جلسه 651
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 651 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 17/10/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم سيد قدس الله سره كانّ دو امر را مسلم گرفتهاند. يكى اين است امكان دارد براى مكلف غاياتى كه بر وضو ذكر شد كه بعضى از آن غايات، غايات واجبيه بودند مثل وضو لصلاة الادائى او القضائى و بعضىها غايات مستحبه بودند مثل وضو لقرائت القرآن لدخول و المساجد و المشاهد اين غايات ممكن است بر مكلفى كه محدث بالاصغر است جمع بشود. و امر ديگر اين بود كه اگر مكلف وضو واحد گرفت، به قصد اين تمام اين غايات، يعنى كل واحد من تلك الغايات انتصال الجميع حساب مىشود. و اما اگر قصد بعضى غايات را كرد در وضو گرفتن انتصال نسبت به آن بعض مىشود و نسبت به آن ما بقى اداء حساب مىشود. نسبت به ما بقى اداء حساب مىشود سرّش اين است تمام غايات من المحدث بالاصغر مشروط به وضو به عنوان طهارت است. كه حدث نداشته باشد، متطهر بشود. وقتى كه وضو را مكلف به قصد عنوان غايتى گرفت، آن وضوئش طهارت مىشود و تمام غاياتى كه براى وضو گفته شده است كه طهارت بر آنها شرط است، شرط صحت است يا شرط الكمال است، تمام آن غايات را مىتواند اتيان بكند، ادا مىشود به شرطى كه در ساير الغايات شرط است. ان دو تا مسلم بود.
ولكن امر سومى را ذكر مىكند و در امر سوم مىگويد لا ينبقى الاشكال. يعنى جاى اشكال نيست. سزاوار نيست كسى اشكال بكند. يعنى كانّ اين مختار خودش مىشود. سزاوار نيست كسى اشكال بكند. در اينكه در مورد اجتماع الغايات الامر متعددٌ. وقتى كه غايات براى مكلف جمع شد وجوبى كه متعلق شده است به وضو نسبت به اين مكلفى كه اجتمع الغايات فى حقه، متعدد است. چونكه نذر كرده است براينكه مسح كند كتابت قرآن را استشفاء لعينين، مس محدث هم كه حرام است. روى اين حساب كه نذر كرده است مسح را واجب مىشود بر اين كه وضو بگيرد براى اين مسح. مسح را بايد موجود بكند و بر اين مسح واجب است كه وضو بگيرد. يك وجوب از اينجا آمد. صلاة قضائى دارد و شارع امر كرده است به قضاء آن صلاة و قضاء صلاتى از محدث بالاصغر وضو مىخواهد. يك امر غيرى هم از ناحيه آن امر به قضاء الصلاة است. خودش هم كه ظهر داخل شده است صلاة ادائى مىخواهد، صلاة ادائى هم مثل صلاة قضائى مشروط است از محدث بالوضو، يك امر غيرى از ناحيه ايجاد ادا دارد. ايجاب اتيان به صلاة ادائى. و هكذا و هكذا. اين امرها متعدد مىشود. كما لا ينبقى الاشكال فى ان المر متعدد. و اين قيل انه لا تعدد فى، بل التعدد فى جهاته. مىفرمايد اين گفتيم اين لا ينبقى گفتار ما است. جماعتى گفتهاند كه نه امر متعدد نيست. يك امر به وضو بيشتر نيست در هيچ حالى. منتهى جهات امر وقتى كه غايات جمع شد جهات امر متعدد است. جهات يعنى آن عناوينى كه موجب شده است به وضو امر شده است. مقدميت لصلاة الادائى مقدمة لصلاة القضائى. مقدميت للوفا بالنذر. وجوب الاتيان بالمنظور. اين جهات موجبه لتعلق الامر الغيرى اينها متعدد هستند. قهرا مىدانيد چه مىشود؟ بنابر اين قول يك وجوب غيرى مؤكد متعلق مىشود بر وضو. و اين قيل انه لا تعدد فى الامر در امر به وضو و ان تعدد بجهاته، يعنى جهات امر. اين را با اين مىگذارند. مىفرمايد لا ينبقى الاشكال كه امر متعدد است. بعد مىفرمايد و انما الاشكال در اين است كه فى ان المأمور به متعدد، او انه لا تعدد فيه. اشكال در اين است كه وقتى كه امر به وضو متعدد شد كه لا
