جلسه 650

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:650 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسأله بود كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف فرمود اگر زن وضو بگيرد در مكانى كه اجنبى او را مى‏بيند، وضويش صحيح است. ولو قصدش اين بوده باشد كه در اين مكان وضو مى‏گيرد، خود را به اجنبى نشان بدهد. مسأله دو تا صورت دارد.
صورت اولى اين است كه اين زن متمكّن است وضويش را در مكانى بگيرد كه اجنبى او را نمى‏بيند. در حال تمكّن اختيار مى‏كند به سوء الاختيار اين مكان را. در ما نحن فيه اين زن مكلّف است به صلاة مع الوضو حيثٌ كه متمكّن است صلاة را با طهارت مائيه اتيان كند بدون اين كه مبتلا بشود به محصورى و ارتكاب حرامى. اين كه به سوء اختيار خودش آمده است در اين مكان وضو مى‏گيرد، اين وضو موقوف است به كشف ان زراعيها و وجها. بايد صورت و دو تا دستش را ستر را بردارد. در ما نحن فيه وضو مقدّمه‏اش حرام است. خود وضو كه غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين است، خود غسل حرام نيست. اگر اين بازوهايش را ستر را، ساتر را بردارد، ستر را از وجهش بردارد وضو بگيرد يا نگيرد حرام را مرتكب شده است. آنى كه حرام است كشف ان وجهها و زراعيها است. ولكن غسل الوجه و اليدين ومسح الرّأس و الرّجلين او حرمتى ندارد. فقط مقدمّه است براى وضو گرفتن. و بما اين كه در ما نحن فيه وضو مقدمه مباهه دارد و مى‏تواند اين شخص برود در جاى ديگرى وضو بگيرد كه اجنبى او را نمى‏بيند، مقدمّه محرّمه اگر منحصر بشود مقدمه واجب به محرّم، آن وقت تكليف از واجب ساقط مى‏شود. اين جا مقدمه محرّمه منحصره نيست. مقدمه مباهه دارد. بدان جهت شارع مى‏گويد كه اين دست و صورت و اينها را باز نكن. حرمت تحريم كند. ولكن اگر باز كردى، و به اختيار خودت آن غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين را در ما نحن فيه خواستى اتيان بكنى، در آن غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين در خود آن غسل ترخيص در تطبيق است. عيب ندارد تطبيق بكنى. اگر حرام را مرتكب شدى، خودت را مستحق عقوبت من قرار دادى، به كشف ان زراعك و وجهك بخواهى غسل را تطبيق به اين غسل در اين حال بكنى آن مانعى ندارد. ترخيص ترتّبى منافات ندارد با آن نهى از مقدمه كما ذكرنا در بحث ترتّب.
و امّا در صورتى كه مكان منحصر است، جاى ديگرى نمى‏تواند وضو بگيرد. فقط اين جا مى‏تواند وضو بگيرد در صحن. جاى ديگر آب ندارد. جايى بلد نيست. اين جا هم كه مردم مى‏بينند. در اين صورت اگر مكان منحصر بشود جاى ديگر متمكّن نيست وضو بگيرد، و وقت صلاة هم ذيق باشد كه در مجموع وقت متمكّن نيست جايى را پيدا كند و آن جا وضو بگيرد، تكليفش تيمم است. چون كه وضو مقدمه‏اش محرّم است، كشف الوجه و زراعين مى‏خواهد، اين وقتى كه مقدمه واجب منحصر به حرام شد، داخل مى‏شود فان لم تجدوا ماءً. لم تجدوا ماءً يعنى متمكّن از استعمال آب نشدى. نه اينكه آب پيدا نكردى به قرينه مرضى. ان كنتم على مرضى او و لا سفرٍ. مريض آب دارد. ولكن متمكّن از استعمالش نيست. بدان جهت در ما نحن فيه اين شخص متمكّن از استعمال آب نمى‏شود، داخل فلم تجدوا ماءً فتيمموا مى‏شود. اين جا اگر گفت كه نه بگذار الان كه باز كرديم وضو بگيريم. اين حوض هم جلوى ما است ديگر. وضو
