جلسه 747
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:747 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
بعد از اين كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف در اغتسال بغسالة الجنابه ابتداعاً اشكال فرمود كه انسان با مائى كه استعمال شده است در غسل الجنابه با او غسل بكند. مثل اشكالش در وضو كه با ماء الغسل، غسل الجنابه وضو بگيرد. ولو ابتداعاً در اين معنا اشكال فرمود، ولكن يك مطلب مسلّم است و آن اين است كه ماء اگر زايد بر كر بشود و جنب در آن كر غسل كند، بلكه جنبها متعدداً در او غسل كنند، حتّى اگر در بدنشان هم خبث بوده باشد، غسل كردن در آن ماء الكر اشكالى ندارد. آن ماء مستعمل در غسل الجنابه حساب نمىشود. نه اين كه ماء مستعمل صدق نمىكند. بله اين كر با او خيلى غسل جنابت كردهاند مثل خزينه حمّام. ولكن غسل كردن، وضو گرفتن از آن آب بلااشكال صحيح است و بلاتأمّلٍ صحيح است. لرّوايات الواردة در اعتصام ماء الكر كه ماء وقتى كه كر شد لا يتنجّس الاّ ان يتغيّر و عدم التّغير توضء منه واشرب. اين روايات دلالت مىكند بر اين كه استعمال ماء الكر وقتى كه ماء به حد كر رسيد كه نجس به او اصابت بكند او را نجس نمىكند، آن ماء را از طهوريت به خبث و از طهوريت للخبث ساقط نمىكند. كما اين كه در بحث مياه مفصّلاً گذشت.
ولكن ايشان يك فرض ديگرى مىفرمايد در عروه. و آن اين است كه مائى كه هست فقط به قدر كر است. لا ازيد كر اگر زايد بر كر بشود ماء حكمش همين است كه گفتيم.
و امّا اگر ماء فقط به قدر كر است و در آن ماء اغتسل الشّخص للجنابت. آن اول اغتسالش در او اشكالى ندارد. چون كه ماء مستعمل نبود در غسل. ولكن اگر ايشان مىفرمايد مراراً در آن آب كه به اندازه كر بود مراراً در او غسل بكند، در اغتسال در او اشكال است. لصدق كونه مستعملاً. چون كه صدق مىكند كه ماء مستعمل است. بعد در ذيل عبارت مىفرمايد كه ولكنّ الظّاهر جواز الاغتسال است به ماء المستعمل فى غسل الجنابه مطلقا. چه ماء به اندازه كر بشود يا كمتر از كر بشود. كه آن اشكال سابقى مورد احتياط استحبابى مىشود. چون كه در آخر فتوا مىدهد. ولكنّ الاقوا اين است كه به ماء مستعمل در رفع الحدث مىشود غسل كرد. خوب عرض مىكنيم كه آن آبى كه به اندازه كر است لا ازيد شخصى در او مراراً غسل كرد، تارتاً مراراً غسل كردن باعث مىشود كه انسان يقين كند كه از حدّ كر افتاده است ديگر. در آن غسل دومى و سومى انسان يقين پيدا نمىكند كه از حد كر افتاده است. چون كه يك مقدار از آب را بدن با خودش حمل مىكند به بيرون موقعى كه از آب خارج مىشود. بدان جهت بدنش كه در مىآيد از آب تَر است ديگر. اين تَرى از كجا است؟ از همان آبها است. از همان آبى است كه در حوض بود ديگر. بدان جهت اگر فرض كنيد يك دفعه يا دو دفعه غسل كرد، يقين پيدا نمىكند كه آب از حدّ كُرّيت افتاده است. بدان جهت در ما نحن فيه آن يك دفعه و دو دفعه و امثال ذالك عيبى ندارد. چون كه ماء داخل آن مطلقات است كه اذا كان الماء قدر كلٍّ لا ينجّسه شىء. مىخواهى وضو بگير، مىخواهى بخور، مىخواهى غسل كن. آن دفعه اول و دوم اشكالى ندارد. اگر در دفعه دوم هم شك كنيد كه از حد كُرّيت افتاده است استسحاب كُرّيت است. استسحاب كُرّيت مىگويد كه هنوز ماء كر است و بدان جهت استعمالش عيبى ندارد. و امّا وقتى كه مراراً استعمال شد يقين پيدا مىشود كه از كُرّيت ديگر افتاده است. چون
