جلسه 497
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:497 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين صورى بود كه در عروه اين صور را بيان فرمودند.
صورت اولى اين بود كه شخص اين جور اعتقاد دارد كه غسل العضو و اتيان بالوضو الاختيارى ضرر دارد. روى اين حساب وضو جبيرهاى را اتيان كرد. و بعد الوضو تبيّن پيدا شد كه آن وضو جبيرهاى را كه گرفته است اگر وضو اختيارى مىگرفت ضررى نداشت و اعتقادش اعتقاد بيخودى بود. در اين صورت على الاطلاق حكم مىفرمايد به صحّت الوضو. عرض مىكنم بما اين كه ما عرض كرديم ذات الجبيره بما اين كه وضويش وضو اضطرارى است، در آن جايى كه اضطرار مستوعب در تمام وقت بوده باشد، آن وقت است كه صاحب الجبيره وضو جبيرهاى را مىگيرد. بدان جهت بنا بر مسلك ما تبيّن خلاف بعد خروج الوقت فرض مىشود. براى اين كه اگر قبل خروج الوقت تبيّن پيدا كند، آن صلاة را بايد اعاده كند. چون كه طهارتش اضطرارى بود. و مكلّف بود به اتيان به صلاة اختيارى بدان جهت ما فرض كلام را در جايى مىكنيم كه تبيّن بعد خروج الوقت است.
بعد الوقت معلوم شد كه نه بيخود وضو جبيرهاى گرفته است براى صلاة قبلى. هيچ ضررى نداشت در وضو اختيارى. در اين صورت بايد اين جور تفصيل دارد على ما ذكرنا اساسش را سابقاً ريختيم. اگر اين جبيره، جبيره كثر بود يا جبيرهاى بود كه مثل جبيره الكثير باز نمىشود او را باز بكنيم و ببينيم خوب شده است يا نه. آن جبيره را آن وقت برمىدارند كه احراز بشود قرح بلكه از قرح هم گذشته باشد. سفت و سخت شده باشد استخوان به نحوى كه باز كردنش هيچ محصورى نداشته باشد. اين نحو اگر فرض بفرماييد بعد خروج الوقت معلوم شد كه اگر اين جبيره را قبل الوقت باز مىكرد، و وضو اختيارى مىگرفت هيچ اشكال نداشت. هيچ ضررى نبود. در اين صورت حكم به اجزا مىشود. چرا؟ چون كه در صحيحه كليب در معتبره كليب امام(ع) فرمود ان خاف على نفسه فاليمسح على جبايره و مفروض اين است اين شخص در تمام وقت الصّلاة خاف على نفسه بود. موضوع وضو جبيره در جايى كه شخص كثير بشود يا جريحى بشود كه جبيرهاش مثل جبيره كثير است. نمىشود باز كرد الاّ بعد احراز القرح. اين شخص وقتى كه بعد از وقت منكشف شد، در وقت جبيرهاى داشت كه يخاف على نفسه. وظيفهاش هم وضو بود. دعواى اين كه خوف در معتبره كليب طريقاً هست موضوع ضرر الماء است اين دعوا لا تسمع. و الوجه فى ذالك اين است كه ان خاف على نفسه فاليمسح على جبايره موضوع وجوب الجبيره كون الشّخص...ذا جبيره او ذات جبيره در مجموع الوقت و خوف هم داشته باشد خوف را حمل بر طريق كردن كه اين طريقى است قرينه مىخواهد. قرينهاى ندارد. چون كه قرينه جمع بين الرّوايات بود. گفتيم. نه آن روايت يكى. كثير حكمش چيز ديگرى است.
بدان جهت اين وضويش محكوم به صحّت مىشود. و امّا در جايى كه نه كثير نيست يا قرح و جرحى كه جبيرهاش مثل جبيره كثير باشد نيست. جراحت دارد، قرح دارد. مىتواند باز كند و نگاه كند. هر روز هم باز مىكند و باندش را عوض مىكند. منتهى خيال مىكرد كه ضرر دارد آب. خوب نشده باز نكرد. نگاه نكرد. بعد وقتى كه فرض بفرماييد وضو جبيرهاى گرفت و نماز خواند، ولو بعد خروج الوقت باز كرد و ديد كه اين خيلى وقت است كه خوب شده است.
