جلسه 643

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:643 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:3/10/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه امر آخرى را از شرايط وضو مى‏شمارد. كه امر 13 مى‏شود. ايشان بعد از اين كه فرمود در وضو قصد القربه معتبر است، مى‏فرمايد بايد قصد مكلّف هم كه قصد تقرّب كرده است، خلوص داشته باشد. و اگر ريا منضم بشود به عمل، آن عمل محكوم به بطلان است.
بعد متعرّض مى‏شود به اقسام الرّيا. عرض مى‏كنم مشهور ما بين اصحابنا اين است كه در وضو و ساير العبادات اگر ريا منضم بشود در اتيان اين عمل عامل به عمل عبادى ريا داشته باشد در آن عمل، عمل محكوم به بطلان است. مشهور ما بين اصحابنا اين است در عبادت اگر آن عامل ريا كند، آن عملش محكوم به بطلان است. بلكه مخالفى معروف نيست در مسأله. خلافى لم يعرف الاّ عن السّيد المرتضى قدى الله سرّه. ايشان ملتزم شده است كه ريا در عمل، عمل را باطل نمى‏كند. بلكه ثواب عمل را و اجر عمل را از بين مى‏برد. و امّا السّقوط التّكليف به حيثٌ كه اعاده و قضا لازم نباشد، اين صحّت عمل و سقوط تكليف هست ولو ريا كرده است. لا يجب الاعاده و القضا. ولكن ثواب ندارد. ما در مقام در اين معنا بحث مى‏كنيم در اين جهت اگر آن ادلّه‏اى كه وارد شده است، در حرمت الرّيا و مبطليّت الرّيا فى العباده اگر آن ادلّه نبود و ما آن روايات و ادلّه را غمض عين مى‏كرديم مقتضى القاعدة الاوليه اين بود كه ريا در عمل مبطل باشد يا مقتضاى قاعده اوليه بطلان نبود او تفصيل بود. و بعد از اين كه مقتضى القاعده معلوم شد در مسأله، نظرى به ادلّه مى‏كنيم. به آن خطاباتى كه در ريا وارد است كه آيا از آنها حكم زايد بر قاعده‏اى كه ذكر كرديم، حكم زايدى استفاده مى‏شود يا از آنها حكم زايد استفاده نمى‏شود. بعد ما فرغنا وضو كغيره من العبادات، عبادت است و در اتيان او قصد قربت معتبر است. و شخصى كه وضو را اتيان مى‏كند بايد وضو را به حساب خداوند متعال اتيان كند. و...و تخشّعاً براى او اتيان كند. اين معنا در وضو معتبر است كغيره من العبادات كه قصد تقرّب داشته باشد.
فلا هذا الاساس امرى در بين هست كه آن امر به اين قصد قربت كه در عبادت معتبر است، لطمه‏اى نمى‏زند. و آن امر عبارت از اين است كه انسان عملى را كه اتيان مى‏كند، به حساب خداوند متعّال است و به جهت انتصال او اين فعل را اتيان مى‏كند. تخشّعاً و خضوعاً له. هيچ حساب ديگرى نيست. ولكن در اثناى اين كه نماز شب را مى‏خواند ملتفت مى‏شود كه فلانى مى‏بيندش. اين كه فلانى مى‏بيند مرا در اين حال از اين سرورى و فرحى و انبساطى براى نفسش حاصل مى‏شود كه عمل خالصاً و مخلصاً لله است. اين عملى كه اتيان مى‏كرد او مى‏ديد يا نمى‏ديد همين عمل به حساب خدا است. ولكن خوب ديد ما را كه اين كار را مى‏كنيم، يك حالتى در نفسش كه حالت سرور است و انبساط است حاصل مى‏شود. ما بوديم و على القاعده مى‏گفتيم اين ضررى ندارد. چرا؟ براى اين كه قصد قربت عمل خضوعاً لله به حساب خداوند است. در اثنى مسرور شده است به جهت اين كه ديگرى مطّلع به عملش مى‏شوند، خوب شده است، طبيعى مطلب است. عند غالب النّاس و متعارف النّاس. اين ضررى ندارد. ببينيد وقتى كه اين على القاعده اين جور است از رواياتى كه وارد شده است در مقام و خواهيم گفت انشاء الله كه ريا هم صدق نمى‏كند به اين. ريا در عمل صدق نمى‏كند. مفهوم ريا بيان خواهد شد انشاء الله. مى‏رسيم انشاء الله. ببينيم از رواياتى كه در باب ريا وارد شده‏
است چيزى هست كه اين خلاف قاعده استفاده بشود و بايد به او ملتزم بشويم. مى‏گوييم در روايات هم ما چيزى نداريم در ادلّه كه خلاف به اين معنا كه حكم به بطلان استفاده بشود. يا مثلاً اين نحو سرور براى عمل يك مقبوضيتى مى‏آورد. بطلانى مى‏آورد. چيزى از روايات هم بر خلاف اين كه گفتيم استفاده نمى‏شود. بلكه در روايات هست چيزى كه از او استفاده مى‏شود اين خللى به عمل نمى‏رساند. بلكه عدم اخلال اين معنا به عمل اين معنا در روايات است كه اين نه خللى نمى‏رساند به عمل.
در آن صحيحه زراره كه در باب 15 جلد اول وسائل، باب 15 از ابواب مقدّمات العبادات روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه صاحب التّفصير از پدرش نقل مى‏كند عن ابن ابى عمير عن جميل ابن درّاج، جميل ابن درّاج هم از زراره نقل مى‏كند. عن ابى جعفرٍ (ع) قال سألته عن الرّجل يعمل الشّى‏ء من الخير. سؤال كردم ابى جعفر (ع) را از مردى كه عمل مى‏كند، عامل است شيئى از خير را يعنى خير به حسب اخرايش كه مثلاً عملى را اتيان مى‏كند، صومى، صلاتى، اعطا مالى، صدقه‏اى، فيراه انسان حين العمل انسان آخرى عامل را مى‏بيند فيسرّه ذالك اين ديدن آن شخص آخر اين عمل عامل را سرور مى‏آورد به ذالك اين ديدن براى عامل. عامل مسرور مى‏شود. قال لا بعث. امام (ع) فرمود منعى ندارد سرورى برايش حاصل بشود. ما من احدٍ نيست كسى كه الاّ و هو يحبّ ان يظهر له فى النّاس الخير. امام (ع) فرمود نيست كسى البتّه اين حصر، حصر غالبى است. متعارف النّاس است. ما من احدٍ كانّ من متعارف النّاس الاّ و هو يحبّ ان يظهر له ظاهر بشود درباره او فى النّاس بين مردم الخير. اذا لم يكن...ذالك لذالك. وقتى كه اين خير را به جهت اين اتيان نمى‏كند كه مردم بفهمند و خيرش پيش مردم خوبى‏اش ظاهر بشود، مجرّد اين كه كسى ديد اين مسرور شد، اين اشكالى ندارد. ما من احدٌ الاّ و هو يحبّ ان يظهر له فى النّاس الخير اذا لم يكن...ذالك لذالك. اين عمل خير را براى اين ظهور نكند. مادامى كه اين كار را نكرده است عيبى ندارد. ولكن بسا اوقات گفته مى‏شود در بعضى روايات منافى اين روايت موجود است كه نه اين معنا كه انسان كسى را ديد كه عملش را مى‏بيند اين اعطا مال لوجه الله را مى‏بينيد يا اين صلاة ليلش را مى‏بيند خوشحال مى‏شود، اين هم داخل ريا است. اين روايت نفى كرد. فرمود عيبى ندارد. نوع مردم اين را دارند. اين ريا نيست. آنى كه در ما نحن فيه گفته شده است كه منافى اين روايت است، معتبره سكونى است.
