جلسه 1003

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1003
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الكلام فى الصلاة على الميت. اين متفق عليه است ما بين اصحابنا كه اگر ميت مؤمن بوده باشد صلاة بر آن ميتى كه مؤمن است صلاة الميت واجب است. آن مؤمنى كه عثنى عشرى است اگر او بميرد واجب است بر ديگران بر او بعد التغسيل و التكفين و التحنيط صلاة اتيان كنند به ان كيفتى كه خواهد آمد. در اين معنا مخالفى ما بين اصحابنا نيست. انما الخلاف در صورتى است كه ميت غير مؤمن بوده باشد. يك مخالفى مرده است، مؤمنى هم به سر او رسيده است. آيا بر اين مؤمن واجب است بر آن مخالف نماز بخواند، مثل آنجايى كه ميت مؤمن بود يا وجوبى ندارد؟ مفيد قدس الله سره در مقنعه و حلبى در كافى، و هكذا ابن ادريس اينها گفته‏اند وجوبى ندارد. واجب نيست مؤمن بر مخالفى كه ميت است صلاة بخواند. و بعضى از متأخرين مثل صاحب المدارك قدس الله سره تقويت كرده است، و نفى بعد كرده است از اين قول. ولكن مشهور ما بين علمائنا يعنى اصحابنا قديما و حديث اين است كه فرقى نيست در ميت. چه مؤمن بوده باشد، چه مخالف بوده باشد، بر او صلاة خواندن بر ميتش واجب است. الاّ آن فِرَقى كه آنها محكوم به كفر هستند كه آنها حكم كافر را دارند. مثل خوارج و مثل نواصب و مثل مرتد چه ملى بوده باشد چه فطرى و هكذا آنى كه ضرورتى، آنى كه سقط من الدين بالضروره بين المسلمين او را منكر بشود. انما مطلقا، يا در جايى كه انكارش منجر بشود به اصول الدين. اگر انكارش منجر شد به انكار اصول الدين، آن وقت محكوم به كفر است. در باب نجاست كافر كه اين كار ضرورى مطلقا كفر مى‏آورد در صورتى كه اين كار ضرورى منجر بشود به انكار اصول الدين. آنجا موجب كفر مى‏شود، كلام آنجا گذشت.
خلاصة الكلام آنى كه مؤمن نيست مشهور مى‏گويند و مسلمان اگر بوده باشد، ولو مؤمن نباشد، چونكه محكوم به كفر نيست بايد بر ميتش صلاة خوانده بشود و اما الكافر يا آن مسلمانهايى كه اسما به آنها مسلمان گفته مى‏شود يعنى از فرق مسلمين شمرده مى‏شود، مثل غلات، آنهايى كه در باب على عليه السلام غلو مى‏كنند. و او را به مرتبت الوهيت مى‏رسانند و مثل خوارج و مثل النواصب ولو اينها از فرق مسلمين شمرده بشود، اينها نه، ملحق به كفار هستند. اين را هم كه مى‏دانيد كه تجهيز كافر جايز نيست. سابقا خوانديم در باب تغسيل الميت كه امام عليه السلام در آن موثقه اينجور فرمود، فرمود بر اينكه، پدر كه نصرانى است، نمى‏توانى او را تغسيل كنى و تكفين كنى و دفن بكنى يا بر قبرش نماز بخوانى يعنى صلاة ميت بخوانى. مى‏آيد اين روايت را ميخوانم براى شما. اين در ما نحن فيه، اقوال در مسئله است. اينهايى كه فرموده‏اند، مثل مفيد قدس الله نفسه الشريف، فرموده‏اند كه در مخالف نماز خوانده نمى‏شود اين نكته براى شما روشن بشود، مفيد قدس الله نفسه الشريف اين را مختص به نماز ميت نمى‏داند بلكه مى‏گويد مخالف نه تغسيلش واجب است، نه تكفينش واجب است يعنى مشروع است نه هم صلاة بر او مشروع است. همه تجهيز را مى‏گويد. تغسيل مشروع نيست، تكفين مشروع نيست و هكذا صلاة بر او مكروه نيست. اينكه بعضى‏ها اشكال فرموده‏اند به صاحب قول چه جور مى‏شود تغسيل واجب بشود در مخالف صلاة بر مخالف مشروع نشود، اين درست نيست. اين كسى كلمات اينها را تطبع بكند مى‏بيند اينها مى‏گويند اصلا مخالف تجهيزش مشروع نيست، ملحق‏