در...اگر اين را باز مىكرد هيچ آب اذيتى نداشت. خوب شده است. اگر اين جور بوده باشد، اين وضويى كه سابقاً گرفته است باطل است. چرا؟ براى اينكه امام (ع) در صحيحه حلبى فرمود ان كان يؤذيه الماء فاليمسح على جبيرته. در صاحب القرح بود. صاحب قرحى كه جبيره داشت، جبيره، جبيرهاى كه مثل آن كثير نباشد. چون كه او فارغ شده است. اگر جبيرهاى داشت كه نگاه كردنش محصور ندارد، موضوع جواز الوضو جبيرتاً ايذاء الماء است و بما انّه ايذاء الماء نبود آن وضو جبيرهاى اشتباه بود. وضو نبود در واقع. مكلّف به او نبود. به وضو جبيرهاى مكلّف نبود. نمىگويم به وضو اختيارى مكلّف بود تا كسى بگويد اين غافل بود. اعتقاد داشت، يعنى جزم داشت كه ضرر دارد. چه جور ديگر مكلّف مىشود به وضو اختيارى. نه مىگويم وضو اختيارى مكلّف به او نبود. به وضو جبيرهاى هم مكلّف نبود. چون كه موضوع وضو جبيرهاى كه هست موضوع وضو جبيرهاى آن جايى بود كه آب اذيّت بدهد و آب در ما نحن فيه اذيّت نمىداد. آن كه مأمور به بود از او غافل بود. يعنى امر فعلى نداشت. آنى كه اتيان كرده بود، آن هم مأمور به نبود. بدان جهت اين صلاة را بايد قضا كند...وضو ندارد. وضو بگيرد بايد قضا كند. مثل آن كسى كه نام ان صلاتى يصلّى بغير طهورٍ اين شخص صلّى بغير طهورٍ. بدان جهت نمازش را بايد در اين صورت قضا بكند. حكم به صحّت وضو نمىشود ولو بعد خروج الوقت. حيثٌ كه در صحيحه حلبى، سؤال؟ اعتقاد است. استسحاب كه اعتقاد نمىكند. اعتقاد يعنى جزم و يقين دارد كه آب ضرر دارد. يقين به اين معنا دارد. استسحاب عند الشّك است. اذ اعتقد. متن عروه است. آن وقت يقين داشت. اذا اعتقد الضّرر. متن عبارت عروه است. اذا اعتقد الضّرر ثمّ انكشف عدم الضّرر. بعد منكشف شده است. ايشان كه ثمّ تبيّن عدم الضّرر ايشان تبيّن را ولو بعد الوضو مىگيرد روى مسلك خودش. ما مسلكمان چون كه وضو اضطرارى در بعض الوقت مجزى نيست، تبيّن را به بعد خروج الوقت برديم. بعد خروج وقت باز شد ديد كه خوب شده بود. اعتقاد ضررش بيخود بود. اين جاى استسحاب نيست.
در ما نحن فيه آنى را كه اتيان كرده بود، آن وضو مأمور به نبود. صلاتش صلاة به طهورٍ نبود. صلّى بغير طهورٍ صحيحه زراره شاملش مىشود. من نام ان صلاةٍ او صلّى بغير وضوءٍ كه آن وضو وضويى كه به غير طهارت او بغير وضوءٍ بايد قضا كند اين را. اين صورت اولى حكمش اين است. امّا الصّورت الثّانيه. صورت ثانيه در جايى است كه اعتقاد دارد از اين جا معلوم شد، فرض كنيد اگر جبيره در بعض الوقت كشف بشود، او بايد وضويش را اعاده كند. چون كه در بعض الوقت مكلّف است به صلاة مع الطّهارت المائيه آن ذات الجبيرهاى كه در تمام الوقت است، او اگر بترسد. مثل كثير و اينها باشد بترسد او با وضو جبيرهاى نماز بخواند مأمور بهش را اتيان كرده است. خوف موضوع است و خوف هم بود. و امّا الصّورت الثّانيه اين است كه اعتقاد كرده است عدم الضرر را. اعتقاد كرده است كه در وضو اختيارى ضررى نيست. چون كه علم پيدا كرده است بر وضو اختيارى، ضررى نيست روى اين حساب وضو اختيارى گرفته است. وقتى كه وضو اختيارى را گرفته است، ثمّ انكشف بر اين كه نه اين وضو ضرر داشته است. اين انكشاف قبل الوقت هم مىشود. اين بعد الوقت نمىخواهد. اين وضو، وضو اختيارى گرفته است. اعتقد عدم الضرر، ثمّ انكشف كه اين وضو اختيارى ضررى بوده