جلسه 1015

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1015 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
بعد از اين كه بنا شد صلاة على الميت جماعتاً و فرادا مشروع بوده باشد، و مكلّف و مكلّفين مخيّر هستند يا بر ميّت صلاة جماعت اتيان كنند صلاة ميت را، او فرادا اتيان كنند. صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد آن كسى كه در صلاة على الميت امام مى‏شود، بايد آن شروطى كه در امامت در ساير صلوات است، آن شروط را داشته باشد. در ساير الصّلوات شخصى كه بخواهد امام بشود، بايد بالغ و عاقل بشود. و خودش هم مؤمن بشود. صلاة خلف المخالف باطل است. و در موارد تقيه صلاة خلف المخالف صورتاً صلاة الجماعت است. ولكن در حقيقت با آنها نماز خواندن است براى اين كه شخص بايد حمد و سوره خودش را بخواند. ولو در صلاتى كه آن صلاة جهرى است. بايد حمد و سوره‏اش را بخواند ولو اخفاتاً. ولو به نحو حديث النّفس. و الاّ آن صلاة مجزى نمى‏شود. اين بحثش در باب صلاة الجماعت است. صلاة خلفهم بمنزلة صلاة خلف...است. آن احكام صلاة الجحماعه كه سقوط القرائت است مترتّب نمى‏شود. بايد آن شخصى كه امام مى‏شود، بالغ بشود، عاقل بشود، مؤمن بشود، عادل بشود. يكى هم در آن جاهايى كه در مأموين مرد است، بايد امام الجماعه مرد بشود. مرئه به مردها نمى‏تواند امامت كند. شرط ديگر اين است كه بايد امامت طهارت...داشته باشد. ابن الزّنا ولو متّقى بشود، ولو عادل بشود، امام الجماعه‏اى كه هست، نمى‏تواند امام الجماعه بشود. يك چيزى جايش آمد بگويم اين جا.
در مسأله‏اى كه شخص تقليد مى‏كند از شخصى، مازايداً على شرط العداله فى المرجع شرط كرديم كه بايد سابقه فسخ معروفى نداشته باشد. آن از همين موارد استفاده شده است. شارع كه ولد الزّنا اگر متّقى بوده باشد...النّاس بشود، تجويز نكرده است امامت او را در صلاة. اين به جهت وهن است. چون كه زنا زاده است. مردم مى‏شناسند. وهن است كه ببين كه به كه اقتدا كرده است. از زنا به دست آمده است. اين به جهت اين كه اين منصب امامت يك منصب مذهبى است، امامت در جماعت، شارع راضى نشده است كه متصدّى بشود به اين امامت كسى كه در او وهنى هست. پس فكيف آن مرجع التّقليدى كه قائم مقام امام معصوم سلام الله عليه است، چه جور راضى مى‏شود كه سابقاً فسخ معروفى داشته باشد به حيثٌ كه مى‏گويند اين همان كاره بود كه الان رئيس شده است بر طايفه شيعه. روى اين دليل گفته‏ايم و هكذا نظايرش كه در مواردش هست. بدان جهت ايشان شرط مى‏كنند كه بايد طهارت مولد داشته باشد كسى كه امام الجماعه مى‏شود براى صلاة الميت.
بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف مى‏دانيد كه در باب صلاة الجماعه يك قيودى كه آنها قيودى هستند كه در امام الجماعه معتبر هستند كه شرايط الامامت مى‏گويند به آنها. مثل قيودى كه ذكر كردم. و بعضى قيود در صحّت جماعت معتبر است. در خصوص امامى كه هست در صلاة امام معتبر نيست. مثل اين كه گفته‏اند ما بين امام و ما بين مأمومين در جماعت بايد فصل طويلى نباشد. حايل نبوده باشد. بين صفوف حايل نبوده باشد. آن جايى كه صفوف رجال هستند. ما بينشان بايد حايل نبوده باشد. و هكذا در صلاة الجماعه مطلقا بايد موقف الامام عارى از موقف المأمومين نباشد. اينها شرط صحّت الجماعت است. بعد ايشان مى‏فرمايد بلكه احوط اين است ظاهر كلامش احتياط وجوبى است. بلكه احوط اين است آن شرايطى كه در انعقاد جماعت معتبر است در ساير الصّلوات آن شرايط هم در بين موجود
بوده باشد. شرايطى كه در امام معتبر است موجود، و شرايطى كه در صحّت جماعت معتبر است در انعقاد جماعت، آنها هم در بين موجود بوده باشد. خب دليلش چيست؟ امّا مطلب اول كه شرايط الامام بايد موجود بشود، غايت آن چيزى كه در مقام گفته مى‏شود، غايتش اين است كه آنى كه در ما نحن فيه امام مى‏شود و در روايات وارد است اقتدا كردن به من يصلّى على الجنازه كه امام است، ظاهر اين مرتكض در اذهان همان امامى است كه در صلوات ديگر امام مى‏شود كه صلاة الجماعه‏اى كه مشروط است در صلاة على الميت همان امامى كه در ساير الصّلوات مى‏تواند امام بشود، او بايد بشود. بدان جهت هم در ساير صلواتى كه هست، در ساير صلوات قيودى كه در امام معتبر است، در مقام هم معتبر مى‏شود. ولكن شما مى‏دانيد كه صلاة على الميت صلاة نيست. در خود روايات خواهد آمد. انّها ليست بصلاةٍ. صلاة ذات ركوع و سجود مى‏شود و ذات قرائت مى‏شود. در او سجودى نيست. ركوعى هم نيست. قرائتى هم نيست. آن رواياتى كه وارد است صلاة على الجنازه را در حال حدث مى‏شود اتيان كرد، اين در آن روايات است كه امام (ع) فرموده است طهارت در مصلّى در صلاة معتبر است كه ذات ركوع و امّا صلاة الميت ليس بصلاةٍ و انّما هى دعاءٌ. او دعا است.
بدان جهت در ما نحن فيه آن رواياتى كه در صلوات وارد است كه صلاة را اقتدا نكن. لا تصلّى الاّ من تسب بدينه اين مال امام صلوات است. و ما نحن فيه آن امام صلوات نيست كه آن شرايط در اين هم معتبر بوده باشد. خود آن رواياتى كه مى‏گويد صلاة الميت صلاة نيست، يعنى امامى كه شرايطى كه در امام صلاة معتبر است صلاة جماعتاً در اين جا مقتضايش اين است كه اعتبارى ندارد. بدان جهت شرايطى كه براى امام گفته‏اند امامت در صلاة الجماعه، آن شرايط تقسيم به دو قسم مى‏شود. يك قسمتشان در مقام هم معتبر است. مثل آن جا است و آن شرايطى است كه آن شرايط خصوص صلاة مدخليّت ندارد آن صلوات. مثل اين كه بايد امام الجماعه آن جا بايد مؤمن بشود لا تصلّ خلفهم فالاّ المصلّى خلفهم بمنزلة المصلّى خلف الجدار كه اقتدا به ديوار كرده است اثرى ندارد، اقتدا به آنها مثل او است، او در ما نحن فيه هم معتبر است. چرا؟ براى اين كه آن كسى كه صلاة را مى‏خواند مخالف بوده باشد در ميت صلاتش محكوم به بطلان است كما تقدم كه از روايات استفاده كرديم كه ايمان شرط صحّت عمل است.