جلسه 648
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 648 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 14/10/1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف فرمود در جايى كه ضميمه راجح بوده باشد يا مباح بوده باشد در دو صورت عمل محكوم به صحت است. آنجايى كه كل من الضميمه و امر الشارع داعويت مستقلهاى الى العمل داشته باشد. و ديگرى اين است كه امر شارع فقط داعويت مستقله دارد ولكن آن ضميمه مؤكد است داعويت را. يعنى مؤكد است. و اما در جايى كه مجموع امر شارع و ضميمه، مجموعشان اصل داعويت را بياورد، عمل محكوم به بطلان است. و در آنجايى كه كل منهما مستقل بشود در داعويت و ضميمه مباح بشود آنجا هم احتياط كرده است، احتياط استحبابى كه محكوم به بطلان است. فقد ذكرنا ان لا وجه للاحتياط. آن وقت كلام ما اين بود، در جايى كه امر شارع و ضميمه مجموع داعويت مىآورند اين موارد از موارد داعى بر داعى است. عمل بايد صحيح بشود. در موارد داعى بر داعى عمل محكوم به صحت است. براى صحت اين معنا كه معلوم بشود حقيقت الحال فى المقام، اينجور عرض مىكنم. در يك جا مسئله داعى بر داعى تشخيصش و ميزش واضح است. آنجاهايى كه آن ضميمه كه امر مباح است يا امرى است راحج، حصول آن غرض ضميمهاى، آن غرض مباح يا غرض راجح موقوف بوده باشد بر وقوف العمل عبادة. مثل صلاة اليل كه مثال مىزديم. صلاة اليلى كه موجب مىشود فقر از انسان رفع بشود و مبتلا به فقر نشود آن صلاة الليلى است كه عبادة للالله واقع مىشود و تعبدا و تقربا الى الله اتيان مىشود. آن صلاة الليل و آن عبادت يك فايدهاى دارد. فايده دنيوى غير از فايده اخروى كه مبتلا نمىشود شخص به فقر. و آن وقتى مال انسان نمو پيدا مىكند كه زكاتش لوجه الله بشود. زكات به طور عبادت واقع بشود آن وقت است كه فايده اين ابتقاء لوجه الله نمو المال است. پس آنجاهايى كه غرض مباح و غرض راجح موقوف بشود به وقوع الشىء عبادة.
كسى كه نماز استيجارى مىگيرد ولو داعىاش بر داعويت امر پول گرفتن است، الاّ انه در ما نحن فيه اين پول را شرعا مالك بشود و خوردن اين مال حلال بشود، اين موقوف است بر اينكه مال على الميت من الصلاة و الصوم يا الحج او را عبادتا اتيان كند. والاّ عبادت اتيان نكند اينها اجير بر عبادت شده است كه فعل را عبادتا اتيان كند. و الاّ عبادتا اتيان نكند، مالك اين مالى هست اين را خوردن براى او حلال نمىشود. چونكه تسليم نكرده است آن طرف را، عمل را بر قيد. آنجاهايى كه غرض مباح را تسهيل كردن موقوف است بر وقوع العمل عبادة آنجاها داعى بر داعى است. آنجا ضميمه عرضى متصور نمىشود. آنها اگر موجود بشوند داعى بر داعى است و عمل صحيح است. اما آنجاهايى كه غرض راجح موقوف نيست كه عمل به طور عبادت واقع بشود. نه غرض راجح يا مباح موقوف به اين نيست.
انسان مستحب است تعليم كند وضو را. به آن بچهاش تعليم كند، والاّ فرض كنيد تأليف كند اگر پدر بوده باشد. اين تعليم وضو موقوف نيست كه انسان وضو را لوجه الله اتيان بكند. صورت الوضو را اتيان بكند، بگويد دخترم هر وقتى كه وضو مىگيرى، بعد از آن نيتت صورتش را اينجور مىشويى، دست راستت را اينجور، دست چپ را هم اينجور، بعد مسح مىكنى به رأس و رجلين. مثل اينكه من الان دارم مسح مىكنم. اين ولو اين زن حائض بوده باشد و قصد اتيان وضو را لداويت امرنكرده است. اما تعليم حاصل مىشود. غرض راجح موقوف بر اين نيست كه لوجه الله اتيان بشود.
