جلسه 1017
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1017 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
عرض كرديم در صلاة على الميت ستر عورت شرط نيست. فقط ستر عورت حكم تكليفى دارد. كه اگر در بين ناظر محترمى بوده باشد. ناظر محترم يعنى ولو بچّه مميز. اگر اين جور بوده باشد، شخص بايد عورتينش را ستر كند. اين حكم فقط حكم تكليفى است. و امّا آن ناظرى كه محترم نيست مثل سبيعى كه شيرخوار است يا يك سال و اينها دارد كه چيزى نمىفهمد، ستر از آنها لزومى ندارد.و كذا از ساير حيوانات و امثال ذالك. مترتّب مىشود بر اين حرف دو تا امر. امر اول اين است كه اگر در ما نحن فيه ناظر محترمى بوده باشد كه شخص مكلّف است ستر كند عورتش را از او. مع ذالك بر ميّت نماز مىخواند مكشوف العوره. صلاتش صحيح است. چون كه در صلاة ميت ستر عورت شرط نيست. يك خلاف شرعى كرده است بر اين كه عورتش را نپوشانده است. اين حكم تكليفى را مخالفت كرده است. مثل كسى كه در صلوات يوميه نماز مىخواند. در حال نماز به نامحرم نگاه مىكند. اين ضررى به صلاة ندارد. آن حرام ديگرى است. اين هم واجب ديگرى است ستر العوره كه او را ترك كرده است. اين يك امر. و يك امر ديگر در ما نحن فيه اين است گفتيم اگر شخص بخواهد به ميتى نماز بخواند كه خودش ساتر ندارد و نمىتواند بر اين كه ساتر تهيّه كند، و ناظر محترم هم در معرض ناظر محترم است. گفتيم در اين صورت بنشيند و نشسته نماز ميت بخواند. با يدينش قبل را ستر مىكند.
و امّا آن يكى آن هم مستور بالعرض است. اگر عدّه بوده باشند آنها هم جلوساً نماز مىخوانند. در صورتى كه شخص مىتواند در حال قيام اتيان كند صلاة را چون كه مكشوف العوره است و ناظر محترم است. و نه هم جماعتى كه هستند آنها تويشان كسى است كه ساتر داشته باشد كه بر او واجب بشود. همه عورات هستند. گفتيم در اين صورت اگر متمكّن نيست كسى از ستر العوره و ناظر محترم هم هست، معرض ناظر محترم است، نشسته صلاة ميت مىخواند. قيام گفتيم در صلاة ميت شرط است. خب كسى اشكال بكند در ما نحن فيه نشسته نماز مىخواند. صلاة ميت شرطش را ندارد كه آن شرط قيام است. گفتيم از روايات استفاده مىشود كه بايد قائم بشود كما سيعتى. جوابش اين است كه ما نحن فيه داخل باب تزاحم است. تزاحم بين التّكليفين. اين شخص يك تكليف دارد حكم تكليفى كه بايد عورتينش را از ناظر محترم ستر كند. يك تكليفى هم دارد بر اين كه در ميّت صلاة بخواند. هر كدام از تكليفين را مىتواند انتصال بكند. مثل اين كه بنشيند. دستهايش را هم بگذارد و نماز نخواند. و مىتواند نه ايستاده نماز بخواند. مكشوف العوره چون كه شرط صلاة نيست. ولكن تكليف ستر از ناظر محترم را مخالفت كرده است. جمع بينهما را قادر نيست. وقتى كه جمع بينهما را قادر نشد، در ما نحن فيه دو تا حرف داريم. حرف اول اين است كه علم داريم صلاة بر ميت در اين حال ساقط نيست كه ميت را بدون صلاة بگذارند. اين يك حرف. خصوصاً بر اين كه آن دليل قيام يك همين جور اطلاقى ندارد كه در هر حال قيام در صلاة الميت شرط است كما سيعتى. اطلاق هم داشته باشد، علم داريم كه در اينها كه ميت را بى صلاة دفن كنند اين جور نيست. چون كه مصلّى كاشف العورت است. يك علم ديگر داريم كه صلاة عن قيامٍ بر ميت خواندن اهم از ستر عورت از ناس نيست. اين را مىدانيد. اين ستر عورت از ناس كه حيثيت شخص است يا او مقطوع الاهميه است يا محتمل الاهميه على اكثر. روى اين حرف كه صلاة ساقط نيست و ستر عورت اهم است، نتيجه اينها
