جلسه 644

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:644 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:7/10/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف فتوا داد ريا در عمل مبطل العمل است. بلافرقٍ ما بين اين كه ريا در اصل العمل بشود يا در كيفيّت العمل بشود يا در جزء واجبى عمل بشود. بلكه اگر در جزء مستحبى هم ريا كرد، آن عمل باطل مى‏شود من اصله على الاقوا و دليلش را هم در عبارت عروه ذكر كرد. قال الله سبحانه أنا خير شريكٍ من عمل لى و لغير فهو لمن عمله. آن غيرى هست. در روايت همين جور است. لمن عمله غيرى كه آن عمله غير من بوده باشد. اين در روايتش همين جور است كما ذكرنا آن روز. عرض مى‏كنم انسان در عملى كه ريا مى‏كند تارتاً آن عمل خالصاً و مخلصاً لله موجود مى‏شود. مثل آن شخصى كه در شهر رمضان امساك مى‏كند من طلوع الفجر الى دخول الّيل خوفاً من حساب الله سبحانه يوم القيامه به تكليفى كه به شهر رمضان كرده است به صوم شهر رمضان. به خاطر خداوند هيچ چيزى هم در قصدش، در داعى‏اش به اين صوم مدخليتى ندارد. الاّ كثر رضا الله و انتصال امرش. ولكن آن كسى كه صائم است در شهر رمضان، شارع براى آن شخص صائم بعضى امور را مستحب كرده است كه خود آن امور از قبيل عبادت است. مثل ادعيه‏اى كه دعا و آن ادعيه براى شحص صائم در شهر رمضان مستحب است. اين دعا به اين ادعيه خودش استحباب نفسى دارد. منتهى ظرف عمل به اين استحباب و انتصال اين امر استحبابى ظرف عملش عند الاتيان بالواجب است. يعنى صوم شهر رمضان را كه انسان اتيان مى‏كند عند الاتيان مستحب است براى آن شخص اين دعاها را بخواند و كما اين كه بعضى‏ها در قنوت صلاتى احتمال داده‏اند، يا ملتزم شده‏اند آن امرى كه صلاة است اوّله التّكبير و آخره التّسليم اين امر، امر عبادى است و اوّله التّكبير و آخره التّسليم را كه شخص اتيان مى‏كند در ظرف اتيان به اين صلاة در ظرفى كه اين صلاة را اتيان مى‏كند مستحب است در ركعت ثانيه قبل الرّكوع شخص اين قنوت را بگيرد. آن دعاى خاص است به كيفيّت خاصّه. اين خودش فى نفسه مستحب است. مثل آن ادعيه در نهار شهر رمضان.
ولكن ظرف انتصال اين تكليف آن وقتى است كه انسان در حال صلاة قبل الرّكوع من الرّكعت الثّانيه بوده باشد البتّه در غير صلاة الجمعه. آن جا هر دو تا هست. اگر شخصى در اين مستحب دومى كه ظرف انتصالش عمل است در او ريا بكند لا سمع الله، در مسجد است. روزه گرفته است به حساب خداوند شروع مى‏كند آن دعاها را خواندن. داعى‏اش اين است كه به مردم نشان بدهد كه چه جور بنده خوبى است كه با اين سوز دل اين دعاها را مى‏خواند. بله اين عملى را كه اتيان مى‏كند اين حرام است. ريا حرام است. و آن دعاهايى كه مى‏خواند تكليف استحبابى ساقط نمى‏شود. چون كه تعبّدى است. بدون قصد قربت آمده است و خلوصاً نيامده است. الاّ انّه ضررى به صومش نمى‏زند. چون كه اين در صوم ريا نكرده است. امساك...او...