بگيرد امر ترتّبى عيب ندارد. كما اين كه در اناء غصبى، در توض‏ء به اناء غصبى كه آب منحصر بود به آبى كه در اناء غصبى بود، شارع مى‏گويد كه اگر سه مشت آب برداشتى، عصيان كردى و تصرّف در انا كردى سه مشت آب مباح را از اين اناء مردم برداشتى، آب مباح است. با او بايد صورت و زراعينت را بشورى. اين جا هم شارع مى‏گويد كه نه كشف زراعين نكن. كشف وجه نكن. برو تيمم بگير. امّا اگر كشف كردى بايد وضو بگيرى. اين عيبى ندارد. امر ترتّبى است. چون كه وجود منهىٌّ عنه غير از وجود متعلّق الامر است. تركيب انضمامى است. اگر اين حرام را كشف را كردى، به سوء اختيارت، مى‏توانيد يا واجب است بر اين كه اين وضو را بگيريد. هيچ منافاتى نيست. بدان جهت در ما نحن فيه در عروه تفصيل نداده است. فرموده است بر اين كه اگر در جايى وضو بگيرد زن كه اجنبى او را مى‏بيند مطلق است. ممدوحه‏اى داشته باشد يا نداشته باشد وضويش صحيح است. منتهى اگر ممدوحه نداشته باشد بايد تيمم كند. تكليف را مخالفت نكند. تكليف سترى را تحفّظ كند. اين كه وضو صحيح است و در عبارت عروه هم هست، آن جايى است كه قصد قربت در وضو صحيح بشود. قصد قربت داشته باشد در وضو. مى‏شود ديگر. فرض كنيد بعضى زن‏ها پيدا مى‏شوند. غرضش اين است كه خودش را به مردم نشان بدهد. تا مشترى پيدا كند. منتهى اين وضو گرفتن را بهانه قرار بدهد كه مردم خيال بكند كه اين وضو مى‏گيرد. كانّ آن وقت...فى النّفوس هم مى‏شود. مشترى بهتر جلب مى‏شوند. اين كه غسل مى‏كند وجهش را و يدينش را، اين در غسلش غسل انتصال امر الهى نكرده است. اين را وسيله قرار مى‏دهد شستن را، آب به صورت زدن را كه مردم خيال بكنند وضو مى‏گيرد. در ما نحن فيه كه هست اين وضو محكوم به بطلان است. چون كه قصد تقرّب ندارد. آنى كه ما گفتيم وضو صحيح است و عروه هم فرمود وضويش صحيح است كه وضو با شرايط موجود بشود كه شرطش هم قصد قربت است. يعنى غسل الوجه و اليدين را. مى‏گويد من كه معصيت مى‏كنم. لااقل يك واجبى را اتيان بكنم. وضو بگيرم و بروم نماز بخوانم. در اين صورت كه وضو را لله و به جهت انتصال امر صلاتى اتيان مى‏كند اين جا صحيح است. چه ممدوحه باشد چه نباشد. اين كه در عروه دارد و ان كان من قصده ذالك يعنى قصدش در اين مكان وضو گرفتن قصدش اين باشد كه خودش را نشان بدهد. وضو گرفتنش مفروض است كه وضو مى‏گيرد با قصد قربت. ولكن اختيار كرده است به وضو تقرّبى اين مكان را به جهت اين كه خودش را به مردم نشان بدهد. در اين صورت وضو صحيح است. و امّا وضو گرفتن فقط صورت باشد، قصد تقرّب در وضو گرفتن نباشد كه در بعضى نسائى كه نساء كذايى هستند پيدا مى‏شود اينها، آن وضو محكوم به بطلان است. چون كه قصد قربت ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست، در ما نحن فيه اين فتواى عروه صحيح است و ان كان من قصد ذالك هم معلوم شد يعنى قصدش از وضو گرفتن در اين مكان كه وضو را وضوى شرعى مى‏گيرد. آنى كه خدا مى‏خواهد مى‏گيرد. منتهى قصدش اين كه اختيار كرده است وضو الهى را در اين مكان بگيرد، قصدش اين است كه خودش را به مردم نشان بدهد. كه گفتيم او وجود آخر است. ربطى به وضو ندارد. متّحد با وضو نيست و مانعى هم ندارد.