نه اعطاء الاجر تنها كما ذكرنا. چون كه شرط صحّت عمل است، آن صلاة، صلاة باطل است. اقتدا در صلاتى مى‏شود كه در دعائى مى‏شود كه آن دعا صحيح بوده باشد. خود آن دعا كالعدم است. بدان جهت فرقى نمى‏كند آن مخالف بوده باشد، صلاة بخواند بر ميّت يا فرض كنيد كه يك نوارى گذاشته باشند به آن ميت نماز مى‏خواند. انسان به نوار اقتدا كند. نوار ضبط كرده‏اند صلاة ميت را و گذاشته‏اند پشت ميت كه ميت جلوى نوار است. اين نوار نماز مى‏خواند. مثل او مى‏شود. فرقى نمى‏كند. چه جور او صلاة نيست، صلاة ميت صحيح نيست، اين هم همين جور است. فرقى نمى‏كند. بدان جهت امام معتبر است. عقل هم كه معتبر است و طهارت المولد هم معتبر است. امام الجماعه در صلاة ميت نمى‏تواند ولد الزّنا بشود. چرا؟ چون كه آن رواياتى كه وارد شده است در اين كه امامت ولد الزّنا صحيح نيست و او نمى‏تواند امامت بكند مقيّد به صلوات نيست. اگر مقيّد به صلوات بود، خب مى‏گفتيم صلاة ميت در ما نحن فيه صلاة نيست. ولكن در آنها عنوان صلاة نيست. در صحيحه ابى بصير در باب 14 از ابواب صلاة الجمعه. جلد، جلد 5 وسائل است. محمد ابن يعقوب عن جماعتٍ. اين محمد ابن يعقوب كلينى وقتى كه نقل مى‏كند، گاهاً مى‏گويد عن عدّةٍ من اصحابنا. تارتاً مى‏گويد عن العدّه. و اخرى مى‏گويد عن جماعتٍ من اصحابنا و تارتاً اخرى هم مى‏گويد كه عن جماعتٍ كه جماعت همان مشايخش است. همان عدّه است. محمد ابن يعقوب عن جماعتٍ عن،
سؤال؟ لا فرق. الجماعه يعنى جماعه من اصحابنا. جماعه تعبير من عدّة من اصحبنا عن العدّه عدّة من اصحابنا. جماعتٌ من اصحابنا. جماعتٌ كه كلّها تعبيراتٌ متعدده عن اشخاص معيّن كه فى بعضى موارد صرّح و منهم محمد ابن يحيى العدّة و الجماعه بل الكلام محلٍّ اخر المدّعى انّ الجماعه فى كلام الكلينى قدس الله سرّه كلّ ما ذكر فى الكافى مراده العدّة من اصحابنا. و جماعتٌ من اصحابنا العدّة عدة من اصحابنا كلّها عباراتٌ شتّى تعبيرٌ عن اشخاصٍ معيّنه و الاسقاط علينا و ليس هذا محلّ هذا الكلام. محمد ابن يعقوب عن جماعتٍ عن احمد ابن محمد عن الحسين ابن سعيد عن فضالة ابن ايّوب عن الحسين ابن عثمان الرّواسى كه از اجلاّ است. عن ابن مسكان عن ابى بصير ليس مرادى است. عن ابى عبد الله (ع) صحيحه است. خمسةٍ لا يأمّون. پنج طايفه هستند كه اينها امام نمى‏شوند. لا يأمّون النّاس. بر مردم امام نمى‏شوند. على كلّ حالٍ. در هيچ حالى امام نمى‏شوند. وعدّ منهم المجنون و ولد الزّنا. خب نماز خواندن بر ميت هم يك حالى است. در هيچ حالى امام نمى‏شوند. بدان جهت شرط است در آن امام الجماعه‏اى كه بر ميت نماز مى‏خواند، بايد طهارت مولد بوده باشد. عقل داشته باشد. و هكذا در روايت ديگر هم هست. خمسةٍ لا يأمّون النّاس و لا يصلّون بهم. و لا يصلّون اين را تمسّك نكرديم. اين خمسةٍ لا يأمّون النّاس مطلق است. على كلّ حالٍ تمسّك به او كرديم. و او صلاة ميت را هم مى‏گيرد. در او هم نمى‏توانند امام بشوند. در هيچ حالى. يكى مجنون است، يكى هم ولد الزّنا است. امّا چيزى كه هست مخالف، ولد الزّنا و المجنون، اينها تمام شد. ماند سبيع. اين سبى هم كه هست نمى‏تواند امام الجماعه بشود در صلاة الجماعه. چرا؟ چون كه كما اين كه ديروز اشاره كردم، در باب صلاة على الميت يك اطلاقى ندارد كه صلّوا على الميت جماعتاً. اين جور اطلاقى نداريم. چون كه اين جور اطلاقى نداريم، از موارد خاصّه صيد كرديم كه صلاة جماعت در صلاة ميت مشروع است. آن جاهايى كه عمده‏اش آن صحايى بود كه وارد شده بود آن جايى كه شخصى از صلاة ميت دو تكبير يا يك تكبير را درك كرده است. مثل آن رواياتى كه مختصر مى‏خوانم.