معتبره سكونى در باب 13 از ابواب مقدّمات العبادات اين جور است محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن النّوفلى يعنى حسين اين يزيد نوفلى كه گفتيم از معاريف است. عن السّكونى...درباره‏اش وارد نشده است. از سكونى روايت مى‏كند. روايت معتبره است. عن ابى عبد الله (ع) قال قال امير المؤمنين (ع)...المرايى آن كسى كه ريا مى‏كند در عمل، آن ريايى كه حرام است و مبطل كه خواهد آمد. ظاهرش اين است كه آن مراعى سه تا علامت دارد. ظاهرش اين است كه يعنى مجموع سه تا. نه احدٌ من ثلاثه. سه تا علامت مجموعش است. ثلاث على...اذا رعا النّاس وقتى كه ملتفت شد مردم عملش را مى‏بينند شوق به عمل پيدا مى‏كند وينشط اذا كان وحده وقتى كه مى‏بيند كسى مى‏بيند و خلوت است، آن وقت نه آن فرح و آن نشاط نيست. كسالت است. و يحبّ ان...اذا رعا النّاس اين يك علامت، و يكسل اذا كان وحده دو علامت و يحبّ ان يحمد فى جميع امور مدحش بكنند مردم اين را خيلى دوست دارد كه مردم بگويند كذا و كذا. اين علامات مراعى است. اين معنا سرور و نشاط عند العمل كه پيدا مى‏شود، اين شخص را علامت است بر اين كه اين مراعى است. عرض مى‏كنم بر اين كه اين روايت منافات با صحيحه ندارد و صحيحه مضمونش را اخذ مى‏كنيم و ملتزم مى‏شويم. چون كه شما مى‏دانيد وقتى كه انسان نشاط پيدا مى‏كند يك وقت اين است كه كسل كه مى‏شود اصلاً عمل را اتيان نمى‏كند. حوصله ندارد به نماز خواندن. وقتى كه ديد مردم است و نماز، نماز جمعه است و اينها است، ينشط مى‏دود. يك وقت اين است كه نه در كيفيّت عمل. عمل را تنها هم بود و كسل هم بود اتيان مى‏كند ولكن كيفيّتش فرق مى‏كند. آن وقتى كه عمل را تنها است يك جور اتيان مى‏كند، آن وقتى كه پيش مردم است آن عمل را جور ديگر اتيان مى‏كند. نشاط برايش پيدا مى‏شود. ظاهر اين روايت كه ينشط اذا رعا النّاس و يكسل اذا وحده ظاهر اينها اين است كه عمل فرق كند يا عمل را فرق كند ما بين دو حالت كه مردم ببينند و مردم نبينند در اين دو حالت عمل فرق نمى‏كند يا امّا بالاتيان و عدم الاتيان او بكيفيتّ الاتيان كه كيفيّت اتيان آن وقتى كه مردم ديدند يك جور است، و آن وقتى كه مردم نديدند جور ديگر است. ظاهر اين روايت اين است. و اگر كسى دو پايش را توى يك كفش كرد و گفت اين روايت اطلاق دارد ينشط برايش نشاط حاصل مى‏شود. ولو عملش فرق نكند. خوب مى‏گوييم غايت الامر اين روايت اطلاق دارد ديگر. بيشتر از اطلاق كه نمى‏شود ادّعا كرد. آخرين مرحله كه مى‏تواند آن جا دعوا ديگر تمام بشود و ادّعاى شخص به آن جا برسد آخرين مرتبه اطلاق است. خوب مى‏گوييم آن روايت مقيّد است. آن روايت مى‏گويد كه مجرّد السّرور در نفس حاصل بشود عيبى ندارد. نوع مردم هم همين جور هستند. نوع مردم هم دوست دارند كه خيرشان پيش مردم ظاهر بشود. يعنى از اين معنا سرور دارند ما لم يكن..ذالك لذالك قيدش مى‏زنند.
