جلسه 891

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:891
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1373
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم طهارت مستحاضه و زنى كه هنوز در حال صلاة دم استحاضه دارد طهارت او، طهارت اضطراريه است نه طهارت اختياريه. و روى اين حساب عرض كرديم مقتضى القاعدة الاوليه اين است اگر زن فطره‏اى داشته باشد در وقت صلاة، دمش قطع مى‏شود در حال انقطاع الدم مى‏تواند وضو بگيرد و غسل بكند و صلاتش را بخواند بدون اينكه دمى را داشته باشد حتى در فضاء فرجها. عرض كرديم بما اينكه طهارت، طهارت اضطراريه است مقتضى آن قاعده‏اى كه عرض كردم مى‏شود صلاتش را در آن فطره بخواند. يك وقت مى‏داند اينجور فطره‏اى دارد. گفتيم بايد تأخير بياندازد. يك وقت احتمال اين فطره را مى‏دهد. يقين ندارد به اين انقطاع يا فطره. احتمالش را مى‏دهد.
عرض كرديم مقتضى الاستسحاب در بقاء دم فعلى است كه الان نمى‏تواند طهارت اختياريه بگيرد و صلاة اختيارى بخواند. اين دم دارد. استسحاب عجز فعلى تا الى خروج وقت صلاة مقتضى اين است كه اين مأمور بهش صلاة مع الطهارت الاضطراريه است. چونكه زنى كه دمش مستمر بشود الى آخر الوقت وظيفه‏اش همان صلاة با طهارت اضطرارى است. استسحاب بقاء عجز فعلى الى آخر الوقت اين را اثبات مى‏كند كه تو مكلف هستى به آن صلاة اختيارى. اما مى‏دانيد نتيجه تابع اخص المقدمتين است. چونكه اين مستحاضه است، دمش مستمر است الى آخر الوقت اين به اصل احراز شد نه بالوجدان. بدان جهت كبرايى كه به اين ملزم مى‏شود، نتيجه‏اش حكم ظاهرى مى‏شود كه فعلا در ظاهر مكلف است همان صلاة اضطرارى را بخواند و بعد اگر در آخر وقت كشف خلاف شد، ديد كه نه اين دم قطع شد. يا فطره وسيعه‏اى حاصل شد، كشف مى‏شود آن حكم ظاهرى مطابق با حكم واقعى نبوده است. و چونكه حكم ظاهرى از حكم واقعى مجزى نيست بايد عمل را تدارك كند. اين مقتضى القاعده است ولكن در، دو تا قاعده بود كه مأمور به ظاهرى موضوعش اضطرار ديدن للوقت است و اگر شك شد در اضطرار فى دمه الوقت ولو بدار جايز است ولكن حكم ظاهرى است. و بدان جهت مكفى از واقع نمى‏شود.
در ما نحن فيه يك قاعده ديگرى هست و آن اين است كه ما كه گفتيم اضطرار فى دمه الوقت موضوع بدل اضطرارى است اين على القاعده بود. در آن جايى كه دليل بر خلاف او قائل شد در يك موردى. دليل دلالت كرد كه با اضطراره فى الوقت هم مى‏شود حكم واقعى، واقعا جايز است صلاة اضطرارى را اتيان بكند. منتهى يا مطلقا اين جهت را دقت كنيد، اين مطلقا يا در حالت خاصه‏اى كه انسان مأيوس است كه متمكن بود تا آخر وقت از مأمور به اختيارى. دليل خاص قائم كه در حقيقت موضوع بدل اضطرارى، اضطرار در دم الوقت نيست. يا اضطرار در جميع الوقت يا در بعض الوقتى كه مكلف اين حالت را دارد. آن حالت مثلا چه حالتى؟ كه مأيوس است از اينكه متمكن بشود از مأمور اختيارى. در اين صورت اگر امروز دليلى قائم شد و موضوع بدل اضطرارى را تعميم داد. تعميم واقعى. استسحاب تعميم ظاهرى مى‏دهد، دليل اجتهادى قائم شد، موضوع بدل اضطرارى را تعميم واقعى داد، در آن صورت همين جور است. عمل مجزى مى‏شود، احتياج به اعاده ندارد. مكلف آن حالت را داشت. در تيمم ملتزم خواهيم شد. مكلف در اول وقت فاقد الماء است. و مأيوس است كه تا آخر وقت آب گيرش بيايد. تيمم كرد، نمازش را خواند در حال يأس. نماز را