است. خوب در ما نحن فيه حكم مىكنيم به صحّت الوضو. در صورتى كه اين شخص فرض بفرماييد اين وضو اختيارى گرفته است حكم مىكنيم به صحّت الوضو در صورتى كه اين شخص فرض بفرماييد كثيرى بود كه جبيرهاش را باز كرد و وضو اختيارى گرفت. بعد از وضو گرفتن استخوان درد گرفت. معلوم شد كه خوب نشده است. يا فرض كنيد جبيرهاش را باز كرد جرحش را شست به اعتقاد اين كه ضررى ندارد. بعد ديد كه جرح شروع كرد به درد كردن. در اين صورت فرض بفرماييد اين شخص اين فعل را كه اتيان كرده است اين عمل را كه اتيان كرده است، حكم مىشود بر بطلان الوضو. حكم مىشود كه وضويش باطل است. چرا؟ ان كان يؤذيه الماء. در صحيحه حلبى اين جور بود كه ان كان يؤذيه الماء اگر آب ضرر داشته باشد، آن وقت بايد وضو جبيرهاى بگيرد. اين وضو اختيارى مكلّف...نبود. وضويش وضو جبيرهاى بود كه اتيان نكرده است او را. امّا اگر فرض كنيد كثير بود كه جبر شده بود باز شد، نه آن جا حكم به صحّت مىكنيم. چرا؟ چون كه ان كانت يخاف على نفسه فاليمسح على جبائره اين خوف نداشت. يقين داشت كه ضررى ندارد. باز كرد و وضو اختيارى گرفت. وظيفهاش را اتيان كرده است. چون كه خوف ضرر نداشت. بما انّه خوف الضّرر در ما نحن فيه نداشت كثير باشد آن مجبور بشود جبيرهاش را باز كند و وضو اختيارى بگيرد صحيح است.
و امّا اگر قرح و جرح داشته باشد كه مثل كثير نيست، و در ما نحن فيه وضو را بگيرد وضو اختيارى را، حكم به بطلان مىشود. چرا؟ چون كه امام فرمود ان كان يؤذيه الماء. اگر ماء اذيت داده باشد به او آن وقت وظيفهاش مسح على الجبيره است. اين مسح على الجبيره را اذيّت داشت نكرده است. صلاة را خوانده است، صلاتش باطل است. بدان جهت كسى حكم بكند به صحّت اين وضو هم اين كه فرمودهاند شيئى از روايات اين صورت را نمىگيرد چرا صحيحه حلبى مىگيرد. صحيحه حلبى جايى بود كه انسان ما يؤذيه بوده باشد وظيفهاش وضو جبيرهاى است و بما اين كه اتيان نكرده است صلاتش محكوم به بطلان مىشود. وضويش باطل است. الهمّ الاّ ان يقال كه صحيحه حلبى و صحيحه عبدالرّحمان ابن حجّاج كه در صحيحه حلبى ان كان يؤذيه الماء بود. و در صحيحه عبد الرّحمان ابن الحجّاج من ماء يستطيع غسله و ما لا يستطيع غسله بود. در صحيحه عبد الله ابن سنان صاحب قرحى بود كه اطراف را بايد بشورد. تمامى اينها مواردى را شامل مىشوند آن ضررها را شامل مىشوند كه مكلّف حين الوضو احتمال آن ضرر را بدهد. ان كان يؤذيه الماء يعنى ماء ضرر مىرساند كه احتمالش را مىدهد اين را. يا احراز كرده است ضرر را يا احتمالش را بدهد لاحقاً. آن جايى كه نمىتواند بشورد و آنى كه مىتواند بشورد، آنى كه نمىتواند بشورد نه ضرر واقعى است. ولو لا اقل احتمالش را بدهد كه روى احتمال الضّرر نمىتواند بشورد. اگر اين جور گفته شد در ما نحن فيه در صورت ثانيه حكم مىشود به صحّت الوضو على كلّ تقديرٍ چه كثير بشود و چه غير كثير. جبيرهاش جبيرهاى بوده باشد كه قابل رفع باشد يا قابل رفع نبوده باشد. در تمام اين صور اگر وضو اختيارى گرفت به اعتقاد عدم الضرر ثمّ بان كه در وضو اختيارى ضررى بود، وضويش صحيح است. فقط يك فرضش مورد مناقشه مىشود. آن جايى كه ضرر، ضرر محرّم بشود. ضررى بوده باشد كه آن ضرر ضرر محرّم است. نقص عضو آورد اين جور وضو گرفتن براى اين شخص. جنايت حساب شد. بما انّه جنايت حساب شد