مىشود كه جالساً صلاة ميت خوانده بشود. اين باب تزاحم به ضميمه دو تا امر كه صلاة ميت رأساً ساقط نيست و يكى هم صلاة ميت قياماً اهم نيست از ستر العورة تكليفاً اهم نيست. احتمال اهميت ندارد. بلكه ستر مقطوع الاهميت است. بدان جهت مكلّف جمع مىكند. اين جور جمع ممكن است. ببينيد چه مىگويم. انسان در مواردى كه آبى دارد. آن آب را ممكن است در وضويش صرف كند و ممكن است بر اين كه طفلى كه از خودش يا از ديگرى تشنه است كه آب نرسد ممكن است در معرض هلاك بيفتد. امر داير است كه با اين وضو بگيرد يا اين كه...طفل را بكند. يا غير طفل. فرقى نمىكند. طفل من باب مثال است. در ما نحن فيه تكليفين متزاحمين هستند صلاة مع الوضو. و هكذا نجات نفس او از مهلكه واجب است.
ولكن در ما نحن فيه صلاة مع الوضو بدل دارد كه صلاة مع التّيمم است. نوبت مىرسد به بدلش كه او را...مىكند طفل را يا غير طفل را و با تيمم نماز مىخواند. اين جا هم كه مىگوييم علم داريم صلاة ميت رأساً ساقط نيست، يعنى شارع صلاة ان جلوسٍ را براى ميت بدل اضطرارى قرار داده است بر صلاة بر ميت. بدان جهت ستر عورت را مىكند و خودش هم صلاة على الميت را اتيان مىكند. ما بين بدل صلاة ميت و ما بين وجوب ستر العوره تزاحم نيست. تزاحم در صلاة اختيارى على الميت و ما بين ستر العورت است. كما اين كه در آن مثالى كه گفتم، ما بين صلاة اختيارى كه مع الوضو است،...طهارت المائيه و مع...اين موازنه است از مهلكه ما بين اين دو تا تزاحم است. ولكن ما بين بدل صلاة اختيارى كه صلاة مع التّيمم است، با اين...اينها تزاحمى ندارند. بدان جهت نوبت مىرسد به بدل كما ذكرنا. اين مطلبى است كه گفتم. بگذاريد يك چيزى هم آمده است. جايش است. مطلب مفيدى است. به شما بگويم. در بعضى كتب علميه همين جور مىنويسند. شايد در بعضى رسالهها هم بوده باشد كه انسان فرض كنيد شك دارد كه آيا ناظر محترمى در اين جا هست يا نيست. كسى عبور مىكند يا نمىكند. در ما نحن فيه تمسّك كردهاند به اصالة البرائه و گفتهاند كه نه ستر در اين صورت واجب نيست. چون كه اصل اين است كه ناظرى نيست در ما نحن فيه. سترى بر من واجب نيست. اين اشتباه است اين جا به برائت تمسّك كردن. بعضى تكاليفى هست كه خود آن تكليف در صورت شكّ در آن قيد خود آن تكليف واقعاً ساقط مىشود. تستّر واجب است على الرّجال. تستّر بر عورتشان واجب است. بر نساء تستّر بر بدنشان واجب است. تستّر واجب است. اين تستّر تحفّظ است و اين در جاهايى كه احتمال است مارّه مرور كند، ناظر محترم برسد، اين تكليف واقعى است. اين جا جاى تمسّك به برائت نيست. تستّر و تحفّظ كه آيه مباركه هم دلالت دارد در نساء و هكذا در روايات آنى كه واجب است، مؤمن بر اين كه بر عورتش بايد حفظ كند عن النّظر. فقط عورتش را حفظ كند از آن التذاذ جنسى اين جور نيست. خود عورتش را در بعضى روايات است كه عورت را مؤمن بايد حفظ كند عن ينظر اليه كه به او نظر بشود، اين تستّر است. اين تحفّظ است. اين حكم واقعى است، و در اين مورد، مورد تمسّك به اصل حكم ظاهرى نيست. بدان جهت اگر شخصى در محلّى بوده باشد، در جايى بوده باشد كه فعلاً كسى ناظر نيست ولكن محتمل است ناظر برسد. از آن كوچه برگردد سرش در بيايد ناظر. تستّر واجب است. نمىتواند در آن كوچه بگويد كه اصل اين است كه نمىآيد به اين كوچه. من لخت و عريان باشم. اين جاها جاى اصل عملى نيست. اصالة البرائه نيست. اين هم يك نكتهاى است كه به اهلش گفته شد.
