جلسه 887
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:887
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1373
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف فرمود مرئهاى كه متمكن نيست، اختبار كند استحاضهاش را كه اقسام است، تأخذ بالقدر متيقن و بينّا بر اينكه اخذ به متيقن يعنى آن اعمالى مستحاضه اعلى را كه مستحاضه كثيره است آنها را اتيان مىكند. بسا اوقات گفته مىشود بر اينكه بنا بر اينكه در مستحاضه قليله و مستحاضه متوسطه و مستحاضه كثيره براى هر صلاة وضو واجب باشد كما اينكه صاحب العروه اختيار كرد و مستحاضه كثيره را استثنا نكرد آن وقت مىتواند زن احتياط بكند به اينكه اول غسل بكند. به احتمال اينكه استحاضهاش متوسطه است يا كثيره است. بعد از غسل وضو بگيرد و نمازش را بخواند، آن نماز را. در اين صورت حكم مىشود به صحت الصلاتى كه صلتها. براى اينكه اگر استحاضهاش قليله بود وضو گرفته است داخل شده است بر صلاة. اگر استحاضهاش متوسطه يا كثيره بود غسل كرده است، وضو گرفته است نماز خوانده است. به وظيفهاش عمل كرده است.
اما اگر گفته شد كما بنينا وفاقا لجماعة مستحاضه كثيره وضو نمىخواهد. غسلى مغنى است. در اين صورت گفته شده است كه اگر بخواهد به قدر يقين اخذ كند بايد صلاة را تكرار كند. بايد دو صلاة دو ظهر بخواند. يك صلاتى بخواند به وضو تنها. وضو بگيرد نماز را شروع كند. بعد از اينكه اين كار را كرد وضو مىگيرد، غسل مىكند، نماز را تكرار مىكند. چونكه اگر مستحاضه قليله است وضو گرفته است، بدون فاصله نماز را خوانده است صحيح است. نماز اولى صحيح مىشود. اگر مستحاضه كثيره يا متوسطه است اول وضو گرفته است، بعد هم غسل كرده است نمازش را خوانده است اگر مستحاضه متوسطه است به وظيفه عمل كرده است. وضو و غسل هر دو وظيفه بود. اگر مستحاضهاش كثيره بود، وضوئش هيچ، غسلى كه بعد كرده است نماز خوانده است نمازش صحيح مىشود. بدان جهت گفته شده است كه اخذ به قدر المتيقن احتياج به اين دارد. ولكن الظاهر و الله العالم فرقى ما بين مسلك صاحب العروه و مسلكى را كه ما اختيار كردهايم نمىكند. اين اگر غسل بكند بعد وضو بگيرد نماز بخواند صحيح است. چرا؟ چونكه در مستحاضه كثيره آنى كه ما گفتيم، گفتيم وضو وجوبى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه نفرموده است، وضو در مستحاضه كثيره وجوب ندارد، مىتواند با همان غسل نماز بخواند. ولكن وضو نمىتواند مشروع نيست در حقش، مشروع است. چرا؟ چونكه روايت گذشت كه كل غسل مع الوضو. آن روايت تخصيص نخورده است. بعده را حمل كرديم به حمل استحبابى. جمعا بين اين روايات و روايتى كه مىگفت كه اىّ غسل، من الغسل. گفتيم وضو واجب نيست در اغسال ولكن قبلش يا بعدش مستحب است، مكروه است. خوب احتياط چرا ممكن نباشد؟