شارع است. هيچ چيزى در او مدخليتى ندارد. ولكن آنى كه در او رضا النّاس و ارائه خودش به مردم كه حسبان كنم نعم العبد است فقط در اين دعا خواندن است و اين دعا خواندن غايت الامر مى‏شود حرام. ريا است. ريا الى العمل است و آن وقت فاسد مى‏شود. تكليف استحبابى ساقط نمى‏شود. ولكن اصل الصّوم در صحّتش مى‏ماند. اگر قنوت صلاتى هم مثل همان ادعيه صوم در صيام شهر رمضان بود، قنوت را اگر رياءً كرد كه ببينند مردم چه جور قنوتى مى‏خوانم آن قنوت باطل مى‏شود و حرام مى‏شود. و مبطل صلاة هم نيست. چون كه به قصد
جزئيت من الصّلاة نياورده است. بما اين كه با مستحب آخرى است. ظرف انتصالش صلاة است مستحب آخر را در او ريا كرده است و او باطل است. اگر بخواهد امر استحبابى را انتصال بكند بعد دوباره قنوت بگيرد. بعد از اين بگويد خدا به شيطان لعنت كند. دوباره قنوت بگيرد كه انتصالاً لامر استحبابى. اگر بخواهد انتصال كند استحباب را. اين فعل حرام نه ضررى به صلاة مى‏رساند و نه هم صلاة را از باب زيادت باطل مى‏كند. من زاد فى صلاته. چون كه در صدق زيادت در صلاة اين است كه آتى به عمل به قصد جزئيت بياورد و مفروض اين است كه اين شخص به قصد جزئيت من الصّلاة قنوت را نياورده است. كما اين كه كسى در نهار شهر رمضان ادعيه مى‏خواند لقصد انّها مستحبةٌ در حال صوم، اين هم قنوت كرده است كه در حال صلاة قبل الرّكوع الثّانيه اين عمل مستحب است. عمل باطل نمى‏شود. اينها را مى‏گويند المستحبّى كه ظرف انتصالش واجب است. آن وقتى كه مكلّف واجبى را انتصال مى‏كند يا مستحبى را انتصال مى‏كند، اين مستحب هم ظرف انتصالش آن وقت است كه در آن وقت بايد اين مستحب را انتصال بكنند. ممكن است واجب در واجب بشود. اين عيبى ندارد. آن هم معقول است. واجبى است كه ظرف انتصالش اتيان بالواجب است. اين هم عيبى ندارد. اينها جزء مستحب نيستند. در مقابل اين مستحبى كه ظرف انتصالش واجب است، در مقابل اين در كلمات حضرات جزء مستحب است. كه صلاتى را كه انسان اتيان مى‏كند اجزاء واجبه و اجزاء مستحبه دارد. در اجزاء مستحبه مكلّف قصد مى‏كند كه من اين را اتيان مى‏كنم كه جزئى هست از اين صلاتى كه اتيان مى‏كنم. مثلاً كسى كه در صلاة ركوع كرده است در حال ركوع فرض كنيد سه دفعه ذكر كبير را قرائت مى‏كند. سه دفعه ذكر كبير را مى‏خواند. از او بپرسى كه ذكر دومى و سومى را كه مى‏خوانى، اين جزء طبيعى الصّلاتى است كه شارع به او امر كرده است و بايد انسان در صلاة اتيان كند مى‏گويد نه. يك دفعه هم بخوانم ذكر را كافى است. اينها واجب نيستند. ولكن اين صلاتى كه مى‏خوانم و در اين ركوع كه كرده‏ام و اين ذكرى كه در ركوع مى‏كنم جزء اين ذكر در ركوع است. يعنى افضل الافراد مى‏شود. ذكر ركوعى كه در صلاة معتبر است افضل افرادش اين است كه مكرر بشود آن ذكر. اين به قصد جزئيت من الفرق اتيان مى‏كند. نه به قصد جزئيت من الطّبيعى. شارع كه صلاة را واجب كرده است، در او ذكر ركوع را واجب كرده است مرّتاً ذكر كبير را. آنى كه واجب كرده است مرّتاً است.
