جلسه 644
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:644 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:7/10/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف فتوا داد ريا در عمل مبطل العمل است. بلافرقٍ ما بين اين كه ريا در اصل العمل بشود يا در كيفيّت العمل بشود يا در جزء واجبى عمل بشود. بلكه اگر در جزء مستحبى هم ريا كرد، آن عمل باطل مىشود من اصله على الاقوا و دليلش را هم در عبارت عروه ذكر كرد. قال الله سبحانه أنا خير شريكٍ من عمل لى و لغير فهو لمن عمله. آن غيرى هست. در روايت همين جور است. لمن عمله غيرى كه آن عمله غير من بوده باشد. اين در روايتش همين جور است كما ذكرنا آن روز. عرض مىكنم انسان در عملى كه ريا مىكند تارتاً آن عمل خالصاً و مخلصاً لله موجود مىشود. مثل آن شخصى كه در شهر رمضان امساك مىكند من طلوع الفجر الى دخول الّيل خوفاً من حساب الله سبحانه يوم القيامه به تكليفى كه به شهر رمضان كرده است به صوم شهر رمضان. به خاطر خداوند هيچ چيزى هم در قصدش، در داعىاش به اين صوم مدخليتى ندارد. الاّ كثر رضا الله و انتصال امرش. ولكن آن كسى كه صائم است در شهر رمضان، شارع براى آن شخص صائم بعضى امور را مستحب كرده است كه خود آن امور از قبيل عبادت است. مثل ادعيهاى كه دعا و آن ادعيه براى شحص صائم در شهر رمضان مستحب است. اين دعا به اين ادعيه خودش استحباب نفسى دارد. منتهى ظرف عمل به اين استحباب و انتصال اين امر استحبابى ظرف عملش عند الاتيان بالواجب است. يعنى صوم شهر رمضان را كه انسان اتيان مىكند عند الاتيان مستحب است براى آن شخص اين دعاها را بخواند و كما اين كه بعضىها در قنوت صلاتى احتمال دادهاند، يا ملتزم شدهاند آن امرى كه صلاة است اوّله التّكبير و آخره التّسليم اين امر، امر عبادى است و اوّله التّكبير و آخره التّسليم را كه شخص اتيان مىكند در ظرف اتيان به اين صلاة در ظرفى كه اين صلاة را اتيان مىكند مستحب است در ركعت ثانيه قبل الرّكوع شخص اين قنوت را بگيرد. آن دعاى خاص است به كيفيّت خاصّه. اين خودش فى نفسه مستحب است. مثل آن ادعيه در نهار شهر رمضان.
ولكن ظرف انتصال اين تكليف آن وقتى است كه انسان در حال صلاة قبل الرّكوع من الرّكعت الثّانيه بوده باشد البتّه در غير صلاة الجمعه. آن جا هر دو تا هست. اگر شخصى در اين مستحب دومى كه ظرف انتصالش عمل است در او ريا بكند لا سمع الله، در مسجد است. روزه گرفته است به حساب خداوند شروع مىكند آن دعاها را خواندن. داعىاش اين است كه به مردم نشان بدهد كه چه جور بنده خوبى است كه با اين سوز دل اين دعاها را مىخواند. بله اين عملى را كه اتيان مىكند اين حرام است. ريا حرام است. و آن دعاهايى كه مىخواند تكليف استحبابى ساقط نمىشود. چون كه تعبّدى است. بدون قصد قربت آمده است و خلوصاً نيامده است. الاّ انّه ضررى به صومش نمىزند. چون كه اين در صوم ريا نكرده است. امساك...او...