جلسه 756

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:756 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1371
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد اگر شخصى جنب شد بالانزال و بعداً غسل كرد و بعد الغسل بللى خارج شد. نمى‏داند آيا قبل از غسل استبراء به بول كرد و بعد غسل كرد يا اين كه استبراء به بول نكرد و غسل را قبل از استبراء بالبول موجود كرد. قهراً آن بللى كه فعلاً خارج شده است، محكوم به منى است. مى‏فرمايد در اين صورت حكم مى‏شود به آن بلل، به كونه منيّاً غسلش را بايد اعاده بكند. و احتياط مستحبى اين است بر اين كه وضو هم بگيرد. اين احتياط، احتياط مستحبى است. عرض مى‏كنم شما مى‏دانيد بنا گذاشتيم بللى كه خارج بشود بعد الغسل و مكلّف بول نكرده باشد قبل الاغتسال آن بلل جنابت جديده است. غسل سابقى صحيح بود و به خروج البلل جنابت جديدى حادث مى‏شود. موضوع اين جنابت جديده در روايات امرين بود.
يكى اين است كه شخص يعنى شخص جنب بوده باشد. در شخص جنب موضوع جنابت جديده امرين بود. شخصى كه جنب است بالانزال اگر دو تا امر در او موجود شد، يكى اين است كه غسل كرد.
و امر ديگر اين بود كه قبل الاغتسال بول نكرد، اين امرين موجود شدند، شارع حكم كرد بر اين كه اين بلل جنابت جديده است. فاليغتسل از اين جنابت جديده. موضوع اين بود و اين را هم كه مى‏دانيد در بحث اصول منقّه است اگر موضوع حكمى كه مركّب از امرين است، يكى بالوجدان محرز شد و ديگرى به اصل محرز شد، آن موضوع تمام مى‏شود. و در ما نحن فيه شخص جنب بالانزال دو امر اگر در او جمع شد يكى اين است كه غسل بكند و يكى هم قبل الاغتسال بول نكند. اين دو تا امر وقتى كه جمع شد جنابت جديده است. موضوع اين دو تا امر است در جنب بالانزال. شخص جنب بالانزال بود يقيناً و غسل هم كرده است يقيناً. نمى‏داند قبل از آن غسل بول كرد يا نكرد. يك وقتى بول نكرده بود قبل از آن غسل. مثل اين كه آن وقتى كه از انزال تازه دقيقه اول است فارغ شده است. آن وقت كه بول نكرده بود. بعد نمى‏داند بول كرد يا نكرد. استسحاب مى‏گويد بول نكرده‏اى. اغتسالش وجدانى است. وجداناً غسل كرده است و قبل از آن اغتسال يك زمانى بود بول نكرده بود. استسحاب مى‏گويد نكردى كه نكردى كه نكردى. موضوع تمام مى‏شود. درست توجّه كنيد. موضوع، موضوع جنابت جديده اغتسال قبل البول نيست. اغتسال خاص نيست. اغتسال خاص يعنى اغتسال قبل البول كه اغتسال خاصّى است، اين موضوع حكم نيست. موضوع اغتسال است، و عدم البول قبله است. اغتسال محرز است بالوجدان و عدم الاغتسال قبله بالاصل. موضوع حكم تمام مى‏شود. محرز مى‏شود موضوع دو تا حكم. مثلاً روايات را ملاحظه بفرماييد.