به كفار است. مخالف ولو در بعضى موارد احكام اسلام به او بار مى‏شود، پاك است و از او مى‏شود مثلا زن گرفت، زن داد، ولكن تجهيز به اينها مشروع نيست. اشكال كردن بر اين صاحب اين قول كه چه جور تغسيل مخالف واجب شد، صلاة بر او جايز نشد؟ اين درست نيست. اين كلام مفيد است كه خدمت شما مى‏خوانم؛ اين كلام را مفيد قدس الله نفسه الشريف در مقنعه فرموده است، و بما اينكه تهذيب شيخ متنش مقنعه است، بدان جهت شيخ در تهذيب كلام مفيد قدس الله نفسه الشريف را نقل كرده است، كلامش اين است، قال الشيخ ايده الله. چونكه شيخ طوسى وقتى كه جلد اول را مى‏نوشت اينجاها را مى‏نويشت، شيخ مفيد زنده بود، قدس الله سره، بدان جهت مى‏گويد قال الشيخ ايده الله يعنى استادم شيخ مفيد، قال و لا يجوز لاحد من اهل الايمان، جايز نيست به يك نفرى كه از اهل ايمان باشد، يعنى بر مؤمن جايز نيست ان يغسل مخالف الحق. ميتى كه مخالف حق است او را غسل بدهد. او را بشويد. ان يغسل مخالفا لحقق و البالولايه كه در ولايت ائمه عليهم السلام مخالف است او را نمى‏تواند بشويد. ولا يصلى عليه، نمى‏تواند بر او نماز بخواند. مى‏بينيد كه صلاة با غسل را هر دو را يكى شمرده است. اشكال بر اينكه چه جور غسلش را جايز كرديد، صلاة را نه، اين اشكال وارد نيست.
بعد عبارت مفيد را مى‏خوانم، چونكه خالى از فايده نيست، خوب اين را مى‏دانيد در زمان سابق خصوصا در زمان ائمه عليهم السلام حتى من بعد ائمه عليهم السلام مؤمنين با مخالفين مختلط بودند. قوم و خويش بودند، عشيره بودند. يكى از عشيره مرده است، قوم و خويششان مرده است، مخالف است، اين نرود او را غسل بدهد، به نمازش كه حاضر نشود، اين كه نمى‏شود. اين مخالف با تقيه است. اين مفيد قدس الله نفسه الشريف اينجور مى‏گويد، مى‏گويد الاّ ان تدعوه ضرورة الى ذالك. بر مؤمين جايز نيست اين تغسيل و صلاة، مگر ضرورت او را وادار كند من جهت التقيه كه همان تقيه كه مخلوط هستند. در اين صورت فيغسله تغسل اهل الخلاف. در اين صورت ديگر مؤمن بروم سدر بياورم، كافور بياورم اينجور نيست، چونكه تقيه‏اى است اين. غسلش مشروع نيست، همان غسلى كه عامه مى‏دانند همين جور مى‏شويد. تقيه هم به اين ادا مى‏شود. من جهت التقيه فيغسله تغسيل اهل خلاف. اين را مى‏دانيد، بر ميت كه دو تا جريده گذاشته‏اند، زير بغلهايش به آن نحوى كه در باب تكفين بعد التكفين گذشت، آنجا ذكر كرده بود، اين جريده مختص به شيعه است در سنى در مخالف‏ها نيست. بدان جهت مى‏گويد ايغسله تغسيل اهل الخلاف و لا يترك معه، ديگر به ميت جريره نمى‏گذارد. دو تا چوب‏تر كه به زير بغل راست و چپ مى‏گذارند كه با يك تفاوتى او گذاشته نمى‏شود و اذا صلى عليه. صلاة مشروع نيست. اگر ضرورت دعوت كرد به نماز خواندن لعنه فى صلاته در آن صلاتى كه مى‏خواند لعنتش مى‏كند. و لم يدع له فيها، دعا نمى‏كند و لم يدع له فيها، در صلاتش دعايى بايد بر ميت بشود بعد التكبيرة الرابعه نه اين دعا نمى‏كند. بلكه لعن مى‏كند اين كلام ايشان است.