چونكه در مستحاضه كثيره آنيكه ما قبول كرديم اين است كه وضو وجوبى ندارد. اين روايات اطلاق مقامى داشتهاند كه غسل بكند عند صلاة و نماز بخواند. و اما وضو مكروه نيست بعد الغسل ما اين را نگفتهايم، الان هم مىگوييم كه مكروه است. چرا؟ براى اين كه اخذا بما دله، غسل مستحاضه در سال است. غسل مستحاضه كثيره در موثقه سماعه امام عليه السلام كه در جلد اول اغسال را مىفرمود بعد غسل الجنابت غسل مستحاضه را فرموده است. بعد حيض را قبل گفته است يا بعد، فعلا در ذهنم نيست. اين اغسال واجب است. در اغسال واجب كه شد روايتى كه دلالت كر هر
غسل مشروعى ولو واجب هم نبوده باشد، مندوب بوده باشد آن غسل مثل غسل الجمعه قبله و بعده وضو مشروع است، يعنى مستحب است. اين لا غسل الجنابت كه بدعت است. ما نگفتيم غسل مستحاضه كثيره مثل غسل جنابت است كه وضو بدعت است. اين را دليل نداريم ما. آنى كه استفاده مىشد از روايات اين بود كه وضو لازم نيست. بدان جهت در مستحاضه كثيره غسل بكند، وضو بگيرد، نماز بخواند، نمازش صحيح است. هيچ اشكالى هم ندارد به مستحب هم عمل كرده است. مثل آن اذان و اقامه مىشود براى صلاة كه مىگويد مستحاضه كثيره. اين عيبى ندارد. وضو هم وقتى كه مشروع شد مثل اذان مىشود. بدان جهت در ما نحن فيه اشكال كردهاند كه بنا بر فرق مشهور اين قدر متيقن به يك صلاة مىشود و اما براى بنا بر مسلك غير مشهور بايد دو تا صلاة تكرار بشود نه اينجور نيست. بدان جهت در ما نحن فيه اين مسئله را گذشتيم.
سؤال؟ در روايات نداشت كه فاصله نباشد. عند گفتيم. يعنى آن وقتيكه غسل مىكند. يكى از آداب غسل وضو گرفتن است. منتهى عدد است در غسل مستحاضه كثيره. در مستحاضه متوسطه واجب است. ولكن يكى هم از آداب غسل مستحاضه كثيره وضو گرفتن است. چرا؟ به جهت اينكه فرمود بر اينكه فرمود كل غسل معه الوضو قبله او بعده. تمسكا به او حفظ كنيد يادتان باشد چه گفتيم، بدان جهت منع كردن بر اينكه غسل استحاضه كثيره وضو نمىخواهد احتياط ديگر ممكن نيست، نه، هيچ منافاتى ندارد. اين را گذشتيم اين مسئله را. بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در مقام مسئله ديگرى را بيان مىفرمايد و آن مسئله ديگر اين است كه اين مستحاضه گفتيم بر هر صلاتى يك وضو بايد بگيرد. الاّ المستحاضة المتوسط و الكثيره كه او بايد، اولى يك غسل بكند كل يوم و دومى هم براى هر صلاة فريضه يك غسل بكند. وضو واجب است يا واجب نيست؟ آن كلامش گذشت. مشروع است ولكن وجوبى ندارد. ولكن عند صاحب العروه وجوب دارد. يكى هم اين بود كه مستحاضه وظيفهاش موقعى كه نماز مىخواند فقط وضو و اينها نيست. ايشان فرمود وفاقا للمشهور بايد تغيير قطنه بدهد. قطنهاش را عوض كند و ما هم عرض كرديم كه قطنه را عوض كردن در آن مستحاضهاى كه قليله است و قطنه خونى است و بدنش را خونى نكرده است، تبديل قطنه آنجا دليلى ندارد اما در جايى كه متوسطه باشد يا كثيره باشد كه قطنه نجس است موقع غسل كردن، ظاهرش هم نجس است، بايد اين را درآورد چونكه غسل مىخواهد بكند، آب را نجس مىكند. بايد آن فرجش را بشويد، آنها يك مسئله ديگر است. بدان جهت در ما نحن فيه ايشان مىفرمايد اين اعمالى كه بر مستحاضه گفتيم كلام اين است كه اينها در صلوات مندوبه رعايت مىشود حتى فى كل ركعتين. مىدانيد كه انسان ربما در صلاتش قضائش واجب مىشود. مثل سجدهاى كه فراموش كرده است يا تشهدى كه فراموش شده است بنا بر قول مشهور و بنا بر احتياط اين است كه منصى را هم بايد قضا كند بعد از صلاة. خوب بر اين تشهد يا سجدهاى كه قضا مىكند بر اينها بايد اعمال استحاضه را تكرار بكند؟ همين كه مىخواهد قضا بكند سجده را، بايد يك وضو بگيرد تا اعاده كند. با آن وضوئى كه به اصل صلاة گرفته است كافى نيست. ايشان مىفرمايد و خوب مىفرمايد، مىفرمايد تكرار اين اعمال در صلاة مستحبى بايد بشود. در صلاة مستحبى بايد وضو را تبديل كند و بايد تغيير قطنه بدهد يا تطهير كند. و اگر فرجش نجس شده است، ظاهر فرجش بايد تطهير كند. خرقه را تغيير بدهد اگر نجس شده است آلوده به دم شده است و اما اين اعمال را بر قضاء اجزاء منصيه اعاده كردن اين اعمال را، براى قضاء اجزاء منصيه تكرار كردن لزومى ندارد. همين جور كه نمازش را تمام كرد، سجده را قضا مىكند. وضو گرفتن نمىخواهد. تغيير قطنه و اينها نمىخواهد. چرا؟ به جهت اينكه در روايات به ما گفت بر اينكه بر صلاة وضو بگيرد. اين اجزاء كه صلاة نيستند. اينها همان صلاة هستند. يك كلمهاى مىگويم يادتان باشد، قضا يك معناى اصطلاحى دارد كه فقها در رساله مىنويسند، فقها در لغت اين لفظ قضا را استعمال مىكنند و در مقابل اعاده. اين قضا اين است كه شيئى كه تكليفى كه مخالفت شده است و فوت شده است، او را در غير زمان آن تكليف انسان تدارك مىكند، او را اتيان مىكند. عنوانش، عنوان قضا است كه عمل مستقلى است. اين قضا معناى اصطلاحىاش است. قضا به معناى لغوىاش اتيان است. قضاها يعنى اتاها. يعنى اتيان كرد. اين در رواياتى كه وارد شده است يقضى يا تقضى يا قضا ذالك، قضا يعنى اتيان مىكند. حمل بر اينكه اين قضا به معناى اصطلاحى است اين احتياج به قرينه دارد. مثل اينكه رجل صلى و غير طهر او نام عن صلاة. امام عليه السلام مىفرمايد كه قضاها بعد ذالك. چونكه وقتش خارج شده است. چونكه اگر وقتش باقى بماند بايد زود اتيان كند. قضاها بعد ذالك اين معناى، نتيجهاش قضاى اصطلاحى مىشود. در اين اجزاء منصيه كه اينها را مكلف بعد از صلاة قضا مىكند بايد بالفور قضا كند. منافى هم اتيان نكند، چونكه اين قضا به معناى لغوى است. يعنى همان اجزائى كه يادش رفته است اينجا اتيان كند آنها را. عيبى ندارد. شارع ترخيص داده است. اين همان اجزاء صلاتى است كه براى او وضو گرفته است يا غسل كرده است، تغيير قطنه كرده است. تطهير بدن كرده است. اين همان است. بدان جهت نسبت به اين اجزاء منصيه طهارت دارد اين زن مستحاضه احتياج به تكرار آن اعمال ندارد. چونكه اينها عين آن عمل است. عين آن عمل است. اجزاء همان عمل است، منتهى جايش را شارع تغيير داده است. فرموده است الان كه يادت رفته است، نصيان كرده است، بعد از اينكه سلام داد، بعد از سلام اتيان كند.