يا جايى كه انسان گرمش است مىخواهد خنك بشود، خنك شدن موقوف نيست كه وضو بگيرد، خودش هم لوجه الله. دست و صورتش را آب بزند خنك مىشود ديگر، در اين مواردى كه آن غرض مباح يا غرض راجح حصولش موقوف نيست بر اينكه عمل لوجه الله و متقربا اتيان بشود. اينجاها انسان بايد به نفس خودش نگاه بكند. اگر در اين موارد اين غرض راجح و غرض مباح موجب شده است كه قصد كرده است انتصال را. چونكه گرمم هست، خوب چه بهتر كه من وضو بگيرم لوجه الله. هم ثواب داشته باشم هم وضو گرفته باشم. اگر اينجور شد صحيح است. اين داعى بر داعى است. اينجا غرض مباح اين داعى بر داعى است مثل ساير موارد. يك وقت اين است كه نه، داعى بر انتصال امر نمىشود. داعى مىشود آن غرض راجح و هكذا آن غرض مباح كه ذات العمل را اتيان بكند، داعى بر انتصال نمىشود. خوب دست و صورتم را آب بزنم. در اين موارد عمل محكوم به بطلان است، چونكه قصد قربت ندارد. مىگفتيم كسى كه فرض كنيد كه گرمش شده است مىخواهد خنك بشود وضو مىگيرد مبتداء من قصاص الشعر الى الزغن و من المرفق الى الاصابه ثم مسح مىكند اين كاشف از اين است كه داعى بر داعى است. چونكه تقييد اقتضى مىكند وضو اتيان كردن را. به سر و صورت آب بزند.
در ما نحن فيه همين جور است اين موجب مىشود طهارتا كه انتصال كند قصد امر وضوئى را، خوب ثواب را هم نايل بشود. آن هم داعى بر داعى مىشود. يك وقت اين است كه نه داعى بر انتصال امر نمىشوند. آنجا اگر نشود عمل باطل است. ولكن در آنجايى كه وضو را تماما اتيان مىكند كه تقييد موقوف به آن وضو نيست، مجرد ايصال الماء به وجه و يدين است، موقوف به آن وضو نيست مىگوييم در اين موارد وجدان شاهد است. آنى كه داعى است امر شارع است. غرض مباح داعويت بر امر آورده است. مسئله داعى بر داعى مىشود و عمل صحيح مىشود. و اما يك جايى مسئله داعى بر داعى نشد، آنجا نه، قصد قربت اگر نباشد قصد قربت باطل است. ثم قدس الله نفسه الشريف صاحب العروه ضميمه محرمه را متعرض مىشود كه انسان عمل واجب را اتيان مىكند ولكن به آن قصد كرده است، اتيان واجب را غرض محرمى هم به او ملزم شده است. مثل اينكه امام الجماعهاى در مسجد، در محراب نماز مىخواند، اين شخص هم شخص معروفى است، اهل البلد است، مردم مىشناسند. اين آمده است در مسجد بلند صلاة فرادى مىخواند. غرضش هم اين است كه اين مأمومين را به شبهه بياندازد. كه خوب مأمومين هم مىدانند كه اين شخص هم