جلسه 890
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:890
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1373
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف سه مسئلهاى را پشت سر هم بيان مىفرمايد كه اين سه مسئله از مسائل مهمه باب الاستحاضه است. و براى اينكه اين دو تا مسئله يعنى مسئله اولى و دومى واضح بشود و منقح بشود از خارج مقدمهاى را ذكر مىكنيم كه آن مقدمه در علم الاصول منقح است. و آن مقدمه اين است اگر از ادله استفاده شد در موردى كه شارع براى مأمور به اختيارى بدل اضطرارى قرار داده است. مثل اينكه استفاده شد آن كسى كه نمىتواند صلاة را با طهارت مائيه بخواند بايد با تيمم بخواند صلاة مع التيمم بدل صلاة مع الوضو است، او الغسل. يا كسى كه نمىتواند صلاة را قائما بخواند امر كرده است به اتيان الصلاة قاعدا و هكذا و هكذا.
اگر در يك جايى استفاده شد از ادله و ثابت شد كه اين شىء مأمور به اضطرارى است و مبدلش آن مأمور به اختيارى است، كه شارع مىفرمايد اگر متمكن نشد از او، نتوانست صلاة را با وضو بخواند، نتوانست قائما بخواند با تيمم يا قاعدا بخواند. در اين موارد اگر مأمور به اختيارى موسع است مثل صلاتى كه مثال زدم. مثلا صلاة الظهر و العصر وجوبش از حين دلوك الشمس مىآيد الى غروب الشمس. اذا ذالت الشمس وجبت الصلاتان ثم ان تضى وقت من هما وقت تغرب الشمس. در جايى كه مبدل از قبيل موسع شد كه افراد طوليه دارد و افراد عرضيه دارد شارع اگر در اين مأمور به اختيارى كه موسع است بر اين بدل اضطرارى قرار داد، ظاهرش اين است كه در اين وقت، در تمام اين وقت نتواند مكلف صرف الوجود مأمور به اختيارى را بياورد آن وقت نوبت به اين مأمور به اضطرارى مىرسد. آن وقتى كه نتواند صلاة را با وضو و طهارت مائيه اتيان كند در جميع اين وقت نتواند صرف وجود اين را اتيان كند، صلاة مع الطهارت المائيه را، آن وقت نوبت به تيمم مىرسد. نتواند در جميع اين وقت صلاة را ان قيام بخواند كه صرف الوجودش را اتيان بكند، ان قياما آن وقت نوبت به صلاة ان قعود مىرسد. لازمه اين معنى اين است كه عجز مستوعب موضوع بدل است. كه در اصطلاح فقها مىگويند موضوع بدل اضطرارى عجز مستوعب است، يعنى نتواند در تمام الوقت صرف الوجود را اتيان بكند. اين ظاهر از كجا آمده است؟ منشاء اينكه عجر مستوعب موضوع بدل است، اين را از كجا، منشائش چيست؟
منشائش اين است كه در آن مأمور به اختيارى صرف الوجود مطلوب است نه تمام وجودات طوليه يا عرضيه. شارع طبيعى صلاة الظهر صرف الوجودش را مىخواهد. و هكذا از صلاة العصر صرف الوجودش را مىخواهد. تمام وجودات انحلاليه مطلوب نيستند. وجودات انحلاليه ترخيص در تطبيق دارند. ولكن آنى كه لازم است و واجد است صرف الوجود است. شارع وقتى كه مىگويد اذا ذالت الشمس وجب الصلاتين يعنى صرف الوجود. بدان جهت آن كسى كه ظهر شد، مىتواند صرف وجود صلاة ظهر و العصر را با طهارت اتيان كند ولو آخر وقت، از اول وقت مكلف است آن صرف الوجود را اتيان كند. بدل اضطرارى موضوعش نيست. چونكه متعلق تكليف در بدل اختيارى صرف الوجود فى جميع الوقت است، ظاهرش اين است كه كسى نتوانست او را اتيان بكند، يعنى صرف الوجود را نتوانست اتيان بكند. در اين وقت اين را بايد اتيان بكند. بدان جهت اين قاعده، قاعده كليه است. لا يختش فيها و لا يتأمل فيها.
