحن فيه هم همين جور است. در ما نحن فيه مىگويد بر اينكه صب الماء و انتظار اين، موقوف به استبراء نيست، نه استبراء واجب است نفسه و نه شرطيه. اين روايت هم اين است مدلولش. مىماند در بين يك روايت ديگرى كه ذكرنا اين روايت ديگر، من حيث السندى كه هست تمام است على ما ذكرنا. در ديروز ذكر كرديم كه حيثم ابن ابى مسروق را گفتيم معتبر است كما اين كه از كلام نجاشى و هكذا حمدوى از او نقل شده است، معتبر است بنائا بر اين يك روايتى دارد، توجه كنيد. گفتهاند بر اينكه اين روايت دلالت مىكند تطهير مخرج بالغسل مرت و بصب الماء مرت كافى است. به كمال الوضو. خودش هم در مقام بيان تطهير مخرج است. چونكه سؤال از كيفيت تطهير مخرج است. روايت در باب بيست و شش از احكام الخلوه روايت پنجمى است. محمد ابن الحسن، اينجا شيخ الطائفه تمام سند را نقل كرده است در تهذيب. محمد ابن الحسن يعنى شيخ الطايفه از استادش مفيد نقل مىكند. مفيد هم نقل مىكند عن احمد ابن محمد عن ابيه، اين احمد ابن محمد عن ابيه احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد است. و ذكرنا سابقا كه احمد ابن محمد ابن يحيى و احمد ابن محمد ابن حسن الوليد هر دو تا از معاريف است خدشه در روايات اينها كردهاند من حيث السند وجهى ندارد. محمد ابن حسن وليد هم نقل مىكند عن سعد ابن عبد الله القمى. سعد ابن عبد الله نقل مىكند از اين حيثم ابن ابى مسروق نهدى كه ديروز گفتيم آن هم نقل مىكند عن مروك ابن عبيد عن نشيط ابن صالح كه هر دو ثقه هستند. نجاشى و غير نجاشى توثق كردهاند. هم مروك را هم نشيط ابن صالح را، اينها از ثقات هستند. عن ابى عبد الله عليه السلام، اشكال در سند اين روايتى كه هست، يكى از ناحيه آن احمد ابن محمد است ديگرى هم از ناحيه حيثم ابن ابى مسروق است. اشكال از ناحيه حيثم ابن ابى مسروق را منع كرديم. آن احمد ابن حسن ابن وليد را هم اشكالش را دفع كرديم. كسى گفت من اينها را قبول ندارم كه احمد ابن محمد از معاريف شد مىشود صحيح. باز اين روايت من حيث السند، تا سعد ابن عبد الله صحيحه است. چرا؟ چونكه شيخ الطايفه به تمام روايات سعد ابن عبد الله اشعرى سند ديگرى دارد اسناد ديگرى دارد غير از آن سند و آن اسناد ديگرى كه هست به جميع كتب سعد ابن عبد الله و روايات در فهرستش بيان كرده است. به جمعى كتب و جميع رواياتش سند ديگر دارد غير از اين سند كه آن سند معتبر است بدان جهت يكى از روايات سعد ابن عبد الله به خود نقل شيخ همين روايت است. سند ديگرى دارد، سند دو قولى مىشود به آن بيانى كه در دو قولى شدن سندها گفتهايم. بدان جهت روايت من حيث السند صحيحه است تا سعد ابن عبد الله. حيثم ابن ابى مسروق هم كه اشكالى ندارد.