شارع است. هيچ چيزى در او مدخليتى ندارد. ولكن آنى كه در او رضا النّاس و ارائه خودش به مردم كه حسبان كنم نعم العبد است فقط در اين دعا خواندن است و اين دعا خواندن غايت الامر مىشود حرام. ريا است. ريا الى العمل است و آن وقت فاسد مىشود. تكليف استحبابى ساقط نمىشود. ولكن اصل الصّوم در صحّتش مىماند. اگر قنوت صلاتى هم مثل همان ادعيه صوم در صيام شهر رمضان بود، قنوت را اگر رياءً كرد كه ببينند مردم چه جور قنوتى مىخوانم آن قنوت باطل مىشود و حرام مىشود. و مبطل صلاة هم نيست. چون كه به قصد
جزئيت من الصّلاة نياورده است. بما اين كه با مستحب آخرى است. ظرف انتصالش صلاة است مستحب آخر را در او ريا كرده است و او باطل است. اگر بخواهد امر استحبابى را انتصال بكند بعد دوباره قنوت بگيرد. بعد از اين بگويد خدا به شيطان لعنت كند. دوباره قنوت بگيرد كه انتصالاً لامر استحبابى. اگر بخواهد انتصال كند استحباب را. اين فعل حرام نه ضررى به صلاة مىرساند و نه هم صلاة را از باب زيادت باطل مىكند. من زاد فى صلاته. چون كه در صدق زيادت در صلاة اين است كه آتى به عمل به قصد جزئيت بياورد و مفروض اين است كه اين شخص به قصد جزئيت من الصّلاة قنوت را نياورده است. كما اين كه كسى در نهار شهر رمضان ادعيه مىخواند لقصد انّها مستحبةٌ در حال صوم، اين هم قنوت كرده است كه در حال صلاة قبل الرّكوع الثّانيه اين عمل مستحب است. عمل باطل نمىشود. اينها را مىگويند المستحبّى كه ظرف انتصالش واجب است. آن وقتى كه مكلّف واجبى را انتصال مىكند يا مستحبى را انتصال مىكند، اين مستحب هم ظرف انتصالش آن وقت است كه در آن وقت بايد اين مستحب را انتصال بكنند. ممكن است واجب در واجب بشود. اين عيبى ندارد. آن هم معقول است. واجبى است كه ظرف انتصالش اتيان بالواجب است. اين هم عيبى ندارد. اينها جزء مستحب نيستند. در مقابل اين مستحبى كه ظرف انتصالش واجب است، در مقابل اين در كلمات حضرات جزء مستحب است. كه صلاتى را كه انسان اتيان مىكند اجزاء واجبه و اجزاء مستحبه دارد. در اجزاء مستحبه مكلّف قصد مىكند كه من اين را اتيان مىكنم كه جزئى هست از اين صلاتى كه اتيان مىكنم. مثلاً كسى كه در صلاة ركوع كرده است در حال ركوع فرض كنيد سه دفعه ذكر كبير را قرائت مىكند. سه دفعه ذكر كبير را مىخواند. از او بپرسى كه ذكر دومى و سومى را كه مىخوانى، اين جزء طبيعى الصّلاتى است كه شارع به او امر كرده است و بايد انسان در صلاة اتيان كند مىگويد نه. يك دفعه هم بخوانم ذكر را كافى است. اينها واجب نيستند. ولكن اين صلاتى كه مىخوانم و در اين ركوع كه كردهام و اين ذكرى كه در ركوع مىكنم جزء اين ذكر در ركوع است. يعنى افضل الافراد مىشود. ذكر ركوعى كه در صلاة معتبر است افضل افرادش اين است كه مكرر بشود آن ذكر. اين به قصد جزئيت من الفرق اتيان مىكند. نه به قصد جزئيت من الطّبيعى. شارع كه صلاة را واجب كرده است، در او ذكر ركوع را واجب كرده است مرّتاً ذكر كبير را. آنى كه واجب كرده است مرّتاً است.
