جلسه 1018
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1018 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1374
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
صاحب العروه قدس الله سرّه در اين مسأله سه امر را بيان فرمود.
امر اولش اين بود كه مأموم در صلاة الجنازه مىتواند عدول كند از امامى به امام آخر. و اين امر اول را ديروز بحث كرديم. و دو صورت داشت. يك محل صورت را بيان كرديم. و عرض كرديم لا يمكننا المساعده با اين فرمايشى كه ايشان فرموده است.
امر ثانى اين است كه باز در اين مسأله متعرّض مىشود شخصى در صلاة الجماعه به امامى اقتدا كرده است. در اثنى الصّلاة فكرش اين شد كه نه برود پى كارش. صلاة را تمام نكند كه اراد قطع الصّلاة را. صلاة ميتى را كه شروع كرده بود او را قطع كند. مىدانيد ايشان حكم مىفرمايند كما اين كه حكم كردهاند جايز است قطعش. اين هم امر ثانى است.
و امر ثالث كه در او بحث مىكند معروف است چه جورى كه در صلوات يوميه متعارف است كسى اقتدا مىكند به امام الجماعه. در اثنى منفرد مىشود. و بقيه صلاة را فرادا اتيان مىكند. ايشان مىفرمايد در صلاة الجنازه هم كه مأموم جماعتاً صلاة را مىخواند، قصد كرد بعد از اتيان كردن مقدارى از صلاة ميت را امام قصد كرد بر اين كه فرادا بشود و بقيه صلاة ميت را فرادا اتيان كند. اين هم امر سومى كه باقى مانده است. اين سه امر.
امّا امر اول كه ايشان فرمود قطعش جايز است، ديد هوا گرم است. امام هم خيلى طول مىدهد. تكبيرات خيلى مىخواند، گفت بگذار بروم پى كارم. اين به درد من نمىخورد. هوا گرم است. فرمود قطع جايز است. خب معلوم است كه عيب ندارد قطعش. چرا؟ چون كه واجب، واجب كفايى است و در واجب كفايى اگر شخصى بداند مصداقى از اين واجب از شخصى محقق مىشود، در او بعثى نيست. عمل را كه شروع كرده بود ولو با ديگرى آن عمل را قطع كند. چون كه مىداند استحقاق عقوبتى ندارد و صلاة ميت محقق مىشود صلاة على الميت. محصورى ندارد. اين هم كه بعضىها فرمودهاند واجب را قطع كردن جايز نيست و اين صلاة ميت را هم كه شروع كرده است اين شخص واجب بود. چون كه هنوز صلاة خوانده نشده است. اين واجب را قطع كردن جايز نيست، اگر دليلى داشته باشد، دليلش تسالم اصحاب است. چون كه آن عملى كه انسان شروع مىكند، آن عمل متعلّق وجوب نيست. اين مصداق واجب است كما ذكرنا مراراً. آنى كه در ما نحن فيه موجود شده است مصداق الواجب است نه واجب. در موارد وجوب عينى هم همين جور است. صلاة ظهرى كه اول وقت نمىخوانند آن متعلّق وجوب نيست. اگر قصد كنم كه من اين صلاة فى اول وقت را اتيان مىكنم شارع خود اين صلاة فى اول وقت را بر من واجب كرده است تشريع است. كى صلاة فى اول وقت را واجب كرده است؟ كى صلاة در مسجد را واجب كرده است؟ بدان جهت اينها مصداق واجب است. انتصالاً للامر بالتّقيين كه شارع صرف الوجودش را مىخواهد اين عمل را شروع كرده است. يك تسالمى در باب صلاة است. دعواى اجماع شده است. انسان آنى را كه مصداقاً شروع مىكند صلاة واجبه، او را نمىتواند قطع كند بلاعذرٍ. صلاة ظهرش را كه در اول وقت شروع كرد، بگويد من اين قطع بكنم جايز نيست. مگر عذرى داشته باشد. آن اعذارى كه گفتهاند. كسى آن حرف را در صلاة ميت نمىتواند ادّعا بكند. چون كه صلاة ميت واجب كفايى است. صلاة هم نيست. دعا است. آن اجماع و تسالم در ما نحن فيه نيست. بدان جهت در ما نحن فيه على القاعده مىماند. اين مصداق است.
و بما اين كه واجب كفايى است مصداق ديگر از ديگران محقق مىشود، و روى اين اساس تكليف هم از من ساقط مىشود، استحقاق عقوبتى ندارد اين ترك صلاة. خب نمىخواند. قطع مىكند. دليل بر حرمت مىخواهد كه دليلى داشته باشد كه حرام است اين.