سؤال؟ ناظر در روايات نيست. تحفّظ عورت عن ينظر اليه تحفظ كند. يعنى بايد پوشيده باشد. يعنى اگر ناظرى شد نتواند ببيند. البتّه در جايى كه احتمال ناظر بوده باشد در بين. اين حكم، حكم واقعى است. برويد دقت كنيد چه گفتم. در جاهايى كه عنوان تحفّظ متعلّق وجوب بشود. قاعدهاش اين است. عنوان تحفّظ بر شىء متعلّق وجوب بشود، آن جاها واجب است احتياط كردن. مثل چه؟ مثل اين كه پيش شما امانتى گذاشتهاند. بايد حفظ بكنيد. تحفّظ به امانت غير بكنيد. شك مىكنيد كه من در خانه را باز بگذارم. دزد مىآيد مىبرد يا نمىبرد اين را. اصل اين است كه نمىبرد. تلف نمىشود مال. اين استسحاب فايده ندارد. بايد تحفّظ كند به مال الغير. چون كه تحفّظ به امانت واجب است. چون كه تحفّظ واجب است مقتضايش اين است كه بايد تحفّظ كند. اين جا جاى تمسّك به اصالة البرائه نيست. گذشتيم اين را. رسيديم به آن مسألهاى كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف گفت در جايى كه زنى بوده باشد، بخواهد مردى كه بر ميت نماز مىخواند به آن مرد اقتدا كند، ايشان مىفرمايد بر اين كه فرقى ما بين آن مأموم واحدى كه مرد است و ما بين زن نيست. زن يكى باشد، دو تا باشد، سه تا باشد فرقى نيست. چه جورى كه مستحب است بر اين كه آن مرد واحد كه مأمو است خلف الامام بايستد. مثل صلاة جماعت نيست در ساير جاها كه مأموم يكى باشد، از يمين امام مىايستد. مستحب اين است كه آن مرد خلف بايستد. بعد مىفرمايد بر اين كه اگر زن هم بوده باشد، مأموم اگر زن بوده باشد واحد يا متعدد پشت سر امام مىايستد. جلو هم اگر مرد بوده باشد صف اول، زن در صف اخير مىايستد. پشت سر مردها مىايستد. كلام در اين بود كه مرد واحد اگر بخواهد اقتدا كند به امام واحد در جنبش نمىايستد در پشت سرش مىايستد اين دليلش چيست؟ دليلش اين روايت يسع ابن عبد الله القمّى بود. قال سألت ابا عبد الله (ع) عن الرّجل يصلّى على جنازةٍ وحده؟ قال نعم. عيبى ندارد. قلت فاثنان دو نفر هستند. قال يصلّيان عليها. بر آن جنازه نماز مىخوانند. يصلّيان عليها. به آن جنازه نماز مىخوانند؟ قال نعم. مىخوانند. ولكن يقوم الآخر خلف الآخر. آن يك مرد كه مأموم است خلف امام مىايستد. و لا يقوم بجنبيه. در اين دو طرفش راست يا چپ نمىايستد. پشت سرش مىايستد. يك مسلكى هست در صلاة الجماعت در معطا. مسلك اين است هر چيزى كه در انعقاد جماعت در ساير صلوات معتبر است، همانها در انعقاد صلاة الجماعه در صلوات الميت معتبر است. مگر دليلى قائم بشود به اختلاف. چون كه آنى كه در اذهان است، اين كه صلاة ميت را جماعتاً بخوانند، يعنى همين جورى كه صلوات ديگر را اشتباه مىكنند جماعتاً كه ما بين مأمومين در صف فاصله طويل واقع نمىشود، مأمومين از امام فصل طويل پيدا نمىكنند، كه مثلاً امام در آن جا بايستد. پشت سر مأموم پنج متر فاصله داشته باشد با امام. نمىشود در ساير صلوات. فاصله نمىشود. امام وقتى كه مىايستد در جاى بلند نايستد. يك مسلك اين است كه تمام آن چيزهايى كه در صلاة الجماعه معتبر است، آنها در اين صلاة ميّت كه جماعتاً خوانده مىشود، در اين هم معتبر است. مگر دليلى بر خلاف قائم بشود. يك مسلك اين است. اين مسلكى است كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف روى اين مسلك احتياط كرد. گفت تمام شرايطى كه در جماعت معتبر است، آنها بايد رعايت بشود. منتهى فتوا نداد. احتياط وجوبى كرد. يك مسلك ديگر اين است كه بابا اين جماعت ربطى به آن جماعت ندارند. او جماعت در صلوات است. اين جماعت در صلاة ميت يعنى دعاى بر ميت است. اين ربطى به او ندارد. در ما نحن فيه فقط صدق عرفى مىخواهيم. عرفاً صدق كند كه اينها جمعاً نماز خواندند بر ميت. چون كه جمعاً نماز خواندن چون كه در مأموم هم در صلاة بر ميّت مثل الامام تكبير مىگويد، دعا هم مىخواند. ولكن بايد صدق كند كه اجتماعاً جمعاً خواندهاند و يكى امام بود. يعنى بقيه تابع او بودند. او هر چه مىكرد، اينها هم مىكردند. هر چه مىخواند اينها هم مىخواندند. فقط اين معنا بايد صدق كند. بيشتر از اين معنا اعتبارى ندارد. صدق كند كه اينها اجتماعاً بر ميّت نماز خواندهاند. منتهى يكى امام بود. بقيه تابع بودند. اين وقتى كه عرفاً صدق كرد اين كافى است.