مثل آن رواياتى كه دارد بر اين كه در باب 17 از ابواب صلاة الجنازه. محمد ابن على ابن الحسين باسناده عن الحلبى عن ابى عبد الله (ع). سند صدوق به عبيد الله ابن على الحلبى اين عبيد الله است. مطلق كه مى‏گويم. محمد حلبى و ديگر حلبيين صحيح است. آن جا دارد انّه قال. عن ابى عبد الله (ع) اذا ادرك الرّجل التّكبير او التّكبيرة من الصّلاة على الميت آن صلاتى كه بر ميت خوانده مى‏شود، از او يك تكبير را درك كرد. اين جماعت مى‏شود. فاليقض ما بقى متتابعاً. آنى كه ما بقى است متتابعاً تمام بكند. مى‏دانيد. وقتى كه بر ميّت نماز جماعت خوانده شد، امام فارغ شد، برمى‏دارند. خودش هم مستحب است كه زود بردارند. خب آن كسى كه در يك تكبير باقى مانده است، اقتدا كرده است، ميت رفت. بدان جهت در روايت اين است كه متتابعاً تكبير تنها را بگويد. تمام كند. خواندن آن دعاها لزومى ندارد. و امّا اگر نه در روايت ديگر اين است كه تمام بكند صلاتش را. اين در صورتى است كه ميت باقى باشد. و در فرض بقاء ميت صلاتش را تمام بكند و اتيان بكند. كما اين كه در كتب فقهيه هم هست. و انشاء الله بحث خواهيم كرد اينها را. غرض اين است كه از مثل اين روايات و مثل صحيحه زراره‏اى كه سؤال كرد از امام(ع) فى المرئة تأمّ النّساء فى صلاتها على الجنازه. از آن استفاده كرديم كه امامت مشروع است. جماعت مشروع است. از نظير اين روايات استفاده كرديم كه صلاة ميت را جماعتاً خواندن مشروع است. امّا اطلاقى داشته باشد كه امام هر جور بشود، مى‏شود به او اقتدا كرد حتّى بچّه بشود، اين جور اطلاقى در روايات نيست. بدان جهت اگر ما فرض كرديم بر اين كه اطلاقى در يك حيث از يك حيث در روايات نيست، نه در آن حيث احتمال داديم دخالتش را، مى‏گوييم كه نه بايد آن قيد ملاحظه بشود. امّا به خلاف اين كه فرض كنيد امام الجماعه فاسق بوده باشد. امام الجماعه فاسق است در صلاة على الميت. عيبى ندارد. اگر فاسق بوده باشد، ولد الزّنا نشود مطلق فسق بوده باشد، ريشش را تراشيده است، يا مثلاً كار ديگرى فاسق است نماز مى‏خواند، او عيبى ندارد. چرا؟ چون كه اطلاق است. در آن صحيحه زراره كه وارد شده بود در آن مرئه‏اى كه مى‏خواهد امام بشود، امام فرمود بر اين كه اگر مرئه اولى النّاس استگ، مى‏تواند بر اين كه اقتدا بكند، امام الجماعه بشود براى ساير نساء. نفرمود اگر اولى النّاس بشود و عادله بشود. اين قيد را نفرمود. آن در مقام بيان بود. آن در مقام بيان امامت مرئه بود. فرمود بر اين كه اگر اولى النّاس بشود بر ميت مى‏تواند نماز بخواند. تقوم فى وسطهنّ معهنّ كما اين كه خواهيم گفت. پس امام (ع) روحى له الفداه قيد نفرمود كه بايد عادله بشود. از او مى‏فهميم بر اين كه عدالت اعتبارى ندارد. اين كه ما گفتيم در ادله صلاة على الميت جنازةً اطلاقى ندارد، نه اين كه كلّيتاً اطلاق ندارد. در مثل عدالت و فسق اطلاقى داريم. به او تمسّك مى‏كنيم. و حتّى نفرمود بر اين كه آن مرئه‏اى كه هست، رشيده بوده باشد. يعنى علاوه بر مرئه بودنش، بالغه بودنش، رشيده باشد. رشد اعتبارى ندارد. اينها را دفع مى‏كنيم. و امّا مثل آن طهارت المولد چون كه خودش ناظر به امامت است. لا يأمّ النّاس.
سؤال؟ بر غير رشيده اطلاق مى‏شود. زنى است كه چهل سال دارد ولكن سفيه است. عاقل است. ولكن خير و صلاح را نمى‏فهمد. اين را مى‏گويند غير رشيد. خداوند متعال مى‏فرمايد وابطل اليتاما آن وقتى كه به بلوغ رسيدند، آن وقت...منهم رشداً...اموالهم. آن رشد در مقابل سفاهت است.
سؤال؟ عرض كردم بر اين كه صلّوا على الاموات آن مصلّى خودش است كه نماز مى‏خواند. طفل هم گفتيم بخواند. طفل هم اگر خواند از ديگران تكليف ساقط است. فتوا داديم. امّا كلام اين است كه طفل و غير طفل نماز مى‏خواند. طفل مى‏خواهد امام الجماعه بشود. در امام الجماعه بودنش اطلاق ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه اين معنا اعتبارى ندارد. اين نسبت به شرايط امامت. پس شرايط امامت دو قسم است. يك قسمشان در مقام معتبر است. يك قسم ديگر داعى ندارد به اعتبارش مثل عدالت و رشد و امثال اينها. رشد در آن صلاة هم معتبر نيست.