گفتهاند دليل هست بعضىها خيال كردهاند. آن قول خداوند متعال است كه فرموده است لا...اعمالكم. اعمال خودتان را باطل نكنيد. و در ما نحن فيه اين صلاتى كه من بر ميّت شروع كرده بودم اين صلاة، صلاتى است كه عمل بود و خداوند نهى كرده است از ابطال و افساد او. خب نهى كرده است. تمام اعمال را مىگيرد. يكى هم اين. حتّى اگر كسى منفرداً بر ميت شروع كرد نماز خواندن، نمىتواند در اثنى ول كند. لا تبطلوا اعمالكم. كما اين كه سابقاً گفتم اين استدلال اوهن است. و الوجه فى ذالك اين است كه سابقاً عرض كردم ابطال و فساد در دو مقام مىشود. يك ابطال و فساد در مقام قبول العمل يعنى اعطا الاجر مىشود. يك ابطال در مقام انتصال التّكليف مىشود كه عمل را ابطال بكند، يعنى انتصال نكند تكليف را. تكليف را عصيان بكند. ابطال يعنى عمل را اتيان نكند و عصيان بكند. اين ابطال هم در مقام انتصال است. آنى كه در آيه مباركه هست لا تبطلوا اعمالكم، آن مراد ابطال در مقام اعطاء الاجر است كه آن وقتى كه موقع اجر بر عمل رسيد كه ملائكه بايد اجر در عمل نوشته بشود، آن اجر را ابطال نكنى، از بين نبرى، مثل قوله سبحانه لا تبطلوا سبقاتكم بالمّن و الاذى. چه جورى كه بطلان در مقام اجر است. يعنى آن كسى كه صدقهاى را به يك فقيرى داد، قربتاً الى الله داد. بعد آن فقير را اذيّت كرد. منّت گذاشت. فلان فلان شده من به تو اين قدر پول دادم. آن تكليف را انتصال كرده است. آن ذكاتى كه داده است با آن ذكات تكليفش ساقط شده است و انتصال شده است. اجر ندارد با اين منّت گذاشتن. اين در آيه مباركه هم لا تبطلوا اعمالكم اين ابطال در مقام الاجر است. او است. شاهدش هم صدر آيه مباركه است. اطيعوا الله و اطيعوا الرّسول و لا تبطلوا اعمالكم. بدان جهت انسان فرض كنيد زحمت كشيده است، جهاد رفته است و اينها بعد با رسول خداوند عناد مىكند. قبول نمىكند. كما اين كه كردند بعضى چيزها را. همهاش باطل شد. اطيعوا الله و اطيعوا الرّسول يعنى هر چه بگويد بايد قبول كنيد. اگر عناد كرديد و در مقابل او ايستاديد عملهايتان...است. اين در مقابل او است كه اين كه سابقهاى در اسلام داشت. اين قدر جنگ رفته بود. اين قدر خدمت كرده بود. وقتى كه در جلوى رسول الله (ص) ايستاد، آن ايستادنهايى كه شده است و مىدانيد، آنها لا تبطلوا اعمالكم ناظر به آنها است. اطيعوا الله و اطيعوا الرّسول و لا تبطلوا اعمالكم. اين ناظر به ابطال در مقام انتصال نيست. اين ناظر به ابطال در مقام اعطاء الاجر است كه خداوند متعال مىخواهد بگويد كه در اطاعت خدا و پيغمبر بايد مستمر بشويد. برههاى از زمان بوده باشد. در سابق الزّمان اين فايدهاى ندارد. لا تبطلوا اعمالكم. آنها هم هدر مىرود. روى اين اساس است.