سؤال؟ وضو غسل الوجه مقبوض نيست. آنى كه مقبوض شارع است اين ساتر را از دست‏ها و صورت برداشتن است. بدان جهت وضو بگيرد يا نگيرد مقبوض الهى فرقى نمى‏كند. همان وقتى كه خودش را نشان بدهد، مقبوض الهى موجود شده است. بشورد دستهايش را يا صورتش را يا نشورد، در مقبوض مدخليّتى ندارد. آنى كه متعلّق التّكليف است وجود آخر دارد. تركيب انضمامى است. و آنى كه مقبوض شارع است او وجود آخر دارد كه رفع السّتر عن وجهها و يديها است. آن مقبوض است و عصيان خداوند است. اين منافات ندارد كه انسان نماز مى‏خواند. نمازش باطل نيست. در نماز مى‏گويد ما كه بايد نماز بخوانيم. بگذار اين جا بخوانيم. زن‏ها رد مى‏شوند به آنها نگاه كنيم. نماز را حقيقتاً قصد كرده است. بدان جهت در ما نحن فيه در ضمن فعل آخر را كه محرّم آخر است قصد مى‏كند. اين بطلان صلاة ثواب را از بين مى‏برد، آن يك مطلب ديگرى است. چون كه عقاب او بيشتر از ثواب اين نمازى است كه حضور قلب ندارد، آن يك مطلبى است. كلام در صحّت است كه تكليف صلاتى ساقط مى‏شود. چون كه انتصال امر الهى كرده است.
سؤال؟ اگر متعلّق حرمت و وجوب دو تا است چه مانعى دارد؟ چه منافاتى دارد؟ كلام اين است كه امر شارع با نهى شارع...ندارد. ترتّبى است. اگر عصيان كردى، اگر اين كار را كردى و خواستى وضو بگيرى، وضويت مانعى ندارد. يعنى غسل الوجه مانعى ندارد. و هكذا چون كه غسل الوجه حرام نيست. آنى كه حرام است، آن كشف است. غسل وجه بكند يا نكند.
سؤال؟ اگر متمكّن از تيمم نبوده باشد آن وقت امر داير مى‏شود بين التكليفين المتزاحمين كه صلاة را ترك كند يا وجوب السّتر را ترك كند. صلاة را ترك كند. آنهايى كه مى‏گويند فاقد الّهورين مكلّف به صلاة نيست، صلاة را ترك كند.
عرض مى‏كنم بر اين كه در ما نحن فيه كه هست در ما نحن فيه كلام مى‏رسد به مسأله بعدى. مسأله بعدى اين است كه يك مسأله مهمّه‏اى هست. ولو اصلش را سابقاً خوانده‏ايم. ولكن خصوصياتش را در مقام صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف متعرّض مى‏شود. ايشان مى‏فرمايد كه از ما تقدّم معلوم شد ربّما بر محدث به حدث الاصغر غايات متعدده‏اى جمع مى‏شوند. كه غايات يا واجب هستند يا مستحب هستند. وضو كه مستحب مى‏شود بر غاياتى، واجب مى‏شود بر غاياتى، يا هم غايت واجبه دارد و هم غايت مستحبه. اين مثال مى‏زند به غايت واجبه و غايت مستحبه. مثل اين كه وقت صلاة داخل شده است. ظهر شده است. انسان صلاة ظهر و عصر را مكلّف است با وضو بخواند. وضو براى صلاة ظهر و عصر امروزى واجب است. اتّفاقاً ديروز هم صلاة ظهر و عصرش را نخوانده است و قضا رفته است. الان قضاى آن صلاة الظّهر و العصر ديروزى واجب است به طور مزيّن يا به طور موثّق. هر جور بگويى. ولو واجب موسّع است قضايش. باز وضو براى آن صلاة قضايى هم واجب است. به طور مزيّن او به طور موثّق. از آن طرف هم چشمهايش درد مى‏كرد. نذر كرد كه لله علىّ به قصد شفا قرآن مجيد را به چشمهايم بمالم. مسح و حايل المسح...