جلسه 886

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:886
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1373
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين فرمايشى بود كه صاحب العروه و ديگران فتوا داده‏اند، بر زن مستحاضه فى اوقات الصلاة بايد اختبار كند حيضش را. كه آيا حيضش قليله است، متوسطه است، كثيره است، بر آن وظيفه عمل كند. كما اينكه صاحب العروه فتوا خواهد داد در ذيل مسئله در وقت كل صلاة اين اختبار واجب است براى زن مستحاضه. كلام در دليل اين وجوب الاختبار بود كه اين وجوب الاختبار را فى وقت كل صلاة از كجا استفاده كنيم؟ شبهه، شبهه موضوعى است، چونكه زن مستحاضه مى‏داند حكمش را. قليله باشد حكمش چيست، كثيره باشد، حكمش چيست، متوسطه باشد، شك در خارج است. كه خودش مستحاضه متوسطه است، دمش قليله است متوسطه او كثيره. در شبهات موضوعيه رجوع به عثر مى‏شود در ساير موارد. آن اصلى كه در آنجا هست به آن اصل رجوع مى‏شود. ما نحن فيه هم اصل عملى على ما بينّا اين مستحاضه بودنش قدر متيقن است آن مستحاضه‏اى كه دمش قمس نكند يا تجاوز نكند وظيفه او براى هر صلاتى واجب يا غير واجب يك وضو است. فقط آنى كه متوسطه يا كثيره است، نسبت به صلوات يوميه وظيفه‏اش سه غسل يا يك غسل است على ما تقدم. اين زن مستحاضه است بالوجدان و اصل مى‏گويد كه نه، آن قطنه‏اى كه با خودش برداشته است دم در قطنه نرفته است. چونكه يك وقتى نرفته بود. آن قطنه‏اى كه قطنه را به مجرد گذاشتن نرفته بود. الان هم نرفته است. قبلا كه تجاوز نكرده بود، آن وقتيكه قطنه را گذاشته بود اول آن. الان هم نگذشته است از آن قطنه. فحص كه لازم نيست، كه ببيند. پنبه را دربياورد ببيند چه جور است، يا پنبه بگذارد. اصل اين است كه دمش قمس نمى‏كند و متجاوز هم نيست. وظيفه‏اش وضو لكل صلاة مى‏شود.
مع ذالك در ما نحن فيه مشهور ملتزم شده‏اند نمى‏تواند مستحاضه به اصل عملى رجوع كند و بايد در اوقات كل صلاة خودش را اختبار بكند كه مستحاضه از كدام قبيل است؟ كلام در دليل اين بود. دليل اين دو تا روايت ذكر كرده بودند. ديگران ذكر كرده بودند، ما هم ذكر كرديم. ولكن اين دو تا روايت شما مى‏بينيد ولو دلالت بر اختبار مى‏كند وجوب الاختبار ولكن دلالت اينها بر وجوب الاختبار فى اول الاستحاضه است. آن مقدار را دلالت مى‏كند. يك دفعه ديگر مى‏خوانم ببينيد آن دو تا روايت را، اينجور بود روايت صحيحه محمد ابن مسلم كه محقق نقل كرده بود، فى الحائض اذا رأة الدم بعد ايامها التى كان الترَ اللدم فيها فالتقعد الصلاة يوم او يومين. اينها كه تمام شد يوم و يومين ثم تمسك قطنة. بعد از آن قطنه‏اى مى‏گذارد فان سبق القطنة دم. اگر سبق كرد قطنه را دمى كه لا ينقطع. مى‏آيد بيرون. اين بعد از انقضاء ايام است. اين شخص فالتجمع بين كل صلاتين بغسل. بعد از اين هر دو صلاتى را كه مى‏خواند به يك غسل بخواند، مستحاضه كثيره است و هكذا مى‏تواند شوهرش هم به او اصابت بكند، چونكه مستحاضه است. اين معنايش اين است كه ندارد كه تمسك فى وقت كل صلاة قطنة. اينجا ندارد. ثم تمسك قطنه مى‏گذارد دمش مستحاضه شد، مستحاضه كثيره شد، هر دو صلاة را با يك وضو مى‏خواند. غايت الامر اين روايت دلالت مى‏كند بر اينكه آن وقت اختبار لازم است و بعد الاختبار اين كار را مى‏كند. اما عند وقت كل صلاة بايد اين كار را بكند نه به اين معنا دلالتى ندارد. مگر كسى دعوا بكند مناسبت حكم موضوع را كه صلاة آن وقت با صلاة بعدى فرقى ندارد. در صلاة قبلى اگر
اختبار لازم شد در صلاة بعدى هم در وقتش اختبار لازم مى‏شود. مگر اين را بگويد كه به مناسبت حكم موضوع، صلاة اولى خصوصيتى ندارد آن مرحله اولى. ولكن اين در صورتى است كه آن اختبار هم براى وقت صلاة اولى باشد كه بگوييم وقت صلاة اولى با دومى فرقى ندارد. اين اختبار بعد انقضاء ايام الحيض است و ايام الاستظهار. ولو وقت صلاة نباشد.