و امّا فرقى را انتصالاً لتّكليف مكلّف اتيان مىكرد آن فرد را بايد تمام بكند تا انتصال تكليف حاصل بشود، دلالتى ندارد به اين معنا. وقتى كه اين آيه مربوط به او شد، در باب صلاة فريضه تسالم است. امّا آن در صلاة ميت نيست. شاهد بر اين كه نيست علماء فتوا دادهاند قطع صلاة ميت عيبى ندارد. در جماعت، در فرادا عيبى ندارد. در صورتى كه ديگران اتيان مىكنند عيبى ندارد كسى كه شروع كرده است قطع بكند. اين جاى حرف بيشتر از اين نيست. آن وقت باقى مىماند بر اين كه دو تا مطلب شد. يكى اين كه آن اجماع در صلاة ذات الرّكوع و السّجود است فريضه باشد صلاة ميت را نمىگيرد. مطلب دوم اين است كه دليل ديگرى هم غير از آن تسالم در صلوات يوميه دليل ديگرى نداريم. بله اگر دليل ديگر باشد ملتزم مىشويم. مثل قوله سبحانه و اتمّ الحجّ و العمره فلله در حجّ مستحبى و عمره مستحبى شروع كردى بايد تمام كنى. نمىتوانى رها كنى در وسط. او به واسطه قول سبحانه است. و اتمّ الحجّ و العمره لله اين تكليف دليل ديگر بشود ملتزم مىشويم. ما نوكر شارع هستيم. عبد هستيم. هر چه بفرمايد قبول داريم. ولكن جايى كه دليل نرسيد، بر طبق آن قاعدهاى كه...است، بر طبق آن قاعده مشى مىكنيم. امّا اين جهت سوّمى. اين خيلى مهم است در مقام. چون كه در جاهاى ديگر هم ملتفت مىشويد كه فايده دارد. امّا مسأله انفراد. كسى كه قصد كرده است جماعت را اقتدا بكند قصد كرده است بر اين كه منفرد بشود. انفراد در جايى كه از اول قصد فرادا نداشته باشد مصلّى. قصدش اين بود كه با امام نماز ميّت بخواند. بعد در اثنا ديد كه اين طول مىدهد. هوا گرم است. گفت بابا بقيهاش را خودم منفرداً بخوانم و زود بروم پى كارم. من اهل اين جور ايستادن نيستم طول دادن. يك وقت اين جور است. اين جور عدول عيبى ندارد. چون كه اشكالى ندارد. جماعتش هم صحيح است آن مقدارى كه با جماعت خوانده است حكم جماعت را دارد. ثواب جماعت را دارد و آن مقدارى كه فرادا خوانده است آن هم صحيح است. چرا؟ براى اين كه در ما نحن فيه صلاة الجماعه در صلاة الميت و صلاة الجماعه در ساير صلوات متباينين نيستند با صلاة فرادا. صلاة الجماعه همان صلاة فرادا است. منتهى با شىء ديگرى كه آن شىء ديگر اين است كه تبعاً خوانده است اين را. ولكن همان صلاة، صلاة فرادا است. كسى كه اقتدا مىكند به امام در صلاة ميّت، صلاة ميت اتيان مىكند. منتهى آن صلاة ميت را كه اتيان مىكند، تبعاً اتيان مىكند. چون كه تبعاً اتيان مىكند، بعضى شرايط در صلاة فرادا كه تنها مىخواند، تبعاً اتيان بكند بعضى شرايط ساقط مىشود. مثل چه؟ مثل آن جايى كه انسان منفرداً بر ميت نماز مىخواند، بايد ميت جلويش بوده باشد. اين جور است ديگر. ولكن وقتى كه با جماعت صلاة ميت مىخواند صف خيلى طولانى است. ميت اين جا است. او آن جا متّصل به صف است. آن ميت...او نيست. اين ساقط است. كما اين كه در اقتدا در ساير صلوات همان انسان كه صلاة ظهر را اقتدا به امام الجماعه مىكند همان صلاة ظهر است كه مىخواند. منتهى چون كه اقتدا كرده است شارع قرائت را ساقط كرده است. يا قرائتش را به امام داده است كه امام متحمّل بشود. اين حكم جماعت است. حكم صلاة جماعتاً آن جا ثبوت قرائت است از مأموم، اين جا نه. مأموم ادعيه را بايد خودش بخواند در صلاة ميت. آنى كه ساقط شده است از ميت...با ميت بودنش است. بايد با ميت...بوده باشد...با ميت داشته باشد. اين لازم نيست در صلاتى كه جماعت خوانده مىشود. بدان جهت از اول كه وارد شده است كه قصدش اين است كه من صلاة ميت مىخوانم با اين آقايى كه پشت سر اين آقايى كه اقتدا به او مىكنم. صلاة ميت را من اوّلها الى آخرها مىخوانم. خب اين صلاة جماعت استحباب داشت كه معاً خواندن بالتّبع خواندن. همان صلاة ميت است، منتهى مستحب است بالتّبع خواندن. اين قصد همان استحباب را هم كرده بود. خب در اثنا وقتى كه از نيتش برگشت گفت صلاة ميت را مىخوانم. دعاها را مىخوانم. و ميّت هم مفروض اين است كه جلويش است.ميت جاى ديگر نيست. بقيه صلاة را بخواند، صلاة ميت موجود شده است. منتهى آن جماعت خواندن مستحب بود در اثنا گفت من مستحب را نمىخوانم. بدان جهت چون كه شرط صلاة فرادا حاصل است، ميّت در جلويش است، صلاة ميتش صحيح است. آن جماعت خواندن هم كه واجب نبود اول، الان هم واجب نيست. به خلاف اين كه از اول قصد كند كه من دو تكبير را با امام مىگويم. بقيهاش را من خودم زود مىخوانم و مىروم. از اول اين جور قصدش است. ميّت هم جلويش است. مفروض اين است كه ميت جلويش است. اين صلاة جماعتش صحيح نيست. چرا؟ چون كه صلاة ميت اسم است. از تكبيرات خمسه كه از آن تكبيره اولى تا تكبيره خمسه مع الادعية و القرائتى كه بعد از تكبيرات است. صلاة ميت اسم بر مجموع است...اين صلاة ميت نيست. صلاة ميت مجموع است. و آنى كه ما دليل داريم بر مشروعيّت جماعت كه اين مجموع را انسان با امام بخواند. او را دليل داريم بر مشروعيتش. اين كه از اول قصد دارد اين را بايد از اول قصد كند كه من اين مجموع را با امام مىخوانم. وقتى كه از اول قصد فرادا دارد، معنايش اين است كه بعضى اين مجموع را با امام مىخواند. اين دليل بر مشروعيتش نيست.