بدان جهت شرايطى كه در آن جماعت در صلوات معتبر است بگوييم آن شرط در اين جا هم معتبر است اين دليل مىخواهد كه همان مسلك را ما اختيار كرديم. گفتيم كه آن شرايطى كه در او معتبر است. امام بايد عارى نشود، اين جا دليلى ندارد. اين هم مسلك دومى است. روى اين اساس در آن جماعت در صلوات روايت وارد شده است كه اگر مأموم زن بشود، مأموم بايد خلف الامام بايستد ولو يك زن بوده باشد. امامى است كه بيشتر از يك زن مريد پيدا نكرده است. آن زن مىآيد به اين اقتدا مىكند آن هم بايد پشت سرش بايستد. بايد بنا بر قول بعضى. مستحب است بنا بر قول صاحب العروه. اين در ما نحن فيه بدان جهت آن كسانى كه اگر مرد بوده باشد، يك مردى بوده باشد كه به امام اقتدا كرده است. مرد در يمين مىايستد. آن زن پشت سر مىايستد. مرد دو تا يا بيشتر بود پشت سر امام مىايستند. آن وقت زنها هم پشت سر مرد مىايستند اگر حايل نبوده باشد ما بين مرد و زن. و الاّ حايل باشد معاً مىتوانند بايستند. اينها آن امورى است كه در آن جماعت گفته شده است. بنا بر مسلك اول آنها اين جا مىآيد. فقط يك چيز را استثنا مىكنيم و آن اين است كه مأموم اگر يك مرد بوده باشد، و يك زن بوده باشد، مىگفتيم كه مأموم جنب امام مىايستد مرد. زن پشت سر مىايستد، آن جا مىگوييم كه نه در صلاة ميت مرد هم پشت سر امام مىايستد. زن هم پشت سر آن مرد مىايستد كه فقط دليل قائم شد بر اين كه در ما نحن فيه يك مأموم اگر مرد بوده باشد، اين مختلف است با آن صلاة جماعت. بايد پشت سر امام بايستد. كلام اين است كه اين روايت من حيث السّند ضعيف است. كلام اين است كه من حيث السّند اين روايت ضعيف است. چون كه در روايت كما ذكرنا گفتيم يسع ابن عبد الله يحيى ابن ذكريا ابن موسى...اينها توثيقى ندارند. عبد الله ابن قاسم هم باشد توثيقى ندارند. خب وقتى كه توثيق نداشتند، اين روايت از كار مىافتد. آن كسى كه در صلاة جماعت كه هر چه معتبر است اين جا هم معتبر است، مىگويد نه يك مرد باشد در صلاة ميت هم جنب امام مىايستد. آن كسى كه مىگويد نه در ما نحن فيه صدق عرفى معتبر است. مىگويد عيبى ندارد. آن مرد با امام بايستد يا پشت سر امام بايستد. زن هم جفت آن امام بايستد. صدق عرفى شد. يا پشت سر بايستد فرقى نمىكند. اين نتيجه مسلكين است. بعضىها فرمودهاند كه اين يعنى توى ذهن مىآيد. بعضىها اين جور توى ذهنشان مىآيد اين روايت يسع ابن عبد الله قمّى ولو من حيث السّند ضعيف است، ولكن مشهور به اين عمل كردهاند. مشهور نگاه بكنيد فرق مىگذارند جماعت در صلاة الجنازه را با جماعت ساير صلوات. مىگويند اگر يك مرد بوده باشد، در ما نحن فيه مستحب است. مستحب است مىگويند مشهور. خلف الامام مىايستد لا در جنب الامام. به اين روايت عمل كردهاند. خب وقتى كه مشهور به اين روايت عمل كردند جابر ضعفش مىشود. و لعلّ و الله العالم همين جور است كه صاحب العروه در فقهاش فتوا داده است. و الاّ روايت من حيث السّند ضعيف است. خب آن وقت شما بگوييد اين شد دليل معتبر. بايد رفعيّت كنيم. ملتزم بشويم كه نه مرد واحد يا مستحب است يا واجب است پشت سر امامى كه بر ميت نماز مىخواند در پشت سر او بخواند. عرض مىكنم كه نه. ما نمىتوانيم از آن حرفى كه گفتيم رفعيّت كنيم به واسطه اين روايت. چرا؟ چون كه احتمال قوى است اگر اطمينان نبوده باشد، عمل به اين روايت روى تسامح در ادلّه سنن است. چون كه مشهور اينها را دالّ بر استحباب است. و دالّ بر اين كه عمل ثواب دارد. مشهور در اين موارد به ادلّه تسامح در ادلّه سنن فتوا به استحباب مىدهند. اين عروه پر است. اين ادله صاحب العروه به رواياتى كه من حيث السند تمام نيست، فتوا داده است به استحباب الامور كه ما اين مستحبات را نوعاً مىگذريم، بحث نمىكنيم، اينها مبنى بر همان تسامح در ادله سنن است و ما هم در بحث ادلّه سنن گفتيم كه ادلهاى كه وارد شده است در تسامح در ادله سنن اين جور نيست كه آن جا سند ملاحظه نمىشود. ولو سند صحيح باشد، فقيه مىتواند فتوا به استحباب بدهد. نه گفتيم آنها راجع به اعطاء الثّواب است. راجع به فتواى فقيه نيست. بدان جهت چون كه محتمل است قويّاً اگر مطمئنٌّ به نبوده باشد مدرك در اين موارد مدرك مشهور ادلّه تسامح در ادلّه سنن باشد، بدان جهت اين جاها ما نمىتوانيم به اين روايت عمل بكنيم. يك چيزى گفتم برايتان اگر يادتان نرود. آن اين است كه اين مستحبات در كلام مشهور كه اينها را ما رواياتش را ضعاف مىبينيم و من حيث السّند تمام نمىبينيم، در اينها ادّعاى اين كه عمل مشهور جابر ضعف اينها است ،درست نيست. چرا؟ چون كه وجه عمل مشهور يا مطمئنٌ به اخبار تسامح است، يا محتمل است وقتى كه اين آمد در كار، نمىشود به آن روايت اعتماد كرد. آن وقتى ما به روايت عمل مىكنيم ضعيف است، ولكن مشهور او را قبول كردهاند بر طبقش فتوا بدهند. كه وجه عمل مشهور پيش ما محتمل و معلوم نباشد. به نحوى كه مىبينيم اين روايت را كه اينها فتوا دادهاند، عقل راهى ندارد. در روايات بر قرينه بر اين نيست. روايت صحيحهاى بر طبقش نيست. عقل هم راهى ندارد. از اين كشف مىكنيم كه در زمانى كه اين خبر به مشهور رسيده است مضمونش پيش شيعه متسالمٌ عليه بوده است. هست اين موارد در فقه كه در فقه بعضى احكامى بودند ولو به روايت ضعيفه به يد ما رسيدهاند ولكن اين متسالمٌ عليه بين الشّيعه بود. مثل اين كه در بيع السّلم كه قبض الثّمن فى المجلس شرط است. در بيع...فى المجلس شرط است، اين متسالمٌ عليه بود. ولو ما دليلش را يك خبر صحيحى پيدا نمىكنيم در فقه فى يومنا هذا چون كه اين متسالمٌ عليه بود ما بين متشرّعه حتّى ما بين مؤمنين و غير المؤمنين روى اين حسابى كه هست به روايت ضعيف بوده باشد مىگوييم عيبى ندارد. و امّا در جايى كه وجه عمل مشهور براى ما معلوم بوده باشد يا محتمل باشد جدّاً كما ذكرنا فى مثل المقام در اين موارد به خبر ضعيف نمىشود عمل كرد. گذشتيم اين معنا را.
سؤال؟ اين اولش غلط است. براى اين كه خبر ضعيف، سؤال؟ سأل سؤال كرده است به حسب روايتى كه نقل مىكنم. سؤال؟ به اين سند مىگويد سأل. مىگويم كه روا محمد ابن سنان عن على ابن يقطين انّه سأل ابا الحسن (ع) عن كذا. اين معنايش اين نيست كه من قطعى نقل كردهام. مىگويم محمد ابن سنان اين جور نقل كرد. بدان جهت در ما نحن فيه،