تمام كرد يك ماشينى رسيد گفت آب مى‏خواهيد؟ گفتيم بعله، داد. صلاة صحيح است. چرا؟ اضطرار فى بعض الوقت شده است. عيبى ندارد. شارع تعميم داده است. در اين مورد بدل اضطرارى را تعميم داده است اضطرار فى بعد الوقت در صورتى كه در حالى كه مكلف مأيوس بشود. بعضى‏ها ادعا فرموده‏اند از مواردى كه شارع تعميم داده است يكى مستحاضه است كه احتمال مى‏دهد دمش منقطع بشود و فطره داشته باشد و احتمال هم مى‏دهد كه نه فطره نداشته باشد. در اين جا ما تا به حال مى‏گفتيم استسحاب استحاضه مى‏كند موضوع حكم ظاهرى درست مى‏شود، گفته‏اند اين حكم واقعى است. مثل جواز تيمم بر كسى كه فاقد الماء است و مأيوس است از ماء كما اينكه جواز التييم بر او حكم واقعى است بر اين زنى كه احتمال انقطاع مى‏دهد، جواز اتيان در آن صلاة، جواز واقعى است، نه جواز حكم ظاهرى است. به چه بيان؟ فرموده‏اند كما اينكه فرموده‏اند، عده‏اى از فقهاى ما، فرموده‏اند قالب زنها كه مستحاضه هستند اينجور نيست كه بدانند دمشان مستمر مى‏شود على الدوام تا آخر وقت. نوعا زنها كه علم غيب ندارند. احتمال مى‏دهند در آخر وقت منقطع بشود. فطره حاصل بشود. يك ربعى منقطع بشود. دمى در ظاهر فرجم نبوده باشد. اين معنا امر عادى است لنساء. مراجعه به نساء بكنيد كه بعضى از فقهاى ما مى‏گفتند كه ما مراجعه كرده‏ايم به نساء، از آنها پرسيده‏ايم. شما هم من خودم نمى‏دانم، آنى كه مى‏دانم خواهم گفت. فرموده‏اند بر اينكه اين معنا قالب النساء دمشان منقطع مى‏شود و فطره‏اى بر او حاصل مى‏شود قالب نساء احتمالش را مى‏دهند. چونكه قالب نساء احتمالش را مى‏دهند بدان جهت ائمه عليهم السلام در اين روايات كه على كثرتها كه ما خوانديم در هيچ كدام از آنها اشاره نكرده‏اند كه زن بايد صبر كند. آخر وقت نمازش را بخواند در صورتى كه احتمال مى‏دهد بر اينكه نقاء حاصل بشود و فطره حاصل بشود براى او. حتى در آن روايات يأخر هذه و تأخر هذه. نفرمود اين تقدم هذه در صورتى كه احتمال ندهد دم غروب يك ربع به غروب مانده است فطره حاصل بشود.
حصول الفطره قالبى است. قالب النساء احتمال فطره را مى‏دهند و در اين روايات امر تنبيه نكرده است امام عليه السلام ولو در روايت واحده‏اى اين كه سنات را در آخر احتمال در آخر بگذارد. يا اقله بفرمايد كه اگر با احتمال خواند بعد فطره شد اعاده كند. نه اعاده را فرموده‏اند نه هم اين تأخير را فرموده‏اند. قالب نساء هم احتمال فطره را مى‏دهند. چونكه همين جور است، پس معلوم مى‏شود جواز اتيان، اطلاق مقامى است، ببينيد چكار مى‏كند اطلاق مقامى! اين عدم تعرض در مقام بيان وظيفه اين كاشف از اين است كه با احتمال انقطاع و با احتمال فطره واسع جواز حكم واقعى است نه حكم ظاهرى است. بدان جهت اگر بعد معلوم شد كه اين نه پاك شد، فطره حاصل شد، اعاده نمى‏خواهد. مثل آن كسى است كه با يأس تييم كرد، نماز خواند و بعد از اينكه مأيوس بود نمازش تمام شد آب گيرش آمد. اعاده نمى‏خواهد. چونكه حكم واقعى است. از اين اطلاق مقامى ببينيد چه جور تقريب مى‏كنند. از اين اطلاق مقامى كه قالب است احتمال الانقطاع، يعنى احتمال الفطره در نساء اين امر قالبى است، ائمه عليهم السلام در اين روايات نفرموده‏اند كه با احتمال الفطره صلاة را به آخر بياندازيد. بلكه فرموده‏اند مقدم بكنيد. تأخر هذه و تقدم هذه. آن صلاة عصر را يا عشا را جلو مى‏اندازد. بلكه فرموده‏اند بر اينكه جلو بياندازيد. اينكه امام عليه السلام تعرض نفرموده‏اند به اين كه تأخير بياندازيد با اين احتمال كه امر قالبى است و نفرموده‏اند كه اگر مقدم كرديد بعد فطره حاصل شد، اعاده كنيد اين كشف مى‏شود جواز اتيان جواز واقعى است. مثل جواز التييم. بدان جهت اگر در آن حال نماز را خواند و بعد انكشاف خلاف شد نه، اعاده نمى‏خواهد. چونكه مأمور به واقعى‏اش را آورده است. حكم واقعى بود.