سؤال؟ يمكن ان يكون يصلّى و ان لم يكن عادلاً كما ذكرنا. استشهدنا بالاطلاق.
و امّا شرايط الجماعه. معلوم شد كه هيچ يك از اينها معتبر نيست. چرا؟ براى اين كه در ما نحن فيه اين صلاة الجماعه كه نيست. اين دعا مع الجماعت است. در دعا مع الجماعه آن قيود در صلاة مع الجماعه معتبر است. اين دعاى مع الجماعت است. بله اگر جورى بوده باشد كه شرايطى كه در صلاة ميّت معتبر است، آن شرايط نبوده باشد. مثل اين كه فرض كنيد ميّت را گذاشته‏اند اين جا. يك كسى هم ايستاده است پشت ميت. مثلاً ميت جلويش است. آنهاى ديگر متفرّق در اين مكان وسيع هستند. تنها ايستاده‏اند. يا نشسته‏اند. اين صلاة درست نمى‏شود. چرا؟ چون كه عرفاً صدق نمى‏كند صلاة على الميت. چون كه ميت شرطش اين است كه قبال مصلّين بوده باشد. در جلوى مصلّين بوده باشد، يا در جلوى شخصى بوده باشد كه وراء المصلّين هستند. امّا تنها تك و تك اين جا نشسته‏اند بلند كن كه الله اكبر از آن جا يكى يكى مى‏گويند. الله اكبر اين صلاة على الميت نمى‏شود. بايد صدق كند كه جمعاً بر ميت دعا كردن. يك چيزهايى هم در مصلّى على الميت معتبر است. نه مسأله امام جماعت است. مثلاً مصلّى على الميّت بايد ايستاده باشد. نشسته نمى‏تواند نماز بخواند. كما سيعتى. اين را از كجا استفاده كرديم؟ از رواياتى استفاده كرديم كه مى‏گويد مصلّى على الميت ميت مرئه باشد در مقابل رأس و صدرش مى‏ايستند. و امّا اگر مرد بوده باشد، در مقابل سرّه مى‏ايستد. از اين استفاده مى‏كنيم كه قيام در مصلّى معتبر است. مصلّى بايد قيام داشته باشد. بدان جهت اين شرايط اگر موجود بوده باشد، صدق كند كه اينها معاً دعا مى‏كنند بر ميّت، آن عيبى ندارد و ميت جلويشان است يا جلوى امامشان است، امام در صلاة الجماعت است، امام در جاى بلندى ايستاده است. اينها در جاى منخفذ ايستاده‏اند كه صلاة الجماعه صحيح نيست. امّا نه صلاة على الميت عيبى ندارد. اشكالى ندارد. چون كه آن شرايطى كه گفته شده است در صلاة الجماعه، اين جا دعاى مع الجماعت است. لا شرايط است. اين مسأله را تمام كرديم.
سؤال؟ عرض كردم انسان اگر حرفى هم بگويد بايد در مقابل امام (ع) نايستد. امام فرمود كه انّها ليست بصلاة انّما الصّلاة لا يكون فيه الرّكوع و السّجود و القرائه. انّها دعاءٌ كه خواهد آمد. بحث خواهيم كرد. اجتهاد در مقابل نص نمى‏شود. عرض مى‏كنم بعد ايشان مى‏فرمايد در صلوات كه اقتدا مى‏شود در صلوات، مى‏دانيد كه امام متحمّل مى‏شود قرائت مأمومين را. در اين تحمّل امام قرائت مأمومين را دو تا مسلك است. يك مسلك عبارت از اين است كه امام كه متحمّل مى‏شود قرائت مأموم را يعنى قرائتى كه امام مى‏كند هم قرائت خودش است، هم قرائت مأمومين است. يعنى خداوند متعال و شارع مقدس اين قرائت مأمومين را به امام داده است كه شما بخوانيد قرائت مأمومين را. آن امام حمل مى‏كند، متحمّل مى‏شود قرائت مأمومين را و آن وقت قرائت مأموم و قرائت امام محقق مى‏شود. يك تحمّل معنايش اين است.