تمسك قطنة، اگر دم از قطنه سيلان پيدا كرد وقتى كه نماز مى‏خواند بايد براى هر دو تا صلاتى يك غسل بكند. بدان جهت مدلول اين دو تا روايت اين است كه در اول وهله و در اول مرحله از استحاضه‏اش زن بايد اختبار بكند استحاضه‏اش را. اين يكى بود.
ديگرى هم روايت ابى عبد الله بود آنجا هم اينجور گفت كه ان كان قرئها مستقيما فالتأخذ به و ان كان فيه خلاف، اگر ايام حيضش مختلف است در زياد و كم فالتحت يوما او يومين. يكى، دو روز استظهار مى‏كند كه همان احتياط است. يعنى ترك مى‏كند صلاة را و محرمات بر حائض را. آن وقت و التغتسل غسل حيض مى‏كند و التستدخل آن وقتى كه غسل كرد، آن وقت استدخال كرسف مى‏كند، وقت صلاة بايد يا نباشد. فان ظهر على الكرسف، اگر دم به كرسف ظاهر شد يعنى آلوده كرد كرسف را، قطنه را. در اين صورت كه يا مستحاضه متسطه است يا كثيره. تجاوز كند، سيلان كند كثيره، سيلان نكند متوسطه مى‏شود. اگر اينجور كرد، فالتغستل، غسل بكند. يعنى غسل استحاضه است. ثم تضع كرسفا آخر ثم تصلى. اگر قطنه اينجور شد ولو قبل وقت الصلاة كه صلاة كه مى‏رسد غسل مى‏كند نماز مى‏خواند. اين روايت هم از آن رواياتى است كه شامل مى‏شود مستحاضه متوسطه را هم كه اگر قبل وقت صلاة الظهر مستحاضه متوسطه شد بايد غسل بكند و صلاة الغدات مدخليتى ندارد. آن صلاتى مدخليت دارد كه قبلش مستحاضه متوسطه است بايد غسل كند آن وقت.