شارع نمىتواند ترخيص در تطبيق بدهد. امر بكند به اين وضو. بدان جهت در مواردى كه ضرر محرّم نباشد، وضو محكوم به صحّت است. و امّا در مواردى كه وضو، وضو محرّمى هست ولو اين غافل است حرمتش نيست دربارهاش، ولكن بما اين كه در اين موارد احتمال نيست كه شارع امر بكند به فعلى كه در او اين جور جنايت بر نفس است امر بكند ولو به جهت اين كه مكلّف غافل است بدان جهت در اين صورت ضرر محرّم باشد محكوم به بطلان است. اين صورت ثانيه. پس صورت اولى در او تفصيل شد و در صورت ثانيه هم تفصيل شد.
صورت ثانيه آن صورتى كه ضرر محرّم باشد حكم مىشود به بطلان الوضو و امّا اگر غير محرّم بوده باشد وضويش صحيح است و صلاتى هم كه خوانده است صحيح است. امّا الصّورت الثّالثه. صورت ثالثه عبارت از اين است كه اعتقاد ضرر كرده است. مىداند كه وضو اختيارى ضرر دارد. ولكن چنين خيال مىكند كما ذكرنا كه وضو جبيرهاى ترخيصى است. شارع الزامى ندارد. وضو جبيرهاى ترخيصى نه آن وضو اختيارى را گرفت به اعتقاد الضّرر، به گمان اين كه وضو جبيرهاى ترخيصى است. ثمّ بان بر اين كه اصلاً ضررى نبود در اين وضو اختيارى. اين بيخود خيال مىكرد كه اگر اين جرح را بشورد عفونت مىكند. هيچ عفونت و چيزى هم نكرد. در اين صورت كه گفتيم قصد قربت حاصل شده است. چرا حكم به صحّت عمل نكنيم؟ اين متمكن بود از وضو اختيارى و وضو اختيارى هم دربارهاش واجب بود واقعاً ولو لغفلتٍ. غفلت كرده بود. خيال مىكرد بر اين كه آن امر وضو اختيارى، امر تخييرى است. خيال مىكرد امر تخييرى است. مخيّر است وضو جبيرهاى بگيرد و وضو اختيارى، شارع وجوب را وجوب تخييرى گرفته است. خيال مىكرد. بعد معلوم شد كه وجوب، وجوب تعيين است. پس در ما نحن فيه آنى كه مكلّف...واقعى را مأمور بود او را آورده است، فقط خطا در حكم داشت. خيال مىكرد كه آن واجب واقعى وجوبش تخييرى است. بعد معلوم شد كه نه وجوبش وجوب تعليمى است. چون كه جبيره اصلاً مكلّف به نبود. بدان جهت حكم مىشود به صحّت عمل. اين كه صاحب عروه در صورت ثالثه فرمود قصد قربت حاصل بشود محكوم به صحّت است اين درست است. اگر قصد قربت حاصل بشود كما اين كه مثال زدم و در واقع ضرر واقعى بوده باشد در ما نحن فيه در غسل اعتقاد كند و ضرر واقعى نبوده باشد حكم مىشود به صحّت العمل كما ذكرنا. سؤال؟ عرض مىكنم در آن فرضى كه مثل قروح و جروح كه فرض كرديم جرح بود ضرر واقعى نداشت، آن جا خوف الضّرر آن وضو واقعى مأمور به نبود. وضو جبيرهاى بود. كشف خلاف نشده است. در اين فرض كشف خلاف شده است كه اعتقاد داشت بر اين كه ضرر دارد وضو اختيارى. منتهى وضو اختيارى را واجب تخييرى مىدانست كه قصد قربت حاصل بشود. به جهت...قصد قربت. گرفت. بعد معلوم شد كه نه وجوب تعيينى داشت وضو اختيارى. چون كه ضرر ندارد. در اين صورت كه قصد قربت حاصل شده است، فقط خطا...