جلسه 746
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:746 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مىفرمايد براى شخص جنب جايز است غسل الجنابه را تحت المطر موجود بكند. با اين مطرى كه به بدنش واقع مىشود، با او غسل الجنابه را موجود بكند. ولكن مىفرمايد اين غسلى را كه موجود مىكند، اين به نحو غسل ترتيبى است. يعنى اول بايد رأس و رقبه را به قصد غسل الرأس و الرقبه مطر را سرازير بكند بر سرش و رقبهاش و بعد از او يمين و بعد يسار را. و اگر ترتيب ما بين اليمين و اليسار معتبر نبود، رأس و رقبه كه قبلاً بايد قبل از جسد شسته بشود. و امّتا بنحو الارتماس نمىشود. در ما نحن فيه دو تا مدّعا هست. مدّعاى اول اين است كه وقوف تحت المطر به قصد غسل الجنابه كافى است در اغتسال.
مطلب ثانى اين است كه غسلى كه واقع مىشود به اين نحو غسل ترتيبى است و بايد رأس و رقبه يا حتّى اليمين اينها بايد على نحو التّرتيب شسته بشود. امّا المقام الاول لا ينبقى التّأمّل بر اين كه به ماء المطر غسل الجنابه جايز است. براى اين كه امام (ع) در صحيحه زراره اين جور فرمود، صحيحه زرارهاى كه در باب كيفيت غسل الجنابه وارد شده بود.
و روايت، روايت 5 بود. آن جا فرمود ثمّ تغسل جسدك من...قرنك الى قدميك. جسدت را از قرنت الى قدمينت بشور. او اطلاق دارد به ماء المطر بشورى، به غير ماء المطر بشورى، به ماء الكر و النّهر بشورى بايد رأس شسته بشود بدن من القرن الى القدم. بما انّه در آن روايات ديگر امام(ع) كه فرموده بود صبّ ماء على الجسد بود، ذكرنا كه صب مدخليّت ندارد. به جهت اين كه مفروض در آن روايات ماء قليل بود، به ماء القليل اغتسال به صب صورت مىگيرد. و الاّ صب موضوعيّتى ندارد. ولكن آن روايات دلالت مىكرد بر اين كه آن غسل ولو صب مدخليّت ندارد، ولكن ترتيب بايد ملاحظه بشود. قضاءً لحدّ ثمّ كه ثمّ على ساير الجسد. ثمّ على المنكبين. بدان جهت در اغتسال به ماء المطر صب...خوانده باشد. او موضوعيّت نداشت. امّا آن ثمّ كه ترتيب است، آن ترتيب بايد ملاحظه بشود. براى اين كه امام (ع) القاء را فقط در ارتماس القاء كرد. امام (ع) فرمود لو ارتمس فى الماء الغمصتاً واحده اجزئه. آن جا ترتيب را اسقاط كرد. و امّا در غير الارتماسى كه هست و مفروض اين است كه وقوف به تحت المطر ارتماس نمىشود. ارتماس فى الماء صدق نمىكند. آن مطر وقتى كه انسان ولو مطر هم شديد بوده باشد نمىگويد ارتمست فى المطر. ارتماس فى المطر نمىشود. مىگويد با مطر خيس شدم. اين جور مىگويد. بدان جهت در ما نحن فيه امام (ع) اين ترتيب را در صورت ارتماس القاء كرد. بدان جهت قضاءً لحدّ ثمّ بايد ترتيب ملاحظه بشود. ولكن بعضىها فرمودهاند از بعضى روايات ظاهر مىشود وقوف در مطر كه شد، ترتيب باز معتبر نيست. نه به جهت اين كه ارتماس است. ارتماس صدق نمىكند. با وجود اين كه ارتماس صدق نمىكند، مع ذالك ترتيب معتبر نيست. و در اين رواياتى كه از آنها استفاده مىشود ترتيب معتبر نيست، به اين روايات تمسّك شده است كه خدمت شما عرض مىشود.