كه ازيد از كر نبود. به آن مقدارى كه...بشود. به مقدار كر بود عرفاً. زيادتى نداشت. بدان جهت در اين صورت آن وقت مىشود ماء قليل. مستعمل در رفع الجنابه داخل صحيحهاى مىشود كه آن صحيحه، صحيحه عبدالله ابن سنان بود كه سابقاً گفتيم و عرض كرديم كه آن صحيحه را بايد حمل بر تقيه كرد يا حمل كرد به آن جايى كه خبث باشد در بدن جنب. ما اين جور عرض كرديم به قرينه ساير روايات. بدان جهت اگر نظر مبارك ايشان ماء به قدر كر است لا ازيد ان اغتسل فيه مراراً يشكل غسل فيه لصدق كونه مستعملاً يعنى لصدق كونه ماءً قليلاً مستعملاً كه حين الاستعمال در غسل الجنابه وقتى كه مثلاً فرض كنيد استعمال شده است، ماء قليلى بود كه استعمال در غسل الجنابت شده بود. اگر مرادش اين است، اين صحيح است. درست است. ولكن اگر فرض كرده است كه به مقدار كر است لا ازيد، يعنى به نظر عرفى خيلى زياد نيست از كر. يا الله به اندازه كر برسد، يك خورده زيادى داشته باشد. اگر مراد او بوده باشد كه با احراز كُرّيت ولو به استسحاب با آن احراز مشكل است غسل كردن در او، هيچ اشكالى ندارد. لصدق كونه مستعملاً. صدق كند مستعمل هزار دفعه صدق كند. چون كه ماء كر وقتى كه مستعمل شد اشكالى ندارد او. اشكال در ماء قليل مستعمل است كه مورد صحيحه عبدالله ابن سنان هم بود. و امّا مائى كه كر و معتصم بوده باشد در او اشكالى ندارد. در او هم اشكال نمىشود كرد.
در آن صحيحهاى كه او را تعبير به صحيحه سماعة ابن مهران جمّال مىكنند، در آن صحيحه در باب 9 از ابواب مياه مطلق همين جور است. در باب 9 روايت 12 اين جور است كه محمد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمد احمد ابن محمد يا عيسى است يا خالد. عن احمد ابن محمد ابن ابى نصر البزنتى عن سفوّان ابن مهران الجمّال يك سفوّان ابن يحيى داريم كه آن سفوّان ابن يحيى طبقهاش متأخّر از اين شخص است. اين سفوّان ابن مهران جمّال از اصحاب امام صادق سلام الله عليه بود. در ما نحن فيه رتبهاش متقدّم بر او است و خودش هم شخص جليل القدرى است. مسائلى دارد. سؤالاتى دارد. يكى از آنها اين است كه سألت ابا عبد الله (ع)...بين المدينة...و طرق فيه الكلاب و تشرب منه...و يغتسل فيه الجنب و يتوضء منها. امام سؤال فرمود. قال: كم قدر الماء؟ قدر آب چه قدر است؟ يعنى به اندازه كر مىشود يا نمىشود؟ قلت الى نصف السّاق. چون كه امام (ع) عارف بود به مقدار آن ماءها كه از مدينه هميشه تشريف مىبرد ديگر هر سال نوعاً در مكّه بود ديده بود آنها را تا نصف ساق است، امام(ع) فرمود بر اين كه در جوابش كه الى نصف السّاق او الى الرّكبه قال يتوضء منه. عيب ندارد. وضو بگير. يعنى كر است. خشك نشده است. به اندازه كر است. وقتى كه به اندازه ساق شد و به اندازه ركبه شد چون كه ساق كر است، عيبى ندارد وضو بگير. وقتى كه وضو جايز شد غسل گرفتن هم جايز مىشود. آبى است كه يغتسل فيه الجنب. قبلاً جنب غسل كرده است. پس بدان جهت آب معتصمى كه كر است و در او غسل بكند شخصى، غسل جنابت بكند ولو مراراً و از كُرّيت نيفتد، در او غسل كردن اشكالى ندارد. وضو گرفتن از او اشكالى ندارد...عليه المعتصم او لم يصدق. نعم ما كتب الفقيه رضوان الله عليه مرحوم بروجردى فرموده است در حاشيه همين صحيح است كه فرموده است. اگر به اندازه كر است فعلاً و از كُرّيت نيفتاده است، لا بعث فى الاغتسال به صدق عليه المستعمل ولو صدق عليه المستعمل يعنى صدق عليه المستعمل او لم يصدق. چون كه حكم همين جور است. و امّا اگر به واسطه اين استعمال مراراً از كُرّيت افتاده است، داخل ادلّه مستعمل است. لصدق المستعمل يعنى لصدق الماء القليل المستعمل. ماء قليل مستعمل صدق مىكند.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف در ما نحن فيه مسأله ديگرى را مىفرمايد. مسأله ديگر اين است شروطى كه سابقاً براى وضو گفته بوديم كه انسان حين التّوضء بايد قصد داشته باشد. قصد را هم دو تا گفتيم.