اگر در يك موردى ثابت بشود اين بدل اضطراى است و مأمور به اضطرارى است و مبدلش آن مأمور به اختيارى است در اين موارد قاعده اوليه اين است كه انسان از آن مأمور به اختيارى اصلا متمكن نشد ولو فى آخر الوقت آن وقت مأمور بهش بدل اختيارى است. اين قاعده اوليه است. هر جا در يك موردى دليل قائل شد اين بدل اضطرارى است ولو مع العجز فى بعض الوقت مىتوانى بياورى، كافى است. آن دليل خاص است، رفعيت از قاعده مىكنيم و هر جايى كه در فقه چه در باب كفارات، چه باب عبادات، چه غير اينها از واجبات اگر دليل خاصى قائم نشد در يك موردى به مقتضاى قاعده اوليه عمل مىشود. و اما اگر در موردى دليل خاصى قائم شد، دليل خاص رفعيت از قاعده مىشود. قاعده قاعده شرعيه است. عقليه كه نيست. قاعده قابل تخصيص است و قابل تقييد است رفعيت از او مىشود.
اين مقدمه وقتيكه در ذهن شريف منقح شد و هضم شد بياييد به ما نحن فيه. در ما نحن فيه اين مستحاضه و اين صلاة را كه با وضو لكل صلاة مىخواند، مستحاضهاى كه دمش مستمر است. دمش راه دم را بسته است به كرسف يا غير ذالك. يا صلاتى را با غسل مىخواند يا هم وضو مىگيرد يا غسل مىكند كما فى المستحاضة المتوسطه، مستفاد از اين روايات اين است كه اين طهارت، طهارت اضطراريه است. اين زن مستحاضه كه مستمرة الدم است اين طهارتش طهارت اضطراريه است. نمىگويم آنى كه بعضىها فرمودهاند از كلماتشان ظاهر مىشود كه فرمودهاند كه نه، اين حدث استحاضه حدث است ولو قليله باشد. ولكن از زن مستحاضه مختفر است. اگر اين اعمال را اتيان كند، وضو بگيرد، غسل بكند، محدث است، ولكن صلاة بخواند عيبى ندارد. كانّ آنى كه فرموده است لا صلاة الاّ بطهور در اين موارد تخصيص خورده است كه نه، بدون طهور هم اين صلوات نمىشود. اگر وضو بگيرد. گفتهاند وضو گرفتن اين شخص، مثل وضو گرفتن جنب است براى خوردن طعام. وضو گرفتنش است براى خوابيدن. طهارت نيست آن وضو. ولكن ادب اكل است، ادب نوم است، اين هم ادب صلاة است. ولو اين زن بواسطه اين وضو يا غسل متطهر نمىشود، چونكه حدث دارد. دم دارد ولكن ادبا شارع گفته است كه بايد صلاتش را اينجور اتيان كند. ما اين را نمىگوييم. مىگوييم ظاهر ادله اين است كه اينها طهارت است نسبت به آن صلاتى كه بعد از اين اعمال اتيان مىكند. اينها طهارت است. ظاهر ادله هم اينجور است. فالتغتسل و تصلى بل تستدخل قطنة و تتوضء لكل صلاة مأنوس در اذهان متشرعه اين است كه وضو طهارت است. غسل طهارت است. ظاهر ادله اين است كه اينها طهارت است منتهى طهارت بودنشان با فراغ از اينكه دم استحاضه حدث است. اگر اين اعمال را اتيان كرد، نسبت به آن صلاتى كه اتيان مىكند طهارت حساب مىشود و اما نسبت به صلوات بعدى طهارت حساب نمىشود. براى هر صلاة بايد يك وضو بگيرد. يا براى هر دو صلاة بايد يك غسل بكند. و هكذا و هكذا.