يكى از اينها صحيحه على ابن جعفر است كه در باب 26 از ابواب الجنابه روايت 10 است. و باسناد الشّيخ عن محمد ابن على ابن محبوب شيخ روايت را از كتاب محمد ابن على ابن محبوب نقل مىكند. سندش به آن كتاب هم كه صحيح است. محمد ابن على ابن محبوب هم نقل مىكند عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن عيسى است، عن موسى
ابن القاسم البجلى كه از اجلا است. روايت مىكند از على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر سلام الله عليه. روايت من حيث السّند صحيحه است. عن اخيه موسى (ع) انّه سأله عن الرّجل يجنب. از برادرش سؤال كرد مردى كه جنب مىشود. هل يجزيه من غسل الجنابه ان يقوم فى المطر حتّى يغسل رأسه و جسده؟ آيا مجزى است اين شخص از غسل الجنابه كه زير باران بايستد حتّى اين كه سر و بدنش را بشورد، و هو يبدر على ما سوا ذالك به غير اين هم قادر هستم. مىتواند با ماء مطر بشورد. و قال ان كان يغسله اغتساله بالماء اجزئه ذالك. اگر آن جورى كه به آب مىشست آن جور بشورد آخر مطر مختلف است. يك وقت مطر مىآيد و يك خورده تَر مىكند انسان را. نه جريانى، نه مجريانى، هيچ كدام نيست. نه امام (ع) مىفرمايد اگر مثل آن آب ديگر است كه جارى مىشود در بدن عيبى ندارد. ان كان يغسله اغتساله بالماء اجزئه ذالك. اگر مثل آب اين را مىشورد، غسل مىكند او مجزى است. والاّ اگر مجرّد تَرى قطراتى كه مىافتد آن نحو باشد مجزى نيست. اين روايت را استدلال كردهاند ولكن شما مىدانيد كه اين روايت به عكس مطلوب است. يعنى آن جورى كه به غير مطر مىشست، چه جور مىشست؟ اگر ارتماسى بود دفعتاً كه ارتماس كه اين جا نمىشود. آن جورى كه به غير مطر مىشست يعنى به آب متعارف مىشست. آن جا چه جور مىشست؟ با ترتيب مىشست ديگر. اين جا هم بايد با ترتيب بشورد. دعوا اين كه انسان زير مطر ايستاد و مطر ترتيب را حالىاش نمىشود همه جا را يك دفعه خيس مىكند، همين جور است مطر شرعى كه اغستل اغتسالتاً. آن جوابش را سابقاً گفتيم. در ماء قليل هم همين جور است. انسان به سرش ريخت، به بدنش هم مىريزد. نه قصد غسل فقط رأس و رقبه را كرده است موقعى كه مطر مىريزد. بعد از او كه او تمام شد غسل الرأس و الرقبه تمام شد، قصد مىكند غسل اليمين او اليسار را به نحوى كه حدوث حاصل بشود. اين هم مىشود در مطر. بدان جهت بعضى بدن را حايل قرار بدهد كه مثلاً به شانه مطر اصابت نكند بعد شانه را بردارد كه اصابت اولى حدوثى است. بدان جهت در ما نحن فيه اغتساله بالماء خودش قرينه است كه همان نحو بايد بشورد. اگر اين روايت فقط نظر داشته باشد كه مطر خيلى بشود كه به مجرّد خيس شدن يعنى رطوبت رسيدن نباشد، نظر به اين داشته باشد هم باز نظر به...ترتيب نمىكند. مطر اگر زياد باشد عيبى ندارد بشورى. امّا چه جور بايد بشورد، آن نحوى كه قبلاً تعليم فرموده است امام (ع). خوب اين روايات، اين صحيحه را اگر شما بخواهيد دليل بگيرد، دليل بگيريد كه صب معتبر نيست كه در آن...صبّ الماء معتبر نيست. با مطر هم مىشود غسل كرد. اين دوشهاى فعلى همين جور هستند. اينها با آنها مىشود غسل كرد. اشكالى ندارد. مثل المطر مىشود. امّا ترتيب را بايد ملاحظه كند.