بدان جهت مىگويد اگر خدا سه مرتبه، دو مرتبه واجب كرده است افترا مىشود. دو مرتبه و سه مرتبه را مستحب كرده است كه اين ذكرى كه در ركوع مىگويم، افضل افراد الواجب مىشوند. كه به قصد جزئيت من ذكرى كه گفته است در اين صلاة به قصد جزئيت نه اين كه خودش يك مستحب مستقلى است مثل ادعيه نهار شهر رمضان. اينها را مىگويند جزء مستحب. اين در خارج هم هست. انسان اگر فرض كنيد يك خانهاى درست كند، يك چند تا اتاق درست كند، پنجره اتاق را با آجر درست كند. خوب بيت صدق مىكند. كما اين كه قديم درست مىكردند. از اين پنجرهها آلمينيومى يا آهنى كه فعلاً مرسوم است از آنها هم بگذارد باز بيت مىشود. اين پنجره جزء بيت است. يا يك پنجره بگذارد جزء بيت است. دو تا پنجره بگذارد همهاش جزء بيت هستند. ولكن اگر اين پنجره دومى را نمىگذاشت بيت صدق نمىكرد. ديوار مىكرد. بيت باز صدق مىكرد. مىبينيد اينها در صدق طبيعت مدخليت ندارند. ربّما شيئى در صدق طبيعت و انطابق طبيعت بما فى الخارج كه هذا بيتٌ مدخليت ندارد. ولكن آن فردى كه به او بيت صدق مىكند، او را افضل الافراد مىكند. خانهاى بهتر مىكند، جزء خانه است. جزء ماهيت بيت نيست. طبيعى البيت نيست. جزء فرد است. جزء مستحب يعنى جزء الفرد. جماعتى مثل صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف ملتزم شدهاند كه انسان اگر ريا در جزء فرد بكند كه از او تعبير به جزء مستحب مىشود، آن هم آن عمل را باطل مىكند. مىپوساند آن عمل را از اول تا آخر. مبطل مىشود. در مقابل فرمايش صاحب العروه و من تبع جماعتى هستند كه گفتهاند نه جزء مستحب در حقيقت مثل مستحب در واجب است. چه جورى كه مستحب در واجب مثل آن ادعيه و قنوت گفتيم ريا در آنها مبطل خودش مىشود و امّا به آن اصل العمل ضرر نمىرساند گفتهاند در جزء مستحب هم انسان اگر ريا كند آن جزء مستحب باطل مىشود. ولكن نسبت به آن صلاة و واجب به آن اصل الواجب ضررى نمىرساند. آن صحيح است. چرا؟ براى اين كه اينها گفتهاند وقتى كه انسان ذكر دومى و سومى را مىآورد، را ثانياً او ثالثاً كه اتيان مىكند داعىاش نمىتواند آن امر وجوبى به طبيعى الصّلاة بشود. چون كه آن امر به طبيعى الصّلاة نسبت به ذكر دومى و سومى دائميت ندارد. او طبيعى الذّكر را يا ذكر را مرّتاً مىخواست. حاصل شده است او. پس اين كه در خارج انسان اتيان مىكند، اين به دائميت امر آخر است. يك امر استحبابى است بر اين كه وقتى كه ذكر را گفتيد، دومى و سومى هم گفتنش بهتر است. امر استحبابى مستقلى دارد و در آن مستحب مستقل كه در او ريا بكند انسان، آن امر مستحب باطل مىشود. صلاة هم باطل نمىشود. چون كه قصد جزئيت در طبيعت نكرده است.