والنّذر بالقرآن ما هو شفاءٌ و رحمت نذر كرده است كه اين قرآن را به چشمهايم بمالم. خوب در اين صورت كه مسح محدث كتابت قرآن را كه گفتيم در حال حدث حرام است. وفاءً بالنّذر بايد وضو بگيرد تا مسح كند قرآن را. قرآن را مسح كند به عضوش. از آن طرف هم مى‏خواهد قرآن بخواند. قرآن خواندن هم كه فضيلتش با وضو است ديگر. قرائت كامله مقدمه‏اش وضو است. با وضو باشد. هم مى‏خواهد قرآن بخواند. هم مى‏خواهد به زيارت ائمه سلام الله عليهم به زيارت كربلاى مقدّسه است يا مشهد الرّضا سلام الله عليه است قصدش اين است كه به حرم مشرّف بشود. تشرّف به مشاهد مشرّفه و مساجد وضو بر آنها هم مستحب است. استحباب غيرى دارد كه آن تشرّف، تشرّف كامله مى‏شود. تمامى اين غايات در اين مكلّف غايات واجبه و مستحبه جمع شده است. ايشان مى‏فرمايد بر اين كه در ما نحن فيه دو مطلبى هست كه در اين دو مطلب جاى شبهه و كلام نيست. صاحب العروه مى‏فرمايد.
يكى اين كه اگر يك وضو بگيرد اين محدث بالاصغر به قصد تمام الغايات مى‏گويد من وضو مى‏گيرم كه نماز قضاى ديروز را اتيان كنم. اداعى را اتيان كنم. مسح كتابت قرآن بكنم. قرائت قرآن بكنم به مشاهد وارد بشوم با وضو. به يك وضو اگر قصد كند تمام الغايات را اين كافى است و انتصال الجميع حاصل مى‏شود. چون كه با وضو مسح كتابت قرآن كرده است. به نذر وفا كرده است. با وضو داخل مشهد شده است. مشهد الرّضا (ع). به استحباب عمل كرده است. صلاة قضايى را با وضو خوانده است. صلاة ادايى را با وضو خوانده است. شرط تمام اينها موجود است. يك وضو اگر بگيرد به قصد تمام الغايات اين كافى است و انتصال الجميع حساب مى‏شود. انتصال يعنى دائميت. انتصال معنايش اين است كه فعل را به دائميت آن امر اتيان بشود. در ما نحن فيه هم فعل را به دائميت قضاى صلاتى اتيان كرده است هم به داعى امر به صلاة ادايى اتيان كرده است. هم به داعى امر به صلاة ادايى اتيان كرده است. هم به داعى امر به صلاة ادايى اتيان كرده است. هم به دائميت وفا بالنّذر اتيان كرده است. هم به دائميت امر به قرائت القرآن با وضو متوضعاً اتيان كرده است. تمامى اينها را هم انتصال كرده است. يعنى فعل را اتيان كرده است به دائميت اين غاياتى كه در ما نحن فيه فرض شده است. بعد ايشان مى‏فرمايد اگر به يك غايتى از غايات وضو را اتيان كرد گفت وضو مى‏گيرم كه نماز اداييم را اتيان كنم. ايشان مى‏فرمايد وقتى كه وضو قصد كرد يكى از اين غايات را كه غايات همه جمع شده است بر مكلّف وقتى كه وضو گرفت به قصد اين كه نماز ادايى بخواند، انتصال اين غايت شده است. امرى كه به صلاة مع الوضو اتيان شده است در وقت، او را انتصال كرده است و اداءً للباقى. وقتى كه وضو صحيح شد و نسبت به غايتى قصد انتصال كرد و در وضو قصد قربت موجود شد و وضو صحيح شد، ساير غايات را مى‏تواند اتيان كند. صلاة قضايى را باز مى‏تواند اتيان كند. مى‏تواند مسح كتابت قرآن بكند. چون كه با وضو است. محدث نيست. مى‏تواند داخل مشهد بشود. مى‏تواند قرآن بخواند. مى‏تواند صلاة قضايى بخواند. مى‏گويد اگر يكى از غايات را قصد كرد كان انتصالاً له و اداءً للباقى. اداى للباقى گفتيم يعنى انتصال باقى نيست. ولكن آنى كه باقى غايات مى‏خواهد او را اتيان كرده است كه وضو صحيح است كه طهارت داشته