جلسه 653
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 653 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ: 22/10/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مسئلهاى را متعرض مىشود و مىفرمايد اگر شخصى قبل دخول الوقت مشغول شد به وضو گرفتن، و در اثناء الوضو وقت صلاة داخل شد. مىفرمايد اين وضو در ابتدا به قصد الاستحباب اتيان مىشود. حيث اينكه صلاة كه ذى المقدمه است وجوبى ندارد روى اين اساس مكلف بايد وضو را به قصد الندو اتيان كند. بلا فرق بر اينكه ندو، ندو، نفسى بوده باشد يا غيرى بوده باشد لقرائت القران. قصد وجوب را نمىتواند بكند. و وقتى كه وقت داخل شد در اثناء بقيه وضو را به قصد الوجوب اتيان مىكند حيث اينكه وقت داخل شد و مىفرمايد اين وضو بلا اشكال محكوم به صحت است. و قصد كردن در اين وضو هم به قصد الندو و به قصد الوجوب مىشود. ندو فى الاول و قصد الوجوب فى الاتمام و در اثناء عمل كه قصد داخل شد. اين مسئلهاى است كه در عروه اينجور ميفرمايد.
حكايت شده است از علامه قدس الله سره كسى قبل الوقت اگر شروع كرد به وضو گرفتن كه وضو در حق او وجوبى ندارد، آن شخص در اثناء اگر وقت داخل بشود، وقت صلاة فريضه كه صلاة بر او واجب است آن وضو محكوم به بطلان است. آن وضو محكوم نمىشود. وضوء صحيح به تمامه بايد قبل الوقت واقع بشود از اين شخص كه قبل الدخول الوقت وجوبى ندارد وضو در حقش. صلاة قضائى نيست در حقش. فقط وضواستحباب دارد. اين شخص وضو را به تمامه بايد قبل الوقت اتيان بكند او من اوله الى آخر بعد دخول الوقت بياورد. و اما بعضش قبل دخول الوقت و بعضش بعد دخول الوقت وجوبا اين وضو محكوم به بطلان است. والوجه فى ذالك، وجهى كه ذكر كردهاند بر كلام ايشان فرمودهاند امر استحبابى متعلق مىشود به وضوء تام. شارع مستحب مىكند از محدث بالاصغر وضو التام را. و اين وضوئى را مكلف در اين وقت كه شروع كرده است وضوء تام نيست كه امر استحبابى داشته باشد چونكه تمامش را قبل الوقت نمىتواند تمام بكند. بما اينكه اين متمكن بر وضو نيست، قبل الوقت در وضوء التام. چونكه اجزاء كه امر مستقل ندارد. در وضوء تام چونكه تمكن ندارد امر استحبابى نيست. پس اين وضو كه شروع كرده است امر ندارد. و اما امرى كه بعد دخول الوقت مىآيد آن امر هم امر وجوبى متعلق مىشود به وضو تام. آن وضوء تام يعنى من اوله كه غسل الوجه است، الى آخره كه غسل الرجلين است. و مفروض اين است بعد الوقت وضوء تام نگرفته است. بقيه وضو را بعد الوقت اتيان كرده است. پس نه اين وضو متعلق امر وجوبى است، نه متعلق امر استحباب است فيقطل.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در مقابل اين قولى كه از علامه نقل شده است مىفرمايد لا اشكال در اينكه اين وضو صحيح است بعضش قبل الوقت اتيان كرده است و بعضى ديگر را بعد دخول الوقت اتيان كرده است، اين وضو صحيح است و صحيح هم آنى است كه ايشان مىفرمايد. لا يمكن المساعده على ما ذهب عليه العلامه قدس الله سره. و الوجه فى عدم امكان المساعده اين است، عرض مىكنيم بر اينكه امر استحبابى به وضو به چه معنا است؟ در بحث خودش ذكر كردهايم بر اينكه امر استحبابى با امر وجوبى امتيازش در وصف است. طلب در موارد امر استحبابى