ينبقى الاشكال گفتيم در متعلق امر كه وضو متعلق آن امر است، اين امر كه متعلق شده است به وضو غير از آن امرى است كه متعلق شده است به وضو آخر. وضوهاى متعدد، متعلق هستند به آنها، عوامر متعدده. يعنى بر هر وضوئى يك امر متعلق است. مثل چه چيز؟ مثل اغسال همين جور است بنا بر مسلك مشهور، فرض بفرماييد يوم الجمعه انسان هم جنب است هم زنى كه جنب بود حيضش لقا پيدا كرده است. هم كه روز جمعه است. سه تا امر دارد. يك امر دارد به غسل الجنابه، يك امر دارد به غسل الحيض، يك امر دارد به غسل الجمعه حيث اينكه يوم الجمعه است. ولكن متعلقهاى هر امرى غير متعلق امر آخر است. در اينجا تعدد متعلقها بالقصد است. غسل جمعه با غسل جنابت با غسل حيض فرقش چيست؟ فرقش بالقصد است. چه جور آنجا اختلاف متعلق التكليف بالقصد است، جماعتى گفتهاند بر اينكه در باب الوضوئى كه هست در باب وضو هم وقتى كه اجتمع الغايات و اوامر متعدد شدند متعلقهاى هر امرى، غير متعلق امر آخر است. منتهى اختلافشان بالقصد است. وضو لمسّ كتابت القرآن، وضو مقصود به، اين متعلق امر نذرى است. وجوب غيرى كه از ناحيه نذر امده است. وضوئى كه مقصود به قواء الصلاة است، اين از ناحيه امر به قضاء الصلاة آمده است. وضوئى كه المقوصد به اداء الصلاة، صلاة ادائيه است به اين هم امر غيرى از ناحيه امر به صلاة ادائيه آمده است و هكذا و هكذا. اين وضوها متعدد هستند، مثل تعدد اغسال. سابقا گفتيم كه تعدد اغسال بالقصد است، عناوين قصديه هستند. به عناوين قصديه هستند. به قصد متعدد مىشوند اغسال.
گفتهاند بر اينكه اين وضوئات هم بالقصد متعدد مىشود. خوب وقتى كه اينجور شد، اين حرف را گفتند امر متعدد، متعلقش متعدد. ولكن ايشان اين قول را اختيار نمىكند. مىگويد امر متعدد است ولكن متعلق يك چيز است در تمامى اينها. اين اوامر متعدد متعلق شده است به ذات الوضو. آن ذات وضوئى كه على وجه قربى اتيان مىشود. آن وضوئى كه على وجه القربى اتيان مىشود كه به او طهارت حاصل مىشود همه اين امرها متعلق به او شده است. مثل اينكه كسى در دستش چيزى را گرفته است مىگويد كى مىخواهد اين را؟ او مىگويد من مىخواهم، اين مىگويد من مىخواهم. آن ديگرى هم مىگويد من مىخواهم، يك چيز بيشتر نيست. ولكن طلب و خواستنها متعدد است. در ما نحن فيه محدث اگر يك محدث بالاصغر يك وضوء قربى بگيرد اين طهارت حاصل مىشود. بدان جهت لا محال بايد ملتزم شد در ما نحن فيه به تداخل. تداخل يعنى يك وضو بيشتر نمىخواهد. چونكه محدث وقتى كه يك وضوء قربى گرفت طاهر مىشود. تمام امرها ساكت مىشود. همه طهارت مىخواستند. امرها ايشان مىگويد متعدد است ولكن متعلق امرها يك چيز بيشتر نيست، آن وضوء قربى است. وضوء قربى كه طهارت است. او را همه مىخواهند.
