جلسه 486

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:486 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تهيه شده در سال 1369
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در جايى بود كه مكلّف متوض‏ء بوده باشد بعد الوضو بللى از او خارج شده است كه احتمال اين كه بلل طاهر بشود، اين احتمال نيست. اگر اين احتمال بود، قبل الاستبرا بوده باشد وضوئش، حكم مى‏شود كه آن بلل بول است. بعد الاستبرا بشود حكم مى‏شود بلل پاك است. اين گذشت. اين مكلّف وضو گرفته است بعد الوضو بللى خارج شده است كه احتمال طهارت در او نيست. و امرش مردد است ما بين اين كه بول بوده باشد يا منى بوده باشد. صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف تفصيل داد. فرمود بر اينكه اگر اين بلل قبل الاستبرا بالبول وضو گرفته باشد، اين بلل محكوم به بوليت است. اگر قبل الاستبرا بالبول وضو گرفته است، بلل محكوم به بوليت است. و اگر استبرا كرده بود وضو گرفته بود بايد جمع كند ما بين الغسل و الوضو. يعنى مقتضاى علم اجمالى. نه حكم مى‏شود بانّه منىٌّ و نه حكم مى‏شود به انّه بولٌ. مقتضاى علم اجمالى به اين كه خارج شده است امّ البول و المنى بايد مكلّف جمع كند ما بين الوضو و الغسل. مرحوم حكيم در مستمس فرمود فرقى ما بين صورتين نيست. چه اين بلل مردد بين البول و المنى قبل الاستبرا خارج بشود كه فرض اول در عبارت عروه است چه بعد الاستبرا خارج بشود لا محال مكلّف بايد جمع كند ما بين الوضو و الغسل. استبرا و عدم استبرا اين جا موضوعيت ندارد. چرا؟ فرمود بر اين كه اين رواياتى كه در استبرا بود آنها ظاهرشان بللى بود كه محتمل است بلل طاهر بوده باشد. احتمال اين كه بلل طاهر بوده باشد، رويات ناظر به آن بود. و آن جا فرمود كه اگر استبرا كرده است لا يبالى. فهو من الحبائل و ان بلق السّوق ما يفسد...هم باشد پاك است. لا يبالى به. و امّا در جايى كه بلل احتمال طهارت در او نيست و مردد است بين البول و المنى اين جا روايات استبرا به استبرا و عدم استبرا دخالتى نداشت. بدان جهت مقتضاى علم اجمالى جمع بين الوضو و الغسل است. اين فرمايش ايشان بود.
فرمايش صاحب العروه تأييد كرده بودند و فرمايش صاحب مستدرك را طرد كرده بودند به اين كه موثقه سماعه و صحيحه محمد ابن مسلم اينها در خصوص جايى كه انسان احتمال بدهد بلل طاهر بوده باشد، آن جا وارد نشده است. در آن دو صحيحه ذكر شده بود كسى جنب بود بعد از جنابت غسل كرد، بعد بللى خارج شد. امام فرمود اگر بعد الجنابه استبرا به بول كرد و غسل كرد، آن كه خارج شده است از او بول است. اگر بول كرده است و بعد بلل خارج شده است آن بول است. و امّا اگر استبرا به بول نكرده باشد انتقض غسله. غسلش منتقض شده است. بايد غسل را اعاده كند. آن جا كه امام فرمود اگر بول كرده باشد آن بللى كه خارج مى‏شود وضويش را اعاده مى‏كند و آن بلل را مى‏شورد و تطهير مى‏كند موضع را از آن بلل كه يتوض‏ء و يستنجى كما اين كه سابقاً خوانديم، اين اطلاق دارد. اعم از اينكه مكلّف احتمال بدهد اين بللى كه از او خارج شده است بعد از بول كردن احتمال بدهد كه اين بلل، بلل پاك بوده باشد مثل ساير روايات يا نه، مى‏داند كه بلل پاك نيست. جنب بود. بول كرد. بعد از بول كردن غسل كرد. بعد از غسل كردن بلل را ديد. ولو احتمال مى‏دهد كه اين يا بول است يا منى. اين روايات مى‏گيرد. اين رواياتى كه مى‏گويد يتوض‏ء و يستنجى شامل مى‏شود حتّى در آن جايى كه بلل بعد البول مردد بشود ما بين المنىّ و البول. اين دو تا روايت مى‏گيرد. منتهى‏
اشكالش اين بود كه اين دو تا روايت استبرا بالخرتات و عدم استبرا بالخرتات را ذكر نكرده است. تفصيل نداده است. در اين دو روايت فرموده است بر اين كه على الاطلاق بعد از اين كه بول كرد، بلل بعد البول، بول است. تفصيل نداد كه استبرا به خرتات كرده باشد يا نكرده باشد.