اهل بلد است. خودش هم معروف است. اينكه اقتدا نمىكند و نمازش را فرادى مىكند در امام الجماعه يك حسابى هست. اين هم غرضش همين است. غرضش همين است كه آمده است در اينجا نماز را، نماز ظهر و عصر را كه خواهم آورد. بروم آن مسجد بخوانم و آن امام الجماعه را بكوبم اين غرض را هم دارد. ايشان فتوا مىدهد اگر در جايى كه غرض محرم ضميمه شد عمل على الاطلاق باطل است. ديگر تفسير ندارد. اين صلاتى را اتيان مىكند اين صلاتش محكوم به فساد است. چرا؟ چونكه خود اين فعل حرام مىشود. خود اين فعل حتك است، ايضاء است. ايهام است. مردم را به وسوسه انداختن است در حق شخصى بلا موجب و بلا وضع. خود اين صلاتى كه هست صلاة فرادى مصداق محرم است كه عنوان محرم با صلاة اتحاد وجودى پيدا كرده است. وقتى كه عمل محرم شد در خود عبارت عروه هم دارد وقتى كه عمل محرم شد ديگر اين عمل محرم قابل تقرب نيست. نمىتواند اين شخص، اين عمل را متقربا الى الله اتيان كند. و ان كانت محرمة غير الريا و ال... فهى فالابطال مثل الريا. عمل را باطل مىكند. لانّ الفعل يسير محرما، فعل محرم مىشود فيكون باطلا. يك فرقى مىگذارد ما بين ربا و اين ضميمه محرمه، ايشان مىفرمايد كه در ربا اگر قصد ريا در اثناء العمل شد، مثل اينكه فرض كنيد اول انسان نمازش را شروع كرد لوجه الله شروع كرد، يا وضوئش را لوجه الله شروع كرد. بعد در اثناء عملى كه كرد قصد ريا كرد. در اثناء صلاة قصد ريا كرد. در اثناء وضو ديد كه مردم مىبينند وضو گرفتنشان را، ريا كرد. گفت خوب وضو بگيرم كه مردم بگويند به به! عجب وضوئى مى گيرد ما تا به حال اينجور وضوئى نديده بوديم به اين خوبى. قصد ريا در اثنا كرد. ايشان مىفرمايد اگر قصد ريا در اثنا بكند، بعد منصرف بشود بگويد كه خدا به شيطان لعنت كند، دوباره آن دستش را لوجه الله بشويد، پشيمان شده است. فايده ندارد. وضو از اول باطل مىشود. در موارد ريا. وقتى كه به عمل داخل شد، عمل را مىسوزاند. حتى در جزء مستحبى. يك دفعه دستش راستش را لوجه الله شسته بود. ديد يك جماعتى اينجا هستند، دو دفعه هم بشويم، دفعه دومى خودم را نشان بدهم به آنها كه وضو را به نحو اكمل مىگيريم. گرفت، دفعه دومى پشيمان شد كه بابا خدا به شيطان لعنت كند ما چرا اين كار را كرديم؟ اين وضو باطل است. ولو جزء مستحبى است. چونكه ريا به جزء مستحبى هم داخل بشود قد تقدم كه اصل عمل را مىسوزاند. اما غايت محرمه اينجور نيست.