بدان جهت در ما نحن فيه اين معنا كه مجرّد اين كه انسان سرورى بر نفسش پيدا بشود اين عمل محكوم بوده باشد به بطلان، نه اين جور نيست. عمل صحيح است و با خلوص هم منافات ندارد. نه اين كه ريا است و صحيح است. نه. ريا مبطل عمل است كما سيعتى. اين داخل ريا نيست اصلاً. مجرّد دخول السرور در نفس انسان وقتى كه اطلّاع به اين معنا پيدا كرد. بله آن جا ريا مى‏شود كه در دو حالت پيش مردم و در خلوت عمل مختلف بوده باشد. امّا بالفعل و عدم الفعل پيش مردم باشد اتيان مى‏كند. وقتى كه خلوت بوده باشد اتيان نمى‏كند آن عبادت را. يا اين كه در كيفيّت الاتيان فرق مى‏كند ما بين حالتين كه پيش مردم باشد براى مردمى كه اين جور كيفيّت را بالا مى‏برد، آن وقتى كه خلوت بوده باشد و تنها كسل مى‏شود. اين مطلب را درست توجه كنيد. عمل اختلاف پيدا كند ما بين مردم و ما بين خلوت كه گفتيم اين روايت اين صورت را مى‏گيرد، اين على الاطلاق نيست. خيلى جاها است كه عمل پيش مردم با خلوت فرق پيدا مى‏كند. ولكن مى‏گوييم عيبى ندارد. مثلاً فرض كنيد شخصى امام جماعه است. نماز را كه مى‏خواند، ركوعش را مفصّل اتيان مى‏كند. براى اين كه همه مأمومى كه هستند يا آن كسى كه از در وارد مى‏شود برسد به ركوعش. غرضش از اين تفاوت فعل غرض الهى است. غرض اين جور نيست كه من اين عبادت را كه اين جور اتيان مى‏كنم پيش اينها مردم مرا بنده خوب بدانند پيش خدا. نه اين حرف‏ها در مغزش نيست. عرض مى‏كنم بر اين كه مجرّد اين كه از اين روايت را حمل كرديم كه عمل ما بين مردم يك جور بشود آن وقتى كه خلوت بوده باشد عمل يك جور بشود، حمل به اين معنا كرديم اين مطلقا نيست. ربّما عمل پيش مردم جورى مى‏شود و در آن جايى كه وحده است جور آخر مى‏شود. ولكن غرضش از اين كه تغيير مى‏دهد كيفيّت را، غرضش غرض الهى است. مى‏خواهد به يك غرض الهى برسد. اين كه مردم او را آدم خوب بدانند و خيال كنند و مدح كنند، نه اينها نيست غرضش. غرضش غرض الهى است. مثل امام الجماعتى كه در ركوع و در سجود تطويل مى‏كند مقدارى. خلوت باشد و خودش فرادا نماز بخواند اين كار را نمى‏كند. ولكن طول مى‏دهد تا مأمومين لكثرتهم برسند به تبعيّت در افعال. بما اين كه مأمومين بعد از اين ركوع مى‏كنند، اين طول مى‏دهد كه آنها به ركوع برسند و ذكر بگويند و طبعيّت كنند در ساير الافعال. يا بين السّجدتين مى‏نشيند، طول مى‏دهد، ذكر مى‏گويد...امام الجماعه بعد...