جلسه 652

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:652 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم كلام در مقام در جهاتى واقع مى‏شود.
جهت اولى اين بود اگر بر محدث بالاصغر غاياتى جمع بشود مثل اين كه بعد دخول الوقت است وقت صلاة و صلاة قضايى هم در گردن مكلّف هست. مكلّف است به صلاة ظهر و عصر هذا اليوم و قضا صلاة الظّهر و العصر من قدم كه فوت شده است من امس. از ديروز فوت شده است. و خودش هم قصد دارد بر اين كه قرائت كند قرآن را. و قصد دارد بر اين كه داخل بشود مشاهد را. بلكه نذر كرده است قرائت قرآن را بالتّوض‏ء و مع الوضو جهت اولى اين بود كه در اين موارد امر متعلّق به وضو در او تعدد هست يا در امر به وضو تعددى نيست. بيان كرديم بر اين كه اگر ما قائل بشويم مقدمه واجب وجوب غيرى دارد و مقدمّه مستحب استحباب غيرى دارد يعنى وجوب شرطى دارد. اگر اين را قائل شديم كه استحباب غيرى يا وجوب غيرى و شرطى دارد، اگر ملتزم به اين معنا شديم وجوبات غيريه تعددى در آنها نيست. چون كه در اين وضو گرفتن بعد الوقت ملاكات متعدده جمع است و روى اين ملاكات متعدده يك وجوب غيرى متعلّق مى‏شود بر وضو. يا فرض كنيد اگر استحباب غيرى هم در بين باشد مثل دخول در مساجد، باز يك طلب غيرى متعلّق مى‏شود بر اين وضو. وجوبات غيريه متعدد نيست.
بناعاً بر اين كه وجوب غيرى متعلّق مى‏شود به ذات المقدّمه كما ذكرنا كه عنوان مقدمه عنوان جهت تعليلى است. وجوب غيرى متعلّق مى‏شود به ذات المقدمه. اگر شارع بخواهد وجوبات متعدده متعلّق كند بر اين وضو طبيعى الوضو يعنى صرف وجود الوضو نمى‏گوييم اجتماع مثلين مى‏شود اين حرف‏ها. چون كه حكم و وجود امر اعتبارى است، امر انشائى است. از آن وجودات حقيقيه كه اجتماع مثلين نمى‏شود، آن حرف‏ها در ما نحن فيه نمى‏آيد. امر اعتبارى است. الاّ انّه امر اعتبارى مصحّح اعتبار مى‏خواهد. و بما انّه اعتبار وجوب غيرى و تعلّق وجوب غيرى...وجوبات غيريه متعدده متعلّق بشود...الاقوا. اينها اثرى ندارد. چون كه اثرى ندارند وجوبات غيريه، بدان جهت وجوب غيرى اگر متعلّق بشود يكى است. بلكه ذكرنا در بحث مقدمه واجب اصل به مقدمه وجوب غيرى متعلّق نمى‏شود. به اين بيانى كه الان گفتيم. چرا؟ براى اين كه آن جا اين جور عرض كرده‏ايم شارع اگر مقدمه را واجب بكند وجوب غيرى دارد. وجوب غيرى كه هست، استحقاق عقوبت بر مخالفت ندارد. پس اين وجوب غيرى را كه بر مقدمه اعتبار مى‏كند استحقاق عقوبت بر مخالفت ندارد. فايده‏اش چيست كه وجوب غيرى را متعلّق كند به مقدمه؟ بعد از اين كه عقل مستقل است كه تو بايد ذى المقدمه را اتيان بكنى و ذى المقدمه را اتيان كردن نمى‏شود الاّ به اتيان اين. عقل مستقل است كه اطاعت امر به ذى المقدمه آن امر به ذى المقدمّه منجّز است و او را بايد انتصال بكنى و مفروض اين است كه مقدميّت را هم مى‏دانيد. صلاة نمى‏شود الاّ بتطهير الثّوب كه متنجّس است يا بدنى كه متنجّس است. مى‏دانيم صلاة نمى‏شود الاّ بالوضو. يعنى به وضو قربى. غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين. خوب عقل مستقل است كه بايد اين را بياورى. چون كه امر به ذى المقدّمه منجّز است. اين اثرش چيست؟ اين وجوب غيرى اثر چه دارد كه از لغويّت خارج بشود به واسطه آن اثر. گفته نمى‏شود الاّ قصد الوجوب كه انسان اگر بخواهد در مقدمه‏
