جلسه 876
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:876
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1373
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام باقى مانده بود در اين دو فرع اخيرى. اولىاش اين بود كه خونى كه از زن خارج مىشود معلوم است كه شارع حكم به حيضيت او نكرده است. ولكن آن دم محتمل است استحاضه بوده باشد و احتمال دارد دم قرح او الجرح باشد. اينجا فرمودهاند به اصالت الصحه در اين مرئه، در رحمش حكم مىشود بر اينكه خون خارج، خون استحاضه است. به سيرهاى كه عقلائيه اين اصالت الصحه معتبر است. و بعد فرمودهاند مويد اين اين است، رواياتى كه در باب استحاضه وارد شده بود، در آن روايات هيچ امام عليه السلام قيد نكرده بود كه اين حكم به استحاضه در صورتى است كه احتمال قرح و جرح داده نشود. بلكه در بعضى روايات به احتمال قرح و جرح متعرض شده بود و در اينجا مع ذالك حكم به استحاضه فرموده بود ولو اين بعضى روايات من حيث السند ضعيف است. در باب دوازده از ابواب الحيض. در آن باب دوازده اينجور است، روايت دومى است. كلينى نقل مىكند عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن اسماعيل ابن مرار. اسماعيل ابن مرار گفتيم از معاريف است، عيبى ندارد. عن يونس عن بعضى رجاله مرسه است. عن ابى عبد الله عليه السلام، فى حديث. اين روايت را در آن وقتى كه متعرض مىشديم، سه روز بايد دم حيض مستمر بشود و اگر نشد، اين دم، دم حيض نيست اين روايت را آنجا خوانديم بر خلاف آن استمرار دلالت مىكند، اين همان روايت است. اين نمىتواند معارضه كند با رواياتى كه ظهور در اعتبار استمرار دارند. چونكه روايت من حيث السند ضعيف است.
فى حديث فاذا رأة المرئة الدم فى ايام حيضها. وقتى كه زن دم را در ايام حيضش ديد ترك الصلاة. چونكه ايام حيض، اماره است كه دم، دم حيض است. حكم ظاهرى است. فان استمر به الدم. ثلاثة ايام فهى حائض. سه روز مستمر شد كه ايام حيضش است، حيض واقعى است. و ان انقطع الدم بعد ما رأته يوم او يومين. يكى، دو روز ديد در عادت قطع شد. اغتسلة و صلة. غسل مىكند و نماز مىخواند و الانتظرة، منتظر مىماند من يوم رأة الدم. از روزى كه دم ديده است تا ده روز مىشمارد كه مذهب صاحب الحدائق است. كه استمرار شرط نيست. قبل از ده روز اگر مكمل را ديد، سه روز تمام شد حيض است. و النتظرة من يوم رأة الى عشرة الايام. فان رأة تلك عشرة ايام من يوم رأة الدم يومين... تا سه روز خون ديد ولو منفصلا فذالك الذى... با اين دم اخيرى كه در عشر ديد، من الحيض. و ان مرَ بها... فلم ترَ الدم. خون نديد، همان يكى، دو روز را فقط ديده بود. ولم ترَ الدم و ذالك اليومان الذى رأته اولا لم يكن من الحيض. حيض نبود. كشف مىشود حيض نبود. انما كان من علت، ان ما قرحة فى جوفها كه همان قرح است يا از او بود يا چيز ديگرى بود و ان ما من الجوف. چيز ديگرى بود. يعنى استحاضه بود مثلا. فعليها ان تعيد الصلاة. آن دو روز نماز نخوانده بود. آنها را قضا مىكند. حائض است كه نماز را قضا نمىكند. آن حيض نبود، قضا مىكند. تعيد الصلاة التى تلك اليومين الذى تركتها. اينجور فرمودهاند، اين فرض اول.