اينجا دارد كه قال سألته، نشيط ابن صالح مىگويد كه سألته سؤال كردم امام صادق عليه السلام را كم يجزى من الماء فى الاستنجاء من البول؟ چقدر آب لازم است در جايى كه انسان مخرج بول را تطهير مىكند به استخراج بول، در استنجاء من البول. قال مثلا ما على الحشفه. دو مقابل آنى كه در حشفه است من البلل. آن بلل بولى كه در حشفه هست، متخلف است، دو مقابل او مخرج را پاك مىكند. دو مقابل آن بللى كه از بول در آن مخرج، يعنى رأس الحشفه متخلف است دو مقابل او پاك مىكند. گفتهاند اين روايت صريح به اين معنا است كه غسل مرتا كافى است. بيانش چيست؟ مىگويند خوب عادتا اينجور است، كثيرا ماء هم نشود. فى نفسه كثير است. وقتى كه انسان بول را تمام مىكند يك قطره كوچكى كه از مخرج خارج شده است در همان رأس حشفه مىايستد. چونكه صغير است يا قطره اخير است، پشت سرش ديگر نمىآيد كه او را بياندازد همانجا مىايستد. گفتهاند بر اينكه اين روايت دلالت مىكند اگر دو مقابل اين قطره آب بوده باشد مخرج پاك مىشود. گفتهاند بر اينكه اگر آن قطره اولى را انسان، امرش داير ما بين الامرين است. آن قطره اولى را كه مىريزد با قطره ثانيه دفعتا مىريزد يا منفصلا مىريزد. كه دو دفعه بشود. اگر منفصلتا بريزد اين مخرج محال است پاك بشود با اين دو قطره. چرا؟ چونكه از دو حال خارج نيست. اين قطره آبى كه رسيد به رأس الحشفه طهارتا به مجرد رسيدن آن قطره بول را مىاندازد. خودش جاى او مىنشيند. يا اينجور است يا اينكه نه خودش هم قاطى آن قطره مىشود. هر دو هستند. بعد هر دو مىافتند يا نمىافتند. مىمانند آنجا. از دو حال كه خارج نيست. اگر اين قطره ماء قطره بول را بياندازد خودش جاى او مىنشيند. چونكه به اندازه او است. خودش جاى او مىماند. غسل الموضع محقق نمىشود. غسل اين است كه جارى بشود آب. تجاوز كند از موضع نجس. همانجا مانده است. اين غسل محقق نمىشود. خوب قطره دومى را كه بعد منفصلتا مىريزيد، قطره دوم هم قطره اول را مىاندازد خودش جايش مىنشيند. غسل اصلا محقق نشد. غسل الموضع محقق نمىشود. و اگر اينجور شد كه نه قطره اولى را كه انداختيد. قطره اولى با بول جمع شد، ابتدائا نيافتاد قطره بول. خوب اين آب مطلق كه نمىشود. مىشود آب و بول. آب و بول كه مطهر نيست. در شرايط تطهير گفتيم كه آب بايد حين التطهير و حين الجريان از اطلاق خارج نشود. والاّ آن غسل حساب نمىشود. غسل بالماء معتبر است.
مايعى كه نصفش آب است و نصفش بول است آن آب نمىشود كه. بدان جهت در ما نحن فيه آنجا كه ايستاد ولو بعد بيافتد. آب نيافتاده است، آب و بول معا افتادهاند. آن غسل حساب نمىشود. آن قطره دومى را هم كه ريخته است همانجا مىماند. آن غسل محقق نمىشود. بدان جهت گفتهاند معقول نيست غسل مرتين محقق بشود در جايى كه قطره را متعاقبتين ريخته مىشود. تقريب را عرض كردم كه قطره بول را قطره اولى مىاندازد اين مصحح غسل نيست. چونكه جايش مىنشيند. تجاوز نمىكند آب از آنجا. پس اين غسل مرتين محقق نمىشود. به خلاف اينكه اگر معا دو قطره را انداختيد. وقتى كه معا قطره را انداختيد، آن قطره اولى به وصوله قطره بول را انداخت اين قطره دوم چونكه متصل به او است. معا ريخته مىشود. قطره دوم، قطره اول كه آب است او را مىاندازد. تجاوز الماء صدق مىكند كه صب الماء على المحل. غسل محقق مىشود تجاوز. چونكه همين جور است اين روايت صريح در اين معنا است، در غسل موضع البولى كه هست غسل و مرتا كافى است. وقتى كه غسل و مرتا كافى شد بواسطه اين روايتى كه هست رفعيت مىشود از اطلاقات متقدمه از مطلقات متقدمه رفعيت مىشود و آنها را تقييد مىكند. خوب جواب اين حرف چيست؟ جوابش اين است كه نه، در ما نحن فيه يك حرف ديگرى هست و آن حرف ديگر اين است كه شما از كجا درآوردهايد وقتى كه اين آب مىريزد در آن حشفه قطره بول است. در روايت بلل است. بلل يعنى رطوبت. رطوبت به اين مىشود كه هيچ قطره، مطرهاى نيست. ولكن تَرى آن هست. همين جور است ديگر. عادتا هم همين جور است. قطره آن امر نادر است كه بايستد آنجا. قطره نمىايستد آنجا. آن بلل، رطوبت است.