اينى كه در بعضى محشين عروه در آنهايى كه رفته‏اند قدس الله اسرارهم، آنهايى كه هستند اسالل الله بقائهم اينها گفته‏اند على الاحوط، اينكه عروه دارد بر اينكه اگر نماز خواند بعد كشف خلاف شد، فطره شد اعاده، خوب زن گفته‏اند على الاحوط. احوط اين است كه اعاده بكند. يعنى حكم واقعى است به حسب اين چيزى كه عرض كرديم.
اما آنى كه به ذهن قاصر ما گفتيم كه بايد رجوع به نساء بشود دو تا مطلب را مى‏گوييم. يكى اينكه زن بداند فطره حاصل مى‏شود برايش، دمش منقطع مى‏شود. بعله در اين صورت اضطرارى است، مأمور به اضطرارى است بايد تأخير بياندازد. اين جاى شك نيست. كلام در صورت شك بود كه احتمال مى‏دهد زن فطره حاصل بشود. آنى كه بر ما محرز است كما كتبنا اين است كه آنى كه محرز است بر نساء احتمال تغير الدم است. احتمال مى‏دهند كه خوب اين كثيره تا آخر وقت نماند. احتمال مى‏دهند كه مستحاضه متوسطه در توسطش تا آخر وقت نماند. در اثناء قليله بشود، فقط در فضاء فجر بماند. اين امر عادى است. چونكه اينجور نيست كه زن همين جور مثل چشمه خون بيايد از او. مستحاضه كثيره شد. اين معنا قالبى است كه استحاضه تغير پيدا مى‏كند. بدان جهت در ما نحن فيه تغير بكند اين معنا محرز است اما احتمال انقطاع الدم بالمره مى‏دهند قالب النساء ما اينها را احراز نكرده‏ايم. اگر اينجور باشد اطلاق مقامى درست مى‏شود. والاّ درست نمى‏شود، بدان جهت آن احوط، احوط وجوبى مى‏شود. اين يك معنا. بعد ما تا به حال كه بحث مى‏كرديم، بحثمان در جايى بود كه زن فى الحال دم دارد. ولكن اين دم فى ما بعد منقطع مى‏شود. ان ما علما او احتمالا كه حكمش را گفتيم هر دو تا را. و اما در جايى كه فعلا در اول وقت دم منقطع است. پنبه گذاشت ديد كه نه، خبرى از خون استحاضه نيست. انقطاع را مى‏داند ولكن نمى‏داند بر اينكه اين انقطاعى كه حاصل شده است آيا طول مى‏كشد؟ انقطاعى است كه مثلا برعى است. نمى‏داند، يك وقت مى‏داند كه اين چيزى كه هست يا فطره واسعه است، الان كه خون ندارد. اقلا يك ساعت طول مى‏كشد، دو ساعت طول مى‏كشد تا دم بيايد. يا فطره واسعه است يا اصلا دم قطع شد. تمام شد استحاضه. كه اگر اينجور بوده باشد خوب سابقا گفته‏ايم، الان هم مى‏گوييم اشكالى ندارد. در آن صلاة اولى بايد اعمال استحاضه را اتيان كند. صلاة اولى وقتى كه اعمال استحاضه را اتيان كرد كه مى‏داند ديگر قرح حاصل شد. يا فطره، فطره واسعه است. در اين صورت اعمال را در صلاة اولى اتيان مى‏كند. اعمال را كه اتيان كرد، لازم نيست فورا صلاة بخواند. چونكه از نقا پيدا كرده است. اين را هم بدانيد اين يك كلمه را داشته باشيد، نقاع متخلل بين الدمين استحاضه مثل نقاع متخلل بين دمين حيض الواحد نيست. گذشت درباب الحيض. اگر ما بين دو دم از يك حيض در اثنائش نقاع فاصله بشود النقاع ملحق بالحيض. در زمان نقاع احكام حيض را دارد. استحاضه آنجور نيست. اول وقت مستحاضه بود، آخر وقت هم مستحاضه است. يك ساعت به غروب مانده است ولكن بعد از يك ساعت از اول وقت تا يك ساعت به غروى دمى اصلا ندارد. مستحاضه نيست. منتهى بر صلاة اولى بايد اعمال مستحاضه را اتيان بكند چونكه مستحاضه‏اش قبل از آن صلاة قطع شده