در ما نحن فيه نمىتواند مكلّف آن جزء مستحب را كه اتيان مىكند، نمىتواند بر اين كه قصد كند من اين را اتيان مىكنم به دائميت امرى كه شارع بر طبيعى الصّلاة كرده است. آن امر مىگويد ذكر را سه دفعه بياور. اين تشريع مىشود. عمل باطل مىشود تشريعاً. اصل قصد قربت ندارد اين. آنى كه امر به طبيعى الصّلاة شده است، در امر به طبيعى الصّلاة متضمّن ركوعى است كه در ركوع طبيعى الذّكر بشود يا ذكر مرّتاً. او حاصل شده است. طبيعى حاصل شده است صرف وجودش يا مرّتنش حاصل شده است. اين دومى و سومى را كه مىخواهد بياورد اين بايد به دائميت امر آخرى بوده باشد كه آن امر آخر اين است كه ذكر را كه يك دفعه گفتى، ترغيب بكند بر اين كه دومى را اذكر مرّتاً ثانياً و ثالثه. يا و هكذا الى سبعى. فرض بفرماييد. در ما نحن فيه اين امر، امر استحبابى آخر است. متعلّقش غير آن است كه متعلّق امر وجودى بود. منتهى اين مستحب ظرف انتصالش آن وقتى مىشود كه انسان واجب را مىآورد. يعنى ذكر ركوع را مىآورد. ذكر واجبش را كرده است. قبل از اين كه واجب آخر را بياورد و منتقل بشود به سجود و به قيام اين را مستحب است كه اتيان بكند. در حقيقت مىدانيد اينها چه مىگويند؟ مىگويند جزء مستحب غير معقول است. شيئى مستحب بشود و جزء واجبى بشود كه او امر وجوبى دارد. اين غير معقول است. امر به آن طبيعى الواجب دعوت به متعلّق خودش مىكند. اينها خارج از متعلّق هستند. اينها را اگر بگويد به داعى امر به آن طبيعت اتيان مىكنم تشريع است. اين غير معقول است جزء طبيعت بشود. پس آنى كه در ما نحن فيه معقول است، اين است كه اينها را به دائميت امر آخرى اتيان بكند كه آن امر آخر متعلّقش ذكر ثانيتاً و ثالثتاً است و اين امر استحبابى است. وقتى كه ريا در اين كرد، خوب اين عمل باطل مىشود. ذكر ثانيتاً و ثالثتاً باطل مىشود. به صلاة هم ضرر ندارد. چون كه قصد جزئيت در صلاة نكرده است تا زاد فى صلاته باشد.
سؤال؟ ائمه هدى سلام الله عليهم مستحب كردهاند انسان وقتى كه از ذكر واجبى خلاص شد، مستحب است دوباره و سهباره يا چهارباره و پنجباره كه تك باشد. اين به جهت امر استحبابى اتيان مىكنند. وقتى كه به جهت امر استحبابى اتيان كرد در امر ريا مىكند. و به جهت آن امر اتيان نمىكنند. به جهت اين كه خودش را خوبى را بدهد به مردم اتيان مىكند. خوب اين جزء مستحب مىشود باطل. جزء مستحب باطل شد صلاة چرا باطل بشود؟ ذكر اولى كه اتيان شده است داعياً و مخلصاً لله اتيان شده است و زيادت در صلاة مبطل است قصد جزئيت من الصّلاة مىخواهد. اين كه قصد نكرده است جزء من الصّلاة است. بدان جهت در ما نحن فيه اين عمل حرام است. خودش باطل است اين ذكر دومى و سومى. رياءً وارد شده است. حرام است. ولكن مبطل صلاة نمىشود. اصل الصّلاة نمىشود. مىدانيد اينها چه مىگويند؟ مىگويند اينها معقول نيست جزء مستحب. آنى كه يسمّى فى الالسنة جزءً مستحباً هو مستحبٌ نفسىٌّ در حقيقت. ظرف انتصال اشتغال به واجب است. يا به اجزاء واجب است. ظرف انتصال اين مستحب آن وقتى است كه انسان مشغول بشود به واجب يا مشغول بشود به اجزاء واجب. خوب اگر اين جور بوده باشد، جزء مستحب معقول نبوده باشد، معنايش فقط همين باشد، اين كلام كه متعيّن است صحيح است. فقط كسى اگر بخواهد نفسى بزند در مقابل اين حرف كلامى بگويد در مقابل اين حرف، بگويد بر اين كه نه اين شخص اتيان نمىكند كه من اين ذكر را مىگويم كه جزء من طبيعى الصّلاة است. اتيان مىكند كه جزء از اين صلاتى است، جزء از اين ذكر ركوعى است كه جزء اين ذكر ركوع است كه افضل الافراد است. ذكر ركوع افرادى دارد. افضل الافراد را مىخواهم اتيان بكنم. چه جورى كه در صلاة افرادى دارد يك فردش صلاة در اول وقت است. يك فردش صلاة فى المسجد است. چه جورى كه اگر انسان قصد بكند كه من صلاة در مسجد اتيان مىكنم، كه شارع به خصوص اين امر كرده است. آن تشريع است. كى شارع به خصوص صلاة فى المسجد امر وجودى كرده است. امّا قصد مىكند كه من اين صلاة در مسجد را اتيان مىكنم كه افضل الافراد است در آن طبيعى كه تحت امر وجوبى است. بله صحيح است. در ما نحن فيه صحيح است ديگر.