بدان جهت در ما نحن فيه آن فتوايى كه مشهور گفته‏اند، آن فتواى مشهور از اين روايات خارج نمى‏شود. در فتواى مشهور يك دليل ديگرى هم گفته‏اند. آن دليل ديگر اين است كه علما اينجور مى‏گويند، مى‏فرمايند، يعنى جمله‏اى از علما ولو در شبهات موضوعيه فحص لازم نيست و انسان مى‏تواند به اصل عملى رجوع كند، الاّ انّه در آن موردى كه از رجوع به اصل عملى مخالفت تكليف واقعى كثيرا لازم بيايد علم داريم شارع در آن موارد اصل عملى را القاء كرده است. مثل اينكه انسان شك كند كه ذبح كرده است انسان بايد خمس بدهد يا ندهد يا شك مى‏كند مال زكوى به حدّ نصاب رسيده است يا نرسيده است. يا چقدر است زكاتش، چقدر مى‏شود؟ اينها را بگويد من قدر متيقن را مى‏دهم. بعدش اصل عمل وجوب است. شك در وجوب است. اينها را القا، يا شك مى‏كند كه مال دارد كه وافى به حج بشود؟ مى‏گويد انشاء الله وافى به حج نيست. چونكه يك وقتى مال نداشتم ما فى به حج، الان نمى‏دانم دارم يا نه؟ استسحاب مى‏كند عدمش را. نمى‏داند يك ميليون دارد يا دويست هزار تومان دارد. فحص نكند، بگويد اصل اين است كه مستطيع نيستم. اينها را مى‏گويند فايده ندارد. چرا؟ ولو شبهه، شبهه موضوعى است در اين موارد. ولكن رجوع به اصل مخالفت كثيره لازم مى‏شود. اين هم ما نحن فيه هم زن مستحاضه هم همين جور است. هى دو چشمش را ببندد به آن فرجش كه پنبه گذاشته است نگاه نكند بگويد انشاء الله فرو نرفته است دم. انشاء الله خرقه تجاوز نكرده است، يك وضو بگيرد نماز بخواند. اين مى‏گويند بر ما نحن فيه اين موجب مى‏شود مخالفت كثيره را كه اين زن در طول عمرش كه مستحاضه مى‏شود كثيرا تكاليف واقعى‏اش را مخالفت كرده باشد. بدان جهت اصل عملى در اين مورد اعتبارى ندارد پس اگر اين روايتينى هم كه دلالت مى‏كرد بر لزوم الفحص و الاختبار ملزم به اين دعوا بكنيد نتيجه اين مى‏شود كه در ما نحن فيه اصول عمليه اعتبارى ندارد. استدلال به اين كرده‏اند.
اين استدلال به اين فى الجمله وجه دارد. على الاطلاق درست نيست. آنجايى كه زن در اول استحاضه‏اش اختبار نكند، از اول كه مستحاضه مى‏شود چشمش را روى هم بگذارد بگويد قدر متيقن اين است كه وضو بر من واجب است. چونكه اصل مى‏گويد بر اينكه مستحاضه كثيره يا متوسطه نيستى و هر مستحاضه‏اى اگر اينجور نباشد براى صلواتش بايد وضو بگيرد. اين همين جور است. ممكن است كسى ادعا بشود كه صحيح است، موجب مى‏شود كه نوعا مخالفت بشود تكاليف واقعى. و اما اگر اختبار را در اولين مرحله كه مدلول روايات است، در اول مرحله استحاضه‏اش اين اختبار را كرد. فهميد كه بعله، استحاضه متوسطه است. بعد از اين ديگر اوقات صلاة لازم نباشد. همان حالت صلاة را بكند. حالت سابقه را كه بعد الاختبار حاصل شده است، ما اينجا علم نداريم كه كثيرا، تكاليف واقعيه را مخالفت مى‏كند. اگر اين معنا درست بشود كه رجوع به اصل مخالفت تكاليف واقعيه مى‏آورد اين بيشتر از روايات نمى‏تواند اثبات بكند و آن اين است كه در مرحله اولى بايد اختبار بكند. اما در صلوات بعدى استسحاب حالت سابقى را مى‏كند. ولكن مشهور اينجور نمى‏گويند. مشهور مى‏گويند فى وقت كل صلاة بايد اختبار بكند. هذه كله نسبت به آن زنى كه تمكن از اختبار است.
سؤال؟ عرض مى‏كنم علم ندارد. اگراختبار در اول نكند، ممكن است كسى ادعا كند كه اين زن علم اجمالى دارد در اين ايامى كه تا آخر عمرش تا پنجاه سال خون مى‏بيند، مستحاضه مى‏شود در همه جا بنا بر اصل بگذارد كه اصل اين است كه متوسطه و كثيره نيست، مخالفت مى‏شود ولو تدريجا اين را گفتيم و قبول كرديم.