و منهنا در رسالهها مىنويسند كه اجزاء منصيه را مكلف بايد قضا كند بعد خيل المنافى. چونكه اگر منافى، مثلا حدثى صادر بشود يا استدبار قبله كند و امثال ذالك بكند اين ديگر اجزاء نمىچسبد به صلاة قبلى. چونكه مبطل واقع شد. مخرج از صلاة، مخرج عن الصلاة است. قبل از فعل المنافى اتيان بكند و منهنا مىگويند اگر اتيان نكرد، فعل منافى اتيان كرد احتياط اين است او را اتيان كند اصل صلاة را اعاده كند. اين جهتش اين است، چونكه اينها اجزاء همان صلاة هستند. ركعات احتياطيه شك كرده بود ما بين سه و چهار، بنا گذاشت در چهار تشهد و تسليم گفت. بلند شده است زن مستحاضه شك كرده بود، بلند شده است نماز احتياط را مىخواند. يتوضء لكل صلاة. به اين صلاة وضو بگيرد. صلاة احتياط را بخواند؟ صاحب العروه مىگويد نمىخواهد. چرا؟ و درست هم مىفرمايد. وفاقا للمشهور همين جور است، وضو نمىخواهد. چرا؟ چونكه از روايات وارد در شكوك صلاتى استفاده شده است على شىء... فلا شى... نماز را تمام بكن، ثم نقص محتمل را اتيان بكن. اگر صلاتى كه اتيان كردهاند اين ناقص بشود اين جزء همان صلاة است. منتهى اين تكبير و تشهد و تسليمه مضر نيست بلكه بايد اتيان بشود. آنى كه من اتيان كردهام صلاتم ناقص بشود اين همان اجزاء او است كه اتيان مىشود. و به او هم طهارت گفته بودم، اعمال را اتيان كرده بودم و اگر آن صلاة هم عام بوده باشد اين صلاة هم يا چيز بيخودى است كه اعمال نمىخواهد. حتى اگر گفتيم كه حسب نافلة اگر بنا بوده باشد كه نماز اولى كامل بشود اين يك ركعت صلاة نافله حساب مىشود، افرض اين را قبول كرديم. باز وضو نمىخواهد. براى اينكه آنى كه فرمود يتوضء لكل صلاة يعنى آن صلاتى كه نافله بوده باشد يا فرضيه بوده باشد به عنوآنها مثلا مثل صلاة نافله فجر. مثل نافله ظهر، مثل نافلة الليل. اين صلاة احتياط به عنوانش نافله نيست بدان جهت مصلى اتيان مىكند. مىپرسيد اين نافله است؟ مىگويد نه. نمازم ناقص بشود اين جزء او است.
بدان جهت آن روايت هم كه يتوضء لكل صلاة آنى كه عنوان صلاة مستقل دارد من الاول. او را مىگيرد و اما صلواتى كه فرض كنيد صلوات ركعات احتياطه بدان جهت از اينها تعبير مىكند در عروه، ببينيد اين پيرمرد سيد يزدى، مىگويد و ان ركعات الاحتياطيه. نمىگويد و ام الصلاة احتياطى. اين ركعات از خودش عنوان مستقل ندارد. در اينها فرض بفرماييد نه اتيان كرده به اعمال لازم نيست. در سجده سهو چه جور؟ انسان سجده سهو كرده است نماز مىخواند، حواسش پرت شد يك تركى يا فارسى حرف زد. يك كلمهاى اينجور گفت. بايد سجده سهو كند؟ بعله. به آنها بايد اعمال را تكرار كند؟ ايشان قيد مىزند، مىگويد اگر اينها را بلا فصل اتيان كرد نه، تكرار اعمال نمىخواهد. ولكن بايد تعليقه زد بلا فصل يا مع الفصل اتيان بكند تدارك اعمال نمىخواهد. چرا؟ چونكه اينها كه صلاة نيستند. فرموده بود يتوضء صلاة. چونكه صلاة نيست. اين كما اينكه از روايات مباركات استفاده شده است رفعتان يرقمان الشيطان. اينها از شيطان است آخر. فكر انسان را در صلاة نمىگذارد ببيند كه چه مىگويد. تعليق، معلق مىشود در صلاة. بدان جهت در ما نحن فيه اين چيزى كه هست بينى او را به خاك مىمالد. مىگويد تو اينجور كردهاى، من هم اينجور سجده مىكنم به خداوند كه تو نكردى. كه بواسطه سجده نكردن تو را انداختهاند بيرون تا اينكه موجود بشويد تو و نسل تو در زمين.