بدان جهت مى‏گويد اگر خدا سه مرتبه، دو مرتبه واجب كرده است افترا مى‏شود. دو مرتبه و سه مرتبه را مستحب كرده است كه اين ذكرى كه در ركوع مى‏گويم، افضل افراد الواجب مى‏شوند. كه به قصد جزئيت من ذكرى كه گفته است در اين صلاة به قصد جزئيت نه اين كه خودش يك مستحب مستقلى است مثل ادعيه نهار شهر رمضان. اينها را مى‏گويند جزء مستحب. اين در خارج هم هست. انسان اگر فرض كنيد يك خانه‏اى درست كند، يك چند تا اتاق درست كند، پنجره اتاق را با آجر درست كند. خوب بيت صدق مى‏كند. كما اين كه قديم درست مى‏كردند. از اين پنجره‏ها آلمينيومى يا آهنى كه فعلاً مرسوم است از آنها هم بگذارد باز بيت مى‏شود. اين پنجره جزء بيت است. يا يك پنجره بگذارد جزء بيت است. دو تا پنجره بگذارد همه‏اش جزء بيت هستند. ولكن اگر اين پنجره دومى را نمى‏گذاشت بيت صدق نمى‏كرد. ديوار مى‏كرد. بيت باز صدق مى‏كرد. مى‏بينيد اينها در صدق طبيعت مدخليت ندارند. ربّما شيئى در صدق طبيعت و انطابق طبيعت بما فى الخارج كه هذا بيتٌ مدخليت ندارد. ولكن آن فردى كه به او بيت صدق مى‏كند، او را افضل الافراد مى‏كند. خانه‏اى بهتر مى‏كند، جزء خانه است. جزء ماهيت بيت نيست. طبيعى البيت نيست. جزء فرد است. جزء مستحب يعنى جزء الفرد. جماعتى مثل صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف ملتزم شده‏اند كه انسان اگر ريا در جزء فرد بكند كه از او تعبير به جزء مستحب مى‏شود، آن هم آن عمل را باطل مى‏كند. مى‏پوساند آن عمل را از اول تا آخر. مبطل مى‏شود. در مقابل فرمايش صاحب العروه و من تبع جماعتى هستند كه گفته‏اند نه جزء مستحب در حقيقت مثل مستحب در واجب است. چه جورى كه مستحب در واجب مثل آن ادعيه و قنوت گفتيم ريا در آنها مبطل خودش مى‏شود و امّا به آن اصل العمل ضرر نمى‏رساند گفته‏اند در جزء مستحب هم انسان اگر ريا كند آن جزء مستحب باطل مى‏شود. ولكن نسبت به آن صلاة و واجب به آن اصل الواجب ضررى نمى‏رساند. آن صحيح است. چرا؟ براى اين كه اينها گفته‏اند وقتى كه انسان ذكر دومى و سومى را مى‏آورد، را ثانياً او ثالثاً كه اتيان مى‏كند داعى‏اش نمى‏تواند آن امر وجوبى به طبيعى الصّلاة بشود. چون كه آن امر به طبيعى الصّلاة نسبت به ذكر دومى و سومى دائميت ندارد. او طبيعى الذّكر را يا ذكر را مرّتاً مى‏خواست. حاصل شده است او. پس اين كه در خارج انسان اتيان مى‏كند، اين به دائميت امر آخر است. يك امر استحبابى است بر اين كه وقتى كه ذكر را گفتيد، دومى و سومى هم گفتنش بهتر است. امر استحبابى مستقلى دارد و در آن مستحب مستقل كه در او ريا بكند انسان، آن امر مستحب باطل مى‏شود. صلاة هم باطل نمى‏شود. چون كه قصد جزئيت در طبيعت نكرده است.