نه اين است كه متعلقها هم متعدد است كه قول اولى بود. در عبارت عروه اين قول ثانى است. نه اين است كه اين مأمور بهها متعدد است. مثل تعدد اغسال كه مثال زدم كه متعلق هر امرى غير متعلق امر آخر مىشود. خوب شما مىدانيد در جايى كه متعلق هر امرى غير متعلق امر آخر شد مقتضى القاعده بايد متعلقها را، هر كدام را بايد مستقلا موجود كرد. يك غسل كرد به غسل جمعه، يك غسل بكند زن به قصد جنابت، يك غسل بكند به قصد حيضى، ارتفاع حيضش. سه تا غسل بايد بكند. ممكن است دليل قائم بشود كه نه اگر يك غسلى را كرد، با آن يك غسل قصد كرد غسل الجنابة و الحيض والعيد و الجنابة و الحيض همه مرتفع مىشود. اين دليل مىخواهد. بدان جهت در ما نحن فيه كه مسئله وضو از مسئله غسل جدا است. در مسئله وضو اگر گفتيم متعلقها متعدد است بايد ملتزم بشويم به تداخل. چرا؟ چونكه انسان يك وضو بگيرد به قصد القربت طهارت حاصل مىشود. يك وضوء صحيح بگيرد به قصد القربت صحيح بگيرد، طهارت حاصل مىشود. وقتى كه طهارت حاصل شد تمام امرها ساكت مىشود. تمام مىشود. چونكه همه آنها طهارت مىخواستند. وضوء خاص را به عنوان طهارت مىخواستند. آن طهارت حاصل شده است، ادا مىشود ولو انتصال نشود نسبت به ساير تكاليف. ولكن در ما نحن فيه ادا مىشود چونكه طهارت حاصل شد. چونكه بعد از طهارت ديگر انسان محدث است. فرق ما بين اينكه متعلق يكى است يا متعلقها متعدد است، تداخل است، يعنى تداخل در مصوبات اين وضوها كه متعدد مطلوب بود به يك وضوء همه امرها از آن ساقط شد. اين تداخل در مصوبات مىگويند.
به خلاف آن كسى كه مىگفت امر هم متعدد نيست. يك امر مؤكد متعلق است به نفس الوضوء قربى. او قائل به تداخل در اصواب بود. تكليف كه سبب هست براى مكلف فعل را اتيان بكند. آن تكليف، آن وجوب صلاة اداء او قضاء كه اسباب بودهاند آنها فقط يك امر آودهاند. تداخل كردهاند در آن اسباق در ايجاد مسبب خودشان كه تكليف است. آن تداخل در اسباق بود كه مرحوم سيد او را قبول نكرد گفت اوامر متعدد است. ولكن ايشان اختيار كرد در ناحيه آن متعلق اوامر كه متعلق اوامر يكى هستند. تعدد نيست در متعلق. بعضىها گفتهاند نه، تعدد در متعلق است، منتهى ملتزم مىشويم به تداخل در مصوبات. يعنى هر امرى را كه يك فعلى را ميخواهد انسان به وضو واحد همه را مىتواند انتصال كند. اين تداخل در مصوبات است. تكاليف متعدد است. متعلقها هم متعدد، با يك وضو مىشود انتصال كرد. فرق چيست كه بگوييم مأمور به متعلق امر يكى است؟ يا متعدد است و تداخل است. فرقش چيست؟ ايشان در عروه فرق را مىگويد، مىگويد فرقش اين است، كه بناء على ما ذكرنا كسى گفت من وضو مىگيرد قربة الى الله. غايت و مايت من سرم نمىشود. هيچ كدام را قصد نكردهام. من فقط وضو مىگيردم قربت الى الله. وقتى كه وضو مىگيرم قربت الى الله بناء على ما ذكرنا وضوئش صحيح است. چونكه وضو را به قصد قربت اتيان كرده است، تقربا اتيان كرده است مىشود متطهر. متطهر شد هر غايتى را مىتواند اتيان كند. ولو انتصال امر آن غايات را نكرده است. و اما بنا بر اينكه متعلقها متعدد است. بدانيد اين را، قاعده اوليه در جايى كه تكاليف متعدد شد و اختلاف متعلقها هم بالقصد شد انسان اگر ذات فعل را اتيان بكند بدون قصد آن عناوين، يك غسلى بكند كه نه غسل جنابت قصد كند، نه غسل جمعه را قصد كند، نه غسل حيض را، نه غسل عيد را، هيچ كدام را مىگويد من يك غسلى مىآورم قربت الله. مىفرمايد آن غسل باطل است. چرا؟ چونكه آن غسل، ذات غسل امر ندارد. آن ذات غسلى كه شما اتيان كردهايد او امرى ندارد. يعنى شستن رأس و الرقبه و اليمين و اليسار امرى ندارد. امر مال غسل جمعه است. كه عنوان است، عنوان قصدى است. امر مال غسل جنابت است. امر مال غسل حيض است. امر مال غسل العيد است. شما هيچ يك را قصد نكردهايد. ولو ما ملتزم به تداخل هم بشويم بايد حين الاتيان يكى را قصد كند. منتهى در رسالهها مىنويسند احوط اين است كه غسل الجنابت را قصد كند. يكى را بايد قصد كند. تا غسلش صحيح بشود. قصد قربت در او صحيح بشود ما بقى اغسال هم تكليفش ساقط بشود. يا قصد همه را بكند. قصد همه را بكند. من غير تعيين، وقتى كه ذات فعل يكى شد، تعدد آنها بالقصد شد و شارع هر كدام را خواست، انسان ذات فعل را بياورد بدون قصد احدهما معين، قصد نكند هيچ كدام را، ذات فعل را فقط قصد كند او باطل مىشود.
كسى ظهر داخل شد، همان نماز ظهر قضائى بر گردنش هست هم ادائى. مىگويد من چهار ركعت نماز مىخوانم، نه قصد ادا مىكنم نه قضا. از او بپرسيد الان كه نماز مىخوانى چه مىخوانى؟ گفت نماز ادائىام را مىخوانم اين قصد كرده است. اين صحيح. ولو نماز قضائى دارد. ولكن مىگويد قضا را نمىخواهم اتيان كنم من مىخواهم تكليف امروز را انتصال كنم. اين صحيح است. آن چهار ركعت را به عنوان ظهر ادائى اتيان مىكند. كما اينكه از او اگر بپرسيد اين چهار ركعت را چرا اتيان مىكنى؟ گفت ديروز قضا رفته است او را اتيان مىكنم اول، صحيح است. از يك شخص هم بپرسى كه تو چكار مىكنى؟ بگويد من نه قصد قضا كردهام نه ادا. هم قضا دارم هم ادا. يك چهار ركعتى مىآورم و نه تعيين كردهام كه قضا باشد نه تعيين كردهام ادا، خدا هر كدام را خودش مىداند صلاح است آنجور حساب كند، اين نماز باطل است. چرا؟ چونكه آنى كه متعلق امر است ظهر ادائى است. آنى كه متعلق امر است ظهر قضائى است. شما اگر بخواهيد يكى از اينها را انتصال كنيد بايد تعيين كنيد. يا اجمالا يا تفسيرا. مثل مواردى كه نمىدانم آفتاب غروب كرده است يا نه، آنى كه امروز در ضمه من بود او را مىآورم. نمىدانم الان قضا شد يا ادا است. اجمالا قصد كرده است و اما در جايى كه اجمالا قصد كند، نه تفسيرا قصد كند عمل باطل مىشود. چونكه تعيين ندارد. قاعده كليه اينجور است. هر جا متعلق دو تكليف متعدد شد و تعدد اينها بالقصد و الاعتبار شد، مادامى كه عند الاتيان كه هر دو، ذات فعل يك ذات فعل است. تعددشان بالقصد و العنوان است، يكى را اگر قصد كند بخصوصه صحيح مىشود. تعيين نكند هيچ كدام را، عمل باطل مىشود. يا بايد همه را تعيين كند به قصد آنجا كه تداخل ممكن است، جايز است و آنجايى كه تداخل جايز نيست نه آنجا محكوم به بطلان مىشود. اما به خلاف مختاره صاحب العروه. صاحب العروه فرمود متعلق امرها يك چيز است. وضو به نحو قربى. تعدد ندارد متعلقها امرها.