انسان اگر در اول عمل نه غايت محرمه نداشت. فرض كنيد صورتش را شست لوجه الله خالصا، مخلصا، بدون نيست حرام. صورت را كه تمام كرد ديد يك كسى آنجا ايستاده است خيلى هم آب غساله به سرش بريزد خيلى بدش مىآيد، آدم وسواسى است. رفت بقيه وضو را بالاى سر او بگيرد. كه غرضش اين است كه اذيت كند او را. اين دست راستش را اينجور شست فرض كنيد. بعد متذكر شد كه بابا چرا اين كار را كردم، من عبادت مىكنم. دوباره دست راستش را شست. وضوئش صحيح مىشود. غايت محرمه فقط آن فعل را حرام مىكند. اگر منتقد به آن فعل بشود او را حرام مىكند. اما سابقى كه از اجزاء آن فعل كه لوجه الله اتيان شده است آنها را ابطال نمىكند. بدان جهت در ما نحن فيه در صلاة هم اگر انسان خالصا، مخلصا اتيان مىكرد در اثناء غرضش اين شد كه امام الجماعه رسيد، قصدش اين شد كه اين را اذيت كند، مأمومينش را به شك بيانداريم. در جزئى از صلاتش كه اتيان مىكرد اين ايهام را كرد، بعد پشيمان شد. او فقط آن جزء حرام بود. صلاة باطل شد. ولكن صلاة نمىشود در ما نحن فيه اتيان بشود. به جهت اينكه در صلاة زياده پيدا شد. آن جزء كه محرم است. به قصد جزئيت اتيان كرده است. دوباره اگر اتيان كند جزء را اتيان كرده است ولكن زياده اتيان كرده است، من ذات فى صلاة فعليه الاعاده در مثل الوضو كه زيادت مبطل نيست مىتواند دست راستش را دوباره بشويد و دست راست را تمام كند. بدان جهت مىفرمايد ضميه محرم در اثناء وضو خود آن جزئى را كه باز به قصد ضميمه اتيان شده است او را حرام مىكند و به اجزاء قبلى مبطليت سرايت نمىكند. به خلاف ريا در اثناء الوضو، ريا در اثناء وضو مثل حدث در اثناء است. انسان وضو را تمام كرده بود فقط رأس و رجلين باقى مانده بود حدثى از او صادر شد، وضو از اول باطل مىشود. مىفرمايد حدث در وضو چه حور وضو را باطل مىكند، ريا هم در اثناء الوضو وضو را از اول باطل مىكند به خلاف ضميمه محرمه. اين ضميمه محرمه اينجور نيست، فقط آن ضميمه حرام مىشود. اگر موالات بوده باشد يعنى صورتش خشك نشده باشد، دست راستش را دوباره بشويد، نه عملش صحيح مىشود. منتهى در باب الصلاة اين فايده ندارد. چرا؟ چونكه در باب الصلاة زيادة فى الصلاة مىشود به قصد جزئت آورده است. من زاد فى صلاة فعليه الاعاده. محرم كه جزء نمىشود، تدارك بكند جزء زايد واقع شده است و نماز باطل مىشود.
بعضىها فرمودهاند بر اينكه اين فرقى كه ما بين ضميمه محرمه و ما بين زياد در اثناء صاحب العروه گذاشت اين مبتنى بر مسلك خودش است كه ريا اگر جزء واجبى شد بلكه در جزء مستحبى شد تمام عمل را باطل مىكند. ولكن در مقابل قول اين جماعتى بودهاند، كه ريا اگر در جزء عمل شد يا در جزء واجبى يا جزء مستحبى. در جزء مستحبى كه خيلىها گفته بودند كه اگر در جزء مستحبى رياد شد فقط آن جزء باطل مىشود. چونكه آن عملى كه در او غير خدا داخل شده است جزء است نه كل. اين فرمايشش مبتنى است بر اينكه صاحب العروه كه سابقا ملتزم شده بود ريا در جزء مبطل عمل است ولو جزء مستحبى باشد، ان مسلك صحيح باشد و اما نسبت به عمل ديگر كه فقط جزء را ريا باطل مىكند ما بين ضميمه محرمه و ما بين رياد فرقى نيست. چونكه ريا هم اگر در جزء شد فقط جزء را باطل مىكند. چه جزء واجبى باشد، چه مستحبى باشد. قد تقدم سابقا كه آنى كه ظاهر روايات است اين است كه آن عملى كه در او ريا داخل شده است و بما اينكه مركب بما هو مركب ذات الاجزاء عمل واحد حساب مىشود و به قصد جزئيت و فعل واحد اتيان مىشود مقتضاى ظاهر ادله التزام است به آنى كه التزم به صاحب العروه قدس الله سره. كه اگر ريا جزء را باطل كرد، كل باطل مىشود حتى در جزء مستحبى، جزء فرد است. آن فرد عمل واحد است. در او داخل شد، عمل باطل مىشود. بدان جهت اين فرقى كه ايشان گذاشته است اين تمام است. ولكن اين قائل بزرگوار يك فرق ديگرى فرمودهاند، فرمودهاند فرق ما بين ريا در بعض العمل و ما بين ضميمه محرمه فرق ما بين اينها، ولو اثناء العمل نباشد، فرق ما بين الريا و ضميمه مرحمه اين است، سابقا گذشت اگر انسان در حين العمل در اثناء يا از اول ملتفت بشود كه جماعتى اينجا هستند، عمل اين را مىبينند و به ديدن عمل اين شخص مىگويند كه نعم العمل. ولكن اين معنا در نفس فاعل هيچ تأثيرى ندارد. اينها باشند يا نباشند، بگويند، نگويند اين عمل را همين جور خالصتا لوجه الله اتيان مىكند. شخص همين جور قوى دل است. اعتنا نمىكند اينها فقط خطور است كه سابقا مىگفتيم ريا خطورى. كه اينهايى كه مىبينند من را، خيال مىكنند نعم العمل. خيال بكنند يا نكنند، من اين عمل را خالصتا لوجه الله اتيان مىكنم، سابقا گذشت كه اين ريا مبطل عمل نيست. ريا خطورى است. حقيقت الريا نيست در علم.