در ما نحن فيه نمى‏تواند مكلّف آن جزء مستحب را كه اتيان مى‏كند، نمى‏تواند بر اين كه قصد كند من اين را اتيان مى‏كنم به دائميت امرى كه شارع بر طبيعى الصّلاة كرده است. آن امر مى‏گويد ذكر را سه دفعه بياور. اين تشريع مى‏شود. عمل باطل مى‏شود تشريعاً. اصل قصد قربت ندارد اين. آنى كه امر به طبيعى الصّلاة شده است، در امر به طبيعى الصّلاة متضمّن ركوعى است كه در ركوع طبيعى الذّكر بشود يا ذكر مرّتاً. او حاصل شده است. طبيعى حاصل شده است صرف وجودش يا مرّتنش حاصل شده است. اين دومى و سومى را كه مى‏خواهد بياورد اين بايد به دائميت امر آخرى بوده باشد كه آن امر آخر اين است كه ذكر را كه يك دفعه گفتى، ترغيب بكند بر اين كه دومى را اذكر مرّتاً ثانياً و ثالثه. يا و هكذا الى سبعى. فرض بفرماييد. در ما نحن فيه اين امر، امر استحبابى آخر است. متعلّقش غير آن است كه متعلّق امر وجودى بود. منتهى اين مستحب ظرف انتصالش آن وقتى مى‏شود كه انسان واجب را مى‏آورد. يعنى ذكر ركوع را مى‏آورد. ذكر واجبش را كرده است. قبل از اين كه واجب آخر را بياورد و منتقل بشود به سجود و به قيام اين را مستحب است كه اتيان بكند. در حقيقت مى‏دانيد اينها چه مى‏گويند؟ مى‏گويند جزء مستحب غير معقول است. شيئى مستحب بشود و جزء واجبى بشود كه او امر وجوبى دارد. اين غير معقول است. امر به آن طبيعى الواجب دعوت به متعلّق خودش مى‏كند. اينها خارج از متعلّق هستند. اينها را اگر بگويد به داعى امر به آن طبيعت اتيان مى‏كنم تشريع است. اين غير معقول است جزء طبيعت بشود. پس آنى كه در ما نحن فيه معقول است، اين است كه اينها را به دائميت امر آخرى اتيان بكند كه آن امر آخر متعلّقش ذكر ثانيتاً و ثالثتاً است و اين امر استحبابى است. وقتى كه ريا در اين كرد، خوب اين عمل باطل مى‏شود. ذكر ثانيتاً و ثالثتاً باطل مى‏شود. به صلاة هم ضرر ندارد. چون كه قصد جزئيت در صلاة نكرده است تا زاد فى صلاته باشد.
سؤال؟ ائمه هدى سلام الله عليهم مستحب كرده‏اند انسان وقتى كه از ذكر واجبى خلاص شد، مستحب است دوباره و سه‏باره يا چهارباره و پنج‏باره كه تك باشد. اين به جهت امر استحبابى اتيان مى‏كنند. وقتى كه به جهت امر استحبابى اتيان كرد در امر ريا مى‏كند. و به جهت آن امر اتيان نمى‏كنند. به جهت اين كه خودش را خوبى را بدهد به مردم اتيان مى‏كند. خوب اين جزء مستحب مى‏شود باطل. جزء مستحب باطل شد صلاة چرا باطل بشود؟ ذكر اولى كه اتيان شده است داعياً و مخلصاً لله اتيان شده است و زيادت در صلاة مبطل است قصد جزئيت من الصّلاة مى‏خواهد. اين كه قصد نكرده است جزء من الصّلاة است. بدان جهت در ما نحن فيه اين عمل حرام است. خودش باطل است اين ذكر دومى و سومى. رياءً وارد شده است. حرام است. ولكن مبطل صلاة نمى‏شود. اصل الصّلاة نمى‏شود. مى‏دانيد اينها چه مى‏گويند؟ مى‏گويند اينها معقول نيست جزء مستحب. آنى كه يسمّى فى الالسنة جزءً مستحباً هو مستحبٌ نفسىٌّ در حقيقت. ظرف انتصال اشتغال به واجب است. يا به اجزاء واجب است. ظرف انتصال اين مستحب آن وقتى است كه انسان مشغول بشود به واجب يا مشغول بشود به اجزاء واجب. خوب اگر اين جور بوده باشد، جزء مستحب معقول نبوده باشد، معنايش فقط همين باشد، اين كلام كه متعيّن است صحيح است. فقط كسى اگر بخواهد نفسى بزند در مقابل اين حرف كلامى بگويد در مقابل اين حرف، بگويد بر اين كه نه اين شخص اتيان نمى‏كند كه من اين ذكر را مى‏گويم كه جزء من طبيعى الصّلاة است. اتيان مى‏كند كه جزء از اين صلاتى است، جزء از اين ذكر ركوعى است كه جزء اين ذكر ركوع است كه افضل الافراد است. ذكر ركوع افرادى دارد. افضل الافراد را مى‏خواهم اتيان بكنم. چه جورى كه در صلاة افرادى دارد يك فردش صلاة در اول وقت است. يك فردش صلاة فى المسجد است. چه جورى كه اگر انسان قصد بكند كه من صلاة در مسجد اتيان مى‏كنم، كه شارع به خصوص اين امر كرده است. آن تشريع است. كى شارع به خصوص صلاة فى المسجد امر وجودى كرده است. امّا قصد مى‏كند كه من اين صلاة در مسجد را اتيان مى‏كنم كه افضل الافراد است در آن طبيعى كه تحت امر وجوبى است. بله صحيح است. در ما نحن فيه صحيح است ديگر.