اما در جايى كه در هر مرحله استحاضه حادث مى‏شود او را تشخيص بدهد بعد در آن استحاضه‏اش استسحاب بكند بقاء حالتش را، علم ندارد كه مخالفت مى‏كند تكليف واقعى را. ولو علم اجمالى. ولو تدريجا. احتمال مى‏دهد كه نه، استحاضه اولى با آخرى يكسان است. بدان جهت عرض كردم على فرض اينكه اين حرف درست بوده باشد و منطبق بوده باشد بر زن كه اگر از اول رجوع به اصل بكند در اين استحاضه‏هايش مخالفت مى‏كند تكليف واقعى را، اگر در اولين مرحله اختبار بكند كه مورد روايات است نه علم به مخالفت ندارد.
اما صحيحه حسين ابن نعيم صحاف. آنجا امام عليه السلام اينجور داشت، داشت بر اينكه آن شخصى كه مستحاضه است، آن شخص مستحاضه اذا رأة الحامل الدم قبل الوقت الذى كان ترَ فيه الدم بقليل او فى وقت من ذالك الشهر فانه من حيث فالتمسك من الصلاة فعدد ايامها التى كانت تقعد فى حيضها فان ان قطع انها قبل الدم. اگر دم منقطع شد قبل ذالك فالتغتسل و تصلى. اگر قطع نشد، ايام هم گذشت فالتغتسل اين غسل حيض است. ثم تحتشى و تستظهر و تصلى الظهر و العصر. صلاة ظهر و عصر را بخواند. ثم و تنظر. بعد از آن منتظر مى‏ماند. فان كان الدم فى ما بينها و بين المغرب لا يسيل من خلف الكرسف. منتظر مى‏ماند دم اگر لا يسيل بوده باشد، آن وقت فاليتوض‏ء و تصلى عند كل وقت صلاة. خوب كسى آن زن آن چيز را بست. غسل حيض كرد. تحتشى كرد صلاة ظهر و عصر را خواند. منتظر ماند تا مغرب. شك مى‏كند كه اين دم تجاوز كرد از آن يا نشد؟ استسحاب مى‏گويد نكرد. تجاوز نكرده است. اين فحص را دلالت نمى‏كند. لتنظر يعنى منتظر مى‏ماند. اين شخص منتظر مى‏ماند اگر اين دم تجاوز كرد ما بينه و ما بين المغرب آن وقت در ما نحن فيهى كه هست غسل مى‏كند. اگر اين معنايى كه گفتيم و لتنظر تعبير متعارفى است نگاه كن يعنى صبر كن. نه اينكه نگاه كن به آن فحص كن. اگر معناى نگاه كن به معنا صبر كن بوده باشد، كما اينكه محتمل است، ظاهرش اين است لا اقل من المحتمل، سؤال؟ اصل مى‏گويد. يك وقت معلوم مى‏شود، مى‏بيند كه تومانش خيس شد. منتظر مى‏ماند، اگر فرض بفرماييد سؤال؟ اصل مى‏گويد كه اول اين را بستى نگذشته بود اين دم، سيلان نكرده بود. لا تنقض اليقين بالشك. بدان جهت در ما نحن فيه آنى كه دلالت مى‏كند بر وجوب الفحص آن دو تا روايت است و آنها هم مفادشان همين بود كه عرض كرديم.