است بايد به او اعمال استحاضه را اتيان بكند. بدان جهت اعمال استحاضه را اتيان كرد لازم نيست صلاتش را فورا بخواند. چونكه حدث ندارد، پاك شد. مى‏تواند صلاتش را تا آن دو ساعت، تا آن وقتى كه يك ساعت به غروب بشود، ميتواند تا آن وقت تأخير بياندازد. قبل از آن وقت نمازش را بخواند در حال نقاع. بدان جهت در آن صورتى كه فعلا نقاع دارد زن ولكن مى‏داند كه نقاعش مستمر مى‏شود. نقاع، نقاع فطره‏اى است مستمر است، يا نقاع انقطاع الدم نقاع برع است. بدان جهت در ما نحن فيه فقط به صلاة اولى وضو مى‏گيرد. اگر استحاضه قليله بود. به صلاة اولى غسل مى‏كند اگر مستحاضه كثيره بود. يا وضو و غسل مى‏كند بنا بر اينكه وضو و غسل هر دو لازم است. يا مستحاضه متوسطه بود قبل از آن صلاة وضو و غسل مى‏گيرد نسبت به آن صلاة. بدان جهت مى‏تواند صلاتش را تأخير بياندازد. اين در صورت علم، به اينكه انقطاع برعى است يا فطره واسع است اين اشكالى ندارد، حكم معلوم است.
در جايى كه نمى‏داند، عبارت عروه را اينجا معنا مى‏كنم. و اما در جايى كه نمى‏داند آيا اين فطره واسعه است يا غير واسعه؟ مى‏داند دم استحاضه هنوز قطع نشده است. خواهد آمد. ولكن نمى‏داند اين خرده‏اى كه در اثنا حاصل شده است فعلا آن قدر مهلت مى‏دهد كه غسل كند، وضو بگيرد، بعد از اين فطره نمازش را بخواند در غير حال دم يا احتمال مى‏دهد كه شروع بكند به عمل، باز مى‏آيد خون. مهلت نمى‏دهد. تا آخر صلاة. بدان جهت مى‏گويد كه حوصله ندارم، آخر وقت يك دفعه نماز مى‏خوانم. مى‏داند فطره را فعلا، ولكن نمى‏داند فطره واسع است يا غير واسع؟ اين يك صورت. صورت دومى نه، اصلا فطره را نمى‏داند. احتمال مى‏دهد انقطاع برعى باشد و احتمال مى‏دهد فطره غير واسع باشد. اولى مى‏دانست فطره است ولكن احتمال مى‏داد كه واسع نباشد، دومى كه در عبارت ايشان هست او لبرع يعنى احتمال مى‏دهد كه انقاع لبرع بوده باشد. ولكن احتمال هم مى‏دهد كه فطره واسع نباشد. فطره‏اى باشد و واسع نباشد. در اين دو صورت ايشان مى‏فرمايد بر اينكه در جايى كه اينجور شد، اين شخص احتمال داد، اگر در اثناء صلاة اين حال براى او حاصل شد، قبل از صلاة اگر حاصل بود كه حكمش را گفتيم، وضو مى‏گيرد نماز را مى‏خواند. اين هم مثل او است. و اما در صورتى كه اين حال در اثناء صلاة حاصل شد. يك مقدار از صلاة خوانده بود به طهارت اضطرارى در اثناء صلاة حاصل شد. ايشان مى‏فرمايد در اين صورت نه، مى‏تواند نمازش را تمام كند. يا اگر نمازش را خوانده است و تمام كرده است اين حالت برايش حاصل شد، اعاده واجب نيست. مگر اينكه بعد كشف بشود كه نه، فطره، فطره واسعه بود يا انقطاع، انقطاع برع بود. كه صلاة را صلاة اضطراريه خوانده است و بدان جهت در آن صورت بايد اعاده كند. مى‏بينيد مسلك صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف اين است كه در جايى كه زن نمازش را شروع بكند در حال الدم آن حكم يا حكم اعتقادى است كه اعتقاد كرده است كه دم تا آخر مى‏ماند يا حكم ظاهرى است. حكم واقعى نمى‏تواند بشود. اگر در آخر وقت ولو برع پيدا كرد يا فطره واسعه پيدا كرد اين مأمور بهش مأمور به صلاة اختيارى است. اين كلام ايشان است.