باشد. آن طهارت را دارد. و مى‏تواند ساير غايات را اتيان كند. اين دو مطلبى است كه كه ايشان در ما نحن فيه در صدر كلامش مى‏گويد و مى‏گويد در اينها شبهه‏اى نيست. خوب آن جا در ما نحن فيه در مطلب اولى‏اش كه اگر وضو را به قصد تمام اين غايات اتيان كرد كه مطلب اولى بود كه گفت انتصال جميع حساب مى‏شود و وضو صحيح است. فرموده‏اند مرحوم حكيم در مستمسك دارد فرموده‏اند كه انتصال جميع الغايات دو نحو متصوّر مى‏شود. يك وقت اين است كه كلّ واحدٍ من الغايات دائميت دارد بر وضو گرفتن به دائميت المستقلّه. يعنى هر كدام از اين غايات تنها بود باز وضو را من مى‏گرفتم. الان كه تمام غايات جمع شده است، تمام غاياتى كه جمع شده است تمام غايات جمع شده است كه هر كدام دائميت مستقله دارد. ايشان فرموده است كه در اين صورت وضو صحيح است و اشكالى ندارد.
قسم ثانى اين مى‏شود كه نه اگر اين غايات هر كدام تنها بود من وضو نمى‏گرفتم. اگر نماز فقط نماز ادايى بود الان من وضو نمى‏گرفتم. يا الان اصلاً وضو نمى‏گرفتم. هوا سرد است. مى‏گفتم بعد قضا مى‏كنم. چون كه ديده‏ام هم نذر كرده‏ام، هم نماز قضايى از ديروز هست، هم نماز ادايى هست، هم مشهد رفتن است. انسان نماز نخواند و به مشهد برود و اينها نمى‏شود، مجموع من حيث المجموع دائميت پيدا كرده است بر اين كه من وضو بگيرم. قصد كرده است تمام غايات را، يعنى داعى‏اش بر توض‏ء مجموع الغايات من حيث المجموع است. ايشان فرموده است اگر اين جور بشود، اين وضو بايد حكم به بطلانش بشود. چرا؟ چون كه سابقاً پريروز خودش گفت بر اين كه ضميمه غايت راجحه و مباحه به امر شارع به نحوى كه مجموع من حيث المجموع اصل دائميت را بياورند باطل مى‏كند عمل را. اين جور گفت ديگر. فرمود بايد امر شارع دائميت مستقله داشته باشد. والاّ امر شارع با ضميمه راجحه مجموع من حيث المجموع دائميّت پيدا كند اصل دائميت به عمل، او مبطل عمل است. اين جور نفرمود؟ فرموده است ايشان قدس الله سرّه اين جا هم همين جور است. مفروض اين است كه آن غايت وضو كه يكى‏اش اتيان به صلاة است، او دائميت مستقله ندارد. يا آن غايت صلاة قضايى او دائميّت مستقله ندارد. مجموع من حيث المجموع كه جمع شده‏اند اصل دائميت پيدا شده است. پس عمل باطل است. چون كه گفتيم قصد قربت اين است كه دائميت مستقله دارد. و منهنا ذكر قدس الله سرّه انّه يشكل الحكم بصحّة الوضو فى ما اذا قصد المجموع بما هو المجموع كه داعى‏اش مجموع من حيث المجموع بشود. حيث...در صحّت الوضو كه آن امر به وضو دائميّت مستقله داشته باشد و مجموع من حيث المجموع را اگر قصد كند، اين دائميت مستقله درست نمى‏شود. فيبطل على ما تقدّم. اين اشكالى است كه ايشان فرموده‏اند. به اين فرمايش جواب فرموده‏اند كه نه حكم مى‏شود در ما نحن فيه به صحّت الوضو كه نه وضو صحيح است. وقتى كه مجموع الغايات بما هو مجموع الغايات داعى شد بر اتيان به وضو و به توض‏ء وضو صحيح مى‏شود و آن حرفى هم كه سابقاً گفته شد كه بايد امر به عمل دائميت مستقله داشته باشد...غايت راجحه يا غايت مباحه اگر...بشود و مجموع دائميت بياورد عمل محكوم به بطلان است، با اين حرف منافات ندارد در مقام. چرا؟ فرموده‏اند در باب الوضو عباديّت الوضو به اين غايات نيست و به قصد غايات نيست. وضو خودش امر استحبابى...دارد انّ الله يحبّ المتطهّرين على ما تقدّم بنا بر اين كه تطهّر و طهارت عين الوضو است. خود وضو بما هو وضوءٌ طهارت است. اين وضو عباديتش به واسطه اين است كه نفسش محبوب لله است. يا كسى گفت نه طهارت مسبب است. باز وضويى كه قصد به الطّهاره محبوب الهى است. او عباديّت و مقرّب الى الله دارد. وقتى كه محدث قصد مى‏كند بر اين كه وضو من اتيان بكنم وضو اگر در او قصد قربت تمام شد اين قصد قربت اتيان عمل به حساب خداوند است كه غير از خداوند متعال كسى حساب كسى توى كار نبوده باشد. پس وقتى كه مجموع الغايات داعى شد من بر وضو اتيان بكنم، اين عملى كه فى نفسه عبادت است و مطلوب شارع است، اين را من مضافاً الى الله و به حساب خداوند اتيان كرده‏ام. فيكون طهارتاً. آن وضو طهارت مى‏شود. وقتى كه وضو طهارت مى‏شود و به حساب خداوند اتيان شد، تمامى آن غايات حلال مى‏شوند. مى‏شود نماز قضا بخوانم، ادا بخوانم، مسح كتابت قرآن بكنم. در ما نحن فيه آنى كه عبادت را موجب مى‏شود وضو عبادت مى‏شود، اين غايات غيريه نيست. كه از اينها تعبير به مقدميّت خواهيم كرد. اينها موجب عباديّت وضو نيستند. موجب عباديّت وضو آن امر نفسى خود وضو است. آن وقت فرموده است ولكن كسى اگر مثل اكثر عوام ملتفت نباشند كه خود وضو بما هو وضوءٌ يا بما هى محصّلٌ لطّهاره محبوب نفسى الهى است اين را متوجّه نشوند، قصد غايت بكنند، باز مى‏گوييم وضو صحيح است. چرا؟ چون كه قصد قربت آمده است. فعلى كه محبوب الهى است در او قصد قربت شده است. قصد قربت اين است كه به حساب خداوند اتيان بشود. و به حساب خداوند اتيان شده است. فتكون طهارتاً و هر چيزى كه مشروط به طهارت است اتيان مى‏شود. آن حرف يك مطلب ديگرى است. آن اين است كه امرى كه موجب عباديّت الشّى‏ء است، امرى كه موجب محبوبيّت الشّى‏ء است آن امر لفظى، او دائميت مستقله نداشته باشد. اين جور جواب فرموده‏اند. و فرموده‏اند اين اشكال درست نيست كانّ. به نظر قاصر ما اين جواب تمام نيست. چرا؟ چون كه خوب نقض مى‏شود كه كسى كه مى‏داند وضو استحباب نفسى دارد ومى داند وضو بما هو وضوءٍ محبوب اله عالمين است. يا بما هو محصّلٌ لطّهاره محبوب الهى است، ولكن آن امر هيچ دائميت ندارد بر انتصال. مى‏گويد اگر آن امر نفسى بود مى‏گويد بابا خيلى مستحب‏ها را ما انتصال نكرده‏ايم. اين هم يكى از آنها است. حوصله استحباب را من ندارم. وقتى كه ظهر مى‏شود. وجوب غيرى مى‏شود و از آن وقت قضا و اينها از ديروز گردنش هست نذر هم كرده است، به حرم هم بايد برود، مجموع اينها دائميت پيدا كرد كه وضو را اتيان بكند. به نحوى كه امر نفسى هيچ دائميت ندارد. اين از آن مواردى مى‏شود كه عمل بايد محكوم به بطلان بشود. چون كه امر نفسى هيچ دائميت ندارد. جزء دائميت داشت باطل مى‏شد. الان اصلاً هيچ دائميت ندارد. والاّ نمى‏شود ملتزم شد. كه مى‏تواند ملتزم بشود بر اين كه كسى كه وضو مستحبى را نمى‏گيرد، فقط براى نماز مى‏گيرد وضويش باطل است. كسى نمى‏تواند.