يكى روايت صحيحه حلبى بود. روايت اولى بود در باب 36. ان الرّجل يغتسل ثمّ يجد بعد ذالك بللاً بعد از اغتسال بلل را پيدا مى‏كند. و قد كان بال قبل ان يغتسل بول هم كرده بود. قال يتوض‏ء. حكمش وضو است اين. چون كه بول كرده است و ان لم يكن بال قبل الغسل يعنى غسل بكند و قبل از آن غسل بول نكند. فعليه الغسل. غسل را بايد اعاده كند. در ما نحن فيه موضوع جنابت جديده عنوان بسيط نيست كه عنوان غسل قبل البول شخصى كه جنب است، غسل قبل البول را موجود كرد، بعد بلل خارج شد، آن وقت جنابت، جنابت جديده مى‏شود. امر واحد بسيط عنوان‏
انتزاعى كه الغسل قبل البول اين غسل خاص اين موضوع جنابت جديده نيست. اگر اين بود با استسحاب احراز نمى‏شد. استسحاب عدم البول نمى‏گفت كه اين غسل تو غسل قبل البول است. اين را اثبات نمى‏كرد. مثبت مى‏شد. ولكن موضوع به حسب الادلّه الاغتسال كه جنب بالانزال يغتسل و لم يبل قبل قبل از غسل بول نكند. دو تا امر است موضوع جنابت جديده. غسل كردنش محرز است، آن ديگرى هم بالاصل محرز است. چون كه آن وقتى كه هنوز غسل نكرده بود و انزال نشده بود يك وقتى بول نكرده بود. آن آنى كه از انزال پا شد. بعد نمى‏داند بول كرد يا نكرد. غسل كرده است. استسحاب مى‏گويد بول نكردى. موضوع جنابت جديده محرز مى‏شود و حكم مى‏شود اين جنب است. بدان جهت غسل كند. توهّم اصل مثبت در ما نحن فيه مجرا ندارد. امر واحد كه عنوان غسلى كه عنوان قبل البول داشته باشد غسل معوّن به اين عنوان كه غسل قبل البول است، اين موضوع حكم نيست. اين اگر بود مثبت بود. ولكن در ما نحن فيه موضوع جنابت جديده ان يغتسل و لم يبل قبله قبل از او بول نكند. يكى بالوجدان محرز است و ديگرى هم به اصل محرز مى‏شود. و جنابت جديده حادث مى‏شود. ولكن بما انّه واقعاً احتمال مى‏دهد كه بول كرده است در واقع. احتمال مى‏دهد اين بلل چون كه استبرا به خرطات نكرده است بول بوده باشد اين بلل. اين احتمال را مى‏دهد. محكوم به بوليت باشد احتياط مستحبى اين مى‏شود كه وضو را منضم كند. هذا كلّه فى هذه المسأله.
بعد سيّد قدس الله نفسه الشّريف مسأله ديگرى را مى‏گويد و آن مسأله ديگر اين است مى‏دانيد كه ربّما شخصى انزال مى‏كند. جنابت بر او حاصل مى‏شود و بول نكرده غسل مى‏كند، و بعد بلل خارج مى‏شود. ربّما آن بلل را مى‏تواند اختبار كند. بفهمد كه چه چيز است. نگاه بكند روشن است. هواى روشن است. چشم خوبى دارد. نگاه بكند مى‏بيند كه بله تكّه منى است. چون كه بول اين جور نمى‏شود يا بلل ديگر اين جور نمى‏شود. اين منى است. تكّه‏اى است خارج شده است،...و سفيد و بوى منى را هم دارد. يك وقت اختبار ممكن مى‏شود. يك وقت اختبار ممكن نمى‏شود. مثل چه چيز؟ مثل اين كه نه فهميد يك رطوبتى خارج شد از او، بعد هم نگاه كرد. چيزى نفهميد. چون كه رطوبت كم بود. چسبيده بود به آن رأس الحشفه يعنى تَر بود رأس الحشفه. معلوم بود چيزى خارج شده است. امّا چه بود خارج شد، منى بود خارج شد، بول بود نمى‏داند. در آن صورتى كه اختبار ممكن نيست، چون كه بلل، بللى است كه مبدّل شده است به رطوبت على رأس الحشفه و نمى‏تواند تشخيص بدهد، آن جا بلااشكال اگر غسل كرده است و بول نكرده است قبلاً منى است. اگر بول كرده است، غسل كرده است قبل از خرطات غسل كرده است اين بلل بول است و اگر نه هم بول كرده است و هم استبراء به خرطات كرده است حكمش آن است كه گذشت. پيش مشهور جمع بين الوضو و الغسل آنى هم كه پيش ما بود گفتيم. يك وقت اين است كه عدم امكان اختبار به جهت مانع است. انسان نمى‏تواند آنى كه از حشفه‏اش خارج شده است از مجراى بول او را اختبار كند. مثل اين كه آن شخص نابينا است. ببيند يا نبيند نمى‏تواند ببيند. يا شب