فرض ثانى هم فرمودهاند بر اينكه اصالت الصحه معلوم نيست. چونكه معيوب است، قرح معلوم است قرح دارد. نمىداند دم از آن قرح معلوم خارج مىشود، يا نه استحاضه است؟! اينجا فرمودهاند رجوع به اصل عملى مىشود كما
اينكه استسحاب عدم الاستحاضه. چونكه استحاضه اثر خاص دارد. عرض مىكنم اما اين فرمايش را كه فرمودهاند عند العقلا فى كل شىء اصالت الصحه جارى است، فى كل مقام، ما اينجور سيرهاى را سراغ نداريم عند العقلا. بعله فى كل... مىخرند. در باب خيار الحيض ذكر شده است اما در هر مقامى بنا به اصالت الصحه مىگذارند اين يك همين جور سيرهاى بر ما محرز نيست. بلكه خلافش محرز است اگر تأمل بكنيد. بدان جهت انسان وقتى كه مىخواهد زنى بگيرد، بنا بر اصالت الصحه نمىگذارد كه معيوب نيست. مىپرسد، يك ماه، دو ماه زحمت مىكشد، اينجور نيست كه عقلا هميشه بنا به اصالت الصحه بگذارند. بعله، مثل اينكه مثلا زنى را مىخواهد بگيرد مىبيند يك چشمش بسته است. نمىداند خودش بسته است يا از اول همين جور بوده است. اين بنا بگذارد كه نه سلامت است،... اينجور چيزهايى را ما سراغ نداريم. اما اينكه در روايات متعرض نشده است، اين حرف صحيح است. چونكه روايات ناظر است به آن زنى كه خون طبيعى مىبيند. بدان جهت در ايام حيض، حيضش را خون ديده است بعد مستمر شده است كه در زنها معمول است. منتهى استمرارش كم و زياد مىشود. روايات ناظر به اين است و اما در اين روايت مع احتمال القرح حكم به استحاضه فرموده است؟ ما هر چه اين روايت را اين ور و آن ور كرديم حكم به استحاضه نفهميديم. از كجا حكم به استحاضه فرموده است؟
ايشان دارد امر به قضاء يومين للاستحاضه است. امر به قضاء يومين اگر قرح هم بوده باشد بايد قضا كند. چونكه آن روز را نخوانده است. دو روز كه در عادت خوانديد از قرحه هم باشد بايد قضا كند. امام عليه السلام در اين روايت فرمود بر اينكه... قرحه هم بايد قضا كند، استحاضه هم باشد بايد قضا كند. اين چه جور دلالت مىكند كه حكم به استحاضه كرده است؟ دلالت مىكند كه امام حكم به حيض نكرده است. فرموده است حيض نيست. چونكه حيض نيست بايد قضا كند. ترك كرده است آنجا صلاة را. بعله، اگر در دو روز نماز خوانده بود، بدون اعمال استحاضه خوانده بود امام عليه السلام حكم مىفرمود كه آن دو روز كه نماز خوانده است قضا كند. چونكه اعمال استحاضه نياورده است. اينجور اگر بود، دليل پيدا مىشد كه آن دو روز مستحاضه است. اما اين زن، مفروض اين است، در آن دو روز نماز نخوانده است. بدان جهت امام عليهالسلام مىفرمايد قضا كند، چونكه حائض است كه قضا ندارد، غير الحائض قضا دارد. على كل تقدير ما نفهميديم. اما فرع ثانى كه در ما نحن فيه هست به نظر ما فرع ثانى مثل فرع اول است، در هر دو رجوع به اصل مىشود. بدان جهت احتياطى كه در عروه فرموده است ما هم دست نمىزنيم. احتياط حسن است على كل حال. ولكن روى مدارك فقهى جاى اصل عملى است. استسحاب عدم الاستحاضه كلل فرعيه. چونكه هر دو تا استحاضه اثر خاصى دارد. دم الجرح و القرح اثر خاصى ندارد، معارضه نمىكند. اصل اين است كه دم جرح و قرح ندارد. چونكه دم را بايد بشويد. استحاضه باشد يا غير استحاضه باشد. و اما استحاضه اثر خاص دارد كه بايد وضو بگيرد براى هر نماز. استسحاب مىگويد استحاضه نيست. اين بحث من مدرك اين است ولكن دست به پيكره احتياط نمىزنيم. احتياط وجوبى سر جايش بماند.