و امّا به خلاف فرض سابق. در فرض سابق اين بود كه نه من مجموع را با امام مىخوانم. در وسط پشيمان شد. گفت بابا اين زحمت دارد. من بقيهاش را خودم بخوانم. آن عيبى ندارد. چون كه جماعت مستحب بود. الان هم مقتضاى اطلاقات اين است كه مستحب است. يعنى مىتوانى از جماعت رفعيت كنى. جماعت مستحب بود. قصد كرده بود كه صلاة ميت را از سر تا پا اقتدا كند و اين مستحب را قصد كرده بود و بعد از اين كه مقدارش را اتيان كرد مىخواهد از اين مستحب رفعيت كند. اين عيبى ندارد. از جماعت رفعيت كند. به خلاف جايى كه شخص از اول قصد دارد دو تكبير را با امام بخواند كه دو تكبير صلاة ميت نيست. اين قصد نكرده است كه صلاة ميت را با جماعت بخواند. يعنى دليل نداريم كه بعض الصّلاة كه كلّ الصّلاة است. آنى كه بر مشروعيّت دليل داريم كلّ صلاة را با جماعت مىتواند اتيان كند و در ما نحن فيه چون كه اين قصد كرده است بعضش را اتيان بكنم، از اول صلاتش صلاة منفرد است. جماعت محقق نمىشود. چون كه از اول صلاتش صلاة منفرد است، بدان جهت از اول ميت اگر در جلويش بوده باشد، كه خب صلاة ميت درست شده است فردا. چيزى ناقص نكرده است. چون كه جماعت شىء زايد بود و از احكام جماعت اين بود كه ميت لازم نيست مقابلش بشود. اين مقابلش بود. آثار جماعت را هم بار نكرده است بر او. صلاتش مىشود صلاة صحيح. و امّا اگر ميّت جلويش نيست. آن گوشه نشسته است. الله اكبر دو تكبير را با امام مىخوانم. صلاتش از اول باطل است. بعد اگر سه تكبير را بيايد مقابل ميت بايستد و آن سه تكبير را بخواند صلاتش باطل است. چرا؟ چون كه آن اولش باطل بود. بدان جهت است كه در ما نحن فيه كما ذكرنا سابقاً ادلّه اين كه صلاة ميت به جماعت خوانده مىشود صلاة اسم بر مجموع است. او با جماعت خوانده مىشود و مكلّف وقتى كه داخل در صلاة مىشود بايد قصد كند كه مجموع را من اتيان مىكنم. وقتى كه اين قصد را كرد. دخولش به صلاة جماعت تمام شد، احتمال مىدهد چه جورى كه دخول در صلاة جماعت مستحب بود، بقائش هم مستحب بشود. مقتضاى دليل اين است كه مستحب است. چون كه وجوبى دليل نداريم بر او.