برق‏ها رفته است. تاريك است. چيزى ندارد. اگر روشن بود مى‏فهميد. شايد مى‏فهميد. ولكن نه شب تاريك است. ايشان مى‏فرمايد قدس الله نفسه الشّريف اين كه بلل مشتبه قبل البول محكوم به منى است، و بعد البول و قبل الخرطات محكوم به بول است، فرقى نمى‏كند. كه انسان فحص كند و بعد الفحص نتواند علم پيدا كند، تشخيص بدهد. چون كه ديد چسبيده است به رأس الحشفه. نتوانست تشخيص بدهد كه چه بود. از ذرّات منى بود يا ذرّه بلل آخر بود. مثل المذى يا غير ذالك. يا نه، فرقى نيست ما بين اين كه فحص كند و اختبار ممكن باشد مع ذالك تشخيص ندهد، يا اصلاً اختبار ممكن نباشد. چون كه فرض كنيد كه اختبار ممكن نيست ولو لمانعٍ چشمش فرض كنيد نمى‏بيند. هوا تاريك است. ديده نمى‏شود. در هر دو صورت حكم مى‏شود كه بلل غسل كرده باشد قبل البول است و منى است. بول كرده باشد قبل الغسل استبراء به خرطات نكرده باشد بول است. فرقى نمى‏كند. اين جا بعضى‏ها فرموده‏اند كه منحصر به آن صورت نيست. اصل فحص لازم نيست. انسان وقتى كه غسل كرد و احساس كرد كه بلل خارج شده است، اگر قبل از غسل بول نكرده است او محكوم به منى است. غسل را بايد اعاده كند. ولو اگر فحص كند مى‏تواند تشخيص بدهد. نگاه كند مى‏تواند تشخيص بدهد كه منى است يا منى نيست. مع ذالك با وجود اين كه فحص ممكن است، عمداً و اختياراً فحص را ترك مى‏كند مع ذالك در اين صورت حكم مى‏شود به بلل و انّه منىٌّ. چرا؟ لاطلاق الاخبار. اخبارى كه خوانديم امام (ع) در روايت اين جور فرمود. يكى‏اش را خوانديم. ساير روايات هم همين جور است. ان الرّجل يغتسل ثمّ يجد بعد ذالك بللاً و قد كان بال قبل ان يغتسل قال يتوض‏ء فحص ممكن باشد يا نباشد كه بفهمد كه بول است يا بول نيست و ان لم يكن بال قبل الغسل فاليعد الغسل. غسل را اعاده كند. چه فحص ممكن بوده باشد يا ممكن نبوده باشد. فرموده‏اند و منهم از سيّد الحكيم قدس الله سرّه. فرموده است بر اين كه روايات مطلق است و روايات مطلق هم صورتى را كه بتواند فحص كند و لعلّ به فحص كردن تشخيص بدهد، آن صورت را هم مى‏گيرد. يا بالاتر از اين اگر فحص كند مى‏تواند تشخيص بدهد. آن صورت را هم مى‏گيرد. فحص ممكن بوده باشد يا ممكن نبوده باشد. اين كه روايات اطلاق دارد، در بدو نظر اين جور به ذهن مى‏آيد كه بله همين جور است. روايات اطلاق دارد. الاّ انّه بما اين كه اين روايات و سؤال در اين روايات و جواب در اين روايات مال بللى است كه مشتبه باشد. نتواند شخص تشخيص بدهد كه منى است. در صورت عدم تشخيص حكمش چيست. و الاّ بداند بر اين كه اين كه خارج شده است، استبراء به خرطات كرده بود. استبراء خارج شد باز علم پيدا كند كه اين بول است. آن حكم را اين روايت نمى‏گويد. اين روايت بلل چه جور صورت علم را نمى‏گيرد، صورتى كه انسان نگاه كند مى‏داند چيست، آن صورت را نمى‏گيرد. اين مال بللى است كه لا يدرى در بعضى روايات خرج منه شيئاً. شى‏ء را مبهم ذكر كرده بود. شيئاً كه نمى‏داند حكمش چيست اين شى‏ء. اين سؤال از اين شده بود بللى كه مشتبه بوده باشد بدان جهت آن بللى كه اگر اختبار بكند، مى‏فهمد او چه چيز است، روايات از اين منصرف است. نمى‏خواهيم بگوييم قيد دارد. روايات از اين منصرف است و آنى كه از روايات فهميده مى‏شود به فهم عرفى، بللى كه شخص نمى‏داند چه حكم دارد بفهمد بول است مى‏داند بول حكمش چيست. نمى‏تواند حكمش را بداند از او مى‏پرسد. اگر فحص كند مى‏داند بول است آن حكمش را مى‏داند كه بول است ديگر. فحص كند مى‏داند حكمش آن است. آن جايى كه فحص هم بكند نمى‏داند بولش حكمش چيست، تشخيص نمى‏تواند بدهد، آن جا را ائمه (ع) حكمش را بيان كرده‏اند و در روايات سؤال شده است. اين مسأله را هم گذشتيم.