فرمودند از اين اطلاقش رفعيت مى‏كنيم به روايات متقدمه. آن روايات متقدمه كه گفت استبرا به خرتات اگر نكند اين اماره است كه بول در مجرا باقى مانده است. بدان جهت خارج بشود بول مى‏شود. و امّا اگر استبرا بكند، نه، استبرا علامت اين است، اماره بر اين است كه بول در مجرا نيست. آن روايات در ما نحن فيه هم حكومت مى‏كند. چون كه اگر اين استبرا به خرتات نكرده باشد اين اماره بر اين است كه خارج بول است. منى نيست. بول است. و امّا اگر استبرا به خرتات نكرده باشد، اين اماره است كه خارج بول است. امّا كرده باشد نه، هم عدم منى بودن اماره دارد چون كه بول كرده است بعد الجنب شدن. هم عدم بول بودن اماره دارد چون كه استبرا به خرتات كرده است. اين جا امر داير مى‏شود كه اين بلل منى است كه خارج شده است از مخرج بعد البول كردن. بعد تماميت البول. يا بولى است كه نازل شده است از مثانه به مخرج نزل بعد از استبرا به خرتات كردن. اين روايات نظرى به اين صورت ندارد. علم اجمالى مى‏ماند و علم اجمالى مقتضايش همين است كه احتياط بكند. اين جور فرموده‏اند. عرض مى‏كنم به نظر ما كما كه سابقاً هم اين را گفته‏ايم به نظر ما فرقى نمى‏كند در ما نحن فيه بعد از اينكه شخص بول كرد و بعد البول بللى خارج شد كه يا بول است يا منى مردد بين البول و المنى است، فقط وضو لازم است. غسل لازم نيست. فقط وضو كافى است. بلافرقٍ استبرا به خرتات كرده باشد يا نكرده باشد. عكس فرمايش مرحوم حكيم. كه ايشان مى‏فرمود جمع كند على الاطلاق. مرحوم سيّد تفصيل مى‏داد به اين قائل تفصيل مى‏داد كه اگر قبل الاستبرا بالخرتات باشد بول است. بعدش جمع كند نه، ما مى‏گوييم كه استبرا به خرتات بكند يا نكند فقط وضو كافى است. ولوجه فى ذالك درست توجه كنيد اساس عرض ما اين است. اساس حرف ما اين است آن رواياتى كه تفصيل مى‏داد قبل از استبرا بالخرتات و بعد الاستبرا بالخرتات بلل خارج بشود قبول كرد همه كه آن روايات ظاهرشان در آن بللى است كه احتمال طهارت هست. آن بللى كه در او احتمال طهارت هست، او اين جور است كه بعد از بول كردن خارج بشود قبل الاستبرا به خرتات باشد باز بول است. بعد الاستبرا به خرتات بوده باشد، نه آن ماء طاهر است. ولكن يك نكته‏اى هست. آن نكته اين است كه استبرا بالخرتات مثل استبرا به بول نيست از شخصى كه جنب شده است. شخصى كه جنب شده است استبرا به بول مى‏كند آن بول هر چه منى در مخرج هست مى‏آورد بيرون. چون كه بول در آخر آمده است. با فشار هم كه بيايد هر چه در مخرج از منى متخلف شده باشد مى‏آورد بيرون.