را اتيان كند انتصالاً و به قصد الوجوب استحقاق مصوبت پيدا مى‏كند. چون كه خود اين معنا اتيان كردن به مقدمه به قصد آن وجوب و امر شارع مصوبت مى‏آورد. جواب اين را هم آن جا گفتيم. وجوب نمى‏خواهد. خود اين كه انسان غسل ثوب مى‏كند كه براى اين كه انسان نماز واجب خداوندى را اتيان كند، اين خودش موجب استحقاق مصوبت است. تقرّب است. چون كه غسل ثوب در او ولو توسّلى است، در توسّلى مى‏شود قصد قربت كرد. آن مقدّمه اگر توسّلى باشد احتياج به امر ندارد در تقرّب انسان آن ذى المقدمه را بياورد به جهت اين كه من مى‏خواهم ذى المقدمه‏اى كه شارع امر كرده است او را بياورم، اين خودش تقرّب است. احتياج به امر ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست...به جهت اين است كه تركش عقاب كند شارع وجوب غيرى عقاب ندارد. اگر به جهت اين است كه مكلّق تقرّب كند به اين قصد، احتياج به وجوب ندارد. مكلّف وقتى كه قصد كرد مقدّمه را به جهت ذى المقدّمه اتيان مى‏كنم كه قصد غايت كرد خودش تقرّب است. بدان جهت گفتيم لغو مى‏شود. اين وجوب غيرى هيچ اثرى ندارد. چون كه لغو نمى‏شود، لغو از شارع قوى است، از حكيم قوى است. بايد يك مصلحتى داشته باشد حكم مولوى. بدان جهت گفتيم وضو قبل الوقت و بعد الوقت استحباب نفسى دارد. وجوب غيرى اصلاً ندارد. چون كه مقدمه وجوبى ندارد. يك جا ملتزم هستيم به وجوب مقدمه كما ذكرنا فى ذالك البحث. و آن جايى است كه شارع ببيند ذى المقدمه را فعلاً نمى‏تواند واجب كند. در ايجابش محصورى است. ولكن ذى المقدمه در وقتى كه اتيان مى‏شود موقوف به شيئى است كه بايد فعلاً اتيان بشود. اگر فعلاً اتيان نشود، آن وقت نمى‏شود اتيان كرد. مثل آن كسى كه روزه مى‏گيرد و در شب جنب است. شارع اگر امر به صوم را من طلوع الفجر كرد و قبلش امر كردن به صوم محصورى داشت وجوب را متوجّه كردن و فعلى كردن محصورى داشت و وجوب را مشروط به طلوع الفجر قرار داد كه ظاهر ادلّه هم اين است، شارع مى‏بيند كه اين وضو عند طلوع الفجر نمى‏شود به اين كه مكلّف شب غسل كند كه جنب است.
بدان جهت مى‏گويد بر اين كه بر مكلّفى كه در طلوع الفجر مكلّف است به صوم، مى‏گويد شب غسل كن. امر مى‏كند به غسل كردن. اين وجوب، وجوب غيرى است. يعنى جعل وجوب به اين غسل به جهت اين است كه صوم استيفا بشود. صوم را مكلّف بتواند اتيان كند. ملاك مقدميت همين است. بدان جهت گفتيم اگر وجوب غيرى معقول بشود و از لغويت خارج بشود معقول بشود و اثر داشته باشد فقط اين يك مورد است. و امّا در مواردى كه مكلّف متمكّن است عند ايجاب ذى المقدمه مقدمه را اتيان بكند وجوب غيرى لغو است. هيچ اثرى ندارد. استحقاق مصوبت موقوف به جعل وجوب نيست. چون كه به قصد الغايه انتصال مى‏شود. در عبارت عروه هم بود كه قصد غايت كه شد انتصال مى‏شود. استحقاق مصوبت مى‏شود. تركش هم كه استحقاق عقوبتى ندارد. ترك ذى المقدمه استحقاق عقوبت دارد. روى اين