من السجود غرضش غرض الهى است كه مأمومينى كه هست برسند و سجده دومى را با او تبعيّت بكنند. و هكذا فرض كنيد وقتى كه قرائت را مى‏خواند، قرائت را بلندتر مى‏خواند از موقعى كه در خانه خودش هست. ولكن غرضش از اين بلندتر خواندن غرض الهى است كه مأمومين بشنوند و به ثواب...قرائت الامام برسند. اينها يا فرض بفرماييد ذكر ركوع و سجود را كه تمام كرد از سجده بلند مى‏شود الله اكبر را بلندتر مى‏گويد اين امام الجماعه تا مأمومين متوجّه بشوند تا رفع رأس كنند. و تبعيّت كنند. اينها همه‏اش غرض الهى است. اينها كه تفاوت عمل به اين كيفيّات كه عمل تفاوت كند مثل اين كه فرض بفرماييد پيش اولادش كه نماز مى‏خواند، آن نماز را خيلى اهميت مى‏دهد تا بچّه‏هايش متوجّه بشوند كه نماز اهميت دارد. وقتى كه به اين نحو تطويل كرد، به اين نحو خواند، آنها سهل نمى‏گيرند. و امّا اگر اين نماز را زود بخواند آنها پيشانى‏شان به مهر نرسيده بلند مى‏كنند پيشانى را. اهميت نمى‏دهند. پدرمان با اين وضعيت نماز مى‏خواند. اينها بس است براى ما. اينها غرض الهى است. در آن جاهايى كه اختلاف و تفاوت در كيفيت عمل به غرض الهى شد، اين داخل مسأله ريا نيست. ريا عبارت از اين است كه عمل كيفيّتش فرق پيدا كند و غرضش اين بوده باشد كه ليحسب النّاس انّه نعم...ببين چه بنده خدايى است. چه جور نماز مى‏خواند. اين از اين كه كيفيت را عوض داده است غرضش اين است كه مردم اين جور بگويند. بگويند به به چه نمازى است كه ايشان مى‏خواند. ما لم يكن سمع ذالك اين اگر غرضش اين بوده باشد اين سمع ذالك لذالك. او را خواهيم گفت كه آن داخل ريا است. غرض اين است كه مجرّد اختلاف ما بين الخلوت و غير الخلوت ولو نشاط هم حاصل بشود. مثل اين كه مردم را ديد و ديد عجب جاى تبليغى هست براى مردم كه نماز را بخواند با اهميت، به اينها بفهماند اهميت نماز را. نشاط پيدا كرد. مثل آن جايى كه واعظ مستمعش خيلى بشود نشاط پيدا مى‏شود برايش ديگر. ولكن نشاطش اين است كه به به فرصتى پيدا شد. بگويم اينها را كه هدايت كنم. بله آن غرض الهى است. بدان جهت در ما نحن فيه نشاط حاصل بشود و اين عمل فرق پيدا بكند ولكن غرض، غرض الهى بوده باشد، غرض اين است كه فرصتى شد كه اين غرض الهى را انجام بدهم، نه آنها هيچ اشكالى ندارد. آنها داخل ريا نيست. ريا آن جايى است ك عمل اختلاف پيدا كند بين الحالتين. و اين اختلاف كه پيدا مى‏كند اين غرضش از اين اختلاف و غرضش از اين عملى كه اتيان مى‏كند ارائه خودش است براى ناس كه ناس بگويند نعم العبد يا عملش را بگويند نعم العمل الّذى يعمل لربّه. آن جايى كه اين نحو بوده باشد اين شرك است. اين داخل عنوان شرك مى‏شود. منتهى در روايات تعبير به شرك شده است از اين معنا.