سؤال؟ چرا. مستحب نمىشود مستحب اصطلاحى. مىشود افضل الافراد. طبيعى افضل الافراد را دارد. چه جورى كه انسان فرض كنيد امر بشود كسى را بزن مىتواند با سيلى بزند. مىتواند با شلّاق بزند. همه افراد ضرب است. در ما نحن فيه هم صلاة هم افرادى دارد. يك فردش صلاة فى اوّل الوقت است. يك فردش صلاة فى المسجد است. اين افضل الافراد است. شخص هم در اين موارد قصد مىكند كه من اين را اتيان مىكنم اين ذكر دومى و سومى را كه افضل الافراد طبيعى الذّكر فى الرّكوع است. اين افضل الافراد است. اين افضل افراد است. جزئيت فرد را قصد مىكند. وقتى كه اين قصد جزئيت را كرد به خلاف...يا ادعيه شهر رمضان در آن جا نمىتواند بگويد كه من اين دعاها را مىخوانم كه جزء صوم است. افضل الافراد صوم است. به صوم ربطى ندارد. در ما نحن فيه اين عمل را اتيان مىكند كه فرد افضل است. مثل اين پنجره دومى و سومى را به بنا گذاشتن كه اين جزء فرد است ولكن جزء بيت نيست. اين جا هم جزء طبيعى البيت نيست كه اگر اين نباشد بيت محقق نمىشود بدون اين. جزء فرد است. اين فردى كه روشنايىاش خيلى باشد، اين دو تا نباشد نمىشود اين جزء فرد. اين جا هم اين فرد از ذكر ركوع كه افضل الافراد است، اين دو تا نباشد، اين تكرار نباشد افضل الافراد نمىشود. خوب وقتى كه اين معقول شد، اين افضل الافراد فرد واحد حساب مىشود در اعتبار مصلّى. در اعتبار شارع هم همين است. فردى است از طبيعت. در اين فرد اگر ريا داخل شد اين فرد را مىپوساند. اذا دخل الرّيا فى العمل ابطله آن عمل را باطل مىكند اين فرد را باطل مىكند. اين فرد وقتى كه باطل شد محكوم به بطلان است ديگر. بايد فرد اتيان بشود. بدان جهت صاحب العروه به اين روايت تمسّك مىكند كه در آن روايت هست كه أنا خير شريكٍ من عمل لى و لغيره يعنى عمل واحد را براى من و براى غير من اتيان كند. عمل واحد باشد. ولو آن عمل واحد را به دو امر اتيان كرده است.
يكى را به دائميت امر به طبيعه.
يكى را به داعى آن امر ترغيبى به افضل الافراد.
ولو به دو امر اتيان كرده است. كسى كه نماز را مىرود به مسجد بخواند غرضش نيل ثواب صلاة فى المسجد است، به دو امر اتيان مىكند اين صلاة را.