در اين حكم شارع بود حكم مىشود به صحّت العمل كه در جايى كه آنى كه متعلّق تكليف است وضو اختيارى بود در واقع و اين هم همان وضو اختيارى را اتيان كرده است با قصد قربت. اين جور بشود حكم به صحّت مىشود. قصد قربت حاصل بشود و در جايى كه مأمور به واقعى را اتيان كرده باشد حكم به صحّت مىشود كما ذكرنا. و امّا در جايى كه صورت رابعه بوده باشد. صورت رابعه عبارت از اين است كه اعتقاد كرد عدم الضّرر را. اعتقاد كرد كه ضررى نيست در وضو اختيارى. منتهى وضو جبيرهاى گرفت و قصد قربتش هم درست شد. چون كه مثال زديم كه ديروز به جاهل به حكم مردم را كه مىبيند كه جبيره دارند رويش مسح مىكنند. اين جور ديده بود مردم را. خيال كرده بود كه هر كس ببندد بايد رويش مسح كند. زيرش شستن لازم نيست ديگر. ولو بداند كه ضرر ندارد زير شستن را. اين جور خيال كرده بود. اعتقاد كرده بود عدم الضرر را كه ضررى ندارد مع ذالك در ما نحن فيه وضو جبيرهاى اتيان كرده بود. بعد معلوم شد بر اين كه نه وضو جبيرهاى را كه اتيان كرده بود آن شستنى كه اگر مىشست خداى نكرده متضرر مىشد. بدان جهت مىگويد خوب شد كه نشستم. وضو جبيرهاى گرفتم. در اين صورت همين جور است.
اگر فرض بفرماييد مسأله، مسألهاى بوده باشد كه قرح و جرحى است كه جبيره دارد ولكن جبيرهاش باز و بسته مىشود كه مدلول صحيحه است كه ان كان يؤذيه آن وقت فاليمسح على جبائره. اين ايذا دارد ديگر. فاليمسح على جبائره هم كرده است. قصد قربت هم ناشى شده است. از او حكم به صحّت مىشود. مگر اين حرف را بگويى كه آن ضررى را مىگويد كه احتمالش را هم مىداديم. اين شخص احتمال ضرر نمىداد آخر. يقين به عدم الضرر داشت. اين بعد وضو جبيرهاى گرفته است. بعد معلوم شده است در وضو اختيارى ضررى بود. اگر اين كان يؤذيه تمام الموضوع بشود براى وضو جبيرهاى، اين حكم مىشود به صحّت اين وضو جبيرهاى. چرا؟ چون كه وضو اختيارى يؤذيه. وظيفهاش او بود و قصد قربت هم حاصل شده است فرضنا. حكم به صحّت مىشود. و اگر گفتيم يؤذيه كه آن يؤذيه را هم احتمال بدهد كه اخيراً گفتيم. اگر اين جور بشود چون كه احتمال نمىداد، در اين صورت آن وضويى كه هست احتمال نمىداد، آن وضويش محكوم به فساد مىشود. و امّا اگر كثير بوده باشد يا جبيرهاى داشته باشد كه خوف الضرر تمام موضوع الحكم است، خوف الضرر حكم به صحّت وضو مىشود على كلّ تقديرٍ. چرا؟ چون كه اين خوف داشت ضرر را. حكم مىشود اگر كثير بوده باشد اشتباه از ما شد. كثير بوده باشد يا قرح و جرحى داشته باشد كه باندش باز نمىشود، چون كه اعتقاد داشت به عدم الضرر وضو جبيرهاى گرفته است حكم به بطلان مىشود. چون كه موضوع وضو جبيرهاى خوف الضرر بود و اين شخص خوف الضرر را نداشت. از ما ذكرنا معلوم شد تمام صور اربعه تفصيل دارد. هم صورت اولى تفصيل دارد، هم صورت ثانيه تفصيل دارد كه در ضرر محرم حكم به بطلان مىشود در صورت ثانيه. و در غير ضرر محرّم حكم مىشود فرض كنيد به صحّت و در صورت ثالثه قصد قربت متمشّى بشود و قرح و جرحى بشود كه باندش باز مىشود، بسته مىشود، حكم به صحّت مىشود و در صورت رابعه هم اگر فرض بفرماييد مثل الكثير و امثال ذالك بود كه جبيرهاش باز نمىشود و خوف الضّرر تمام موضوع حكم بود، حكم به بطلان مىشود. حكم مىشود كه اين باطل است. چون كه خوف الضرر نبود. خوف الضرر آن وقتى كه پيدا شد بايد وضو جبيرهاى بگيرد. باز ايشان مىفرمايد ولكن الاحوط اين است كه اعاده وضو بشود در جميع...بما انّه...اين تفصيلات در نوع مردم مشكل است، بدان جهت اين احوط تعليقه مىشود زد كه لا يترك على كلّ تقديرٍ. چون كه اين تفصيلش را اشخاص خاصّهاى متوجه مىتوانند بشوند تفصيلات را، بدان جهت لا يترك على كلّ تقديرٍ. خصوصاً بنا به فرمايش ايشان كه آن انكشاف را بعد الوضو فرض كرده است و ما بايد بعد خروج وقت فرض كنيم در بعض فروع كما ذكرنا.