بدان جهت در ما نحن فيه بحث مى‏كنيم....على القاعده اين ضررى ندارد. قصد قربت موجود است. و آن جاهايى كه قصد قربت اصلاً منتفى بشود به..ريا. قصد قربت يعنى امر شارع به عمل امر شارع به صلاة الّيل هيچ دعوت نمى‏كند اين را كه صلاة الّيل را اتيان كند. فقط امر شارع براى ريا مورد درست كرده است. چون كه اگر شارع به صلاة الّيل امر نمى‏كرد، اصلاً مشروع نمى‏كرد او را جاى ريا نبود. او ريا نمى‏شد كه. بايد يك فعلى باشد كه شارع امر بكند تا مورد ريا درست بشود كه آن شخصى كه عبد است عبادت كند...لله و آنى كه عبدالله نيست و عملش عمل شيطانى است ريا كند با آن عمل. والاّ شارع اگر امر نكرده باشد به عمل مثل روى كوه خضر رفتن با او نمى‏شود ريا كرد كه. چون كه شارع تشبيه نكرده است او را عبادت. بدان جهت اگر در موردى اين جور بوده باشد كه امر شارع هيچ دعوت به فعل نمى‏كند. فقط امر شارع مورد درست كرده است براى ريا و اين نماز را كه پا مى‏شود در اين شب مى‏خواند، فقط داعى‏اش اين است كه مردم ببينند و غرضش باز الهى نباشد. غرض شيطانى باشد كه بگويند عجب بنده خوب خدا است. عجب عملى مى‏كند. عجب صلاة ليلى را اتيان مى‏كند. فقط اين معنا دعوت مى‏كند. بدان جهت در اين صورت اگر خلوت بود اصلاً اتيان نمى‏كرد. اين حرف‏ها نبود اتيان نمى‏كرد. چون كه امر شارع دائميت ندارد. اگر اين جور باشد اين احتياج به روايت ندارد بطلان اين عمل. اين عمل باطل است. چون كه قصد قربت ندارد. دائميت امر شارع نيست در ما نحن فيه. بدان جهت در آن جاهايى كه قصد قربت منتفى بشود آن جاها عمل محكوم به بطلان است و احتياج به روايات خاصّه و ادلّه خاصّه ريا ندارد و آن جاهايى كه به قصد قربت ضرر نزده است و ريا هم نشده است مجرّد السّرور است آن هم عيبى ندارد على القاعده بلكه روايت هم بود كه مانعى ندارد. انّما الكلام بعد از اين كه ريا فى الجمله معلوم شد كه چيست. ريا از اين روايات كه از اين روايت علامت و از اين صحيحه زراره معلوم شد كه انسان عملى را كه اتيان مى‏كند در آن عمل اين كه به مردم نشان بدهد آن عمل را ليحسب النّاس كه اين نعم العبد است يا يحسبوا اين را مردم نعم العبد است. اين تمام غرضش باشد كه عمل باطل مى‏شود لقصد القربه. يا نه در قصدش دخيل است هم خدا، هم خرما كه مى‏گويند مثلاً عوام. هم نمازمان را بخوانيم و هم به مردم بفهمانيم كه آدم خوبى هستيم. مردم ما را مدح كنند. كه آن جايى كه عملى را كه اتيان مى‏كند رضا النّاس را داخل به رضاى خدا مى‏كند، در اين مواردى كه هست غرض اين است كه عمل را به مردم نشان بدهد كه مردم او را مدح كنند نعم العبد يا عملش را مدح كنند. غرضش اين است. فى الجمله اين ريا است. باقى خصوصياتش را خواهيم گفت. كلام اين است كه اين جور ريا در وضو و در ساير العبادات خودش محرّم است. حرام تكليفى است. يعنى عمل را مقبوض مى‏كند. عمل چه جورى كه عبادت...حرام است. اين عبادتى كه در او ريا هست، اين خودش حرام است. علاوه بر حرمتش عمل هم كه حرام كه شد فاسد مى‏شود. چون كه عملى كه حرام است نمى‏تواند صحيح بشود. در عبادت معنا ندارد كه محرّم بشود و صحيح بشود. اين معنا معقول نيست. اين كه حرمتش لا ينبقى التّأمّل بر اين كه اين ريا حرام است در اين عمل عبادى، در عمل عبادى عرض مى‏كنم در عبادت. لا ينبقى التّأمّل بر اين كه اين حرام است و عمل را باطل مى‏كند و دليل بر اين خطابات است كه هم قرآن مجيد آيه‏اى كه ذكر مى‏كنيم ديگر در دلالت او خدشه‏اى نيست. ويلٌ للمصلّين الّذينهم فى صلاتهم ساهون، الّذين يراعون ريا مى‏كنند. ريا صدق مى‏كند. گفتيم اينها ريا است و يمنعون الماعون. هر كدام واجب مستقل است.