كرات و مرات عرض كردهام كه بر فقيه لازم نيست بر طبق مدارك فتوا بدهد. آنى كه بر فقيه واجب است اين است كه وظيفه مكلف را بيان بكند به نحوى كه به وظيفه واقعى عمل كرده باشد يا به وظيفهاى كه مستفاد از ادله است عمل كرده است. اين اگر احتياط بكند به وظيفه واقعى عمل كرده است، چونكه احتياط ضرر به جايى نمىزند. بعله، گذشتيم اين را.
سؤال؟ حائض نبوده است نماز نخوانده است، خيال مىكرد كه حيض است. عرض مىكنم بر اينكه بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف استحاضه را تقسيم مىكند الى ثلاثة اغسال. اينها مسائل مهمه مستحاضه است. مهمه بودنش به جهت اينكه روايات متعدد است و به حسب الظاهر مختلف هستند با همديگر، اين اختلاف چه جور حاصل شده است، روايت مثلا همين جور شنيده بودند، يا نقل به معنا كردهاند، اين اختلاف پيدا شده است، على كل تقدير روايات مختلف هستند. بدان جهت از مسائل سعبه است كه انشاء الله حل بشود.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف تقسيم مىكند زن مستحاضه را به مستحاضه قليله و كثيره و متوسطه. اين تقسيم به اعتبار اختلاف الحكم است كه از روايات استفاده مىشود كه متوسطه به حسب الاحكام سه قسم هستند. اين سه قسم بودنش به اين است كه آنى كه اولى و الثانيه و الثالثه، آنى كه ثانيه است، آنى كه در اولى واجب بود علاوه بر او چيز ديگرى، خصوصيت ديگرى هم، حكم خاصى هم دارد و ثالثه مىگويند به جهت اين است كه آن حكمى كه در ثانيه و متوسطه بود، علاوه بر او حكمى دارد كه عند المشهور يا بنا على ما سيعطى غير از او يك حكمى دارد، على ما سيعطى تقريبش. اين زن مستحاضه كه متوسطه است، قليله است، كثيره است، ملاكش را اينجور مىفرمايد در عروه، ملاكش اين است، پنبهاى را اگر زن مستحاضه با خودش بردارد به نحوى كه پنبه مقدارش داخل در فضاء فرج بشود و بعد از مدتى اين را بيرون كند ببيند به آن پنبه خون خورده است. در فضاء فرج خون هست. اما خون نفوذ نكرده است به داخل پنبه. فرو نرفته است. اگر اين باشد قليله است. و اگر ديد نه، خون علاوه بر اينكه خورده است به پنبه در پنبه هم فرو رفته است خون. ولكن از طرف ديگر خارج نشده است. سيلان پيدا نكرده است كه در بعضى عبارات فقها و روايات را هم كه به او حمل كردهاند كه نفذة القطنه فقف القطنه. دم قطنه را سوراخ كرده است، ولكن راه پيدا نكرده است كه برود بيرون. ممكن است نفوذ كند در داخل به همه پنبه ولكن سيلان به خارج ندارد. قهرا پنبه هم طرف داخل، هم طرف خارج ربما خونى مىشود. و آن دستمالى كه زن روى اين پنبه بسته است، آن دستمال هم يك خرده خون خورده است به او اين ملاقات با پنبه خونى شده است دستمال. آن متوسطه است. كثيره آنى است كه فرو برود در دستمال. بگذرد، تجاوز القطنه. دم قطنه را تجاوز كند و برسد به آن چيزى كه هست، به خرقه آن وقت وقتى كه به خرقه رسيد، ميگويند مستحاضه كثيره. خوب آن وقت درد دو تا مىشود. يكى اين است كه اين متوسطه ملاكاتش اينها است،اين را از كجا مىگوييد؟ ثانيا اينكه اگر ملاكات اين است، يا غير اين است، اين احكام مختلف، اين به حسب دلالات كدام روايت است؟ البته اينى كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مىگويد اين فتوى المشهور است كه اگر مستحاضه آنجور بشود كه خون فقط به آن قطنه خورده است، داخل نشده است، وظيفهاش اين است كه براى هر صلاتى كه هست، يك وضو بگيرد. صلاة واجبى باشد يا مستحبى. صلاة مستحبى مىخواهد بخواند يك وضو بايد بگيرد براى هر نماز. صلاة آيات مىخواهد بخواند، كفوف شمس يا خصوص القمر شده است، بايد وضو بگيرد. و يك چيزى هم علاوه كرده است، كما اينكه مشهور علاوه كرده است، آن قطنه را هم عوض كند. قبل از وضو قطنه را عوض كند، تكليفش اين است. يك چيزى هم بعضى اصحاب زياد كردهاند و آن اين است كه تسريع كردهاند كه قطنه را كه مىخواهد عوض كند آن ظاهر فرجش را هم بايد تطهيركند. چه مقدار را تطهير كند، مستحاضه قليله؟ آن وقتى كه زن روى دو پايش مىنشيند، نشستن روى دو پا معمول است ديگر. آن وقت اطراف فرج چقدر ظاهر مىشود، كه آن ظاهر را بايد بشويد. چونكه ظاهر بدن بايد پاك بشود. و اين كسى به اينها تسريع كرده است، فرموده است ديگران كه نفرموده است، چونكه اين را در باب نجاسات فرموده بودند. كه مصلى بايد بدنش و ثوبش پاك بوده باشد و او را تطهير كند، اعتمادا لاو نگفتهاند. اين كه در عروه مىفرمايد اين است.