يكى اين كه اصل صلاة را به جهت امر شارع كه واجب است اتيان مىكند و خصوص اين فرد را اختيار مىكند به انتصال لترغيب الشّارع و بيان انّه من افضل الافراد. اين دو تا قصد است ديگر. ولكن عمل واحد است. چه جور شخصى كه صلاة را در اول وقت اتيان مىكند او را نمىتواند به دائميت يك امر اتيان كند. يا بايد به دائميت يك امر و يك امر نفسانى اتيان كنم مىگويد خوب است. شارع كه نماز را از ما خواسته است. ما بايد نماز را بياوريم. خوب الان بخوانيم و راحت بشويم. اين كه بخوانيم و راحت بشويم و راحت بخوابيم اين داعى نفسانى است. خواهيم گفت ضرر ندارد. ريا نيست اين. داعى ساير الضّمائم است. وقتى كه صلاة را فى اوّل وقت اتيان مىكند، اصل الصّلاة به دائميت امر شارع است. چون كه الامر را يدعو الاّ الى متعلّقه. اين فرد را كه اختيار مىكند داعى نفسانى دارد. بخوانم راحت بشوم كه اكثر مردم همين جور مىشوند ديگر. مىگويند فارغ بشويم. يا بايد به دائميت دو تا امر اتيان كنم. شارع امر به نماز كرده است و ترغيب كرده است آن صلاة را در مسجد خواندن. و در اول الوقت خواندن. اين دو تا امر داعى مىشود كه اين عمل را اتيان كند. ولكن از عمل واحد بودن خارج نمىشود. دائميت دو امر براى يك عمل خارجى، اين باعث نمىشود بر اين كه از عمل واحد بودن خارج بشود. چه جورى كه در صلاة اول وقت اين جور است. در صلاة در مسجد اين جور است. قبول كردند. كه اين كيفيّت متّحد با صلاة است. چه جورى كه آن جا اين جور هست، در مواردى كه انسان جزء مستحب را اتيان مىكند و قصد دارد كه اين جزء آن فردى است كه او را اختيار كرده است انتصالاً للواجب كه افضل الافراد بشود بر آن واجب، ولو به دائميت دو امر اين فرد اتيان مىشود. الاّ انّه به دائميّت دو امر اتيان كردن، منافات ندارد كه عمل واحد حساب بشود. وقتى كه عمل واحد شد به حسب بنا و قصدش. قصدش اين است كه مجموع عمل واحد است. و افضل الافراد است. وقتى كه به حسب قصدى شد، عمل واحد شد، شارع مىگويد بر اين كه من خير شريك هستم. در عمل واحدى اگر غير من حسابش داخل بشود و آن عمل براى غير من اتيان بشود،..لغيرى. او را به غيرم رها مىكنم. اين مال او باشد. خوب لازم مىشود كه اين فرد باطل باشد.
سؤال؟ عرض مىكنم شما اين را حساب كنيد. اين پنجره دومى وجود آخر دارد. ولكن بما انّه جزء يك بنا است. نه اين كه خارج از بنا است و جزء بنا است. بنا بدون اين هم مىشد. كلام اين است كه الان كه هست، جزء البنا است. الان هم كه ذكر دوّمى و سوّمى را گفته است جزء اين صلاة است. يعنى جزء اين فرد است و قصد جزئيت كرده است. وقتى كه اين باطل شد و وقتى كه ريا به اين عمل از اين ناحيه داخل شد، بدان جهت صاحب العروه مىگويد من عمل لى و لغيرى عمل واحد را مىگويد. نه اين كه در صلاتش ريا كرد صومش هم باطل بشود. من عمل لى در عمل واحد اگر براى من و به غير من اتيان بكند آن عمل را خلاصة الكلام مىگوييم در موارد جزء مستحب غير از قضيه استحباب عمل در ظرف