بدان جهت كسى بگويد كه من يك وضو قربت الى الله اتيان مىكنم، هيچ غايتى را هم قصد نكردهام. فقط به قربت الى الله. وضوئش صحيح مىشود. اين نتيجه اين مىشود. فرق ما بين قول بر اينكه متعلق التكليف يكى است مأمور به يا مأمور به متعدد است اين فرقش اينجور ظاهر مىشود، اينجور مىفرمايد صاحب العروه، ايشان مىفرمايند بر اينكه مسئلة لا اشكال فى امكان اجتماع الاغايات متعدده. غايات متعدده جمع مىشود بر مكلفى كه محدث به حدث الاصغر است. غايات متعدد للوضو كما اذا كان بعد الوقت و عليه القضاء ايضا و كان ناظر لمسّ المصحف و اراد قرائت القرآن و زيارة المشاهد، اين امر اول كه لا اشكال نفى اشكال كرد. كما لا اشكال فى انه اذا نول الجميع و توضء وضوء واحدها لها، براى اين غايات كفى. اينكه همهاش طهارت مىخواهد. وقتى كه يكى، يكى را به قصد قربت اتيان كرد وضو گرفت به صلاة ادائى قربت الى الله وضوئش صحيح مىشود. همهاش قصد كرد انتصال همه مىشود. بدان جهت مىفرمايد كما لا اشكال فى انه اذا نوى الجميع و توضء وضوء واحد لقصد الجميع كفى و حصل الانتصال الامر فى النسبة الى الجميع. همه را قصد كرده است، تمام غايات را و اما اذا نوى واحدا منها الجمع، يكى را فقط، براى صلاة ادائى وضو گرفت. در اين صورت كفى ان الجميع و كان اداء بانسبت عليها. اداء مىشود نسبت به غايات ديگر. يعنى طهارت مىخواستند. طهارت حاصل شده است و ان لم يكن انتصال الاّ بالنسبت الى ما نوا. فقط نسبت به غايتى كه قصد كرده است انتصال كرده است. قصد امر او را انتصال كرده است و اما ادا شده است. شرط تمام اعمال كه طهارت بود موجود شده است. بعد مىفرمايد لا ينبقى الاشكال. اينجا نمىگويد كما لا اشكال، اينجا لسان را برمىگرداند اين مختار خودش در مسئله. ولا ينبق الاشكال فى ان الامر متعدد حين اذا. وقتى كه غايات جمع شد امرها به وضو متعدد است.
و ان قيل انه لا يتعدد. اين قول دومى است. ولو گفته شده است، جمعى گفتهاند كه صحيحه هم اين است، انه لا يتعدد، امر متعدد نمىشود. و انما التعدد فى جهاته، تعدد در جهات امر است. پس اين هم لا ينقى الاشكال كه امر فعلا بنا بر مسلك ايشان متعد است و انما الاشكال فى انه حل يكون المأمور به، متعددا ايضا. امر كه متعدد است متعلق آن امرها هم متعدد است، هر كدام يك متعلقى مىخواهند؟ مثل اغسال كه تعددشان بالقصد است. مىفرمايد هل يكون المأمور به متعدد ايضا و ان الكفايت الوضو واحد من باب التداخل. انسان كه يك وضو مىگيرد اين از باب تداخل در مصوبات است. چونكه شارع در اغسال تجويز كرده است، اينجا هم بايد تجويز كند. چونكه انسان يك غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين صحيح را اتيان كند طهارت حاصل مىشود. شرط تمام اينها حاصل مىشود. مىگويد و انما الاشكال كه هل يكون المأمور به متعدد ايضا و ان كفايت الوضو واحده من باب التداخل اولى يا اينكه مأمور به متعدد نمىشود. اولى مختار خودش است كه مأمور به متعدد نمىشود. بل يتعدد. يعنى بل يتعدد الامر فقط امر متعدد مىشود. بل