يك مسلك ديگر اين است كه نه امام الجماعه متحمّل مى‏شود قرائت مأمومين را، يعنى اعتبار قرائت وقتى كه شخص مأموم شد ساقط است. امام قرائت خودش را مى‏كند. اين كه تحمّل مى‏كند قرائت مأمومين را يعنى قرائت از مأمومين ساقط است. اين فرق ما بين المسلكين چيست فقط اشاره مى‏كنم. اگر قرائت مأمومين را امام متحمّل بشود، بايد آن امامى كه قرائت را موجود مى‏كند، قرائت مأموم را هم موجود بكند. اگر اشتباه كرد، مأموم ملتفت است كه اشتباه كرد. بايد بگويد كه اشتباه كرديم. اشاره بكند كه او ملتفت بشود كه آيه را بخواند تا او بفهمد. امّا اگر گفتيم قرائت ساقط است مأموم لازم نيست چيزى بگويد. واجب نيست. گفت عيبى ندارد. امّا تكليف ندارد. چرا؟ چون كه آن خودش ناصى است. از ناصى ساقط است. مسقط صلاتش نيست. من هم كه قرائت ندارم. الحمد الله ربّ العالمين راحت هستم. اين يكى از ثمراتش است كه آيا امام متحمّل مى‏شود قرائت از مأمومين را به معنا انّه يقرأ النّفسه و عنهم از مأمومين. او انّ قرائت امام، قرائت نفسه. و قرائت ساقطةٌ على المأمومين التّحمّل بهذا المعنا. اين حرف در باب صلاة الميت ايشان در عروه مى‏فرمايد در باب صلاة الميت امام الجماعه فى صلاة الميت لا يتحمّل من المأمومين شيئا. آنى كه در صلاة ميت لازم است خمس و تكبيرا و بعد از تكبيره بايد امور خاصّه‏اى ذكر بشود كه انشاء الله زنده مانديم و موفق شديم به همين زودى بحث خواهيم كرد، آنها از امام كه اتيان مى‏كند، از مأمومين ساقط نمى‏شود. مأمومين بايد آنها را اتيان بكنند. چرا؟ براى اين كه آن روايتى كه وارد شده است الامام يتحمّل قرائت المأموم موردش تحمّل قرائت مأموم است. قرائت مأموم يعنى قرائت حمد و سوره. او را متحمّل است و در ما نحن فيه قرائتى نيست. در ما نحن فيه ذكر است و دعا است. كما اين كه خواهيم گفت. و در ما نحن فيه آن روايت شامل نمى‏شود. و به قول ايشان رواياتى كه وارد شده است در كيفيت صلاة على الميت كه بر ميت اين جور نماز خوانده مى‏شود پنج تكبير گفته مى‏شود، بعد از تكبير او را كذا گفته مى‏شود بعد از تكبير اين ثانيه كذا گفته مى‏شود، اينها اطلاق دارند. فرق نمى‏كند كه صلاة را شخصى جماعتاً اتيان كند، يا فرادا اتيان كند. كيفيت صلاة ميت اين است. ببينيد چه گفتم. رواياتى كه در كيفيت صلاة ميت وارد است، آنها اطلاق دارد. و مى‏گويد كيفيت صلاة ميت اين است چه جماعتاً اتيان بكنى، چه فرادا اتيان بكنى. مقتضاى اينها اين است كه مأموم اگر بخواهد صلاة بر ميّت را بخواند، بايد آنها را هم اتيان كند. گذشتيم اين مسأله را هم. رسيديم به مسأله ديگرى.