بدان جهت عدول مىكند به انفراد. انفراد مباين نيست. همان صلاة است. منتهى تبعيّت را كه مستحب بود ول كرده است. تمام شرايط فرادا هم موجود است، صلاتش عيبى ندارد. صحيح است. حتّى اگر اول كه اقتدا به اين امام كرد در آن گوشه بود. مجموع را قصد كرد با امام بخواند. بعد ديد كه نه نمىتواند. همين رو به قبله برگشت تا...ميّت شد، بقيهاش را خودش خواند و رفت. صلاتش صحيح است. اين مطلب در جايى كه از اول قصد فرادا داشته باشد، اين از اول مىگوييم اين صلاة جماعتش باطل است نه اين كه صلاتش باطل است. اگر شرايط فرادا را از اول داشته باشد، صلاتش فرادا صحيح مىشود. و الاّ اگر شرط را نداشته باشد، صلاة فرادا از جهت فقد شرطش باطل مىشود. اين حرف را در صلوات يوميه هم مىگوييم. چون كه در صلوات يوميه اين كه...به جماعات شده است، ترغيب به جماعات شده است، من صلّى صلاتش را جماعتاً كذا و كذا، صلاة جماعتاً بايد بشود. آن كسى كه وارد مىشود به مسجد قصدش اين است كه يك ركعت با امام بخوانم، ركعت دوم در قنوت جدا بشوم كار دارم، اين صلاة مغرب را قصد نكرده است با امام بخواند. آنى كه از ادلّه استفاده مىشود اين است كه در صلاة جماعت مشروع است. اين ثواب مال صلاة در جماعت است. بدان جهت آن جا هم آن حرف را مىگوييم. مىگوييم صلاة جماعت همان صلاة واجبى است با شىء زايد كه به تبع امام اتيان مىشود. بدان جهت از اول قصد كرد كه من صلاة را از سر تا پا با امام مىخوانم. در اثنى پشيمان شد. يادش افتاد كه من يك كارى دارم. بايد فورى به او برسم. فرادا كرد در اثنى. عيبى ندارد. چون كه اين جماعت در اول مستحب بود. مقتضاى ادلّه اين است كه بقائاً هم مستحب است. و امّا كسى از اول قصد فرادا را داشته باشد، اين كلّ صلاة را قصد نكرده است به امام اتيان بكند. بعضش را قصد كرده است. بدان جهت وقتى كه قصد كرد بر اين كه كلّش را اتيان بكنم و داخل ادلّه مشروعيّت جماعت استحباب شامل شد. بعد ول مىكند. مىگويد صلاة جماعت مستحب است ديگر. من استحباب را لازم نيست كه انتصال بكنم. بقيهاش را اتيان مىكند. فرادا مباين نيست. همان وقتى كه صلاة را با جماعت مىخواند آن صلاة فرادا است. منتهى حكمش اين است كه قرائتش را امام متحمّل است، يا قرائت ساقط است. بدان جهت چون كه دليل بر مشروعيت ندارد بدان جهت مىگوييم بر اين كه از اول اگر قصد فرادا داشته باشد او اشكال دارد. بايد حمد و سورهاش را بخواند. فرادا مىشود او.
سؤال؟ جوابش اين بود كه ما تابع و نوكر...هستيم. اگر مولا گفت يك جا اين جور ملتزم مىشويم. رواياتى دارد كه من ادرك بعض صلاة را بعض تكبيرات را از تكبيرات آخرى. سؤال؟ نه. قياس كه از مذهب ما نيست. از اين جا معلوم شد. و فايدهاش هم همين جور است. چون كه عظمت زياد مىشود بر ميت. چون كه كسى كه دير رسيده است، او هم لاحق بشود اين عظمت است. اين عيبى ندارد. امّا در اثنا فرادا شدن اين خلاف اين است. امام جماعت خودش مانده است و چند نفر با ميت. همه جدا شدند و رفتند. ما فقهمان فقهى است كه از ائمه به ما رسيده است. ائمّه به ما گفتهاند كه اين دين الله لا يقاس بالعدول. بدان جهت هر جا كه احتمال خصوصيت در بين آمد. اين احتمال خصوصيت را گفتم كه فرق است آن جا با اين جا. و الاّ جايى بشود كه احتمال خصوصيت نيست تعدّى مىكنيم. فقه اين است. و امّا يك كسى آمد به رسول الله عرض كرد يا رسول الله هلكت و اهلك در ماه رمضان زنم را اين جور كردم صومم به باد فنا رفت، رسول الله به او گفت كفّاره بده، مىگوييم كه لازم نيست پيرمرد باشد. غير پيرمرد هم اين كار را بكند باز كفّاره واجب است. لازم نيست بر اين كه آن نكاح دائمى بشود. مطعه هم بشود همين جور است. اينها خصوصيات دخل ندارند. اينها اساس فقه است. و امّا آن خصوصياتى كه در آنها دخل دارد احتمال خصوصيت به آنها تعدّى نمىشود. و اين بحث در مسأله آتيه مىآيد كه اقتدا كردن به امامى كه از نماز ميت بعضش را خوانده است عيبى ندارد. اين در صلوات يوميه هم ساقط است. حتّى در صلاة جمعه هم