در مقابل كلام مشهور و صاحب العروه كه از مشهور است، در ما نحن فيه سه قول ديگر است. دو تا از قدما است، دو تا قول. يك قول از ابن العقيل است رضوان الله عليه كه ايشان معروف است كه در مسائل مخالفت مىكند. ايشان مستحاضه را تقسيم كرده است، آنى كه مشهور او را مستحاضه قليله مىگويند فرموده است نه او وضو براى او واجب است، نه غسل. اگر بول كرده است يا نواقض وضو از او صادر شده است، وضو بگيرد، چون لا صلاة الا مع الطهارة. بايد وضو بگيرد و اما نه، مستحاضهاى است كه تطهير رفته بود، بعد از وضو گرفت. الان هم ظهر شد، همين جور مىخواهد نماز بخواند. وضو لازم نيست. همين جور بايستد نماز بخواند و به عبارت اخرى استحاضه قليل ليس به حدث. استحاضه قليله حدث نيست. مىدانيد دليلش چه مىشود؟ دليلش رواياتى كه وارد در وضو است. فرموده است رواياتى كه وارد در نواقض وضو است آنجا دم استحاضه نشده است. حصر كرده است آنجا نواقض را، ائمه عليهم السلام فى امور، دم الاستحاضه از آنها نيست و اما اگر متوسطه و كثيره شد بايد غسل بكند. آن متوسطه معروف و هكذا فرض كنيد آن كثيره بايد غسل كند. پس ايشان قليله را القا كرده است. متوسطه قليله حكمى ندارد.
ابن الجنيد آن قليله را گرفته است، گفته است بايد غسل بكند آن قليله كه بعضى حواشى عروه هم از آن فقهاى سابقى دارند كه احتياط اين است. فرموده است مستحاضه قليله غسل بكند. اگر نه مستحاضه متوسطه و كثيره شد سه تا غسل بايد بكنند. او يك غسل، يعنى مستحاضه متوسطه را لاحق به كثيره كرده است در سه غسل، ابن جنيد و آنى كه مستحاضه متوسطه عند المشهور است او را براى قليل حكم ذكر كرده است كه قليل بايد يك غسل بكند در شبانه روز. اين هم كلام ايشان.