يكى قصد القربه چون كه وضو عبادت است و بما هى عبادتٌ قيد صلاة است.
و ديگرى اين است كه وضو خودش عنوان قصدى است. چه جورى كه صلاة الظهر افتراغش از صلاة عصر در اجزا خارجيه نيست. هر دو يك جور است. اتّصاف احدهما به صلاة الظهر در وقوع اول نمىشود. بدان جهت انسان اول صلاة عصر را بخواند عمداً ترتيب معتبر است. باطل است. از آن روايات كه...قدّم العصر الاّ انّ هذه قبل هذه، اين دو عملى كه صورتاً يكى هستند و هيچ با همديگر اختلافى ندارند اين كه در ادلّه مىفرمايد الاّ انّ هذه يعنى صلاة الظهر قبل هذه قبل از صلاة عصر است، اين دليل است كه اينها عنوان قصدى است. يعنى مكلّف آن چهار ركعتى را كه اتيان مىكند، او به قصد صلاة الظهر، الصلاة ظهر مىشود. او به قصد صلاة العصر، صلاة العصر مىشود. بدان جهت كسى اتيان كند من صلاة عصر را اتيان مىكنم قبل از اين كه ظهر را اتيان بكند مع تعمّداً آن صلاة باطل است. چه جورى كه از او استفاده شده است كه صلاة الظّهر و العصر و كذا ساير صلوات عنوان قصدى است صلوات يوميه و غير صلوات يوميه هكذا در بحث وضو هم گذشت. وضو كه غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرّجلين است، او عنوان قصدى است. سابقاً گذشت. غسل هم همين جور است غسل الجنابه. غسل بودن عمل كه غسل مىكنم اين به مجرّد اين كه زير آب رفت و در آمد، او غسل نمىشود. آن وقتى اين زير آب را رفتن غسل مىشود كه قصد كند عنوان غسل را. و اين را هم استفاده كرديم از صحيحه محمد ابن مسلم و غير صحيحه محمد ابن مسلم كه فرمود غسل الوجه و الرقبه قبل از غسل البدن بايد صورت بگيرد. بعد بدن شسته بشود. گفتيم اين نمىشود الاّ با قصد. چرا؟ چون كه آب كه به سر انسان صب مىكند به بدن هم مىريزد. اگر غسل جنابت را قصد بكند حتّى در بدن باطل مىشود. اين تقديم به اين است كه قصد غسل در او نكند. قصد غسل را به غسل الرأس و الرقبه اتيان بكند. آن هم دليل است بر اينكه غسل عنوان قصدى است و بما انه عبادت است بدان جهت قصد قربت معتبر است هم در حدوث، هم در استدامه. انسان بايد نيت بكند. نيت بكند كه غسل مىكنم و خودش هم نيتش، نيت قربى باشد. بالله بوده باشد.