پس مدعاى ما چه شد؟ مدعاى ما اين است كه اين اعمال طهارت هستند براى مستحاضه نسبت به آن صلاتى كه اتيان مىكند. ولكن دم الاستحاضه خودش حدث است. اين طهارت، طهارت اضطرارى است نه طهارت اختيارى است. چونكه مستحاضه غير اين طهارت را متمكن نيست. طهارتى را كه غير المستحاضه است دارد او را متمكن نيست، شارع اينجور طهارتى را طهارت اضطرارى است، اعتبار كرده است. اينكه اينها طهارت هستند، و دم استحاضه حدث است، اين احتياج به دليل ندارد، چونكه خود امام عليه السلام فرمود يتوضء. حدث است، يا يغتسل. اينكه اينها طهارت است، اين هم احتياج به دليل ندارد. چونكه مرتكض در اذهان متشرعه است كه وضو و طهارت غسل است. اين را بايد اثبات بكنيم كه طهارت، طهارت اضطرارى است. اين را از كجا مىگوييم؟ شخصى مىگويد نه، اين طهارت، طهارت اضطرارى است. اين طهارت را اگر اثبات كرديم، طهارت اضطرارى است و اين صلاتش را اين طهارت مىشود صلاة اضطرارى. اگر اين را اثبات كرديم داخل آن كبراى كلى مىشود. از كجا استفاده كنيم، مىگوييم از روايات. كه امام عليه السلام وقتى كه مىفرمايد يغتسل عند كل صلاة كه گفتيم معنايش اين است كه پشت سرش نماز بخواند. اين
معلوم مىشود كه تفرقه جايز نيست. اين طهارت، طهارت ضروريه است، اضطرارى است. به جهت اينكه مستحاضه لا تدرك الصلاة بحال فان... كه در روايت مباركه است، روى اين اساس است و صلاة مشروط به طهارت است، شارع اين طهارت را براى او قرار داده است. فرمود فالتغتسل عند كل صلاة. فاليغتسل فى وقت صلاة. يعنى وقت الاتيان كما ذكرنا. فرمود و تجمع بين صلاتين. معنايش اين است كه اين بايد جمع كند. چونكه تفرقه كند صلاة بلا طهارت مىشود. بدان جهت تتضوء لكل صلاة. از اين روايات استفاده مىشود اين طهارت، طهارت اضطرارى است والاّ متمكن از طهارت اختياريه بود كه عجله كردن لازم نيست، وضو الان گرفت شخص، نمازش را يك به غروب مىخواند. اين عيبى ندارد. چونكه طهارت، طهارت اختيارى است. اينكه مىگويد پشت سرش بخوان، وقت اتيان عمل، اتيان بكن حتى بر صلاتى كه وضو گرفتى، بر صلاة ديگر وضو ديگر بگير، اين معلوم مىشود كه طهارت، طهارت اضطرارى است. اين معنا وقتيكه از روايت استفاده شد كه استفاده مىشود هيچ شك و شبههاى نيست آن كبرى منطبق به ما نحن فيه مىشود. انطباقش چه جور مىشود.
مسئله اولى، زن وقتى كه وقت نماز شد دم دارد. مستمرة الدم است. استحاضه است. ولكن مىداند اگر مقدارى از وقت گذشت ولو فى آخر الوقت دمش منقطع مىشود. مىدانيد كه انقطاع دم هم دو جور است. يك وقت مستحاضه دمش منقطع مىشود، انقطاع برعى است، ديگر الحمد الله خون قطع شد، رفت. يك دفعه تا ماه ديگر يا تا ماههاى ديگر. خون استحاضه. يك وقت انقطاع، انقطاع فطرهاى است. نه، هر روز مثلا مستحاضه مىشود. تا غروب، غروب دم قطع مىشود باز وقتى كه مغرب شد دوباره شروع مىكند به آمدن. ولو در فضاء فرج. از فضاء فرج هم قطع شد. چونكه در بقاء استحاضه وجود دم در فضاء فرج كافى است. نه دم قطع مىشود به غروب. اگر زن مستحاضه در اول وقت بداند كه در آخر وقت فطره دارد، آن فطرهاى كه هم درست به خصوصيت عرضم متوجه بشويد آن فطرهاى كه هم در آن فطره مىتواند طهارت بگيرد چونكه مستحاضه بر صلاة اول بايد اعمال استحاضه اتيان كند. هم فطره دارد كه در آن فطره مىتواند طهارتش را اتيان بكند و مىتواند صلاتش را هم بدون دم اتيان بكند. اين زن اگر بداند كه در آخر وقت اينجور فطرهاى دارد، چه فطره، فطره انقطاع برعى بشود، چه انقطاع فطرهاى بشود واجب است چه كند؟ صلاة را آن وقت نگه دارد. براى اينكه همين جور گفتهايم، متمكن است صرف الوجودش. صلاة را با طهارت اختياريه متمكن است صرف الوجودش را اتيان كند ولو در آخر وقت او را اتيان كند. اين فرمايش اول صاحب العروه در اين مسئله. بعد ايشان مىگويد فلو بادر، با وجود اينكه مىداند انقطاع حاصل خواهد شد مبادرت كرد صلاتش را خواند. صلاتش را خواند اتفاقا امروز كه غروب شد دم منقطع نشد. شانش خوب بود اين زن، وقتى كه نماز را در اول وقت خواند، امروز خطا رفت آخر وقت منقطع نشد. مىگويد فلو بادر و التفقة عدم الانقطاع صحت اذا حصل قصد القرب. اگر قصد قربتش آن وقت، چونكه صلاة قصد قربت مىخواند مثل اينكه نمىداند زنى كه فطره دارد بايد تا آخر نگه بدارد. اين را نمىدانست. يا اصلا فطره دارد موقعى كه مشغول نماز شد حواسش پرت بود از اين معنا كه فطره دارد و آخر بايد بگذارد غافل بود، نماز را خواند يادش افتاد كه بابا فطره دارد بايد نماز را نمىخواند. گفت الان ديگر خواندهايم، خدا الرحم الراحمين است. ببينيم چه مىشود. يك دفعه ديگر مىخوانيم. وقتى كه به غروب رسيد ديد دم قطع نشد، باز مىآيد. پس قصد قربت حاصل شده است. در موارد غفلت مىشود. لو بادر، چونكه معتقد است به قطع. مىداند قطع مىشود لو بادر الصلاة را اتيان كرد و بعد منقطع نشد، قصد قربت حاصل بشود اعاده نمىخواهد. يعنى اگر اتفاق نشد عدم انقطاع. منقطع شد بايد اعاده كند ديگر. چونكه معلوم مىشود مكلف بود، مكلف به آن صلاتى كه خوانده است نبود. مكلف به آن صلاة صرف الوجود بود. از او متمكن بود بايد آن صلاة را نياورده است اتيان بكند.
اين فرمايش دومى صاحب العروه است. اينى كه مىفرمايد، اين دو فرمايش را ما روى دو چشم مىگذاريم. همين جور است. بعد ايشان مىفرمايد كه بلكه اگر در ما نحن فيه مكلف زن علم پيدا نكرد به حصول وطره. ولكن رجاع دارد كه فطرة بشود. چونكه اول وقت ظهر و عصر دم مىآيد ولكن احتمال مىدهد دم غروب قطع بشود. دو ساعت به غروب، يك ساعت به غروب قطع بشود. يك فطرهاى داشته باشد كه آن فطره وافى بشود به طهارت و به صلاة. در ما نحن فيه ايشان مىفرمايد كه اگر احتمال و رجاع داشته باشد، احتمال بدهد باز بايد داخل بياندازد. چرا؟ چونكه نمىداند به صلاتى را كه اتيان مىكند الان صلاة با طهارت اضطراريه. چونكه نمىداند مكلف است. بايد تأخير بياندازد آخر وقت. اگر طاهر شد صلاة اختيارى را مىآورد. طاهر نشد اين را مىتواند اتيان كند آخر وقتش. بدان جهت در ما نحن فيه چونكه شك دارد، يعنى در امر به اين صلاة اضطرارى احتمال مىدهد امر نداشته باشد، بدان جهت اين را نمىتواند اتيان كند. اين حاصل فرمايش ايشان است. بعد ايشان يك درجه هم مىرود بالا. مىگويد بلكه اگر اين رجاع در اثناء صلاة حاصل شد. وضو گرفت يا غسل كرد، داخل صلاة شد صلاة را كه تمام كرد اميد پيدا شد كه اين دمش قطع خواهد شد امروز. چونكه هر روز آنجور كه با فشار مىآمد در اثناء صلاتم، خبرى نيست امروز. مثل اينكه امروز قطع خواهد شد. اميد دارد قطع بشود. ايشان مىگويد بر اينكه، بالا برده است فتوا را. قطع كند يجب التأخير. اين قطع كند تصريح نكرده است. اين كه مىگويد يحب التأخير يعنى قطع كند. اين صلاة فايدهاى ندارد. بعد مىگويد اين احتياط، احتياط استحبابى مىشود. وقتيكه به دلالت التزاميه گفت يجب التأخير يعنى بايد قطع كند. بعد كه مىگويد و الاحوط الاتمام ثم الاصتبر الى آخر الوقت اين احتياط مىشود، احتياط استحبابى. يعنى مىتواند از صلاة رفعيت بكند، احتياط اين است كه رفعيت نكند تمام بكند. بعد بنشيند صبر بكند كه تا دم غروب چه مىشود؟ اين حرفى است كه ايشان فرموده است. القاعدة الكليه. در موارد بدل اضطرارى وقتى كه احراز شد موضوع عدم تمكن از صرف الوجود است كه از مأمور به اختيارى به صرف الوجودش در تمام وقت متمكن نشويم. جايى كه انسان بداند متمكن نمىشود يا مىداند متمكن مىشود اين فرع اولى است بر اين مسئله. حكمش پر واضح است و اما در جايى كه شك دارد، متمكن مىشود از صرف الوجود يا نمىشود كه اين مطلب سومى بود. كه فرمود بر اينكه وجب التأخير ولو در اثناء صلاة بوده باشد، وجبت التأخير. در اين موارد كه در ما نحن فيه شك شد، مقتضاى قاعده چيست؟ مىتواند مأمور به اضطرارى را بيدار بكند يا نمىتواند بيدار بكند؟ مقتضى القاعده اين است كه بيدار جايز است. چرا؟ چونكه استسحاب موضوع حكم ظاهرى را حكم مأمور به اضطرارى را كه بدل است احراز مىكند. چرا؟ الان مىگويد كه زن مىگويد كه، من كه الان نمىتوانم صرف الوجود را اتيان بكنم. چونكه دم دارد. الان كه نمىتواند صرف الوجود را اتيان كند با طهارت اختيارى. استسحاب مىكند اين عجزش را كه نمىتوانم صرف الوجود اتيان بكنم، نمىتوانم، نمىتوانم، يعنى عجزم باقى است، باقى است، باقى است تا آخر وقت. اين شخصى كه عجز مستوعب دارد، موضوع عجز مستوعب بود، يعنى متمكن از صرف الوجود نيست. الان كه متمكن است، مثبت نيست. خيال نكنيد مثل بعضىها كه اين اصل مثبت است. اين استسحاب اثبات نمىكند، متمكن از صرف الوجود نيست. نه، همان را احراز مىكند. استسحاب استقبالى است. الان كه نمىتواند صرف الوجود را اتيان بكند. الان عاجز است. اين عجز از صرف الوجود باقى است، باقى، باقى است... تا دم غروب. عجز مستوعب محرز شد به استسحاب مىتوانى بدل را اتيان بكنى. بدان جهت احتمال كه داد مىتوانى اتيان بكند چونكه موضوع به اصل محرز مىشود. ولكن اين مأمور به ظاهرى مىشود. چونكه به موضوع استسحاب محرز شد. بدل اضطرارى است كه به حكم ظاهرى ثبوتش احراز شده است. در آخر وقت معلوم شد كه نه، عجز رفت. غروب دم قطع شد. معلوم مىشود كه حكم ظاهرى مطابق با حكم واقعى نبوده است. مكلف است به صلاة اختيارى. بدان جهت مجزى نمىشود. صلاة مأمور به اختيارى را كه مكلف بود نياورده
است بايد اتيان كند. مأمور به ظاهرى كه مجزى از مأمور به واقعى نيست. مأمور به اضطرارى مجزى است. اينى كه اين شخص اتيان كرد مأمور به اضطرارى ظاهرى بود. آن مأمور به اضطرارى واقعى او مجزى است. چونكه در طول حكم واقعى است و خودش حكم واقعى است ولكن در عدل حكم واقعى ديگر است. در طول او است. بدان جهت در ما نحن فيه، در تمامى موارد بدل ظاهرى، على القاعده مىگوييم عيبى ندارد. ولكنه حكم ظاهرى. اين بدار حكم ظاهرى است بعد تا آخر وقت اگر كشف خلاف نشد، بلكه معلوم شد كه مصادف با واقع است، مجزى است، تكليفش را عمل كرده است و اگر نه مصادف با واقع نشد، نه مجزى نيست بايد تدارك بكند. اين مقتضاى قاعده. مگر يك جايى دليل قائم بشود بگويد نخواند. احتمال هم كه مىدهى در آخر وقت متمكن مىشوى، نخوان صلاة را. اين مأمور به اضطرارى را نياور. بعضىها فرمودهاند در باب تيمم اينجور است. امام عليه السلام در آن وقتى كه انسان رجا دارد، آب پيدا كند آخر الوقت فرموده است اتيان نكن صلاة را. ان فاتح الماء لم يفتح التراب. اگر آب فوت شد، در آخر وقت پيدا نشد اين تراب آن وقت هم هست. يعنى الان اتيان نكن. اگر بنا بشود معناى آن روايت حكم تكليفى باشد نه ارشاد بر اينكه به خودت بيخود زحمت نده ممكن است در آخر وقت همين عمل را اتيان كنى و ممكن است مأمور بياورد. نظر قاصر ما آن حكم، حكم ارشادى است. فاتك الماء لم فتك التراب. اگر آب از تو به فوت رفت در آخر وقت، تراب از تو فوت نمىشود. يعنى زحمت بيخود نكش. چونكه در آخر وقت اگر آب پيدا نكردى مىتوانى بياورى. اگر فرض بكنيد آب پيدا كردى اين فايده ندارد. ان فاتك الماء لم يفتك التراب. و اما اين حكم ارشادى است الزام نيست كه نياور اين را، حرام است آوردن. بدان جهت لافرض يك جايى دليل قائم شد كه لعن من صلى فى اول الوقت، لعن رسول الله مثلا، فرضا يك همچين روايتى وارد شده است كه نهى فهميده شد آن يك مطلب ديگرى است. والاّ مقتضى القاعده جواز الاتيان است.