موصوف است كه به ان فيه ترخيصٌ. شارع در او ترخيص داده استطلبى است اعتبارى است، اعتبار بحثى است كه در او ترخيص است. به خلاف وجوب. در وجوب كه اعتبارطلبى است، متعلق بر فعلى آن طلب ترخيص در او نيست.طلبى است خالى از ترخيص. ترخيص را ندارد. نمىگويم استحباب طلب ترخيص فى الترك باشد اين حرف باطل است. وصف طلب است. يعنى اگر ما بخواهيمطلبى را كه شارع كرده است از مكلف و متعلق كرده است به افعالى در موارد استحباب آن طلب را توثيق بكنيم مىگوييم كهطلبى است كه فيه ترخيص. و اما در موارد ديگر كه موارد وجوب استطلبى است كه ليس فيه ترخيص. در او ترخيصى نيست. على هذا الاساس اگر ما ملتزم شد كه وضو فقط استحباب نفسى دارد. استحباب نفسى دارد قبل دخول وقت و چيز ديگرى درباره او نيست. روى اين حساب قبل الدخول الوقت چونكه وضو استحباب نفسى دارد، قبل دخول الوقت براى هر انسان مخدث بالاصغر كه فرض كلام در او است شارع طلب دار از او وضوئى را ولكن طلب ترخيص در ترك دارد. اين ترخيص در ترك را دارد تا مادامى كه وقت داخل نشده است. مادامى كه وقت داخل نشده است در آن طلب ترخيص فى الترك است. و اما وقتى كه وقت داخل شد در آن طلب ديگر ترخيص فى الترك نيست. يعنى آن طلبى كه فرض مىكنيم در ما نحن فيه يك طلب بيشتر نيست. بنا بر اينكه وضو قبل دخول الوقت كه مستحب است بعد دخول الوقت همان وضو واجب مىشود. وضو چونكه حقيقتش يكى است، چند تا حقيقت ندارد.طلبى كه متعلق شده بود بر اين شخص محدث قبل الوقت آن طلب بعد الوقت هم همان طلب است. منتهى آنطلبى است چونكه ملاك ديگر در آن وضو پيدا شده است ديگر ترخيص در ترك نيست. آنطلبى كه قبل از ظهر بود بعد از ظهر هم همان طلب است. چونكه با آنطلبى كه هست طلب ديگرى كه وجوب غيرى تعبير مىكنيم، مندك شده است در آن طلب استحبابى نفسى، آن وجوب غيرى، ديگر ترخيص در ترك ندارد. بدان جهت آن طلب استحبابى اينجور نيست وقتى كه وقت داخل شد اصلطلبى كه شارع خود وضو را مىخواست و مطلوبش بود ديگر اين مطلوبيت را ندارد. اينجور نيست. وضو فى كل حال من المحدث مطلوب است. منتهى آن طلبى كه قبل الوقت آن استحباب نفسى چونكه مندك نشده بود وجوب غيرى در او ترخيص فى الترك بود.
وقتى كه وقت داخل شد و با او وجوب غير مندك شد بر او، ديگر ترخيص در ترك نيست. وقتى كه ترخيص در ترك نشد، مكلف هم وقتى كه قبلا كه وضو گرفته بود، قصد كرده بود كه شارع وضو محبوبش است من اتيان مىكنم. بعد از اينكه وقت داخل شد باز مىگويد وضو محبوب شارع است و وجوب غيرى هم دارد، مقدمه صلاة است اتيان مىكنم. اين ترخيص فى الترك لازمه آن تجرد استحباب نفسى بود. چونكه طلب استحباب نفسى فقد آن طلب بود، موصوف مىشد با او ترخيص در ترك بود. و اما بعد الوقت همان طلب باقى است مندكا بر وجوب. چونكه ملاك ديگرى پيدا شد. ملاك مقدميت بعد دخول الوقت. متحد شد و مندك شد ان طلب استحبابى بود وجوب ديگر ترخيص فى الترك ندارد. چرا؟ به علت اينكه وجوب با ترك جمع نمىشود. استحباب متحد شد با وجوب. بدان جهت اول شروع مىكند استحباب را بعد در اثناء عمل قصد مىكند بر اينكه اين وضو را اتيان مىكنم چونكه واجب است. يعنى همان طلب استحبابى و مطلوب استحبابى الان مطلوب به وجوب غيرى است. هيچ اشكالى هم ندارد.