سؤال؟ عرض كردم ديگر. روايات منصرف است ديگر. اگر بداند كه فحص كند كه مى‏داند روايت از اين منصرف است. روايات از آن صورتى كه فحص كند مى‏داند منصرف است. در ما نحن فيه مى‏ماند مسأله اخرايى و آن مسأله اخرى اين است. آين كه گفتيم انسان غسل بكند و قبل الغسل بول نكند كه جنابتش بالانزال بوده باشد او منى است، بول بكند آن رطوبت مشبته كه بعد مى‏آيد جنابت جديده نيست بلكه حدث اصغر است بايد وضو بكند، اين حكمى است مختص بالرّجال. رجال اين حكم را دارند و امّا مرئه ولو جنابتش فى الانزال بوده باشد كه قد تقدّم سابقاً انزال در مرئه متصوّر مى‏شود هم در جايى كه دخول بشود به او و هم به مثل الاحتلام و نحو الاحتلام. انزال محقق مى‏شود و آن انزال موجب جنابت است. يعنى وقتى كه منى بيرون آمد يعنى به خارج فرج آمد، اين موجب جنابت او مى‏شود، و بايد غسل جنابت بكند على ما تقدّم بحثش. روى اين اساس مرئه مى‏دانست بر اين كه انزال كرده بود عند دخول المرئه بها يا نه محتلم شده بود و يا يك كار ديگرى كرده بود كه انزال كرده بود...خودش مى‏داند چه كرده بود. اين انزال كرده بود بعد غسل كرد. بعد از انزال رفت غسل كرد و بعد الغسل بللى از او خارج شد. بول هم كرده يا نكرده است، اين على كلّ تقديرٍ حكم مى‏شود بانّه ليس منىٍ چون كه شك مى‏كند آن وقتى كه غسل كرد، منى كه در خارج فرجش نيامده بود. آن آنى كه غسل تمام شد نيامده بود. الان نمى‏داند بر اين كه منى خارج فرج شده است يا نه، استسحاب اين است كه خارج نشده است. كما اين كه استسحاب اين است كه بول خارج نشده است. هيچ حكمى ندارد. برود نمازش را بخواند. خاطر جمع. آن هم پاك است آن بللى كه خارج مى‏شود. چرا؟ چون كه مقتضاى قاعده اولى اين است. بعد از اين كه روايات وارده مختص به رجال شد و زن را شامل نمى‏شود، زن على القاعدة الاوليه باقى مى‏ماند. و قاعده اوليه در بلل مشتبه آن جايى كه محتمل باشد كه يا منى است، يا بول است يا مايع طاهر است، قاعده اوليه اين است كه نه منى است و نه بول است. مايع طاهر را نمى‏خواهيم اثبات بكنيم كه مذى خارج شده است. نه آنها موضوع حكم نيستند. بول موضوع حكم است خروجش كه بايد وضو بگيرد. منى موضوع حكم است كه بايد جنب بشود و آن بلل نجس است. وقتى كه استسحاب گفت نه بلل بول است، نه بول خارج شده است، نه منى خارج شده است، حكم مى‏شود به بلل بر اين كه پاك است. چون كه كلّ شى‏ءٍ طاهر. اصل اين است كه بول نيست، منى هم نيست. لا اقل اصالة الطّهاره و بول هم خارج نشده است و منى هم خارج نشده است و جنب هم نيست. لا حكم لها. بدان جهت در مرئه فرقى نمى‏كند غسلش قبل البول بشود يا بعد البول بشود استبراء به خرطات كرده باشد، نكرده باشد اينها حساب نيست در مرئه. همين كه بلل مردد شد ما بين البول و المنى و المايع طاهر، آن جا حكمش اين است. بله در يك صورتى اگر علم پيدا كرد كه يا اين منى خودش است خارج شده است. منى خودش نه منى مرد. علم پيدا كرد كه يا منى خودش است يا بول است و چيز ديگرى نيست، او يجمع بين الوضو و الغسل على المسلك المعروف كه مى‏گفتند جمع بكند ما بين الوضو و الغسل جايى كه بلل خارج شد مردداً بين البول و المنى بعد الاغتسال و بعد الطّهارت شخص از حدثين بايد جمع بكند، بنا بر آن مسلك بايد جمع بكند.