و آن مسأله ديگر اين است كه خب بنا شد كه با جماعت بخوانيم. ايشان فتوا مى‏دهد وقتى كه به جماعت مى‏خواهند نماز بخوانند، هر كدام از امام و مأمومين بايد قصد وجوب را بكنند. چون كه در ميت هنوز نماز نخوانده شده است و صلاة على الميت هم واجب كفايى است. بر همه واجب است به كلّ واحدٍ من المكلّفين واجب است. مى‏دانيد در بحث اصول منقّه شده است، در واجب كفايى به مجرّد اين كه كسى پا شد آن واجب كفايى را اتيان بكند، از ديگران ساقط نمى‏شود. پا شدن او، پا نشدن او راجع به سقوط تكليف فرقى ندارد. تكليف باقى است. تا عمل را تمام بكند. بعد از تماميت عمل تكليف ساقط مى‏شود. آن جايى كه شخصى ديد او پا شد بر عمل اطمينان دارد كه اين عمل را تمام مى‏كند و خودش هم صحيحاً تمام مى‏كند ولو بالحمل على الصّحّه لازم نيست صحّت را يك علم وجدانى داشته باشد. اصل اتيان را علم وجدانى بايد داشته باشد يا اطمينان. يا ثقه‏اى خبر داد كه تمام كرده است. حمل به صحّت مى‏شود و تكليف ساقط مى‏شود. مجرّد اين كه همّ شخصى قيام كرد بر اتيان عمل اين موجب مى‏شود كه لازم نيست كه اين هم پا شود. چرا؟ چون كه اطمينان دارد كه او عمل را تمام مى‏كند و تكليف را انتصال مى‏كند و تكليف ساقط مى‏شود فى ما بعد هم از اين، هم از او. مستحق عقوبت ديگر نمى‏شود. مى‏دانيد كه دعوت تكليف به انتصال به حكم العقل است. روى احتمال الضّرر در عدم الاتيان است. در اين صورت احتمال ضرر نيست. مى‏داند او اتيان مى‏كند. خودش هم صحيحاً اتيان مى‏كند ولو بالحمل على الصحّه اين هم استحقاق عقوبتى ندارد. چون كه تكليف فى ما بعد ساقط مى‏شود. اين عيبى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه اينها وقتى كه قيام كردند اتيان بكنند، همه بايد قصد وجوب بكنند. صاحب العروه مى‏فرمايد. مى‏فرمايد و اين قصد وجوب بايد در آنها باشد ما لم يتمّ بعضهم قبل البعض. مادامى كه بعضى قبل البعض تمام نكرده‏اند قصد وجوب مى‏ماند. چون كه تكليف ساقط نشده است. اين همان مسأله‏اى بود كه سابقاً گفتيم. سابقاً ديگر بحث كرديم. عين همان مسأله و عين همان ملاك است. عرض كرديم صلاتى را كه مكلّف اتيان مى‏كند، آن معطىٌّ به مسقط تكليف است. مصداق متعلّق التّكليف است. خود متعلّق التّكليف نيست. وقتى كه شما اول وقت نماز مى‏خوانيد، اين مسقط امر به صلاة الظّهر است. اين خودش متعلّق وجوب نيست. كسى هم اگر قصد كند اين را شارع بر من واجب كرده است تشريع است. كى واجب كرده است؟ مى‏توانيد اين صلاة را بعد بخوانيد. مى‏توانيد در غير مسجد بخوانيد. در وسط وقت بخوانيد. اينها مصاديق است و متعلّق تكليف آنى كه خداوند متعّال از عباد مى‏خواهد، صرف وجود طبيعى است. صرف وجود طبيعى به صلاة فى الاول هم منطبق مى‏شود. به بعد هم فى آخر وقت هم فى المسجد هم، فى البيت هم و هكذا و هكذا. منتهى بعضى افراد مستحب است. چون كه اين فضيلت دارد صلاة فى اول الوقت، مثل صلاة فى المسجد، اين را قصد مى‏كند كه مكلّف من امر به طبيعى الصّلاة را انتصال مى‏كنم به فرد مستحبش كه اين مستحب افضل الافراد است. مستحب يعنى افضل الافراد است. اين بايد قصد اين جور بشود. پس گفتيم اين مصداق است. وقتى كه مصداق شد، وقتى كه امام گفت الله اكبر مأمومين هم گفتند با امام الله اكبر معاً گفتند مقارناً عيبى ندارد. لازم نيست بر اين كه او تكبير را تمام بكند و بعد اينها بگويند. نه معاً گفتن هم عيبى ندارد. صلاة مع الجماعت است. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست، در بعضى روايات حتّى در صلاة فريضه دارد يكبّر و يكبّرون اين تفريع است. يعنى تبعيّت بايد داشته باشد. اين تابع او بشود. او كه شروع كرد اين هم شروع بكند. اين جور بايد بشود. اين جور عيبى ندارد. نه اين كه بايد بشود. بعد هم مى‏تواند بگويد. روى اين حساب وقتى كه امام گفت الله اكبر بعضى مأمومين خواندنشان خيلى سريع است. امام خيلى تند مى‏دود خدا طول عمرش بدهد. من كه حال ندارم همين جور دعا بخوانم. بلد هم نيستم آن جور دعا بخوانم. من ساده‏اش را مى‏خوانم. خب وقتى كه امام تكبيره رابعه را گفت مشغول است به خواندن تمام كرد تكبيره خامسه را گفت، آن هم نمازش را تمام مى‏كند. با امام تمام مى‏كند. امّا يك شخصى بطيع است. از امام هم بطيع‏تر است. خودش هم يك خصوصيتى دارد. طول مى‏دهد. هنوز آن دعاى خامسه را، دعاى بر ميت را تمام نكرده است كه امام تكبيره گفت اين هم زود تكبيره بگويد. اين بعد از امام به مدّتى گفت. اين گفتيم نمى‏تواند قصد وجوب بكند. چرا؟ براى اين كه گفتيم آنى كه اتيان مى‏كند اين مصداق است. گفتيم مصداق واجب نمى‏تواند بشود. چون كه مى‏داند اين بعد از مردم قبل از مردم تمام مى‏كند. اين شخص قبل از مردم تمام مى‏كند. يا بعد از مردم تمام مى‏كند مثل اين مثال. قبل از اين مردم تمام كرده‏اند. آنها مصداق واجب است. اين كه مصداق واجب نمى‏تواند بشود.