درست توجه كنيد كما اينكه گفتيم اگر بعد كشف خلاف شد، مأمور آن واقعى را بايد تدارك بكند اين در صورتى است كه موضوع بدل اضطرارى عدم التمكن از صرف الوجود از بدل اختيارى بشود كه تا به حال اينجور ذكر مىكرديم و اما شارع ربما بدل اضطرارى موضوعش را تخصيص مىدهد. مىفرمايد كسى كه معلوم است براى او متمكن از صرف الوجود است كسى كه معلوم است متمكن از صرف الوجود نيست او اين بدل اضطرارى را اتيان كند. كسى كه براى او معلوم است، علم را در موضوع اخذ كرده است. كسى كه مىداند متمكن از بدل اختيارى نيست او متمكن از اين مأمور است. طهارتا اينجور قرار مىدهد. اخرى مىگويد كسى كه ندانست متمكن از بدل اختيارى است، ندانست مأمور بهش بدل از اين مأمور است. كه اين تعميم مىشود. تضييع مىشود كه بگويد بداند كه متمكن نيست. دومى اين است كه نه كسى كه نداند متمكن از صرف الوجود است. او مأمور بهش اضطرارى است. اگراينجور بوده باشد، موضوع بدل اضطرارى اين بوده باشد اين زنى كه در اول وقت دم دارد. نمىداند كه امروز متمكن از صرف الوجود اختيارى است دمش قطع مىشود يا نمىشود؟ اين موضوع بدل اضطرارى موجود شد. چونكه موضوع بدل اضطرارى اين بود كه كسى كه نمىداند صرف الوجود را نمىتواند اتيان كند. اين زن نمىداند مىتواند صرف الوجود را اتيان كند يا نه؟ چونكه احتمال مىدهد دمش مستمر باشد. در اين صورت اگر مأمور اضطرارى از لسان ادله استفاده كرديم كه اين است كه اگر شخصى علم پيدا نكرد، ندانست تمكنش را از مأمور به اختيارى مكلف به اين است. اگر موضوع بدل اضطرارى اين شد مىشود بدل اضطرارى واقعى. حكم ظاهرى نمىشود. زن وقتيكه احتمال مىدهد كه دمش منقطع نشود موضوع بدل اضطرارى كه صلاة در حال الدم با آن اعمال خاص است، موجود مىشود. بعد اگر در آخر وقت فهميد كه نه، متمكن است. آن ديگر ضرر ندارد. نمازش صحيح است. چرا؟ موضوع بدل اضطرارى موجود شده بود آن وقتى كه نماز خوانده بود. موضوع بدل اضطرارى عدم تمكن از مأمور به واقعى نيست از صرف الوجود. بلكه علم به عدم تمكن است. كه علم نداشته باشد به تمكن از صرف الوجود. زن هم كه علم نداشت به تمكن از صرف الوجود. مأمور بهى را كه اتيان كرده است و فعلى را كه اتيان كرده است، مأمور به، مأمور اضطرارى است. ما هممان، غممان در اين مسئله دومى اثبات اين نكته است كه مستفاد از روايات مباركه اين است كه موضوع اين بدل اضطرارى عدم علم مرء است به تمكن از صرف الوجود كه زن علم نداشته باشد متمكن از صرف الوجود است. علم داشته باشد، مأمور به اختيارى فقط در حقش تكليف است. علم نداشت كه متمكن از مأمور به اختيارى است موضوع بدل اختيارى است. اين را از روايات استفاده خواهيم كرد. چه جور استفاده خواهيم كرد؟ تأمل بفرماييد.
|