در ما نحن فيه ما بحث ميكنيم على القاعده و اخرى بالنظر الى الروايات. فرموده‏اند در آنجايى كه زن فعلا اگر حالت انقطاع دم داشته باشد و شك كند كه ايا اين انقطاع الدم مستمر مى‏شود، فطره واسعه است يا فطره غير واسع بايد صلاتش را در اين فطره بخواند. مكلف است صلاتش را در اين فطره بخواند. چه جورى كه اگر مى‏دانست اگر اين فطره، فطره واسعه است و مكلف بود صلاتش را در اين فطره واسعه بخواند كذالك در جايى كه نمى‏داند فطره واسعه است يا غير واسعه بايد صلاتش را در اين فطره بخواند. چرا؟ براى اينكه استسحاب مى‏كنيم. الان دم منقطع شده است. در اثناء صلاة است، آن صلاة را بايد دوباره ول كند وضو و غسل كند. صلاة را بايد در اين فطره بخواند. قبل از صلاة است وضو و غسل كند در اين فطره بخواند. بعد از صلاة است بنا بر اينكه بعد از صلاة هم حكم ظاهرى است باز دوباره آن صلاة را كه خوانده است بگويد هيچ است آن. بلند شود غسل كند، وضو بگيرد در اين فطره صلاتش را بايد در اين فطره بخواند. چرا؟ براى اينكه استسحاب جارى مى‏شود در ما نحن فيه. مى‏گويد الان كه دم از من قطع شده است، الان مستحاضه نيستم. چونكه گفتيم نقاع ملحق به استحاضه نيست. الان در اين وقت من مستحاضه نيستم... تا آخر وقت. احتمال مى‏دهد تا آخر وقت مستحاضه نباشد. انقطاع برعى بشود. يا احتمال مى‏دهد كه نه، فطره است ولكن وسيع بشود. مستحاضه نيستم، نيستم تا يك ساعت به غروب بشود. استسحاب مى‏گويد تو مستحاضه نيستى. زنى كه مستحاضه نبوده باشد، وظيفه‏اش چيست؟ وظيفه‏اش اين است كه صلاة را با طهارت واقعيه اتيان كند. اين صلاة را بايد در حال نقاع اتيان بكند و خودش هم چونكه اين زن طاهره است قبلا مستحاضه بود بايد به اعمال اولى‏اش مستحاضه را اتيان كند. پس مقتض الاستسحاب در ما نحن فيه اين است قبل از صلاة است طهارت را اگر گرفته است آنها به درد نمى‏خورد. الان كه انقطاع حاصل شده است دوباره طهارت بگيرد، صلاة را شروع كند. اگر در اثناء صلاة است آن صلاة را ول كند طهارت بگيرد در حال نقاع آن صلاة را اتيان كند. صلاة را تمام كرده است، آن صلاة را بياندازد دور دوباره طهارت بگيرد و دوباره صلاتش را بخواند. اين فرموده‏اند مقتضاى اين صلاة است.