در ذيل اين كلام، شيخ قدس الله نفسه الشريف اين كلام را توجيح كرده است كه چرا آن شيخ با آن عظمت اين كلام را فرموده است. شيخ الطايفه يعنى شيخ الطوسى توضيح كرده است فرموده است، چونكه آنها ملحق به كفار هستند، مگر در بعضى احكام و مسائلى كه در آنجا دليل داريم كه معامله اسلام مى‏شود با آنها. قال الشيخ ايده الله بعد در ذيلش مى‏گويد فالوجه فيه، وجه در اين كلام شيخ مفيد اين است، ان اللحق كافر، فيجب ان يكون حكمه، حكم الكفار الاّ ما خرج بالدليل كه مثل مسئله ازدواج يا مسئله طهارت و نجاست و امثال ذالك. وجوب الانفاق و امثال الذالك اينها آثار مترتب مى‏شود. اما الصلاة عليه فيجب عن يكون غسل المخالف ايضا غير جايز. بايد غسلش هم جايز نباشد، چونكه محلق به كفار است. و ام الصلاة عليه، چونكه رواياتى خواهد آمد كه براى كسى كه مخالف است نماز مى‏خوانى، بر كسى كه مستضعف است، مستضعف آنى كه نمى‏فهمد، عقلش نمى‏كشد مى‏گويد من نمى‏دانم و آنى كه مستضعف به حسب العقيده است، معنايش اين است كه دركش نمى‏كشد كه معنايش را درك كند. اگر بفهمد مقر مى‏شود، ولكن نمى‏فهمد، مى‏گويد من نمى‏فهمم و منافق آنى كه اظهار اسلام مى‏كند ولكن در باطن كافر است. قلبا قبول ندارد. در صلاة به اينها اظهار اسلام مى‏كند، در صلاة به اينها روايات وارد شده است كه چه جور بر ميت اينها نماز خوانده مى‏شود. شيخ او را مى‏گويد كه غسل داده نمى‏شود و ام الصلاة عليك فيكون على حد ما يصلى النبى (ص) و الائمة عليهم السلام على المنافقين. بر منافقين چه جور نماز مى‏خواندند، همين جور نماز خوانده مى‏شود. و سنبيّن فى ما بعد كيف فضية الصلاة على المخالفين فى ما بعد هم بيان خواهيم كرد كه بر سنى‏ها چه جور نماز خوانده مى‏شود.
بدان جهت از اين كلام شيخ طوسى بعضى‏ها تعجب كرده‏اند كه شما هم حرف شيخت را قبول كرده‏اى. بدان جهت نسبت داده‏اند به شيخ الطايفه كه ايشان در تهذيب اختيار كرده است، عدم وجوب التغسيل را و عدم وجوب الصلاة را ولكن در ساير كتبش فرموده است صلاة واجب است، تغسيل واجب است، ميت چه مؤمن بوده باشد، چه مخالف بوده باشد. ساير كتبش مخالف است آنى كه در تهذيب فرموده است. اينها چرا اين را فرموده‏اند؟ معلوم شد چرايش دو تا وجه دارد. يك رواياتى است كه در آنها حكم شده است كه مخالفين كفار هستند كه صاحب حدائق قدس الله نفسه الشريف ملتزم به او شده است و ملتزم است بر اينكه مخالفين كافر هستند. ولكن اين روايات به قرينه روايات ديگر، اينها حمل شده است به كفر فى الآخره. يعنى در يوم الجزا با اينها معامله كافر را مى‏كنند. دو اما فى دار الدنيا اينها مسلمان هستند، به قرينه رواياتى كه دلالت كرده است اسلام عبارت از اعتراف به شهادتين است كه در باب اسلام خوانديم. اعتراف به شهادتين است و هر كسى كه اعتراف به شهادتين بكند ملحق به مسلمين مى‏شود دمش و مالش احترام پيدا مى‏كند، مسلمين هم اعلاهم با ادناهم در احترام يكى هستند كه رسول الله (ص) در آن خطبه‏اش فرموده است. به قرينه روايات كثيره‏اى كه دلالتشان بر اينكه آنها محكوم هستند در دار دنيا به اسلام غير از آن فرق معروفه را گفتم كه مثل خوارج و نواصب و غلات، اينها مخالفين مسلم هستند و با اينها معامله مسلم مى‏شود و اينها كاساير المسلمين هستند اين روايات حمل شده است كه اسلام لا ينفع يوم القيامه. در يوم قيامت با اينها معامله كفار مى‏شود. اين هم كه مخالف الحق كافرٌ. مخالف الحق كى گفت كه معنايش كافر است؟ كفر معنايش انكار الشهادتين است. آن مخالف انكار ولايت را مى‏كند. ولايت از اصول مذهب است. ربطى به اصول دين ندارد. توحيد است، نه نبوت است، خودش هم از ضرورت بين المسلمين نيست. بدان جهت اين انكار ولايت هم موجب كفر نمى‏شود در آنها. اينى كه ايشان فرموده‏اند اين دليل اول لا تمام است. ولكن در ما نحن فيه صاحب المدارك كه بعض المتأخرين مثل صاحب المدارك وجه ديگرى فرموده‏اند، وجه ديگر اين است كه از اول ما دليل نداريم كه هر مسلمانى را بايد غسل داد و هر مسلمانى را بايد به ميتش نماز خواند، اصل اينجور اطلاقى ما نداريم. فرموده است، صاحب المدارك قدس الله نفسه الشريف، آنى كه ادعا شده است، اطلاق در آن روايات كه آن روايات مطلق است آن روايات يا من حيث السند يا من حيث الدلاله ضعيف هستند. چونكه من حيث السند او الدلاله ضعيف هستند، ما دليل نداريم كه اينها را بايد بشوييم. آن روايات چيست كه اينها فرموده است يا سندا ضعيف هستند يا دلالتا ضعيف هستند. اين روايات كدام روايات است؟ اينها رواياتى بود كه ما سابقا به اينها تمسك مى‏كرديم. و مى‏گفتيم اين رواياتى كه هست، اين روايا دليل بر ما است كه هر مسلمانى با را بايد غسل داد، نماز خواند بر او. يكى از آن روايات در ما نحن فيه در باب سى و هفت از ابواب صلاة الجنايز در باب سى و هفت روايت دومى است و باسناده عن سعد ابن عبد الله، شيخ قدس الله نفسه الشريف به سندش از سعد ابن عبد الله نقل مى‏كند، عن ايوب ابن نوح، عن الحسن ابن محبوب عن ابراهيم ابن محضم عن طلحة ابن زيد، عن ابى عبد الله عليه السلام عن ابيه عليهم السلام، قال صلّ على من مات اهل القبله و حسابه على الله. هر ميتى كه از اهل قبله است، يعنى مسلمان است مرد بر او نماز بخوان، حسابش را خدا است. مثلا اين فلان كاره بود، نه، شما وظيفه‏ات اين است كه نماز بخوانى.
اين روايت من حيث السند موثقه است. سند شيخ به سعد ابن عبد الله صحيح، ايوب ابن نوح از اجلا است، حسن ابن محبوب از اجلا، ابراهيم ابن محضم از ثقات است از اجلا است. فقط طلحة ابن زيد اين عامى است ولكن شيخ قدس الله نفسه الشريف اين را توثيق كرده است، شيخ الطايفه. فرموده است له كتاب معتمد. كتاب معتمد دارد. خوب مى‏دانيد كتاب آن وقتى معتمد مى‏شود كه صاحب الكتاب معتمد بوده باشد. و الاّ خصوصيتى ندارد كتاب. مؤلفتش معتبر باشد بود. آن دلالت مى‏كند كه طلحة ابن زيد عامى است، ولكن معتبر است. كتاب معتمد دارد كه به رواياتش اعتماد مى‏شود. اين دلالت مى‏كند اين ثقه است. ولكن عامى است. صاحب مدارك و مثل صاحب مدارك، كاشف السام و آنهايى كه اين مدارك را دارند اين جور روايات موثقه را معتبر نمى‏دانند، مى‏گويند حجت نيست. چرا؟ اينها مى‏گويند راوى بايد امامى بوده باشد. اگر راوى سنى بوده باشد، رواياتش اعتبارى ندارد، امامى معتبر. عدالت معتبر است. چرا؟ مى‏فرمايند مسلك اينها اين است، خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده است ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا. فرموده‏اند اينها مخالفين حق همه آنها داخل در عنوان فاسق هستند. ولو ثقه بوده باشند، اينها اگر خبرى بدهند يعنى آن خبر فايده ندارد، بايد فحص كنيد خودتان. تبّن از واقعه پيدا كنيد.