عند الابتدا، الى الانتهى بايد عمل واحد از قصد داشته باشد و قصد قربت داشته باشد. در وضو اگر يادتان بوده باشد گفتيم كه محتمل است كه ماء الوضو پاك بشود. چونكه امام عليه السلام در رواياتى كه ماء نجس بود در آن روايات فرمود بر اينكه آنى را كه وقع فيه القزر احركه، لا تشرب و لا تتوضء. بعد از اينكه امام عليه السلام در آن روايت صحيحه كه اول باب مياح بود ان الله منّ عليكم باسع من الارض و جعل لكم الماء طهورا الماء احد الطهور كه در روايات است ماء يعنى ماء مطلق. ماء يعنى مطلق طهور است. استفاده شد هم از روايات احراق و هم از آن رواياتى كه اتراب احد الطهور، الماء طهور ان الله منّ عليكم باسع من الارض و جعل لكم الماء طهورا، از او هم استفاده مىشد كه آب مطهر است. خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد فلم تجدوا ماءً فتيمموا يعنى غسل و وضو به ماء مىشود كه ماء هم منصرف است به ماء مطلق ديگر. اين ديگر از اول اين جور پدران ما ياد دادهاند كه ماء وقتى كه گفت منصرف به ماء مطلق مىشود. بدان جهت ماء بايد مطلق بشود و طاهر بشود. اين كه در وضو شرط است در غسل هم همين جور است. فرقى ندارد. و هكذا در باب وضو اين جور گفتيم. آن مائى كه انسان با او وضو مىگيرد، علاوه بر اين كه طاهر است، مطلق است و طاهر است، غساله هم نبايد بشود. غساله يعنى مائى بشود ولو نجس نيست. ولكن در تطهير از خبث استعمال شده است. مثل اين كه ثوبى نجس بود. آب را با او تطهير كرديم. ولو گفتيم غساله پاك است، اين غير از...طهارت است. ولو گفتيم غساله پاك است، كما فى الغسالة الاخيره يا مواردى كه عين نيست در تطهير و غسل مرّتاً كافى است، در آن موارد التزمنا كه غساله نجس نمىشود. الاّ انّه مع ذالك كه غسل نجس نمىشود، لا يجوز استعماله فى الوضو و لا فى الغسل كما اين كه در صحيحه عبد الله ابن سنان بود كه و امّا الّذى يغسل به الثّوب يعنى ثوب متنجّس با او وضو گرفته نمىشود. باز در وضو اين جور شرط كرديم. شرط كرديم كه بايد آن وضويى كه هست مضر نبوده باشد براى انسان آن كسى كه وضو مىگيرد. والاّ اگر وضو ضررى بشود، نوبت به تيمم مىرسد. در غسل هم همين جور است كه اگر ضررى شد قاعده لا ضرر وجوب صلاة مع الطّهارت المائيه را برمىدارد. ولو ضرر به مقدار حرام نباشد. انسان غسل مىكند، يكهو سه روز سرما مىخورد. گفتيم اين حرمتى ندارد اين جور اضرار به نفس. سرم درد مىگيرد يك ساعت عيبى ندارد بگيرد. چه اشكال دارد. مع ذالك صلاة مع الغسل واجب نيست. صلاة مع الوضو كه ضرر اين جورى شد واجب نيست. چرا؟ لحكومت قاعده لا ضرر بر وجوب الصّلاة مع الطّهارت المائيه مضافاً الى قوله سبحانه و ان كنتم مرضا او على سفر، فتيمموا. تيمم بكنيد.
و عرض كرديم اگر يادتان بوده باشد فرق ما بين ضرر محرّم و غير ضرر محرّم اين است در موارد ضرر محرّم اگر گفت هر چه بادا باد. من پايم هم از كار بيفتد و خونش منجمد بشود كه همين جور است مثل پاى مرده بماند تا آخر عمر، من غسل خواهم كرد. از غسل رفعيّت نمىكنم. اين جا گفتيم در موارد ضرر محرم كه وضو ضرر محرم بشود موجب جنايت بر نفس بشود كه اين ضرر محرم است...نفس حساب بشود و جنايت بر نفس حساب بشود كه ظلم و جنايت بر نفس حرام است. ظلم را شارع نهى كرده است. عدوان بر نفس حساب بشود، گفتيم وضو يا غسلش باطل است. چرا؟ چون كه اين فعل، فعل حرام است. اين غسل اضرار بر نفس است. جنايت بر نفس است. و حرام است. والحرام و المقبوض لا يقع عبادتاً. و امّا به خلاف اين كه ضرر، ضرر غير محرّم بوده باشد كه يك ساعت، يك روز سرش درد مىكند يا سرما مىخورد يكى دو روز، اين جا اگر غسل بكند غسلش صحيح است. چرا؟ ولو واجب نيست غسل كردن و نماز را با غسل خواندن، با تيمم مىتواند نماز را بخواند. ولكن اگر غسل كرد غسلش صحيح است. براى اين كه قاعده لا ضرر آن وضو و غسل واجب را نفى مىكند و امّا خود وضو و خود غسل در صورتى كه موجب ضرر محرم نشوم مطلوبيّت نفسى دارد ادلّه استحباب تخصيص نمىخورد. به آن ادلّهاى كه اقامه مىشود در ضرر غير محرّم وجوب صلاة مع الطّهارت المائيه رفع مىشود. ادلّه استحباب طهارت مائيه تخصيص نمىخورد. چون كه شارع گفته است مىخواهى بگير، مىخواهى نگير. خودش ترخيص داد. قاعده لا ضرر آن جاها حكومتى ندارد. ضرر هم ضرر غير محرّم است. محرّم باشد تخصيص مىزند. شارع...امر به حرام نمىكند. ولو امراً استحبابياً. چون كه ضرر غير محرّم است، ادلّه استحباب سر جايش مىماند.