بعد ايشان يك مسأله ديگرى را مىفرمايد و آن مسأله ديگر اين است كه كسى كه نمىداند وظيفهاش وضو جبيرهاى است يا تيمم كردن است. نمىداند وظيفهاش چيست. ايشان مىفرمايد فى موارد تردد الوظيفه بين الوضو جبيرتاً و التيمم يجب الجمع بينهما. جمع بينهما در شخص واجب است. چرا؟ چون كه علم اجمالى دارد يا صلاتش مقيّد به او است، يا صلاتش مقيّد به اين است. بايد جمع كند ما بين اينها را. اگر اين شبهه،غ شبهه حكمى باشد كه نداند شرعاً در اين مورد بايد عامى باشد شخص. نداند شرعاً چه بايد كرد. اگر رجوع كند به مجتهد يا به رساله، مىفهمد. رجوع نمىكند. ولكن نمىداند وظيفه چيست، اين علم اجمالى نمىخواهد. خود شبهه چون كه قبل الفحص است، عامى جاهل است و متمكّن از فحص است، معذور نيست. بايد يا تعلّم كند، يا احتياط كند. بما انّه در ما نحن فيه تعلّم را ترك كرده است، بدان جهت احتياط واجب است. بدان جهت اگر شبهه، شبهه حكمى باشد كه عامى بايد تعلّم نكند، آن احتياطش احتياج به علم اجمالى ندارد. مجرّد احتمال اين كه صلاة مقيد باشد به وضو جبيرهاى يا با تيمم بايد احتياط بكند. ولو قطع نظراز علم اجمالى.
و امّا در جايى كه شبهه موضوعى باشد يا در موردى كه مجتهد از ادله نفهميد، نتوانست...بكند كه وظيفه چيست تيمم است يا مثل آن مواردى كه صاحب العروه فرمود، در آن موارد جمع بين التيمم به مقتضاى علم اجمالى بين وضو جبيرهاى و تيمم لازم است. بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف وارد مىشود در آن مسائل در وضو كسى كه...است. مثلوث و مبطون است. مثلوث آن كسى كه مرض ثلث البول دارد. كه بول از او خارج مىشود. آن مبطون هم آن يكى است كه آن يكى خارج مىشود از آن...يعنى دواماً خارج مىشود. ايشان اين كسى كه مرض ثلث يا مرض بطن را دارد، سه قسم تقسيم مىكند.