سؤال؟ اين جوابى كه فرموده‏اند اين جواب تمام نيست. الجواب ثمّ الجواب از آن اشكالى كه مرحوم حكيم كرده است. آن ضميمه‏اى كه گفته‏اند اگر منضم بشود به امر شارع موجب نمى‏شود صحّت عمل را، آن ضميمه‏اى است كه دائميت به عمل به نحو عبادت نشود. مثل قصد تعليم. آن جايى كه انسان قصد دارد، زن قصد دارد تعليم كند وضو را براى بچّه‏اش، دخترش. اين قصد تعليم اقتضا نمى‏كند وضو عبادى را گرفتن. بدان جهت در ايّام حيض هم ياد مى‏دهد. چون كه تعليم عبارت از اين است كه اين غسل وجه را بكن و يدين را غسل بكن و موقع غسل كردن بگو به خاطر خدا. چون كه تعليم نيّت به بيان مى‏شود. آن تعليم نيّت به فعل نيّت نمى‏شود. تعليم غسل الوجه و اليدين به غسل وجه و اليدين مى‏شود. امّا تعليم نيّت به گفتن مى‏شود كه بگو نماز مى‏خوانم واجب قربةً الى الله. وضو مى‏گيرم واجب قربةً الى الله. اين تعليم او است. بدان جهت آن ضميمه اقتضا نمى‏كند بر اين كه وضو را به نحو قربت اتيان بكند. و امر شارع هم به وضو دائميت مستقله نداشت. آن جا گفتيم قصد قربت ناقص است. تمام نيست. در آن جايى كه ضميمه خودش داعى بشود، ضميمه اگر داعى بر داعى بشود كه حرف ما بود، آن گفتيم عيبى ندارد. آن جا هم حكم كرديم به صحّت. حتّى ضميمه خودش اقتضا نكند عمل را، اقتضا كند كه آن امر به وضو دائميّت پيدا كند. گفتيم عيبى ندارد. وضو صحيح است. و امّا در جايى كه ضميمه اقتضا دائميت در امر نمى‏كند در امر شارع. خودش داعى عرضى مى‏شود كه ديروز مى‏گفتيم. خودش كه دعوت به ذات عمل مى‏كند.
سؤال؟ نمى‏شود. چون كه آنى كه تعليم مى‏شود صورت الوضو است. قصد تعليم نمى‏شود. دعوت به خود فعل است. قصد تعليم دعوت مى‏كند به اتيان ذات العمل. قصد تعليم اتيان مى‏كند، اقتضا مى‏كند اتيان به ذات العمل را. پس خود قصد تعميم مقربيّت ندارد. خود قصد تعليم چون كه اقتضا نمى‏كند قصد تقرّب را، خودش مقربيّت ندارد. خودش توسّلى است. چون كه وجوب تعليم يا استحباب تعليم توسّلى است، اقتضا نمى‏كند كه متعلّقش عبادت بشود. آن امرى اقتضا مى‏كند كه متعلّقش عبادت بشود، كه امر تعبّدى باشد. مى‏گويم در ما نحن فيه بما انّه آن ضميمه در ما نحن فيه اقتضا نمى‏كرد متقرّباً اتيان كردن را. و مفروض اين است در ما نحن فيه مقربيّت هم به قصد تقرّب اتيان كردن در ناحيه امر نبود مستقلاً. بدان جهت عمل در مقام قصد تقرّب نقصان داشت. بدان جهت مى‏گفتيم عمل محكوم به بطلان است. چون كه قصد تقرّب ندارد در حين عمل. آن قصد تقرّب لله فى الله نيست اين عمل. بدان جهت محكوم به بطلان است.