خداوند منّان وقتى كه در قرآن مجيد فرمود فاسق خبرش اعتبارى ندارد ما چه جور مى‏توانيم در احكام شرعيه به خبر فساق تمسك بكنيم؟ بدان جهت اينها در اصول مسلكى را اختيار كرده‏اند كه خبر عامى حجيتى ندارد. بدان جهت اين روايتى كه طلحة ابن زيد، موثقه است ايشان مى‏گويد اين روايت ضعيف است. به اينجور روايت عمل نمى‏كنند. اما جواب از اين، اين درست نيست اين فرمايش ايشان. ولو صاحب المدارك شخص جليلى هست، علما، علميتش را كسى كتاب مدارك را بخواند، مى‏فهمد چقدر علميت داشت اين بزرگوار. ولكن العصمت لاهلها. اين فرمايششان درست نيست. خبر ثقات، ولو راوى عامى بوده باشد حجت است. چرا؟ چونكه ولو در آيه مباركه اين است كه ان جائكم فاسق و تبينوا درست است، قرآن مجيد است، آمنّا به ولكن اين آيه مباركه ذيلى دارد لان لا تصيب بقوم بجهالت فستبه على ما فعلتم نادمين. وقتى كه شخص ثقه شد، شخصى شد كه موثوق است كلام او، متعرض است از كذب عمد و اشتباه نمى‏كند، الاّ اشتباه متعارف. وقتى اين خبر داد اين خبرش مثل خبر عادل است. اين اصابت بجهالت نيست. بدان جهت عند العقلا متشرعه بوده باشند، غير متشرعه بوده باشند به اخبار ثقات عمل مى‏كنند، آن خبر ثقه در موضوعات بوده باشد كه مورد آيه است چونكه خبر از ارتداد بود، اگر اين آيه شريفه احكام را هم بگيرد كه اطلاقش مى‏گيرد ان جائكم فاسق بنباء مورد مخصص و مقيّد نمى‏شود يان لان لا تصيب قوم بجهالت نمى‏گيرد. و اين را مى‏دانيد كه بعد از اينكه قبول شد، در سيره عقلا خبر ثقه حجت است، هر جا ردع وارد شد، رفعيت مى‏كنيم. مى‏گوييم اينجا خبر ثقه فايده ندارد. در موارد ثبوت حلال. دو نفر ثقه گفتند كه، گفتند بر اينكه ما ديديم ماه را. اين فايده ندارد. رجلين عدلين بايد بشود. او مگر آن وقتى، آن قدر خبر بدهند كه موجب علم بشود. مثل مواردى كه اين زن... دختر است. اينها كه بينّات مى‏خواهد، بيّنه شهادت العدلين است، آن مواردى كه موارد دعاوى است، و ملحق به موارد دعاوى است، آنجا دليل وارد شده است كه بايد رجلين بوده باشد، لا اجيز فى الحلال الاّ شهادت رجلين و عدلين. در مواردى كه ردع وارد نشد سيره مطبع مى‏شود و مى‏دانيد بر اينكه در ما نحن فيه اين سيره‏اى كه قائم است در موضوعات رادع ندارد، آيه مباركه هم معلل ام لا تصيبوا قوم بجهالت است و لذا بنينا هم در احكام و هم در موضوعات، الاّ در آن مواردى كه در موضوعات ردع شده است اين ردعها در موضوعات است. در شهادت و اخبار به موضوعات است. الاّ در آن موارد خبر ثقه حجت است. فرق نمى‏كند كه شخص عادلى بگويد بر اينكه من ديده‏ام بچه بول كرد، دستش بولى بود زد به اين آب قليل. يا شخص مخالف سنى كه ثقه است بگويد، خبر ثقه حجت است. اينكه در عروه مرحوم سيد دارد و فى اعتبار الخبر ثقة اشكال، در تمام اين موارد عرض كرديم كه اشكال ندارد. و آنى كه رادع فرض شده است از اين سيره، يكى آيه مباركه است كه گفتيم يكى هم آن روايت همان مسعدة ابن صدقه است كه آنجا دارد كه الاشياء كلها على ذالك الاّ ان تقوم به البينّه. بينّه را آنجا ذكر فرموده است آن را هم در فقه در جاى خودش بحث كرده‏ايم. على هذا الاساس اين حرف صاحب مدارك درست نمى‏شود. اين روايت من حيث السند صحيح است و اطلاقش هم تمام است صلى على من مات اهل القبله به حساب او هم على الله.