اصل پيش ما وضو قبل الوقت مثل وضو بعد الوقت است. منتهى اين كه در روايت دارد اذا زالت الشّمس وجبت الصّلاة والطّهور، وجوب به معناى لغوى است. يعنى بمعنا ثبوت است. آن مكلّف چون كه صلاة متقيّد به ثوبت صلاة متقيّد به وضو است در عهده مكلّف صلاة متقيّد به وضو مى‏آيد، خوب وضو هم مى‏آيد به ضمّه. چون كه متقيّد به وضو است. وجوب به معنا ثبوت است نه بمعنا تكليف است. تا مادامى كه وقت داخل نشده است در ضمّه مكلّف چيزى نيست. و امّا وقتى كه وقت داخل شد، صلاة متقيّد به وضو چون كه طهارت قيد صلاة است. مى‏آيد به ضمّه. امّا شارع بعثش را به چه كرده است، بعثى كه ما در او تعبير به وجوه اصطلاحى مى‏كنيم او را روى چه برده است، اين حديث ناظر به او است. او لغو است بعث را روى وضو ببرد. چون كه صلاة وقتى كه متقيّد به طهارت شد، به وضو شد، عقل مى‏گويد بدون وضو نمى‏شود اتيان كرد. بدان جهت وضو قبل الوقت و بعد الوقت عندنا فقط استحباب نفسى دارد. بدان جهت مكلّف اگر بعد دخول الوقت بگويد كه شارع بعث كرده است به وضو بعث الالزامياً بعد دخول الوقت، اين را قصد كند با اين مقدماتى كه عرض كردم تشريع است. كى بعث كرده است به وضو؟ بعثاً مولوياً. اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا ظهورش ارشاد است. در عرف هم همين جور است. وقتى كه كسى به عبدش يا به پسرش بگويد وقتى كه مدرسه رفتيد، توى كلاس مؤدّب بنشين اين ارشاد بر اين است كه آداب نشستن در كلاس اين است كه انسان آن جا شلوغى نكند. اين است. در ما نحن فيه اگر صلاة را اتيان كرديد غسل وجه بكنيد، اين از آداب صلاة است. آداب واجبه است. يعنى شرط است. ظاهرش شرطيّت است و غير از اين تكليف ديگرى نيست. بدان جهت انسان بعد دخول الوقت قصد كند وضو را مى‏آورم كه مستحب نفسى است عيبى ندارد. قصد قربت كرده است. قصد قربت هم به همان است. اصلش به همان است كه امر به وضو امر تعبّدى است و غرض از او يا متعلّق او اتيان به وضو قربى است. استحبابش هم باقى است.
بدان جهت در ما نحن فيه بناعاً على ما ذكرنا كه مقدمه واجب وجود غيرى ندارد، لم يجتمع فى الوجوب، وجوبات متعدده در وضو. و اگر قائل به وجوب غيرى هم شديم، گفتيم يك وجوب غيرى اثر دارد كه انسان مى‏تواند آن قصد وجوب را بكند. وقتى كه قصد وجوب را بكند اين اثر حساب شد كه گفتيم حساب نمى‏شود. چون كه قصد تقرّب به قصد اين وجوب نيست. به قصد غايت است. اگر بنا بوده باشد بر اين كه اين حرف صحيح بوده باشد، يك وجوب غيرى كافى است ديگر. وقتى كه وضو مقدمه واجبات متعدده شد، و مقدمه مستحبات شد، يك وجوب غيرى به او متوجّه بشود اين غرض حاصل مى‏شود. وجوبات متعدده...در ما نحن فيه يك كلامى هست. و آن اين است كه اگر ما گفتيم مقدمه وجوب غيرى دارد ولو يك وجوب غيرى ولو ملاكات متعدد است، ولكن مقدمه يك وجوب غيرى دارد. آن استحباب نفسى كه دارد وضو خودش، آن استحباب نفسى با اين وجوب غيرى هر دو مستقلاً موجود است كه هم وضو بعد دخول الوقت هم استحباب نفسى دارد، هم وجوب غيرى. چون كه وجوب غيرى سنخى از حكم است و استحباب نفسى يا وجوب نفسى سنخ آخر از حكم است. هر كدام يك اثر خاصّى دارند. بدان جهت هر دو اعتبار مى‏شود. وضو بعد دخول الوقت مستحب النّفسياً و واجبٌ غيرياً. مثل چه مى‏ماند؟ مثل صلاة ظهر مى‏ماند كه جماعتى ملتزم شده‏اند بعد دخول الظّهر صلاة ظهر هم وجوب نفسى دارد، هم وجوب غيرى دارد. وجوب نفسى دارد، چون كه خودش استحقاق عقوبت و كسى صلاة ظهر را نياورد مستحق عقوبت مى‏شود. وجوب نفسى دارد. مثل ساير واجبات. و وجوب غيرى دارد چون كه شرط صحّت صلاة العصر است. مع العلم و التعمّد صلاة ظهر را نياورد، صلاة عصر را بياورد، صلاة عصر باطل مى‏شود. منتهى مثل غسل الثّوب و طهارت الثّوب شرط ذكرى است. يادش برود، خطا كند، اشتباه كند آن يك مطلب ديگرى است. ولكن عمداً متعمداً ظهر را نياورده است، عصر را بياورد، عصرش باطل مى‏شود. پس صلاة ظهر هم وجوب غيرى دارد، هم وجوب نفسى. وجوب غيرى دارد چون كه مقدمّة العصر است. وجوب نفسى دارد چون كه واجب مستقل است. اين جور است، يا نه وجوب غيرى با مستحب مندك مى‏شود. يك حكم مى‏شود. وجوب غيرى با وجوب نفسى مندك مى‏شود. انشاء الله اين را در مسأله‏اى كه ايشان صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف بيان خواهد كرد كه مسأله 32 است اين طلب شما. آن جا ملتزم خواهيم شد كه نه هر دو موجود است. ما مى‏گوييم اگر وجوب غيرى بنا باشد، با استحباب نفسى جمع مى‏شود. چرا؟ چون كه در ما نحن فيه صحبت اجتماع مثلين و اينها نيست. اجتماع ضدّين و مثلين. حكم است. حكم بايد اعتبارش اثر داشته باشد. از لغويّت خارج بشود. منافات ندارد...استحباب نفسى را چون كه اثر دارد. اتيانش خودش مصوبت دارد. قطع نظر از اتيان ذى المقدمه. كسى بعد از ظهر مى‏گويد من امروز بعد از ظهر هيچ غايتى از غايات وضو را نخواهم آورد. نه نماز خواهم خواند، هيچ چيز نخواهم كرد. حال ندارم. امّا وضو را خواهم گرفت. مى‏گوييم عيبى ندارد. وضو صحيح است. اگر وضو را به قصد استحباب نفسى به قصد انّه طهارتٌ او كون على الطّهاره على خلاف المسلكين بگيرد وضو را خوب انتصال كرده است تكليف را. مستحق مصوبت هم هست. ولو...ترك صلاة معاقب مى‏شود، ولكن امر به شى‏ء نهى از ضدّ خاص نمى‏كند. وضو مستحب است. و اگر فرض كنيد در ما نحن فيه قائل به استحباب نفسى شديم و گفتيم اثر خاص دارد، و فرض هم كرديد كه وجوب غيرى هم اثر دارد. لغو نيست. روى آن فرض حرف مى‏زنيم. هر دو جمع مى‏شوند. بدان جهت وجوب نفسى با وجوب غيرى جمع مى‏شود. روى آن مسأله اين را اختيار خواهيم كرد. ما كه مى‏گوييم وضو امر متعدد مستقله ندارد، اين در وجوبات غيريه مى‏گوييم. در وجوبات غيريه و استحبابات غيريه مى‏گوييم كه يك طلب، يك وجوب بيشتر متعلّق نمى‏شود. چون كه زايد بر او لغو است. و امّا در جايى كه وجوب غيرى با استحباب نفسى شد، سنخ‏ها مختلف شد كه هر كدام اثرى داشته باشند، اين عيبى ندارد. اين حرف طلب شما باشد. ديگر به ما اشكال نكنيد در آن مسأله بعدى. شما مى‏گفتيد امرها متعدد نيست. الان چرا در اين مسأله ملتزم مى‏شويد؟ ما ملتزم مى‏شويم تعدد را در امر نفسى و غيرى. و امّا آنى كه در مقام اول در ما نحن فيه منكر مى‏شويم تعدد وجوبات غيرى است. وجوبات غيرى متعدد نمى‏شود.