سؤال؟ ما هم اين را مى‏گفتيم. كلام ما در قصد تقرّب بود اشكالش. در ضميمه مى‏گفتيم قصد تقرّب حاصل نمى‏شود. مى‏گفتيم اگر ضميمه مباهه يا ضميمه راجحه در امر شارع دائميت مى‏آورد، اين عمل صحيح است. داعى بر داعى است آن جاى اشكال نيست. و امّا بر امر شارع دائميت نياورده است. خودش داعى بر عمل است به كمك امر شارع. وقتى كه خودش داعى بر عمل شد، داعى بر ذات العمل است. نه به نحو تقرّب. و بما اين كه اين داعى به تقرّب نيست، بدان جهت ذات عمل را آورده است و آنى كه او اقتضا مى‏كند تقرّب را، اقتضا در او ناقص است و تمام نيست. بدان جهت عمل نقصان دارد از ناحيه قصد تقرّب. و امّا در ما نحن فيه ضمايم در ما نحن فيه كلّش اقتضا مى‏كند قصد تقرّب را. چون كه آن وضويى صلاة به او موقوف است كه وضو تقرّبى باشد. آن وضويى با او مسح كتابت قرآن جايز است كه وضو تقرّبى باشد. يعنى طهارت آورده باشد. چون كه اين ضمايم همه‏شان دعوت بر فعل على نحو التّقرّب مى‏كنند، در قصد تقرّب در فعل خللى نيست. عمل به حساب خدا آمده است خالصاً و مخلصاً هيچ چيزى غير از خدا مدخليّت ندارد. عرض مى‏كنم پرواضح است. ضمايم در ما نحن فيه اقتضا مى‏كنند اتيان به وضو را به نحو عبادت. چون كه آن وضو به نحو العباده مقدّمه صلاة است. وضو به نحو العباده‏اى كه هست، او شرط مسح كتابت قرآن است كه طهارت را داشته باشد و بما انّه در ما نحن فيه ضمايم همه‏اش دعوت مى‏كنند به فعل به قصد تقرّب را، كلام در آن جا در ضميمه‏اى بود كه آن ضميمه اقتضا قصد تقرّب نمى‏كرد. ولكن آنى كه اقتضا مى‏كرد قصد تقرّب را، آن هم اقتضايش فعل را مستقله نبود. پس من الان ذات فعل را به مجموع اتيان كرده‏ام. ولكن ذات الفعل قصد تقرّبش نقصان دارد. چون كه قصد تقرّبش نقصان دارد. قصد تقرّب لله و فى الله نيست. بدان جهت در ما نحن فيه فرق است ما بين ما نحن فيه و تلك المسأله. مضافاً بر اين كه در آن مسأله هم گفتيم وجداناً مسأله دائميت بر داعى است. آن جا هم محكوم به صحّت است على ما ذكرنا.
سؤال؟ راجح معنايش اين است كه ملاك دارد. ملاك مثل وفاء الدّين راجح است يا مرجوح؟ وفاء الدّين راجح است يا مرجوح؟ راجح است. راجح يعنى ملاك دارد. امّا كلام اين نيست كه اين ضميمه راجحه قصد را ضميمه راجحه اقتضا كند قصد تقرّب را. به خلاف ما نحن فيه كه ضميمه در ما نحن فيه اقتضا مى‏كند قصد تقرّب را. بطلان در آن صورت اقتضا نمى‏كند التزام بطلان در اين صورت را. اين هذا وجه صحيح است كه ما نحن فيه گفتيم و تتمّة الكلام فى ما بعد انشاء الله.