بدان جهت امام (ع) در صحيحه محمد ابن مسلم فرمود لانّ البول لم يدع شيئاً. آن اماره قطعيه است كه در مجرا چيزى باقى نمانده است. بدان جهت انسان اگر بول بكند بعد از جنابتش بللى خارج بشود احتمال بدهد كه او منى است در مجرا مانده است معنا ندارد. امّا احتمال بدهد كه منى است كه بعد البول از موضعش وارد مجرا شده است اين عيبى ندارد. نزل الى المجرا عيبى ندارد. اين مال استبرا به بول است. و امّا استبرا به خرتات اين جور نيست. كسى اگر استبرا به خرتات كرد اين جور نيست كه مخرج تنقيه شده باشد صددرصد. ديگر در مخرج چيزى از بول متخلّف نمانده است. اين استبرا بالخرتات اين جور اماره نيست. مثل بول كردن در آن جا. منتهى شارع اين استبرا را اماره قرار داده است بر تنقيه مخرج يعنى مجرا بر تنقيه مجرا اماره قرار داده است در جايى كه شخصى بعد از اين خرتات بللى خارج بشود احتمال طهارت بدهد، در آن صورت شارع استبرا را اماره قرار داده است كه او پاك است. و امّا اگر قبل از استبرا به خرتات خارج بشود، نه، چون كه عادتاً بول در مجرا مى‏ماند، او اماره اين است كه اين بول است خارج. وقتى كه بلل مردد بشود ما بين الطّاهر و غير الطّاهر آن جا اماره قرار داده است. ولكن در جايى كه بلل مردد بشود بين البول و المنى كى اماره قرار داده است شارع خرتات را. چون كه اماره اگر اماره قطعيه بود فرقى پيدا نمى‏كرد كه بول در مجرا نمانده است به خرتات چه مردد بشود بلل ما بين بول و المنى كه بولى است كه از مثانه نازل شده است يا منى است كه از مخرج نازل شده است. اگر اماره قطعيه بود تفصيلى نداشت. شارع وقتى كه خرتات را اماره قرار داد كه مجرا پاك شده است، فرقى نمى‏كند. بلل خارج احتمال طهارت داده بشود يا مردد ما بين البول و المنى بشود. ولكن استبرا بالخرتات اماره ظنّيه است. اماره قطعيه نيست كه مجرا پاك شده است. اين كه مسح مى‏كند شايد از زير انگشتش يك قطره از آن مجرا ماند. چون كه مجرا را كه فشار مى‏دهد آن فشار اين جور نيست كه آن طرفش را به اين طرفش بچسباند كه چيزى توى آن نماند. اين فشارى است كه بر مجرا مى‏دهد و شاهد على هذا كه گفتيم كه انسان اُه، اُه بكند يك قطره ديگر هم در مى‏آيد. اين معلوم مى‏شود كه اين استبرا تنقيه تام نيست. وقتى كه اين جور شد مى‏گوييم آن كسانى كه فتواى صاحب العروه را تقريب مى‏كنند كه تفصيل را. مى‏گوييم اين صحيحه محمد ابن مسلم و موثقه سماعه على الاطلاق فرمود بللى كه خارج مى‏شود بعد از بول كردن آن بلل بول است. چه مردد بشود بين البول و المنى، چه مردد بشود ما بين البول و الطّاهر. قبل الاستبرا باشد يا بعد از استبرا باشد. آن جايى كه بلل مردد بشود ما بين البول و الطّاهر، روايت متقدمه تقييدش مى‏كند اين دو تا صحيحه و موثقه را. مى‏گويد نه، اگر قبل الاستبرا به خرتات بشود بول است.
و امّا البعد الاستبرا بخرتات فليس ببولٍ بل طاهرٍ. و امّا نسبت به آن بللى كه مردد است ما بين اين كه آن بلل بول بشود يا منى بشود نسبت به اين مقيد ندارد اين دو تا روايت. و احتمال فرق هم هست. چون كه استبرا اماره قطعيه نيست كه فرق نكند. بين الصّورتين. تنيقيه مجرا را صددرصد نمى‏كند اين استبرا بالخرتات. شارع اين استبرا بالخرتات را در بلل مشتبهى كه طاهر است اعتبار كرده است. و امّا در جايى كه بلل مردد بشود بين البول و المنى اصلاً اعتبارى نكرده است. در جايى كه بللى خارج شده احتمال مى‏دهد كه استبرا به خرتات هم كرده است ولكن احتمال مى‏دهد بولى باشد متخلف در مجرا يا بولى باشد نزل من المثانه يا منى باشد كه نزل من المخرج. از آن مكانش و از مخزنش. شارع اين جا اعتبار نكرده است استبرا به خرتات را. مطلقا فرموده است كه بول است. اگر در جايى كه بلل مردد بشود بين المنى و البول، اخذ مى‏كنيم به اطلاق روايتين. مقيّد نداريم. اطلاق روايتين مى‏گويد كه بعد البول اين بلل بول است. چه خرتات كرده باشى، چه نكرده باشى. در جايى كه مردد است بين البول و المنى. و امّا در جايى كه مردد است بين البول و الطّاهر، مقيد دارد روايات متقدمه. نتيجه چه مى‏شود؟ نتيجه اين مى‏شود كه در جايى كه بلل مردد بشود ما بين البول و المنى آن جا براى مكلفى كه متوض‏ء بود، طهارت داشت و پاك بود يا جنب بود و غسل جنابت كرده بود و پاك بود. بللى خارج شد مردداً بين البول و المنى حكم مى‏شود بر اين كه اين بلل بول است در صورتى كه بول كرده باشد. بول مسبوق به بول سابقى باشد حكم مى‏شود بانّه بولٌ. استبرا به خرتات كرده باشد يا نه. اين اطلاق روايتين است.