ولكن ايشان فرموده است در ريا، ريا خطورى مبطل عمل نيست و قد تقدم. ولكن در ضميمه محرمه مبطل عمل است. كسى كه در اين مسجد نماز فرادى مىخواند قصدش اين نيست كه به امام الجماعه اذيت بكند. او را حتك بكند يا مأمومين را به شبهه بياندازد. فقط متوجه است، كه اگر اينجا نماز بخواند آنها به شبهه مىافتند. امام الجماعه پيش آنها محتوك مىشود. فقط اين را متوجه است، قصدش اين است كه اينجا نماز بخواند. آنها اينجور خيال بكنند يا نكنند اين قصدش نماز است. رب هم، جبرئيل هم مىداند كه هيچ دخلى ندارد. ولكن متوجه است كه اگر اين نماز را اينجور بخواند اينجا اين محتوك مىشود. يا مردم به وسوسه مىافتند. مجرد اين معنا موجب مبطال عمل است. چرا؟ چونكه محرم منطبق مىشود به عنوان عمل. به خود عمل صلاة. عنوان كه ايهام و مردم را به وسوسه انداختن اين عنوان منطبق به نفس العمل مىشود و نفس العمل باطل مىشود. يا عنوان محرم كه شد التفات كه پيدا كرد عمل حرام مىشود. غافل نيست، آن حرام است، حتك آن امام الجماعه بدان جهت در اين صورت عمل حرام مىشود، عمل حرام قابل تنزل نيست. اين كه ايشان فرمودهاند اين معنا را فرق ما بينهما اين نحو است، در ريا صحيح است. چونكه ريا از عناوين قصديه است. ولكن اين فرمايش در ضمايمى كه عنوان قصدى نيستند در آنها صحيح است. مثل اينكه كسى بگويد كه نه، مجرد نماز خواندن فرادى در مسجدى كه امام دارد مشغول به جماعت است مجرد اين نماز خواندن اين شخص ولو قصد هم نكند ايهام الناس است. مردم را به وسوسه انداختن است. همين جور هم هست. مردم را، اگر شخصى بوده باشد معروف، يك وقت است غريب است، اهل اين شهر نيست، آمده است كسى را نمىشناسد ايهام نيست. و اما شخص اهل بلد است، شب و روز هم با خود اين آقا، امام الجماعه است مع ذالك فرادى مىخواند اين ايهام است. يك وقت ايهام نمىشود. چونكه مردم او را مىشناسند كه يك خرده نمىپسندد هيچ كس را. اينكه فرادى مىخواند اينكه تكبّرى كه دارد، هيچ را اعتنا نمىكند از آن جهت است. آن ايهام نيست، نماز صحيح است. آنجايى كه عنوان ايهام منطبق شد بر صلاة كه اين شخص ايهام الناس شد به وسوسه انداختن اشخاص شد، قصد هم نداشته باشد عمل باطل مىشود. چونكه ايهام هم نداشته باشد عمل ذاتى است. عملى را اتيان كند كه مردم به وهم مىافتند اين ايهام است. عنوان، عنوان ذاتى است. چونكه عنوان ريا، عنوان قصدى است. ارائه عمل است. قصد كردن اين است كه من عملم را به ديگران نشان بدهم من را نعم العبد حساب كنند، عنوان قصدى است، قصد اگر نداشته باشد، بداند كه مردم مىبينند و خوب آدم مىگويند اين اثرى ندارد. به خلاف ايهام. ايهام الناس چونكه عنوان ذاتى است ضميمه اگر عنوان ذاتى