بنا بر ما ذكرنا حكم همان وضو است. چون كه اين بلل وقتى كه مردد بين البول و المنى شد ناقض الوضو است. ناقض الوضو از اين شخص صادر شده است قبل از صلاة و اصل هم مى‏گويد جنب نيست. وظيفه‏اش غسل كردن است. و ان كنتم جنباً فاطّهروا و ان كنتم خطاب بر عامّة المكلّفين است ولو به صورت به رجال خطاب است. ولكن حكم يكى است در اين حال. خوب آن وقت اين جور مى‏شود كه در آيه اگر حكم يكى است يا در ساير موارد خطاب با وجود اين كه بر رجال است، نساء هم آن حكم را در او شريك مى‏شوند، پس چرا در اين روايات استبراء نساء شريك با رجال نشده‏اند؟ ولو اين روايات استبراء به بول اينها يا استبراء به بول قبل الاغتسال مال رجل است، الرّجل جنب مى‏شود و بعد امام (ع) مى‏فرمايد بعد از اين كه از رجل بلل خارج شد اين جور است. بعد الغسل و قبل البول. چرا اين روايات را تعدّى به نساء نكرديد؟ به قانون اشتراك در تكليف كه نساء با رجال شريك هستند. خوب معلوم است چرا تعدّى نكرديم. چون كه نساء با رجال كه حكم تعدّى مى‏شوند، در آن جاهايى كه قطع و يقين است بر اين كه آنى را كه مكلّف است رجال به او نساء هم به او مكلّف هستند. جنب باشند بايد غسل كنند بر صلاتشان. مكلّف به صلاة هستند. محدث بالاصغر باشند بايد وضو بگيرند. در اين مواردى كه قطع و يقين است يا لااقل اطمينان است اقل مرتبه‏اش كه حكم مختص به رجال نيست و حكم، حكم عام است، آن جاها تعدّى مى‏شود. و امّا در جايى كه در بين خصوصيتى شد، كه اصل اطمينان بر خلاف پيدا شد كه اشتراك نيست. خرط ما بين مقعدته و اصل...ثمّ...اين مال نساء نمى‏تواند باشد كه. و از آن طرف هم مى‏دانيد نساء خصوصيتى دارند و رجال خصوصيت ديگرى دارند. و آن رجال خصوصيتشان اين است كه مجرا البول و المنى در رجال يكى است ولكن مجرا البول و المنى در نساء اين جور نيست. منى از رحم خارج مى‏شود در آنها. انزال الى الرّحم مى‏شود ابتداعاً. وقتى كه اين جور شد خوب امام (ع) در اين روايت فرمود لانّ البول لم يدع شيئاً. در مجرا چيزى نگذاشت. اين در حقّ نساء وارد نمى‏شود كه. در حقّ نساء صدق نمى‏كند. نساء مجرايشان، مجراى بول و منى جدا است. بما انّه در ما نحن فيه اطمينان اگر كسى ادّعا نكند كه يقين بر خلاف است، اطمينان بر خلاف است. اين حكمى كه در اين جا فرموده است اطمينان هم نباشد همين جور است. بايد اطمينان به اشتراك داشته باشيم. در ما نحن فيه چون كه اين جور تعليلى هست در استبراء به بول لانّ البول لم يدع شيئاً.