سؤال؟ او اصل مطلب ما است كه اصل وجوب غيرى را منكر شديم. على فرض اين كه وجوب غيرى را كسى گفت لغو نيست، مقدمه واجب، واجب است مى‏گوييم يكى است. آن يكى، آن غرضى كه شما مى‏گوييد قصد وجوب به يكى حاصل شد. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست اوامر متعدد نيست. وجوب غيرى را ملتزم شديم وجوب غيرى يكى است. منكر هم شديم استحباب نفسى يكى است. وجوب غيرى اصلاً نيست. و امّا بنا بر اين كه وجوبات غيريه متعدد بوده باشد، مأمور به تعدد دارد يا ندارد. كه مقام ثانى و جهت ثانيه بود كه مرحوم صاحب العروه ملتزم شد اوامر متعدد است، وجوبات غيريه ولكن مأمور به و متعلّق آن وجوبات يك چيز است. همان غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين است. يك چيز است. خوب وقتى كه وجوبات متعدد شد، متعلّق آنها يكى شد، خوب صاحب العروه چه مى‏گويد؟ چه جوابى دارد از لزوم لغويّت؟ آنى كه از عبارت عروه ظاهر مى‏شود مى‏گويد اين وجوبات غيريه لغو نيست. چرا؟ چون كه هر كدام انتصال دارد. مكلّف هر كدام را قصد كند انتصال دارد. اين جور است يا نه؟ اين در عبارتش هست كه مكلف اگر قصد كرد انتصال مى‏شود. مى‏گوييم يا سيدنا! يا رضوان الله عليك! اين قصد انتصال به قصد غايت مى‏شود يا به قصد وجوب؟ خودتان در عبارت قصد غايت داريد. نه قصد وجوب. وضو مى‏گيرم، نماز بخوانم. اين انتصال است. وضو مى‏گيرم بر اين كه قرائت قرآن كنم. اين انتصال است. قصد غايت همان قصد قربت مى‏شود و انتصال مى‏شود. قصد وجوب نمى‏خواهد كه. بدان جهت در ما نحن فيه اگر اوامر متعدد است، بايد متعلّق‏ها متعدد بشود. بايد متعلّق‏ها متعدد بشود، بگوييم كه آن امر يك چيز را مى‏خواهد. اين امر يك چيز ديگر مى‏خواهد. اين امر چيز ديگر را مى‏خواهد. مثل اين كه در باب غسل اين جور مى‏گوييم كسى كه روز جمعه است و عيد قربان است. خودش هم جنب است مكلّف، خودش هم از حيض تازه پاك شده است. مى‏گوييم اين زن مكلّف چهار تا امر دارد. يكى به غسل جنابت، يكى به غسل الحيض، يكى به غسل يوم العيد، يكى هم به غسل يوم الجمعه. اين چهار تا امر دارد. دليل هم گفته شده است كه اگر يك غسل را كرد همه را قصد كرد مجزى است. اين جا هم بايد شما متعلّق را متعدد تصوير كنيد تا بگوييد يك امر به آن وضو خورده است و يك امر به اين وضو خورده است. تعدد متعلّق در ما نحن فيه قابل تصوّر نيست. بنا بر اين كه وجوب غيرى به ذات مقدّمه متعلّق بشود. آنى كه ذات المقدّمه است، وجوب غيرى به او متعلّق بشود كه ذات ملاك، توقّف در ذات مقدّمه است. در آن ذات مقدمه متعلّق بشود اين يك چيز است. در او ديگر دو چيز نيستند او. اگر كسى در باب مقدّمه واجب ملتزم شد كه به ذات مقدمه وجوب غيرى متعلّق نمى‏شود. آن مقدمه‏اى كه...توسّل الى ذيها كه مسلك شيخ قدس الله نفسه الشّريف است، آن مقدمه‏اى كه قصد بها ذيها او متعلّق وجوب غيرى است. انسان ثوبش نجس است. مى‏شورد. قصد نماز خواندن اصلاً ندارد. مى‏گويد مى‏شورم اين پاك بشود. اين وجوب غيرى ندارد. ولو بعد از ظهر انسان بشورد اين ثوب نجس را. بنا بر مسلك مرحوم آخوند وجوب غيرى متعلّق به اين هست. اين واجب غيرى است. چون كه ملاك مقدميّت در خود اين است. قصد توسّل مدخليتى ندارد. ولكن پيش شيخ اين است كه اين غسل ثوب وجوب غيرى ندارد. اگر غسل ثوب بكند براى نماز او وجوب غيرى دارد. بناعاً بر او امرها متعدد مى‏شود. متعلّق‏ها هم متعدد مى‏شود. مثل غسل مى‏شود. غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين كه قصد به صلاة قضائى او يك وجوب غيرى دارد. غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين كه قصد به صلاة ادايى آن هم يك وجوب غيرى ديگر دارد. آن غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين قصد به وفا بالنّذر كه قرائت قرآن را با وضو بكند آن هم يك وجوب غيرى دارد. آن وقت مى‏شود مثل غسل تداخل. چون كه يك وضو گرفتى، طهارت حاصل مى‏شود. وقتى كه طهارت حاصل شد با او مى‏شود نماز ادايى، قضايى، قرآن، غير قرآن هر چيز را گرفت. مشروط به طهارت است صحّتش يا كمالش اتيان كرد.