قسم اول مىگويد آن جايى است كه صورت اولى قرار مىدهد كه شخص در وقت هر نمازى فطرهاى دارد كه در آن فطره بول خارج نمىشود. يا ذرّات غايت خارج نمىشود در آن زمان. مىتواند در آن زمان وضو اختيارى بگيرد. تطهير كند خودش را و وضو اختيارى بگيرد، و تمام نمازش را وظيفهاش را به وضو اختيارى تمام بكند. بدون اين كه از او قطره بولى خارج بشود يا قطره غايتى. اين را مىدانيد كه بول خروجش ناقض وضو است. ولو قطرتاً باشد در بعضى نواقض بوده است. خروج غايت ناقض وضو است ولو قطرتاً بوده باشد. ولو به غير اختيارى بوده باشد. بدان جهت در ما نحن فيه مثلوث و مبطون اگر فطرهاى دارد كه...طهارت و الصّلاة آن فطره وسعت دارد وضو بگيرد و نمازش را بخواند بدون اين كه از او بولى و غايتى خارج بشود، در اين صورت تعيّن...چرا؟ چون كه متمكن است اين شخص از اتيان به صلاة اختيارى كما اين كه خواهيم گفت در آن وضو...كه در غير اين صورت است كه كيسه برمىدارد و قطرات در حال صلاة هم خارج مىشود آن وضو وضوى اضطرارى است. آن وضو وضو اضطرارى است. چون كه خروج بول ناقض وضو است. شارع او را وضو اضطرارى اعتبار كرده است براى آن شخص. بما اين كه اين شخص متمكن است بين الحدّين يعنى فى وقت الصّلاة صرف وجود صلاة اختيارى را با طهارت واقعيه اتيان بكند، اين متعين مىشود كما اين كه گفتيم سابقاً. مقتضاى تمام افعال اضطراريه ادلهشان، خطاباتشان مقتضاى آنها يعنى مفهوم عرفى از آنها عبارت از اين است كسى كه نتواند آن مبدل اختيارى صرف الوجودش را اختيار كند آن وقت نوبت به اين مىرسد و در ما نحن فيه اين متمكن است از صرف الوجود اختيارى. نوبت به اين نمىرسد. چه در اول وقت، صرف الوجود را بتواند اتيان كند چه در وسط وقت چه در آخر وقت. اين معنا فرقى نمىكند. و به تعبير آخر مقتضاى جمع ما بين ادلّهاى كه مىگويد خروج البول ناقض است و ما بين ادلّهاى كه مىگويد صلاة بايد...باشد، هم وضو گرفته است و هم ناقضيت بول خروج بول وضو را ملتزم شده است. جمع كرده است ما بين الخطابين و ما بين الدّليلين و مأمور به اختيارى را متمكن بود اختيار كرده است، متعين مىشود. بدان جهت در ما نحن فيه اين شخص در اين وقت اين را بايد اتيان كند. ولكن مقدس اردبيلى قدس الله سرّه مخالفت كرده است. گفته است نه لازم نيست در آن وقت صلاة را اتيان كند. مىتواند صلاة را در وقتى كه بول خارج مىشود آن وقت اتيان كند. با آن وضو و كيفيتى كه دائم الثّلث اتيان مىكند. آن كسى كه دائم الثّلث است كيسهاى با خودش برمىدارد، وضويى مىگيرد، با آن وضو صلاتش را مىخواند. آن وضو را عند خروج البول تكرار بكند يا نه خواهد آمد تفصيرش. اين هم همان كار را مىكند. بدان جهت ايشان فرموده است اين قاعدهاى كه ما گفتيم متمكن از مأمور به اختيارى صرف الوجودش نوبت به اضطرار نمىرسد، ايشان فرض بفرماييد از اين قاعده رفعيت كردهاند. چرا رفعيت كردهاند؟ ظاهراً ايشان ملتزم شدهاند كه از اخبارى كه وارد شده است در مقام، در آنها مطلق است كسى كه...الثلث دارد اين جور كار را بكند. وضو بگيرد. يك كيسهاى با خودش ببندد و نمازش را بخواند. اگر چيزى خارج شد بيفتد توى آن كيست. توى لباسش نيفتد كه نجس كند. مثل چه؟ مثل اين روايت حلبى كه خدمت شما عرض مىكنم.