و امّا در استبراء بالخرطات اصل آن استبراء بالخرطات معنا ندارد در نساء. با وجود اين، بدان جهت ما نمى‏توانيم تعدّى كنيم. اين قياس نمى‏شود يا ايّها الذّين آمنوا اذا قمت من الصّلاة فاغسلوا وجوهكم بعد مى‏فرمايد و ان كنتم جنباً فاطّهروا. ضرورت است كه نساء و رجال در تكليف صلاتى شريك هستند. در طهور در...الصّلاتين شرط است. شارع فرموده است جنب طهورش غسل است. غير جنب هم طهورش وضو است. اين موارد ربطى به ما نحن فيه قياس به مورد نمى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه علاوه بر اين كه در ما نحن فيه اين جور است، بعضى‏ها استدلال كرده‏اند به روايتى كه آن روايت دلالت مى‏كند كه آن استبرائى كه در مرد گفته شد قبل البول يا بعد البول آنها در نساء جارى نمى‏شود. آن كدام روايت است؟ موثقه سليمان ابن خالد است. در باب 13 از ابواب الجنابه. روايت 1 است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن شيخ به سندش از حسين ابن سعيد نقل مى‏كند. حسين ابن سعيد عن عثمان. اين عثمان ابن عيسى است. يادتان باشد. هر عثمانى كه حسين ابن سعيد از او نقل كند، اين عثمان ابن عيسى است كه خود شيخ توثيق كرده است. عثمان ابن عيسى شخص ثقه است. عن عثمان ابن عيسى عن عبد الله ابن مسكان عن سليمان ابن خالد عن ابى عبد الله (ع). قال سألته عن رجلٍ اجنب فغتسل شخصى جنب شد و غسل كرد. قبل عن يبول قبل از اين كه بول بكند و خرج منه شى‏ءٌ. شيئى از او خارج شد. قال يعيد الغسل. مرد غسل را اعاده كند. قلت فالمرئه يخرج منها شى‏ءٌ بعد الغسل. زن بعد از غسل از او شيئى خارج مى‏شود. قال لا يعيد. اعاده نكند. قلت فامع الفرق بينهما؟ فرق زن و مرد چه شد در اين جا. قال لانّما يخرج من المرئه انّما هو من ماء الرّجل. اين حكم غالبى است. غالباً وقتى كه مرد انزال كرد در فرجش جذب نمى‏كند رحم تمام آن ماء را. كه مرد انزال كرده است. بدان جهت مى‏ريزد زن فى ما بعد بيرون. بدان جهت اين جنابت نمى‏شود. جنابت اين است كه منى خودش بيايد بيرون. بما انّه در اين مرئه خصوصيت همين جور است، فرق پيدا مى‏كند ما بين اين كه مرد قبل از بول غسل بكند بعد از او بلل خارج بشود آن جا ديگر منى مال خودش است اگر منى باشد. در ما نحن فيه ولكن در زن بما اين كه من مردد است ما بين اين كه خودش باشد و غير خودش باشد و غير خودش هم كه غالباً بيرون مى‏آيد بدان جهت حكم جنابت جديده ندارد. اين روايت دليل بر مسأله نمى‏شود. كه از مرئه بللى خارج شد آن وقتى كه اصلاً مرد دخول نكرده است. محتلم شده بود. انزال كرده بود در احتلام يا كار ديگر كرده بود و انزال كرده بود به واسطه ملاعبه و نحوها انزال كرده بود. بعد غسل كرد. بعد از غسل بللى خارج شد، آن جا ديگر اين تعليل نمى‏آيد لانّ ما يخرج منها من ماء رجل. رجل كار ندارد با او در اين فرضى كه گفتيم. ما به اين روايت استدلال نمى‏كنيم به حكم مقام. اين قدر مى‏گوييم كه اين روايت در مقام تفرقه است. كه زن با مرد فرقى دارد. يك فرقش آن است كه در اين صحيحه گفته شده است.