قول ديگرى هم در مقابل فتوى المشهور قول صاحب الكفايه مرحوم آخوند خراسانى است. ايشان يك فقهى دارد در طهارت. در آن فقه طهارتش ذكر كرده است، حكمى را كه بعد مىبينيد كه او قول رابع مىشود در مسئله كه مىرسيم انشاء الله. اما قول المشهور كه مشهور چرا اين حكم را ملتزم شدهاند كه قليله اين است كه دم داخل قطنه نشود، اين موضوع و حكمش اين است كه براى هر صلاة يك وضوئى بگيرند. دليلشان اين است كه مىخوانم خدمت شما، ببينيد چه جور دلالت مىكند. اين دليل صحيحه معاوية ابن عمار است. در صحيحه معاوية ابن عمار در باب يك از ابواب الاستحاضه است. محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن اسماعيل، عن فضل ابن شازان عن حماد ابن عيسى و ابن ابى عمير، اين دو بزرگوار عن معاوية ابن عمار رضوان الله عليه عن ابى عبد الله، قال المستحاضة تنظر ايامها. مستحاضه منتظر مىماند در ايام حيضش. فلا تصلى فيها. نماز نمىخواند، چونكه دم در ايام عادت حيض است. ولا يقربها بعلها، شوهرش هم نزديكى نمىكند. فاذا جازة ايامها، وقتيكه آن ايام سپرى شد و رأة الدم و... الكرسف. ديد كه دم سوراخ مىكند آن پنبه را. كرسف همان پنبه است كه زن با خودش برمىدارد براى جلوگيرى از اينكه دم به ساير بدن و ثيابش سرايت نكند. مىفرمايد فاذا جازة ايامها و رأة الدم يسقب الكرسف اغتسلة الظهر و العصر. براى ظهر و عصر يك غسل مىكند. تأخر هذه و تعدد هذه و للمغرب و العشاء غسلا. براى مغرب و عشا هم يك غسل مىكند. تأخر هذه و تعجل هذه و تغتسل لصبح و تحت الشىء با دستمال مىبندد. و لا تحنى يعنى داخل در صلاة مسجد نمىشود. يعنى صلاة تحيه نمىخواند، معنايش او است. يعنى داخل مسجد نمىشود مستحاضه كثيره. خواهيم گفت كه اين بواسطه تحفظ است مسجد است. ولا تحنى، حنا نمىگذارد. نسخه مختلف است. آن لا تحتشى منافات ندارد كه يعنى آن فرجش را پر نكرد. خيلى مناسبتى ندارد. اين مناسبت با صلاة تحيه دارد كه به ذهن مىرسد كه و لا تحى، صلاة تحيه نخواند، چونكه بعدش دارد كه و تزم فقضيها فى المسجد، اين دو تا فقضش را در مسجد به همديگر مىچسباند، و ساير جسدها خارج. در حالى كه ساير جسدش در خارج از مسجد بشود. فقط به مقدار فخذين داخل مسجد مىشود كه مبادا خراب كند مسجد را. و ساير جسدها خارج، اين ولا تحنى است ظاهرا.
و لا يعطيها بعلها الا ايام اقراها، اين هم خواهيم گفت كه حكم مكروه است كه شوهرش وطى كند در آن ايام و كلام در اينجا است، مستحاضه قليله اين است در ذيل و ان كان الدم لا يسقب الكرسف. اگر جورى بوده باشد كه آن دم آن كرسف را سوراخ نمىكند. يعنى همين خورده است به او، تو نرفته است. و ان لا يسقب الكرسف توضء و دخلة المسجد و صلة كل صلاة بوضوء. براى هر صلاة يك وضو مىگيرد. مىبينيد براى هر دو تا معلوم شد. قليله يعنى سقب نكند آن قطب را. صلة كل صلاة بوضوء. كل صلاة واجبى باشد، مستحبى باشد، فرائض يوميه باشد، صلاة الايات باشد، هر كدام بوده باشد. حتى اگر فرض بفرماييد صلاة طواف بوده باشد به يك وضوء آن صلاة طواف را مىخواند و صلة كل صلاة بوضوء. و هذه يعطيها بعلها. اين ديگر شوهرش مىتواند با اين هر كار بكند الاّ ايام حيضها. اين يك روايت.