يك كلمهاى بگويم ملتفت باشيد، عرض مىكنم بر اينكه اين در صورتى است كه ملتزم بشويم مقدمه وجوبى غيرى دارد. و اما اگر انكرنا وجوب غير مقدمه را و گفتيم مقدمه وجوب غيرى ندارد پر واضح است. در ما نحن فيه قبل الوقت و بعد دخول الوقت فقط وضو استحباب نفسى دارد. حكم آخرى ندارد، تكليف آخرى. حتى بعد دخول الوقت، وقتى كه ما وجود غيرى را منكر شديم اين وضو استحباب نفسى دارد. خوب قبلا كه داخل شد به نيت استحباب نفسى بعد الوقت هم مىگويد به قصد اينكه اين مستحب است و مطلوب خدا است اتيان مىكنم. به همان قصد استحباب اتيان مىكنم. چونكه وجوب غيرى ندارد. اينجا شايد شبههاى در نظر شما باشد، و آن شبهه اين است شما مىگوييد استحباب وقتى كه تنها بود و مندك نشد در وجوب مىگوييد طلب استحبابى موصوف مىشود به انّ فيه ترخيص. در او ترخيص در ترك است اينجور مىگوييد ديگر. خوب اگر شما وجوب غيرى مقدمه را بعد دخول الوقت منكر شديد بايد ملتزم بشويد اين وضو بعد الوقت هم در او ترخيص در ترك است. بايد اينجور ملتزم بشويد، چونكه وجوب غيرى ندارد. همان استحباب نفسى قبل الوقت كه بود بعد الوقت هم همان است. چه جور ميتواند كسى جرأت داشته باشد و بگويد، با وجود اينكه صلاة ظهر و العصر واجب شده است، با وجود اين وضو تركش جايز است! ترخيص در ترك است. چه جور شما ملتزم مىشويد؟! مىگوييم ملتزم مىشويم. هيچ تنافى هم ندارد.
مىگوييم آن طلبى كه متعلق وضو هست كه از او تعبير به مطلوبيت نفسيه مىشود وضو در آن طلب ترخيص فى الترك است مىتوانى آن ترخيص را طلب نكنى. اما بعد دخول الوقت باز در همان طلب ترخيص است، مىتوانى آن طلب را مخالفت كنى. آنى كه در او ترخيص نيست در امر به صلاة الظهرينى كه هر كدام از اين ظهرين متقيد به وضو است در آن امر ترخيص نيست. او امر وجوبى است. بدان جهت در ما نحن فيه بعد دخول الوقت كه نمىشود وضو را عقلا ترك كرد چونكه در امر به صلاة مقيد بالوضو ترخيص نيست. امر وجوبى است. و اما از ناحيه امر به خود وضو، امرا نفسيا كه قبل دخول الوقت هم بود، بعد دخول الوقت هم بود، آن طلب نه، ترخيص در ترك دارد. هيچ با هم تنافى ندارد. بدان جهت، قائل به وجوب غيرى طهارتا مثل صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف، ملتزم مىشود كه در مسئله بعدى خواهد آمد، ملتزم مىشود بعد دخول الوقت هم طلب استحبابى هست هم وجوب غيرى هست. چونكه ايشان مىفرمايد غايات مىتواند جمع بشود اشكالى ندارد. هم وضو استحباب نفسى دارد بعد دخول الوقت هم وجوب غيرى دارد. در آن وقت انسان وضو مىگرفت، اول كه داخل وضو گرفت، امر استحبابى دارد، الان كه وقت داخل شده است باز همان امر استحبابى باقى است. حرف علامه مىرود كه امر استحبابى نبود. امر استحبابى اول بود، الان هم باقى است. منتهى يك امر وجوبى ديگر متعلق به وضو شده است. در وضو هم گفتيم قصد قربقت معتبر است. در اول وضو، وضو را به قصد آن امر استحبابى اتيان مىكردند بعد دخول الوقت مىتوانم به همان امر استحبابى تمام كنم، و مىتوانم در وجوب غيرى تمام بكنم. مىتوانم به هر دو تا تمام بكنم. اگر گفتيم كه وجوب غيرى با استحباب نفس با هم جمع مىشوند، اندكاكى در بين نيست. چرا؟ چونكه استحباب اعتبار است بايد اثر داشته باشد. اثر دارد، كه انتصالش استحقاق مصوبت و مخالفتش... ندارد. و اما وجوب غيرى، فرض كرديم در وجوب غيرى اثرى هست كه مقدمه واجب شده است. آن اثر هم سر جاى خودش هست كه براى آن ذى المقدمه نمىشود ترك كرد. اين مقدمه را. اگر اندكاك نگفتيم اصل حرف علامه مورد ندارد. چونكه امر استحبابى قبل الوقت كه بود بعد الوقت هم همان امر استحبابى باقى است.