يتعدد يعنى بل يتعدد الامر كه اختيار مىكند امر متعدد است امر متعدد مىشود. ولكن متعلق التكليف و مأمور به مختلف نمىشود. متعدد نمىشود. بعد مىگويد كه بل يتعدد يعنى بل يتعد الامر، يعنى متعلق تكليف نمىشود. و ذهب بعض العلما الى الاول. بعضى از علما گفتهاند كه نه متعلق تكليفها هم متعدد است. هر امرى متعلق به يك وضوئى است. مرحوم صاحب مستمك صاحب المستمسك حكيم قدس الله نفسه الشريف مىفرمايد ما اين بعض را نمىشناسيم كه اينها چه كسانى هستند. معلوم مىشود كه اينها كه هستند. مثل مسلك شيخ همين جور است. مثل شيخ قدس الله نفسه الشريف در متعلق وجوب غيرى قصد توسل را معتبر مىداند بنا بر آن مسلك آن وقت متعدد مىشود كه اين را عرض خواهيم كرد. و ذهب بعضم، بعضىها رفتهاند الى الثانى كه متعلقها متعدد هستند و انّ التعدد و ذهب بعضهم الى الثانى،جماعتى رفتهاند، و ذهب بعضى العلما الى الاول و قال انه حين اذا وقتى كه متعلقها متعدد شدند، مأمور بهها متعدد شدند و قال ان بعض العلما، انه حين اذا وقتى كه متعلقها متعدد شدند يجب عليه ان يعين احدها. وقتى كه وضو را مىگيرد بايد قصد تعيين يكى را بكند. يا همه را بكند. و اما بگويد من غسل الوجه و اليدن و مسح الرأس و الرجلين را مىآورم قربت الى الله. خدا خودش حصاب كند براى چيست؟ اين باطل مىشود. چرا؟ به همان ملاكى كه گفتم چونكه افعال وقتى كه واجب شدند و متعدد شدند، تعددشان بالقصد شد بايد يكى قصد بشود تا انتصال و آن اتيان او حساب بشود. والاّ هيچ كدام از آن وضوئات مشروعيه اس كه امر به آنها رفته است اينها را نياورده است اين شخص. بدان جهت مىفرمايد بر اينكه و ذهب بعضهم الى الثانى و ان التعدد، و قال... يكى از غايات را بايد تعيين بكند كه وضو را براى چه ميگيرد والاّ بطل. لان التعيين شرطٌ عند تعدد المأمور به. مأمور وقتى كه تعيين شد كدام يكى را اتيان مىكند بايد تعيين بكند.
بعد ايشان قول سوم را مىگويد. تا حال دو تا قول شد. امر متعدد، مأمور به يكى. امر متعدد مأمور به متعدد. اين دو تا. آن مسئله اول را كه امر يكى متعدد يكى آن هم قول ديگرى است كه جماعتى ملتزم شدهاند كه امر يكى است متعلق هم يكى است. فرقى نمىكند. فقط باب نذر را استثنا كردهاند. در باب النذر گفتهاند بعله، كسى نذر بكند بر اينكه من امروز وقتى كه محدث شدم بايد به قصد قرائت قرآن وضو بگيرم اين شخص اگر وضو بگيرد بايد به قصد قرائت قرآن وضو بگيرد. و الاّ اگر به قصد نماز خواندن وضو گرفتن، آن وضوئش صحيح است، چونكه امر بشود اين نهى از اتخاذ نمىكند. وضوئش صحيح است. بدان جهت نذر كرده است كه امروز، وقتى كه امروز محدث شد براى قرائت قرآن وضو بگيرد. و نذر هم كرده است هر وقتى كه وضو گرفت مثلا به قصد به فلان قصد وضو بگيرد. دو تا قصد كرده است بايد وقتى كه هر دو تا را انتصال بكند اين دو را انتصال مىكند اين هم بيان مىكند كه چه جور انتصال مىكند. بدان جهت مىفرمايد كه و بعضهم الى الثانى كه جماعتى رفتهاند الى الثانى و ان التعدد انما هو فى الامر او