بدان جهت اگر زن اختبار كرد حالت اوليه را بعد بنا گذاشت به بقاء او، اين درست نيست بايد در هر وقت صلاتى خودش را اختبار بكند ما كه اين را با دليل نمى‏توانيم درست كنيم. فقط انسان بايد بگويد اجماعى است، مشهور گفته‏اند، مورد، مورد احتياط است. والاّ روى دليل اگر تمام كنيم فتواى مشهور را كه در وقت هر صلاتى كه از صاحب العروه هم از آنها است كه در وقت هر صلاتى بايد خودش را مستحاضه اختبار بكند، دليلى نداريم. حتى آنها مى‏گويند وقتى كه صلاة ظهرش را خواند مى‏خواهد عصرش را بخواند در عصرش هم بايد اختبار بكند. تبديل قطنه بكند براى صلاة عصرش. براى هر صلاتى بايد اعمالش را تكرار بكند. فقط يك غسل كافى است براى هر دو تا ظهر و عصر، اگر كثيره بوده باشد. اين را ما بواسطه دليل نمى‏توانيم درست كنيم. هر چه بگوييم دليل نداريم ما. همين كه انسان بگويد اجماع است، دو چشمش را روى هم بگذارد يك دعواى شهرت اجماع مى‏شود كرد، اما فقيه نمى‏تواند به اين فتوا بدهد. گذشت اين را. هذا كله نسبت به آن زنى كه قدرت اختبار دارد. مى‏تواند خودش را اختبار بكند. سؤال؟ اين روايت حكم واقعى را مى‏گويد. اين خطاب، خطاب حكم واقعى است. يعنى موضوع وجوب الاغتسال لصلاة اين است كه ولو قبل از صلاة دم تجاوز كند از قطنه. اين حكم واقعى را بيان مى‏كند. استسحاب خطاب حكم ظاهرى است. بعد از اينكه حكم واقعى موضوعش معلوم شد بواسطه همين روايت و ساير روايات، عند الشك در اينكه اين موضوع موجود شده است يا نه؟ استسحاب مى‏گويد لا تنقض اليقين بالشك. اين دو تا روايت در خصوص اختبار وارد شده بود كه ظاهرشان اختبار بود گفتيم ظاهر آنها اختبار در اول مرحله استحاضه است. بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف وفاقا للمشهور اينها در آن زنى گفت بر اينكه اين زن متمكن از اختبار بوده باشد و اما مى‏فرمايد زنى كه متمكن از اختبار نيست. مثل زنى است كه نابينا است. پنبه‏اى هم ندارد بگذارد ببيند چه جور است؟ نمى‏داند كه چه جور شده است، تا اين وقتى كه مى‏خواهد نماز بخواند نمى‏داند دمش چه جور است. چشمى ندارد كه ببيند بيرون آمده است چيزى كه هست اصابت كرده است به آن جوفش رفته است، تجاوز كرده است، به بدنش اصابت كرده است، سيلان كرده است، اينها را نمى‏تواند اختبار كند. ايشان مى‏فرمايد اخذ بالقدر متيقن. به قدر متيقن اخذ مى‏كند. اين قدر متيقن مراد آن قدر متيقن در اجزا است. يعنى اعمال مستحاضه كثيره را بايد اتيان كند. اخذ بالقدر المتيقن يعنى اعمال مستحاضه كثيره را بايد اتيان كند. هم بايد وضو بگيرد، غسل كند به آن صلاة. هم بايد وضو بگيرد. نه قدر متيقن در دم است كه اصل اين است كه دم تجاوز نكرده است از قطنه كه ما مى‏گفتيم. او نيست. قدر متيقن يعنى آنى كه متيقن در اجزا است. او را بايد اخذ كند. چرا مرادش اين است؟ به قرينه استثنا مى‏گويد اخذ بالقدر متيقن الاّ ان تكون الحالت السابق القله، التوسط. اين استثنا آن وقتى درست مى‏شود كه مراد از قدر متيقن اعمال مستحاضه كثيره بوده باشد. كه قدر متيقن است به او عمل مى‏كند مگر در جايى كه حالت سابقه‏اش بداند كه قلت است يا توسط است. و الاّ اگر مراد از قدر اليقين آن قلت دم بود، مى‏گفت اخذ بالقدر المتيقن الاّ ان تكون الحالت السابقه التوسط او الكثرة. اينجور نيست استثنا. استثنا قرينه است كه مراد از اين قدر متيقن، قدر متيقن در اجزا است. مى‏دانيد فتوا نتيجه‏اش چه مى‏شود؟ نتيجه‏اش اين مى‏شود بر اينكه اصول در حق آن زنى كه متمكن از بر اختبار نيست اصل عملى در حق او هم ملقى است. استسحاب اينكه مستحاضه متوسطه نيست يا كثيره نيست اين استسحاب در حق او هم ملغى است. اين مى‏شود گفت ملغى است. چرا؟ چونكه آن ملاكى كه گفتيم اگر رجوع به اصل بشود زن مى‏داند كه مخالفت تكاليف واقعيه مى‏كند در مواردى كه مستحاضه مى‏شود، او فرق نمى‏كند ما بين زنى كه متمكن از اختبار است يا زنى كه متمكن از اختبار نيست. بدان جهت در مرحله اول اين زن بايد اختبار بكند. اختبار كه كرد ديد نه، استحاضه‏اش، استحاضه قليله است. بعد مى‏گويد وقتى كه حالت سابقه‏اش را فهميد به او بنا مى‏گذارد. يعنى خود ايشان هم دارد كه در مواردى كه به حالت سابقه اخذ مى‏كند بعد الاختبار، بعد از اينكه علم داشته باشد يا علم داشته باشد كه حالت سابقه‏اش چيست، به آن حالت سابقه عمل بكند، نه آنجا مانعى ندارد استسحاب.