سؤال؟ بعد از اين كه اين غسل را كرد ديگر تيمم نمىخواهد. چون وقتى كه غسل كرد پاك مىشود. از جنابت خارج مىشود فان كنتم جنباً آن وقت فرموده است فلم تجدوا ماءً فتيمموا. اين جنب نيست. از جنابت خارج شده است. كما اين كه در محدث بالاصغر وضو مىگرفت در اين موارد، ديگر از محدث بودن خارج مىشد. تيمم ديگر نمىخواست. با او نماز مىخواند. بدان جهت عرض كرديم آنى كه مرحوم سيد در موارد لا حرج مىگويد، ايشان در موارد لا حرج اين جور مىگويد غسل كردن حرجى است. ضرر ندارد. ولكن خيلى زحمت دارد. هشتاد پلّه است. من بايد برود آن جا آب در بياورم. خيلى حرجى است. متحمّل نمىشود به هشتاد متر چاه برود انسان با طناب، خودش هم پير مرد باشد. در آن جاها فرمود كه تيمم عيبى ندارد اگر صلاة با غسل يا وضو حرجى شد، با تيمم عيبى ندارد. امّا رفت و حرج را مرتكب شد وضو گرفت يا غسل كرد، نماز را با همان غسل بايد بخواند. ايشان اين جور فرمود. چون كه لا حرج فقط وجوب را برمىدارد. ما جعل عليكم فى الدين من حرج تكليف وجوبى جعل نشده است. وجوب برداشته شده بود. مىتوانست تيمم بكند و نماز بخواند. الاّ انّه ادلّه استسحباب برداشته نمىشود به قاعده لا حرج. چون كه حرج نيست. چون مىخواهى بياور، مىخواهى نياور. بدان جهت غسل كرد ديگر صحيح مىشود. محبوب است. آنى كه ايشان در موارد لا حرج مىفرمود، او را ما در موارد ضرر غير محرّم تكرار مىكنيم. مىگوييم مواردى كه ضرر، ضرر غير محرّم شد آن اضرار چون كه دليل نداريم كه هر اضرار بالنّفسى ولو يك ساعت سرش درد مىكند اين حرام است. نه اين جور دليلى ما نداريم. آنى كه ما دليل داريم ظلم و جنايت بر نفس است. او حرام است. بدان جهت در ما نحن فيه اگر وضو و غسل جنايت بر ظلم و نفس نشد، باز ادلّه استحباب سر جايش است. وضو و غسل را گرفت، نماز مىخواند. بعد ايشان مىفرمايد باز از شرايط وضو اباهة الماء بود كه ماء بايد ملك غصبى نباشد. يا ماء مباح بوده باشد. ظرف ماء مباح بوده باشد. مكانى كه وضو مىگيرد مباح باشد. آبى كه ريخته مىشود از اعضايش كه مصب از او تعبير مىكنند بايد مباح باشد. در جايى غسل مىكند كه آبش مىريزد به خانه مردم. او هم داد مىكشد كه چه كار مىكنى خانه مرا؟ برو در خانه خودت غسل كن. و هكذا و هكذا. مصب مباح بوده باشد. آن مكانى كه وضو مىگيرد مباح بوده باشد. اينها در غسل هم شرط است.
بعد غسل دو قسم بود: يك غسل ترتيبى بود، يك غسل ارتماسى بود. در غسل ترتيبى ترتيب شرط است. و در غسل ارتماسى ارتماس فى الماء معتبر است. بدان جهت ارتماس فى الماء چون كه معتبر است غسل ارتماسى فى الارتماس مىشود و ترتيب در او معتبر نيست، بايد ارتماسش محرّم نباشد. مثل ارتماس در نهار شهر رمضان يا ارتماس در حال احرام. اينها را مىفرمايد و تمام مىكند.