يك فرق ديگرش هم آن است كه ما در خارج عرض كرديم. كه اينها مجرا دو تا است در زن ولكن مجرا در مرد يكى است. عمده اين است. لانّ بول لم يدع شيئاً اين در زن نمى‏آيد اين تعليل. بدان جهت در ما نحن فيه آن بللى كه از زن خارج مى‏شود حكمى ندارد. بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف در مقامى كه هست مسأله ديگرى را مى‏فرمايد. و آن مسأله ديگرى را كه مى‏فرمايد اين است. بعضى‏ها ما هم كه آن وقتى كه از بعضى‏ها كه مسأله مى‏گفتند مى‏شنيديم. مى‏گفتند بعضى‏ها كسى اگر انزال بكند، بعد بخواهد غسل بكند و نتواند بول بكند. چون كه قبلاً بول كرده بود ديگر. بول ندارد كه بيايد بيرون. تمكّن به بول ندارد. مى‏گفتند كه اين جا استبراء به خرطات بكند. استبراء به خرطات يقوم مقام الاستبراء بالبول. استبراء بالخرطات مستحب است مثلاً. و اگر بعد از استبراء بالخرطات آن كسى كه متمكّن از بول نيست، ولكن استبراء به خرطات كرد و بعد غسل كرد و بعد بللى آمد، اين بلل محكوم است به بوليت. حكم آن استبراء به بول را دارد. اين حرف اساسى ندارد. چرا؟ براى اين كه رواياتى كه آن جا حكم به جنابت جديده فرمود كما اين كه برايتان عرض كرديم كه موضوع جنابت جديده در روايات دو شى‏ء است. يكى اين است كه شخصى كه اجنب بالانزال غسل بكند، و ديگرى اين است كه قبل از آن غسل بول نكند. چرا بول نكرد؟ داعى‏اش بر عدم بول چه بود؟ كيفش نكشيد بول نكرد يا حوصله نداشت يا اصلاً بول نمى‏توانست بكند. بول نداشت كه بول كند. روايات مطلق است. عدم البول او موضوع جنابت جديده است، آن عدم البول در ما نحن فيه موجود است. استبراء به خرطات بكند يا نكند موضوع حكم نيست. چه استبراء به خرطات بكند، چه نكند. روايت مطلق بود. اگر بول نكرد، بللى كه خارج مى‏شود او منى است. چه استبراء به خرطات بكند، چه نكند. اصلاً مساعدت هم ندارد استبراء به خرطات جاى آن بول بنشيند. چرا؟ چون كه همان بول را كه آن روز صحبتش بود، اين بول مى‏شورد مجرا را. چون كه آب است. انّما البول ماءٌ و يكفيه الماء. در تطهيرش. ولكن استبراء بالخرطات وقتى كه انسان بعد البول كرد چون كه بول مايع است، به خرطات و فشار مايع جدا مى‏شود از آن مجرا كه چسبيده است مى‏آيد بيرون. ولكن در منى اين جور نيست. منى اگر به مجرا چسبيده باشد به خرطات جدا نمى‏شود.
بدان جهت در ما نحن فيه منى با بول اين فرق را هم دارد. اين هم منافات ندارد با حرف سابقى كه گفتيم انسان قبلاً بول بكند استبراء به خرطات نكند. انزال بكند آن انزال با آن فشار مى‏اندازد بول را بيرون اين حرف صحيح بود. با او منافات ندارد. كلام اين است كه اين بولى كه هست، بول وقتى كه نكرد بما اين كه انزال كرده است و منى مى‏چسبد و لزوجت دارد، با خرطات نمى‏آيد بيرون. مثل آن خرطات در بول نيست. بدان جهت هم روايات مطلق است و هم دليلى بر اين كه خرطات قائم بر او است نداريم. بدان جهت فرقى نمى‏كند استبراء به خرطات بكند يا نكند. در ما نحن فيه يك روايتى هست كه آن روايت هم من حيث السّند صحيحه است. ربّما از او توهّم مى‏شود كه انسان اگر استبراء به بول كند قبل الاغتسال در حالى كه بول كردن ممكن نبود، او محكوم به منى نيست بللش بعداً. آن جايى كه بول مى‏توانست كانّ بكند، آن جا محكوم است بر اين كه اين بلل خارج شده است بول است والاّ اين بلل بول نيست. اين صحيحه بزنتى است.