شد، محرمش عنوان قصدى نشد اين حرف صحيح است. و اما در مواردى كه محرم خودش هم عنوان قصدى شد عنوان ذاتى نشد، در آن موارد مثل ريا است. اگر آن عنوان محرم را قصد نكند، چونكه حرام را قصد نكرده است. مثل اينكه اگر گفتيم ايضا هم عنوان قصدى است. انسان بايد قصد كند كه او را اذيت كند. بدان جهت اين نماز خواندنش ايضا به امام الجماعه نيست. قصد نكرده است. ولكن عنوان ايهام الناس و انداختن مردم به وسوسه عنوان ذاتى است اين وقتى كه منطبق به عمل شد، عمل را باطل مىكند. هذا كله در اين ضميمه محرمه، بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مسئلهاى را متعرض مىشود مىفرمايد كسى اگر در اثناء العمل، عمل را خالصتا و مختلصا لالله اتيان كرد، هيچ حساب كسى نبود. خالصتا، مختلصتا در نصف شب براى رضاى خداوندى و براى غفران ذنوبش و تضرع الى البارى نماز شب را خوانده است. صبح آمده است بازار. در نفسش مىافتد كه بگذار نماز شبم را به مردم بگويم. كه ديشب اينجور با لذت نماز شب خواندهام. مردم هم بفهمند مقام من را كه من نماز شب هم مىخواند و به من بگويند نعم العبد. مىفرمايد الريا بعد العمل ليس بمبطل العمل، ريا بعد از عمل مبطل نمىشود.
خوب اين را مىدانيد كه اين در تعبير مسامحه است. ريا اصلا بعد از عمل نمىشود. ريا عند العمل ممكن است. اين است كه شخصى قصد كند عملى را كه دارد اتيان مىكند نشان بدهد به مردم. خود عمل را نشان بدهد. نه اينكه شب فيلم برداشته است از نماز شبش بعد روز آن عمل را نشان مىدهد آن ارائه نيست آن حكايت است. خود عمل را نشان بدهد به مردم، آن حين العمل مىشود. بعد العمل ريا نمىشود. سمعه مىشود، سمعه اين است كه دوست داشت حين العمل مطلع بشود، حين العمل دوست نداشت و مطلع هم نمىكرد. دوست هم نداشت. بعد العمل كه صبح آمده است بازار به نفسش افتاده است كه بابا بگوييم ديگر. جماعتى نشستهاند به آنها گفت، آنها رفتهاند يك جماعت ديگرى آمدهاند به دكانش باز به آنها مىگويد. بگذار بگوييم آخر، معلوم بشود كه ما چه كار كردهايم. اين سمعه بعد از عمل مبطل عمل نيست. ولكن اين را مىشود گفت كه ديگر آن فضيلتى كه در نماز شب بود، اگر اين سمعه را نداشت آن فضيلت نمىماند. اصل فضيلت مىرود يا اينكه نه آن مقدارش مىرود، اين مهم نيست. اين مقدار از روايات استفاده مىشود كسى كه اين كار را بكند، سمعهاى داشته باشد اين سمعه انحطاط در عمل مىآورد. سمعه بعد از عمل كه حين العمل سمعه و ريا نداشت. در ما نحن فيه يك روايتى هم هست، صاحب وسايل در جلد اول وسايل در باب چهارده بابى را عنوان كرده است باب كراهت ذكر الانسان عبادته لناس. مكروه است كه انسان عبادتى را كه كرده است او را به مردم حكايت بكند.