بعد يك چيزى مىفرمايد در عبارتش. مىفرمايد اين شرايطى كه گفتيم اين شرايط در غير اباهة الماء، اباهة المكان، اباهة المصب و هكذا بايد آن مائى كه از او غسل مىكند از آنيه زهب و فزّه نباشد آن اناء. اباهة الاناء و عدم كونه من آنية الزّهب و الفزّه اينها شرايط و هكذا اين شرطى را كه گفتيم در غسل ارتماسى بايد رمس به ماء حرام نبوده باشد، غير از اين شرطها است. غير از شرط اباهه و عدم كون آنية الزّهب و الفزّه. و عدم حرمت الارتماس. غير از اين شرايط، ساير شرايط شرطيتش واقعى است. بدان جهت انسان خيلى زحمت كشيد، با آبى غسل كرد، بعد از اين كه غسلش تمام شد، نماز هم خواند. يكى دو روز، يا يك ماه هم گذشت. بعد گفتند بابا شما آن...كه تويش آب بود نيست. با او چه كار كردى؟ گفت غسل كردم با او. گفتند آن آب نجس بود. به نحوى كه قولشان معتبر باشد. ذواليد باشند. قولشان معتبر بوده باشد. تمام آن غسل رفت پى كارش. تمام آن صلوات هم رفت پى كارش. بايد اعاده بشود. تدارك بشود. شرطيّت واقعى است. بعد فهميد اين كه با آن غسل كرده است ماء مطلق نبود. بايد تدارك بكند. هكذا ساير شروطى كه گفتيم. و امّا در اينها آن وقتى شرطيّت دارد كه شخص عالم و عامد بوده باشد در اين اباهه و هكذا عدم كونه من آنية الزّهب و الفزّه و حرمت الارتماس در اينها شرطيت در صورتى است كه انسان عالم و عامد بوده باشد. مثلاً در ماه مبارك يادش رفت كه ماه مبارك است و روزه گرفته است. جنب هم بود. عادت كرده بود به غسل ارتماسى. رفت زير آب. وقتى كه رفت يادش افتاد كه بابا من چه بودم. صائم بودم. عيبى ندارد. صومش صحيح است و غسلش هم صحيح است. در صورتى كه ياد افتادن بعد از خروج از ماء بشود. و امّا در داخل ماء بشود على كلامٍ كه موفق شديم در باب صوم زنده مانديم، و توفيقى شد آن جا بحث خواهيم كرد. آن عيبى ندارد. غسلش هم صحيح است. صومش هم صحيح است. آن جايى كه عالم و عامد بوده باشد، اينها شرطيّت دارند. والاّ فلا.
و تفصيل الكلام فى المقام. اين اختصاص به مقام ندارد. اين را كه عرض مىكنم قاعده كلّيه است. تارتاً شرطيّت شيئى للعمل كه مىگوييم شرط است كه وضو به آب باشد يا شرط است به ماء مطلق بوده باشد اين اشتراط را كه در عملى مىكنيم، اين اشتراط، اشتراط شرعى است. يعنى شارع اين قيد را اخذ كرده است. انّ الله جعل الماء طهوراً. ائمه فرمودهاند بر اين كه ماء اگر قزرى به او افتاد و كمتر از كر بود، لا تتوضء منه و لا تشرب. يعنى مائى كه قزر نيست، شارع اين قيد را اخذ كرده است. اين قيود را مىگويند قيود شرعيه. اين قيودى كه شارع در عمل اخذ مىكند و مىگويد لسان دليل اين است كه ماء اگر قزر شد لا تتوضء منه و لا تشرب كه از او ارشاد به شرطيّت طهارت است.