سؤال؟ يمنعون الماعون خودش واجب است. ديگر اعطا زكات است واجب است. او خودش جهنّم مى‏برد انسان را. خودش..دارد اگر ماعون آن باشد كه محلّ كلام ما است. كه ظاهرش هم همين است. يمنعون الماعون مانع زكات مى‏شوند. او خودش واجب مستقل است. او به آتش مى‏برد. يراعون را كه ذكر كرده است با او..فى جنب الانسان مى‏شود اگر اين حرام نباشد. پس معلوم مى‏شود كه كلّ من هذه الامور الثّلاثه الذّينهم فى صلاتهم ساهون الّذين يراعون و يمنعون الماعون اين هر كدام از اينهايى كه هست هر كدام از اينها مقبوض الهى است و هر كدام از اينها وقتى كه مقبوض الهى شد وقتى كه صلاتى كه انسان در او ريا مى‏كند مقبوض الهى شد،...داشت آن وقت ديگر معنا ندارد آن صلاة صحيح بشود. علاوه بر اين آيه مباركه بلكه بعضى آيات ديگر كه دلالت به آنها خالى از خدشه نيست، رواياتى در باب داريم كه آن روايات، ويل است ديگر. ويل حرمت را دلالت مى‏كند.
سؤال؟ ساهون يعنى معنايش اين است كه مثل آن كسى كه اعتنا نمى‏كند. مى‏گويند اصلاً تو اعتنا نمى‏كنى. تو غافل هستى. خودش را به غفلت انداخته است. بدان جهت در ما نحن فيه رواياتى است كه در آن روايات از آن روايات استفاده مى‏شود بر اين كه ريا هم مبطل است و هم حرام است و هم مبطل عمل.
يكى از اين روايات صحيحه على ابن جعفر از برادرش است. صحيحه على ابن جعفر از برادرش موسى ابن جعفر سلام الله عليه. در جلد اول در مقدمات عبادات، باب 12 است. محمد ابن على ابن الحسين...رضى الله عنه فى كتاب العقاب الاعمال عن ابيه از پدرش على ابن الحسين كه پدر صدوق است نقل مى‏كند. عن محمد ابن يحيى اين محمد ابن يحيى العطّار است كه شيخ پدر صدوق است رضوان الله عليهما. اين محمد ابن اليحيى عن...خراسانى. اين عمر در نسخه ثابت شده است. اين محمد ابن يحيى العطّار است. عن...شاپورى كه راوى از على ابن جعفر است از او نقل مى‏كند كه خراسانى مى‏گويند، نيشابورى مى‏گويند...الخراسانى عن على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر عن ابيه عن آبائه صلوات الله عليهم. اين...افتاده است. خيال نشود كه اين شخص مجهول الحال است. اين محمد ابن يحيى العطّار است مثل ساير روايات. كه راوى از...است...نقل مى‏كند از على ابن جعفر. على ابن جعفر هم از برادرش موسى ابن جعفر سلام الله عليه عن ابيه عن آبائه صلوات الله عليهم قال قال رسول الله (ص) يعم رجل..النّار روز قيامت امر مى‏شود به مردم. امر، امر تكوينى است ديگر. انداخته مى‏شود توى آتش. فيقول لهم..النّار يا..يعم برجال الى النّار...ما كان حالكم حال شما چه بود در دار دنيا؟ قالوا كنّا نعم الغير الله ما در دنيا براى خدا عمل مى‏كرديم فقيل لنا..ثوابتٌ....معلوم مى‏شود كه فعل خودش فعل حرام است...التّاركين الصّلاة..اين فعل خودش فعل حرام است. اين خواهد آمد بر اين كه آن كسى كه ريا مى‏كند يعبد لغير ربّه. يا يعبد ربّه و غيره شريكه. بدان جهت قالوا كنّا نعم الغير الله...منكم له از كسى كه براى او عمل مى‏كرديم.