ممكن است كسى به اين استسحاب اشكال بكند آن اشكال عبارت از اين است كه موضوع صلاة اختيارى به طهارت اختياريه زنى است كه متمكن بوده باشد صلاة اختياريه را با طهارت اختياريه اتيان كند. متمكن باشد و استسحاب انقطاع دم، دم، دم منقطع است اثبات نمى‏كند كه اين متمكن بر صرف الوجود است. از صلاة اختيارى به طهارت اختياريه. اين تمكن را اثبات نمى‏كند. چونكه موضوع اضطرارى اين است كه متمكن از صرف الوجود نشود. استسحاب بقاء اينكه اين نقاع مى‏ماند، مى‏ماند لازمه عقلى‏اش اين است كه تمكن داشته باشد بر اتيان صرف الوجود از صلاة اختيارى اين مناقشه لغو است. چرا؟ لما ذكرنا در تقريب. ما از موضوع خارج مى‏كنيم اين زن را. شارع زن را در حال دم بر مستحاضه‏اى واجب كرده است كه دم استحاضه دارد. به او واجب كرده است صلاة را در حال الدم كه صلاة اضطرارى است با طهارت اضطراريه. استسحاب بقاء نقاع اين زن را از موضوع مستحاضه خارج مى‏كند. مى‏گويد تو زن مستحاضه نيستى تا آخر وقت، تا يك ساعت به غروب مانده. زنى كه مستحاضه بايد باشد صلاة اختيارى اتيان كند، حكم شرعى‏اش است. زنى كه مستحاضه نبوده باشد وظيفه‏اش اين است كه صلاة اختيارى اتيان كند با طهارت، اثبات نمى‏كند كه اين متمكن بر صرف الوجود است از صلاة اختيارى به طهارت اختياريه. اين تمكن را اثبات نمى‏كند. چونكه موضوع اضطرارى اين است كه متمكن از صرف الوجود نشود. استسحاب بقاء اين كه اين نقاع مى‏ماند، مى‏ماند لازمه عقلى‏اش اين است كه تمكن داشته باشد. در اتيان صرف الوجود از صلاة اختيارى. اين مناقشه لغو است. چرا؟ لما ذكرنا در تقرير. ما از موضوع خارج مى‏كنيم اين زن را. شارع زن را در حال دم بر مستحاضه‏اى واجب كرده است كه دم استحاضه دارد. به او واجب كرده است صلاة را در حال الدم كه صلاة اضطرارى با طهارت الاضطراريه. استسحاب بقاء نقاع اين زن را از موضوع مستحاضه خارج مى‏كند. مى‏گويد تو آن زن مستحاضه نيستى. تو زن مستحاضه نيستى تا آخر وقت، تا يك ساعت به غروب مانده. زن مستحاضه باشد بايد صلاة اختيارى اتيان كند، حكم شرعى‏اش است. زنى كه مستحاضه نبوده باشد، وظيفه‏اش اين است كه صلاة اختيارى اتيان كند با طهارت اختياريه. منتهى چونكه قبلا مستحاضه بود بايد آن اعمال استحاضه را اتيان بكند. بدان جهت اين استسحاب، استسحاب درست است. قائل اين حرف فرموده است اگر از اين استسحاب رفعيت كرديم، گفتيم اين استسحاب جارى نيست. استسحاب در امور استقباليه جارى نيست. اين استسحاب در امر استقبالى است. از اين استحاب غمز عين كرديم ايشان مى‏فرمايد در ما نحن فيه صاحب العروه كه مى‏گويد اگر صلاة را شروع كرده است يا تمام كرده است احتمال نقاع مى‏دهد ليس عليه شى‏ء صلاتش را تمام بكند. و خوانده است ليس عليه شى‏ء مگر كشف خلاف بشود، فرموده است اين فتوا درست نيست. اگراين استسحاب درست نبود كه اين استسحاب معنايش اين است كه زن بايد صلاة را از اول بگيرد و از اول بخواند با طهارت اختيارى اين حرف هم اگراستسحاب صحيح نبود ما نحن فيه جاى قاعده اشتغال است. چرا؟
چونكه اين زن مى‏داند وقتيكه ظهر شد مكلف است به صلاة الظهر و العصر. چونكه مستحاضه مكلف است به صلاة الظهر و العصر. چونكه مستحاضه مكلف به صلاة است. اگر صلاة را نگه بدارد در آخر وقت اتيان بكند، يقينا اشتغال ذمه‏اش فراغ ذمه شده است. چونكه آخر وقت نقاع حاصل شد، وظيفه نقاع را اتيان مى‏كند، نشد، وظيفه صلاتى را همين جور مستحاضه است اتيان مى‏كند. و اما اگر الان وظيفه مستحاضه را اتيان بكند و صلاتش را بخواند بعد برود زير لحاف بخوابد تا شب، شك مى‏كند انتصال كرد تكليف را يا نه؟ چونكه احتمال مى‏دهد تكليفش اين نبود. اين نقاع حاصل مى‏شود و مكلف به صلاة واقعى است. بنا بر اينكه تكليف به صلاة واقعى داير و مدار آن طهر واقعى است. نقاع واقعى است. بنا بر آن مسلك جواز الصلاة حكم ظاهرى است يا حكم خيالى است؟ بنا بر اين اگر صلاة را اتيان بكند، لحاف را بكشد، بخوابد تا غروب شك در انتصال دارد. قاعده اشتغال مقتضايش اين است كه بيدار بماند و نخوابد صلاة را در آخر وقت بخواند.