در آنجا روايت دومى اينجور است كه محمد ابن يعقوب، عن عدة من اصحابنا عن سهل ابن زياد، عن على ابن اسوات عن بعضى اصحابه. اين روايت دو تا خدشه دارد من حيث السند. يكى سهل ابن زياد است. يكى هم مرسله است، على ابن اسوات عن بعض اصحاب عن ابى جعفر عليه السلام. انّه قال، الابقاء على العمل اشد من العمل. اهل العمل مىدانند كه اينجور هست واقعيتش. الابقاء الى العمل اشد من العمل. انسان عمل كه لالله فى الله كرده است خالصة كه ذخيره آخرت است القاء كردن او اشد است از خود آن عمل كردن. قال، آن بعض اصحاب گفت به ابى جعفر عليه السلام و من ابقاء العمل؟ يابن رسول الله ابقاء عن عمل چيست؟ قال يصل الرجل صلة و ينفق نفقة لالله وحده لا شريك له. كسى صلهاى مىكند يا انفاق مالى را مىكند كه بخاطر خداوند متعال است. وحده لا شريك له، خالص و مخلص است. فكتب له سرا. براى او عمل خيرى كه سرّا اتيان كرده است نوشته مىشود. ثم يذكرهها، بعد از آن، آن عمل را به مردم بيان مىكند. فتمها محو مىشود آن سرّا. فتكب له على نية. مىگويند آن ملائك كه اين عمل را على نية كرده است. ثم يذكرهها، بعد از آن دوباره هم ذكر مىكند. طايفه سوم و چهارم كه آمدند به همه نقل مىكند. فتمها، اصل العمل محو مىشود. فتكب له رياء. سمعه نوشته مىشود كه اين عمل سمعهاى را اتيان كرده است. بعله، عمهاى سمعهاش بعد شده است. كه آن اگر اصل ثواب ندارد يا آن ثواب چيزى كه معتد به ندارد اين عيب ندارد ملتزم بشويم به اين معنا كه ريا بعد از عمل است و سمعه بعد العمل حتك مىكند ثواب العمل را. اين از بعض روايات هم اين...ظاهر مىشود. براى اينكه مولانا امير المومنين، روايت اولى است در اين باب، روايت هم معتبر است جماعتى مىگفتند ما ديشب چه جور نماز خوانديم، مولا امير المومنين گفت ما ديشب خوابيديم. اين مقامى است كه انسان مقامى داشته باشد اين معنا را، يك حتكى براى ثواب العمل مىماند.
مسئله دومى را در عروه ذكر مىكند اين را هم... سؤال؟ مثل اينكه بعد العمل مىشود. براى اينكه بايد گوش كنيد. آنى كه قصد را مىگفتيم قصد در داعى بود. داعى در حدوث العمل مىشود. و اما ابقائى كه هست، در ابقاء قصد قربت معتبر نيست. مادامى كه حدث نيامده است، توالت نرفته است آن وضو خودش باقى است. حكم شرعى است، اعتبار شرعى است. آن ابقاء اعتبار شرعى است. فعل من نيست. احداثش فعل من است كه بايد به قصد بشود. بدان جهت بعد العمل، يعنى بعد از آن عملى كه در او خلوص معتبر است انجام شد، سمعه كردن در او ثواب او را از بين نمىبرد يا مقدارى مىبرد. اين به بقاء مربوط نيست. والاّ طهارت را مىگفتيم. طهارت را كه اينها مىگويند بقائى است. طهارت عمل مكلف است.