سؤال؟ چرا. مستحب نمى‏شود مستحب اصطلاحى. مى‏شود افضل الافراد. طبيعى افضل الافراد را دارد. چه جورى كه انسان فرض كنيد امر بشود كسى را بزن مى‏تواند با سيلى بزند. مى‏تواند با شلّاق بزند. همه افراد ضرب است. در ما نحن فيه هم صلاة هم افرادى دارد. يك فردش صلاة فى اوّل الوقت است. يك فردش صلاة فى المسجد است. اين افضل الافراد است. شخص هم در اين موارد قصد مى‏كند كه من اين را اتيان مى‏كنم اين ذكر دومى و سومى را كه افضل الافراد طبيعى الذّكر فى الرّكوع است. اين افضل الافراد است. اين افضل افراد است. جزئيت فرد را قصد مى‏كند. وقتى كه اين قصد جزئيت را كرد به خلاف...يا ادعيه شهر رمضان در آن جا نمى‏تواند بگويد كه من اين دعاها را مى‏خوانم كه جزء صوم است. افضل الافراد صوم است. به صوم ربطى ندارد. در ما نحن فيه اين عمل را اتيان مى‏كند كه فرد افضل است. مثل اين پنجره دومى و سومى را به بنا گذاشتن كه اين جزء فرد است ولكن جزء بيت نيست. اين جا هم جزء طبيعى البيت نيست كه اگر اين نباشد بيت محقق نمى‏شود بدون اين. جزء فرد است. اين فردى كه روشنايى‏اش خيلى باشد، اين دو تا نباشد نمى‏شود اين جزء فرد. اين جا هم اين فرد از ذكر ركوع كه افضل الافراد است، اين دو تا نباشد، اين تكرار نباشد افضل الافراد نمى‏شود. خوب وقتى كه اين معقول شد، اين افضل الافراد فرد واحد حساب مى‏شود در اعتبار مصلّى. در اعتبار شارع هم همين است. فردى است از طبيعت. در اين فرد اگر ريا داخل شد اين فرد را مى‏پوساند. اذا دخل الرّيا فى العمل ابطله آن عمل را باطل مى‏كند اين فرد را باطل مى‏كند. اين فرد وقتى كه باطل شد محكوم به بطلان است ديگر. بايد فرد اتيان بشود. بدان جهت صاحب العروه به اين روايت تمسّك مى‏كند كه در آن روايت هست كه أنا خير شريكٍ من عمل لى و لغيره يعنى عمل واحد را براى من و براى غير من اتيان كند. عمل واحد باشد. ولو آن عمل واحد را به دو امر اتيان كرده است.
يكى را به دائميت امر به طبيعه.
يكى را به داعى آن امر ترغيبى به افضل الافراد.
ولو به دو امر اتيان كرده است. كسى كه نماز را مى‏رود به مسجد بخواند غرضش نيل ثواب صلاة فى المسجد است، به دو امر اتيان مى‏كند اين صلاة را.