اما اگر اندكاك گفتيم، گفتيم نه، دو تا نمىشود مستقل. هم استحباب، هم وجوب غيرى. يكى مىرود به شكم ديگرى و بما انه در ما نحن فيه وجوب اين اقتضا مىكند طلبى را كه در ترخيص ترك او نيست بدان جهت اين وجوب وقتى كه با اين استحباب متحد شد يك حكم شدند ديگر ترخيص در ترك ندارد. اگر اين را گفتيم خوب باز شرط علامه با اشكالش وارد نيست. چرا؟ چونكه بعد الوقت همان طلب استحبابى باقى است. منتهى شكم طلب ديگر رفته است. مندك در طلب ديگر شده است. و قابل انتصال بود كه وضو را من مىتوانستم اتيان بكنم، انتصالا لامر استحبابى چونكه انتصالش ممكن است. بدان جهت اگر بعد الوقت هم قصد كنم كه وضو را اتيان مىكنم، تمام مىكنم به آن امر استحبابى كه منكر در وجوب غيرى شده است عيبى ندارد. بدان جهت اشكال علامه وجهى ندارد. وضو محكوم به صحت است و اين هم كه ايشان مىفرمايد صاحب العروه در ابتدا به قصد الوجوب استحباب مىآورد در ادامه به قصد الوجوب تمام مىكند اين با مسلك خودش جور نيست. مسلك خودش كه مسلك تعدد اوامر است ايشان بايد بگويد قبل الوقت به قصد ندو شروع مىكند بعد دخول الوقت مىتواند به قصد وجوب تمام كند و مىتواند به قصد همان استحباب تمام كند. چونكه همان باقى است. چونكه آن استحباب هم بنا بر مسلكش باقى است امر موجود است، امر استحبابى فعلا موجود است، تعدد الامر را ايشان قبول كرد بدان جهت بايد اينجور بگويد كه مىتواند به قصد وجوب تمام بكند. مىدانيد چه گفتم؟ شبههاى حل شد در مقام. آن شبهه مىدانيد چيست در مقام؟ مسئلهاى هست كه فقها عنوان مىكنند، شايد در خارج هم اتفاق بيافتد. غير قليل يا قليل و آن اين است كه فرض كنيد صبيى بود، دخل عليه الظهر و العصر. اين صبى، صبى خوبى بود، متدينى بود. بعد از دخول الوقت بعد از مدتى يا اول دخول الوقت شروع كرد به نماز خواندن. صبيى هم هست كه صلواة عمرش را ضبط دارد خودش يا ديگران كه به او گفتهاند. قبل از اينكه اين نماز را تمام بكند، در اثناء اين صلاة بالغ شد. صبى در اثناء الصلاتى كه هست بالغ شد. نماز را شروع كرده بود و در اثنائش بالغ شد. اين نماز آن صبى چه جور است؟ وقتى كه فرض بفرماييد اين در اثناء صلاة بالغ شد اين صلاتش چه جور است؟ خوب اشكال حل شد، اشكال مىگفتند كه اين صلاة محكوم به بطلان است. چونكه وجوب متعلق شده است، وجوب متعلق شده است به آن اوله التكبير... عرض مىكنم بر اينكه صلاتى كه هست به طلب وجوبى رفته است، روى صلاتى كه اوله التكبير و آخره التسليم است. اين مكلف بعد از اينكه بالغ شد و آن طلب وجوبى متعلق به او شد آن طلب وجوبى را اتيان نكرده است. آن اوله التكبير و آخره التسليم بود. آن وقتى كه بالغ مىشود آن بلوغ تكليف متعلق مىشود كه اوله التكبير و آخره التسليم را بياور. مفروض اين است كه اين صلاتى كه مشغول است اول التكبير را نمىتواند، گذشته است. وطلبى كه قبل البلوغ بود او هم متعلق شده بود به اوله التكبير و آخره التسليم. كه به مجرد بلوغ آن امر رفت. وقتى كه ديد سنش پانزده را تمام كرد، ساعت يك و ربع شد، سنش پانزده سالگى را رد كرد، ان امر استحبابى هم نيست. چونكه امر استحبابى هم نيست اين پس صلاتى را اتيان كرده است، نه امر استحبابى دارد نه امر وجوبى دعوت به اتيان او مىكند. چونكه او اوله التكبير و آخره التسليم بعد البلوغ نيست. بدان جهت آن تكليف مىگويد اوله التكبير و آخره التسليم را بياور. اين مثل چه مىشود؟ اين مثل اين مىشود كه صبيى در ماه رمضان روزه بگيرد و در ظهر بالغ بشود. در ما نحن فيه مىگوييم كه نه، اور وجوبى ندارد اين. بدان جهت الان هم كه ظهر شده است مىتواند افطار كند. صبى تكليفى ندارد. اما صومش صحيح است. چرا؟ چونكه امر استحبابى كه آمده است، چونكه اين وجوب ندارد اين صوم. امر استحبابى از اول آمده است كه از حين طلوع الفجر يا دخول اليل مستحب است كه وضو بگيريم. بناء على مشروعيت عبادات الصبى.