واجب است. چه جور در موارد جزء مستحب در خارجيات مثال زديم موجود است، جزء مستحب در اعمال هم اين موجود است به قصد فاعل مىشود و شارع مستحب كرده است بر اين كه تمامى اين نه مرتبه ذكر را به قصد ذكر ركوع گفته بشود. تمامى از اول تا آخر. نه اين كه يكى را به قصد ركوع. نه تمامىاش را به قصد ذكر ركوع گفته بشود كه دو تا امر دارد. يك امر وجوبى، يك امر استحبابى. مثل صلاة فى المسجد. وقتى كه اين عمل واحد شد و در آن عمل غير خدا حسابش داخل شد، اين مىشود بيان. اگر اين بيانى كه گفتيم كسى اين را قبول كرد اساسش يك چيز است و آن اين است كه چه جورى كه به قصد شارع متعدد عمل واحد مىشود وضو غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين عمل واحد مىشود، همين جور هم به واسطه اعتبار شارع مجموع فرد واحد مىشود به اعتبارش. مثل اين كه شارع غسل اليدينى كه قبل غسل الوجه است بعد غسل الوجه، بعد غسل اليدين، بعد مسح الرّأس، بعد مسح الرّجلين كه غسل اليدين قبلاً است اين آنى كه اولش غسل اليدين است، بعد غسل الوجه، بعد غسل اليدين من المرفغين، بعد مسح الرّأس و الرّجلين اين مجموع را فرض كرده است فرد افضل من الوضو. اين فرد افضل من الوضو فرض كرده است. اگر كسى قبول كرد كه به اعتبار شارع مىشود اين فرد، فرد افضل مىشود مثل اين كه اين تكويناً فرد افضل بيت است كذالك در عبادات به اعتبار شارع بدان جهت به قصد جزئيت مىآورد. اگر در نهار شهر رمضان كسى بگويد اين دعاها را مىخوانم كه جزء صوم است باطل مىشود. تشريع است. ولكن اگر در ما نحن فيه بگويد ذكر ركوع و سجود را دوماً اتيان مىكنم كه جزء اين ذكر اين ركوع است، مىشود صحيح. سرّش اين است كه در ما نحن فيه در اين جور امور فرد، فرد اكمل حساب مىشود و وقتى كه فرد اكمل شد يك عمل حساب مىشود، يك عمل كه حساب شد و ريا داخل شد، آن عمل را مىپوساند. اين حاصل حرفى است كه در مقام گفته مىشود. اگر كسى اين را حل كرد فهو. والاّ بايد ملتزم بشود كه مستحب آخرى است كما ذكرنا.
سؤال؟ عرض مىكنم اخبار ريا مىگويد به عمل واحد، سؤال؟ آن حديث لا تعاد دارد. در صلاة جماعت شما اينها را كه مىدانيد. من مىدانم مىدانيد. صلاة جماعت با صلاة فرادا هر دو يك صلاة هستند. فقط در ما نحن فيه در صلاة جماعت مأموم ذكر قرائت حمد و سوره ندارد. وقتى كه جماعت باطل شد بما اين كه مأموم ذكر قرائت فاتحه و سوره را قرائتش را عن عذرٍ ترك كرده است حديث لا تعاد مىگويد عيبى ندارد. بدان جهت حكم به صحّت مىكنيم. اين چه ربطى به ما نحن فيه دارد. عرض مىكنم بر اين كه اشتباه نكنيد. آن ربطى به مقام ندارد. در مقام قصد خلوص وقتى كه از بين رفت در عمل واحد شارع حكم كرد آن عمل را به ديگرى مىدهم. عمل واحد مىشود و شارع اين تعبّد را كرده است.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف اين جور مىفرمايد، مىفرمايد بر اين كه امّا انسان اگر ريا در عمل نكند در عبادت، ريا در عمل معلوم شد كه به دو جور مىشود.