سؤال؟ شارع حكم كرده است به بوليت. اماره نيست. آن جا استبرا به خرتات را شارع اماره قرار داده است. استبرا بالخرتات را اماره قرار داده است كه بول نيست. بول از مجرا نيست. ولكن استبرا در اين صورت را، به خرتات را در جايى كه بلل مردد است بين البول و المنى، اعتبار اماره نكرده است. چون كه اماره، اماره قطعيه نبود كه فرق نكند بين الصّورتين. على هذا الاساس ما اين حرف را قطع نظر از روايت هم همين جور ملتزم بوديم. كه شخصى اگر از او بللى خارج بشود و مردد بشود ما بين البول و المنى وضو كافى است. اين كه در رساله‏ها مى‏نويسند و مشهور مى‏گويند كه بايد جمع كند ما بين الوضو و الغسل كسى كه متطهر بود بعد بللى از او خارج شد مردداً بين البول و المنى قبل الاستبرا به خرتات بوده باشد كه او را صاحب العروه گفت بر اينكه بول است. بعد الاستبرا به خرتات بوده باشد، گفته‏اند جمع واجب است. بعضى‏ها هم مثل مرحوم حكيم گفته‏اند مطلقا جمع است. ما گفتيم مطلقا فقط وضو كافى است. چرا؟ ولو اين دو تا روايت هم نبود اطلاق اين دو تا روايت هم نبود، ما ملتزم بوديم به او. و الوجه فى ذالك اين است. اين آيه مباركه كه فرموده است اذا قمت من الصّلاة فغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق تا آخر آيه اين اذا قمت من الصّلاة خطاب به عامّة المكلّفين است كه گفتيم. هر مكلّفى كه بخواهد نماز بخواند. اين آيه مى‏گويد بايد وضو بگيرد. بعد در ذيل آيه دارد و ان كنتم جنباً فطّهروا. اگر جنب باشيد غسل كنيد. گفتيم يا از خود آيه استفاده مى‏شود كه وضو طهارت غير الجنب است. چرا؟ چون كه اين آيه مباركه در مقام بيان طهارتى است كه در نماز معتبر است. طهارت را مى‏گويد. اذا قمت من الصّلاة فغسلوا وجوهكم يعنى طهارتتان براى صلاة وضو است براى هر مكلف. و امّا شخصى كه جنب بوده باشد طهارت او غسل است. فطّهروا يعنى طهارت او غسل است. تطهّر است يعنى غسل كه تفصير به غسل شده است. بدان جهت خود آيه استفاده مى‏شود كه هر مكلفّى كه نماز مى‏خواند و طهارت ندارد، طهارتى كه معتبر در صلاة است از اين تعبير به حدث مى‏شود. يعنى هر مكلفى كه محدث است يعنى طهارت صلاتى را ندارد جنب شد بايد غسل بكند. جنب نشد بايد وضو بگيرد. رافع حدثش و طهارتش وضو گرفتن است. اين از آيه استفاده مى‏شود. اگر كسى گفت نه، از اين آيه خودش استفاده نمى‏شود. شما از كجا مى‏گوييد كه طهارت فقط غسل است يا وضو است. اين آيه در مقام بيان طهارت است كه آن هم يكى است، دو تا نيست. مى‏گوييم اگر از خود آيه هم استفاده نشد، به ضميمه روايات استفاده مى‏شود. رواياتى كه وارد شده است وضو با غسل جنابت بدأت است قبلش او بعدش، دلالت مى‏كند آن روايات. وقتى كه او را منضم به آيه مباركه كرديم، معنايش اين مى‏شود كه هر مكلفّى كه طهارت ندارد بايد وضو بگيرد الاّ شخص جنبى كه جنب بوده باشد طهارت او فقط غسل است. اين جور است. اين از آيه استفاده مى‏شود. خوب مكلفى كه متوض‏ء بود اين بلل خارج شده است و او مردد است بين البول و المنى. اين مكلف يقيناً محدث است. طهارت ندارد. مى‏خواهد نماز بخواند. اين داخل آن اذا قمتم است. آن مخاطب عليهم كه مكلف اين است كه طهارت ندارند او نيست. بعد از خروج بلل اين شخص يقيناً مكلف محدثى هست. و استسحاب هم مى‏گويد كه تو جنب نشدى، از تو منى خارج نشده است. اگر مكلف محدث شد يعنى متطهر نشد و جنب نشد، آيه گفته است كه طهارت او وضو است. اين كسى كه خرج منه البلل در بحث اصول هم گفتيم اين محدث است بالوجدان. طهارت ندارد. و استسحاب هم مى‏گويد كه جنب نيستى. چون كه احتمال مى‏دهد كه منى خارج نشده باشد. طهارت تو وضو است. نگوييد اصل اين است كه بلل بول نيست. او اثر ندارد. بول اثر ندارد. موضوع حكم نيست در آيه شريفه. در ما نحن فيه نسبت به طهارت حدثيه، خبثيه‏اش را متعرض خواهيم شد. آن هم همين جور است. در ما نحن فيه نسبت به حدث از شخص محدث است بالوجدان و جنب نيست بالاصل طهارتش و رافع حدثش وضو است. اين حرف ما را بعضى‏ها مناقشه مى‏كنند. مى‏گويند از رواياتى كه در تفصير آيه استفاده شده است، از آن روايات استفاده مى‏شود كه مراد از اذا قمتم آن كسانى است كه نواقض وضو از آنها سر زده است. آن مكلفينى است كه نواقض وضو از آنها سر زده است. مثلاً خوابيده است يا بول كرده است كه آيه مى‏گويد كسى كه از او نواقض وضو صادر شده است، او اگر بلند شود به نماز جنب باشد بايد غسل كند. جنب نباشد همان وضو را بگيرد. اين مفاد آيه است به ضميمه روايات. كسى كه از او نواقض وضو سر زده است. او اگر جنب نباشد رافع حدثش وضو است. اگر جنب بوده باشد بايد غسل بكند. بايد نواقض وضو سر بزند. بدان جهت مفاد آيه ما نحن فيه را نمى‏گيرد. چرا؟ چون كه در ما نحن فيه نواقض وضو محرز نيست كه صادر شده است از اين شخص. چون كه قبلاً متطهر بود بعد بللى خارج شده است مردداً بين البول و المنى. احتمال مى‏دهد كه اصلاً نواقض وضو سر نزده است. آن منى است. پس چون كه آيه مباركه مرادش اين است كه كسى كه نواقض وضو سر زده و جنب نيست او بايد وضو بگيرد، جنب باشد غسل كند، بدان جهت در اين مسأله نمى‏شود به ضميمه استسحاب از آيه استظهار كرد كه وضو كافى است. آن كدام روايت است كه اين معنا از او استفاده مى‏شود. اين روايت اسمش را موثقه عبد الله ابن بكير مى‏گويند. مى‏گويند از اين موثقه بكير اين معنا استفاده مى‏شود.
اين موثقه بكير در باب 3 از ابواب نواقض الوضو است. روايت 7 است. دارد بر اينكه الشّيخ قدس الله نفسه الشّريف به اسناده عن الحسين ابن سعيد عن ابن ابى همير عن ابن عزينه عمر ابن عزينه است. عن ابن بكير عبدالله ابن بكير به واسطه او موثقه مى‏گوييم. به واسطه اين عبدالله. قال، قلت لابى عبد الله (ع) قوله تعالى اذا قمت من الصّلاة ما يعنى بذالك؟ همان تفصيرش را مى‏پرسد كه بهترين رقم حاكم است. دليلى كه حاكم بوده باشد بر خطاب ديگر، اولين رقم حكومت كه اعلاترين رقم حكومت است، تفصير است كه يعنى بشود. چون كه ناظر به خطاب ديگر مى‏شود. حكومت اين است كه خطابى ناظر بشود به بيان مراد به خطاب ديگر. ما يعنى به ذالك؟ از اين آيه شريفه چه چيز ارداه مى‏شود؟ خداوند چه اراده كرده است. ما يا ما يعنى بذالك. از اين آيه شريفه چه چيز قصد شده است؟ يعنى خدا چه قصد فرموده است؟ قال، اذا قمت من النوم. وقتى كه از خواب بلند شدى. نوم از نواقض وضو است ديگر. يعنى كسى كه از او نواقض وضو سر زد با آن نواقض وضو خواست اقامه صلاة بكند، جنب باشد بايد غسل بكند. وضو به درد نمى‏خورد. جنب نباشد، نه وضو بايد بگيرد. پس در ما نحن فيه محرز نيست كه اين شخص محدث به حدث اصغر است، نواقض وضو از او سر زده است. پشت سرش هم دارد بر اينكه بعد از اينكه امام (ع) فرمود اذا قمت من النّوم قلت عبد الله ابن بكير مى‏گويد ينقض النوم الوضو؟ نوم وضو را نقض مى‏كند؟ چون كه عامّه اين جور مى‏گفتند. مى‏گفتند خواب از نواقض نيست. آنى كه از نواقض است اين است كه در خواب بادى، بودى خارج مى‏شود از انسان آنها مبطل است. و الاّ خود خواب بما هو خواب مبطل نيست. بدان جهت رواياتى هم ما داريم تقيتاً بر همين مضمون. كه خود خواب ناقض نيست. بدان جهت اين عبد الله ابن بكير در آن زمان كه مسأله خيلى صاف نبود. چون كه تازه بود نشر اين احكام از معدن الوحى سلام الله عليهم. قال، قلت ينقض النوم الوضو؟ قال، نعم. اذا كان يقلب على السّم و لا يسمع الثّوب. همان خفّه و خفّتان نباشد ديگر كه در صحيحه زراره است. ديگر نشنود صدايى را كه قلبش خوابيده باشد. بدان جهت است كه امام وقتى كه فرمود اذا اراد القيام من النّوم، اين سرّش هم معلوم شد كه نوم من باب مثال است. امام (ع) چون كه ناقضيت بول و آن يكى و آن يكى و آن يكى مسلّم بود، خواب محل دغدغه بود كه عامّه مناقشه انداخته بودند امام به جهت اين كه صاف كند مطلب را و نوم را داخل نواقض كند روحى على الفداه، فرمود: اذا قام من النّوم، اراد القيام من النّوم كه مطلب تثبيت بشود. اگر از آن ديگرى‏ها مثال مى‏زد، ناقضيت نوم تثبيت نمى‏شد. بدان جهت او را كه گفت، عبد الله ابن بكير حساب كرد كه نوم ناقض است. بدان جهت دوباره تكرار كرد كه ناقض هست بنفسه يا نه، فرمود امام (ع) ناقض است. استفاده از اين موثقه كردند.