در صحيحه دومى باز مال على ابن جعفر است. آن جا دارد كه و سألته عن الرّجل تصيبه الجنابه و لا يقدر على الماء آب ندارد غسل كند و يصيبه المطر ايجزيه ذالك؟ اصابه مطر كفايت مىكند او يتيمم. اين دلالتش ديگر بهتر است كه خود سائل نظرش اين است كه اين آب مطر كم است. مثل آب ريختن به بدن نيست. اين آب كم كفايت مىكند يا نه، امام (ع) فرمود ان غسله اجزئه. اگر غسل شده است كفايت مىكند. و الاّ فيتيمم. او غسل نيست. بايد تيمم كند. بدان جهت مىگوييم كه در ما نحن فيه در غسل الجنابه مسمّى الغسل را اعتبار مىكنيم كه بايد طورى باشد كه صدق كند شست. مطر هم اگر اين جور بوده باشد عيبى ندارد. آن غسلى كه معتبر در غسل وضويى و در غسل غُسلى است او محقق بشود كافى است. و الاّ بايد تيممم كند. در ما نحن فيه يك روايت ديگرى هست. بسا اوقات بعضىها فرمودهاند: رضوان الله عليه كه اين روايت دلالتش در نفى التّرتيب واضح است. بعيد نيست كه دلالت داشته باشد بر نفى التّرتيب. آن روايت، مرسله محمد ابن ابى همزه سمالى است. روايت 4 است در اين باب عن عدّة من اصحابنا عن احمد ابن محمد ابن عيسى و ابى داوود جميعاً ابى داوود هم از اجلاّ است. كه از على ابن جعفر نقل مىكند. عن الحسين ابن سعيد عن محمد ابن ابى همزه عن رجلٍ عن ابى عبد الله (ع) روايت مرسله است. فى رجلٍ اصابته جنابه مردى جنابت اصابت كرد او را فقال فى المطر حتّى...على جسده كه خيلى بود مطر ديگر. جاى ديگر آن حرف نيست كه كم باشد و امام در مقام اين است كه كم باشد فايده ندارد. حتّى...على جسده ايجزيك ذالك من الغسل اين از غسل اكتفا مىكند يا نه؟ قال نعم. امام (ع) فرمود: بله اكتفا مىكند. در ما نحن فيه فرمودهاند كه...المطر ديگر معنايش اين است كه مطر زياد است ديگر. اين كه سؤال مىكند وجه سؤال اين است كه اين يك دفعه مطر اصابت كند از سر تا پا، اين غسل مىشود يا نمىشود. امام(ع) مىفرمايد مىشود. پس ترتيب معتبر نيست. اين جور فرمودهاند و لكن روايت من حيث السند ضعيف است و نمىشود به اين روايت اعتبار كرد. چون كه سنداً ضعيف است. مرسله است. عرض مىكنم فتوا المشهور هم كه بر طبقش نيست كه انسان دعوا كند جبران را.
عرض مىكنم اين روايت هم دلالتى ندارد كه در ما نحن فيه سند صحيحه هم بود به درد نمىخورد. چرا؟ چون كه احتمال دارد وجه...سائل اين باشد كه كسى كه قيام مىكند در مطر، خودش غسل نمىكند. غسل فعل خودش بايد بشود. مثل آن اصابهاى كه صبّ على رأسه كه فعل خودش است و بعد آن آب را به تمام بدنش مىرساند. اين فرض بفرماييد قامت المطر اين كارى نكرده است كه. غسل هم نمىكرد مطر اصابت مىكرد به او. غسل فعل خودش است. امام (ع) مىفرمايد نه همين مقدار در فعل كافى است. همين مقدار كه زير مطر ايستاد، بدان جهت اين دوشها كه اول اختراع شد حمّامها، بعضى آخوندها اشكال كردهاند كه اين جا زيرش نمىشود غسل كرد. چرا؟ چون كه غسل بايد مستند به انسان بشود. اين آن است كه مىريزد. اين در زمان ما بود. كجا مانده كه آن زمان. اين توى ذهنش بود كه غسل بايد فعل شخص بوده باشد. اين در زير مطر ايستاد اين فعلش نيست و اين غسلش اشكال دارد. امام مىفرمايد نه. غرض اين است كه آب برسد. آب ريختن و اينها غرض اين است كه آب برسد. غسل ايصال الماء است. وقتى كه انسان زير مطر رفت به قصد اين كه ماء برسد به بشرهاش اين ايصال به او مستند مىشود و بيشتر از اين استناد را هم نمىخواهيم. بدان جهت اگر اين روايت من حيث السّند هم صحيح بود، چون كه اين احتمال در روايت كه نظر سائل به اين بوده باشد هست، اين القاء نمىكرد آن احتمال و ترتيبى را كه روايات ديگر دلالت كردهاند. ولكن اين نكته را بايد متوجّه باشيد. اين غسل ارتماسى كه در او ترتيب معتبر نيست و سابقاً هم گفتيم، ارتماس منحصر به اين نيست كه انسان با پايش توى آب برود. مثل نهرى باشد. بلكه اگر ارتماس صدق كند به نحوى كه انسان وارد فى الماء نشده است. بلكه آب وارد به بدن انسان شده است. مثل اين كه فرض كنيد نهرى از فوق جارى مىشود و از آن بلندى مىريزد پايين مثل آبشارها. كسى رفت ايستاد آن جايى كه آب منهدم مىشود. به نحوى هم كه آب زياد است و نهر كبير است، همه جاى اين، تمام بدنش مستوعب فى الماء است. كه همين جور مىشود نهرهاى همين جورى كه انحنا دارند تمام بدن زير آب مىماند. به نحوى كه ارتمس فى الماء توى آب بودند. و در آب فرو رفته بودند اين صدق بكند، اين كافى است. بيشتر از اين نيست كه انسان وارد فى الماء بشود. بدان جهت در عبارت عروه دارد كه نعم لو كان نهر كبيراً جارياً من فوقٍ و شخصى تحتش بايستد يعنى آن جايى كه منهدم مىشود و آب مستولى بر تمام بدنش به نحوى كه احاطه كند تمام بدنش را آب و توى آب بماند شخص، اين ارتماس صدق مىكند. بدان جهت در...اين معنا جايز نيست و در نهار شهر رمضان بر صائم هم اين جور غسل كردن جايز نيست.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف مسأله ديگرى را متعرض مىشود و آن مسأله ديگر اين است كه مىفرمايد شخصى از غسل ترتيب عدول بكند به غسل ارتماسى يا از غسل ارتماسى عدول به ترتيب بكند عيبى ندارد، مانعى ندارد. مثل اين كه سر و گردنش را شست. ديد كه بابا زحمت دارد. آن جا هم يك حوض بزرگى است پر از آب...خودمان را...ياالله به قصد غسل ارتماسى رفت توى آب. به نحوى كه آب تمام بدنش را گرفت. اين عيبى ندارد. عدول مثل عدول صلاتى نيست. عدول صلاتى اين است كه صلاتى را...شروع كرده بود به خيال اين كه نماز ظهر را خوانده است، در اثنا ملتفت شد كه صلاة ظهر را نخوانده است، دو ركعت خوانده بود. فهميد كه صلاة ظهر را نخوانده است. عدول مىكند به صلاة ظهر. يعنى يحسب آن دو ركعت سابقى صلاتاً عصرا. اين دو ركعت ديگر مىخواند و عصر تمام مىشود. اين عدول است. اين مراد نيست در ما نحن فيه. در ما نحن فيه اين است كه يعنى ول كند آن غسل ترتيبى را و غسل ارتماسى را از سر بگيرد. يا غسل ارتماسى را ول كند و غسل ترتيبى را از سر بگيرد. مراد از عدول اين است. اين عيبى ندارد. بعضىها فرمودهاند عدول از ترتيبى به ارتماسى عيبى ندارد مثل اين مثال كه در وسط پريد توى آب و يك دفعه كار را تمام كرد. امّا عدول از ارتماسى به ترتيبى نمىشود. چرا؟ چون كه تا مادامى كه به تمام بشرهاش آب نرسيده است، عند الارتماس غسل ارتماسى آنى موجود مىشود. در آن آنى كه آب به تمامى بدن مستولى شد و به تمام بشره رسيد، غسل ارتماسى آن وقت موجود مىشود. قبله ليس بغسل ارتماسيين. و حينه غسل ارتماسى تمام شده است ديگر. از چه چيز عدول بكند. اين عرض كردم بنا بر آن كه محقق ثانى به بعض الطّلبه نسبت داده است. و امّا اگر آنى بوده باشد غسل ارتماسى كه ذكرنا و بنينا به قرينه داخليه و خارجيه ملتزم به او شديم، معنايش اين است كه مكلّف حين ارتماس فى الماء كه ارتماس حادث مىشود حين ارتماس يعنى آب وقتى كه به تما بدنش مستولى مىشود، آن وقت قصد كند غسل را. ولو آب كه محيط به تمام جسدش هست، به بشره تدريجاً برسد. مثل اين كه جايى از بدنش مو داشت يا يك چيزى چسبيده است به او كه بايد او را رفع كند. بناعاً على ما ذكرنا مىشود. رفت توى آب، به قصد غسل جنابه هم رفت زير آب. دست زد به بدنش و ديد كه اين جا نوار است. گفت مشكل است اين را توى آب بيرون آوردن. وسوسه مىكنم كه چيزى از اين باقى ماند يا نماند. بروم بيرون غسل ترتيبى بكنم. در آمد و غسل ترتيبى را شروع كرد. اين...ارتماس قبل اتمامه به غسل ترتيبى. هر دو جايز است و بعضىها هم فرمودهاند كه از ارتماسى عدول به ترتيبى بكند اين عيبى ندارد. مثل مثال اخيرى كه گفتم در پايش نوار است. وسوسه شد و گفت اين نوار را در بياورم. معلوم نيست كه حايل همهاش رفته باشد، شايد يك ذرّاتى چسبيده باشد و مانده باشد و آب به بشره نرسد. بيايم بيرون. فرمودند اين عيبى ندارد. عدول از ارتماسى به ترتيبى عيبى ندارد. و امّا عدول از ترتيبى به ارتماسى جايز نيست. عدول از ترتيبى به ارتماسى كه مثال اول بود، بپرم توى آب و خودم را معطّل نكنم و زود تمام كنم مسأله را، اين جايز نيست. اين مرحوم آقاى بروجردى رضوان الله عليه در تعليقهاش همين را اختيار كرده است كه عدول از ارتماسى به ترتيبى جايز است ولكن عدول از ترتيبى به ارتماسى جايز نيست. نظر مبارك ايشان به آنى كه با ايشان رفيق هستند در اين قول، نظرشان اين است. وقتى كه انسان توى آب به قصد ارتماس رفت دستش خورد به پايش و ديد كه نوار است و اين نوار را مىخواهد بكند پشيمان شد كه بروم غسل ترتيبى بكنم، غسل ارتماسى تمام نشده است. اين جور است يا نه، چون كه غسل ارتماسى آن وقتى كه است به تمام بشره آب برسد. ولو آب مستوعب بدنش است و هنوز به بشره نرسيده است. وقتى كه از آب درآمد غسل ارتماسى باطل مىشود، كانّ چون كه بايد در همان...به تمام بدن آب برسد كما ذكرنا. آن...گذشت. غسل ارتماسىاش باطل شد. جنب است غسل ترتيبى مىكند. مخيّر است. يا ترتيبى بكند. يا ارتماسى بكند. دوباره او را ارتماساً موجود كند ولكن به خلاف عدول از ترتيبى الى الارتماسى وقتى كه انسان سر و گردنش را شست حتّى طرف دست راستش را هم شست تمام كرد، اين وقتى كه عدول به ارتماس بكند آن غسل باطل نمىشود. چون كه موالات شرط نيست. موالات در غسل ترتيبى شرط نيست ديگر. غسل ترتيبى كه كرده است باطل نمىشود. و صحّت آن غسل ترتيبى نمىگذارد غسل ارتماسىاش صحيح بشود. صحّت غسل ترتيبى وقتى كه صحيح شد، صحّت او نمىگذارد غسرل ارتماسىاش تمام بشود.
سؤال؟ كلام ايشان را نقل مىكند كه ايشان مسلكش اين است. كه مىفرمايد بر اين كه عدول از غسل ترتيبى به ارتماسى نمىشود. چون كه غسل ترتيبىاش صحيح شده است. و صحّت او نمىگذارد غسل ارتماسى تمام بشود. امّا الجواب. دو تا جواب.