پس رجوع به اصل من الابتدا محصور دارد. و اما عرض مى‏كنيم كه در غير قادر بر اختبار كه اينجور شد، در قادر بر اختبار هم همين جور است. رجوع به اصل حالت سابقه محصورى ندارد. آنى كه محصور دارد از اول رجوع به اصل بكند. او هم مخالف روايت است هم مخالف اين قاعده است كه عرض كرديم. سؤال؟ عرض مى‏كنم بر اينكه اين عبارت عروه است كه مى‏خوانم براى شما، ايشان مى‏فرمايد بر اينكه و ان لم تتمكن من الاختبار يجب عليها بالقدر المتين الاّ ان يكون لها حالت سابقه من القلة او التوسط فتأخذ بها. حالت سابقه‏اش محرز بشود به او اخذ مى‏كند. حالت سابقه در اين استحاضه فتأخذ بها به آن حالت سابقه اخذ مى‏كند. حرف من اين است كه پس مخالفت كثيره هم اگر بشود در آنجايى است كه انسان اصلا اختبار نكند. از اول بنا بر اصل بگذارد، اين نمى‏شود. و اما اگر حالت سابقه در ابتداء دم معلوم شد بالاختبار او غير الاختبار حالت سابقه معلوم شد، اخذ به آن حالت سابقه محصورى ندارد. نه مخالف با روايات است، نه مخالف با آن قاعده‏اى كه ذكر كرده‏اند. اين يك مطلب ما. در ما نحن فيه دو مطلب ديگر داريم. مطلبى كه مختصر و مفيد است، آن مطلب عبارت از اين است كه ايشان در عبارت عروه اين را دارد كه اين اختبار بايد بعد وقت صلاة بشود. اين اختبار در هر صلاتى بايد در وقت همان صلاة بشود. اين ديگر به غير متمكن مربوط نيست. ولا يكفى در مواردى كه اختبار واجب است و لا يكفى اختبار قبل الوقت. الاّ اذا علم بعدم تغير حالها ما بعد الوقت. در جايى كه مى‏داند قبل الوقت و بعد الوقتش يكسان است قبل الوقت مى‏تواند. يك صورت استثنا است و اما در صورتى كه احتمال بدهد قبل الوقت و بعد الوقت مختلف بشود، اختبار را بايد بعد الوقت بكند. اين جا هم مى‏دانيد كه ايشان هم يك مسامحه‏اى كرده است. بايد اختبار را قبل الوقت بكند. والاّ ظهر داخل شده است هنوز ظهر نمى‏خواهد بخواند، اين اختبار فايده ندارد. وقتى كه مى‏خواهد صلاة بخواند اختبار را آنجا بخواند.