عرض مى‏كنم بر اينكه و امّا جواب از اين معنا. جواب اين است كه ناقض دو تا معنا دارد. ان شاء الله در باب نواقض مى‏رسيم. يك ناقض وضو به اين معنا است كه ديگر نمى‏شود با وضو سابقى نماز خواند. اين را مى‏گويند ناقض بمعنا الاعم. انسان وضو داشته باشد و هيچ كارى هم نكرده است. فقط يك نفر مرحوم شده بود مى‏بردند كه غسلش بدهند، اين هم كمك كرد و دستش خورد به صورت او. اين چه شد؟ اين ناقض به معنا الاعم آمد ديگر نمى‏تواند نماز بخواند. بايد غسل مسح ميّت بكند. بدون غسل مسح ميّت نمى‏تواند نماز بخواند. وضو داشت بعد با حليله‏اش، با امرئه‏اش، اجتماع كرد، جماع كرد وضو ناقضش آمد به معنى الاعم. ديگر نمى‏تواند نماز بخواند. اين ناقض به معنى الاعم است. يك نواقض به معنا الاخص است كه آنها وضو را كه نقض مى‏كنند، يعنى موجب وضو مى‏شوند. نواقض به معنا الاخص يعنى ما يوجب الوضو نه ما يوجب الطّهاره. يك نواقض به معنا ما يوجب الطّهاره است و موجب حدث است و يك نواقض هم به اين معنا است كه موجب وضو هستند آنها. خوب امام (ع) نوم را من باب مثال فرموده است براى نواقض اين مسلّم ما هم قبول داريم. من باب مثال است. ولكن مثال است بر نواقض به معنا الاخص كه موجبات وضو است يا مثال است بر آن نواقض به معنا الاعم كه طهارت را از بين مى‏برند. آن نواقض به معنا الاعم. كه ديگر نمى‏شود با آن وضو نماز خواند. چه قرينه داريم كه اين نواقض به معنا الاخص را مثال فرموده است. اين بلل مشتبه از نواقض به معنا الاعم است. بعد از خروج اين بلل ديگر نمى‏شود با آن وضو سابقى نماز خواندن. از نواقض به معنا الاعم است. اذا قمت من الصّلاة يعنى اگر محدث بوديد. همان عبارت اخرايى مى‏شود كه ما گفتيم محدث بوده باشيد و جنب نباشيد وضو بگيريد. مرجّح هم دارد همين معنا كه نواقض به معنا الاخص نبوده باشد. به معنا الاعم بوده باشد. مرجّحش چيست؟ اگر بخواهيم نواقض را به معنا نواقض به معنا الخاص بگيريم، آيه مباركه حاوى متفرقات نيست. خوب شخصى كه جنب است ولكن اصلاً ناقض وضو از او سر نزده است. از حمّام غسل جنابت كرده بود آمد بيرون يا از حوض مدرسه وضو گرفت آمد بيرون به مجرّد رسيدن به خانه خودش را جنب كرد. با حليله‏اش جماع كرد. خوب آيه در حقّ اين چه مى‏گويد؟ اگر نواقض را به معنا الاخص گرفتيد، حكم اين در آيه ذكر نشده است. چون كه آيه فقط آن كسى را مى‏گويد كه نواقض وضو سر زده است و جنب هست يا نيست. جنب هست غسل بكند، جنب نيست وضو بگيرد. امّا آن جنبى كه نواقض وضو از او سر نزده است. اصلاً جنب است ابتداعاً. او چه كار كند؟ او را ديگر آيه دلالتى ندارد. و ان كنتم جنباً يعنى ايّها الاقائمين من النّوم ان كنتم جنب اين جور شد ديگر. يعنى فرض كرده است كه در آن جنب ناقض وضو هست. و امّا جنبى كه ناقض وضو نبوده باشد آيه متعرّض او نيست. به خلاف ما ذكرنا. بناعاً على ما ذكرنا آيه حاوى متفرقات است. كسى كه طهارت ندارد بلند شده است نماز بخواند، جنب است بايد غسل بكند. جنب نيست بايد وضو بگيرد. خوب بدان جهت در بلل مشتبه مى‏گوييم اين شخص كه طهارت داشت بعد محدث شده است. چون كه محدث شده است نمى‏دانيم بر اينكه اين شخص جنب هست يا نه، استسحاب مى‏گويد جنب نيست. حدث اصغر هم كه موضوع حكم نيست در آيه مباركه. نتيجه‏اش اين مى‏شود كه وضو بگيرد. حتّى در رساله هم همين جور قيد كرديم كه لا يبعد حتّى در اين فرض وضو تنها كافى باشد. اين كه معروف تفصيل مى‏دهند نه، حتّى در اين فرض وضو تنها كافى است كه متطهر بود. اين حرف ما است.