جواب اولى اين است كه امام (ع) در صحيحه زراره اين جور فرمود كما اين كه عرض كرديم. فرمود نوعاً و...جنباً ارتمس فى الماء ارتماستاً واحده اجزئه. سؤال مىكنيم آيا كسى كه سرش را و گردنش را شسته است و طرف راستش را شسته است، چپش مانده است. يا چپش را شسته است و فقط پاى چپش مانده است. اين فعلاً جنب است يا غير جنب. يكى از اينها را بايد گفت ديگر. اگر جنب است لوارتمس فى الماء لو انّ رجلاً جنباً ارتمس فى الماء ارتماستاً واحده اجزئه. اطلاق اين ذيل مىگيرد. چون كه غسل جنابت ترتيبياً هم اتيان بشود واجب و مستقل نيست كما اين كه آن روز گفتم. غسل الرأس و غسل الرقبة والبدن واجب مستقل نيستند كه هر كدام يك وجوب مستقل دارند. يك وجوب غيرى ارتباطى است بنا بر وجوب مقدمه يا استحباب نفسى ارتباطى است بنا بر اين كه وجوب غيرى را منكر شديم. تا مادامى كه جزء اخير از واجب ارتباطى يا مستحب ارتباطى جزء اخير نيامده باشد، امرش ساقط نمىشود. امر يك امر است. بدان جهت در ما نحن فيه اين كه غسل ترتيبى كرده است ناقص گذاشته است. فعلاً جنب است. آن امر به غسل از جنب ساقط نشده است. آن امر اولى باقى است و بر انتصال او امام (ع) مىفرمايد لو ارتمس رجلاً جنباً فى الماء ارتماستاً اجزئه مىگيرد اين را. اين يك جواب.
سؤال؟ دو مرتبه نمىتواند ترتيبى را شروع كند. لغو مىشود. چون كه امر به مركّب ارتباطى ولو ساقط نمىشود الاّ جزء اخير بيايد. ولكن هر كدام اجزائى كه از او اتيان كرد مكلّف، امر به آن اجزا از دائميت مىافتد. ديگر دائميت ندارد. چون كه غرض اين است كه صرف غسل الرأس و الرقبه موجود بشود. او جزء الغسل است. آن صرف الوجود حاصل شده است. ديگر دائميتى به غسل الرأس ندارد. بدان جهت آن امر واحد باقى مىماند. ولكن دائميت نسبت به اجزا بعدى دارد. نسبت به آن اجزا بعدى دائميت پيدا مىكند. بدان جهت اگر غمض نظر از روايت كرديم وجه اول را گفتيم كه روايت مىگويد كه عيبى ندارد. عدول به ارتماس بكن، جنب هستى ارتماس را از اول موجود بكن. اين از اول ترتيب اتيان كردن نيست كه به امرش از دائميت افتاده باشد. اين فرد آخرى را موجود كردن است كه ارتماستاً واحده فرد آخرى است و او را عيبى ندارد. من مىتوانم جنب هستم موجود كنم.
و امّا الجواب الثانى. جواب ثانى اين است كه مىگوييم كه نه اين فرق است. آن غسل ارتماسى وقتى كه از آب در آمد ناقصاً باطل مىشود. غسل ترتيبى كه بعد مىكند جنب هست عيبى ندارد. و امّا اگر غسل ترتيبى كرد ورفت توى آب ارتماساً موجود بكند، صحّت غسل ترتيبى نمىگذارد كه اين غسل ارتماسى صحيح بشود. چون كه غسل الرأس و الرقبه صحيحاً موجود شده است. يا يمين هم كه شسته است صحيحاً موجود شده است. صحّت او نمىگذارد. صحّت آن غسل چون كه آن غسل صحيحاً واقع شده است، او نمىگذارد. يك وجه عقلى طورى نمىگذارد كه اين غسل ارتماسى صحيح بشود و تمام بشود. خوب مىگوييم امّا الجواب يعنى قطع نظر از آن جواب اول كه گفتيم روايت اطلاقش اين احتمال را منع مىكند كه نه مانع نيست. لو فرض اگر اغماض از روايت هم كرديم اين حرف درست نيست. چرا؟ لما ذكرنا در آن روز در واجب ارتباطى آن وقتى اجزا سابقه صحيح مىشود كه اجزا لاحقه به او ملحق مىشود. اگر ملحق شد آنها صحيح است. و الاّ گفتيم اگر اجزا لاحقه ملحق بشود او باطل مىشود. آن احرام باطل است. احكام ندارد. در ما نحن فيه هم غسل ترتيبى هم همين جور است ديگر. اگر غسلى ترتيبى اجزائش تمام نشد، جزء اخيرش نيامد، آن جا غسل الرأس و الرقبه تمام مىشود. مىگوييم وقتى كه اين به قصد غسل ارتماسى زير آب رفت تا مادامى كه غسل ارتماسى محقق نشده است. و آب به تمام بشرهاش نرسيده است. غسل ارتماسى موجود نشده است. يعنى تمام نشده است كه مانع بشود صحّت او. وقتى كه اين تمام شد آنها باطل مىشود. غسل الرأس و الرقبه باطل مىشود. چرا؟ چون كه ممكن نيست اجزا لاحقه به او ملحق بشود. اجزايى كه باقى مانده است از غسل جنابت نمىتواند ملحق بشود. چون كه شخص جنب نيست كه. بدان جهت صحّت آن اجزا مانع مىشود حكم بكنيم كه غسل جنابت ارتماساً صحيح است. مىگوييم آن وقتى كه غسل ارتماسى تمام مىشود كه قبلاً تمام نيست. حكم به صحّت و تماميت نمىشود. آن وقتى كه حكم به تماميت مىكنيم لا غسل على الرأس و الرقبه. غسلى آن جا نيست كه محكوم به صحّت باشد. او باطل شد. چرا؟ چون كه اجزا لاحقه نمىتواند ملحق بشود به او. قضاءٍ لحكم الواجب الارتباطى. كما ذكرنا كه اگر اجزا بعدى به او لاحق نشود، آنها محكوم به فساد مىشوند و من هذه الجهت است نلتزم بجواز العدول عن التّرتيبى الى الارتماسى كما يجوز العدول عن الارتماسى الى التّرتيبى به آن بيانى كه عرض شد. بعد ايشان يك مسأله ديگرى را در مقام ذكر مىفرمايند.
و آن مسأله ديگرى كه در مقام ذكر مىفرمايند اين است اگر حوضى بوده باشد كه آن حوض اقلّ من الكر بوده باشد. آبش آب قليل است كه اتّفاق مىافتد توى منازل حوضى هست آب قليل. انسان مىخواهد غسل ارتماسى را در آن آب قليل موجود بكند. كه اين يك امرى بود خيلى متعارف هم بود در حوضهايى كه در مدارس نجف بودند سابقاً، كه دو تا حوض داشتند. يكى كر بود و يكى هم در آن جا بعضى چيزها را مىشستند كه ربّما كر نمىرسيد. نوعاً به حد كر مىرساندند ولكن بعضاً آبش كمتر از كر مىشد. كسى مىخواهد توى آن حوضى كه عمقش خيلى است ولكن طول و عرضش مربّع صغير است برود غسل ارتماسى بكند. بدنش اگر پاك بوده باشد محصورى ندارد. چرا؟ چون كه لو انّ الجنب ارتمس فى الماء رمستاً فقد اجزئه. صدق كرد ديگر. ندارد كه آب كر باشد. جورى باشد كه ارتماس فى الماء صدق كند. ولو به اندازه كر نبوده باشد. ايشان اين جور مىفرمايد. مىفرمايد ولكن بعد كسى بخواهد در اين آبى كه اين شخص غسل ارتماسى موجود كرد آن شخص دومى بيايد كه بدنش پاك است آن غسل بكند در اين آب ارتماساً يا از اين آب بگيرد در خارج به سر و بدنش بريزد ترتيباً غسل كند مشكل مىشود. چرا؟ چون كه اين آب مستعمل در حدث اكبر مىشود. به ارتماس شخص اول آب قليلى است مستعمل در حدث اكبر و در آن صحيحه عبد الله ابن سنان امام (ع) فرمود آن چيزى كه هست با غساله ثوب يعنى ثوبى كه نجس است با غساله او و با غساله غسل الجنابه نمىشود وضو گرفت. وقتى كه امام فرمود نمىشود وضو گرفت، آن وقت غسل كردنش هم نمىشود. چون كه فرق ما بين غسل و اينها نيست. امام (ع) در آن روايت اين جور فرمود، فرمود بر اين كه الماء الّذى يغسل به الثّوب او يغتسل به الرّجل من الجنابه لا يجوز ان يتوضء منه و اشباهه نمىشود با اينها شخص ديگر وضو بگيرد. وضو كه نشد غسل هم نمىشود. بعد