در صحيحه بزنتى در باب 34 از ابواب الجنابت روايت 3 است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد جلالت حسين ابن سعيد را ببينيد. الاّ...ابواب فقهى است كه روايت ندارد. غالب روايات در غالب ابواب روايات متعدده‏اى دارد كه نوعاً هم رواياتش منقّه است. تعقيدى در آنها نيست. منقّه است و سندش هم همان سندهاى معروفى است كه دارد قدس الله نفسه الشّريف كه بيشتر از سى تا كتاب داشته است يا بيشتر از او داشته است شخص جليل القدر اين روايت هم از او است و باسناده عن الحسين ابن سعيد عن احمد ابن محمد اين حسين ابن سعيد از احد ابن محمد كه نقل مى‏كند احمد ابن محمد ابن ابى نصر بزنتى است. چون كه احمد ابن محمد ابن عيسى طبقه‏اش قبل از حسين ابن سعيد است. بدان جهت در ما نحن فيه اين مى‏گويد كه باسناده عن الحسين ابن سعيد عن احمد ابن محمد صاحب وسائل مى‏گويد يعنى ابن ابى نصر. اين تفصير از صاحب وسائل است. درست هم است. خوب مى‏گويد. همين احدم ابن محمد است كه حسين ابن سعيد از او نقل مى‏كند. همان بزنتى است. قال سألت ابا الحسن رضا (ع) كه مسئول هم امام رضا سلام الله عليه است. اين هم قرينه است كه بزنى از اصحاب امام رضا سلام الله عليه. آن جا دارد كه سألت ابا الحسن الرّضا (ع) ان غسل الجنابه قال اغسل يدك اليمنى من المرفغ. يد يمنى را از مرفغ بشور تبول ان قدر تعلل بول بتوانى بول بكنى، بول بكن. ان قدر تعلل بول. اگر قادر بر بول باشى بول بكن. معنايش اين است كه اگر قادر نباشى بول نكن ديگر. محصورى ندارد. بول نكردند در صورت عدم قدرت محصور ندارد. محصور چه بود؟ محصور همان محصورى بود كه بلل خارج مى‏شد محكوم به چه چيز است؟ محكوم به منى بودن بود. جنابت جديده بود. قادر نباشى محصورى ندارد. ثمّ تدخل يدك فى الاناء چون كه يدت پاك است و شسته‏اى، در انائى كه ماء قليل است داخل بكن ثمّ اغسل ما اصابك منه. آنى كه از او به تو اصابت كرده است از بول يا منه از منى او را پاك بكن. عرض مى‏كنم به اين روايت استدلال كرده است. عرض مى‏كنيم روايت را قبول كرديم. فرضاً قبول كرديم كه اين روايت دليل است. خيلى خوب است. يعنى اگر همين جور است كه قادر به بول نبودى بول نكردن محصورى ندارد. يعنى محصور بول نكردن جنابت جديده بود. اگر بول نكردى نه جنابت جديده نيست. خوب اين ديگر خرطات نمى‏خواهد كه. آخر مى‏خواهيم بگوييم خرطات قائم مقام بول مى‏شود. خوب مقتضاى اين روايت مى‏شود كه نه وقتى كه قدرت بر بول نداشتى نه محصور ندارد. بول نكن. آن محصور را ندارد. خوب خرطات را چرا بكند؟ خرطات مال بول كردن بود كه انسان بعد البول استبراء به خرطات بكند. ربطى به ما نحن فيه ندارد. بدان جهت اگر اين استدلال تمام بود لو فرض محال كه محال نيست. اگر اين استدلال تمام بود ديگر خرطات را احتياج نداشت. فقيه بگويد خرطات قائم مقام بول مى‏شود. اين اولاً.
و ثانياً اين روايت ربطى به مسأله خروج بلل بعد الغسل ندارد. اين آداب غسل كردن را مى‏گويد كه مرفغ را بشور از آن جا. گفتيم مستحب است كه بول بكند. خوب معلوم است كه استحباب حكم تكليفى است. حكم تكليفى به...متعلّق مى‏شود. حكم وضعى كه نيست. حكم تكليفى است. حكم تكليفى در صورت قدرت است. مى‏گويد اگر متمكّن از بول بودى بول بكن كه مستحب است. آداب غسل است. امّا اگر بول كردى يا نكردى بعد بللى خارج شد، آن حكمش چيست، اين روايت در مقام بيان حكم بلل نيست. اين معنايش ترغيب به بول كردن است كه گفتيم آداب غسل است، و بدان جهت اين روايت را هم صاحب وسائل قدس الله نفسه الشّريفى كه هست، در آن حكم آخر كه انسان دستش نجس باشد، توى اناء نمى‏تواند ببرد، در آن باب ذكر كرده است كه اين هم پاك بوده باشد يا نجس بوده باشد پاك باشد مستحب است شستن. نجس باشد كه بايد بشورد. بدان جهت در ما نحن فيه اين ربطى به بلل مسأله بلل ندارد. بله اگر كسى مى‏گفت بر اين كه خروج بلل غسل قبلى را باطل مى‏كند. اين را ملتزم بود كه بلل وقتى كه قبل البول خارج شد، جنابت جديده نيست.