ساقط است كه جماعت شرط صحّت صلاة جمعه است، آن جا هم ساقط است كه نه آمد ديد امام يك ركعت را خوانده است از صلاة جمعه. در ركعت دوم مىتواند لاحق بشود. آن عيبى ندارد. او را ملتزم مىشويم مورد دليل است و احتمال خصوصيت هم دارد. اين هم كه مىگوييم كه صلاة فرادا در اثنى مىتواند عدول كند در صورتى كه صلاة فرادا در باقى موجود بشود. و امّا اگر فرض كنيد در صف اخيرى است به صف جلو نمىتواند برسد به ميّت نمىتواند برسد حايل است آنهايى كه در جماعت مختفر است. ولكن در صلاة فرادا مختفر نيست، خود سيّد هم در عروه قيد كرده است كه در صورتى كه اين شرايط بشود عيبى ندارد. به فرادا مىتواند عدول كند. منتهى ديگر سيد كما هو مسلكى در صلاة جماعت در ساير صلوات هم تفصيل نداده است كه اين نيت فرادا در صورتى است كه از اول قصد فرادا نداشته باشد. اين تفصيل، تفصيل از سيد نيست. اين تفصير را بر طبق اين مىگذاريم كه عرض كردم اين است. و منهنا در ساير صلوات هم قصد فرادا از اول داشتن محل اشكال است كما ذكرنا. چون كه اطلاقات در آن جماعت در بعض الصّلاة اين نمىشود. و نقض آن كسانى كه گفتهاند از اين كه انسان در اثنى مىتواند وارد صلاة امام بشود گفتند اين دليل بر اين است كه در اقتدا در بعضى صلوات هم مىشود، جوابش هم گفته شد. مسأله صاف شد الحمد الله ربّ العالمين. مىرويم به مسأله ديگر كه بعد مىگويد ايشان.
آن مسأله ديگر اين است كه مىدانيد در صلاة جماعت در ساير صلوات اين است كه ربّما انسان وارد مىشود به مسجد و مىبيند كه صلاة جماعتى نيست. يك چند نفر نشستهاند. شروع مىكند به صلاة ظهرش. خودش فرادا مىخواند. بعد مىبيند كه نه يك آقايى آمد كه مىشناسد و عادل است و كذا است. شخص جليلى است. خدا طول عمرش بدهد. شروع كرد به نماز خواندن. رفت صلاة ظهرش در اثنايش. اين مورد نصوص است. كه اين شخص عدول مىكند از فرض به...صلاة ظهر را شروع كرده است. مىگويد كه صلاة مستحبى مىخوانم. عدول مىكند. آن صلاة مستحبى مىشود. زود آن صلاة مستحبى هم دو ركعت مىشود. زود تمامش مىكند. سلامش را مىگويد. مىآيد اقتدا مىكند و صلاة جماعت را درك مىكند. علماء اين جور گفتهاند. گفتهاند چون كه صلاة...را قطع كردن عيبى ندارد. وقتى كه عدول كرد به او، عدول كرد به صلاة ندبى مىتواند قطع كد. ببينيد كجاها حرف من نتيجه گرفت. اين حرف على اطلاقه درست نيست. چون كه از صلاء مستحب انسان مىتواند رفعيّت كند. اين كه عدول مىكند، يك وقتى اين عدول كردن قصدش اين است كه عدول به مستحب بكنم صلاة ظهر مىخوانم. عدول به صلاة دو ركعت نافله بكنم، بعد قطع كنم بعد از اين عدول كه صلاة نافله را تمام نكنم. اين عدولش درست نيست. چون كه دليل گفت كه به صلاة نافله مىتواند عدول كند. صلاة نافله دو ركعت است اوّله التّكبير و آخره التّسليم. بايد عدول به او بكند. عدول معنايش اين است كه او را قصد دارد كه اتيان كند. يعنى صلاتى كه اولّه التّكبير و آخره التّسليم است او را اتيان مىكنم. كسى كه قصدش اين است كه من همين جور همين جا قطعش مىكنم آن عدول به نافله نيست. بدان جهت بايد قصد كند نافله را، بعد اگر ديد كه اول خيال مىكرد نافله را زود تمام مىكند و به امام در ركعت اول مىرسد. بعد ديد كه نه نافله را تمام بكند امام مىرود ركوع، خيلى طولانى مىخواند امام، خدا طول عمرش بدهد. بدان جهت قطع كرد. آن عيبى ندارد. چون كه عدولش صحيح بود. قطعش هم عيبى ندارد. مانعى ندارد. و امّا در جايى كه نه از اول قصدش اين است كه همين جور نيّتش اين است كه قطع كنم اين عدولش صحيح نيست. اين هنوز در صلاة ظهر است و صلاة ظهر را نمىشود قطع كرد. روى اين اساس است كه در ما نحن فيه هم همين جور است. آن جا عدول مىكند به نافله. بعد اگر قصدش افتاد كه قطع كند، قطع مىكند. خب آن محصور اين جا نيست. در ما نحن فيه شخصى به ميت شروع كرد نماز خواندن. بعد ديد كه آقايى آمد جلوى ميت ايستاد و صلاة جماعت خواند. جماعت هم پشت سرش الله اكبر. آنها هم گفتند الله اكبر. اين ماند. اين ديگر عدول نمىخواهد. اين همان جا مىتواند قطع كند. چرا؟ چون كه صلاتش صلاة واجب كفايى است. مىداند اين آقا صلاة را تمام مىكند. احتمال اين كه اين معاقب باشد نيست. واجب انتصال مىشود. واجب كفايى است. قطعش جايز است. ديگر عدول نمىخواهد. بدان جهت كسى كه قبل از امام از تكبيرات ميّت تكبيرى را گفته است قبل از امام تكبيره اولى را مثلاً يا ثانيه را يا ثالثه را. بعد امام آمد تكبيره گفت. بعد امام تكبيره اولى را گفت. قطع مىكند و لاحق به جماعت مىشود. منتهى يك نكته هست. مىدانيد قطع كردن آن صلاتى كه شروع كرده بود به چه چيز مىشود؟ چون كه آن جا در صلوات يوميه داشت بر اين كه عدول مىكند. آن قطع نبود. عدول مىكند به نافله. نافله را قطع مىكند يعنى تمام نمىكند. عيبى ندارد نافله را تمام نكند. خب محصورى ندارد. عدول مىكند. خودش هم پا مىشود و مىآيد نماز جماعت مىخواند آن جا. اين جا كه قطع مىكند قطع به چه چيز مىكند؟ دو جور مىشود. يك وقت اين است كه قصدش اين است كه من ديگر فرادا نمىخوانم. قصد فرادا ندارم ديگر. فرادا اتيان نمىكنم. مىآيم با اين آقايى كه همان جا ايستاده است. من هم جلوى ميت ايستادهام. او مىگويد تكبيره را وقتى كه شروع كرد آن تكبيره اول امام است. من هم تكبيره دوم مىشود. يك تكبيره گفتهام. آن هيچ است. من هم تكبيره اول را مىگويم. قطع كردن يك وقت به نيت تنها مىشود. يك وقت اين است كه نه قطع كردن به نيت تنها نيست. پشتم را به قبله مىكنم. يا رو به طرف مشرق و مغرب مىكنم كه صلاة ميت باطل بشود كه شروع كردم. چون كه استقبال مصلّى شرط است. پشت به قبله مىكنم. يا به كسى حرف مىزنم كه فلانى بنابراين كه تكلّم مبطل بوده باشد در صلاة ميت. پشت به قبله مىكنم و بعد مىآيم. قطع كردن به اتيان قاطع است. چيزى كه منافات دارد با صلاة به ميّت مبطل او است او را اتيان مىكنم. ايشان كه در عبارت فرموده است مىتواند قطع كند و داخل جماعت بشود در صورتى كه تكبيره اولى را گفته است قبل از امام. اعم از اين كه تكبيره ثانيه و ثالثه را هم قبل از تكبيره اولى امام گفته باشد يا فقط تكبيره اولى را گفته باشد. فرقى نمىكند. ايشان كه مىفرمايد قطع كند مطلق است در عبارت عروه و منهنا كتبنا اين اگر قطع بشود بايد به اتيان به قاطع بشود اين احتياطش. چون كه مجزى در ردع عدول كه من با اين آقا نماز مىخوانم آن تكبيره اولى باطل مىشود دليل ندارد. چون كه تكبيره اولى را گفته است. چون كه صلاة جماعت هم همان صلاة منفرد است. با شىء آخر. و بدان جهت در ما نحن فيه گفتيم احتياطش اين است كه اتيان به قاطع بكند. قاطع كه كرد بيايد وارد صلاة جماعت بشود. پس ايشان در مواردى كه تكبيره اولى را گفته است شخص هنوز امام تكبيره نگفته است سبق الامام در تكبيره اولى اين مخيّر ما بين سه امر است. يا صلاة فرادايش را ادامه بدهد، يا اصلاً از صلاة منصرف بشود ديگر. آقا آمد. نماز خواندن ما بين ميّت بيخود است. برويم ما. يا قطع بكند يا اين كه عدول بكند به صلاة الجماعه كه اين عدول كردن به صلاة الجماعه به حرف ما اين بود كه به نيّت تنها اشكال دارد. بايد قاطع فرادا را بياورد. بعد داخل بشود. و امّا نه با امام تكبيره اولى را گفته بود. تكبيره اولى را با امام گفته بود. امام هم دعاها را مىخواند در تكبيره اولى. هنوز امام تكبيره ثانيه را نگفته اين الله اكبر را گفت. امام هم بعد از دو دقيقه تكبيره ثانيه را گفت. سبق الامام فى ساير تكبيرات. يعنى تكبيره اولى را با امام گفته است. ولكن در ساير تكبيرات سبق الامام. امام را سابق شده است. ايشان اين جا مىفرمايد بر اين كه مخيّر است اين شخص فرادا بشود. چون كه از اول هم بنا به قول ما قصد داشت همهاش را جماعت بخواند. خب اين تكبيره را گفت فرادا بشود. و مىتواند صبر كند تكبيره اولى را كه گفت ديگر آن تكبيره اولى كه صلوات بر نبى و انبياء است شروع نكند. همان الله اكبر كه گفت صبر كند. وقتى كه امام تكبيره ثانيه را تمام كرد، شروع كرد امام صلوات را فرستادن اين شروع كند به صلوات.