يكى اين است كه اصل آن كه محرّك اين عبد است نحو العمل، تنها امر خدا نيست. نشان دادن عملش به مردم كه مردم عملش را ببينند و حسبان بكنند بر اين كه اين نعم العبد است، اين مدخليّت دارد به نحو جزء الدّاعى كه اگر اين منضم نمىشد به دائميت امر شارع عمل را اتيان نمىكرد. اين مبطل است. ريا است. و هكذا در جايى كه ريا طبعى باشد يعنى اگر مردم نمىديدند و اين را خوب حساب نمىكردند باز اين عمل را اتيان مىكرد. داعىاش بر اين عمل را مؤكّد كرده است. رؤيت النّاس و حسبانهم بعد الرّؤيه انّ هذا الشّخص نعم العبد، اين داعىاش را به اين عمل قوى كرده است كه از اين تأكّد تعبير به تبعيّت مىكرديم كه ريا تبعى است. در اين دو مورد عمل باطل مىشود. و امّا در جايى كه منضم به داعى شده است، نه هم مؤكّد داعى شده است. فقط اين است كه اين مشغول است خالصتاً و مخلصتاً نماز مىخواند. وقتى كه نماز مىخواند در اثنى ملتفت شد كه بابا چند نفر از آن آدمهاى پولدار نشستهاند آن جا اين را ببينند خيال مىكنند كه اين آدم خوب است. ولكن اين ديدن آنها و خيال كردن اينها محض خطور است در نفس اين. هيچ دخلى در اين عملش ندارد. اين عمل را همين جور كه اتيان مىكرد آنها نبودند و نمىديدند همين عمل را اتيان مىكرد. با همين نحو هم اتيان مىكرد. بى اعتنا است. ولكن اين معنا خطور كرد كه آنها مىبينند. اگر ببينند خيال مىكنند خوب آدمى هستم. ولكن آنها نه مؤكد هست در دائميتش، اصل دخالتى ندارند. كه از اين تعبير مىشود به خطور الرّيا الى قلب الفاعل كه در حال العمل ريا خطور بكند به قلب العامل. بدون اين كه مدخليّتى داشته باشد در آن عملى كه اتيان مىكند. مىگويد اين مبطل نيست. امّا الخطور الرّيا الى قلب...در حين العمل او مبطل عمل نيست. خوب وقتى كه اين جور شد خوب ربّما انسان شك مىكند كه آيا اين حاجىها كه نشسته بودند و ديدند اين ريا شد در نمازى كه من اتيان كردم يا نه ريا نشد من عمل را خالصتاً و مخلصتاً لله اتيان كردم. ربّما منشأ شك مىشود براى شخص فاعلى كه نماز مىخواند كه در اين عمل ريا شد يا نه، ايشان مىفرمايد اگر شك كرد در عملى، شك حال الاتيان نه بعد الاتيان عمل فارغ شده است و تمام شده است بعد شك مىكند وقتى كه من عمل را اتيان مىكردم ريا كردهام يا نكردهام حين الاتيان او. قاعده فراغ جارى است. كلّما مذى من صلاتك و طهورٍ فمضيه كماهم. اين هم يكى از شرايط نماز بود. مثل اين كه شك كند بعد از نماز من ركوع كرده بودم يا نكرده بودم. طهارت داشتم يا نداشتم. كلّما مذى من صلاتك و طهورك...ليس بشىء. انّما الكلام در جايى است كه در حال العمل شك مىكند اين حاجىها كه نشستهاند و مىبينند اينها در داعى من در صلاة مدخليتى دارند يا ندارند. ايشان مىفرمايد در عروه كه اگر شك كرد كه ريا شده است در عمل يا نه در اثنا العمل آن عمل محكوم به بطلان است. چرا؟ چون كه شرط الصحّت العمل اخلاص فى العمل است و اين شك مىكند كه آن اخلاص فى العمل موجود است يا نه، مثل اشتراط الطّهارت فى الصّلاة كه نمىداند طهارت از حدث دارد يا نه در اثنى الصّلاة چه جور شكّ در ساير شرايط موجب بطلان العمل است يعنى به آن عمل نمىشود اكتفا كرد معنايش اين است، در ما نحن فيه هم به اين عمل نمىشود اكتفا كرد. تأمّل بفرماييد تا ببينيم چه مىشود انشاء الله.
|