روايت ديگرى كه در ما نحن فيه باز دلالت به اين مطلب دارد، سؤال؟ فرق نمى‏كند. بعد از اين كه دليل آمد، روايات آمد كه خواهيم گفت مراعى يعبد لغير ربّه اين معنا آمد، اين داخل اين روايت مى‏شود. بدان جهت موثّقه مسعدة ابن زياد است. در باب 11 از اين ابواب روايت 16 است. صدوق عليه الرّحمه باز در عقاب الاعمال نقل مى‏كند عن ابيه عن عبد الله ابن جعفر. عبد الله ابن جعفر هميرى رضوان الله عليه است. از هارون ابن مسلم كه لا بعث به. ثقه است. عن مسعدة ابن زياد كه آن هم ثقه است. عن جعفر ابن محمد عن آبائه (ع) انّ رسول الله (ص) سئل فى...روز قيامت نجات در چه چيز است؟ فرمود انّما النّجات...لا تعاد الله و...نجات در اين است كه به خدا مخادعه نكنيد تا خدا شما را خدعه كند. يعنى نفاق در عمل. فانّه من يخادع الله يخدعوه هر كسى كه مخادعه با خدا بكند او را خدا خدعه مى‏كند و يخلع عنه الايمان ايمان را از او خلع مى‏كند و نفسه يخضعاً او يشعر اين شخص خدعه خدا نمى‏كند. قيل لها و كيف يخادع الله گفته شد بر اين كه يا رسول الله چه جور خدعه مى‏شود خداوند؟ قال يعلم بما امر الله ثمّ يعيد به غيره آنى كه امر الله مورد ريا را درست مى‏كند. موضوع ريا را درست مى‏كند. يعمل بما امر الله. شخص عمل مى‏كند به آن چيزى كه خداوند امر كرده بود ثمّ يعيد غيره غير خدا را عند العمل اراده مى‏كند. فاتّقوا الله فى الرّيا بپرهيزيد از ريا در اعمال. فانّه الشّرك بالله. شرك بالله است. شرك بالله دو جور مى‏شود ديگر. يكى اين است كه انسان به...تنها عبادت كند. ديگرى هم عبارت از اين است كه هم به...عبادت مى‏كند و هم به خدا عبادت مى‏كند كه مى‏گويند اينها مقرّب بودند. كه هر دو تا شرك است. هر دو قسمش شرك است. فاتّقوا الله بالرّيا فانّه شرك بالله انّ الله مراعى يوم القيامه يدعا و اربعة...آن كسى كه در عبادتش ريا مى‏كند روز قيامت به چهار اسم صدا مى‏شود كه چهار اسم همه‏اش مقتضاى حرمت است. يا كافر، يا فاجر، يا قادر كه قدر نفس كرده است، يا خاسر، خاسر به حسب يوم القيامه. حبط عملك و بطل اجرك فلا خلاص لك اليوم فالتمس امرك مِن مَن كنت تعمل له. آنى كه به او عمل مى‏كردى از او، سؤال؟ شرك، شرك است. شرك خودش اعظم معاصى است. وقتى كه تنزيل كرد اين شرك است، احكام شرك خودش هم يا فاجر، يا خاسر، وقتى كه عمل را مقبوضاً اتيان كرد و فاجر شد، خوب قهراً..هم مى‏شود. چون كه اجرى ندارد. عوضش آتش دارد كه مبتلا به او مى‏شود. و الكلام تتمة.