بدان جهت گفتيم كسى نداند كى تمام مى‏كند، يا بداند كه قبل از همه تمام مى‏كند يا همه معاً تمام مى‏كنند قصد وجوب عيبى ندارد. و امّا كسى كه مى‏داند همه تمام مى‏كنند يا بعض تمام مى‏كنند اين هنوز تمام نكرده است، اين قصد وجوب نمى‏تواند بكند. الكلام الكلام همان كلامى كه گفته بوديم همان كلام در مقام اعاده مى‏شود. تعجّب اين است كه بعضى فهول در آن مسأله متقدمه هم اين اشكال را داشتند كه قصد وجوب نمى‏تواند اين شخص بكند. ولكن فى المسألتنا هذا تعليقه ندارد. صاحب العروه كه مى‏گويد همه قصد وجوب بكنند، تعليقه ندارد اين را. اين همان تعليقه را مى‏خواهد مثل او است بعينه. و فرقى ما بين اين مسأله و مسأله سابقه نيست. گذشتيم اين را.
بعد مى‏رسد سيد قدس الله نفسه الشّريف به صلاة العورا آنهايى كه بر ميت نماز مى‏خوانند يك بحثى بود كه ميت عارى است. مستر عوره نيست. لباسى نيست او را بپوشاند يا كفن كند. يك بحث در آن ميت عارى بود. كلام فى ما نحن فيه فى هذه المسأله در مصلّى عارى است. يك بيچاره‏اى توى آب غرق مى‏شد. لباسهايش همه‏اش را كند. زوركى شنا كرد و آمد بيرون لخت و عريان. يك نفر بود يا دو نفر بود يا سه نفر فرقى نمى‏كند. همين كه مى‏آمدند جايى برسانند ديدند كه يك ميت ديگرى ولو مسترّ العوره افتاده است. يا ميّتى كه فرض كنيد كفن هم دارد. افتاده است. اين عورات مى‏خوانند نماز بخوانند بر ميت. مصلّى مكشوف العورت است. آيا در ما نحن فيه اين صلاة مكشوف العوره صحيح است يا نيست؟ يك چيزى بگويم و آن اين است كه در صلوات واجبه ستر العوره شرط صحّت صلاة است. شرط صحّت صلاة است. اين شخص كه بايد عورتش را ستر كند اين حكم تكليفى است. از ناظر محترم يا در جايى كه معرض وجود ناظر محترم است بايد ستر كند. اين تكليف است. ولكن در باب صلاة تكليف نيست. فقط اشتراط است. انسان جايى نماز مى‏خواند كه هيچ كس نيست.اتاق را بسته و فقط خودش است. مكشوف العوره نماز بخواند نمازش باطل است. چون كه ستر عورت شرط صحّت صلاة است. بدان جهت اگر صلاتى را مى‏خواند كه پيش مردم است ناظر است يا در معرض ناظر است، هم تكليف است كه بايد از او ستر عورت كند، هم شرط نمازش است. كلام در ما نحن فيه اين است. اين اشتراطى كه در آن باب بود، اين در باب صلاة ميت هم هست، يا مصلّى على الميت مى‏گويد بابا من پيرمرد هستم. كسى نگاه نمى‏كند بر من. خودش هم پشت...اينها هم دارد. مى‏گويد من همين جور الله اكبر به ميت شروع مى‏كند نماز خواندن. اگر اشتراط باشد صلاة على الميت باطل است. اگر اشتراط نباشد خلاف شرع كرده است. خودش را نپوشانده است. ولكن صلاة على الميتش صحيح است. تأمّل بفرماييد تا ببينيم.