بدان جهت اگر قائل به مسلك شيخ شديم كه قصد به التوسّل مأمور به متعدد مى‏شود. و كذالك اگر قائل به مقدمه مرسله شديم كه صاحب مسلك، صاحب اصول است كه ذات مقدمه واجب نيست. آن مقدمه‏اى واجب است كه موصل الى ذى المقدمه بشود. بدان جهت در ما نحن فيه انسان اگر وضو گرفت پشت سرش نماز ادايى فقط خواند. اين فقط اين وضو يك وجوب غيرى بيشتر نداشت. چون كه هيچ كار نكرده است. هيچ ذى المقدمه را اتيان نكرده است امروز. با اين وضو الاّ صلاة ادايى. يك وجوب غيرى داشت. اگر فرض كنيد وضويى كه هم صلاة ادايى مى‏خواند، هم قضايى مى‏خواند هم قرائت قرآن مى‏كند، وفاى بالنّذر مى‏كند كه وضويى است كه موصل است. اين سه تا وجوب دارد. به قيد ايصال الى الصّلاة ادايى يك وجوب غيرى دارد. به قيد ايصال الى الصّلاة القضايى يك وجوب دارد. به قيد ايصال الى وفاء بالنّذر يك وجوب غيرى ديگر دارد. اگر گفتيم مقدمه ء موصله واجب است يا مقدمه به قصد توسّل واجب است، امر كه متعدد مى‏شود، متعلّق‏ها هم متعدد مى‏شوند. و امّا شما صاحب العروه كه ملتزم بشويد كه ذات المقدمه واجب است، مثل صاحب الكفايه قصد توسّل و اينها در تعلّق وجوب غيرى مدخليّتى ندارد اينها به جهت قصد انتصال است ذات مقدمه واجب مى‏شود. ملتزم بشويد كه وجوب غيرى متعدد است اين نمى‏شود.
سؤال؟ اثر دارد جمع مى‏شود. آن وقت كلام در اين واقع مى‏شود در جهت ثالثه. اگر گفتيم امرها متعدد، متعلّق‏ها هم متعدد كه قصد به التّوسّل واجب است. فرض كرديم وجوب غيرى روى آن رفته است. الان مكلّف هم صلاة ادايى دارد. هم قضايى دارد، هم نذر دارد و هم مى‏خواهد به مشهد و مسجد برود. اين وجوب غيرى چهار تا است ديگر. يكى متعلّق شده است به وضويى كه قصد به صلاة ادائى، وضويى كه قصد به صلاة قضايى، وضويى كه قصد به اداء النّذر، وضويى كه قصد به دخول فى المشاهد. اين فرض كنيد كه چهار تا وجوب غيرى است، متعلّق‏ها هم متعدد. گفته‏اند اگر متعلّق‏ها متعدد بشود، مكلّف يكى وضو را بياورد هيچ كدام از اينها را قصد نكند، فقط مى‏گويد من غسل الوجه مى‏كنم. غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين مى‏كنم يعنى وضو مى‏گيرم قربةً الى الله. گفته بودم مقام ثالث اين بود كه اين باطل مى‏شود. وقتى كه مأمور به‏ها متعدد شد بايد تعيين بشود و اگر مكلّف بلاتعيين احدها ذات وضو را ولو به قصد قربت اتيان كرد، آن وضو باطل مى‏شود. اين جور گفته بودم ديگر. مثل اين مى‏شود كه انسان نه نماز ظهر امروز را خوانده است، نه نماز ظهر ديروز را. امروز ظهر شد. مى‏خواهد نماز ظهر بخواند. بايد تعيين كند كه ظهر امروز را مى‏خواند يا ظهر ديروز را. اگر تعيين نكند و بگويد من يك ظهر مى‏خوانم. خدا خودش حساب بكند از ديروز يا از امروز. اين صلاة ظهرى كه مى‏آورد باطل مى‏شود. چرا؟ چون وقتى كه مأمور به متعدد شد آنى كه صلاة ظهر است، دو تا ظهر برايش واجب است، يكى به عنوان ادا، يكى به عنوان قضا، بايد تعيين كند كه كدام يكى را انتصال مى‏كند. بدان جهت اگر تعيين نكند كه خدا خودش حساب كند. من حوصله تعيين ندارم. اين صلاة باطل مى‏شود. اين جا هم وضو را قربةً الى الله اتيان مى‏كنم. براى چه؟ خود خداوند تعيين كند. ملائكه تعيين كنند. گفته‏اند باطل مى‏شود. كلام اين است كه در ما نحن فيه مثل آن موارد نيست. در ما نحن فيه ولو ما قائل شديم امر متعدد مأمور به متعدد، كسى ذات وضو را كه غسل الجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّلجين را بياورد قربةً الى الله اين وضويش صحيح مى‏شود. مثل آن موارد نيست كه انسان طلوع فجر شده است. مى‏گويد من دو ركعت نماز مى‏خوانم. اين دو ركعت نافله صبح حساب بشود. يا فريضة الفجر حساب بشود، من تعيين نمى‏كنم. خداوند خودش تعيين كند. اين نمازش باطل مى‏شود. نه نافله مى‏شود و نه فريضه. چون كه عنوان قصدى است. بايد قصد كند كه دو ركعت فريضة الوقت است يا نافلة الوقت است. چه جور در ساير موارد باطل مى‏شود، گفته بودند اين جا هم همين جور است. مى‏گوييم نه آن جاها باطل مى‏شود. راست است. اين جا نه صحيح مى‏شود. فرق دارد اين جا با آن جا. فرقش چيست؟ آن جاها تكليف نفسى است. هر تكليف نفسى يك متعلّقى دارد. بدان جهت شما اگر متعلّق چون كه عنوان قصدى است، تعددش بالقصد است، بايد آن متعلّق را اتيان كنى. آن متعلّق را در ما نحن فيه اتيان بكنى، آنى كه متعلّق التّكليف است او صحيح است. وقتى كه متعلّق التّكليف عنوان قصدى شد او را اتيان كرديد بدون قصد، متعلّق تكليف را اتيان نكرده‏ايد. چون كه متعلّق التّكليف را اتيان نكرده‏ايد صحيح نيست. چون كه صحيح همان متعلّق تكليف است. به خلاف ما نحن فيه در ما نحن فيه آن وضويى صحيح است يعنى آن غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلينى صحيح است كه در او قصد تقرّب بشود. او به حساب الله اتيان بشود. وقتى كه كسى گفت من غسل الوجه مى‏كنم و غسل اليدين مى‏كنم و مسح الرّأس و الرّجلين مى‏كنم چون كه وضو استحباب نفسى دارد، به حساب خداوند مى‏آورم اين وضو مى‏شود صحيح. چون كه آن امر نفسى روى وضو رفته است. وضو مى‏شود صحيح. وقتى كه وضو صحيح شد طهارت حاصل مى‏شود. طهارت كه حاصل شد، شرط صلاة موجود مى‏شود. هم شرط صلاة ادايى، هم شرط صلاة قضايى. چون كه صلاة مشروط به طهارت است. مى‏تواند قرائت قرآن بكند، وفاء بالنّذر مى‏شود. چون كه قرائت قرآن كمالش مشروط است به طهارت. طهارت دارد. مى‏تواند دخول مساجد بكند. چرا؟ چون كه دخول مساجد كمالش مشروط به طهارت است. طهارت دارد. در ما نحن فيه صحّت وضو متعلّق التّكليف وجودى نيست فقط. آن جاهايى كه صحيح متعلّق تكليف وجوب نفسى باشد، چون كه صحيح خصوص متعلّق التّكليف است، و متعلّق التّكليف هم عنوان قصدى است قصد نكرديم متعلّق تكليف موجود نشده است. متعلّق تكليف هم كه موجود نشده است چه چيز صحيح مى‏شود؟ اصل متعلّق التّكليف موجود نشده است. به خلاف ما نحن فيه در ما نحن فيه صحيح غير متعلّق تكليف وجوب غيرى است. آن قصد التّوسلى كه هست وضو ولو با آن قصد متعلّق تكليف وجوب غيرى است. ولكن قصد توسّل مدخليّت در صحّت وضو ندارد. چون كه وضو خودش مستحب است...به قصد استحباب اگر اتيان كردى مى‏شود صحيح. بعد از او تمام غايات را مى‏شود اتيان كرد. كما اين كه وضو چون كه مستحب نفسى است، قصد قربت مى‏خواهد. كسى مى‏گويد خداوندا من غسل وجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين را اتيان مى‏كنم به حساب تو چون كه غايتى از غايات تو را اتيان خواهم كرد. امّا كدام يكى است، فعلاً تصميمى ندارد. تو مى‏دانى كه كدام را اتيان خواهم كرد يا اصلاً موفق نخواهم شد. ولكن من به قصد يكى اتيان مى‏كنم. امّا يكى را تعيين نمى‏كنم. مى‏گوييم وضو صحيح است. چرا؟ چون كه غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين كه استحباب نفسى دارد موجود شده است، اين خودش هم به حساب خدا است. پس مى‏شود وضو طهارت. وقتى كه طهارت شد تمام غايات را مى‏شود اتيان كرد.