سؤال؟ ليس مسألة الاجماع. العمل به روايتٌ ضعيفه اذا علم وجهه. كانّه هذا الوجه اوجب عمله على هذه الرّوايه. هذا العمل لا قيمت له. و انّما يعتنا بعمل المشهور بروايتٍ فى موردٍ لم يكن للعقل فى تلك المسأله...و لم تكن روايتٌ معتبرةٌ غير هذه الرّواية الضّعيفه. مع ذالك تسالم على العلم تسالم المشهور. يعنى مشهور عملوا بهذه الرّوايه و...هل يعلم انّ هذا العمل كان مستندةٍ الى القرينة الى صحّتها. يعنى صحّت مضمونها. مضمونها كان امراً صحيحاً. و لذا...و والقرينة الممكنه فى ذالك الزّمان و هكذا فى زماننا هذا التّسالم بين الشّيعه. التّسالم بين المسلمين هذا الحكم. و لذا عملوا بهذه الرّوايت. و كم له من نظير من فقه...بيعلم ما ذكر. اين را هم گذشتيم. آن وقت در ما نحن فيه صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف يك مسأله ديگرى را عنوان مىكند و آن مسأله ديگر مىفرمايد يجوز فى صلاة الميت العدول من امامٍ الى امامٍ آخر. يجوز الادول فى صلاةٍ الجنازه يعنى يجوز للمأموم در صلاة الجنازه العدول من امامٍ الى امام الآخر. ايشان حكم مىفرمايد ظاهر كلامش هم مطلق است. اگر مراد اين بوده باشد، كه دو نفر ايستادهاند و بر ميّتى نماز مىخوانند. ولكن هر كدام منفرداً مىخوانند. يكى به ديگرى اقتدا نكرده است. يك شخصى، دو شخصى آمد. گفتند خب ما هم اقتدا بكنيم. چون كه اقتدا بكنيم اين دو نفر كه نماز مىخوانند مىدانند هر دو منفرداً مىخوانند. امام الجماعه نيستند. خب اماممان قرار بدهيم يكى را.به يكى اقتدا كردند. تكبير اول را گفتند. امامشان گفت اينها هم گفتند. بعد ديدند بابا اين خيلى طول مىدهد. كار دارم. آن يكى تكبير سوم را رسيد. يا زود مىخواند. ادول مىكنند از اين امام به آن امام ديگر. اين را ول مىكنند. همان جا مىايستادهاند. يك قدم مىروند آن ور به آن يكى اقتدا مىكنند. يا فرض كنيد اين دو نفر ايستادهاند. نماز منفرد مىخوانند. آمدهاند اين دو نفر اقتدا كردهاند به يكى. بعد ملتفت شدند كه بابا آن ديگرى كه پيش اين ايستاده نماز مىخواند فلان كس است. گفتند هر دو هم يك جور مىخوانند. آرام. هر دو مىخوانند. گفتند خب تكبير اول را كه با اولى گفتيم. دعايش را هم كه خوانديم. شهادتين را گفتيم. در تكبير دومى به دومى اقتدا مىكنيم. كه دومى كه تكبير دومى را مىگويد، ما هم اقتداءً به او تكبير دومى را مىگوييم. و آن وقت صلوات بر نبى (ص) و انبياء و اوصياء را با او مىفرستيم تا آخر صلاة. يجوز الادول من امامٍ الى المامٍ آخر كه در حال اختيار است. آن امام هست. از او ادول مىكنند به آن ديگرى. بله. ظاهر عبارت اين است. و محتمل است مراد ادولى باشد كه در صلاة الفريضه است. در صلاة الفريضه اين جور است كه اگر يك امامى امام الجماعه بود، به او يك حدثى حادث شد. فرض كنيد كه او سكته كرد. يا افتاد و غش كرد. خب كس ديگرى از مأمومين مىشود امام. مردم به او اقتدا مىكنند. كسى ديگر از مأمومين امام مىشود كه مأمومين در صلاة واحده به دو امام اقتدا مىكنند. ممكن است مراد همين بوده باشد. ولو بعيد است. مراد قسم اول صورت اولى است. در ما نحن فيه اين دو نفر مىخواندند. يكى از ترس خدا همان جا افتاد و از حال رفت. آنها هم به او اقتدا كرده بودند. در تكبيره دوم اقتدا بكنند به اين دومى. ممكن است مراد اولى باشد كه ظاهر عبارت است و ممكن است دومى بوده باشد. اگر اولى بوده باشد، لا يمكننا المساعدة عليه. چرا؟ چون كه دليل نداريم كه شخصى اقتدا كرده است در صلاة ميت به شخصى مىتواند به شخص ديگرى در همان صلاة اقتدا كند. يعنى نصف صلاة را به او اقتدا كند. نصف را به ديگرى در حال اختيار كه امام اولى حادث نشده است. حدثى بر او نشده است. دليل نداريم. آن مقدار كه گفتيم ادله جماعت كه صلاة جماعت را صلاة ميت را جماعتاً اتيان مىكنند، از ادلّه از موارد خاصّه استفاده كرديم. آن مقدار كه استفاده كرديم كه انسان آن صلاتى را كه امام مىخواند مىخواهد صلاة ميت را با صلاة او بخواند. اقتدا به او بكند. اين را ما دليل داشتيم بر مشروعيّت. امّا با دو نفر مىخواهد، با صلاة دو نفر بعضى صلاتش را با اين، بعضش را با آن ديگرى مىخواهد اتيان بكند دليلى بر مشروعيّت اين نداريم. حتّى اگر اين ادول صورت ثانيه بوده باشد. چون امام اول وقتى كه ميت را ديد از حال رفت افتاد آن امام. از آن دو نفر يكى. آن يكى نه. ماند. خب اينها هم اقتدا به او كرده بودند. خب او افتاد. به اين يكى بقيه صلاة را اقتدا بكنيد. اين اگر بوده باشد، اين هم يا از مأمومين يكى را جلو بيندازيم. به او اقتدا بكنيم بقيه صلوات را. مثل آن جا. اين دو نفرى كه مىخواندند از يكى به آن ديگرى عدول بكنند، اين در ما نحن فيه دليل ندارد. حتّى اگر آن ديگرى بيفتد و حدث به او صادر بشود. و امّا از مأموين مقدم بكنند يكى را و بقيه صلاة را با او بخوانند، اين در باب صلاة جماعت نصّى ندارد. اين مىماند ديگر به حدس و استفاده فقيه كه بگويد من قطع و اطمينان دارم اين صلاة ميت اهم از آن صلاة نيست. در آن صلاة شارع جماعت را تجويز كرده است در جايى كه بر امام حدث بيفتد كه مأمومين ديگر يكى از مأمومين امام بشود. ما نحن فيه ديگر كمتر از آن جا نيست كه اين جا نشود. غايت الامر اين جا هم مثل آن جا مىشود. اگر كسى اين حرف را گفت عيبى ندارد. عدول از امامى به امام ديگر عيبى ندارد در اين صورت كه از مأمومين برود جلو. و امّا اگر كسى گفت من اين جور اطمينانى ندارم، وحى هم نشده است، حكم الله و دين الله هم لا...بالعدول. روايت آن جا وارد شده است. ملتزم مىشويم محتمل است اين حكم مختص به آن صلوات مفروضات بشود، جماعت آنها كه اهميت دارد جماعت در آنها. و امّا در صلاة ميت اصل استحباب جماعت را بعضىها مناقشه كردهاند كه اصل جماعت خواندن صلاة ميت مستحب باشد. جايز است بلااشكال. مشروع است. جايز است. بعضىها در استحبابش اشكال كردهاند. اين با او فرق دارد و در ما نحن فيه نمىشود اين را گفت. اين هم نسبت به اين. ماند مسأله ديگر كه عنوان كنم و بحثش بماند.
سؤال؟ اين احكام است. احكام نمىآيد. احكام چيز ديگر است. كيفيت را گفتم. آن عمومى كه در انعقاد جماعت معتبر بود، آنها مىآيد. و امّا احكام الجماعه اين احكام سابقاً گفتهام. گذشتيم اين را.
بعد ايشان مىماند مسأله ديگر. عرض مىكنم بعد آمد مسأله ديگرى را عنوان مىكند و آن اين است كه ميتى نماز مىخواندند. مردم جمع شدند. يكى قبل از اين كه امام بگويد الله اكبر اين الله اكبر گفت.
|