يكى اين كه اصل صلاة را به جهت امر شارع كه واجب است اتيان مى‏كند و خصوص اين فرد را اختيار مى‏كند به انتصال لترغيب الشّارع و بيان انّه من افضل الافراد. اين دو تا قصد است ديگر. ولكن عمل واحد است. چه جور شخصى كه صلاة را در اول وقت اتيان مى‏كند او را نمى‏تواند به دائميت يك امر اتيان كند. يا بايد به دائميت يك امر و يك امر نفسانى اتيان كنم مى‏گويد خوب است. شارع كه نماز را از ما خواسته است. ما بايد نماز را بياوريم. خوب الان بخوانيم و راحت بشويم. اين كه بخوانيم و راحت بشويم و راحت بخوابيم اين داعى نفسانى است. خواهيم گفت ضرر ندارد. ريا نيست اين. داعى ساير الضّمائم است. وقتى كه صلاة را فى اوّل وقت اتيان مى‏كند، اصل الصّلاة به دائميت امر شارع است. چون كه الامر را يدعو الاّ الى متعلّقه. اين فرد را كه اختيار مى‏كند داعى نفسانى دارد. بخوانم راحت بشوم كه اكثر مردم همين جور مى‏شوند ديگر. مى‏گويند فارغ بشويم. يا بايد به دائميت دو تا امر اتيان كنم. شارع امر به نماز كرده است و ترغيب كرده است آن صلاة را در مسجد خواندن. و در اول الوقت خواندن. اين دو تا امر داعى مى‏شود كه اين عمل را اتيان كند. ولكن از عمل واحد بودن خارج نمى‏شود. دائميت دو امر براى يك عمل خارجى، اين باعث نمى‏شود بر اين كه از عمل واحد بودن خارج بشود. چه جورى كه در صلاة اول وقت اين جور است. در صلاة در مسجد اين جور است. قبول كردند. كه اين كيفيّت متّحد با صلاة است. چه جورى كه آن جا اين جور هست، در مواردى كه انسان جزء مستحب را اتيان مى‏كند و قصد دارد كه اين جزء آن فردى است كه او را اختيار كرده است انتصالاً للواجب كه افضل الافراد بشود بر آن واجب، ولو به دائميت دو امر اين فرد اتيان مى‏شود. الاّ انّه به دائميّت دو امر اتيان كردن، منافات ندارد كه عمل واحد حساب بشود. وقتى كه عمل واحد شد به حسب بنا و قصدش. قصدش اين است كه مجموع عمل واحد است. و افضل الافراد است. وقتى كه به حسب قصدى شد، عمل واحد شد، شارع مى‏گويد بر اين كه من خير شريك هستم. در عمل واحدى اگر غير من حسابش داخل بشود و آن عمل براى غير من اتيان بشود،..لغيرى. او را به غيرم رها مى‏كنم. اين مال او باشد. خوب لازم مى‏شود كه اين فرد باطل باشد.
سؤال؟ عرض مى‏كنم شما اين را حساب كنيد. اين پنجره دومى وجود آخر دارد. ولكن بما انّه جزء يك بنا است. نه اين كه خارج از بنا است و جزء بنا است. بنا بدون اين هم مى‏شد. كلام اين است كه الان كه هست، جزء البنا است. الان هم كه ذكر دوّمى و سوّمى را گفته است جزء اين صلاة است. يعنى جزء اين فرد است و قصد جزئيت كرده است. وقتى كه اين باطل شد و وقتى كه ريا به اين عمل از اين ناحيه داخل شد، بدان جهت صاحب العروه مى‏گويد من عمل لى و لغيرى عمل واحد را مى‏گويد. نه اين كه در صلاتش ريا كرد صومش هم باطل بشود. من عمل لى در عمل واحد اگر براى من و به غير من اتيان بكند آن عمل را خلاصة الكلام مى‏گوييم در موارد جزء مستحب غير از قضيه استحباب عمل در ظرف واجب