سؤال؟ ما حقيقت وجوب استحباب را فهميديم. چه جورى كه ظهر كه شد براى هر مكلفى يك وجوب هست كه آن وجوب متعلق شده است به صرف وجود صلاة ظهر و العصر بين الحدين. يك طلب بيشتر نيست. چه جورى كه در بالغين يك طلب هست در حق صبى هم بناء مشروعيات عباداتش يك طلب بيشتر نيست. وقتى كه اذان ظهر گفتند و اين صبى هنوز صبى بود، يك طلب آمده است كه متعلق آن طلب صرف وجود صلاة ظهر و العصر است بين الحدين. يك صرف طلب. يك طلب آمده است. آن طلب تا مادامى كه ساعت يك و ربع ندشه بود ترخيص فى الترك داشت. آن يك طلب تا مادامى كه ساعت يك و نيم شد آن ترخيص فى الترك داشت. بعد از اينكه ساعت يك و ربع شد همان طلب ترخيص فى الترك ندارد. همان طلب است. فرد آخر از طلب نيست. اشكال مبتنى بر اين است كه فرد آخر عند الطلب بشود. همان طلب است، منتهى ترخيص فى الترك ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه صبى بناء على مشروعيت عباداته كه طلب دارد، طلب شرعى، صلاة را بعد از ظهر شروع كرد به همان طلب تمام مىكند. منتهى مىگويد چونكه من الان ديگر ساعت يك و نيم به ساعتش در مچ دستش نگاه كرد ديد كه يك و ربع هست مىگويد الان ترخيص در ترك ندارم. بدان جهت، طلب دو تا نيست تا بگويم متعلق هيچ كدام نيامده است.
سؤال؟ عرض مىكنم آن مقام كشف است. اين اشتباهها نتيجه را كج مىكند... لازم نيست. عرض مىكنم بر اينكه در ما نحن فيهى كه هست معلوم شد اگر ما از امر به امر فهميديم يا از خطابات اوليه فهميدم مقام ثبوت فرق نمىكند. در مقام ثبوت است، كشف مىكنيم كه شارع بعد از اينكه عبادات صبى مشروع شد و اين را كشف كرديم كشف مىكنيم در مقام ثبوت چه جور كه بر من بالغ طلب متعلق شده است نسبت به صرف صلاة ظهرين بين الحدين يعنى ترخيص در ترك ندارد،طلبى هم متعلق شده است به آن كسى كه صبى هست در اول ظهر، آن طلب متعلقش صرف صلاة ظهرين است بين الحدين. غايت الامر مادامى كه بالغ نشده است در آن طلب ترخيص فى الترك است. وقتى كه بالغ شد در آن طلب ترخيص فى الترك نيست. چونكه از قبيل واجب موسع است. مىتواند واجب را اتيان بكند. اگر واجب از قبيل مذيق بشود مثل صوم شهر رمضان طلب وجوبى نمىتواند. چونكه طلب استحبابى كه متعلق بر تكليف شد و جايز الترك شد آنى كه ادله صوم از او فهميده شده است كه امساك من طلوع الفجر است الى دخول اليل مجموعش صوم است. اين مجموع نمىتواند طلب وجوبى داشته باشد از صبى. ولكن آن كسى كه عند الفجر بالغ است، تمام شرايط را دارد الى آخر روز او مكلف به اين صوم است. بدان جهت صبى در ماه مبارك روزه بود، بالغ شد مىتواند افطار بكند حتى بعد از ظهر. چرا؟ چونكه تكليف نداشت او. آن تكليفى كه شارع براى وجوب الصوم قرار داده است، آن كسى است كه مكلف از حين الفجر الى دخول اليل شرايط را داشته باشد كه يكى از آنها بلوغ است. او را واجب كرده است و او را طلب كرده است. و اما از صبيى كه هست از صبى طلب فقط استحبابى است. كسى در فجر صبى است به او گفته است تو مرخص هستى. طلب مىكنم از تو صوم را ولكن مرخص هستى افطار بكنى تا دخول اليل. پنج دقيقه به دخول الليل مانده است مىتوانى افطار بكنى. چونكهطلبى كه هست، بلوغ در طلوع الفجر نيست و واجب، واجب مذيق است بدان جهت طلب او استحبابى محض مىشود. و