سؤال؟ ممكن است رفت وضو گرفت يا غسل كرد، دم بيايد. كلام اين است كه اين الان مى‏داند كه دم ندارد. بعدش را خدا مى‏داند اين كه نمى‏داند. احتمال مى‏دهد كه خونش كه نمى‏آيد مستمر بشود در انقطاع. فطره واسعه داشته باشد يا انقطاع برعى بشود و احتمال هم مى‏دهد كه نه رفت وضو گرفت، آمد دوباره خون بيايد. در اين صورت وظيفه اين است كه صلاة را به آخر بگذارد يا در اين فطره‏اى كه هست، در اين فطره صلاة را شروع كند. حرف اول اين بود كه در اين فطره بايد شروع كند. چرا؟ چونكه استسحاب مى‏گويد آن وقتى كه شك مى‏كند دم از تو نمى‏آيد، نمى‏آيد، نمى‏آيد تا آن فطره يا تا آخر وقت. بلند شو وضو بگير نماز بخوان. استسحاب اين را مى‏گويد. كه بايد در اين فطره بخوانى. اگر هم شروع كرده است صلاة را خوانده است، اين فطره در اثناء صلاة حاصل شد آن صلاة را رفعيت كند، استيناف كند. دوباره وضو بگيرد، غسل كند، نماز را دوباره شروع كند. چونكه استسحاب مى‏گويد بعد از اين خون نخواهى ديد تا آخر وقت. يا تا اين فطره. اگر نماز خواندى تمام كرده‏اى بعد اين فطره حاصل شد او دست بردار، او فايده ندارد. برو غسل بكن يا وضو بگير، نمازت را بخوان دوباره. صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مى‏گويد كه نه استيناف نمى‏كند، اعاده نمى‏كند، عرض مى‏كنم بر اينكه فرموده‏اند مقتضاى استسحاب در بقاء الطهر اين است كه آن صلاة كه خوانده است باطل است. آن صلاتى كه شروع كرده است باطل است. بايد دوباره بخواند، چونكه اين زن طاهر است. فرموده‏اند اگر از اين استسحاب هم رفعيت كرديم، گفتيم استسحاب در امور استقباليه جارى نيست، زن نمى‏تواند نمازى كه خوانده است آن صلاة را با دم خوانده است يا بد دم شروع كرده است او را تمام بكند برود بخوابد تا دم غروب. نمى‏تواند. بايد دوباره صلاة را در اين فطره شروع كند. چرا؟ چونكه قاعده اشتغال دارد مى‏داند اول وقت مكلف به صلاة بود نمى‏داند به اين صلاتى كه در اثنائش دم منقطع شد يا به اين صلاتى كه بعد از او دم منقطع شد به آن صلاة در حال دم، تكليف را انتصال كرده است يا نكرده است؟ قاعده اشتغال چه مى‏گويد، قاعده اشتغال مى‏گويد بايد يقين بكنى به فراغ يقينى. فراغ يقينى اين است كه دوباره صلاة را بخوانى، وضو بگيرى، غسل بكنى نماز را بخوانى. به احتمال اينكه فطره ادامه پيدا كرد. ادامه هم پيدا كرد تمام بكنى.
در اثناء فرض بفرماييد ديديد خون آمد مثل اولى شد، دست بردار از اين ولكن در صورتى كه احتمال مى‏دهيد نقاع باقى مى‏ماند بايد صلاة را اعاده بكنى و استيناف بكنى. اين كلامى است كه فرموده‏اند. آيا اين اشكال بر كلام صاحب العروه وارد است يا نه؟ انشاء الله فردا.