سؤال؟ بول عرض كردم موضوع حكم نيست در آيه مباركه. بايد موضوع حكم بشود. بول ناقضيت دارد. امّا اين كه موضوع وضو است، نه موضوع وجوب وضو نيست. ناقضيت للوضو دارد. بدان جهت اگر وضو ناقض شد ولكن شخص محدث شد به حدث آخر، به حدث اكبر، بايد غسل بكند. بدان جهت اين شخص محدث است بالوجدان طبيعى المحدث است و استسحاب مى‏گويد بر اينكه جنب نيستى. بدان جهت در ما نحن فيه وضو تنها كافى است. اين حرف ما است. و امّا در صورتى كه مكلف اصلاً وضو نگرفته بود. حدث اصغر داشت. بول كرده بود. بعد از بول كردن، بللى از او خارج شد. مردد ما بين اين كه اين بلل بول است يا منى است. اين مردد بوده باشد، محدث بود. محدث به حدث اصغر بود. بعد بللى خارج شد مردداً بين البول و المنى. ايشان اين جا مى‏فرمايد در اين صورت كه محدث به حدث اصغر بود بعد بللى خارج شد مردداً بين البول و المنى اين فقط وضو از ظاهر كفايت الوضو لا يبعد كفاية الوضو. وضوى تنها كافى است. چون كه استسحتاب قسم ثالث از كلّى مى‏شود كه استسحاب در ناحيه كلّى كانّ جارى نيست. يك فردى از حدث كه آن حدث اصغر بود سابقاً موجود شده بود. وقتى كه شخص وضو گرفت، مى‏داند كه حدث اصغر ندارد. وقتى كه مى‏داند حدث اصغر ندارد ولكن موقع وضو گرفتن چون كه اين بلل مشتبه خارج شده بود، احتمال مى‏دهد طبيعى الحدثش باقى باشد. به فرد آخرى كه حدث اكبر است. استسحاب مى‏گويد كه حدث اكبر موجود نشده است و همان حدث اصغر سابقى موجود است. اين قدر متيقن از مدلول آيه است. اگر مدلول آيه اين بود كه اذا قمت من الصّلاة من نواقض الوضو اگر اين هم بوده باشد، در ما نحن فيه مقتضاى اين آيه شريفه اين است كه وضو كافى است. چون كه اين كسى كه بلند مى‏شود به نماز، نواقض وضو از او سر زده است. و استسحاب هم مى‏گويد كه جنب نشده‏اى. چون كه غسل نكرده بود كه. و نواقض موجود شده است و جنب هم نيستى. يعنى بلل مشتبه جنابت نيست. خروج منى نيست. آيه شريفه مى‏گويد كه طهارت او همان وضو است. پس بدان جهت در ما نحن فيه صاحب العروه هم نظرش به همين است. ولكن مرحوم حكيم اين جا هم اشكال دارد ايشان. مى‏فرمايد بر اينكه در حدث اصغر و اكبر اجمالش را بگوييم كلام ايشان را مراجعه بفرماييد، توضيحش ان شاء الله فردا. فهرستش را بگوييم كه آشنا بشويد ايشان چه مى‏گويد. ايشان مى‏فرمايد اين بلا اشكال محدث به حدث اصغر اگر جنب باشد بايد غسل كند. اين ديگر سنّى و شيعه همه ملتزم هستند. وقتى كه اين جور شد، سه احتمال مى‏آيد.