اين روايت حلبى در باب 19 از ابواب نواقض الوضو آن جا است. جلد اول، باب 19 از ابواب نواقض الوضو است. آن جا روايت 5 است. شيخ قدس الله نفسه الشّريف به اسنادش از عيّاشى نقل مىكند. همان محمد ابن مسعود عيّاشى رضوان الله عليه...از او نقل مىكند. اين عيّاشى نقل مىكند عن محمد ابن نصير محمد ابن نصير هم نقل مىكند عن محمد ابن عيسى، محمد ابن عيسى هم از ابن ابى عمير عن حماد عن الحلبى عن ابى عبد الله (ع) قال سئل ان تقطير البول قال يجعله خريتتاً اذا صلّى. آن كسى كه تقطير بول دارد، هر وقت مىخواهد نماز بخواند كيسه بردارد. نفرمود كه اين فطرهاى دارد يا ندارد. اگر فطره دارد در آن فطره اتيان كند. على الاطلاق فرمود كه كيسه بردارد. يعنى وقتى كه خارج مىشود بول همان وقت نماز بخواند. عيبى ندارد. منتهى وضو مىگيرد و همان نماز را مىخواند. منتهى خريتهاى با خودش، كيستى با خودش برمىدارد. لعلّ ايشان تمسّك به اطلاق اين روايت فرموده است و اين روايت مطلق است اعم از اين كه فطره داشته باشد يا نداشته باشد. آن وقت اشكال مىشود بر اين كه اولاً اين روايت من حيث السند ضعيف است. براى اين كه اين محمد ابن نصير كه از او محمد ابن مسعود عيّاشى محتمل است بين الشّخصين يكى محمد ابن نصير نميرى است. محمد ابن نصير نميرى كه ضعيف است. امام(ع) در حقّش...فرموده است. ضعيف است...يكى هم محمد ابن نصير...كه او ثقه است. بما انّه در ما نحن فيه محمد ابن نصير مردد است ما بين الامرين ولو بعضىها خواستهاند بگويند كه اين نميرى نيست. ولكن هم طبقه است و مىتواند از او نقل كند. اين محمد ابن نصير اگر او بوده باشد، اين روايت من حيث السّند ضعيف است. اين محمد ابن نصير هم نقل مىكند عن محمد ابن عيسى اين محمد ابن عيسى كه هست اين محمد ابن عيسى پدر احمد ابن محمد ابن عيسى است يا محمد ابن عيسى ابن عبيد است، آنها فرض كنيد عيبى ندارد. ولكن اين محمد ابن نصير در سند اين روايت است و اين روايت من حيث السند تمام نمىشود. لو فرض اگر گفتيم كه نه اين روايت من حيث السّند تمام است. روايت صحيحه است. محمد ابن نصير كشّى است. كيس اين جور گفت، گفت كه نه اين محمد ابن نصير كشّى است و قرائنى ذكر كرد. تمام يا نا تمام روايت شد صحيحه. قال سئل عن تقطير البول قال يجعله خريتتاً اذا صلّى. غايت الامر اين روايت كه اطلاقها دلالت مىكند من به ثلث البول در هر وقت مىتواند نماز بخواند. منتهى خريته بايد بردارد. وضو بگيرد و خريته بردارد. ولو فطره داشته باشد. غايت الامر اطلاق است ديگر. بالاتر از اطلاق كه نيست. وقتى كه اطلاق شد، يرفع اليد عن الاطلاق به آن تقييدى كه استفاده مىشود از صحيحه منصور ابن حاضم. صحيحه منصور ابن حاضم روايت 2 است در باب 19.
محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن عبد الله ابن مقيره كه از اصحاب اجماع است. عن منصور ابن حاضم كه از اجلاّ است، قال قلت لابى عبد الله (ع) الرّجل...البول مردى است كه بول به او عارض مىشود. الرّجل..البول و لا يقدر على حبسه. نمىتواند حبس كند بول را. يعنى نمىتواند بولش را نگه دارد به اندازه نماز. قال قال لى. منصور ابن حاضم گفت كه امام به من فرمود اذا لم يقدر على حبسه فالله اولى بالعذر. اگر قادر به حبس نباشد آن وقت معذور است. عيبى ندارد. همين جور نماز بخواند. آن وقت يجعل خريتتاً. همان كيسهاى كه آن جا بود اين جا هم هست. آن وقت خريته را جعل مىكند. خوب كسى كه فطره دارد يقدر على حبسه. مىتواند يك ساعت اصلاً بول نكند. هر روز همين جور است ديگر. كسى كه از خواب پا شد رفت آن بول حسابى را كرد، ديگر بول نمىآيد يك ساعت. خوب اذا لم يقدر على حبسه اگر اين كلام نبود، در سؤال سائل بود كه الرّجل لا يقدر على حبسه مىگفتيم منافات ندارد. اين قيد در كلام سائل است. بما انّه امام تعليل فرمود كه اذا لم يقدر على حبسه فالله اولى بالعذر از اين استفاده مىشود. اگر فطرهاى داشته باشد بايد صلاة را در آن فطره اتيان كند. و الحمد الله رب العالمين.
|