ما اينجور نوشته‏ايم، عرض كرده‏ايم كه اينى كه ايشان مى‏فرمايد بعد الوقت بلكه گفتيم قبل از صلاة بايد اختبار بكند اين در حق زنى است كه احتمال بدهد تبدل استحاضه‏اش را من الادنا الى الاعلى. آن زنى كه استحاضه‏اش ادنا هست، احتمال بدهد كه مبدل بشود قبل الصلاة الى الاعلى، مبدل بشود بايد وظايف اعلى را عمل بكند. آنجا اين اختبار واجب مى‏شود. و اما در عكس اين كه الان فرض بفرماييد احتمال مى‏دهد كه قبل وقت الصلاة استحاضه‏اش اعلى بشود و وقت صلاة يا قبل از صلاة استحاضه برگردد ادنا. احتمال بدهد كه قبل الوقت استحاضه‏اش اعلى مى‏شود ولكن بعد الوقت يا قبل از صلاة به ادنا برمى‏گردد اين قبل الوقت بايد اختبار بكند. آن زمانى كه احتمال مى‏دهد الان استحاضه‏اش بالا رفته است بايد اختبار بكند. ولو قبل الوقت است. چونكه سابقا هم گفتيم كه اگر از اعلى به ادنا بيايد بايد وظيفه اعلى را اتيان كند در صلاة اول. روى اين اساس اگر احتمال داد بر اينكه استحاضه‏اش قبل از صلاة ادنا مى‏شود ولكن قبل الوقت اعلى هست، بايد اختبار بكند. و نوشتيم كه استثنا صورت واحد اين وجيه نيست. دو صورت را بايد استثنا بكند كه بگويد و لايكفى الاختبار قبل الوقت الاّ اذا علم بعدم تغير حاله الى ما بعد الوقت او احتملة تبدل استحاضتها قبل الوقت بلكه استحاضه‏اش الى الاعلى است، احتمال بدهد الى الاعلى شده است ثم يتبدل بعد الوقت الى الاعلى. بعد دوباره بر ادنا مى‏شود، اين هم بايد اينجا قبل الوقت اختبار بكند. اين يك نكته كوچك بود كه حاشيه مى‏خواهد.
اما مطلبى كه باقى ماند كه گفتيم اختبار واجب است، ايشان در عروه اينجور دارد، عبارتش اين است و اذا صلت من غير اختبار زنى كه بايد اختبار بكند در وقت صلاة اذا صلة من غير اختبار بطلة. صلاتش باطل مى‏شود الاّ مع مطابقة الواقع و حصول وقت القربت. اين را مى‏دانيد كه ديروز عرض كردم. اختبار وجوب نفسى ندارد. اين اختبار امرش مردد ما بين سه تا احتمال است. يك احتمال اين است كه شرط صحت صلاة بوده باشد. شرط صحت صلاتش اين است كه اين بايد اختبار بكند مستحاضه حالتش را. يا شرط صحت طهارتش بوده باشد. مستحاضه كه طهارت مى‏گيرد اختبار شرط صحتش است. ولو اختبار نكرده است طهارت گرفت. و در واقع همان طهارتش صحيح بود، چونكه اختبار مى‏كرد همان طهارت را نشان مى‏داد. مى‏گفت وظيفه همان است. ولكن چونكه شرط است اختبار باطل است. يك احتمال اين است كه اختبار شرط بوده باشد براى صلاتش يا طهارتش. اين يك احتمال است. اين احتمال كه شرط بوده باشد علاوه بر اين وضو گرفتن لكل صلاة اختبار شرط بوده باشد براى صلاة، يا براى وضو، اينها مخالف ظاهر ادله است. ظاهر اين دو روايتى كه خواندم، اين دو تا صحيحه ظاهرش اين بود كه فالتمسك تا به وظيفه‏اش عمل كند. اين وجوب اين امساك اين شرط صحت غسل نيست. بلكه شرط تعيين وظيفه است كه بايد اختبار كند تا ببيند وظيفه‏اش چيست. بدان جهت تفريع كرد در اين دو تا روايت امام عليه السلام، فالتمسك قطنة اگر دم تجاوز كرد، فالتغتسل. بدان جهت در ما نحن فيه شرط بوده باشد كه چه جور قبله شرط است در صلاة رو به قبله خواندن، طهارت ثوب شرط است، يكى هم در مستحاضه اين است كه اختبار بكند. اينجور از روايات استفاده نمى‏شود. امرش داير مى‏شود ما بين دو تا احتمال ديگر. اين احتمال ديگر چه چيز است؟ يكى اين است كه وجوبش طريقى باشد. يعنى واجب است مكلف اين را اختبار بكند مثل وجوب تعلم. يعنى تكليف واقعى‏اش منجز است. واجب است اختبار بكند. چرا؟ چونكه اين طريق است، اين اختبار به انتصال تكليف واقعى. چونكه طريق است به انتصال تكليف واقعى و به دست آوردن واقع اين اخبار واجب است، اين وجوبش طريقى مى‏شود. اين يك احتمال.