است. چه جور در موارد جزء مستحب در خارجيات مثال زديم موجود است، جزء مستحب در اعمال هم اين موجود است به قصد فاعل مى‏شود و شارع مستحب كرده است بر اين كه تمامى اين نه مرتبه ذكر را به قصد ذكر ركوع گفته بشود. تمامى از اول تا آخر. نه اين كه يكى را به قصد ركوع. نه تمامى‏اش را به قصد ذكر ركوع گفته بشود كه دو تا امر دارد. يك امر وجوبى، يك امر استحبابى. مثل صلاة فى المسجد. وقتى كه اين عمل واحد شد و در آن عمل غير خدا حسابش داخل شد، اين مى‏شود بيان. اگر اين بيانى كه گفتيم كسى اين را قبول كرد اساسش يك چيز است و آن اين است كه چه جورى كه به قصد شارع متعدد عمل واحد مى‏شود وضو غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين عمل واحد مى‏شود، همين جور هم به واسطه اعتبار شارع مجموع فرد واحد مى‏شود به اعتبارش. مثل اين كه شارع غسل اليدينى كه قبل غسل الوجه است بعد غسل الوجه، بعد غسل اليدين، بعد مسح الرّأس، بعد مسح الرّجلين كه غسل اليدين قبلاً است اين آنى كه اولش غسل اليدين است، بعد غسل الوجه، بعد غسل اليدين من المرفغين، بعد مسح الرّأس و الرّجلين اين مجموع را فرض كرده است فرد افضل من الوضو. اين فرد افضل من الوضو فرض كرده است. اگر كسى قبول كرد كه به اعتبار شارع مى‏شود اين فرد، فرد افضل مى‏شود مثل اين كه اين تكويناً فرد افضل بيت است كذالك در عبادات به اعتبار شارع بدان جهت به قصد جزئيت مى‏آورد. اگر در نهار شهر رمضان كسى بگويد اين دعاها را مى‏خوانم كه جزء صوم است باطل مى‏شود. تشريع است. ولكن اگر در ما نحن فيه بگويد ذكر ركوع و سجود را دوماً اتيان مى‏كنم كه جزء اين ذكر اين ركوع است، مى‏شود صحيح. سرّش اين است كه در ما نحن فيه در اين جور امور فرد، فرد اكمل حساب مى‏شود و وقتى كه فرد اكمل شد يك عمل حساب مى‏شود، يك عمل كه حساب شد و ريا داخل شد، آن عمل را مى‏پوساند. اين حاصل حرفى است كه در مقام گفته مى‏شود. اگر كسى اين را حل كرد فهو. والاّ بايد ملتزم بشود كه مستحب آخرى است كما ذكرنا.
سؤال؟ عرض مى‏كنم اخبار ريا مى‏گويد به عمل واحد، سؤال؟ آن حديث لا تعاد دارد. در صلاة جماعت شما اينها را كه مى‏دانيد. من مى‏دانم مى‏دانيد. صلاة جماعت با صلاة فرادا هر دو يك صلاة هستند. فقط در ما نحن فيه در صلاة جماعت مأموم ذكر قرائت حمد و سوره ندارد. وقتى كه جماعت باطل شد بما اين كه مأموم ذكر قرائت فاتحه و سوره را قرائتش را عن عذرٍ ترك كرده است حديث لا تعاد مى‏گويد عيبى ندارد. بدان جهت حكم به صحّت مى‏كنيم. اين چه ربطى به ما نحن فيه دارد. عرض مى‏كنم بر اين كه اشتباه نكنيد. آن ربطى به مقام ندارد. در مقام قصد خلوص وقتى كه از بين رفت در عمل واحد شارع حكم كرد آن عمل را به ديگرى مى‏دهم. عمل واحد مى‏شود و شارع اين تعبّد را كرده است.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف اين جور مى‏فرمايد، مى‏فرمايد بر اين كه امّا انسان اگر ريا در عمل نكند در عبادت، ريا در عمل معلوم شد كه به دو جور مى‏شود.