و هكذا فرمود بر اين كه نمىشود وضو الاّ بالماء يا فرمود بر اين كه ان كنتم مرضا وضو گرفتن در صورتى است كه ضررى نباشد. مريض نبوده باشد انسان. وجوب الوضو مشروط است بر اين كه ضررى نباشد. منتهى مطلق الضّرر عند صاحب العروه اين نه اضرار المحرّم انّ ضرر محرّم كما ذكرنا. اينها قيودى است كه شارع اخذ كرده است. يك قيودى هم هست كه آن قيود از باب امتناع امر و النّهى است. آنها در لسان ادلّه نيست. ما در يك روايتى نداريم كه لا تصلّى فى مكان الغصبى. نداريم در يك روايتى كه آب كه مال غير است با او وضو نگير. ما نداريم اين جور روايات را. اينها از باب مسأله امتناع الامر و النّهى ثابت شده است.چون كه وضو غسل الوجه بالماء است، ماء اگر غصبى شد آن غسل مىشود حرام. تصرّف در مال الغير. فعل واحد كه به او دو تا عنوان منطبق است. يك عنوان، عنوان وضو، يك عنوان غصب و تصرّف در مال الغير، گفته شده است اين دو تا عنوان تارتاً تركيبش اتّحادى مىشود يعنى دو تا يك وجود دارد مثل عنوان الغسل و عنوان الوضو. وضو غسل الوجه و اليدين است. همين غسل تصرّف در مال الغير است. چون كه آب مال ديگرى است. در مواردى كه اين جور شد و چون كه اجتماع امر و نهى ممكن نيست اگر اين وجود اتّحادى باشد. و تقديم شد جانب خطاب النّهى لا يحلّ مال...مقدم شد بر اين كه الماء يتوضء به ماء طاهر يتوضء به يعنى اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم يعنى فاغسلوا وجوهكم بالماء. بر او مقدم شد. چرا مقدم مىشود؟ سرّش در اصول است. چون كه نهى استقراقى است. لا يحلّ مال...مسلم هر تصرّفى و هر مال غيرى باشد هر تصّرفش حرام است. ولكن در باب وضو امر به صرف الوجود است. صرف وجود وضو را غسل را موجود بكنيد. و بما اين كه اين خطاب لا يحلّ خطاب انحلالى است و خطاب...خطاب مطلوبيّت صرف الوجود است، جمع عرفى به اين مىشود كه بابا به غير اين وضو بگير. جمع عرفى ما بين دو تا يكىاش را گفتم. يكى از وجوه جمع را گفتم. منحصر به اين حرف نيست. يكى از وجوه جمع عرفى كه همه مىپسندند با ذهنهاى ساده خيلى آشنا است كه عرف اين جور مىفهمد. ما وضو بگيريم با آن آب ديگر.
مثلاً فرض بفرماييد كه مولايى به عبدش بگويد كه آب بياور اين جا. آب هم در خانه مولا هست و هم در خانه همسايه. همسايه هم راضى نيست. عبد از كجا مىآورد؟ از خانه خود مولا مىآورد ديگر. اين جمع عرفى است. چون كه آب خواسته بود...چون كه اين خطاب نهى تصرّف در ما الغير انحلالى است حتّى در عرف هم، او را قرينه مىگيرد بر اين كه يعنى از خانه خودمان بياور. بدان جهت در آن مواردى كه تركيب اتّحادى باشد، خطاب نهى مقدم مىشود. و خطاب امر را مقيّد مىكنند. پس وضو بايد به آب غير غصبى گرفته بشود. مىگويند اين شرطيّت از باب اجتماع امر و النّهى است. نه شرط شرعى است. يعنى بالاخره شرط شرعى است شرط مىشود در مقام ثبوت هم شارع اين جور امر فرموده است. ولكن كشف آن شرطيّت از ناحيه امتناع اجتماع امر و النّهى است. يك وقت تركيب، تركيب انضمامى مىشود يعنى عنوان محرّم يك وجودى دارد، عنوان مأمور به وجود آخرى دارد. مثل چه چيز؟ مثل اين كه انسان غسل مىكند. آب مال خودش است. هيچ اشكالى ندارد. آب مال خودش است. ولكن كاسه مردم را دزديده است، يا غصب كرده است. آب را ريخته است توى آن و از آن آب وضو مىگيرد. اين كه آب را از كاسه برمىدارد به صورتش مىريزد اين وضو است. اين حرام نيست. آب مال خودش است. صورت هم كه مال خودش است. امّا آنى كه حرام است، ريختن آب در آن كاسه و در آوردن آب از آن كاسه است. چون كه هر دو تصرّف است. هم ريختن آب، هم نگه داشتن آب، هم برداشتن آب هر دو تصرّف در مال الغير است. اين اختراف حرام است. اختراف دخل در وضو ندارد. اختراف مقدمه وضو است. غسل الوجه و اليدين وضو است. تركيب مىگويند علماى آتيه و فقهاى آتيه انشاء الله. مىگويند در اين مورد تركيب انضمامى است در...يعنى آنى كه متعلّق حرمت است، آن عنوان منضم مىشود به آن عنوانى كه او متعلّق الوجوب است. تركيب، تركيب انضمامى است. صاحب العروه اين مثالهايى كه فرموده است بعضى از اينها تركيب، تركيب اتّحادى است مثل اباهة الماء. و بعضىها تركيب، تركيب انضمامى است مثل اباهة الاناء. آنها ديگر در زمان مرحوم سيّد يزدى قدس الله نفسه الشّريف ديگر ملاحظه اين نمىشد كه تركيب اتّحادى است يا انضمامى است. همه را به يك چشم مىديدند.