در ما نحن فيه يك روايت ديگرى هم هست كه آن روايت ديگرى كه هست از او تعبير مىكنيم به موثقه زراره كه آن روز هم خوانديم، روايت نهمى است در اين باب و باسناده عن الحسين ابن سعيد عن محمد ابن خالد اشعرى، عن ابن بكير، عن زراره عن ابى جعفر عليه السلام، به اين موثقه مىگفتيم، چونكه نجاشى به اين محمد ابن خالد اشعرى، اين محمد خالد اشعرى غير از خالد قمى است، پدر احمد. اين محمد ابن خالد اشعرى غير از او است. در اين در حق اين نجاشى گفته است قريب الامر. قريب الامر است. ما در ذهنمان اين بود كه قريب الامر معنايش اين است كه، قريب الامر به آن كسى كه روايتش معتبر بوده باشد. در ذهنمان اين بود و مىگفتيم كه اين خودش توثيق دارد. ولكن در ذهنمان اين بود كه اين قريب الامر چه كسى گفت كه اين معنايش اين است، اين نجاشى قدس الله نفسه الشريف يك عباراتى دارد، نمىدانم سابقا تعمدا يك عباراتى مىنوشتند كه مردم فكر كنند. فكرها كار بكند. شايد ايشان هم اين عبارت را كه در رجالش استعمال كرده است از اين قبيل باشد. تو ذهنمان هم آمد كه قريب الامر به حسب المذهب است. يعنى اين تشيع است. شيعه است. اماميه است. اگر اين بوده باشد كه اين دليل بر توثيق نمىشود. و علامه قدس الله نفسه الشريف لعل از نجاشى همان معناى اول را فهميده است. چرا؟ چونكه در آن كتابش را كه دو قسم كرده است، يك قسمش اول اين را گفته است كه موثقين. ضعفا را آنهايى كه موثق نيستند، آنها را بعد در فصل ديگر گفته است. اين را در آن فصل اول گفته است. شايد او بوده باشد. و مىدانيد كه فهم علامه يا توثيق علامه باعث سند نمىشود. بدان جهت اين روايت مؤيد مىتواند بشود والاّ اگر تنها بود جاى اشكال بود. اين روايت اين است كه و باسناده عن الحسين ابن سعيد عن محمد ابن خالد الاشعرى، عن ابن بكير، عن زراره عن ابى جعفر قال سألته عن الحائض، تقعد بعدد ايامها، كيف تصنع. حائض ايامش را نشسته است چكار كند؟ قال تستظهر بيوم او يومين، يكى، دو روز استظهار كند. يعنى احتياط كند. تروك حائض را ترك كند و صلاتش را هم ترك كند كه گفتيم استظهار معنايش اين است. شارع ترخيص داده است. ثم هى مستحاضة. فالتغتسل. غسل حيض را مىكند و تستوسق من نفسها، خودش را هم كه تحفظ مىكند و تصلى كل صلاة بوضوء ما لم ينفذ الدم يا ما لم يسقف. مادامى كه دم نفوذ دم در آن پنبه نكرده است. فاذا نفذ وقتى كه نفوذ كرد در داخل پنبه داخل شد اغستلاد و صلة بايد غسل كند. وضوء تنها كافى نيست. متوسطه مىشود ديگر. گذشت هم كثيره مىشود. اين روايت هم مىبينيد كه دلالتش درست است. بواسطه اين دو تا روايت، نه اينكه منحصر به اين دو تا روايت است. يك روايت ديگر هم بحث خواهيم كرد. بواسطه اين دو تا روايت از اطلاق صحيه زراره رفعيت مىكنيم. اطلاق صحيحه زراره آن روايتى كه وارد شده است در حامض. جمعى عرفى را ملاحظه كنيد. هميشه با مقيد از اطلاق و مطلق رفعيت مىشود. مطلق هم در ما نحن فيه اين است، روايت پنجمى، عن عدة من اصحابنا، در باب استحاضه روايت پنجمى. عن عدة من اصحابنا، عن احمد ابن محمد اين يك سند و عن على ابن ابراهيم عن ابيه. دو سند و عن محمد ابن اسماعيل عن فضل ابن شازان، سه سند. جميعا همه اين سه سند نقل مىكند از حماد ابن عيسى عن حريض، عن زراره. قال قلت له، عن نفسا مطا تصلى؟ نفسا كى نماز بخوانند كه عامه مىگويند چهل روز نفاس دارد. شصت روز نفاس دارد، اگر خون ببيند. كى نماز بخواند؟ قال تقعد بقدر حيضها به عدد ايام حيضش مىنشيند و تستظهر بيومين. دو روز هم استظهار مىكند و فان قطع الدم، دم تمام شد، هيچ. والاّ اغتسلة... ديد دم قطع نشد غسل نفاسش را مىكند. احتشاء مىكند يعنى پنبه برمىدارد، با دستمال مىبنند و صلة. يعنى نمازش را مىخواند. فان جاز الدم الكرسف تعصب، اگر اينكه خودش را كرسف گذاشته بود، در آن چيزى كه هست يعنى خودش را بسته بود، از او دم آمده است بيرون. تجاوز كرده است. مستحاضه كثيره مىشود. اگر اينجور بوده باشد تعصب و الغتسلة. ثم صلة القضاة بغسل. و الظهر و العصر بغسل. و المغرب و العشاء بغسل. و ان لم يجز الدم الكرسف. ولكن آن كه بسته بود دم نگذشته است كرسف را. در اين صورت صلة بغسل واحد. در يك غسل مىخواند. سه تا غسل نمىخواهد.