بدان جهت در ما نحن فيه اين ربطى به صلاة ندارد. سجده است، در سجده اصلا طهارت معتبر نيست. اينها احتياط است طهارت معتبر است. اين شرايطى كه در صلاة معتبر است در اينها معتبر بوده باشد اينجور نيست. اعتبارى ندارد. مىماند چه چيز؟ مىماند آنجايى كه انسان صلاتش را اعاده مىكند. اصل صلاة را تكرار مىكند. همين جور بيان مىكنم كه وجهش چيست؟ يك وقت انسان احتياط صلاة را كه اعاده مىكند احتياط است. احتياط، احتياط واجب است، مثل اينكه بر اينكه نماز را خواند، نماز را تمام كرد. بعد از نماز علم اجمالى پيدا كرد كه يا يك سجده در اين صلاة فراموض شده است يا يك ركعت فراموش شده است. خوب مقتضاى علم اجمالى اين است كه سجده را قضا كند و صلاة را هم اعاده كند. احتياطش هم احتياط وجوبى است. علم اجمالى دارد به احد التكليفين. يا اينكه قضا كند يا اينكه اصل صلاة را اعاده كند. بدان جهت در ما نحن فيه بايد اصل صلاة را هم اعاده بكند اين احتياط، احتياط وجوبى است. خوب اين صلاة را كه احتياط مىكند وضو بگيرد، تبديل قطنه كند، غسل كند فرجش را، يا اگر مستحاضه كثيره است غسل كند، به اين صلاة احتياط. اين كارها را بكند يا نه؟ ايشان فتوا مىدهد كه و اما در صلوات احتياطيه بايد اعمال را تكرار كند. در صلوات احتياطى و صلوات را كه احتياطا تكرار مىكند بايد اعاده كند، تكرار كند آن وظايف را. عرض مىكنم اگر احتياط، احتياط وجوبى است، ظاهر عبارت از اين است كه تكرار اعمال لزومى ندارد. چرا؟ براى اينكه اگر آن صلاتى كه خوانده است صحيح بوده باشد، ركوعش ناقص نبوده باشد، سجدهاش را هم كه قضا كرده است اين صلاة، صلاة بيخودى است. ديگر اعمال نمىخواهد. اگر آن صلاة داخل بوده باشد آن طهارت مال اين صلاة است. چونكه آن صلاة نيست. منتهى يك فعلى را فاصله انداخته است ما بين اين صلاة و آنها اين بما اينكه اين فعل را به عنوان وظيفه شرعى انداخته است، اين ممانعت با صدق اين ندارد. يصلى عند كل صلاة موقعى كه اين صلاة را الان مىخواند غسل كرده است. يتوضء لكل صلاة. چونكه آنى را كه اتيان كرده است به حسب وظيفهاش اتيان كرده است كه وظيفهاش اين بود كه اتيان كند آن را. در اين موارد ظاهر اين است كه اگر فاصله نيانداخته باشد يك وقت در اعاده مىگويد بابا عصبانى شدم يك دفعه بايد اعاده بكن، بخوابم بعد اعاده كنم. اين نه، تكرار مىخواهد. چونكه غسل قبلى كرده بود، وضوء توضء قبلى باطل شده است. يك وقت نه، بلا فصل كه قضاء سجده را كرد بلند شد بر اعاده نماز. اين را مىگويند كه بعيد نيست و الله العالم در ما نحن فيه غير از وظيفه صلاتى چيز ديگرى فاصله نشده است. ما بين غسل و وضوئش و ما بين صلاتش. چونكه فاصله نشده است اين ديگر تدارك نمىخواهد و منهنا معلوم شد موارد اعاده احتياط استحبابى. نماز خوانده است بعد از نماز شك كرده است بر اينكه من موقعى كه نماز مىخواندم آيا سرم باز شد يا در اثنا، يا باز نشد. بدنم ظاهر شد. چونكه ستر لازم است بر زن. قاعده فراق گفت كه نه كلما فرقت من شىء و شكشت فيه... اين گفت نماز است، بيكار است احتياطا اعاده كنيم. وضو مىخواهد يا نمىخواهد؟ بعيد نيست اين را هم بگوييم كه نه، نمىخواهد. چونكه صلاة نافله نيست. اين اگر فرض كنيد صلاتش آن باطل بوده است، وجه بطلانى داشته است اين همان صلاتش است و همان طهارت براى اين صلاة طهارت مىشود و اگر صلاتش صحيح بود اين بازيچه درمىآورد اين صلاتش نيست. وضو نمىخواهد، اعمال نمىخواهد. يك جا مىماند، آن يك جا، جايى است كه اعاده صلاة احتياطى نيست. بلكه شارع آن صلاة معاده را مستحب كرده است. مثل چه؟ مثل اينكه صلاة فريضهاش را زن خودش خانهاش خواند. اعمال را هم اتيان كرد، بعد ديد كه جماعت هست در مسجد، يادش افتاد گفت بروم در مسجد اعاده كنم اين صلاة ظهر را. خوب اين كه مىرود به مسجد اعاده بكند ايا بايد به آن صلاة معاده وضو بگيرد؟ آن صلاة قبلى نيست. اينكه در كفايه و اينها دارد اين تبديل انتصال است. آن صلاتى كه آورده است آن فريضه است و مثبت تكليف او است. اين صلاة دومى، صلاة مستحبى است. مثل ساير صلوات مستحبه. يكى از صلوات مستحبه اعاده آن صلاتى است كه انسان او را خوانده است جماعة. او را جماعة اعاده كند. ظهر مستحبى است، عصر مستحبى است، در اين موارد غسل نمىخواهد. اينها ولكن وضو مىخواهد. يتوضء لكل صلاة اين صلاة را هم مىگيرد. صلاة مستقل است. اين صلاة، صلاة مستقل است. ربطى به آنى كه آورده است ندارد. غسل نمىگويم كما اينكه بعضىها فرمودهاند. اين نافله است. اين عنوان، عنوان نافله دارد. صلاة معاده مستحب است از صلوات مسحبى است منتهى در جايى كه جماعة بوده باشد. فردى اعاده بكند دليلى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه وضو بگيرد كافى مىشود.
اين كه صاحب العروه در عروه فرموده است و ام الصلوات الاحتياطيه احتياطش مطلق است، واجب بشود يا نشود اعمال را به آنها تكرار مىكند و كذا المعاده اين معاده را كه به آنها انداخته است اين معاده يك خصوصيتى دارد كه اين خصوصيت در صلوات احتياطى نيست. چونكه صلوات احتياطى ممكن است همان صلاة اولى باشد. او باطل باشد طهارت بر اين حساب مىشود. آنها را هم به حسب وظيفه اتيان كرده است. و اما در صلاة معاده صلاة، صلاة مستقلى است ربطى به آن صلاة فريضه ندارد او مثبت تكليف است بدان جهت اين نحو مىشود كه عرض كردم. (قطع نوار).
بدان جهت اگر مختصر بوده باشد فصل زياد نبوده باشد اين اشكالى ندارد در ما نحن فيه. عرض مىكنم بر اينكه باقى ماند يك مسئله مهمهاى كه اين مسئله را هضم كردن در باب الاستحاضه و تنقيح كردن موجب مىشود تمام فروعاتى كه تحت اين دو كبرايى است كه در مسئله خواهيم گفت اينجا مىتواند انسان مىتواند مسلط به آن فروعات بشود. ايشان در ما نحن فيه در اين مسئله دو تا امر را مىگويد. امر اول اين است آن اعمال را كه گفتيم مستحاضه بايد در صلوات تكرار كند، بر صلاة و فرايضش و بر صلوات نوافلش تكرار بكند، اعمال فرايض را بر فرايض تكرار بكند، اعمال وضو را توضء، تبديل، لكل صلاة بايد تكرار بكند اين مال زنى است كه مستمرة الدم بشود در اوقات اين صلاة. اين صلوات را كه مىخواند در اين صلوات مستمر... ولكن وجهش، وجه صحيح نيست. چونكه در ما نحن فيه اين اطلاق معارضه با آن اطلاق مىكند و رجوع مىشود به آن آيه و مقتضاى آيه عدم جواز الدخول است اين اين مطلب.