در بين روايت ديگرى هست، روايت ديگر روايت سومى است، باسناد الشيخ عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن الحسن ابن على ابن فضال. احمد برادر على است. احمد ابن على ابن حسن فضال، عن ابى حمام كه اسماعيل ابن حمام است ثقه است. عن محمد ابن سعيد ابن قزوان. اين در نسخه وسايل محمد ابن سعيد عن قزوان، اين غلط است كما اينكه سابقا هم گفتيم، محمد ابن سعيد قزوان است كه اين محمد ابن سعيد قزوان از سكونى نقل مى‏كند عن جعفر عن ابيه، عن آبائه عليه السلام، قال رسول الله صلوا على المرجوم من امتى، رجم شده است، ذانيه بود، نماز بخوانيد و على القاتل نفسه من امتى، خودش را كشته است، قاتل نفسش است، عيبى ندارد، نماز بخوانيد، لا تدعوا احدا من امتى بلا صلاة. احدى از امت من را، مخالفين را مى‏گيرد، كسى را بدون صلاة نگذاريد. اين روايت من حيث السند ضعيف است. چونكه محمد ابن سعيد قزوان توثيق ندارد. اين من حيث السند ضعيف است. ولكن در ما نحن فيه صاحب مدارك مى‏گويد كه روايات يا از سند ضعيف است يا از دلالت. سند ضعيف است، گفتيم اين، اين است. دلالت ضعيف است، اين كدامش است دلالتش ضعيف باشد؟ چونكه آن روايتى كه اول خوانديم دلالتش قوى بود سندش را هم گفتيم درست است، در ما نحن فيه رواياتى هست، كه به آن روايات تمسك شده است، و ادعا شده است اين روايات به حد التواتر است. و اين رواياتى كه به حد تواتر است، دلالت مى‏كند بر اينكه اين روايات، مخالفين در تجهيز با مؤمنين على حد سوا هستند. چه جورى كه بر مؤمنين واجب است موتاى مومنين را تجهيز كند كذالك على المؤمنين واجب است به همان نحو تجهيز كردن مخالفين را. تجهيز مخالفين تجهيز در شرع اسلام آنى است كه ائمه بيان كرده‏اند. يعنى مخالف هم بميرد بايد آنجور تجهيز بشود. مگر مقام تقيه بوده باشد، ديگر مثل نماز مى‏شود. انسان بايد نماز واقعى بخواند. مگر مورد تقيه بوده باشد كه به غير مأكول سجده كنده به فرش سجده كند، اينجور است ديگر. اين هم همين جور است.
اگر در بيابان ديديد اين سنى مرده است، تجهيزش واجب است بايد به مذهب حق او را تجهيز بكنيد. به همين نحو او را غسل بدهيد كه موتاى مسلمين را. چرا؟ چونكه آنى كه تجهيز واعقى است و اعتبار شده است، آنى است كه مؤمن به او تجهيز مى‏شود. اينكه مى‏گويد صلوا على اهل القبله آن صلاتى كه بر مؤمن خوانده مى‏شود و صلاة مكروه است، او خوانده مى‏شود. اگر دليل خاصى قائم شد كه نه، در صلاة او بعد التكبير رابع اين را بگو. خوب رفعيت مى‏شود از ظهور اين ظهور بود. يكى هم مقام، مقام تقيه است. در مقام تقيه، تقيه اقتضى كرد كه آنجور غسل ندهيم. سدر و كافور نزنيم كه اينها آن وقت يك كار ديگرى بر مؤمنين مى‏كنند. مبتلا مى‏شود يا عداوتى توليد مى‏شود. آن ادله تقيه يا دليل خاصى كه مثل اينكه در صلاة وارد است، اگر قائلم شد گفت بر اينكه خلاف آن صلاة را بخوان مثلا فلان جور يا ادله تقيه گفت غسل آنجورى بده، فهو مقام. مقام تقيه شد يا دليل شد. و الاّ اينها نشد، مقتضاى ادله، ظاهر ادله اين است كه همان غسلى را كه انسان به مؤمنين مى‏دهد همان غسل را بايد به مخالفين بدهد. بعضى‏ها فرموده‏اند قدس الله اسرارهم در بين رواياتى هست، كه آن روايات در حد تواتر است و آن روايات دلالت مى‏كند، مرادشان هم لعل تواتر اجمالى است، بايد آنجور باشد، اين روايات دلالت مى‏كند بر اينكه مخالف را بايد مثل مؤمنين تجهيز كرد، يعنى نماز خواند بر او. آيا اين روايات كما اينكه ايشان فرموده‏اند دليل مى‏شود دلالتشان تمام است، ملاحظه بفرماييد.