اما در واجبات موسعه چونكه بعد از ظهر مكلف متمكن است، صلاة الظهر را اتيان بكند در هر وقتى مىتواند اتيان بكند، اگر اتيان نكرده بود غروب مىتواند اتيان بكند، كه وقت بلوغش است و متمكن است از آن اتيان واجب به تمام شرايطه عند بلوغه، نه در حق او مىگوييم آنطلبى كه شارع داشت آن طلب ترخيص فى الترك داشت. صلاة تا ساعت يك و ربع، وقتى كه ساعت يك و ربع شد ديگر ترخيص در ترك ندارد. چونكه متمكن است از آن اتيان مأمور به در زمان بلوغ طلب ديگر ترخيص در ترك ندارد. كل هذا مبتنى است بر اينكه استحباب با وجوب يك تكليف بوده باشند. استحباب نفسى با وجوب نفسى كه در حق صبى است يك تكليف است و فرقش نمىدانم به وصف است.
اگر كسى گفت نه اينها را ما قبول نداريم. استحباب خودش يك تكليفى است، وجوب هم خودش تكليف اخرى است. اين دو تا تكليف هستند. صبى در اثناء صلاة كه بالغ شد يك تكليفش رفت. اينكه تكليف بيايد اين تكليف آخرى است. تكليف وجوبى تكليف آخرى است. يكى را ما قبول نداريم. باز بناء بر اين هم حكم مىكنيم به صحت، مىگويم اين صلاة صحيح است. چرا؟ براى اينكه شارع كه مىگويد آن كسى كه بالغ است بين الحدين بايد صلاة ظهر اوله التكبير و آخره التسليم را بياورد مال كسى است كه از اين صلاة چيزى را نياورده باشد. به او مىگويد اين مجموع را بياور. و اما صبى كه بعضى اين را اتيان كرده است در حال صبابت و مفروض اين است آنها صحيح است امر اگر گفتند بر اينكه صلاة را بياور يعنى بقيهاش را بياور. مثل اينكه كسى خانهاى ساخته است سه ديوارش را ساخته است. يك كسى مىگويد بابا برو خانهات را بساز. اين نه معنىاش اين است كه اينها را خراب كن از اول بساز. اين معنىاش اين است كه اينها را تكميل كن. آن كسى كه عمل را ناقص آورده است امر به آن عمل ظهور در تكميل دارد. بدان جهت در ما نحن فيه اگر كسى ملتزم شد كه امر وجوبى و استحبابى مقتضايش عبارت از اين است كه اين عمل را تكميل كند نه اينكه عمل را از اول اعاده كند. اين يك مسئله. بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف فرع ديگرى را ملتزم مىشود و آن فرع اين است كه مكلف ظهر داخل شد، نماز واجبى براى او واجب است، صلاة ادائى. قضا هم دارد، صلاة قضائى كه واجب است. ولكن مىگويد من نماز نمىخوانم نه اداء نه قضا. وضو مىگيرم كه يك خرده قرآن بخوانم. بعد يك وضوء ديگر مىگيرد طرف عصر كه نمازم را بخوانم. وضو گرفت، توضء قرائة للقرآن. خوب مىدانيد كه وضو گرفتن بر قرائت قرآن وجوبى ندارد. قرائت قرآن مىشود بدون وضو هم منتهى مستحب غيرى است وضو گرفتن براى قرآن كه فضيلت قرائت قرآن را بالا مىبرد. اين توضء لقرائت القرآن لقصد الاستحباب. اين قصد استحباب مىشود ديگر. خوب اين اشكال دارد يا نه؟ امر استحباب نفسى گفتيم اشكالى نداريم. درست كرديم وضو گرفتن به قصد استحباب نفسى را. ولكن بعد از اينكه وقت داخل شد انسان با وجود اينكه وضو وجوب غيرى دارد به قصد استحباب غيرى مىگيرد. اين صحيح است يا نه؟ مىگويد عيبى ندارد صحيح است. به غايت قرائت قرآن و براى قرائت قرآن وضو بگيرد. غايت را قصد كند كه وضو مىگيرم براى قرائت قرآن و آن وضوئش صحيح مىشود. چونكه غايت جمع است، قرائت قران يكى از غايات است. غايت را قصد كرده است وضوئش صحيح مىشود.