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف متعرض مىشود دخول به مشاهد مشرفه را. مىفرمايد در عبارت عروه دخول به مشاهد مشرفه حكم مساجد را دارد. يعنى انسان در آنها ظاهرش عبارت از اين است كه مىتواند از حرم عبور كند. اى يك جا جنبا داخل بشود و از جاى ديگرش خارج بشود. ولكن كانذكر انشاء الله تعالى اگر بنا بشود اين حكم بالدليل تمام بشود، مقتضاى دليل اين است كه مشاهد مشرفه حكم مسجد النبى و مسجد الحرام را دارد. شخص جنب نمىتواند داخل بشود. اگر دليلى كه گفتهام تمام شد، مقتضاى او اين است كه و المشاهد يلحق بالمسجدين اى مسجد الحرام و مسجد چيزى كه هست نبى (ص). اينكه بعضى از محشين، معلقين على العروه گفتهاند كه حرم لاحق است به مسجدين، مشاهد مشرفه مشرف است به مسجدين نه به مساجد اين كلام صحيح است. اگر بنا بشود اين دليل تمام بشود اين لازمهاش اين است. خوب چرا مشاهد ملحق است به مساجد؟ فرمودهاند بر اينكه مشاهد عظمتش، آن مقام معبد بودنش و مقرب تقرب الله بودنش از مسجد بيشتر است و شاهد على هذا همين جور است، صلاتى كه در حرم مولانا امير المومنين كه صلاة در آنجا صد هزار ركعتش يكى به منزله صد هزار صلاة يا خود صلاتش. در مساجد اينجور نيست. آن مقامى كه گفته شده است، آن مشاهد دارند آن مقامى كه آنها و منزلتى كه آنها دارند از مساجد اعظم است براى تقرب الى الله بودن. و آنها داخل است در شعائر الله است. اين كه انسان بدون غسل و در حال جنابت داخل آنجا بشود خلاف تعظيم است. ول ثالثا به بعضى رواياتى هست كه جنب به بيت الانبياء نمىتواند كما سنذكر، جنب به بيوت انبيا نمىتواند در حال جنابت وارد بشود و مشاهد از آن بيوت است. فى بيوت اذن الله... اين از همان بيوت است كه اين بايد تعظيم بشود. جنب داخل نمىشود.
اينها را، يكى يكى كه قاطى شده است در كلمات بايد حساب كنيد امام اينكه منزلت مشاهد مشرفه از مساجد بيشتر است؟ در اين كلامى نداريم. كلام صحيحى هست، اين مشاهد، مشاهدى است. اينها اشخاصى بودند كه اختيار كرده بود خداوند اينها را، مكانشان، است و محل عبادت است و محل تقرب الى الله است. اين را كسى نمىتواند منكر بشود كه منزلتشان از آنها اعظم است و اين معنا را هم نمىتواند كسى منكر بشود كه شارع كه جنب را گفته است به مسجد داخل نشود اين به جهت رعايت احترام مسجد است. اين را به هر عوامى بگوييد مىداند كه جنب و حائض داخل نشود. اما كلام اين است كه تمام ملاك اين تحريم احترام است، يا ملاك ديگر هم دارد؟ تمام ملاك، كلام در اين است كه در نظر شارع كه ما آن را نمىدانيم مثل اينكه خبر واحد را حجت كرده است، خبر ثقه را، چونكه اين مصيب الى الواقع است. اما تمام ملاك مصيب الى واقع است كه بگوييم شهرت فتوايى هم ملاك، چونكه آن هم غالبا مصيب الى الواقع است. تمام ملاك را نمىتوانيم بدست بياوريم. اينكه تعظيم ملاك است ولكن تمام ملاك باشد نمىدانيم. بدان جهت احتمال مىدهيم تمام ملاك مختص بشود به مساجد. منزلتشان مقدم. ملاك هم اين است، اما تمام ملاك اين است نمىدانيم. بدان جهت به مجرد اينكه مقام اينها و تعظيم است اين معنا اين درست حساب نمىشود. بعله اگر انسان يك جور داخل بشود به مسجد كه اهانت حساب بشود عند الاذهان المتشرعه توهين بشود، جايز نيست. آن اهانت غير از مسئله دخول در جنابت است. نه پاك و تميز است، هم خودش، هم لباسهايش ولكن غسل به گردنش است.