احتمال ثانى اين است كه نه اين فالتمسك امرش، امر ارشادى است. معنايش اين است كه اصول عمليه ملغى است. مى‏دانيد فرقش چه مى‏شود؟ اگر امر طريقى باشد مختص به قادر مى‏شود چونكه بعث است، مثل وجوب تعلم احكام. مثل آن كسى كه قادر به تعلم است تكليف متوجه مى‏شود. اما ارشاد بوده باشد نه شرط نيست. فالتمسك يعنى ارشاد است كه اصول عمليه اعتبار ندارد. امر نيست. بعث نيست در امر ارشادى. امر ارشادى همان اخبار است كه تكليف واقعى منجز است و اصل عملى اعتبارى ندارد. صاحب عروه كدام يكى از اينها را اختيار كرده است؟ مرحوم صاحب العروه اختيار كرده است كه اختبار وجوب شرطى است. يعنى اصول عمليه اعتبارى ندارد. چرا؟ چونكه در آن كسى كه متمكن بر اختبار هم نيست گفت بايد احتياط بكند. چونكه اصول عمليه، وقتى كه اصول نافيه اعتبار نداشتند بايد احتياط بكند. گفت ولو متمكن از اختبار نباشد اخذ بالقدر المتيقن. اين معنايش اين است كه اصول عمليه اعتبارى ندارد. و آن مقدار هم كه اعتبار ندارد، اول مرحله را گفتيم، اين اقرار از مرحوم صاحب العروه است كه اين مقدارش در مرحله اوليه، اصول عمليه اعتبار ندارد. و اما وجوبش وجوب شرطى نيست در حق متمكن. ايشان يك عبارتى دارد، آن عبارت بعضى‏ها گفته‏اند ظاهر اين عبارت شرطيت است كه ما گفتيم شرطيت در كار نيست چونكه در عبارت دارد و اذا صلّت من غير اختبار بطلة. صلاتش باطل مى‏شود. الاّ مع مطابقة الواقع و حصول قصد القربت. مى‏گويد بطلة معنا ندارد. اذا صلة بغير اختبار بطلة چرا؟ اين وجوب شرطى مى‏شود. اين بطلة ايشان مثل قول كلامى شده است كه در اول عروه دارد العام التارك للاحتياط و التقليد عملش باطل است. اين عملش باطل است يعنى مجزى نيست. نه اينكه عمل محكوم به بطلان مى‏شود. اين بطلة يعنى لا يجزى. مگر اينكه منكشف بشود كه وظيفه واقعى‏اش همان بود، بعد از صلاة نگاه بكند بر اينكه ببيند همين جور كه نماز خوانده بود با وضو، همين جور بود حالش و خودش هم قصد قربت حاصل بود. چونكه احتمال مى‏دهد تكليف واقعى‏اش چيزى ديگر بوده باشد. مثل اينكه غافل بوده باشد. غفلتا خوانده است يا رجاعا خوانده است. عبارت صاحب العروه ذيلش دلالت مى‏كند به وجوب ارشادى كه اين ارشاد به تنجز است و آن بطلت هم كه اول مى‏گويد منافات با اين وجوب ارشادى ندارد، وقتيكه كلام ايشان اينجور شد و الحمد الله رب العالمين.