فى جهات. گفتهاند متعلق تكليف يكى است. تعدد يا در امر است در مسلك خودش است، او فى جهاته، همان قول سومى است. كه جهات امر هم يكى است. منتهى جهاتش آن عناوينى كه موجب مىشود متعلق وجوب بشود او متعدد است. و ذهب بعضهم الى الثانى كه متعدد نمىشود و ان التعدد انما هو فى الامر كه گفتيم قول خودش است، مختار خودش است او فى جهاتى. و بعضيهم الى انه يتعدد بالنذر. هيچ جا متعدد نمىشود وضو. وضو يكى است امرش هم يكى است و بعضهم الى انه يتعدد بالنذر. در موارد نذر، نه در مطلق النظر. آن وقتى كه نذر غايت را منظور قرار بدهد. منظور ذات وضو قربى نباشد. منظور وضو گرفتن لقرائت القران باشد. يا لاتيان صلاة القضا باشد. در اين موارد بايد او را قصد كند. بعله، و بعضهم الى انه يتعدد النظر و بعضهم لا يتعدد بالنذر و فى النذر الى مطلقها. هميشه اگر فقط ذات وضو را قصد كرده است متعدد نمىشود. و فى النذر ايضا لا مطلقا و فى بعض الصور متعدد مىشود امر متعلق الامر. مثلا لو نظر ان يتوضء لقرائت القرآن و نذر ايضا ان يتوضء لدخول المسجد كه دو تا را نذر كرده است. يتعدد، امر متعدد مىشود، متعلق وجوب هم متعدد مىشود و لا يقنى احدهما ان الاخر. يكى از ديگرى غنى نمىشود. بايد دو تا وضو بگيرد. يك وضو براى قرائت قرآن يك وضو ديگر هم به قصد نذر ديگر. اين فرمايشش است. اين را اول بياندازم كه اين حرف درست نيست.
چونكه كسى كه نذر كرده است من محدث شدم به قرائت القرآن وضو بگيرم و نذر كرده است محدث شدم لصلاة اليومه وضو بگيرم خوب موقعى كه محدث مىشود وضو بگيرد هم براى قرائت قرآن هم براى صلاة. با هم تنافى ندارد. چونكه هر دو غايت برايش وضو است. هر دو تا مقيد به وضو هستند. هر دو تا را قصد مىكند. اين كه مىبينيد بعضى از محشين مىبينيد تعليقه زدهاند كه اين عبارت وضو را متعدد نمىكند اگر بگويد لالله على توضء بعد حدثى بوضوعين احدهما لرفع الحدث بل آخر تجديدا، كه در آن رفع الحدث اين را قصد كنند در تجديدى اين را قصد كنند يك وضو كافى نيست. نذر كرده است دو تا وضو بايد بگيرد. و اما مجرد اينكه نذر كرده است لالله على توضء لقرائة القرآن و... موقعى كه وقت صلاة است وضو مىگيرد، هم براى نماز، هم براى قرائت قران. مىگويد قران هم خواهم خواند، نماز هم مىخوانم. انتصال هر دو تا شده است. اين اقتضى نمىكند لا يغنى احدهما الى الاخر. بدان جهت در اين مواردى كه هست در موارد نذر هم باشد به كيفيت النذر نگاه كرد. كيفيت النذر چه جور است؟ اگر اقتضى كرد تعدد وجود را بعله مجزى نيست بايد دو تا وضو.
فرض كنيد نذر كرده بود دو تا وضو بگيرند. يكى تجديدى، يكى غير تجديدى. آنجا نه براى قرائت القرآن وضو گرفت نه براى نماز. وضو گرفت براى كون على الطهاره. وضوئش صحيح است، چونكه ذات وضو كون على الطهاره استحباب نفسى دارد. منتهى مخالفت نذر را كرده است. بدان جهت با اين وضو بخواند نماز بخواند، نمازش هم صحيح است. چونكه طهارت دارد. بدان جهت حيث النذر مسئله ديگرى است، مسئله محدث طاهر بشود مسئله ديگرى شد.