خوب فان لم يجز الدم الكرسف مطلق است. اگر دم در پنبه فرو برود و عبور نكند لم يجز است. اصل به پنبه فرو نرفته است آن هم لم يجز است. تجاوز نكرده است. هر دو را مىگيرد. از اين قسم ثانى كه اصلا وارد پنبه نشده است، از اطلاق اين لم يجز، رفعيت مىكنيم كه مىگيرد همانى را كه در پنبه رفته است، عبور نكرده است يا اصلا نفوذ به پنبه نكرده است. از اطلاقش رفعيت مىكنيم به آن دو روايتى كه گذشت اگر به پنبه فرو نرود وظيفهاش يك وضو است براى هر صلاة. آن دو تا روايتى كه مىگويد وظيفهاش يك وضو است براى هر صلاة و غسلى هم بر او نيست رفعيت مىكنيم. خوب اطلاق و تقييد است. حكم مستحاضه به اين نحوى كه عرض كرديم تا اينجا به محصورى بر نخورد جمع عرفى است و در ما نحن فيه روايت ديگرى هست. به آن روايت ديگر هم استدلال كردهاند و آن حكم مستحاضه، بگذاريد اين روايت را بخوانم، بعدش بماند. اين روايت حسنه نعيم ابن صحاف است. حسين ابن نعيم ابن صحاف است. آنجا دارد بر اينكه، روايت هفتمى است در اين باب و عن محمد ابن يحيى، و عن احمد ابن محمد، عن الحسن ابن محبوب، عن الحسين ابن نعيم صحاف عن ابى عبد الله عليه السلام فى حديث حامض. كه در ذيلش اينجور دارد. مىفرمايد بر اينكه اين دم وقتى كه ديد ايامش هم گذشت خون قطع نشد. فان ان لم يقطع الدم عنها الاّ بعد ما تمض ايام التى كان ترَ الدم فيها بيوم او يومين فالتغتسل و تحتكى و تستظهر و تصلى الظهر و العصر. ظهر و عصر را مىخواند. در روز مثلا قطع شده بود. ثم لتنظر، منتظر مىماند فان كان الدم، فى ما بينها و بين المغرب ما بين اينكه صلاة ظهر و عصرش را خوانده است تا صلاة مغرب لا يسير من خلف الكرسف. در اين مدت سيلان پيدا نكرده است. خلف الكرسف يعنى از اين طرف كرسف. آن طرفى كه داخل فرج است نه، از اين طرف ديگر. سيلان پيدا نكرده است يا از آن پشت آن پنبه سيلان مىكند، فرقى نمىكند. استحاضه كثيره مىشود. اگر اينجور بوده باشد فان كان الدم فى ما بينها و بين المغرب لا يسير من خلف الكرسف. از خلف كرسف سيلان نمىكند....ولتتوضء و تصلى عند كل صلاة، فان كان الدم فى ما بينها و بين المغرب لا يسير من خلف الكرسف. از خلف كرسف خون خارج نمىشود. فالتتوضء و تصلى عند وقت صلاة ما لم تطرد الكرسف. مادامى كه كرسف را نيانداخته است از خودش. فان ترهة الكرسف عنها فصال الدم وجب عليه الغسل و ان ترهة الكرسف عنها و لم يصل الدم فالتتوضء و لا غسلها عليها. استدلال به اين روايت فرمودهاند. نگاه بكنيد اين روايت تمام است يا نه؟ انشاء الله.
|