سرّ در ما نحن فيه كه از آن موارد تعدد مطلوب كه متعلّق تكليف قصد تعيين مى‏خواهد جدا شده است سرّش اين است كه تكليف يعنى وجوب غيرى صحّت نمى‏آورد. وجوب غيرى غايت الامر يك قصد تقرّب مى‏آورد كه انسان مى‏تواند با قصد او قصد تقرّب بكند. وقتى كه ذات عمل مستحب شد به نحو قصد قربت موجود بشود و خود عمل استحباب نفسى داشت، مكلّف بدون قصد غايات مى‏تواند قصد قربت كند. غايت را هم تعيين نكند به حساب يكى مى‏آورم خودش قصد تقرّب است. بدان جهت در ما نحن فيه حكم به صحّت وضو مى‏شود. ولو متعلّق‏ها متعدد بشود و اوامر غيرى هم متعدد بشود. غسلى يكى از آنها، تعيين آنها لازم نيست. هذا فى غير النّذر. و امّا در موارد نذر كما ذكرنا در موارد نذر مكلّف سه جور مى‏تواند نذر كند.
يك وقت نذر مى‏كند كه لله علىّ وقتى كه امروز محدث مى‏شوم وضويى بگيرم به قصد قرائت قرآن. لله علىّ امروز اگر محدث شدم وضويى بگيرم به قصد الصّلاة يا به قصد دخول فى المساجد. اتّفاقاً محدث شد. رفت توالت و آمد، بنا شد وضو بگيرد. وقت صلاة هم داخل شده بود. مى‏گويد خداوندا من وضو مى‏گيرم هم قرآن بخوانم، هم نماز بخوانم، هم در مسجد بخوانم. به يك عمل به نذرش وفا كرده است. تعدد ندارد كه عروه مى‏گفت تعدد است. اين تعدد نمى‏آورد. اين يك قسم.
يك قسم ديگر اين است كه خداوندا من نذر كرده‏ام كه قرآن بخوانم متوضعاً در حال وضو. مسجد بروم در حال وضو. در ما نحن فيه وضو گرفت براى نماز، رفت به مسجد، در مسجد هم يك جزء قرآن برداشت خواند. هم به تكليف صلاتى انتصال كرده است و هم به نذر. چون كه نذر نكرده بود كه من براى قرائت قرآن وضو بگيرم. نذر كرده بود كه متوضعاً قرآن بخوانم. متوضعاً قرآن خواند ديگر. متوضعاً داخل مسجد بشوم. متوضعاً داخل شد ديگر. اين دو قسم.
در اين دو قسمى كه يك قسمش را صاحب العروه كه قصد كرد كه وضو بگيرم براى قرائت قرآن، وضو بگيرم براى دخول در مساجد اين است كه دو تا بايد وضو بگيرد. ما گفتيم نه وضو بگيرد به قصد هر دو تا كافى است. اين فرق ما با ايشان.
امّا در مسأله ثانيه كه نذر كرده است متوضعاً قرآن بخوانم، متوضعاً داخل مسجد بشوم، صاحب عروه هم قبول دارد. در ما نحن فيه اگر وضو گرفت به قصد صلاة، ولو امربه قرائت قرآن را انتصال نكرده يعنى قصد غايت را نكرده است، ولكن نذر را هم مخالفت نكرده است. ذات منذور را اتيان كرده است در خارج. قرآن خوانده است متوضعاً. مسجد داخل شده است متوضعاً. يك وقت كه در عبارت عروه نيست گفته است كه من اگر محدث شدم يك وضويى به قصد قرائت قرآن بگيرم و همان وضو را تجديد كنم به قصد دخول فى المساجد. اين نذرش دو تا وجود است. اين جا يكى كافى نيست. اين جا اگر وضو گرفت براى نماز خواندن فقط نه براى قرائت قرآن وضو گرفت، نه براى دخول فى المساجد، نذر كرده بود كه امروز هم محدث شد اين جور وضو بگيرد. وضويش صحيح است. چون كه وضو استحباب نفسى دارد، قصد تقرّب كرده است و وضويش صحيح است. ولكن وفا بالنّذر نكرده است. وفا بالنّذر بالوضوين مى‏شود يكى بعد از الحدث، يكى بالتّجديد. و الحمد الله ربّ العالمين.