يك كسى مىگويد كه غايت به دلم نمىچسبد. مىخواهم خود امر را قصد كنم. مىتواند اين شخص هم قصد استحباب غيرى بكند، هم قصد وجوب غيرى بكند ايشان اينجور مىفرمايد در عبارت عروه، عين عبارت عروه همين جور است، اين شخص بخواهد هم قصد ندو كند، يعنى ندو غيرى و هم قصد وجوب غيرى را بكند، بايد اينجور بگويد كه اتوضء للامر بالوضوء قرائت القرآن. بعد اين وضو را توصيف كند. اين وضوئى كه واجب غيرى است. وصف است. چونكه دخول الوقت وضو واجب غيرى است. قصد مىكند بر اينكه من وضو مىگيرم للامر به قرائت القران و توصيف مىكند وضو را به وجوب غيرى كه به نحوى كه وجوب غيرى قصد مىشود وصفا وامر ندوى قصد مىشود غايتا. يعنى آنى كه محرك انسان است فعلا به وضو گرفتن آن امر به قرائت القرآن است مع الوضو. محرك انسان او است. ولكن اين وضوئى كه مىگيرد وجوب غيرى دارد چونكه مقدمه صلاة است وقت داخل شده است. پشت سر اين مىگويد كه ولكن الاقوا اجتماعهما مع. ولكن اقوا اين است كه وجوب و ندو غيرى هر دو هستند. مىدانيد وقتى كه گفت اتوضء للامر للوضو قرائت القرآن حدّ امر را قصد نكرد. كه آن امر، امر استحبابى است. گفت چونكه امر است به وضو گرفتن لقراء القرآن ولو اين امر حدّش را از دست داده است. مندك به وجوب غيرى كه شده است حدّ استحبابى رفته است. حدّ وجوبى را دارد. ولكن گفته بود اتوضء للامر بوضو، لقرائت القرآن. و توصيف كرده بود كه اين واجب غيرى است. اين حد را كه قصد نكرده بود بنا بر مسئله اندكاك است كه وجود غيرى با آن استحباب قيدى مندك بشوند. اقوا عدم الاندكاك است. هر دو موجود است.يعنى مىتواند قصد كند من وضو مىگيردم چونكه امر استحبابى است فعلا به وضو گرفتن لقرائت القران و اين وضو گرفتنم هم واجب غيرى است. هم مستحب غيرى است. مىتواند هر دو را توصيف كند.
اين كه ايشان مىگويد استحباب غايت قصد مىشود يعنى آن امر به وضو للقرائه داعى مىشود ولكن امر استحبابى وصفا قصد نمىشود اين مبتنى بر اندكاك است والاّ اگر اندكاك حكمين نشود مىتواند توصيف كند بر اينكه منم امر استحبابى داعى شده است بر وضو گرفتن كه آن وضو گرفتن هم واجب قيدى است هم مستحب قيدى. هر دو تا را مىتواند. عبارت ايشان را ملاحظه كنيد فردا بقيه كلام را عرض مىكنم.
|