يكى اين است كه اصل آن كه محرّك اين عبد است نحو العمل، تنها امر خدا نيست. نشان دادن عملش به مردم كه مردم عملش را ببينند و حسبان بكنند بر اين كه اين نعم العبد است، اين مدخليّت دارد به نحو جزء الدّاعى كه اگر اين منضم نمى‏شد به دائميت امر شارع عمل را اتيان نمى‏كرد. اين مبطل است. ريا است. و هكذا در جايى كه ريا طبعى باشد يعنى اگر مردم نمى‏ديدند و اين را خوب حساب نمى‏كردند باز اين عمل را اتيان مى‏كرد. داعى‏اش بر اين عمل را مؤكّد كرده است. رؤيت النّاس و حسبانهم بعد الرّؤيه انّ هذا الشّخص نعم العبد، اين داعى‏اش را به اين عمل قوى كرده است كه از اين تأكّد تعبير به تبعيّت مى‏كرديم كه ريا تبعى است. در اين دو مورد عمل باطل مى‏شود. و امّا در جايى كه منضم به داعى شده است، نه هم مؤكّد داعى شده است. فقط اين است كه اين مشغول است خالصتاً و مخلصتاً نماز مى‏خواند. وقتى كه نماز مى‏خواند در اثنى ملتفت شد كه بابا چند نفر از آن آدم‏هاى پولدار نشسته‏اند آن جا اين را ببينند خيال مى‏كنند كه اين آدم خوب است. ولكن اين ديدن آنها و خيال كردن اينها محض خطور است در نفس اين. هيچ دخلى در اين عملش ندارد. اين عمل را همين جور كه اتيان مى‏كرد آنها نبودند و نمى‏ديدند همين عمل را اتيان مى‏كرد. با همين نحو هم اتيان مى‏كرد. بى اعتنا است. ولكن اين معنا خطور كرد كه آنها مى‏بينند. اگر ببينند خيال مى‏كنند خوب آدمى هستم. ولكن آنها نه مؤكد هست در دائميتش، اصل دخالتى ندارند. كه از اين تعبير مى‏شود به خطور الرّيا الى قلب الفاعل كه در حال العمل ريا خطور بكند به قلب العامل. بدون اين كه مدخليّتى داشته باشد در آن عملى كه اتيان مى‏كند. مى‏گويد اين مبطل نيست. امّا الخطور الرّيا الى قلب...در حين العمل او مبطل عمل نيست. خوب وقتى كه اين جور شد خوب ربّما انسان شك مى‏كند كه آيا اين حاجى‏ها كه نشسته بودند و ديدند اين ريا شد در نمازى كه من اتيان كردم يا نه ريا نشد من عمل را خالصتاً و مخلصتاً لله اتيان كردم. ربّما منشأ شك مى‏شود براى شخص فاعلى كه نماز مى‏خواند كه در اين عمل ريا شد يا نه، ايشان مى‏فرمايد اگر شك كرد در عملى، شك حال الاتيان نه بعد الاتيان عمل فارغ شده است و تمام شده است بعد شك مى‏كند وقتى كه من عمل را اتيان مى‏كردم ريا كرده‏ام يا نكرده‏ام حين الاتيان او. قاعده فراغ جارى است. كلّما مذى من صلاتك و طهورٍ فمضيه كماهم. اين هم يكى از شرايط نماز بود. مثل اين كه شك كند بعد از نماز من ركوع كرده بودم يا نكرده بودم. طهارت داشتم يا نداشتم. كلّما مذى من صلاتك و طهورك...ليس بشى‏ء. انّما الكلام در جايى است كه در حال العمل شك مى‏كند اين حاجى‏ها كه نشسته‏اند و مى‏بينند اينها در داعى من در صلاة مدخليتى دارند يا ندارند. ايشان مى‏فرمايد در عروه كه اگر شك كرد كه ريا شده است در عمل يا نه در اثنا العمل آن عمل محكوم به بطلان است. چرا؟ چون كه شرط الصحّت العمل اخلاص فى العمل است و اين شك مى‏كند كه آن اخلاص فى العمل موجود است يا نه، مثل اشتراط الطّهارت فى الصّلاة كه نمى‏داند طهارت از حدث دارد يا نه در اثنى الصّلاة چه جور شكّ در ساير شرايط موجب بطلان العمل است يعنى به آن عمل نمى‏شود اكتفا كرد معنايش اين است، در ما نحن فيه هم به اين عمل نمى‏شود اكتفا كرد. تأمّل بفرماييد تا ببينيم چه مى‏شود انشاء الله.