خوب در ما نحن فيه مىبينيد كه در سه مقام بايد بحث كرد. يكى اينكه آيا اجتماع الغايات اوامر متعدد مىشود؟ يا نمىشود؟ و ثانيا در اين موارد لافرض اگر اوامر متعدد شد، متعلقات متعدد مىشود يا نمىشود، مأمور بهها. ثالثة بايد اين را بحث كرد آيا در صورتى كه ما ملتزم شديم، متعلقها متعدد شد اين ثمرهاى كه ذكر كردهاند بايد يكى را قصد كند، اين بود ديگر، ثمره اين بود. فرق ما بين اينكه مطلقها يكى باشد وضوء قربت الى الله صحيح مىشود والاّ بايد قصد تعيين بكند، آن وقت وضو باطل مىشود اين ثمره صحيح است يا نه؟ در اين سه مقام بايد بحث كنيم. ام المقام اول آن يك كلامى ندارد. ايشان فرموده است لا ينبقى الاشكال فى امر المتعدد، اين را مىدانيد كه آنى كه متعلق مىشود به او امر غيرى بناء بر اينكه امر غيرى را ملتزم شديد كه مقدمه واجب، واجب است آنى كه بالحمل الشايع مقدمه است وجوب غيرى به او متعلق مىشود كه نفس الوضو است. نفس وضو مقدمه صلاة است. يعنى منتهى وضو قربى. نه وضوئى كه غسل در صلاة. به او امر غير متعلق نمىشود. اگر گفتيم عنوان مقدمه، از جهات تعليقيه هست كه در علم اصول اثبات كردهايد جهات تقييديه نيست، عنوانى نيست كه خود تكليف غيرى روى اين عنوان بيايد. مقدميت، توقف موقوف مىشود آنى كه بالحمل الشايع موقوف عليه واجب است وجوب به او متعلق بشود. خوب وقتى كه اينجور شد در ما نحن فيه تمامى واجبات و مستحبات موقوف به وضوء صحيح است. تمام واجبات، تمام غايات موقوف به غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و الرجلين كه به طور قربى بشود. موقوف عليه اين است. وقتى كه موقوف عليه اين شد در اين جهاتى هست. يعنى ملاكات امر غيرى است. مقدمات صلاة قضائيى است، امرى است. اين ملاكات موجوب مىشود تأكد الامر. امر به خود وضو متعلق شده است. منتهى يك امر مؤكد متعلق مىشود. امر كى متحقق مىشود؟ لغو است تعدد امر.
سؤال؟ اين تعدد نيست مولويت را كه شارع اعمال مىكند، مىگوييم امر متعدد است يعنى مولا دو تا ولايت اعمال كرده است. دو تا تكليف اعتبار كرده است براى مكلف. دو تكليف را متعلق كرده است بر اين فعل. مىگوييم تكليف اين است و اما چند دفعه بيان كرده است او تكرار است. تكرار در مقام اثبات است. كلام اين است كه از خود مولا بپرسيد تو وجوب را كه اعتبار كردهاى و متعلق كردهاى بر وضو و از اين متعلق محدث خواستهاى آن تكليفى كه متعلق كردهاى بر وضو چيست؟ بنا بر وجوب غيرى. مىگويد ايجاب كردهام ديگر. ايجاب يك ايجاب است منتهى ملاكش متعدد است. بدان جهت در ما نحن فيه چونكه ايجابات متعدده در مقام ثبوت لغو مىشود روى اين حساب تكليف بايد غرضى داشته باشد، يك تكليفى كه مؤكد است متعلق مىكند و غرض حاصل مىشود. بدان جهت ملاكها تعدد دارد، مثل اينكه يك شخصى باشد ملاك احترام او دو تا ملاك احترام موجود است هم هاشمى است هم عالم است. اگر تكليف شخصى جعل بكند مولا براى او، اكرم هذا الرجل دو تكليف جعل نمىكند. عنوان اگر باشد هاشمى عالم اكرم العالم، اكرم الهاشمى. عنوان تقييدى دو تا باشد عيبى ندارد. عنوان مقدمه تقييدى نيست. عنوان مقدمه تعليلى است. وجوب غيرى با آنى كه يطلق عليه المقدمه بالحمل الشايع به او متعلق مىشود. وقتى كه به او متعلق شد او يك وجوب بيتشر تأمل ندارد. منتهى يك وجوب مؤكد مىشود. اين مقام اول لغويت است دليلش، بيشتر از يك امر نيست.
|