ايشان مىفرمايد كه و كذا اشكال پيدا مىكند جايى كه آب حوض كمتر از كر است. ولكن انسان توى اين حوض فرو نرفت كه ارتماساً غسل بكند. در يك طرفش ايستاد و از حوض آب برداشت و ريخت به سر و بدنش به قصد غسل الجنابه. امّا آبها برگشتند توى حوض. مىفرمايد آن جايى كه قام اين شخص در اين حوض و آب را بريزد و ترتيباً غسل كند لا ارتماساً، باز وقتى كه برگشت كمتر از كر است آب حوض. وقتى كه آب حوض كمتر از كر شد آن عيبى ندارد. اين كه مىگويد كمتر از كر سرّش اين است كه روايات دارد.آب اگر كر شد در او بول كند حيوان اغستل فيه الجنب...فيه الكلب لا بعث تتوضء منه و اشرب. آن عيبى ندارد. اين كمتر از كر است. آنها هم ماء كر است كه كمتر از كر است. وقتى كه آب برگشت به آن جا در آن صورت آن آب مستعمل مىشود. نمىشود. عرض مىكنم در اين كه اين دومى درست نيست. چرا؟ براى اين كه اگر فرض كرديم بر اين كه به ماء مستعمل در غسل نمىشود غسل كرد يا وضو گرفت. آن روز عرض كردم كه اين روايت حمل بر تقيه مىشود يا حمل مىشود به آن صورتى كه بدن جنب نجس بوده باشد و خبث داشته باشد. اگر به اين روايت به اطلاقش گذاشتيم و گفتيم به ماء مستعمل در غسل الجنابه نمىشود با او غسل گرفت، اين آبى كه در حوض هست با كاسه چند تا برداشت و بدنش را شست، آب حوض آب مستعمل نمىشود همهاش. اين روايت مال جايى است كه آبى كه برمىدارى مستعمل فى الماء غسل الجنابه باشد. آن يا آب غسل الجنابت و غير غسل الجنابت است، يا اصلاً آب غير الغسل الجنابت است. چون كه آب جنابت كه خيلى كم استعمال مىشود. به حدّى كه عرفاً به او اعتنا نمىشود. يا آب غسل الجنابه و غير غسل الجنابت است يا آب غير غسل الجنابت است. چون كه آبى كه از او برداشته است نسبت به آن مائى كه باقى مانده است كم است. بدان جهت روايت مائى كه يغتسل به الجنب جنب با او غسل كرده است، با او نمىشود. خوب شما گفتيد آن صحيحه نه شما از خودت نگو. يغتسل او را هم مىگيرد. كه در غسل الجنابه استعمال شده است همهاش يا بعضش. مىگوييم اگر اين جور بوده باشد خدا حفظ كند. خوب گفتى. مقيد دارد. مقيد دارد كه نه اگر قاطى بشود عيبى ندارد. كدام روايت است؟ اين صحيحهاى است كه خدمت شما مىخوانم.
در صحيحه على ابن جعفر باب 10 از ابواب المضاف است. در صحيحه على ابن جعفر اين است كه و ان كان فى مكان واحدٍ اگر آب قليل در مكان واحدى باشد و هو قليلٌ آن آب هم كم است. لا يكفيه الغسل. همهاش براى غسلش كافى نيست. آب كم است. فلا عليه ان يغتسل منعى نيست كه او غسل بكند و يرجع الماء فيه. از ماء رجوع بكند به آن آب. مىدانيد كه وقتى كه غسل كرد، يك مقدار از آب برنمىگردد. يك مقدارش برمىگردد. يك مقدار از آبى كه برمىگردد او مانعى ندارد غسل بكند. روايت صحيحه است و هيچ اشكالى ندارد. بلكه اين روايت دليل قوى است همهاش هم برگردد با همان كه برگشته است بقيه غسل را اتيان كند باز مجزى است. بدان جهت آن روايت صحيحه عبد الله ابن سنان كما اين كه صاحب العروه در ذيل مىفرمايد، استعمال ماء مستعمل در غسل الجنابه با او غسل كردن عيبى ندارد. آن روايت يا حمل بر كراهت مىشود، يا حمل بر تقيه مىشود، يا حمل مىشود به آنى كه گفتيم. بعد ايشان به شقّ ديگرى مىرسد كه وقت تمام شد. و الحمد الله ربّ العالمين.
|