آنهايى كه مسبب گرفتهاند، به فعل مسبب گرفتهاند. فعل عمل مكلف مىشود. وقتى كه سبب تحت يد مكلف شد، عمل هم فعل مكلف است. منتهى در ما نحن فيه، در ايجاب طهارت بايد قصد قربت كند. اخلاص داشته باشد. اما در بقائش آن سمعه مىشود. چونكه داعويت در مرحله ايجاد است. يك كلمه داعويت در محل ايجاد عمل مىشود بدان جهت اگر عمل به شرايطه موجود شد و محكوم به صحت شد ساير احكام به او مترتب مىشود. اما اجر و ثواب ابقاء بر اجر و ثواب ربما انسان، در روايت هم دارد كه رسول الله (ص) مىفرمايد ايها الناس اگر اين ذكر را بگوييد براى هر ذكرى كه بر الله اكبر، سبحان الله، و الحمد الله، براى هر كدام از اينها براى شما شجرى مىشود در جنت، قيل يا رسول الله و ما كثر اشجارنا. پس ما در بهشت خيلى اشجار داشتيم، رسول الله فرمود على ما فى روايت اما شما حساب نمىكنيد آن آتشى كه بعد به اين اشجار افتاده است. و اينها را از بين برده است اين اعمال معاصى كه بعد كردهايد آن ابقاء على العمل است ثوابش را انسان ابقاء بكند، از بين نرود، ضايع نشود آن يك عمل ديگرى است. بدان جهت در ما نحن فيه ايشان يك فرع ديگرى را مىفرمايد، سؤال؟ عرض مىكنم بر اينكه در ما نحن فيه ايشان مىفرمايد كه اگر مرئهاى وضو بگيرد در مكانى كه يراه الاجنبى. اجنبى او را مىبيند. خيلى اتفاق مىافتد در اين صحن شريف و اينها مىبيند كه زن است هيچ اعتنايى هم ندارد. كنار حوض نشسته است بازوهايش را درآورده است، صورتش را درآورده است، وضو مىگيرد. لتوضة المرئه فى مكان يره الاجنبى. ايشان مىفرمايد در اين صورت وضوئش صحيح است. وضو صحيح است و ان كان قصدها من ذالك. ولو قصدش از اين وضو گرفتن در اين محل، كه اين محل را اختيار كرده است قصدش هم اين باشد كه مردم ببينند. ولو قصدش هم اين بوده باشد، اين وضوئش صحيح است. اين را چرا در ما نحن فيه ذكر كرده است؟ درست توجه كنيد، اين چه ربط دارد اين مسئله به مسئله ريا و سمعه و ساير... اين مربوط به مسئله ضميمه است كه مىخواهد بگويد اين مسئله از قبيله مسئله ضميمه محرمه نيست كه بگوييم اگر ضميمه، ضميمه محرمه بوده باشد عمل باطل مىشود اين از آنجا نيست. ضميمه محرمه در جايى است كه تركيب اتحادى بوده باشد. خود آن نمازى كه انسان مىخواند خود آن نماز به وهن مىدهد كه اين امام جماعت فيه ما فيه است. عنوان ايهام منطبق بر خود صلاة است.
اما در ما نحن فيه قصد كرده است كه بازوها و صورتش را باز كند، و اين جلالى را كه نعمت الهى را طغيان كرده است كه به مردم نشان بدهد. ببينيد چه دارم، اين ربطى به وضو ندارد. اين ضميمه در كشف اعضاء بدن است. اين منطبق است، عنوان محرم سطر بدنش بود. اين واجب را ترك كرده است به اينكه كشف كرده است و اما الوضو او غسل الوجه و اليدن و مسح الرأس و الرجلين است. با او قصد كرده است، بدان جهت مىگويد وضو بگيرم بروم نماز بخوانم. ولكن اين را هم نشان بدهيم، غصهاش ما را هلاك نكند. اين قصد دارد بر اين معنا. قصد دارد اين ضميمه حساب نمىشود. آن وقتى ضميمه مبطل عمل مىشود كه تركيب، تركيب اتحادى باشد. و لهذا المسئله تتمة انشاء الله فردا اشاره مىكنم.
|