امام عليه السلام در اين روايت مىفرمايد اين را اگر جزمى نگوييد احتمالش هست. ما ظاهرش اين است كه مىگوييم ولكن احتمالش هست. امام عليه السلام مىخواهد بفرمايد آن رطوبتى كه ما حول آن مخرج هست على رأس الحشفه، يك مقدار رطوبتى پيدا مىكند ما حول آن مخرج. آن بولى كه او را همين جور تَر كرده است. اين خصوصا در آن آخر البول مىشود كه يك خرده به ما حول مخرج رطوبت وسيعتر مىشود. چونكه آن قطره اخيره به مجرد الخروج رد نمىشود. چونكه قطره اخيره هست. يك خرده مكث مىكند و مىافتد. به مكث آن دايره رطوبت را يك خرده وسيع مىكند. بدان جهت امام عليه السلام مىفرمايد آن قطرهاى كه آن بلل را، مىافتد خود آن قطره. خودش قبلا افتاده است. آن قطرهاى كه آن بلل را در مخرج ايجاد كرده است دو مقابل آن قطره اين مخرج را پاك مىكند. اين براى اينكه اگر ما مثل آن قطره يك قطره آب اول بريزيم آن قطره آب نمىايستد كه رد مىشود. اين دفعه اولى. قطره دوم را بعد ريخيتم اين قطره دوم هم رد مىشود مثل آن بول. نمىايستد كه، غسل محقق مىشود. غسل مرتين هم مىشود. اگر مراد از بلل قطره بول متخلفه بود كه فعلا متخلف است اين يك امر نادرى است. آنى كه در روايت ذكر شده است بلل ذكر شده است. بلل يعنى رطوبت. و آن رطوبت غالبى اين است كه قطره بول مىماند ولكن رطوبتش مىماند كه همين جور است. آن قطرهاى كه اين بلل را ايجاد كرده است دو مقابل اين، اين را پاك مىكند. اين مىشود تدريجا هم بشود. مرتين هم بشود. بدان جهت چونكه امام عليه السلام در اين روايت در مقام بيان حد الماء است. حد ماء را بيان مىكند. نه كيفيت تطهير به آن ماء.
سائل كه سؤال كرد سائل سؤال كرد از حد ماء. كه آن حد كم يجزى من الماء فى الاستنجاء از كيفيت استعمال اين حد نكرد. سؤال از خود كيفيت سؤال كرد. امام عليه السلام هم حدش را فرمود دو قطره. ولكن آن حسنه حسين ابن اب العلا مىگويد اين دو قطره را بايد اينجور استعمال بكنى كه صب مرتين بشود و مؤيد اين مطلب اين است و مؤيد اين مطلب اين است كه همين نشيط ابن صالح يك روايت ديگر دارد، منتهى آن مرسله است آن روايتش. آن روايت، روايت هفتمى است. و باسناده عن سعد ابن عبد الله. شيخ قدس الله نفسه الشريف به سندش از سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد ابن عيسى و يعقوب ابن يزيد عن مروك ابن عبيد عن نشيط عن بعض اصحابه عن ابى عبد الله قال يجزى عن البول ان يغسل بمثله. كفايت مىكند در تطهير از بول به مثل آن بول تطهير بشود. نه مثل اينكه يك كاسه مثلا بول كرده است، يك كاسه آب بيايد. آن كه نيست. اين ظاهرش مناسبتى با او ندارد. يعنى آن بولى كه متخلف شده است و افتاده است، يعنى قطره اخيرى بود، مثل او مىتواند مخرج را بشويد. با يك قطره آب. وقتى كه دو تا غسل شد مىشود دو تا قطره. پس بدان جهت مقتضى السنائة الفقهيه چونكه اين روايات در مقام بيان كيفيت تطهير نيست و اين روايت كه عمده است در بيان حد الماء است مىگوييم با اين حد الماء دو صب معتبر است. يعنى اقل حد الماء است. دو صب معتبر است. اخذا به روايت حسين ابن اب العلا. بدان جهت از صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف با وجود اين كه اين روايت را ايشان هم ديده است ديگر، مع ذالك در ما نحن فيه احتياط نمىكند مىگويد كه بايد مخرج البول دو دفعه شسته بشود.
خوب اگر كسى اين حرف ما را قبول نكرد...
|