روى اين اساس مشهور در آن شرايطى كه از باب اجتماع امر و النّهى است، مطلبى دارد كه در كفايه هم مرحوم آخوند دارد و آن اين است آن جاهايى كه شرطيت از باب اجتماع الامر و النّهى است مىبينيد كه شرطيت را تقديم خطاب النّهى آورد. چون كه خطاب نهى را جلو انداختيم و گفتيم حكم اين است حاكم خطاب نهى است، شرطيت از اين جا آمد. اين خطاب نهى در مواردى كه ساقط شد. از كار افتاد. چون كه انسان غافل است اصلاً اين اناء غصب است. هيچ احتمالش را نمىداد. يا نمىدانست غصب است يا نه. آبى ديد در يك جايى هست، احتمال مىداد بر اين كه آب ملك كسى نباشد. از آن وضو گرفت. مىگويند در آن موارد كه نهى از خودش از كار افتاد. مثل موارد غفلت يا از تنجّس افتاد مثل موارد جهل. مىگويند در اين صورت خطاب امر مقيّد ندارد. خطاب امر كه تقييد مىخورد به...محرّم نه قيدى ندارد. آن آب غيرى كه ملك غير است و من غافل هستم از حرمت او وضو مقيّد نيست كه به غير آن آب بشود. بدان جهت اگر وقتى از اين آب شخصى وضو گرفت و بعد از وضو ملتفت شد مال غير است، مىگويد خوب مال غير بود ديگر. من كه نمىدانستم. من كه غافل بودم. وضويم صحيح است. چرا؟ چون كه اطلاق امر قيد نخورده است. خطاب نهى قيد مىزد. غايت الامر مىگويد بيا اين جا پولش را بدهم. اگر آن ماليّت دارد تلف كردهام مال تو را. اشتباهاً ضمان هستم قيمت مالش را بدهم. اگر قيمت هم كه ندارد الحمد الله ربّ العالمين كه مطلب تمام است. به خلاف شرايط شرعيهاى كه گفتم. آن جا شرطيّت از ناحيه خطاب نهى نبود. بلكه آن جا اگر نهيى بود لا تتوضء منه و لا تشرب، ارشاد به نجاست بود. كه ماء نجس است و به ماء طاهر بايد وضو گرفت. نهى هم بود ارشادى بود كه شرط طهارت است. بدان جهت چه بدانى، چه ندانى طهارت شرط است. اطلاق ادلّه اقتضا مىكند كه چه بدانى، چه ندانى طهارت شرط است. بدان جهت وضو گرفت. بعد معلوم شد كه قبلاً غسل كرده است. قبلاً غسل كرده بود يك ماه قبل آن ماء نجس بود. تمام آن اعمالى كه با آن غسل اتيان كرده است باطل است و خود آن غسل هم باطل است. بدان جهت در ما نحن فيه و هكذا ساير شرايط كه آنها از باب اجتماع امر و النّهى نيستند، پس فتواى صاحب العروه روى اين مدار برمىگردد كه در اين موارد در اناء زهب و فزّه هم همين جور است. استعمالش حرام است. او هم مثل حرمت است در اوانى زهب و فزّه گذشت. چون كه اين...والاّ دليلى ندارند كه از شرايط وضو اين است كه انائش از زهب و فزّه نباشد. اين جور دليلى نداريم. از باب حرمت استعمال...فزّه هم اين جور است. پس فتواى صاحب العروه روى دو مطلب دور مىزند.
يكى اين كه لا فرق در موارد تركيب اتّحادى و انضمامى در باب اجتماع امر و النّهى.
ديگرى هم اين است كه در باب اجتماع امر و النّهى شرطيتى كه از باب امتناع ثابت مىشود، در جايى كه آن نهى از كار بيفتد اصلاً مثل موارد خطا. يا نه از تنجّس بيفتد مثل موارد...خطاب امر در اطلاقش باقى مىماند و حكم به صحّت عمل مىشود. آيا اين دو تا مسلك هيچ كدام صحيح نيست كما اين كه معلوم شد اولى صحيح نيست. فرق است ما بين تراكيب اتّحادى و انضمامى. و بيانش چه جور است اين دو مرحله را انشاء الله متعرّض مىشويم.
|