بعد مىگويد كه اين خالى از اشكال نيست. چرا؟ چون كه محتمل است بر اين كه اين صلاة جماعتش باطل مىشود. چرا؟ چون كه قبل از امام تكبيره ثانيه را گفته است. در تكبيرات بايد يا با امام تكبير بگويد يا بعد از امام تكبير بگويد. امّا قبل از امام تكبير گفتن صلاة جماعت را باطل مىكند. اين حرف را جماعتى گفتهاند و صحيح هم هست. ملتزم هستيم. در صلوات ديگر هم انسان در صلوات يوميه اقتدا كرده است. قبل از امام ركوع مىكند. گفتيم اين صلاة جماعتش باطل مىشود....و اذا سجد فاليسجد. عمداً و متعمّداً قبل از امام ركوع مىكند، قبل از سجود امام سجده مىكند، نه اين جماعتش باطل است. بايد صلاتش منفرداً تمام بشود. بدان جهت در ما نحن فيه ايشان مىگويد اين صلاة جماعت باطل شد. محتمل است. چه كار بكند؟ مىتواند بر اين كه تكبيرى كه گفته است قبلاً از او اغماض كند و دوباره تكبير بگويد. يعنى آن تكبيره ثانيه كه گفتم يا ملائكه آن تكبيره را ننويسيد. تكبيره ثانيه نيست. الان كه تكبير مىگويم اين ثانيه است. اين عيبى ندارد. اين در صلوات يوميهاى كه هست منصوص است. كسى قبل از امام ركوع كرد. يا قبل از امام رفع رأس من الرّكوع كرد، قبل از امام رفع رأس من السّجود كرد. گفتهاند رفع رأس من الرّكوع كرد عيبى ندارد. دوباره برگردد به ركوع. ركوعش دو تا مىشود. عيبى ندارد. در جايى كه ركوع را تكرار كردن در صلوات يوميه عيبى نداشته باشد، تكبيره در صلاة ميت هم مثل ركوع مىشود. بالاتر از ركوع نمىشود. تكبيره را هم در صلاة ميت اعاده كردن دو مرتبه كردن با امام تكبيره گفتن هيچ محصورى ندارد. اين جور گفتهاند. كانّ در ما نحن فيه نظر صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف هم همين است كه نه اين تكبير را دوباره بگويد. چون كه مثل دوباره سجده كردن است. دوباره بر ركوع برگشتن است. بالاتر از او نمىشود. آن كه در آن صلوات جايز شد در اين جا هم جايز مىشود. اين را مىدانيد كه آن حرف را در صلوات يوميه اگر گفتيم كه مىگوييم به ركوع برگردد اين در صورتى است كه رفع ركوع سهوى باشد. رفع از ركوع، رفع از سجود سهوى باشد، عمدى باشد و دوباره برگردد نمازش باطل مىشود. در ما نحن فيه هم اگر از آن اخبار كسى بخواهد تعدّى كند، بگويد يقيناً تكبيره از آن ركوع بالاتر نيست اين در صورت سهو فقط مىشود. در صورتى كه سهو كرد قبل از امام تكبيره ثانيه را گفت، مىتواند وقتى كه امام تكبيره ثانيه را مىگويد بگويد. امّا على الاطلاق...و للكلام تتمّة انشاء الله فردا.
|