يك احتمال اين است كه اصل حدث اصغر با حدث اكبر متضادّين هستند. در مكلف واحد جمع نمى‏شوند. اگر شخصى اول متوض‏ء بود بعد بول كرد و محدث به حدث اصغر شد بعد هم رفت جماع كرد و محدث به حدث اكبر شد، حدث اصغرش منهدم شده است. مبدّل شده است به حدث اكبر. چون كه حدثين يك جا جمع نمى‏شوند. يعنى آن رفته است و ضدّش آمده است. كه حدث اصغر با حدث اكبر متضادّين هستند لا يجتمعان. اين يك احتمال است.
احتمال ديگر اين است كه نه، كسى كه محدث به حدث اصغر است، محدث به حدث اكبر است هر دو حدثش باقى است. تا در حمّام رفت و وارد حمام شد غسلش تمام نشده هر دو حدثش باقى است. منتهى اگر غسل كرد آن غسل رافع حدثين است. آن رافع حدثين است. چه جورى كه در حمام رفت هم غسل مسح ميّت داشت، هم غسل جنابت. يك غسل جنابت كرد آن هم برطرف مى‏شود. يك غسل جنابت چه جور كه كافى است از غسل مسح ميّت هم حتّى قصد هم نكند كافى است و مجزى است، غسل جنابت هم همين جور است. وقتى كه همين جور شد، از حدث اصغر هم رافع است. حدث اصغر را هم رفع مى‏كند. اين هم دو احتمال.
يك احتمال سوّمى هست. آن احتمال سوّمى اين است كه نه، حدث اصغر كه اول بود بعد كه حدث اكبر مى‏آيد همان حدث اصغر باد مى‏كند. مؤكد مى‏شود. مشدد مى‏شود. باد مى‏كند. قوى مى‏شود. موجود است ولكن قوّت گرفته است. مؤكد شده است. اين هم يك مسلك است. اين يك قسم فقهى است كه ايشان داشتند. بعد ايشان فرموده است كه اگر اولى را بگوييم كه حدث اصغر با حدث اكبر متضادين هستند، ما نحن فيه از موارد استسحاب قسم ثانى كلّى است نه ثالث. چرا؟ براى اينكه آن وقتى كه شخص بول كرد تا بلل خارج نشده بود محدث به حدث اصغر بود. امّا وقتى كه اين بلل خارج شد يك فرد از حدث را دارد. يا حدث اكبر، يا حدث اصغر. متضادّين معنايش اين است ديگر. در اين زمان كه بلل خارج شده است يقيناً يك فرد از حدث دارد. آن فرد را هم نمى‏داند كه حدث اصغر است يا حدث اكبر. چون كه كلّى مردد است فردش در كلّى ثالث اين است كه من مى‏دانم كه كلّى در ضمن اين فرد بالفعل موجود است. و بعد آن از بين مى‏رود احتمال مى‏دهم كه در ضمن فرد آخر موجود بشود. در حالى كه انسان بلل مشتبه بين البول و المنى خارج مى‏شود، نمى‏تواند تعيين كند كه حدث من در اين حال حدث اصغر است. دروغ مى‏شود. بنا بر تضاد. بدان جهت حدث در آن حال مردد است بين الاصغر و الاكبر. بعد كه وضو گرفت اگر اصغر بود زال، اكبر بود، طويل العمر است و باقى است. خوب استسحاب بر طبيعى الحدث را مى‏كنيم. طبيعى الحدث مى‏گويد بايد غسل هم بكند. نه طبيعى الحدث مى‏گويد تو جنب هستى. آن بلل جنابت بود، منى بود، كلاّ. اين اصل مثبت است. استسحاب كلّى فرد معيّن را اثبات نمى‏كند. بلكه اين غسل كردن كه لازم مى‏شود مكلف وضو گرفته است غسل هم بگيرد تا اينكه اين استسحاب حدث قطع بشود. چون كه با استسحاب حدث نمى‏تواند نماز بخواند. چون كه استسحاب حدث مى‏گويد طهارت ندارى. محدث هستى. مسح كتابت قرآن نمى‏توانى بكنى. اين استسحاب حدث قطع بشود، لال بشود، ديگر نتواند حرف بزند، انسان بايد غسل بكند. پس مقتضايش بنا بر وجه اول جمع بين الوضو و الغسل مى‏شود. بعد اكتفا به وضو را توجيه كرده است بنا بر اين رأى. نگاه كنيد...كرده است، چون كه با مسالك ما جور نيست، متعرض او نمى‏شويم. و امّا اين كه اين استسحاب قسم ثانى كلّى مى‏شود به اين متعرض مى‏شويم و جواب مى‏دهيم ان شاء الله.