مىماند روايات كه عمده بعضى رواياتى است كه به آنها استدلال شده است كه عمده آنها اين صحيحه بكر ابن محمد ازدى رضوان الله عليه است كه در آنجا اينجور فرموده است، در باب شانزده از ابواب الجنابت روايت اولى است، محمد ابن حسن صفار كه صاحب وسايل هم به وسايل الدرجات ذكر كرده است. عن ابيطالب يعنى عبد الله سلت است كه رضوان الله عليه از اجلا است از بكر ابن محمد ازدى. بكر محمد ازدى از ثقات دور است. اين همان است كه امام پريد روى او. از امام پرسيد كه يابن رسول الله اين حوريهها كه انشاء الله روز قيامت خواهند داد، مثل زنهاى دنيا است يا يك جور ديگر است؟ امام فرمود ول كن از نمازت بپرس. از اينها سؤال نكن. عن بكر ابن محمد قال خرجنا من المدينه. بكر ابن محمد مىگويد كه از مدينه خارج شديم، نريد عن منزل ابى عبد الله عليه السلام. قصد داشتيم منزل امام صادق سلام الله عليه برسيم. در اين صورت فلحقنا ابى بصير خارج من زقاق. مصادق شديم با ابى بصير كه از يك كوچهاى خارج مىشد. زقاق يعنى كوچه. و هو جنب او هم جنب بود و نحن لا نعلم. ما هم نمىدانستيم، يعنى بعد فهميديم كه جنب بود كه ما نمىدانستيم و نحن لا نعلم. حتى دخلنا ابى عبد الله عليه السلام. ابى بصير هم از كوچه به ما لاحق شد و همه ما جنب و غير جنب داخل شديم به امام صادق سلام الله عليه. قال فرفع رأسه ابى بصير. امام صادق سر مباركش را بلند كرد به ابى بصير، قال يا ابا محمد ابا تعلم انّها ينبقى للجنب ان يدخل الانبيا. تو نمىدانى كه بيوت انبياء را جنب داخل نمىشوند. قال فرض ابى بصير و دخلنا. ابى بصير برگشت و ما داخل شديم. اين روايت گفتهاند كه امام فرمود لا ينبقى للجنب ان يدخل بيوت الانبياء اين اشكال اولش اين است كه لا ينبقى ظهور در حرمت ندارد. بعضىها فرمودهاند كه لا ينبقى فعلا اينجور است ظهور در حرمت ندارد ولكن معناى لغوىاش لا ينبقى يعنى لا يمكن كه در همان قضيه حضرت سليمان هم داشت كه خداوندا از ملكى از خدا خواست كه لا ينبقى لاحد من بقى يعنى ممكن نباشد. كه لا ينبقى نه اينكه معناى كراهت باشد. ممكن نباشد. اينجور گفتهاند ولكن ما اين را احراز نكردهايم. در آن آيه شريفه هم كه لا ينبقى يعنى به كسى نمىدهيم. معنايش همين است كه به كسى ندهى به من بدهى. اينجور ملكى بده كه به كسى بنا ندارى آن ملك را در دنيا بدهى او را به من بده. معنايش عبارت از اين است. بدان جهت اين دلالت به حرمت نمىكند، اين يكى. و ثانيا بر اينكه در اين روايت ولو نقل اينجور است ولكن اين روايت به طور ديگرى هم نقل شده است، آن طور ديگر اين است كه ظاهرش اين است كه ابو بصير مىدانست، اين را هم سابقا در امام باقر سلام الله عليه امتحان كرده بود، جنب داخل شده بوده خواسته بود كه بفهمد اين امام بالحق است. نمىداند آن كه امام كراهت دارد، علم غيب را مىداند. آنهايى كه خداوند به آنها اظهار كرده است يك دفعه با پدرش اين كار را كرده بود اين دفعه هم با امام صادق سلام الله عليه كرد كه همان جنب داخل شد. اين را كه امام سرش را بلند كرد ابو بصير در آن روايت دارد كه يابن رسول الله من عمدا خودم داخل شدم امام فرمود او لم تعلم؟ ايمان نياوردهاى، قال بلى... كما اينكه درباره پدرت كرده بودم. اين روى اين اساس بود، تعرض امام هم روى اين اساس بود. نه اينكه اين معناى تعليمى بود، للكلام بقية.
|